همپیوندی تاریخی ایرانیان و اعراب پیش از اسلام

همپیوندی تاریخی ایرانیان و اعراب پیش از اسلام

اسطوره‌ها و بنیان‌های اندیشه سیاسی یهود (۱۳) ایرانیان و اعراب
مصاحبه با استاد عبدالله شهبازی

پیشداوری نظری دیگر که بر تاریخ‌نگاری جدید ایران حاکم شد، تصور وجود یک شکاف و دره عمیق فرهنگی و نژادی و تمدنی میان ایران پیش و پس از اسلام است. مکتب آریایی‌گرایی در شکل دادن این قالب نظری سهم اصلی را داشت. گویا در پیش از اسلام دو حوزه فرهنگی کاملاً متمایز آریایی (در ایران) و سامی (در عربستان) وجود داشت و با حمله اعراب حوزه فرهنگی سامی، که عقب‌مانده و بدوی بود، بر حوزه فرهنگی پیشرفته آریایی غلبه پیدا کرد و بخش مهمی از میراث تمدن ایرانی را از بین برد! این دیدگاه طیف وسیعی را در برمی‌گیرد و هواداران افراطی آن تمامی مصایب کنونی جامعه ایران را ناشی از این غلبه قهرآمیز اسلام و اعراب و غلبه تمدن سامی بر تمدن‌ آریایی می‌دانند!

ایران قبل از اسلام ایران بعد از اسلام

در نقد این الگوی نظری حرف‌های فراوانی را می‌توان مطرح کرد:

در دوران باستان ما تنها یک حوزه تمدنی می‌شناسیم و آن تمدن خاورمیانه است که از مدیترانه شروع می‌شد و در فلات ایران ختم می‌شد. در این حوزه تمدنی اقوام مختلفی زندگی می‌کردند که با هم پیوند نزدیک و دادوستد فرهنگی و سیاسی و تجاری داشتند. اصولاً تصوری از وجود دو تمدن متفاوت آریایی و سامی وجود نداشت و چنین تفاوت تمدنی هم در کار نبود. اگر به نقش‌های آشور باستان مراجعه کنیم می‌بینیم که بسیار شبیه به نقش‌های تخت‌جمشید است. وفور درخت سرو، آرایش لباس و مو و غیره. مرحوم مهرداد بهار مقاله‌ای دارد که در کتاب از اسطوره تا تاریخ او تجدید چاپ شده و در آن خویشاوندی و تشابه اسطوره‌های دینی اقوام منطقه خاورمیانه را به خوبی نشان داده است. حتی مفهوم اهورامزدا را ایرانی‌ها از آشوری‌ها گرفتند. خدای بزرگ آشوری‌ها “اسورا مزاس” نام داشت و نقش آن مشابه با نقش اهورامزدا بود. دکتر ناگندرانات گوس هم معتقد است که مفاهیم “اسورا” و “اهورا” و “یهوا” (یهوه) یکی هستند.

شمش خدای خورشید

سنگ نگاره آشوری که شَمَش خدای خورشید را نشان می‌دهد؛
شمال غرب قصر نیمرود؛ مربوط به ۸۶۵-۸۵۰ پیش از میلاد مسیح!

در کتیبه آشوربانیپال خدایان آشوری و ایرانی بسیار شبیه‌اند در حدی که نمی‌توان این همسانی را تصادفی دانست. به نوشته فریتز هامل، این کتیبه ثابت می‌کند که “اهورامزدا” همان “اسورا مزاس” آشوریان است و این دو خدا مشابه یهوه، خدای بنی‌اسرائیل، هستند؛ خدایی که دوست مردم خود بود و شاهان قدرت خود را از او می‌گرفتند. دکتر گوس هندی معتقد است که واژه‌ی “اهورا” در دوران‌های بعد با واسطه آئین مغی ایران به هند وارد شده نه برعکس. دکتر کریشنا بانرجی، که از خاندان‌های سرشناس برهمن کلکته بود و زبان‌شناس برجسته‌ای به شمار می‌رفت و در اواخر قرن نوزدهم زندگی می‌کرد، اولین کسی است که اعلام کرد مفهوم اهورا در ریگ‌ودا از مفهوم “اسورا” آشوریان گرفته شده است. حتی اونوالا، محقق زرتشتی هند، می‌نویسد که نقش دایره بالدار و انسان بالدار، که در نقوش ایران باستان فراوان دیده می‌شود و معروف‌ترین آن نقش اهورامزدا در کتیبه‌های دوران هخامنشی است، و نیز نقش عقاب و انسان عقابگونه یک سنت معماری – دینی خاورمیانه‌ای است. این نقش نمادین دینی نخستین بار در هزاره‌های سوم و دوم پیش از میلاد در مصر پدید شد و سپس با واسطه تجار فنیفی (کنعانی) به آشور راه یافت. تصویر “اسور“، خدای آشوریان، نیز چون اهورامزدا انسانی بالدار است و بسیار شبیه به اهورامزدای هخامنشیان. هخامنشیان این نماد را از آشوریان اقتباس کردند؛ همان‌گونه که آشوریان نماد خدای “آشور” را از “هوروس” (هور)، خدای خورشید مصریان، اقتباس نمودند.

هوروس خدای خورشید مصریان

هوروس خدای خورشید مصریان

تمدن ایران در دوران هخامنشی به محدوده جغرافیایی کنونی ایران و مردم آن اختصاص نداشت. در نواحی سوریه و بین‌النهرین آرامی‌ها زندگی می‌کردند که سابقه طولانی مدنیت داشتند و به دلیل ابداع خط آرامی سهم آن‌ها در تمدن بشری بسیار زیاد است. آرامی‌ها مردمی تاجرپیشه و با فرهنگ بودند و به همین دلیل خط آن‌ها به خط بین‌المللی تبدیل شد. حتی زمانی که سرزمین آرامی‌ها به اشغال آشور درآمد، خط آرامی نه تنها از بین نرفت بلکه به وسیله دولت آشور دامنه کاربرد آن گسترش یافت. و بعدها همین خط به خط رسمی دولت هخامنشی تبدیل شد. معمولاً این تصور وجود دارد که خط هخامنشیان میخی بود. در حالی که چنین نیست. کتیبه‌های میخی بسیار اندک و معدود است و خط میخی تنها برای نگارش کتیبه‌های پادشاهان هخامنشی کاربرد داشت و استفاده از آن در زمان اشکانیان کاملاً متروک شد. خط رسمی در سراسر ایران هخامنشی آرامی بود.

پاپیروس‌های آرامی الفانتین

پاپیروس‌های به خط آرامی، بدست آمده از مهاجرنشین نظامی یهودیان الفانتین (جزیره‌ای در جنوب مصر) که به نمایندگی از شاهان ایران عمل می‌کردند!

حتی زمانی که هخامنشیان مصر را فتح کردند خط آرامی را در این سرزمین هم رواج دادند. بنابراین، برای ایران هخامنشی، آرامی به عنوان یک خط کاملاً بومی شناخته می‌شد نه بیگانه. این خط در دوران سلوکی و اشکانی هم در ایران ادامه داشت و خط پهلوی که در این دوران ایجاد شد شکلی از خط آرامی است. شاخه دیگری از خط آرامی در میان نبطیان به خط نبطی تبدیل شد و از این شاخه خط عربی به وجود آمد. تا زمان ساسانیان دبیران آرامی در ایران حضور داشتند و مثلاً در یادگار زریران رئیس دیوان ایران (دیوان مهست) فردی به نام ابراهیم است. خط اوستائی (دین دبیره) در قرون چهارم و ششم میلادی ایجاد شد و تنها برای نوشتن متون دینی کاربرد داشت و خط عمومی یا رسمی نبود. ما از خط اوستائی نمونه کهنی در دست نداریم. هیچ کتیبه‌ای متعلق به قبل از اسلام به خط اوستائی موجود نیست و جالب است بدانیم که تمامی دستنوشته‌های اوستائی به هزاره اخیر میلادی تعلق دارند و قدمت کهن‌ترین آن‌ها به سال ۱۲۸۸ میلادی / ۶۸۷ هجری قمری می‌رسید که مقارن است با دوران ارغون خان مغول.

این تصویری است از یک تمدن پهناور که از یک سمت به مدیترانه محدود بود و از سمت دیگر به آسیای میانه و یکی از مبانی مشترک آن خط آرامی بود. کتمان و انکار این پیوند و تسلسل، نوعی تحقیر شدید تاریخی در روان‌شناسی نسل‌های معاصر ایرانی آفرید که گویا اعراب (یعنی مسلمانان) “خط” و “زبان” آباء و اجدادی‌شان را به زور شمشیر از بین بردند و خط و زبان خود را تحمیل کردند. این دروغ بزرگ تاریخی را، با همه پیامدهای عظیم فرهنگی و سیاسی آن، مکتب آریایی‌گرایی سده نوزدهم جعل کرد و شبکه معینی از وابستگان الیگارشی پارسی و یهودی در ایران معاصر رواج دادند. با توضیحاتی که عرض شد، روشن می‌شود که با گروش مردم ایران به اسلام هیچ نوع تغییر خطی رخ نداد بلکه همان فرایند گذشته ادامه یافت. یعنی خط امروز ایرانیان که بعضی‌ها ادعا می‌کنند خط عربی است و به زور بر ایران تحمیل شده، در واقع خط فارسی است. مادر آن همان خط آرامی عصر هخامنشی و خط آرامی – پهلوی عصر اشکانی و ساسانی است و این خط در دوران اولیه اسلامی در یک بستر فرهنگی ایرانی یعنی در منطقه بین‌النهرین نوسازی شد. به عبارت دیگر خط کوفی به عنوان کهن‌ترین نمونه خط عربی – فارسی در کوفه به وجود آمد که در قرون اولیه اسلامی مهد فرهنگ ایرانی بود.

توجه کنیم که اعراب را، برخلاف تبلیغات شووینیست‌های مکتب آریایی، نمی‌توان در عصر ساسانی قومی عقب‌مانده و “سوسمارخوار” دانست. در دوران پیش از اسلام اعراب از متمدن‌ترین اقوام زمان خود بودند و دو کانون نبطی در غرب و یمن در جنوب کانون‌های شکوفای فرهنگی و تجاری بودند و شاهراه بزرگ تجاری شرق و غرب، که اهمیت آن کمتر از جاده ابرایشم نبود، از این مسیر می‌گذشت. شهر مکه در میانه این حوزه تجاری – فرهنگی قرار داشت. شهر پترا، پایتخت نبطیان، موجود است و میزان غنای فرهنگی اقوام عرب را نشان می‌دهد. توجه کنیم که امرؤالقیس نبطی در کتیبه معروف خود که به “کتیبه ام‌الجمال” معروف است و در سال ۲۶۷ میلادی نگاشته شده، خود را پادشاه تمامی اعراب (ملک العرب کله) خوانده است. یعنی در قرن سوم میلادی نبطی‌ها خود را “عرب” می‌دانستند و اطلاق “عرب” بر تمامی اقوام و دولت‌های شبه‌جزیره عربستان رواج داشت. جالب است بدانیم که قدیمی‌ترین سنگ‌نبشه‌ای که نام “الله” بر آن حک شده، به اعراب نبطی تعلق دارد و در قرن سوم میلادی نوشته شده. این کتیبه به «ام الجلال» معروف است، به خط نبطی نوشته شده و در نخستین سطر آن ذکر تهلیل (لا اله الا الله) آمده است.

امرؤالقیس نبطی و کتیبه ام الجمال

کتیبه امرؤالقیس

توضیحاتی که عرض کردم روشن می‌کند که ایرانیان و اعراب در پیش از اسلام کاملاً مرتبط با هم و از نظر فرهنگی خویشاوند بودند. نه ایرانیان در میان اعراب بیگانه‌ محسوب می‌شدند و نه اعراب در میان ایرانیان. قبلاً درباره پیوند نزدیک دولت‌های ماد و بابل در ماجرای لشگرکشی بخت‌النصر به مصر و اورشلیم صحبت کردم و گفتم که در عهد عتیق این لشگرکشی کار سواران پارسی و سرداران کلدانی دانسته شده است. و گفتم که بخت‌النصر دوست و داماد ایرانیان بود و ناجی مردم اورشلیم و مورد احترام و تکریم ارمیاء نبی. ولی متأسفانه به دلیل رواج “اسرائیلیات” نام بخت‌النصر در فرهنگ عامه ما به نامی منفور بدل شده است.

در دوران ساسانی رابطه ایرانیان و اعراب تا بدان حد نزدیک بود که اعراب حتی در عزل و نصب پادشاهان ساسانی دخالت می‌کردند. یک نمونه معروف ماجرای صعود بهرام گور به سلطنت است. بهرام گور، پسر جوان یزدگرد، مدعی تاج و تخت پدر است. او که از کودکی در میان اعراب یمن پرورش یافته، به همراه مربی و حامی‌ِ‌اش، منذر تازی، و لشگری انبوه از اعراب به فارس می‌شتابد و در حوالی جهرم مذاکره میان “بزرگان تازی” و “بزرگان ایرانی” آغاز می‌شود. البته این سپاه ۳۰ هزار نفره اعراب و زور بهرام گور است که “انجمن” را به مذاکره وادار می‌کند؛ ولی بهرام معترض قادر به تصرف تاج و تخت از طریق قهر و غلبه نیست و به رغم فرادستی نظامی سرانجام در برابر خواست منطقی “انجمن” تمکین می‌کند. منذر از خاندان نصر بن ربیعه است که آنان را “بنی لخم” و “مناذره” نیز خوانده‌اند. خاندان فوق، که ابن خردادبه ایشان را “تازیان شاه” خوانده است، حکمرانان یمن بودند و بعدها، به روایت طبری، انوشیروان آنان را شاه تمامی اعراب کرد. خسرو پرویز آخرین شاه این خاندان، به نام نعمان بن منذر، را به قتل رسانید و حکومت ایشان را منقرض نمود. برخی مورخین علت این اقدام را گروش نعمان به مسیحیت ذکر کرده‌اند.

خوشبختانه کتاب ارزشمند دکتر محمد محمدی ملایری منتشر شده است ولی جای تأسف است که این کتاب بازتاب شایسته نیافته و مؤلف دانشمند و محترم آن، چنان که شایسته است مورد تجلیل قرار نگرفته. دکتر محمدی ملایری در این کتاب نمونه‌های فراوانی از پیوند تاریخی ایرانیان و اعراب را ذکر می‌کند که از نظر تبیین چگونگی اسلام آوردن ایرانیان و ظهور تمدن اسلامی به عنوان تمدنی که دو عنصر قومی ایرانی و عربی در آن سهم بزرگی داشتند. بسیار بااهمیت است. این‌گونه تحقیقات جدّی افسانه‌هایی را که درباره گروش اجباری ایرانیان به اسلام رواج یافته به کلی نفی می‌کند. در واقع، مسلمان شدن ایرانیان ارتباط جدّی با لشگرکشی اعراب به ایران در زمان خلیفه عمر نداشت و این دو حادثه، همان‌طور که دکتر ملایری توجه کرده‌اند، هم از نظر علل و هم از نظر زمانی دو حادثه جداگانه است که متأسفانه در تاریخ‌نگاری ما به هم آمیخته شده و یک حادثه جلوه داده شده است.

بررسی متون تاریخی نشان می‌دهد که حتی تا قرن ششم هجری، که کتاب الملل و النحل شهرستانی تدوین شد، پیروان مذاهب ماقبل اسلام و از جمله فرقه‌های متنوع “مجوس” در ایران آزادی عمل کامل داشتند و هیچ سخنی از غلبه و آزار دینی در میان نیست. هم گشتاسب شاه نریمان، محقق ارجمند پارسی هند، و هم برتولد اشپولر، محقق سرشناس آلمانی، و هم بسیاری از محققین و ایران‌شناسان دیگر بر این نظر تأکیدات فراوان کرده‌اند. مثلاً، اشپولر می‌نویسد:

«هیچ موردی را نمی‌شناسیم که زردشتیان بطور منظم و با طرح قبلی مورد تعقیب واقع گشته باشند… از ویرانی آتشکده‌ها به فرمان دولت و یا اقدامات دیگر بر ضد مقدسات زردشتی و یا کتب دینی آنان خیلی به ندرت شنیده می‌شود… بنابراین، گرویدن دسته‌جمعی زردشتیان به اسلام معلول جبر و فشار مسلمانان نبوده، باید علت دیگری داشته باشد.»

ادامه دارد… ایرانیان و اعراب ، ایرانیان و اعراب ، ایرانیان و اعراب

قسمت قبلی این مقاله  ؛  قسمت بعدی این مقاله

ایرانیان و اعراب ، ایرانیان و اعراب ، ایرانیان و اعراب ، ایرانیان و اعراب

اندیشکده مطالعات یهود در پیام‌رسان‌ها:

پیام رسان ایتاپیام رسان بلهپیام رسان سروشپیام رسان روبیکا

همچنین ببینید

پشت پرده راز بمب اتم چه کسی ایستاده است؟

پشت پرده راز بمب اتم چه کسی ایستاده است؟

برنارد باروخ معتقد بود راز بمب اتم به‌عنوان سرمایه‌ی قومی و ملی، وسیله‌ای است که باید به‌واسطه‌ی آن قدرت فراملیتی قوم یهود را در سرتاسر عالم برقرار کرد.

۲ نظر

  1. دکمه “قسمت بعدی این مقاله” کار نمی کنه!!!!!!!!
    درستش کنید لطفا.
    با تشکر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سه + سه =