نقشه حرکت حضرت ابراهیم

نقشه‌ی حرکت حضرت ابراهیم (ع)

تاریخ فرهنگی «قبیله لعنت»؛ قسمت دوم حضرت ابراهیم

«تورات»، ابراهیم (ع) را اوّلین و مهم‌ترین شخصیّت «قوم اسرائیل» معرفی می‌کند و او اوّلین پیامبر یهود است که خدای اسرائیلیان با او ارتباط مستقیم برقرار می‌کند و با او عقد و میثاق می‌بندد. به‌عبارت دیگر، موجودیّت قوم اسرائیل از زمان ابراهیم (ع) و به‌وسیله‌ی وعده‌ای که «یهوه» برای ایجاد قومی بزرگ به او می‌دهد، اعلام می‌گردد. در زمان ابراهیم، اسرائیلیان، هنوز هویّت نیافته‌اند و نام اسرائیل مطرح نشده است و فقط وعده‌ی تشکیل آنها از جانب یهوه داده می‌شود.

منشأ ابراهیم، شهر «اور» است و او به اتفاق پدرش «نزاخ» و برادرش «حرّان» و زنش «سارائی» و برادرزاده‌اش «لوط»، از اور به «حرّان» مهاجرت می‌نماید. (۱)

در «قرآن» عبارت «بنی‌اسرائیل» به‌معنای فرزندان و «قوم اسرائیل»، چهل‌ویک مرتبه و در آیات مختلف آمده است.

در آثار اسلامی، برای «بنی‌اسرائیل» معانی مختلفی ذکر شده است: «کسی که همراه خدا می‌جنگد»، «برگزیده‌ی خدا»، «بنده‌ی خدا»، «کسی که بر خدا ظفر یافت»، «سرباز خدا»، و…

واژه‌ی «اسرائیل» برای اولین‌بار در «عهد عتیق» آمده است که پس از پیروزی یعقوب بر فرشته‌ی خدا و در نبردی رمزآمیز، به وی چنین خطاب شده است:

«از این پس، نام تو یعقوب خوانده نشود؛ بلکه اسرائیل؛ زیرا که با خدا و با انسان مجاهده کردی و نصرت یافتی.» (۲)

تورات، تشکیل اقوام اسرائیلی را خیلی ساده و عامیانه توجیه می‌کند. یک خانواده‌ی کلدانی از «اور» به «حرّان» و سپس به «کنعان» مهاجرت می‌نماید و از آنجا یک شیخ قبیله با دوازده فرزندش وارد «مصر» می‌شوند. این دوازده فرزند هریک قبیله‌ای در این محیط متمدن به وجود می‌آورند که پس از مدّتی، تعداد آنها از مردم مصر بیشتر می‌شود و روزی هم تمام آنها دسته‌جمعی به‌سوی کنعان باز می‌گردند و این سرزمین را بین خود تقسیم می‌کنند!

برای توجیه ماهیّت قوم اسرائیل باید در چند مرحله به بررسی پرداخت. این مراحل را از نظر تورات (نه از دید تاریخ) می‌توان چنین تقسیم‌بندی کرد:

الف) مرحله‌ی مهاجرت اول و ورود به کنعان، دوران شیوخ (پاتریارش‌ها)؛
ب) مرحله‌ی ورود و توقّف در مصر، دوران سکونت؛
ج) مرحله‌ی مهاجرت دوم و خروج از مصر، دوران خروج (اکسودوس)؛
د) مرحله‌ی نفوذ در کنعان و تصرّف آن، دوران نفوذ؛
هـ) مرحله‌ی تشکیل جامعه، دوران قضاوت (شوفتیم)؛
و) مرحله‌ی تشکیل دولت، دوران سلاطین (ملکیم).

در آغاز می‌پردازیم به ماهیّت نام اسرائیل و هویّت تاریخی این قوم.

قومی که در تورات، بنی‌اسرائیل نامیده شده است، قبایل کوچک و بی نام و نشانی بوده‌اند که نه از نظر تاریخی و نه از نظر تمدّن و فرهنگ، برجستگی داشته‌اند و اگر دین آنان به‌عنوان پایه‌ی دو دین بزرگ جهانی مسیحیّت و اسلام مطرح نمی‌شد، شاید امروز کمتر کسی به تاریخ آنان توجّه می‌کرد.

بی‌نشان بودن این قوم سبب شده است که درباره‌ی گذشته‌ی آن، هیچ‌گونه اثر و شواهدی تاریخی وجود نداشته باشد و ما جز کتاب مقدّس دین یهود، به هیچ منبع دیگری نمی‌توانیم اتّکا کنیم. متأسفانه به دلایلی که بیان خواهد شد، این کتاب نیز دارای ارزش تاریخی نیست و برای کشف تاریخ حقیقی قوم اسرائیل، مجبوریم با استفاده از اشارات و علامات این کتاب و مقایسه‌ی آنها با آثار جسته-گریخته‌ای که در گوشه و کنار و در ارتباط با تمدّن‌های دیگر به‌دست آمده است، کلیّاتی را بازسازی کنیم که البته با حدس و گمان، بیشتر توأم خواهد بود تا واقعیّات معتبر. (۳)

به دلایل یاد شده پژوهشگران مستقل، در بررسی فراز و فرودهای تاریخی این قوم، عموماً مواجه با گمانه‌زنی و گاه دخل و تصرّف‌های متعصّبانه‌ی مورّخان بنی‌اسرائیل می‌شوند. از آنجا که نگارنده در این اثر، همه‌ی سعی خویش را مصروف ترسیم اجمالی مسیر گذار «قبیله لعنت» در گستره‌ی تاریخ کرده است، در مطالعه‌ی نقطه‌عطف‌های رفته بر حیات تاریخی «بنی‌اسرائیل»، به مهاجرت اوّل و ورود به «کنعان» مراجعه می‌کند.

حضرت ابراهیم (ع) مبعوث شده از سوی خداوند متعال، در کوه‌های «اور» [واقع در سومر] نشو و نموّ کرد و پس از رسیدن به بلوغ سنّی و تکامل عقلی، به الهام الهی، قلبش روشن گشت و با مطالعه‌ی آثار خداوند به مرحله‌ی یقین رسید و به‌واسطه‌ی تضرّع و سجده در برابر خداوند عالمیان و با احسان و نیکوکاری و تقوی، آن‌چنان در محضر خداوند والامقام شد که به دریافت لقب خلیل‌الله مفتخر گردید. (۴)

حضرت ابراهیم (ع) از آن پس، خود با روش‌های مختلف، به دعوت مردم پرداخت و با صورت‌های مختلف بت‌پرستی رایج به مبارزه پرداخت.

تابلو ابراهیم بت شکن فرشچیان

تابلو ابراهیم بت‌شکن – استاد فرشچیان

واقعه‌ی شکستن بت‌های بتخانه در روزی که ساکنان، شهر را تخلیه کرده بودند و شکسته شدن ادّعای ربوبیّت نمرود، پس از محاجّه‌ی دندان‌شکن ابراهیم (ع) به صدور حکم او برای درافکندن حضرت ابراهیم (ع) به آتش سوزان انجامید؛ در حالی‌که به فرموده‌ی خداوند، آتش بر حضرت، گلستان شد.

«قُلْنَا یا نَارُ کونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلَی إِبْرَاهِیمَ وَ أَرَادُوا بِهِ کیداً فَجَعَلْنَاهُمُ الأَخْسَرِینَ (۵) گفتیم ای آتش! بر ابراهیم خنک و سلامت باش، می‌خواستند برای ابراهیم مکری بیندیشند؛ ولی ما زیانکارشان گردانیدیم.»

قهرمان توحید پس از سال‌ها مجاهدت در «بابل»، به اصرار نمرودیان تصمیم به هجرت گرفت و ایشان، به قصد ابلاغ پیام خداوند، راهی سرزمین «فلسطین» شد. نمرود اعلام کرد:

ابراهیم را گرچه اموالش همراه او باشد، از این سرزمین بیرون کنید، زیرا اگر او اینجا بماند، دین شما (بت‌پرستان) را فاسد می‌کند. (۶)

ابراهیم (ع) از راه حرّان وارد شامات شده، از آنجا به‌سوی منطقه‌ی فلسطین حرکت می‌کند. (۷)

مسیر مهاجرت حضرت ابراهیم

نقشه‌ی تقریبی مسیر مهاجرت حضرت ابراهیم (ع)

در همین‌باره، «تورات» می‌گوید:

حضرت ابراهیم (ع) در ۷۵ سالگی به امر خداوند، از شهر حرّان عازم «کنعان» شد. وی همسر خود ساره و برادرزاده‌اش حضرت لوط (ع) و چند نفر از مردم «حرّان» را برداشت و همگی به کنعان رفتند و در آنجا، روی کوهی در شرق بیت‌ایل خیمه زدند. حضرت ابراهیم (ع) پس از چندی در «حَبرون» (الخلیل) ساکن شد و تا آخر عمر در آنجا بود. (۸)

کنعان، موطن مهاجران «حرّان» و «بابل» شد و از همین زمان، برای همیشه از انزوا خارج گردید و مجال ورود به تاریخ و حتّی ادبیات یافت.

در تمدّن‌های باستانی، ما به دو نام آشنا برخورد می‌کنیم که یکی «فنیقیه» و دیگری «کنعان» است. این دو نام هر چند به مردم یک سرزمین اطلاق می‌شده است؛ ولی در تقسیم‌بندی‌های جغرافیایی به دو ناحیه نسبت داده شده است… در یونانی «فینیکس» (۹) به‌معنای ارغوانی است و «فنیقیه» (فنیسین) به منطقه‌ای در سواحل شرق مدیترانه گفته می‌شده است که بنادر «تیروس»، «صیدون»، «برتیوس» (بیروت)، «بیبلوس» (جبل)، «آکو»، «آشیب‌تریپولی» و «اوگاریت» را شامل می‌گردیده است (تقریباً لبنان کنونی).

مردم این منطقه را سرخ‌رو وصف کرده‌اند و گروهی معتقدند نام فنیقی از این جهت انتخاب شده است؛ ولی برخی دیگر معتقدند، نام ارغوانی از شال‌های معروف ارغوان کسب گردیده که در این منطقه تهیه می‌کرده‌اند و در ادبیات قدیم بسیار شهرت داشته است. اتفاقاً کنعان نیز خود به معنی ارغوانی است. (۱۰)

به‌زودی از تنه‌ی درخت وجودی حضرت ابراهیم (ع) دو شاخه‌ی سترگ سر برآورد. دو سلسله‌ی بزرگ نبوّت، یکی کوتاه و دیگری بلند. میراث پیامبری حضرت ابراهیم (ع) به دو شاخه، یکی کوتاه به‌نام حضرت اسحاق (ع) و دیگری بلند، به‌نام فرزند دیگر ایشان، حضرت اسماعیل (ع) تقسیم شده است.

به گفته‌ی تورات، خداوند بارها به حضرت ابراهیم (ع) وعده‌ی نسل فراوان داده بود. کنیز آن حضرت به‌نام هاجر، پسری را به‌دنیا آورد که اسماعیل (یعنی خدا می‌شنود) نامیده شد. پس از چهارده سال، ساره فرزندی به‌دنیا آورد که او را اسحاق (یعنی می‌خندد) نامیدند. (۱۱)

ابراهیم (ع) در شهر «الخلیل فلسطین» از دنیا رفت. (۱۲)

شاخه‌ی کوتاه نبوّت حضرت ابراهیم (بنی‌اسرائیل) از مسیر حضرت اسحاق امتداد یافت. از این پیامبر گرامی، دو فرزند به دنیا آمد. آن‌که نخست دیده به جهان گشود، عیسو نامیده شد. این کلمه در لغت، به‌معنی پُرمو است. به‌گفته‌ی تورات، این کودک در هنگام تولّد موهای بسیار بر تن داشت. توأم دیگر، یعقوب (یعنی تعقیب‌کننده) خوانده شد؛ زیرا هنگام تولّد، کودک قبلی را تعقیب کرد و پس از او به دنیا آمد. (۱۳)

حضرت یعقوب (ع) پس از اسحاق، میراث‌بر نبوّت پدر (اسحاق) شد و از وی دوازده پسر حاصل آمد. نام دیگر یعقوب، اسرائیل است. تورات اسرائیل را کشتی‌گیرنده و کسی که بر خدا پیروز است، معنا کرده است؛ (۱۴) اما حقیقت آن است که اسرائیل در لغت سریانی و عبرانی به‌معنای بنده‌ی خدا است. (۱۵)

استاد جلال‌الدّین آشتیانی در شرح تحریفی که در «تورات» و درباره‌ی نام اسرائیل صورت گرفته، به استناد منابع تورانی می‌نویسد:

هنگامی‌که یعقوب تنها ایستاده بود، مردی با او کشتی گرفت تا سرخی شفق دمید. چون آن مرد دید که بر او نمی‌تواند غالب شود، لگدی بر تهیگاه او زد. مفصل ران یعقوب در رفت. هنگامی‌که با او کشتی گرفت، مرد گفت مرا رها کن که سپیده دمیده است. تو را رها نکنم تا مرا تقدیس نکنی و رحمت ندهی. او پرسید نام تو چیست؟ جواب داد یعقوب. پس مرد گفت: دیگر نام تو را یعقوب نخواهند نامید؛ بلکه ییسرائل مبارز با خدا زیرا تو با خدا و انسان جنگیدی و پیروز شدی… پس او را رحمت داد و یعقوب آن محل را پنوال (۱۶) (چهره‌ی خدا) نام گذاشت و گفت من خدا را چهره به چهره (روبه‌رو) دیدم و زنده ماندم. خورشید بر او می‌تابید که او لنگ‌لنگان پنوال را ترک می‌گفت. از این جهت است که اسرائیلیان از عضله‌ی ران، تا امروز نمی‌خورند. (۱۷)

حضرت یعقوب (ع) دوازده فرزند داشت که به‌عنوان اسباط دوازده‌گانه شناخته می‌شوند. حضرت یوسف (ع) یکی از این دوازده سبط بود. اسامی این اسباط عبارت است از:

رئوبن (روبن) – شمعون (سیمئون) – لاوی (لوی) – یهودا (جودا) – یساکار (یشحر، یساخر) – زبولون (زبلون، زیالون) – دان (دو) – نفتالی (نفتائیل) – جاد – اشیر (اشر، اسر) – بنیامین (ابن‌یامین، بنجامین) – یوسف (از وی دو قبیله به‌وجود آمد، شامل منسه (منسی) و افرایم (افرائیم)) (۱۸) (۱۹)

در «قرآن کریم»، در چند آیه، کلمه‌ی اسباط ذکر شده است. علامه طباطبایی، در تفسیر آیه ۱۳۶ سوره بقره می‌گوید:

در میان نسل حضرت اسماعیل (ع)، به مجموعه‌ای از افراد که به یک پدر و مادر می‌رسند، قبیله می‌گویند و به همه‌ی مجموعه‌ها، قبایل گفته می‌شود؛ ولی در مورد بنی‌اسرائیل، کلمه‌ی قبیله و قبایل به‌کار نمی‌رود؛ بلکه به‌جای قبیله، سبط و به‌جای قبایل، اسباط می‌گویند و «بنی‌اسرائیل» دوازده سبط داشتند. از سوی خداوند به این اسباط دوازده‌گانه وحی می‌شده و اگر مراد از این اسباط قبایل باشد، معنای وحی شدن بر آنها این است که در میان هر سبطی یک پیامبر بوده است و احتمالی هم هست که مراد از اسباط، دوازده شخص از بنی‌اسرائیل باشد و به هر کدام از آنها وحی می‌شده است.
مؤلف «قاموس قرآن» می‌گوید: به نظر من، مراد از اسباط، اشخاص هستند نه قبائل. (قاموس قرآن، ماده سبط)
بنابراین می‌توان گفت که اسباط، دوازده پیامبر بنی‌اسرائیل هستند. از میان دوازده سبط بنی‌اسرائیل، لوی‌ها (لاویان)، واجد مقام روحانیون بنی‌اسرائیل بودند. (۲۰)

حسب آنچه که در منابع مختلف ذکر شده و عموم خوانندگان محترم نیز درباره‌اش آگاهی دارند، حسادت برادران درباره یوسف (ع) و مشیّت الهی، حضرت یوسف را ابتدا در چاه محبوس و پس از آن، در سرزمین «مصر» اسکان داد تا فصل جدیدی از زندگی فرزندان یعقوب (ع) در این سرزمین رقم بخورد و پس از سال‌های متمادی آوارگی، برای اولین مرتبه، مجال اسکان و سلطنت «بنی‌اسرائیل» در سرزمین بزرگ و پرآوازه‌ی «مصر» فراهم شود.

دست تقدیر خداوند تعالی بر این قرار گرفته بود تا یوسف (ع) از بردگی به وزارت در دربار فرعون برسد. در دوران وزارت یوسف (ع) با عنوان عزیز مصر و حکومت «هیکسوس‌ها» بر «مصر» به اقوام سامی‌نژاد، به‌ویژه «بنی‌اسرائیل» که از «کنعان» به مصر مهاجرت کرده بودند، بسیار خوب گذشت. مقام و موقعیّت حضرت یوسف و گرایش فرعون مصر و بسیاری از مردم به یکتاپرستی، موجب عزّت و احترام قابل توجّهی برای «بنی‌اسرائیل» بود.

در منابع روایی اسلامی درباره‌ی استقرار در «مصر»، رحلت حضرت یوسف و بالأخره مبتلا شدن بنی‌اسرائیل به جور و ستم مصریان آمده است:

حضرت یعقوب در واپسین لحظات عمر خود، بنی‌اسرائیل را گرد هم آورد:

«أمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إذْ حَضَرَ یَعْقْوبَ الْمَوْتَ إذْ قالَ لِبَنیه… (۲۱) آنگاه که مرگ یعقوب فرا رسید و به فرزندانش گفت: پس از من چه چیزی را می‌پرستید؟ گفتند: خدای تو و خدای نیاکان تو ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را به یکتایی خواهیم پرستید و در برابر او تسلیم هستیم.»

نگرانی یعقوب این بود که ممکن است ایشان [بنی‌اسرائیل] در آن حکومت گمراه شوند. یعقوب (ع) که از دنیا رفت، یوسف (ع) او را به منطقه «شام» منتقل و در کنار قبر خلیل‌الرّحمان به خاک سپرد. (۲۲)

«بنی‌اسرائیل» هنگامی‌که وارد «مصر» شدند، در اقلیّت بودند؛ اما از آن‌سو، چون به‌واسطه مقام حضرت یوسف خانواده‌ی حکومتی به حساب می‌آمدند، طبیعتاً به سمت گسترش نسل رفتند تا از اقلیّت خارج شوند. یوسف (ع) در پایان عمر، همه را جمع کرد و پس از حمد و ثنای خداوند، از سختی‌ای که به آنان خواهد رسید، خبر داد که مردان کشته خواهند شد، شکم زنان آبستن دریده و کودکان ذبح خواهند شد. تا این‌که خداوند حقّ را به دست قیام‌کننده‌ای که از فرزندان لاوی بن یعقوب است، ظاهر کند. او مردی گندمگون و بلند قد است و صفات او را برایشان باز گفت.

یوسف (ع) وفات کرد (۲۳) و غیبت سختی بر بنی‌اسرائیل روی داد و آنان چهارصد سال در انتظار منجی خویش بودند. (۲۴)

ادامه دارد…

قسمت قبلی این مقاله  ؛  قسمت بعدی این مقاله

پی‌نوشت‌ها:
(۱) آشتیانی، جلال‌الدّین، «تحقیقی در دین یهود»، تهران، نگارش، ۱۳۸۳، ص۱۰۲
(۲) عبدالرحمن بن ابی‌بکر سیوطی، «الدرّ المنثور فی تفسیر بالماثور»، قم، ۱۴۰۴، ث ۶۳
(۳) آشتیانی، جلال‌الدّین، همان، ص۹۸
(۴) علی شاهمرادی، «تاریخ یهود»، تهران، نیکان کتاب، ۱۳۸۴، ص۱۴؛ به‌نقل از سوره نساء آیه ۱۲۵ و کتاب دوم تواریخ ایّام از مجموعه کتب «عهد عتیق»، فصل ۲۰، آیه ۷ و کتاب اشعیاء
(۵) سوره انبیاء، آیات ۶۹-۷۰
(۶) در بخشی از روایتی که کرخی به نقل از امام صادق (ع) روایت کرده است، آمده است: «…نُمْرُودُ فَأمَرَهُمْ أنْ یُخَلُّوا سَبیلَهُ وَ سَبیلَ ماشِیَتِهِ وَ مالِهِ وَ أنْ یُخْرِجُوهُ وَ قالَ إنَّهُ إنْ بَقِیَ فِی بِلادِکُم أفْسَدَ دِینَکُم…» کلینی، محمد بن یعقوب، «الکافی»، تهران، اسلامیه، ج۸، ص۳۷۰، بحرانی، هاشم بن سلیمان، «تفسیر البرهان»، ج۴، ص۲۷
(۷) طباطبایی، محمدحسین، «المیزان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۲۴۱
(۸) حسین توفیقی، «آشنایی با ادیان بزرگ»، همان، ص۷۳

(۹) phoenix

(۱۰) آشتیانی، جلال‌الدّین، همان، ص۸۹
(۱۱) همان، ص۷۵؛ به‌نقل از سفر پیدایش، تورات، ۱۷: ۱۸-۲۱
(۱۲) «تاریخ یعقوبی»، ج۱، ص۲۸
(۱۳) توفیقی، حسین؛ همان، ص۷۵
(۱۴) «عهد عتیق»، پیدایش، باب۳۲، شماره۲۸: یعقوب شبانگاه به کشتی گرفتن با خدا می‌پردازد و در این زورآزمایی سربلند بیرون می‌آید و از خداوند، نام اسرائیل را هدیه می‌گیرد؛ یعنی کسی که بر خدا پیروز شده است.
(۱۵) مجلسی، محمدباقر؛ «بحارالأنوار»، ج۱۲، ص۲۱۸؛ علی بن ابراهیم قمی، «تفسیر القمی»، ج۱، ص۳۳۹

(۱۶) Penuael

(۱۷) آشتیانی، جلال‌الدّین، «تحقیقی در دین یهود»، همان، ص۱۰۰

(۱۸) Reuben, Simeon, Levi, Yehuda – Judah, Issachar, Zebulun, Dan, Naphtali, Gad, Asher, Benjamin, Joseph (Menassen – Ephraim)

(۱۹) شهبازی، عبدالله، «زرسالاران یهودی و پارسی»، ج۱، ص۳۰۶
(۲۰) «المیزان»، ج۱، ص۳۱۲، تفسیر آیه ۱۳۶ بقره
(۲۱) سوره بقره، آیه ۱۳۳
(۲۲) ابن بابویه، محمد بن علی، کمال‌الدّین و تمام‌النّعمة، ج۱، ص۲۱۹
(۲۳) حضرت یوسف به قدری محبوبیّت اجتماعی پیدا کرده و عزّت فوق‌العاده‌ای نزد مردم «مصر» داشت که پس از فوتش بر محل به خاک سپردنش نزاع شد. هر طایفه‌ای می‌خواست جنازه‌ی یوسف (ع) در محل آنها دفن شود، تا قبر او مایه‌ی برکت در زندگیشان باشد. بالأخره رأی بر این شد که جنازه‌ی یوسف را در رود «نیل» دفن کنند؛ زیرا آب رود که روی قبر رد می‌شد، به این ترتیب همه‌ی مردم به فیض و برکت وجود پاک حضرت یوسف می‌رسیدند. جنازه‌ی حضرت در میان رود نیل ماند تا زمانی که حضرت موسی (ع) می‌خواست با بنی‌اسرائیل از مصر خارج شود. در این هنگام جنازه را از قبر درآورده و به‌سوی «فلسطین» بردند و در آنجا دفن کردند تا به وصیّت حضرت یوسف (ع) عمل شده باشد. خداوند به پیامبر اکرم (ص) خطاب نموده و می‌فرماید:
«ذَلِک مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیبِ نُوحِیهِ إِلَیک وَ مَا کنْتَ لَدَیهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ هُمْ یمْکرُونَ (یوسف : ۱۰۲) اینها از اخبار غیبی است که به تو وحی کردیم. تو نزد برادران یوسف نبودی در آن موقع که مکر کردند که یوسف را به چاه بیفکنند.»
… موسی (ع) در میان رود نیل جنازه‌ی یوسف (ع) را که در میان تابوتی از مرمر بود، بیرون آورد و به سوی «شام» برد. از این‌رو، اهل کتاب مرده‌های خود را به شام حمل کرده و در آنجا دفن می‌کنند. (ابن بابویه، محمد بن على، «علل الشّرایع»، ص۱۰۷، «بحارالأنوار»، ج۱۳، ص۱۲۷)
جنازه‌ی یوسف را (بنا بر قول مشهور) کنار قبر پدر خود دفن کردند. اینک در شش فرسخی «بیت‌المقدس» مکانی به‌نام «قدس خلیل» معروف است که قبر یوسف (ع) در آنجاست.
(۲۴) ر.ک: «کمال‌الدّین و تمام‌النعمة»، ترجمه پهلوان، قم، دارالحدیث، چاپ اول، ۱۳۸۰، ج۱، صص ۳۰۳
۲۸۸؛ باب غیبت موسی (ع)؛ «بحارالأنوار»، ج۱۳، ص۳۸، عهد عتیق، پیدایش، باب ۵۰، شماره ۲۵۵

منبع: کتاب «تاریخ فرهنگی قبیله لعنت»، جلد۳، بنی‌اسرائیل و پیامبری، نوشته: اسماعیل شفیعی سروستانی، صفحات ۲۹-۴۲

حضرت ابراهیم ، حضرت ابراهیم

اندیشکده مطالعات یهود در پیام‌رسان‌ها:

پیام رسان ایتاپیام رسان بلهپیام رسان سروشپیام رسان روبیکا

حضرت ابراهیم ، حضرت ابراهیم

همچنین ببینید

بت‌پرستی بنی‌اسرائیل، معابد و نمادهای بعل

بت‌پرستی بنی‌اسرائیل، معابد و نمادهای بعل

گوساله سامری در واقع، صورتی از بعل بود. بَعل عنوانی عام برای خدایان اقوام سامی و به‌ویژه ساکنان بین‌النهرین بود که در هیئت گاو مقدس طلایی نشان داده می‌شد.

۲ نظر

  1. تشکر بابت مطالب ارزنده.و اینکه سوالی داشتم.بعضی از افراد غربی ادعا میکنند که هیچ دیدگاه تاریخی نسبت به حضرت ابراهیم وجود ندارد آیا درست است؟

    • با سلام. در مورد وجود تاریخی برخی از انبیاء تشکیکاتی صورت می‌گیرد. ولی بهترین دلیل بر اثبات وجود تاریخی حضرت ابراهیم (ع) ذکر نام ایشان در تمام کتب آسمانی و یاد ایشان در حافظه‌ی جمعی تاریخی امم مختلفه است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

3 × 1 =