Zevi ، شابتای زوی

پیامبران دروغین یهودی و دسیسه‌های رازآمیز (۱)

(از سری مقالات دسیسه‌های سیاسی و فرقه‌های رازآمیز یهودیشابتای زوی

فضای پرهیاهوی مسیحایی که در حوالی نیمه سده هفدهم آفریده شد و به انقلاب پوریتانی انگلیس و موج گسترده انتقال نیروی انسانی به قاره آمریکا پیوند خورد، طبعاً باید، چون ماجرای دیوید روبنی در سده پیش، “مسیح” خود را می‌آفرید. چنین بود که در سال ۱۶۶۵‌ شابتای زوی ظهور کرد.
شابتای زوی (۱) (۱۶۲۶-۱۶۷۶) در بنادر غربی عثمانی “ظهور” کرد؛ نخست ادعا کرد که مسیح است ولی مدتی بعد، در زندان عثمانی، ادعای خدایی نمود. کمی بعد به اسلام گروید. پیروان شابتای یهودیانی بودند که به بازار او رونق می‌دادند. با گروش شابتای به اسلام، پیروان یهودی او نیز “مسلمان” شدند و چون مارانوهای مسیحی فرقه‌ای از یهودیان مخفی را در جهان اسلام بنیان نهادند که دونمه نامیده می‌شوند.
سیر تکوین ماجرای شابتای زوی و دعاوی او و ترکیب پیروانش پیش نمونه ظهور سه “پیامبر” دروغین و نامدار دیگر در دو سده‌ پسین است: یاکوب فرانک در شرق اروپا، نمود در هند و علی‌محمد باب در ایران.
“ظهور” شابتای زوی مقارن با دوران سلطان محمد چهارم در عثمانی (۱۶۴۸-۱۶۸۷م.)، اواخر سلطنت شاه عباس دوم صفوی (۱۶۴۲-۱۶۶۶م.) و اوایل سلطنت شاه صفی دوم (۱۶۶۶-۱۶۹۴م.) در ایران است. شابتای زوی از حمایت یک پیامبر دروغین به ‏نام ناتان غزه‌ای برخوردار بود و درواقع تکاپوی این دو سناریوی واحدی را رقم زد.

Sabbatai Zevi ، شابتای زوی

مردخای زوی پدر شابتای زوی از یهودیان مهاجر از جنوب اروپا بود که در بندر ازمیر مستقر شد. او کارگزار و واسطه برخی تجار هلندی و انگلیسی بود و خود و پسران بزرگش، الیا و یوسف، تجار ثروتمند ازمیر بودند. شابتای در نزد یوسف بن شائول اسکاپا (۲) (۱۵۷۰-۱۶۶۲)، حاخام بزرگ بندر ازمیر، تحصیل کرد و در ۱۸ سالگی به مقام حاخامی رسید. یوسف اسکاپا از یک خاندان یهودی مهاجر از کاستیل بود. گفته می‌شود شابتای از نوجوانی کتاب ظُهَر [ کتاب زُهَر – زوهر ] و سایر رساله‌های کابالایی را مطالعه کرد و جذب این فرقه شد. او در سال‏‌های ۱۶۵۱-۱۶۵۴ به سفر پرداخت و مدتی در سالونیک و قسطنطنیه (استانبول) اقامت گزید. در سال ۱۶۶۴ در قاهره با یک زن یهودی بدکاره ازدواج کرد. این سومین ازدواج شابتای است. در این زمان دعاوی مسیحایی شابتای زوی آغاز شد. جئوفری ویگودر (مورخ یهودی) می‌نویسد: سارا همسر شابتای، از یک خانواده مارانو مستقر در لهستان بود. او به آمستردام مهاجرت کرد و چون بسیار زیبا بود به فحشا اشتغال ورزید و سپس به قاهره رفت. سارا اعلام کرده بود که تنها با “مسیح” ازدواج خواهد کرد و لذا در مراسم عروسی‌اش، شابتای او را عروس مسیح نامید. این به تأسی از سنت ازدواج هوشع (۳) “پیامبر” یهودی، با فاحشه‌ای به‏ نام جومر (۴) دختر دبلایم بود. (۵)
نام اصلی ناتان غزه‌ای (۶) (۱۶۴۳-۱۶۸۰) آبراهام ناتان لوی است. پدرش، الیشا حییم بن یعقوب لوی معروف به اشکنازی (۷) چنان‌که نام او نشان می‌دهد به خاندان سرشناس لوی تعلق دارد. او از لهستان یا آلمان به سرزمین عثمانی مهاجرت کرد و در بیت‌المقدس سکنی گرفت. الیشا حاخامی سرشناس با گرایش‏‌های کابالی بود و رئیس یهودیان اشکنازی مقیم بیت‌المقدس به ‏شمار می‌رفت.
در سال ۱۶۵۰ الیشا لوی و سولومون ناوارو (۸) به عنوان نماینده یهودیان فلسطین به شمال آفریقا سفر کردند. سولومون ناوارو از خاندان زرسالار ناواروی پرتغال و از خویشاوندان آبراهام ناوارو (سفیر کمپانی هند شرقی انگلیس در دربار اورنگ زیب) است. سولومون ناوارو در این زمان از سران فرقه کابالا بود. این دو در بازگشت از سفر فاس، مدتی در ونیز و سایر بنادر ایتالیا مستقر شدند و برخی رساله‌های کابالایی، از جمله رساله یوسف کارو (۱۶۵۴) و حواشی آبراهام گالانته بر ظُهَر (۱۶۵۵)، را در ونیز به چاپ رسانیدند.
یوسف بن افرائیم کارو (۹) (۱۴۸۸-۱۵۷۵) از یهودیان طلیطله بود که ابتدا به پرتغال و سپس به عثمانی مهاجرت کرد. کارو بنیان‌گذار هسته‌های فرقه کابالا در عثمانی و مصر و از اندیشه‌پردازان مهم کابالا در نیمه دوم سده شانزدهم به شمار می‌رود. سولومون مولخو در زمان مأموریتش در عثمانی با یوسف کارو رابطه داشت. آبراهام بن مردخای گالانته (۱۰) و برادر بزرگ و استادش موسی نیز از اندیشه‌پردازان و رهبران فرقه کابالا در نیمه اول سده هفدهم بودند.
سولومون ناوارو در زمان استقرار در ونیز “مسیحی” شد و الیشای اشکنازی به آلمان و لهستان رفت. او سپس از طریق مصر به فلسطین بازگشت. الیشا تا پایان عمر (۱۶۷۳) به عنوان نماینده یهودیان مستقر در فلسطین سفرهای مکرر به استانبول، بالکان، بوداپست، وین و فاس (مراکش) داشت و به تبلیغ “پیامبری” پسرش ناتان و شابتای زوی و ترویج عقاید رازآمیز کابالا اشتغال داشت. وی مورد احترام فراوان سران یهودی مصر و شمال آفریقا بود. الیشا در آخرین سفر خود در مراکش درگذشت. (۱۱)

ناتان غزه‌ای

آبراهام ناتان بن الیشا لوی در بیت‌المقدس در چنین خانواده‌ای به دنیا آمد. او در سال ۱۶۶۳ با دختر یک تاجر ثروتمند یهودی مقیم غزه، به ‏نام ساموئل لیسابونا (۱۲) ازدواج کرد و در این بندر اقامت گزید. از این زمان به مطالعه رساله‌های کابالا پرداخت، از مریدان طریقت اسحاق لوریا شد و به مناسک و اعمال رازآمیز روی آورد. مدتی بعد مدعی شد که در حال “مکاشفه” صدای خداوند را شنیده که اعلام کرده شابتای زوی مسیح بن داوود است و ناتان پیامبر اوست؛ او همان رابطه‌ای را با شابتای دارد که “ناتان نبی” با داوود و سلیمان، پادشاهان یهود، داشت. احتمالا آبراهام لوی نام “ناتان” را در این زمان بر خود نهاد تا از هر نظر به “ناتان نبی” شبیه باشد. یعقوب (یاکوب) نجارا (۱۳) حاخام بزرگ یهودیان غزه، ادعای ناتان را تأیید کرد و به مرید و مروج “پیامبری” او بدل شد.
یعقوب نجارا از یک خاندان یهودی مهاجر از اسپانیاست. در اواخر سده پانزدهم، لوی نجارا (۱۴) به استانبول مهاجرت کرد و شاخه این خاندان را در عثمانی بنیان نهاد. پسر او، به ‏نام موسی نجارا (۱۵۰۸-۱۵۸۱)، در دمشق استقرار یافت و حاخام یهودیان این شهر شد. او از سران فرقه کابالا، از شاگردان اسحاق لوریا و مولف برخی رساله‌های کابالایی است. فرزندان موسی بن لوی نجارا حاخام‌های دمشق و فلسطین و مروجین و سران فرقه کابالا در این خطه بودند. یکی از آنان به ‏نام اسرائیل نجارا (۱۵۵۵-۱۶۲۵) از شاعران نامدار یهودی است. اسرائیل نجارا حاخام غزه شد. سپس پسرش، موسی، در این سمت جای گرفت. یعقوب نجارا پسر این موسی نجاراست.
با اشاعه داستان “پیامبری” ناتان غزه‌ای یهودیان منطقه گروه گروه، از فلسطین و سوریه و مصر، برای زیارت او به غزه روی آوردند. بدین‌سان، ناتان را به مقام یک “قدیس” ارتقا دادند و یهودیان منطقه عنوان “چراغ مقدس” را به او اعطا کردند. این لقب شمعون بن یوحای حاخام سده دوم میلادی، در کتاب ظهر است. (۱۵)
در این زمان شابتای زوی با همسر جدیدش، سارا، در قاهره می‌زیست. او ماجرای “مکاشفه” ناتان غزه‌ای را شنید و در آوریل ۱۶۶۵ برای دیدار او به غزه شتافت. نمی‌دانیم اصل ماجرا چه بود. روایت رسمی مندرج در دایرة المعارف یهود حاکی از آن است که ناتان او را قانع کرد که به راستی مسیح بن داوود و پادشاه بنی‌اسرائیل است. بهرروی، چنان‌که دیدیم، شابتای پیشتر نیز چنین دعاوی داشت ولی شاید خود را در مرتبه‌ای فروتر، نه در مقام مسیح بن داوود، می‌دانست. بنظر نگارنده، تمامی ماجرا یک سناریوی از پیش طراحی‌شده بود؛ میان شابتای و ناتان و سایر کارگردانان این نمایش از قبل رابطه وجود داشت و سرنخ آن در آمستردام بود. بهرروی، پس از اقناع شابتای، در ۳۱ مه ۱۶۶۵، ناتان غزه‌ای طی مراسمی ظهور مسیح بن داوود، پادشاه و “ناجی اسرائیل“، را در غزه اعلام کرد و در سخنرانی خود به پیشگویی‏‌های مکرر و فراوان حاخام‌های یهودی و رساله‌های کابالایی استناد کرد. در این مراسم، تمامی یهودیان غزه، و در رأس آنها حاخام یعقوب نجارا، به شابتای گرویدند. شابتای زوی که اینک در مقام پادشاه بنی‌اسرائیل جای داشت، یعقوب نجارا را، چون صدوق کاهن داوود و سلیمان، در مقام “کاهن بزرگ” منصوب کرد. به‏ نوشته دایرة المعارف یهود، این انتصاب در حالی صورت گرفت که بر خلاف سنت یهودیان نجارا از خاندان‏‌های کاهن (۱۶) نبود. ناتان غزه‌ای نیز طبعاً، چون “ناتان نبی“، در مقام “پیامبر” پادشاه بنی‌اسرائیل جای گرفت. (۱۷)
سپس، شابتای به ازمیر بازگشت و یهودیان شهر در پیرامونش گردآمدند. او در ازمیر نیز “ظهور” خود را اعلام کرد و پیشگویی‌‏های ناتان غزه‌ای را درباره آینده خود تکرار نمود. گفت “ناجی اسرائیل” است و به زودی خروج خواهد کرد و تاج و تخت “سلطان ترک” را به دست خواهد گرفت. از این پس پیروان شابتای، که بخش اعظم یهودیان ازمیر را در برمی‌گرفتند، در نیایش‌‏های خود نام او را چنین می‌بردند: “فرمانروا و پادشاه ما شابتای که طول سلطنتش پاینده باد.” (۱۸)
ناتان غزه‌ای قاعدتاً برای دور بودن از تیررس دولت مرکزی عثمانی از یکسو و ارتباط نزدیک با شمال آفریقا و جنوب اروپا از سوی دیگر، در بندر غزه ماند و همچنان به “مکاشفات” و پیشگویی‌‏های “پیامبرانه” خود ادامه داد. او این “مکاشفات” را طی نامه‌هایی به شابتای زوی و حاخام‌های هوادار او در تمامی مراکز محل زندگی یهودیان، در اروپا و شمال آفریقا و خاور نزدیک، اعلام می‌کرد. در سپتامبر ۱۶۶۵، ناتان غزه‌ای طی نامه‌هایی “مکاشفه” جدید خود را چنین اعلام کرد: شابتای بدون جنگ سلطنت را از سلطان عثمانی خواهد گرفت و سلطان را به خدمتگزار خود بدل خواهد نمود. چهار یا پنج سال بعد، اسباط ده‌گانه را خواهد یافت؛ ربکا، دختر ۱۳ ساله موسی نیز ظهور خواهد کرد و با شابتای ازدواج خواهد کرد. در زمان غیبت شابتای از قسطنطنیه، سلطان علیه او خواهد شورید و سراسر سرزمین عثمانی را، جز غزه، آشوب فراخواهد گرفت. (۱۹)
گفتیم که سرنخ ماجرای شابتای زوی را باید در کانون زرسالاری آمستردام جست. دلایل کافی برای اثبات این ادعا موجود است. اسحاق ابواب نخستین حاخام قاره آمریکا و اندیشه‌پرداز بزرگ زرسالاری آمستردام پس از مرگ مناسه بن اسرائیل (۲۰) حامی و مروج اصلی شابتای زوی و ناتان غزه‌ای بود و موسس زاکوتو مهم‌ترین رهبر فرقه کابالا در ایتالیا، (۲۱) نیز به شدت از شابتای حمایت می‌کرد. (۲۲)

شابتای زوی

کابالیست‌ها و مروجین مسیحی آرمان‏‌های مسیحایی نیز آتش این دسیسه را شعله‌ورتر می‌ساختند. آنان “ظهور” شابتای را تأییدی بر پیشگویی‏‌های قبلی دال بر ظهور مسیح در سال ۱۶۶۶ میلادی یافتند. یکی از مبلغین پرحرارت شابتای زوی، پتروس سراریوس از اندیشه‌پردازان نامدار مسیحاگرایی و دوست مناسه بن اسرائیل و لاپیرر (۲۳) بود. (۲۴)
دقیقاً به دلیل تبلیغات کانون مقتدر زرسالاری آمستردام بود که از تابستان ۱۶۶۵ داستان خروج شابتای زوی، آمیخته با افسانه‌های تحریک‌کننده مسیحایی، از طریق آمستردام در انگلستان و سراسر اروپا پخش شد. گفته می‌شد “اسباط ده‌گانه بنی‌اسرائیل” خروج کرده‌اند، مکه را تصرف نموده و اکنون با سپاهیان خود در صحرای عربستان عازم اشغال ایران‌اند. (۲۵)
از این زمان نویسندگان یهودی / مارانو و چاپخانه‌های هلند و ایتالیا تکاپویی شدید را آغاز کردند؛ در طول سال ۱۶۶۶ میلادی تبلیغات گسترده‌ و حیرت‌انگیز انتشاراتی، در مقیاس توانایی‏‌های صنعت چاپ و نشر آن زمان، به سود شابتای صورت گرفت و رساله‌های متعدد به زبان‏‌های هلندی، انگلیسی، آلمانی و ایتالیایی درباره خروج شابتای زوی و کرامات و تعالیم او در سراسر اروپا منتشر شد.
تصویر روی جلد برخی از این رساله‌ها در دایرة المعارف یهود مندرج است. برای نمونه، در آلمان تصاویری پخش شد که شابتای زوی، پادشاه “ده سبط گمشده بنی‌اسرائیل“، را سوار بر اسب و ایستاده بر روی تپه‌ای نشان می‌داد در حالی که در زیر پای او ارتش صلیبی در حال هجوم است و ارتش مسلمانان در حال گریز. کمی بعد در آمستردام رساله‌ای منتشر شد که ظهور مسیح را اعلام می‌داشت. در روی جلد این رساله نقاشی از شابتای زوی مندرج است در حالی‌که بر تخت سلطنت تکیه زده و تاجی بزرگ بر فراز سر اوست و درباریان در پیرامونش ایستاده‌اند. بر روی جلد رساله دیگر (چاپ آمستردام)، که بر آن تصویر تاج شابتای مندرج است، این عبارت را می‌خوانیم: “شابتای زوی، پادشاه اسرائیل و مسیحِ خداوند یعقوب”. تاریخ چاپ این رساله “سال اول احیای پیامبری و سلطنت” است. (۲۶)
چنین بود که ماجرای شابتای زوی موجی بزرگ را در اروپا پدید ساخت و تعداد کثیری از مردم فقیر مسیحی، حتی از طریق فروش خانه و وسایل زندگی خود، گروه گروه راهی زیارت بیت‌المقدس شدند. (۲۷) تحریک فوق‌العاده آرمان‏‌های مسیحایی در قاره اروپا یکی از دستاوردهای ماجرای شابتای زوی است.
در نیمه دوم سده هفدهم، دولت عثمانی به دلیل اصلاحات محمد کوپرولو (۲۸) وزیر اعظم عثمانی (۱۰۶۷-۱۰۷۲‌ ق./ ۱۶۵۶-۱۶۶۱‌م.)، بر دوران طولانی “حکومت حرمسرا” و “آغاها”، که از زمان سلطان سلیم دوم آغاز شده بود، (۲۹) نقطه پایان نهاد و مرحله نوینی از نوزایی سیاسی خود را آغاز نمود. محمد کوپرولو (کوپریلی) مسلمانی از اهالی آلبانی بود که کار خود را با آشپزی در کاخ سلطان آغاز کرد. در دوران وزارت خاندان کوپرولو بار دیگر عثمانی به دولتی توانمند و تهدیدی جدی برای اروپاییان بدل شد.
پس از مرگ محمد کوپرولو، پسرش فاضل احمدپاشا (احمد کوپرولو) وزیر اعظم شد (۱۰۷۲-۱۰۸۷‌ ق./ ۱۶۶۱-۱۶۷۶‌م.) و اصلاحات پدر را ادامه داد. احمد کوپرولو دو جنگ سخت با اتریش (۱۶۶۳-۱۶۶۴) و لهستان (۱۶۷۲-۱۶۷۷) را به فرجامی مطلوب رسانید و در سال ۱۶۶۹ جزیره کرت را از چنگ دولت ونیز خارج ساخت.
پس از مرگ احمد کوپرولو، برادر زن او قره مصطفی پاشا وزیر اعظم (۱۰۸۷-‌۱۰۹۵ ق./ ۱۶۷۶-۱۶۸۳م.) شد. قره مصطفی نخست جنگ با روسیه را به سامان رسانید (۱۶۷۸-۱۶۸۱) و سپس به دلیل شورش مردم مجارستان علیه سلطه خاندان هابسبورگ و به درخواست نیکلاس زرینی (۳۰) و ایمره توکولی (۳۱) رهبران جنبش ملی مجار، به یاری آنان شتافت. ارتش عثمانی جنگی پیروزمندانه را علیه اتریش پیش برد و در ژوئیه – سپتامبر ۱۶۸۳ شهر وین را به محاصره گرفت. این دومین پیش‌روی بزرگ عثمانی به اعماق قاره اروپا و محاصره وین است. اولی در زمان سلیمان قانونی رخ داد. در کوران جنگ با اتریش، قره مصطفی قربانی دسیسه‌ای مرموز و شوم شد؛ در ۱۵ دسامبر ۱۶۸۳ میلادی به فرمان سلطان از مقام خود برکنار شد و در شهر بلگراد به قتل رسید.
در دوران حکومت خاندان کوپرولو، بار دیگر “تهدید عثمانی” با تبلیغات صلیبی در اروپا توأم شد. به‏ نوشته استانفورد شاو، پاپ اینوسن یازدهم “خواستار تدارک یک جنگ صلیبی جدید با کفار [مسلمانان] شد و بدین منظور حتی به شاه ایران [شاه صفی دوم] نیز متوسل شد.” (۳۲) چنان‌که می‌بینیم، میان تهاجم عثمانی به اعماق قاره اروپا و اشاعه آرمان‏‌های مسیحایی و به تبع آن ظهور “پیامبران” یهودی رابطه‌ای مستقیم و آشکار موجود است. در زمان جنگ سلیمان قانونی و خاندان هابسبورگ دیوید روبنی “ظهور” کرد و در زمان مقابله حکومت خاندان کوپرولو با قدرت‌‏های اروپایی شابتای زوی و ناتان غزه‌ای.
روشن است که ماجرای شابتای توجه مقامات دولتی عثمانی را جلب می‌کرد و واکنش آنان را برمی‌انگیخت. چنین نیز شد. احمد کوپرولو دستور دستگیری شابتای را صادر کرد. در فوریه ۱۶۶۶ شابتای را به قسطنطنیه و نزد وزیر اعظم بردند. اسناد تاریخی عثمانی درباره این حادثه مهم ظاهراً به علت آتش‌سوزی معدوم شده و سندی از جریان بازجویی شابتای در دست نیست. (۳۳) کاملاً معقول می‌دانیم که این اسناد به عمد معدوم شده باشد. به عبارت دیگر، دونمه‌ها و ماسون‏‌های عثمانی پیروان شابتای، در دوران تصدی سمت‌های حساس وزارت در سده نوزدهم یا پس از صعود مصطفی کمال پاشا (آتاتورک) این اسناد را نابود کرده‌اند تا “اسطوره” شابتای آسیب نبیند. روایات یهودی و اروپایی درباره دیدار احمد کوپرولو و شابتای زوی غیرقابل اعتماد و آمیخته با افسانه‌هایی به سود شابتای است.
احمد کوپرولو ماجرای شابتای را جدی نگرفت. این وزیر “دانشمند” و “بافراست” (۳۴) در قبال پیروان سایر ادیان اهل تسامح بود. لرد کین راس شخصیت احمد کوپرولو را چنین توصیف کرده است:

مسلمانی متدین ولی فاقد تعصب بود. با سعه نظر به عقاید مذهبی دیگران می‌نگریست. از مسیحیان و یهودیان در برابر بی‌عدالتی حمایت می‌کرد و محدودیت‌های ساختن کلیسا را لغو کرد… احمد کوپرولو با قضاوت روشن‌بینانه، فکری قاطع و دقیق، که عمق مسایل را تا ریشه می‌دید، مردی بود کم‌حرف لیکن خوش‌پندار که حضوری موقر را با رفتاری مودبانه و متواضع درمی‌آمیخت. مردمانش او را مردی شرافتمند و متعهد به قول خود می‌دانستند و به خاطر همین صفات بود که احترام و محبت آنان را جلب کرده بود. (۳۵)

قطعاً احمد کوپرولو ماهیت سیاسی ماجرای شابتای زوی را درنیافت و آن را یک داعیه دینی متعارف و احتمالاً ناشی از عدم تعادل روانی شابتای دانست. ادعای مسیحایی شابتای در چارچوب فرهنگ و عقاید دینی یهود بود و به مسلمانان ارتباط نداشت. دعوی سلطنت او بر بنی‌اسرائیل حقیر و احمقانه جلوه می‌کرد. قطعاً شابتای در دیدار با کوپرولو سلوکی عاجزانه یا متواضعانه داشت زیرا بر او سخت نگرفتند و تنها وی را در قلعه گالیپولی حبس کردند.
اگر ماجرای شابتای را جریانی سازمان‌یافته بدانیم، الیگارشی یهودی مستقر در عثمانی باید در قبال آن روشی دوگانه در پیش می‌گرفت: برای جلب اعتماد و حمایت اعضای جوامع یهودی بخشی به او می‌گرویدند (چون حاخام و یهودیان غزه و بخش مهمی از سران جامعه یهودی ازمیر) و بخشی، به ‏ویژه در پایتخت، خود را از شابتای زوی جدا می‌کردند و در نزد مقامات عثمانی او را مجنونی جلوه می‌دادند که پیامدهای سوء گفتار و کردارش ربطی به آئین یهود و یهودیان ندارد. این روشی کاملاً طبیعی و عقلایی برای حفظ امتیازات سیاسی و اقتصادی یهودیان در عثمانی بود. چنین رویه‌ای نیز در پیش گرفته شد.
در این زمان، بسیاری از یهودیان ساکن عثمانی از طریق نامه‌های خود به اروپا “اسطوره” شابتای را ترویج می‌کردند و کرامات و معجزاتی را به وی نسبت می‌دادند. شابتای در زندان آزادانه با حاخام‌های یهودی و پیروانش دیدار می‌کرد و مکاتبات خود را به یهودیان سراسر جهان می‌فرستاد. اکنون او ادعای خدایی می‌کرد و برخی از نامه‌هایش را چنین امضا می‌نمود: “منم خدای شما، شابتای زوی.“‌ (۳۶) زندان شابتای به سان یک “کاخ سلطنتی” آراسته بود و دایرة المعارف یهود‌ مدعی است این به دلیل پرداخت رشوه بود. (۳۷)

نحمیا کوهن و شابتای زوی

طبق روایات فوق، کاملاً روشن است که به شابتای زوی برخورد غیر سختگیرانه شد و او در زندان در زیر هیچ‌گونه فشاری قرار نداشت. ولی معلوم نیست چرا، بناگاه به اسلام گروید. به علت فقدان اسناد عثمانی، ارائه داستان این گروش شابتای نیز تنها بر اساس روایات یهودی ممکن است. طبق این روایات، نحمیا کوهن (۳۸) از رهبران فرقه کابالا در لهستان، در سوم یا چهارم سپتامبر به ملاقات شابتای رفت و به مباحثه نظری با او و تکذیب ادعای مسیحایی‌اش پرداخت. در اثنای بحث، نحمیا کوهنبناگاه در حضور محافظین عثمانی اعلام کرد که مسلمان خواهد شد.” (۳۹) کوهن سپس به دربار عثمانی رفت، به اسلام گروید و مقامات عثمانی را به مسلمان کردن شابتای ترغیب نمود. کوهن پس از بازگشت به لهستان، بار دیگر یهودی شد و ادعا کرد که خود مسیح است. او موجی را در منطقه فوق برانگیخت که دایرة المعارف یهود از آن به عنوان “بیداری بزرگ مسیحایی” در شرق اروپا یاد می‌کند. (۴۰)
پس از این ماجرا، مقامات عثمانی شابتای زوی را به آدریانوپول (ادرنه) بردند و وی در ۱۵ سپتامبر ۱۶۶۶ در حضور سلطان محمد چهارم و اعضای دربار او اعلام مسلمانی کرد. سلطان، که به تعبیر دایرة المعارف یهود “فردی عمیقاً مذهبی بود“، تحت تأثیر گروش شابتای قرار گرفت، نام عزیز محمد افندی را بر او نهاد و به وی لقب کپچی باشی و مقرری روزانه‌ای به مبلغ ۱۵۰ پیاستر (۴۱) اعطا کرد. (۴۲) سلطان ساده‌دلانه گمان می‌برد به توفیقی بزرگ به سود اسلام دست یافته است.
منابع یهودی طبق روش متعارف خود، مدعی‌اند که شابتای در اثر تهدید و ارعاب به اسلام گروید و سلطان او را بر سر دوراهی انتخاب مرگ یا اسلام قرار داد. ماجرا به این سادگی نیست. چنان‌که دیدیم اعلام مسلمانی شابتای پس از ملاقات مرموز فوق با نحمیا کوهن صورت گرفت و در مراسم “مسلمان” شدن شابتای، مصطفی حیات‌زاده (۴۳) یهودی جدیدالاسلام و پزشک مخصوص سلطان محمد چهارم، نقشی مهم داشت. (۴۴)
بررسی حوادث پسین، گروش ظاهری شابتای زوی به اسلام را یک حرکت سنجیده و هدفمند و دارای پیامدهای سیاسی سرنوشت‏‌ساز جلوه می‌دهد و پرسش‌‏های زیر را به جد مطرح می‌سازد:

آیا نحمیا کوهن حامل پیامی بزرگ از سوی الیگارشی آمستردام برای شابتای نبود؟

آیا اعلام مسلمانی خود، آموزش نحمیا کوهن به شابتای زوی و ارائه رمزگونه استراتژی جدید او نبود؟

و سرانجام، آیا این ماجرا با هدف ایجاد یک موج مشابه مارانوگری در دنیای اسلام طراحی و اجرا نشد؟

روشن است که گروش گروه کثیری از یهودیان به اسلام و پذیرش آنان در ساختار سیاسی دولت عثمانی نمی‌توانست بدون محمل و توجیه معقول، به شکلی غیرمترقبه و بدون مقدمات عقل‌پسند و موجه، رخ دهد. حرکت شابتای زوی پایه‌های این تحول را پدید ساخت. بر بنیاد این موج بود که سازمان مخفی و رازآمیزی از پیروان جدیدالاسلام شابتای زوی شکل گرفت، اعضای آن بتدریج در دستگاه حکومتی عثمانی نفوذ کردند، در سده نوزدهم به اقتدار فوق‌العاده دست یافتند و سرانجام امپراتوری عثمانی را از درون تسخیر نمودند.

ادامه دارد…

قسمت بعدی این مقاله

پی‌نوشت‌ها:
۱. Shabbetai Zevi / 2. Josepgh ben Saul Escapa / 3. Hosea
۴. Gomer: بنگرید به: کتاب هوشع نبی، باب اول
۵. Judaica, vol.6. p. 859; vol. 14, pp. 1222- 1224; Wigoder, ibid, p. 472. / 6. Nathan of Gaza / 7. Elisha Hayyim ben Jacob Levi (Ashkenazi) / 8. Solomon Navarro / 9. Joseph ben Ephraim Caro / 10. Abraham Galante / 11. Judaica, vol. 5, pp. 194-300; vol. 6, pp. 670-671; vol. 7, p. 258. / 12. Samuel Lissabonna / 13. Jacob Najara / 14. Levi Najara / 15. ibid, vol. 12, pp. 797-798, 861-863. / 16. Kohen / 17. ibid, pp. 798; vol. 14, p. 1224. / 18. ibid, vol. 14, pp. 1229-1230. / 19. ibid, p. 1226.
۲۰. بنگرید به: این مقاله.
۲۱. بنگرید به: این مقاله.
۲۲. ibid, p. 1235.
۲۳. بنگرید به: این مقاله.
۲۴. ibid, p. 1233. / 25. ibid, p. 1226. / 26. بنگرید به تصاویر مندرج در: Judaica, vol. 14, pp. 1225, 1229, 1243. / 27. ibid, p. 1234. / 28. Koprulu
۲۹. بنگرید به: این مقاله.
۳۰. Nicholas Zrinyi / 31. Imre Thokoly
۳۲. استانفورد شاو، تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیه جدید، ترجمه محمود رمضان‌زاده، مشهد: معاونت فرهنگی آستان قدس، ۱۳۷۰، ج ۱، ص ۳۷۱.
۳۳. ibid, p. 1231. / 34. همان مأخذ، ص ۳۶۶.
۳۵. لرد کین راس، قرون عثمانی، ترجمه پروانه ستاری، تهران: کهکشان، ۱۳۷۳، صص ۳۴۶-۳۴۷.
۳۶. “I am the Lord your God Shabbetai Zevi.” / 37. ibid, p. 1235. / 38. Nehemiah ha-Kohen / 39. ibid, p. 1236. / 40. ibid, vol. 12, p. 939.
۴۱. Piaster واحد پول عثمانی در آن زمان. یک پیاستر برابر با یک صدم پوند انگلیس بود.
۴۲. ibid, vol. 14, p. 1237. / 43. Mustapha Hayatzade / 44. ibid.

منبع: عبدالله شهبازی ؛ زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، ج ۲، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، چاپ دوم (پائیز ۱۳۹۰)

….

واریز كمک نقدی برای حمایت از اندیشكده

….

اندیشکده مطالعات یهود را در پیام‌رسان‌های ایرانی دنبال کنید:

کانال اصلی ما در ایتا / پیام‌رسان بله / پیام‌رسان سروش / پیام‌رسان گپ

همچنین ببینید

کمیسیون سه جانبه

کمیسیون سه جانبه

با حضور جدّی و پُررنگ «بیلدربرگ»ها، «کمیسیون سه جانبه» و سایر سازمان‌های مخفی، پیش از آن‌که مقدّرات ایالات متحده در «آمریکا» رقم بخورد، در «اروپا» رقم زده می‌شود!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سه × 1 =