کابالا در میان ثمود و سومریان

کابالا در میان ثمود و سومریان

متن کامل کتاب «کابالا و پایان تاریخش» ؛ قسمت چهاردهم

سومریان اولین بنیان‌گذار تمدن نیستند. بلکه اولین تاسیس‌کننده دولت هستند، پیش از آنان آکدیان در دوره‌ی اولشان، اولین دهکده‌ها را به وجود آورده بودند و چون با بلای بزرگ متلاشی شدند دچار درنگ شدند و سومریان توانستند اولین دولت را تشکیل دهند. و پیش از آکدیان نیز قوم نوح جامعه‌ی بدون دولت را به وجود آورده بودند.
مورخین، از آن جمله ویل دورانت در «تاریخ تمدن» توضیح داده‌اند که: آن محقق اروپایی که توانست کتیبه‌های خط میخی را بخواند، خود می‌گوید: نام این قوم سومر نیست لفظی شبیه آن است و من آن‌را بدین صورت تلفظ می‌کنم.
در زبان‌های باستان از آن جمله اقوام بین‌النهرین، و مادها، پارس‌ها و پارت‌های ایرانی، حروفی بوده که امروز وجود ندارند و تنها یادگارهایی از آن‌ها مانده است مثلاً واژه‌ی «آتر» به صورت «آذر» و در قرآن به صورت «آزر» [۱] آمده است. پس حرفی با تلفظ میان «تـ» و «ذ» و «ز» بوده است. و نیز حرفی میان «د» و «ذ» وجود داشته که در ایران امروزی کلمه‌ی «بد» حضور دارد که در چند قرن پیش «بذ» تلفظ می‌شد به معنی سخت و نفوذناپذیر که گاهی به معنی مثبت هم به کار می‌رفته مانند «بذ- بذستان» در تاریخ خرمدینان آذربایجان که تبریز هم به صورت «تَربذ» یعنی بذنو، از آن گرفته شده و در متون تاریخی عرب به هر دو «بذان- بذین» نیز گفته شده.
و همچنین حرفی میان تلفظ «ت» و «ث» بوده که دو واژه‌ی «پارت = فارس» و «پارث = پارت» که هرکدام نام قومی از آریائیان ایران شده، از این منشأ است. پارث در زبان میدیایی یعنی «پهلو» که مادها بر اقوام هم‌جوار خودشان اطلاق کردند.
حرف دیگر با تلفظ میان حرف «ت»، «ش» در بین‌النهرین بوده که مثلاً امروز نیز واژه‌ی «آشور» گاهی «آتور» تلفظ می‌شود. و نیز حرف دیگر با تلفظ میان حرف «ث»، «ت» و «س» بوده که قرآن ثمود و آن اروپایی سومر آورده است. درباره‌ی حرف آخر این کلمه نیز، حرفی وجود داشته با تلفظ میان حرف «د» و «ر»، که قرآن حرف «د» را آورده و آن اروپایی حرف «ر» را. این موضوع را در اینجا بیش از این شرح نمی‌دهم زیرا نیازمند مجال دیگر است و در برخی نوشته‌های پیشین نیز اشاره کرده‌ام. اما نظر به این‌که نامی از ویل دورانت آمد، مطلبی را درباره‌ی سفر سترگ او که «تاریخ تمدن» نام دارد به اشاره توضیح می‌دهم: با صرف‌نظر از جعل‌ها و دروغ‌های پرشمار در آن کتاب به چند اصل اساسی آن اشاره می‌کنم:
۱- ویل دورانت در این کتاب مسیر «توصیف‌‌‌گری» را پیش گرفته نه راه علمی را.
۲- مطالبش را با قلم و بیان «القایی» به ذهن مخاطب القاء می‌کند. یعنی از ناخودآگاه خواننده، سوءاستفاده می‌کند.
۳- در تاریخ تمدن، او در تکوّن تاریخ و تمدن، و نیز در روند تاریخ و روند تمدن، هیچ نقشی به ابلیس و کابالا داده نشده، در حالی که امروز مسلّم شده که ابلیس و کابالا نه تنها نقش عمده بلکه سازنده اصلی ماهیت این تاریخ و این تمدن، بوده‌اند. همان‌طور که همه‌ی نبوت‌ها و ادیان (بدون استثناء) و نیز قرآن به این واقعیت تاکید دارند.
۴- ویل دورانت یک اصل را کاملاً‌ وارونه و برعکس، مطرح کرده است (همان‌طور که همه دانشمندان علوم انسانی از قرن۱۷ تا بر افتادن پرده از راز کابالا مطابق برنامه‌ی خودِ ابلیس [۲] چنین می‌کردند) او منشأ سحر، جادو و کهانت را عوام الناس، معرفی می‌کند که عوام خرافه‌پرست این چیزها را ایجاد کردند. در حالی‌که قضیه برعکس است؛ ملاء، سران کابالا و ابلیس خودشان سحر و جادو و کهانت را ابداء کردند و در سلطه بر مردم از آن استفاده کردند و در عین حال مردم را به آن معتقد کردند.
عصر ویل دورانت (همان‌طور که پیش‌تر بیان شد) عصری بود که خود ابلیس برنامه‌ریزی کرده بود تا دانشمندان وجود خود ابلیس، جن و شیطان را انکار کنند و آن‌ها را خرافه معرفی کنند تا پرده از راز کابالا نیفتد.

ثمودیان (سومریان) در قرآن

در قرآن حدود ۲۵ مورد لفظ ثمود به طور مطلق آمده است. اما در سه مورد با یک «وصف» و ویژگی آمده که ثمود را از نظر جغرافی در دو سرزمین نشان می‌دهد، و از نظر تاریخی نیز مردمان هردو سرزمین ثمودنشین را به دو دوره‌ی تاریخی تقسیم می‌کند.

تقسیم اول:
وقتی که درباره‌ی عاد (آکد) از زبان حضرت هود خطاب به آنان می‌گوید: «وَ یسْتَخْلِفُ رَبِّی قَوْماً غَیرَکم [۳] خداوند مردم دیگر را جانشین شما خواهد کرد»، از جانب دیگر از زبان حضرت صالح خطاب به ثمود می‌گوید: «وَ اذْکرُوا إِذْ جَعَلَکمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ [۴] یاد آورید که خداوند شما را بعد از عاد جانشین آنان کرد.» پس معلوم می‌گردد که پس از دوره‌ی هود که نظام جامعه‌ی عاد متلاشی شده بود، ثمودیان بر منطقه مسلط بوده‌اند. و از جانب دیگر: از مسلمات تاریخ است که پس از تأسیس اولین دولت در کره زمین توسط ثمودیان در شهر «اور» حوالی «قرنة» امروزی، پس از مدتی دوباره قدرت از ثمودیان به عادیان (از سومر به آکد) منتقل شده است.
بنابراین در آغاز، تفوّق با آکد بوده، سپس ثمود رشد کرده، آن‌گاه قدرت به آکد برگشته است. پس دوبار آکدیان برجسته شده‌اند و یک بار سومریان. و لذا قرآن می‌گوید: «وَ أَنَّهُ أَهْلَک عاداً الْأُولى * وَ ثَمُودَ فَما أَبْقى‏ [۵] و اوست (خدا) که عاد اول، را هلاک کرد و همچنین ثمود را و (کسی از آنان) را باقی نگذاشت.» عبارت «عاد اولی» نشان می‌دهد که عاد دوم نیز وجود داشته است. [۶]

تقسیم دوم، تقسیم جغرافی:
«وَ ثَمُودَ الَّذینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ [۷] و ثمود آنان (آن بخش از ثمود) که درون صخره‌ها را می‌کندند.» نظر به این‌که در سرزمین ثمود نه کوه وجود دارد و نه صخره، باید اینان بخشی از ثمود باشند که در دوره‌ی اقتدار آکد به سمت کوه‌های زاگرس رانده شده‌اند. البته آثار کنده شده‌ی سنگ‌ها و حتی اطاق‌های کنده شده در هر دو پهلوی زاگرس، وجود دارد.
و احتمال قوی هست ایلامیان که زمانی در ایلام دولتی را و زیگورات‌هایی را ساختند، همین ثمود باشند و در هم‌نژادی ایلامیان با مردم بین‌النهرین، تردیدی نیست.
در متون تفسیری گفته‌اند: مراد از این ثمود نیز همان ثمود است که صالح در میانشان مبعوث شده بود. در حالی که توصیف این مردم با «جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ» دقیقاً برای تفکیک میان این گروه از ثمود اصلی، است. و شگفت این‌که: همان‌طور که قوم عاد را از بین‌النهرین به یمن کشانیده‌اند، ثمود را نیز از بین‌النهرین به نزدیکی‌های خلیج عقبه و درّه «تِبر» کشانیده‌اند. وقتی که تفسیر قرآن در همان آغاز (به دنبال رحلت پیامبر ص) منحصراً در اختیار تمیم داری کابالیست و پس از او کابالیست دیگر به نام کعب الاحبار و بعد از او هم کابالیست سوم به نام وهب بن منبه قرار گیرد و خود مسلمانان از تفسیر قرآن ممنوع باشند، چنین افسانه‌هایی متون تفسیری را فرا می‌گیرد.
ساکنان درّه‌ی تِبر در قرآن، با عنوان اصحاب الحجر نامیده شده‌اند و لفظ ثمود درباره‌شان نیامده است. چون درباره‌ی ‌آنان نیز کندن دل صخره‌ها آمده، مفسرین کابالیست هر دو را یک مردم واحد قلمداد کرده‌اند.

سومر یا ثمود

محل استقرار ثمود / سومریان در بین‌النهرین

نکته‌ی مهم دیگر این‌که: حضرت صالح میان بخش اصلی ثمود مبعوث شده، و هیچ سخنی از کوه‌کنی درباره‌ی آنان به میان نیامده، با این وجود منابع کابالیستی و به پیروی از آنان افراد غیرمسئولی مانند جبائی، حسن بصری کابالیست [۸] و دیگران، گفته‌اند که صالح در میان همان اصحاب حجر مبعوث شده است. در حالی‌که نامی از پیامبری در میان اصحاب حجر به میان نیامده است.
مردم تِبریا «اصحاب حجر» به خانه‌های کنده شده در دل سنگ‌ها در دو طرف دره‌ی تنگ بسنده کرده‌اند که آثارشان هنوز هم به همان صورت باقی مانده است. و به خوبی روشن است که آنان هیچ خانه‌ی دست‌ساز در محیط باز و دشت نداشته‌اند. در حالی‌که قرآن درباره‌ی ثمود از زبان صالح می‌گوید: «تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُوراً وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُیوتاً [۹] صالح گفت:‌ در زمین‌های هموار قصرها می‌سازید و در کوه‌ها دل سنگ را کنده به صورت اطاق در می‌آورید.»
همان‌طور که گفته شد، هنوز هم اطاق‌های کنده شده در طول رشته کوه زاگرس که مرز شرقی سومر با ایران آن‌روز بود، اطاق‌های زیادی که در دل صخره‌ها کنده شده‌اند موجودند، خود من برخی از آن‌ها را از نزدیک دیده‌ام. می‌توان گفت: این اطاق‌ها محل دیدبانان قوم ثمود بوده‌اند که در قبال تجاوزهای گروه‌های ایرانی مهاجم که برای غارت به دهکده‌های سومریان حمله می‌کردند، ساخته شده‌اند.

مدیریت ابلیس در میان سومریان

نمونه‌ای از مدیریت ابلیس در میان ثمود را در متون تفسیری می‌یابیم؛ مجلسی در بحار،‌ ج۱۱ ص۳۷۷ از تفسیر عیاشی از امام صادق (ع) آورده است که سران ثمود با صالح قرار گذاشتند در کنار بت‌ها جمع شوند و صالح هر چه می‌خواهد از بت‌ها بپرسد و جواب بگیرد. در ساعت مقرر همگی در کنار بت‌ها حاضر شدند و به صالح گفتند هرچه می‌خواهی بپرس تا بت‌ها جواب تو را بدهند. صالح از تک تک بت‌ها پرسید اما جوابی از آن‌ها نیامد و سران قوم (ملاء) به شدت متأسف و درمانده شدند. (در صفحه۳۸۳ همین حدیث را از طریق علی بن ابراهیم نیز آورده است.)
بدیهی است آن مردم بویژه ملاء و مدیرانشان در حدی احمق نبودند که تندیس‌های سنگی بی‌جان را در مناظره با صالح قرار دهند. بی‌تردید پیش از آن دیده بودند که بت‌ها گاهی سخن می‌گویند، زیرا ابلیس از درون بت‌ها با آنان مخاطبه می‌کرده است. به طوری که موارد مشابه آن حتی در بت‌های زمان بعثت پیامبر اسلام (ص) نیز، آمده است.
چون خداوند برای ابلیس، سلطه‌ای نسبت به انبیاء و افراد مؤمن، قرار نداده، ابلیس نتوانست در حضور صالح از درون بت‌ها سخن بگوید. آیه۴۲ سوره حجر چنین است: «إِنَّ عِبادی لَیسَ لَک عَلَیهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَک مِنَ الْغاوینَ». و در آیه۹۹ و۱۰۰ سوره‌ی نحل، می‌گوید: «إِنَّهُ لَیسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذینَ آمَنُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ یتَوَکلُونَ * إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذینَ یتَوَلَّوْنَهُ». بلی توکل مهمترین عامل است که ابلیس را از انسان دور می‌کند. که در آیه ۶۵ سوره‌ی اسراء نیز کلمه «وکیل» به همین توکل توجه می‌دهد: «إِنَّ عِبادِی لَیسَ لَک عَلَیهِمْ سُلْطانٌ وَ کفى‏ بِرَبِّک وَکیلا».

صالح و ملاء

ثمود یا سومر در زمان حضرت صالح، هنوز به تأسیس دولت موفق نگشته بود. در بیان قرآن قدرتی که در برابر صالح مقاومت کرده، ملاء است؛ ملاء مترف. که بحثی درباره‌ی آن گذشت. در سوره‌ی مومنون آیه ۳۳ و۳۴ می‌گوید: «وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذینَ کفَرُوا وَ کذَّبُوا بِلِقاءِ الْآخِرَةِ وَ أَتْرَفْناهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُکمْ یأْکلُ مِمَّا تَأْکلُونَ مِنْهُ وَ یشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ * وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَکمْ إِنَّکمْ إِذاً لَخاسِرُونَ : ملاء قوم او که کفر می‌ورزیدند و لقای آخرت را انکار می‌کردند و آنان را در این زیست دنیوی مترف کرده بودیم، گفتند: نیست این (صالح) مگر یک فرد بشر مثل شما؛ می‌خورد از آن چه شما می‌خورید از آن، و می‌نوشد از آن چه شما می‌نوشید. و اگر از بشری مثل خودتان، اطاعت کنید، در آن صورت از خاسرین و زیان دیدگان خواهید بود.»

نقش عامل برون قبیله‌ای در پدیده‌ی دولت

پیش‌تر بیان شد که دولت یک پدیده است که بعدها پیدایش یافته لیکن سنا (مجلس مشورتی ملاء) از پیدایش کوچکترین دهکده در زندگی مردم حضور داشته و مردم را مدیریت می‌کرده است. می‌توان گفت علاوه بر عنصر کمیت و کثرت جمعیت و نیز علاوه بر کیفیت مجتمع‌های قریه‌ای، یک عنصر جامعه شناختی دیگر نیز در پدیدشدن دولت نقش اساسی داشته است که عنصر باصطلاح برون‌مرزی و بین‌القبایلی است، به این معنی: گروهی از مردم وقتی نسبت به دولت احساس نیاز می‌کرد که خود را در مقابل مردم دیگر در معرض آسیب می‌دید گرچه آن مردم دیگر خود فاقد دولت باشد.
و یا: قبیله و مردمی‌که در صدد می‌آمد تا قبیله و مردم دیگر را به زیر سلطه‌ی خودش در بیاورد، به تأسیس دولت (که تمرکز قدرت است) روی می‌آورد.
در هر دو صورت این عنصر پدیدآورنده‌ی دولت، بدون وجود و حضور یک مردم برون مرزی، خود تکوّن نمی‌یافت تا چه رسد که در پیدایش دولت، علّیت داشته باشد.
برخی از جامعه‌شناسان و تحلیل‌گران تاریخ معتقدند که عوامل پدیدآورنده‌ی دولت، نیازهای درون قبیله‌ای (درون جامعه‌ای) بوده است. اما به نظر می‌رسد که عامل تقابل و برون‌مرزی نقش تعیین‌کننده را داشته است. زیرا عرب عدنانی را مشاهده می‌کنیم که تا ظهور اسلام فاقد دولت بود به جهت این‌که مردمان اطرافشان کاری با آنان و سرزمین‌شان نداشتند؛ کسی علاقه‌ای به تسخیر آنان و سرزمین کویری‌شان نداشت. و عامل برون‌مرزی به حدی فشار نمی‌آورد که قبایل عرب عدنانی در اندیشه‌ی تاسیس دولت مرکزی باشند. این خود یکی از ویژگی‌های اسلام است که بر اساس نبوت توانست دولتی را تاسیس کند بدون عنصر و عامل برون‌مرزی، و شاید این یک مورد منحصر به فرد در سرگذشت بشر باشد.
ما نمی‌دانیم قوم ثمود در آن زمان که صالح مبعوث شد از چه کمیت و کیفیتی بر خوردار بود، این‌قدر می‌دانیم که به وسیله سنا اداره می‌شد. و در دوره‌ی پیش از تاسیس اولین دولت در روی کره زمین، قوم یا قبیله‌ای را نمی‌شناسیم که ثمودیان را تهدید کرده باشد. پیش از آنان قوم عاد اولی دچار بلا شده و به شدت ضعیف شده بود، اینک ثمود قوت گرفته و بر بقایای عاد نیز مسلط است اما گویا تعامل میان آنان و قوم متلاشی‌شده‌ی عاد طوری نبوده که آنان را به تاسیس قدرت مرکزی وادار کند.
در زمان صالح سومریان نیز دچار بلا می‌گردند. اینک دو قوم متلاشی شده در همسایگی همدیگر از نو قوّت می‌گیرند؛‌ سومریان پیش از آکدیان به تاسیس دولت اقدام کرده و اولین دولت (قدرت مرکزی) را ایجاد می‌کنند و بر آکدیان سلطه‌ی دولتی پیدا می‌کنند. به هر روی؛ سومریان در زمان صالح فاقد دولت بوده و به وسیله ملاء مدیریت می‌شده‌اند.

مجلس سنا و معاد

در سرگذشت بشر همیشه مجلس سنا مخالف معاد و باور به معاد، بوده و هست. شگفت است حتی یک‌بار نیز پیدا نمی‌کنیم که مجلس سنا در میان قوم یا جامعه‌ای باشد و به معاد معتقد باشد. و این اصل بس مهم است و باید هر جامعه‌شناس که شکافنده‌ی شکم تاریخ است به آن اهمیت وافر و اساسی بدهد که متاسفانه تا کنون به دلیل کنترل و سلطه‌ی کابالیسم بر جریان علمی و اندیشه‌ای جهان، هیچ جامعه‌شناس ژرف‌اندیش نیز به برخی از اصول جامعه‌شناختی از آن جمله همین اصل توجه نکرده است.
این اصل خود نشان‌دهنده‌ی نفوذ ابلیس بلکه سلطه او بر مجلس‌های سنا در طول تاریخ است، خواه در دوره‌ی پیش از دولت و خواه در دوران پس از پدیده دولت.
در ادامه‌ی آیه‌های مذکور در بالا از سوره مومنون. این اصل سنوی را بدین‌گونه می‌یابیم که ملاء (سناتورها) برای باز داشتن مردم از پیروی صالح می‌گویند: «أَ یعِدُکمْ أَنَّکمْ إِذا مِتُّمْ وَ کنْتُمْ تُراباً وَ عِظاماً أَنَّکمْ مُخْرَجُونَ * هَیهاتَ هَیهاتَ لِما تُوعَدُونَ * إِنْ هِی إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثینَ [۱۰] صالح شما را وعده می‌دهد وقتی که مردید و به خاک و استخوان تبدیل شدید (از نو) بیرون آورده خواهید شد؟ هیهات، هیهات، به آن چه وعده داده می‌شوید.»
خود ابلیس که همیشه سناها را اداره می‌کرد کاملاً به معاد و قیامت ایمان داشت و مطابق نصّ قرآن، برای خودش از خداوند تا روز قیامت مهلت خواست. و نیز سران درجه اول سنا همیشه می‌دانستند و می‌دانند که معادی هست لیکن برای قدرت و ریاست دنیوی معاد را انکار می‌کنند. همین نکته نیز در موارد زیادی از قرآن درباره‌ی‌ ابلیس و سران ملاء آمده است و در همیشه تاریخ چنین بوده است. حتی امروز محافل کابالیستی و به تبع آن محافل فراماسونی را می‌بینیم که هم به غیب معتقدند و هم مراسمی بر اساس همین عقیده‌شان در محافل‌شان دارند و به طور کاملاً دانسته معاد را به قدرت دنیوی می‌فروشند.

استکبار
در هر جایی از قرآن که لفظ استکبار یا مشتقات آن آمده، مراد مقاومت افرادی است که به طور دانسته و آگاهانه در برابر معاد ایستادگی می‌کنند. ملاء مترف، چاره‌ای ندارد غیر از مقاومت در برابر معاد. زیرا لفظ معاد و معنی معاد ملازم بل معادل است با «عدالت» و اولین بل منحصر به فرد ترین چیزی که با ملاء بودن و مترف بودن، تضاد دارد عدالت است. پذیرش معاد یعنی پذیرش عدالت. و پذیرش عدالت یعنی دست کشیدن از موقعیت ملائی و مترفی.

تذکر
برخی از مفسرین این آیه‌ها را که از سوره‌ی مومنون خواندیم، به قوم عاد ربط داده‌اند، برخی دیگر آن‌ها را درباره‌ی‌ قوم ثمود می‌دانند. بدیهی است که نظر دوم درست است. زیرا مطابق قرآن قوم عاد اولی، به وسیله باد دچار بلا شدند. و این قوم ثمود است که دچار بلای «صیحه» شده است. و قرآن در چندین مورد به این موضوع تنصیص کرده است، به دنبال همین آیه‌ها نیز می‌گوید: «فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیحَةُ بِالْحَقِّ» [۱۱]

سومریان و کشاورزی و عمران

در آیه۶۱ سوره هود، می‌خوانیم که صالح به مردم ثمود می‌گوید: «یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکمْ مِنْ إِلهٍ غَیرُهُ هُوَ أَنْشَأَکمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکمْ فیها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیهِ إِنَّ رَبِّی قَریبٌ مُجیبٌ : ای قوم من خدا را بندگی کنید نیست برای شما غیر از او خدایی، او شما را از زمین برانگیخت و شما را به عمران و آبادی در آن،‌ بر گماشت. پس از او بخشش بطلبید و به سوی او برگردید که پروردگار من نزدیک است و خواسته‌ی شما را اجابت می‌کند.»
در آن آغازِ عمران و آبادی و شناخت چیزی به نام کشاورزی، یک احساس خودکفایی و بی‌اعتنایی به خداوند، به بشر دست می‌داد که ملاء‌ و مترفین آن را به شدت تحریک می‌کردند. همان‌طور که در آغاز دوره مدرنیته، جامعه بشری در اثر کشفیات و اختراعات صنعتی، دچار این احساس خودکفایی گشت، اومانیسم (انسان پرستی)، خداپرستی و اعتقاد به معاد را از عرصه خارج کرد و جهانیان چهار نعل در الحاد و بی‌دینی پیش می‌رفتند و این شتاب تا چند دهه‌ی پیش ادامه داشت. صریح‌تر بگویم: این شتاب تا انقلاب اسلامی‌ایران، ادامه داشت.
صالح با چنین احساس خودکفایی بشر و پشت کردنش به خداوند و معاد، روبه‌رو بوده است. اگر به «تکرار تاریخ» معتقد نباشیم، باید دست‌کم به تکرار برخی از «علیّت‌های تاریخ» باور داشته باشیم مثلاً در قرن ۱۸، ۱۹ و نیمه اول قرن ۲۰، جامعه بزرگ بشری به همان چیزی مبتلا می‌شود که جامعه کوچک و اولیه‌ی ثمود به آن احساس دچار شده بودند. و استفاده‌ی کابالیسم از این احساس در هر دو زمان، و تحریک آن در هر دو مورد، بوده است. و اینک در این‌باره نیز به بن‌بست رسیده‌اند، و لگام جامعه جهانی از دستشان خارج شده و مردمان جهان بی‌اعتنا به آنان به سوی دین برگشته‌اند. گرچه گروهی به طور علنی به شیطان‌پرستی می‌پردازند، اما این خود نویدبخش است زیرا پرستش شیطان به طور آشکار و علنی و اعلام شده، هیچ خطری برای جامعه جهانی ندارد. آن‌چه خطرناک بود و همیشه ملاء مترف را بر گرده مردم جهان سوار می‌کرد کابالیسم یعنی شیطان‌پرستی مخفیانه، بود. مخفی‌کاری استفاده از ظلمات و تاریکی است. روز روشن برای سارقان مناسب نیست. هر وقت نور آید ظلمات می‌رود. شیطان‌پرستی نوین ماندگار نیست. حتی به مدت دو سه دهه.
یک جامعه شناس دقیق اندیش، و یک تحلیل‌گر قوی تاریخ، باید این «اصل» را بشناسد:
اصل: بشر دوبار به شدّت دچار توهم خود بیش بینی شده است: هنگام کشف ابزار مناسب برای کشاورزی. و هنگام کشف و اختراعات صنعتی قرون اخیر. [۱۲]

ادامه دارد…

نویسنده: آیت‌الله مرتضی رضوی

پی‌نوشت‌ها:
[۱] عموی حضرت ابراهیم
[۲] شرحش گذشت.
[۳] آیه۵۷ سوره هود
[۴] آیه۷۴ سوره اعراف
[۵] آیه‌های۵۰ و۵۱ سوره نجم
[۶] جالب این که هیچ نسلی به عنوان «قوم» از دو قوم آکد و سومر نمانده، اما از آشور هنوز هم به صورت یک نسل شناخته شده وجود دارند
[۷] آیه۹ سوره فجر
[۸] در مبحث شیطان با چه کسانی تماس می‌گیرد گذشت.
[۹] آیه۷۴ سوره اعراف
[۱۰] آیه‌های۳۵ ،۳۶ و۳۷ سوره‌ی مومنون
[۱۱] آیه۴۱ سوره مومنون
[۱۲] سومریان کاشف کشاورزی (رویانیدن دانه از دانه) نیستند آنان مخترع ابزار کشاورزی هستند- در مباحث آینده خواهد آمد که پیش از آنان در جایی که امروز عربستان می‌نامیم، هم دانه بار (رویانیدن دانه از دانه) و هم اهلی کردن حیوانات بوده است، یعنی شناخت اصل کشاورزی و دامداری در میان مردم بکّه بوده است.

تنها با یک کلیک به کانال تلگرام اندیشکده مطالعات یهود بپیوندیم:

تلگرام اندیشکده مطالعات یهود

همچنین ببینید

معناشناسی درخت در عرفان کابالا

معناشناسی درخت در عرفان کابالا

درخت در کابالا و فرقه‌های پاگانیستی جایگاهی مقدس دارد. هستی‌شناسی کابالا و اسطوره‌شناسی یهود بصورت سمبلیک در درختواره‌ای بنام «درخت حیات» معرفی می‌شود.

۳ نظر

  1. تا حالا اینگونه به قضیه نگاه نکرده بودم . عالی بود.

  2. خرید مسترکارت

    سلام.وبسایتتون خیلی خوب و مفیده.به کارتون ادامه بدین

  3. خیلی خوب بود و عجیب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

2 + نوزده =