ظهور آریستوکراسی مالی (قسمت سوم) ( خاندان اورلئان )
در اوایل سال 1830، در زمانی که بخش عمدهی نیروی نظامی فرانسه، و کارآمدترین ایشان، درگیر اشغال الجزایر بود، کشور فرانسه دستخوش تحولی بزرگ شد. جناح لیبرال پارلمان از این فضا استفاده کرد و حملات خود را علیه دولت پرنس پولیناک تشدید نمود. دولت پولیناک با مخالفت اکثریت مطلق نمایندگان پارلمان مواجه شد و طرحهای اصلاحی او برای تجدید سازمان دولت و دیوانسالاری این کشور ناکام ماند. هدف از این طرحها افزایش قدرت شوراهای ایالتی و شهری بود. این در واقع به معنای افزایش نقش اشرافیت زمیندار، به رغم بورژوازی بزرگ پاریس، بود که در شهرستانها از اقتدار فراوان برخوردار بودند. پولیناک برای مواجهه با جناح لیبرال به افراطیترین عناصر سلطنتطلب روی آورد و آنان را در سمتهای وزارت گمارد. این تحول که نارضایتی شدید محافل سیاسی فرانسه را برانگیخت، با استقبال مطبوعات لندن مواجه شد. سرانجام، در ماه مه 1830، شارل دهم و پولیناک به انحلال پارلمان دست زدند و در ماه اوت انتخابات جدید را برگزار کردند. این تمهید نیز وضع را دگرگون نساخت زیرا نتیجه انتخابات به سود لیبرالها بود. سرانجام، شارل و پولیناک بطور کاملاً پنهان و محرمانه طرح یک کودتا را ریختند که شامل توقیف مطبوعات و انحلال پارلمان جدید بود.
پرنس پولیناک
در نیمه شب 25 ژوئیه 1830 فرمان کودتا برای چاپ به روزنامه مونیتور (1) داده شد و سحرگاه این روز خبر توقیف مطبوعات و انحلال پارلمان پخش شد. انتشار این فرمان با واکنش شدید سردبیران جراید مواجه شد و بلافاصله 44 نفر از آنان طی اطلاعیهای اعلام کردند که دولت از نظر قانونی حق تعطیلی مطبوعات را ندارد و به انتشار نشریات خود ادامه خواهند داد. فضای انقلابی به سرعت شهر پاریس را فرا گرفت. دولت تنها یک نیروی وفادار نظامی 6000 نفره در اختیار داشت که فرمانده آن، ژنرال مارمون (2) بطور پنهان به پارلمان گرایش داشت. (3) در 27 ژوئیه، پولیناک فرمان یورش به چاپخانهها و دفاتر روزنامه را صادر کرد. شورش در پاریس آغاز شد و نمایندگان شهر در پارلمان رهبری شورشیان را به دست گرفتند. شهر به تصرف مردم درآمد و در خیابانها سنگربندی شد. دو هزار نفر در نبردهای خیابانی به قتل رسیدند. خانه ژاک لافیته، بانکدار معروف پاریس، ستاد مرکزی شورشیان بود. در 31 ژوئیه شارل با دریافت پولی از جیمز روچیلد (4) گریخت و به انگلستان پناه برد. (5) این قریب به دو ماه پس از اشغال بندر الجزیره است. ژاک لافیته که اینک رهبر اصلی “انقلاب” به شمار میرفت، و سایر رهبران جناج “لیبرال“، زمانه را برای تحقق سوداهای دیرین خود مناسبت یافتند، چنین بود که مارکیز لافایت در هتل دو ویلله، مرکز تجمع سران انقلاب، لویی فیلیپ (6) دوک اورلئان 57 ساله، را به عنوان پادشاه جدید و “ناجی” ملت فرانسه معرفی کرد.
لافایت 73 ساله، که اینک به عنوان بازمانده و نماد رهبران “انقلاب کبیر فرانسه” در سراسر اروپا و ایالات متحده آمریکا از شهرت بسیار برخوردار بود، اعلام کرد که “سلطنت را بر ژاکوبنیسم” (هرج و مرج و ترور) ترجیح میدهد. (7) پاداش لافیته سمت نخست وزیری و وزارت دارایی فرانسه بود.
این ماجرایی است که انقلاب ژوئیه یا انقلاب 1830 نامیده میشود و سرآغاز دورانی جدید از تاریخ فرانسه تلقی میگردد. وجه مشخصه این دوران 18 ساله، که تا انقلاب 1848 و سقوط لویی فیلیپ ادامه یافت، یکه تازی لجام گسیخته بورژوازی بزرگ فرانسه است. شورش ژوئیه 1830 پاریس در اواخر دوران دولت ولینگتون رخ داد. (ولینگتون حدود سه ماه پس از صعود لویی فیلیپ، در 16 نوامبر 1830 از مقام نخست وزیری انگلستان استعفا داد.)
صعود خاندان اورلئان به سلطنت فرانسه تصادفی نیست و در واقع تداوم پیوندی عمیق است که از نیمه دوم سده هفدهم میان این خاندان و برخی کانونهای مشکوک و دسیسهگر مالی و مستعمراتی برقرار بود.
اورلئانها شاخهای از خاندان سلطنتی بوربن هستند که منشاء آنها به فیلیپ اول اورلئان (1640-1701)، پسر لویی سیزدهم و آن اتریشی، میرسد. فیلیپ تا بیست سالگی دوک آنژو (8) خوانده میشد و به دلیل رفتار لاابالیاش به “مسیو” مشهور بود. لویی چهاردهم، پادشاه مقتدر فرانسه و برادر بزرگ فیلیپ، وی را در مسئولیتی نگمارد ولی او را تحمل میکرد. در 1660 به دوک اورلئان ملقب شد و سال بعد با هنریتا آن (9) خواهر چارلز دوم پادشاه انگلیس، ازدواج کرد. به نوشته بریتانیکا، دوک اورلئان که هوموسکسوئل بود؛ به زودی رابطه زناشویی خود را با زنش قطع کرد و به روابط جنسی با مردان متعدد پرداخت. هنریتا نیز، که وضع همسر را چنین دید، درگیر رابطه نامشروع با لویی چهاردهم و سپس با آرمان گرامون (10) شد و سرانجام در سال 1670 در 26 سالگی مرد. مرگ او به یک رسوایی بزرگ بدل شد زیرا شایعات گستردهای رواج یافت که وی را یکی از عاشقان شوهرش مسموم کرده است. حاصل این ازدواج دو دختر است؛ یکی ملکه اسپانیا شد و دیگری ملکه ساردینی. اورلئان در سال بعد با الیزابت شارلوت (11) دختر حکمران پالاتینیت (باواریا)، ازدواج کرد. حاصل این وصلت فیلیپ دوم، دوک اورلئان، است. (12)
فیلیپ دوم اورلئان (1674-1723) در دوران حیات پدر به دوک شارتره (13) ملقب بود. به نوشتهی بریتانیکا، “رفتار بیادبانه، دائم الخمری و هرزگیهایش برای او شهرتی نامطبوع به ارمغان آورد.” (14) آمریکانا فیلیپ دوم اورلئان را دائم الخمری رسوا و معاشر با افراد ناباب و بدنام توصیف کرده است. لذا، عمویش، لویی چهاردهم، او را از تصدی مناصب عالی نظامی محروم کرد. او با فرانسوا ماری بوربن (15) دختر نامشروع لویی چهاردهم، ازدواج کرد و بدینسان داماد پادشاه نیز شد و در سال 1701 با مرگ پدر به دوک اورلئان ملقب گردید. لویی چهاردهم که فیلیپ را فردی سخت بیکفایت میشناخت، او را در سمت رئیس شورای نیابت سلطنت گمارد با این یقین که از جانب وی تهدیدی متوجه سلطنت پسر خردسالش نخواهد بود. (16) با مرگ لویی چهاردهم (اول سپتامبر 1715)، سلطنت به نواده پنج سالهاش، لویی پانزدهم، انتقال یافت و دوک اورلئان به عنوان نایب السلطنه زمام امور کشور را به دست گرفت. اورلئان در دوران هفت ساله نیابت سلطنتش نزدیکترین روابط را با دربار هانوور لندن و برخی کانونهای مشکوک مالی داشت. او دست دوستانش را در سیاست و اقتصاد فرانسه باز گذارد، آنان را در نهاد جدیدی به نام پلی سینودی (17) (شورای دولتی) مجتمع ساخت و این نهاد را در مقابل دربار و وزیران قرار داد.
یکی از دوستان اورلئان فردی به نام جان لاو (18) بود که میگویند اسکاتلندی است. پدر جان لاو یک جواهرفروش ساکن شهر ادنبورگ (مرکز اسکاتلند) بود. لاو در نوجوانی به مدت ده سال به آمستردام، کانون زرسالاری یهودی آن عصر، رفت و به صرافی پرداخت. سپس به اسکاتلند بازگشت. در سال 1716، کمی پس از مرگ لویی چهاردهم، راهی پاریس شد و در جرگه دوستان اورلئان جای گرفت. در همین سال لاو با مجوز اورلئان به تأسیس یک بانک مرکزی، مشابه بانک انگلستان، دست زد به نام بانک عمومی (19) و انتشار پول کاغذی را آغاز کرد. او در سال بعد (1717) کمپانی اوکسیدن (کمپانی غرب) (20) را تأسیس کرد که با نام کمپانی میسیسیپی یا کمپانی لوییزیانا نیز شهرت دارد. هدف از تأسیس کمپانی اوکسیدن کاهش بدهیهای سنگین دربار فرانسه از طریق گسترش مستملکات آن در جلگه رود میسی سی پی آمریکا بود. یک روی این ماجرا توسعهطلبی مستعمراتی و تأسیس پلانتها در آمریکای شمالی، و به تبع آن افزایش شدید تجارت فرانسوی برده، بود و روی دیگر بازی مالی با سهام این کمپانی و جذب نقدینگی مردم فرانسه. کمپانی لاو انحصار تجارت تنباکو و تجارت بردگان آفریقا را به دست گرفت؛ در سال 1719 به کمپانی هند شرقی و غربی (21) تغییر نام داد و با خرید کمپانی هند شرقی فرانسه انحصار خود را بر تمامی تجارت مستعمراتی فرانسه، در شرق و غرب، مستقر ساخت. بدینسان، نه تنها ضرب سکه و انتشار پول کاغذی، بلکه گمرکات و تجارت خارجی فرانسه نیز به طور کامل در دست جان لاو قرار گرفت. در سال 1719 هجوم مردم به خرید سهام کمپانی آغاز شد و قیمت هر سهم از 500 لیور به 18000 لیور (22) رسید. لاو به انتشار 625 هزار سهم دست زد. سهام کمپانی به موضوع بورس بازی گسترده بدل شد و کار صرافان را رونقی بیسابقه داد. همپای آن لاو انتشار پول کاغذی را به شدت افزایش داد تا سهام بیشتری فروخته شود. این اقدامات بیرویه در سال 1720 به سقوط شدید ارزش سهام کمپانی و پول کاغذی فرانسه انجامید و کشور را در بحران مالی مدهشی فرو برد. وضع چنان به وخامت گرایید که در دسامبر این سال جان لاو مجبور به فرار از کشور شد و بانک و کمپانی بدهکار و ورشکسته به مالکیت دولت فرانسه درآمد. این ماجرایی است که در تاریخ اروپا به شیادی میسیسیپی (23) شهرت دارد. (24)
دوستان مشکوک دوک اورلئان به جان لاو محدود نبودند. فرد دیگر، شوالیه رمزی اسکاتلندی، از بنیانگذاران فراماسونری، است. فیلیپ دوم اورلئان همان کسی است که در سال 1717 الماس پیت را با واسطهی مارکوس موسس (مردخای هامبورگر) یهودی به مبلغ یکصد هزار پوند استرلینگ خریداری کرد. این الماس امروزه به نام فیلیپ اورلئان، الماس نایب السلطنه (25) خوانده میشود. (بنگرید به اینجا)
دوک اورلئان در سیاست خارجی به عنوان دوست و متحد الیگارشی انگلستان و هلند شناخته میشد و به این دلیل سیاستی خصمانه علیه فیلیپ پنجم، نوه لویی چهاردهم و پادشاه اسپانیا (1700 -1746)، در پیش گرفت. (26) با انتقال قدرت به لویی پانزدهم در فوریه 1723، دوک اورلئان در سمت وزیر اعظم منصوب شد و تا زمان مرگ (چهار ماه بعد) عملاً زمام امور را به دست ادامه داد. (27)
گفتیم که واپسین سالهای سلطنت (1643-1715) لویی چهاردهم و دوران سلطنت (1715-1774) لویی پانزدهم دوران نفوذ چشمگیر یهودیان و مارانو ها در دربار فرانسه است. گفتیم که ساموئل برنارد، صراف نامدار یهودی، بانکدار شخصی لویی چهاردهم و لویی پانزدهم بود (بنگرید به اینجا) و تکاپوی خاندان گرادیس در بندر بوردو و تجارت گسترده ایشان با انگلستان و کانادا و جزایر هند غربی در سال 1694 آغاز شد و گفتیم که در سال 1744 آبراهام گرادیس سررشتهدار دربار لویی پانزدهم شد و در سال 1763 انحصار تجارت شکر فرانسه را به دست گرفت. (بنگرید به اینجا)
حضور فعال زرسالاران یهودی در اقتصاد و سیاست فرانسه با تأسیس کمپانی هند شرقی فرانسه (1664) مقارن است. (بنگرید به اینجا) این دوران اقتدار طبقه جدیدی از صرافان و تجار ماوراء بحار و پیوند ایشان با محافلی از اشرافیت فرانسه است که راهی متمایز با اشرافیت سنتی را میپیمودند. اقتدار این کانون در سیاست فرانسه بازتاب یافت و خاندان اورلئان به نماینده سیاسی ایشان بدل شد. از اینروست که در تاریخنگاری رسمی غرب از فیلیپ دوم اورلئان، به رغم تمامی بدکاریها و پیوندهای آشکارش با دسیسهگران مالی و ماجراجویان تجاری و مستعمراتی، به نیکی یاد میکنند. برای نمونه، در دائرة المعارف آمریکانا چنین میخوانیم: “او به عبث کوشید در دوران نیابت سلطنتش نظام خودکامه حکومتی لویی چهاردهم را از طریق اعطای نقش بیشتر به اشرافیت در اداره امور کشور دگرگون کند.” (28) دائرة المعارف بریتانیکا (1998) نیز چنین رویهای دارد. برای نمونه، جان لاو را به عنوان یک “مصلح مالی” جلوه میدهد و آشکارا میکوشد او را از اتهام شیادی تبرئه کند. این مأخذ هدف از اقدامات جان لاو را “اصلاحات مالی” به منظور تأدیه بدهیهای سنگینی میخواند که جنگهای لویی چهاردهم به بار آورده بود. (29) برخی محققین، چون شنان (30) و هنشل، نادرستی این شیوه نگرش را مورد توجه قرار داده و به نقد آن پرداختهاند. به نوشته نیکلاس هنشل، مورخین به شکلی غیرعادی از “اصلاحات مالی و اداری” دوک اورلئان سخن میگویند و انگیزههای شخصی او را مورد غفلت قرار میدهند. این “اشرافیتی” که اورلئان برکشید و آن را در مقابل دربار فرانسه قرار داد، کسانی نبودند جز “رفقای همپیاله و عیاش” او و “شعبدهبازان مالی” چون جان لاو. به زعم شنان، مجمعی که دوک اورلئان در پیرامون خود تشکیل داد تنها یک “پوشش فریبکارانه” بود برای برکشیدن دوستان شخصی و جلب حمایت برخی خاندانهای اشرافی به سود خود. (31)
از اورلئان نایب السلطنه پسری برجای ماند به نام لویی (1703-1752) که او نیز پس از مرگ پدر دوک اورلئان لقب داشت. این لویی اورلئان را فردی منزوی توصیف کردهاند و میگویند به دلیل مرگ همسرش گوشه گرفت و به مطالعات دینی مشغول شد. او پسری به نام لویی فیلیپ (1725-1785) داشت که تنها نکته مهم زندگیاش حشرونشر با هنرپیشگان و نوازندگان است. این دوک اورلئان پدر لویی فیلیپ ژزف است که از چهرههای مؤثر در سقوط و قتل لویی شانزدهم بود.
لویی فیلیپ ژزف (32) (1747-1793) در آغاز دوک مون پنسیه (33) لقب داشت، پنج ساله بود که پدر بزرگش مرد و دوک شارتره شد، و در 38 سالگی با مرگ پدر دوک اورلئان شد. این دوک اورلئان دشمن کینهتوز ملکه ماری آنتوانت، همسر لویی شانزدهم، بود و به این دلیل از دربار طرد شد. در جریان اختلافاتی که در سال 1787 میان لویی شانزدهم و گروهی از اشراف فرانسه بر سر سیاستهای مالی رخ داد، اورلئان مدت کوتاهی به املاکش تبعید شد. این گروه از اشراف متمرد هسته نخستین نهادی بودند که در زمان انقلاب 1789 مجمع ملی (کنوانسیون) (34) را تشکیل داد و قدرت را به دست گرفت. در تاریخنگاری رسمی غرب از این گروه با نام زیبای “جناح لیبرال” یاد میشود. این جناح با سازمان نوپدید فراماسونی پیوند استوار داشت و اورلئان در 24 سالگی (1771) در سمت استاد اعظم فراماسونری فرانسه منصوب شد. مخالفتهای او با دربار درست از این سال آغاز شد و سرانجام به تبعید محترمانهاش به انگلستان (اکتبر 1789) انجامید.
این سالهای تیرگی روابط و خصومت شدید انگلستان و فرانسه، به ویژه در عرصه مستعمرات، است؛ خصومتی که پیشتر، در دوران جنگ وراثت اسپانیا (1701-1714) و جنگ هفت ساله اروپا (1756 -1763)، در اوج خود بود. در اوایل سلطنت لویی شانزدهم (1775) جنگ استقلال آمریکا آغاز شد و فرانسه و اسپانیا به حمایت مالی و تسلیحاتی از استقلال طلبان آمریکایی برخاستند. کمی بعد، فرانسه (1778) و اسپانیا (1779) به طور رسمی جنگ علیه انگلستان را آغاز کردند و در سال 1780 هلند نیز تهاجم به مستعمرات انگلیس را آغاز کرد. این ماجرا در سال 1783 با پیمان صلح آمریکا و انگلستان و پیمان صلح انگلستان با فرانسه و اسپانیا به پایان رسید. (35)
دوک اورلئان در سال 1790، در کوران انقلاب، به فرانسه بازگشت و به عضویت مجمع ملی درآمد. در این زمان کاخ او در پاریس، موسوم به پالاس رویال (36) به مرکز انقلابیون بدل شد و وی در چشم عوام شورشی، که در 14 ژوئیه 1789 به قلعهی باستیل حمله برده بودند، به عنوان “قهرمان انقلاب” شناخته میشد. در سال 1791 عضو کلوپ ژاکوبنها (37) شد و بدینسان با افراطیترین جناح انقلابیون هم پیمان شد. در 10 اوت 1792 با اشغال کاخ تویلری (38) نظام سلطنتی سقوط کرد و کنوانسیون جدید در 21-22 سپتامبر رسماً الغاء سلطنت و استقرار نظام جمهوری را اعلام کرد. اورلئان، که اینک نام فیلیپ مساوات (فیلیپ اگالیته) (39) را بر خود نهاده بود، یکی از اعضای این مجلس بود. او در این مجلس از جناح تندرو موسوم به مونتانیارها (40) که مورد حمایت توده عوام پاریس و کلوپ ژاکوبنها بودند، علیه جناح معتدلتر ژیروندن (41) حمایت میکرد. در جریان محاکمه لویی شانزدهم (دسامبر 1792- ژانویه 1793)، ژیروندنها مونتانیارها را متهم کردند که میخواهند فیلیپ اگالیته را پادشاه فرانسه کنند. فیلیپ به اعدام لویی شانزدهم رأی مثبت داد ولی حتی او نیز از موج فزاینده و مهارناشدنی خشونت در امان نماند؛ به رغم نمایشهای انقلابی و جمهوریخواهانهاش، به توطئه علیه انقلاب متهم شد؛ در آوریل 1793 دستگیر شد و در 6 نوامبر با گیوتین به قتل رسید.
لویی فیلیپ که از سال 1785 دوک شارتره لقب داشت، پسر بزرگ فیلیپ اگالیته است. او به تأسی از پدر با انقلابیون همکاری داشت. در سال 1790 عضور کلوپ ژاکوبن شد و در زمان جنگ با اتریش با درجه نایب ژنرالی به جبهه رفت. در آوریل 1793 به اتریش گریخت و از آن پس به مدت 21 سال در خارج از فرانسه زیست. در نوامبر 1793 با قتل پدر به دوک اورلئان ملقب شد. مدتی در سویس بود و سپس بیش از دو سال در آمریکای شمالی زیست. در اوایل سال 1800 به انگلستان رفت، با عموزادگان فراری خویش آشتی کرد و در زمره اطرافیان لویی هیجدهم جای گرفت. در سال 1809 به سیسیل رفت و با دختر فردیناند چهارم، شاه ناپل، ازدواج کرد. با اعاده سلطنت بوربنها (1814) به فرانسه بازگشت، ثروت هنگفت خاندان خود را به چنگ آورد و زندگی مجللی را در کاخ خانوادگی خود، پالاس رویال، آغاز کرد. در زمان فرار ناپلئون از جزیره الب به انگلستان گریخت. پس از سقوط مجدد ناپلئون بار دیگر به فرانسه بازگشت. در دوران سلطنت لویی هیجدهم و شارل دهم کاخ او در پاریس پاتوق منتقدان سلطنت بوربن بود. در این دوران، لویی فیلیپ، در تداوم سنت خانوادگی خویش، پیوندی استوار با بانکداران بزرگ فرانسه و کانونهای مشکوک مالی داشت. و سرانجام، در 9 اوت 1830 رسماً سلطنت فرانسه را پذیرفت.
در رأس شورش ژوئیه 1830 پاریس به روزنامه نگارانی چون لویی تییر و فرانسوا گیزو، بانکدارانی چون ژاک لافیته و کاسیمر پریه، نظامیانی چون کاونیاک، جلاد بعدی الجزایر و انقلاب 1848 فرانسه، و سیاستمدارانی محیل و کارکشته چون تالیران و لافایت قرار داشتند. آنان لبه عصیان مردم را علیه شارل دهم متوجه ساختند و با اشغال مراکز حساس شهر خلع او را اعلام کردند. این گروه خواستار سلطنت دوک اورلئان (لویی فیلیپ) بودند. به نوشته تامسون، “مکر تییر، دیپلماسی تالیران، و ثروت لافیته” لویی فیلیپ را به سلطنت رسانید. (42) در این میان نقش تالیران واجد اهمیت جدی است؛ سیاستمداری که در تاریخ معاصر اروپا نام او به عنوان برجستهترین نماد مکر و دسیسه و دورویی در سیاست به ثبت رسیده است.
ادامه دارد…
قسمت بعدی این مقاله
پینوشتها:
1. Moniteur.
2. Auguste Marmont.
3. Franck Bright. ibid, p. 1415.
4. Virginia Cowles, The Rothschilds, A Family of Fortune. London: Weidenfeld and Nicolson, 1973, p. 81.
5. پولیناک پس از اتقلاب 1830 در برابر مجلس اعیان فرانسه محاکمه و به زندان ابد و خلع تمامی عناوین اشرافی محکوم شد. در سال 1836 لویی فیلیپ او را بخشید. به انگلستان رفت و در اواخر عمر به فرانسه بازگشت. در سال 1847 در فرانسه درگذشت.
6. Louis Philippe (1771-1850(.
7. Thomson, ibid, p. 166.
8. duc d’ Anjou.
9. Henrietta Anne, Duchess of Orleans (1644-1670(.
10. Armand de Gramont. comte de Guiche.
11. Elizabeth Charlotte.
الیزابت شالوت فوق الذکر دختر کارل لویی، حاکم پالاتینیت، است. این کارل لویی پسر فردریک پنجم پالاتینیت و الیزابت استوارت (دختر جیمز اول استوارت) است. حاصل این وصلت، علاوه بر کارل لویی، سوفیای پالاتینیت بود که از طریق او سلطنت بریتانیا به پسرش، جرج اول (بنیانگذار سلطنت هانوور در بریتانیا)، انتقال یافت. بنابراین، دو خاندان اورلئان و هانوور از طریق سوفیا و الیزابت سارلوت پالاتینیت خویشاوند نزدیک بودند. خاندان اورلئان از این طریق با دو خاندان هوهن زولرن (پروس) و اورانژ (هلند) نیز خویشاوند بود.
12. “Orleans, Philippe I, Duc d”‘, “Henrietta Anne of England”, Britannica CD 1998.
13. duc de Chartres.
14. “Orleans, Philippe II, Duc d”‘, Britannica CD 1998.
15. Francoise- Marie de Bourbon.
16. Americana, 1985, vol. 21, p. 82.
17. la polysynodie.
18. John Law (1671-1729).
19. Banque Générale.
20. Compagnie d’Occident [Mississippi Company, Louisiana Company].
21. Compagnie des Indes.
22. Liver واحد پول فرانسه تا سال 1795، تقریباً معادل با فرانک امروز است.
23. Mississippi Bubble.
24. ibid, vol. 17, p. 70l; “Law, John”, “Mississippi Bubble”m Britannica CD 1998.
25. Regent Diamond.
26. فیلیپ پنجم بنیانگذار سلطنت خاندان بوربن در اسپانیا است. او پسر لویی، پسر بزرگ لویی چهاردهم و ولیعهد ناکام فرانسه (متوفی 1711)، است. در سال 1700 کارل دوم، آخرین پادشاه اسپانیا از خاندان هابسبورگ، درگذشت و چون فرزند نداشت، لویی چهاردهم نوه خود، فیلیپ، را به عنوان پادشاه اسپانیا اعلام کرد. فیلیپ در این زمان دوک آنژو لقب داشت. این ادعا از آن رو صورت گرفت که مادر بزرگ فیلیپ دختر فیلیپ چهارم پادشاه اسپانیا و همسر لویی چهاردهم بود. اقدام لویی چهاردهم برای تصاحب سلطنت اسپانیا منجر به جنگهای خونینی شد که به جنگ وراثت سلطنت اسپانیا (1701-1714) معروف است. در جبهه مخالف لویی چهاردهم، امپراتوری هابسبورگ، انگلستان، هلند، دانمارک، پرتغال و پروس جای داشتند که از اتحاد فرانسه و اسپانیا و تبدیل آن به بزرگترین قدرت اروپایی زمانه هراسان بودند. این در دورانی است که اسپانیا مستعمرات پهناوری را در قاره آمریکا در تصرف داشت. نامزد آنان برای تصاحب تاج و تخت فرانسه، کارل، دومین پسر لئوپولد اول امپراتور روم مقدس، بود. او همان کسی است که در سال 1711 با نام کارل ششم امپراتور روم مقدس شد. کارل ششم پدر ماری ترز، ملکه اتریش، است. جنگ وراثت اسپانیا در سال 1714 به پایان رسید. این سال مقارن با آغاز سلطنت جرج اول، بنیانگذار خاندان سلطنتی هانوور، در انگلستان است. پس از مرگ لویی چهاردهم، فیلیپ پنجم اسپانیا، به رغم عموزاده خردسالش لویی پانزدهم، داعیه تصاحب تاج و تخت فرانسه را داشت که با مقابله انگلستان و هلند مواجه شد. این در دوران نیابت سلطنت دوک اورلئان است. در سال1719 توطئه ای در پاریس کشف شد که در رأس آن سفیر اسپانیا قرار داشت. لذا، دوک اورلئان با حمایت انگلستان و هلند به اسپانیا حمله برد و فیلیپ پنجم را مجبور کرد از دعاویش دست بردارد.
27. Americana, 1985, vol,. 21, p. 82.
28. ibid.
29. “Law, John”, Orleans Philippe II, Duc d”‘, Britannica CD 1998.
30. J. H. Shennan, The Parlement of Paris, London: Eyre ans Spottiswoode, 1968.
31. Nicholas Henshall, The Myth of Absolutism: Change & Continuity in Early Modern European Monarchy, London: Longman, 1992, p. 69.
32. ‘Louis Philippe Hoseph, Duc d’ Orleans.
33. duc d’ Montprnsier.
34. National Convertion.
35. Sir A. W. Ward and G. P. Gooch [eds], The Cambridge History of British Foreign Policy, 1783-1919, vol. I: 1783-1815, [Cambridge University Press, 1922] New York: Octagon Books, 1970, pp. 132-138.
36. Palais- Royal
37. Jacobin Club
ژاکوبنها اعضای سازمانی بودند که در دسامبر 1789 با عنوان انجمن دوستداران قانون اساسی تأسیس شد و در آغاز هدف خود را حفاظت از دستاوردهای انقلاب در قبال تهاجم اشراف اعلام کرد. در ژوئیه 1791 اداره انجمن به دست گروههای تندرو به رهبری ماکزیمیلیان روبسپیر (1758-1794) افتاد. با اعلام نظام جمهوری در سپتامبر 1792 نام خود را به “انجمن ژاکوبنها، دوستان آزادی و برابری” تغییر داد و در میان توده عوام و مردم فقیر پاریس محبوبیت فراوان یافت. اعضای کلوپ ژاکوبن کارگردانان اصلی “دوران ترور” بودند که از پاییز 1793 آغاز شد. گفته میشود در این زمان پنج تا هشت هزار کلوپ ژاکوبن در سراسر فرانسه بود که حدود 500 هزار نفر عضو داشت. با سقوط و اعدام رویسپیر (28 ژوئیه 1794)، کلوپ ژاکوبن پاریس، که اینک نماد ترور و دیکتاتوری شناخته میشد، بسته شد و کمی بعد (11 نوامبر) برای همیشه تعطیل شد. عناصر مشکوک و یهودیان مخفی، چون جونیوس فری (رهبر فرقه فرانک)، در صفوف ژاکوبنها حضور فعال داشتند و لذا این تنها سازمان سیاسی فرانسه در عصر انقلاب بود که به شدت از یهودیان حمایت میکرد. (بنگرید به این مقاله و این مقاله)
38. Tuileries Palace.
39. Philippe.
40. Montagnards
به دلیل استقرار در ردیفهای آخر مجلس کنوانسیون به مونتانیارها (کوه نشینان) شهرت یافتند.
41. Griondins
ژیروندنها بیشتر جوانانی تحصیلکرده و آرمان گرا بودند و سخنگوی طبقه متوسط پاریس و شهرستانها به شمار میرفتند. رهبری آنها با روزنامه نگار جوانی به نام ژاک پی یر بریسوت بود و به این دلیل به بریسوتنها (Brissotins) نیز شهرت داشتند. با اقدامات افراطی مونتانیارها مخالف بودند. اوج اقتدارشان در بهار 1792 است. این ژیروندنها بودند که در 20 آوریل 1792 جنگ انقلابی علیه اتریش و “ارتجاع اروپا” را آغاز کردند. با جمله به کاخ تویلری موجی از افراطی گرایی آغاز شد و ابتکار عمل به دست ژاکوبنها افتاد که از طریق شعارهای تند خویش رهبری توده عوام را به دست گرفتند. در جریان محاکمه لویی شانزدهم بسیاری از ژیروندنها مخالف اعدام او بودند و به این دلیل با اتهام سلطنت طلبی مواجه شدند. در 31 مه 1793 شورش جدیدی در پاریس آغاز شد و گروههای مسلح ژاکوبن محل کنوانسیون را محاصره کردند و در 2 ژوئن نمایندگان ژیروندن را دستگیر نمودند. در 31 اکتبر 21 تن از نمایندگان ژیروندن، از جمله بریسوت، یا گیوتین اعدام شدند و بقیه به شهرستانها گریختند. بدینسان، “دوران ترور” یا “دیکتاتوری ژاکوبنها” آغاز شد که تا ژوئیه 1794 تداوم یافت.
42. Thomson, ibid, p. 166.
منبع: عبدالله شهبازی ؛ زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، ج 33، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ پنجم.
…..
تنها با یک کلیک به کانال تلگرام اندیشکده مطالعات یهود بپیوندیم: