پلورالیسم ، قدرت و مبارزه سیاسی

پلورالیسم ، قدرت و مبارزه سیاسی

ارتش سرّی روشنفکران (قسمت سوم) پلورالیسم
جاسوسان در تهران (۳)

می‌شود با اطمینان گفت اتفاقاتی که در صحنه سیاسی و امنیتی می‌افتاد، روی تحلیل‌ها و تخمین‌های چهره‌هایی مثل مهرزاد بروجردی یکسره خط قرمز می‌کشید. دیوید هول فیلسوف سیاسی معاصر استدلال جالبی درباره‌ی «اصلاح‌طلبی لیبرال» دارد. او یک بار وقتی در دانشگاه فلوریدا مقام استادی داشت، نظریه جالبی را ارائه داد:

دعوت به «پلورالیسم»، «کثرت‌گرایی غربی» و «جامعه مدنی» توسط ۲ گروه سیاسی مختلف صورت می‌گیرد. یکی توسط گروه سیاسی جدیدی که برای دستیابی به «قدرت» مبارزه می‌کنند؛ دیگری به وسیله‌ی گروهی از شخصیت‌ها که بر مسند قدرت نشسته‌اند، اما پیش‌بینی می‌کنند که به زودی قدرت را از دست بدهند. (۳۷)

نیمه‌ی دهه ۱۳۷۰ وضعیت سیاسی اصلاح‌طلبان در مرز میان ۲ گروهی بود که پرفسور هول در نظریه جنجالی‌اش ترسیم کرده است؛ طیفی که یک سویش مانند عبدالکریم سروش و محمد مجتهد شبستری با ژست‌های آکادمیک شعار «روشنفکران: قدرتمندان بی‌مسند» را می‌دادند، اما در پشت‌پرده با کارگزاران دولت سازندگی از محمدتقی بانکی تا غلامحسین کرباسچی پیوندهای تنگاتنگی داشتند؛ و سوی دیگرش کاملاً برعکس: اعضاء حزب کارگزاران ایران به عنوان «صاحب منصبان دولتی» و «سیاستمداران تکنوکرات» مثل سیدحسین مرعشی از «مدیریت انتقال قدرت» پس از پایان دوره دوم ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی می‌گفتند. (۳۸) در عین حال، طیف‌های لیبرال / سکولار موسوم به «اصلاح‌طلب» نه تنها از «سیاست‌زدگی مفرط» بلکه از یک «آوارگی معرفتی» زجر می‌بُردند تا جایی که حتی رسول نفیسی، سرپرستی ایران‌پژوهان کالج استریر در ویرجینیای ایالات متحده با انتشار نتایج پروژه تحقیقاتی خود اعلام کرد:

«روشنفکران دینی» اقتباسی ناقص و پرغلط از معنا و مبنای «جامعه مدنی» و «پلورالیسم» انجام داده‌اند؛ در نتیجه تئوری‌های آنان فاقد حداقل استانداردهای علمی و اصول معتبر فلسفی است. (۳۹)

دیوید هول

به تدریج از حامد الگار که یک استاد مسلمان در رشته‌ی ایران‌شناسی دانشگاه برکلی است تا شورای روابط خارجی آمریکا یا ماهنامه پَر و ماهنامه راه آزادی، هر یک به نوعی اذعان می‌کردند که پروژه روشنفکری دینی یک پروژه سراپا «سیاسی» با «مدیریت خارجی» برای تحقق هدف «براندازی» نظام ایران است؛ نه به خیال مهرزاد بروجردی یک «پروژه معرفتی غیرسیاسی». برای نمونه، دی‌ماه ۱۳۷۴ بابک امیرخسروی (عضو شورای مرکزی حزب توده ایران در نیمه اول دهه ۱۳۶۰) یادداشتی در ماهنامه راه آزادی، ارگان حزب دموکراتیک مردم ایران چاپ کرد. او در یادداشتِ «جبهه‌ی جمهوری‌خواهان دموکرات» تحلیلی از چگونگی «ائتلاف» میان اپوزیسیون خارج کشور با نیروهای سیاسی داخل ایران ارائه داد. او ابتدا سروش و سپس حبیب‌الله پیمان و عزت‌الله سحابی را ۳ چهره سیاسی برتر به عنوان حلقه‌های اتصال این ۲ جریان (داخلی و خارجی) معرفی کرد.

مثلث سرویس‌های جاسوسی MI6 ، CIA و موساد به شدت در وزن‌کشی جریان‌های سیاسی ایران دچار خطاهای استراتژیک و اشتباهات محاسباتی بودند. بازتاب این خطاها صبح روز چهارشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۷۴ روی تیتر عجیب صفحه اول روزنامه گاردین به چشم می‌خورد: «لوتر ایرانی پایه‌های اسلام را به لرزه درآورده است.» این روزنامه انگلیسی گزارش رابین رایت را چاپ کرد که مدعی بود برآوردهای سیاسی نشان می‌دهد «آینده‌ی خاورمیانه در دستان دکتر سروش و پیروان اوست.» بدتر از این، رایت می‌نویسد «آن مرد معقول و متین (سروش) پایه‌های دین اسلام را که یک میلیارد نفر پیرو دارد، به لرزه درآورده است!» (همین تخمین‌های غلط، یک سال بعد به مقدمه‌ی یک «تصمیم پرهزینه» و «ارزیابی فاجعه‌بار» از روند سیاسی ایران در شورای روابط خارجی آمریکا تبدیل شد.) روزنامه گاردین گزارش خود را خیلی آماتور به پایان بُرد و حتی دست به پیش‌بینی شگفت‌انگیزی هم زد، چون از «تغییر حیرت‌آور» معادله‌ی قدرت در خاورمیانه به نفع «رهبران سکولار» خبر داد:

ترکیب گفته‌های «عبدالکریم سروش» هم اکنون از چارچوب «مذهب» فراتر رفته است. نوشته‌های او هنوز بحث درباره «تغییرات سیاسی» را نه تنها در «ایران» بلکه در «کل خاورمیانه» فراهم آورده است؛ زیرا هیچ ایده‌ای بیش از «رابطه اسلام و دموکراسی» در شکل‌گیری منطقه در آینده تأثیر ندارد… از نظر سروش، یک جمهوری ایده‌آل اسلامی به وسیله «رهبران غیرمذهبی» اداره می‌شود، نه به وسیله‌ی روحانیون و ملاها. سروش عملاً نقش «جدایی مذهب و دولت» (سکولاریسم) را تثبیت می‌کند و این برای دین «اسلام» یک تغییر مسیر «حیرت‌آور» است. (۴۰)

حوالی عصر ۱۵ مرداد ۱۳۷۵ حامد الگار از بزرگترین اسلام‌شناسان معاصر و استاد دانشگاه برکلی از آمریکا با حسین شریعتمداری تماس گرفت. او با لحن مخصوص خود به زبان فارسی از مدیر مسئول کیهان به سبب خط‌ مشی‌اش در نقد جریان‌های روشنفکری سپاسگزاری کرد و افزود:

آقای شریعتمداری! من نامه «حمایت ۵ اسلام‌شناس برجسته از دکتر سروش» را که اخیراً «ماهنامه کیان» چاپ کرده، اصلاً امضاء نکرده‌ام. آقایان در «کیان» کار بسیار غیراخلاقی‌ای کردند و من خوشحالم که با شما صحبت می‌کنم، چون به دنبال راهی بودم تا این تکذیب را برای همه روشن کنم و بگویم که این نامه را امضاء نکرده‌ام… در آخر هم کیان راضی نشد که اصل جوابیه من را چاپ کند؛ گفتند چون «خیلی به ضررمان تمام می‌شود!» (۴۱)

صبح ۱۶ مرداد ۱۳۷۵ و فردای این تماس تلفنی، پرفسور حامد الگار با ارسال نامه‌ای از طریق فکس خطاب به «نماینده رهبر انقلاب در کیهان» رویکرد او را مجدداً ستایش و تصدیق کرد. الگار از شریعتمداری خواست تا نامه‌اش را در روزنامه کیهان به چاپ رساند. استاد دانشگاه برکلی آمریکا در مهمترین بخش نوشتار خود نتیجه گرفت:

این افراد در «ماهنامه کیان» زیر پرده‌ی روشنفکری و تجدد و «اصلاح دینی» در پی «براندازی» اساس جمهوری اسلامی هستند. (۴۲)

مدیران ماهنامه کیان هیچ جواب قانع‌کننده‌ای را برای این رسوایی‌های پیاپی و «جعل امضاء» حامد الگار پای «بیانیه حمایت از سروش» نداشتند، ولی ماهنامه پر (چاپ آمریکا) به سرعت در ویژنامه تابستانی به دفاع از «روشنفکران دینی» پرداخت؛ نشریه‌ای که گردانندگان آن ایرانی‌تبارهای صهیونیست مانند رویا حکاکیان و همسرش رامین احمدی هستند و به نحوی علنی با لابی‌های امنیتی اسرائیل در آمریکا برای براندازی نرم جمهوری اسلامی تعامل دارند. ماهنامه پر در شماره ۱۲۷ خود دلیل پشتیبانی لابی‌های‌ یهودی خارجی را از سروش شرح داد و خیلی واضح و روشن نوشت:

در پروژه «جامعه مدنی» که روشنفکران سکولار در ایران دنبال می‌کنند، به هیچ وجه بحث علمی و فلسفی موضوعیت ندارد. این‌که آنان «بی‌سواد» هستند یا نه، مهم نیست، بلکه فرجام پروژه آنان مهم است؛ چون «نتایج ناشمرده، پنهانی و خطرناکی» برای حکومت اسلامی ایران دارد. (۴۳)

درست در نیمه‌ی دهه‌ی ۱۳۷۰ «روشنفکران دینی» در ائتلاف با احزابی مانند کارگزاران سازندگی، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و مجمع روحانیون مبارز یک چهره‌ی سیاسی را که «زوج فکری» عبدالکریم سروش به شمار می‌رفت، به میدان رقابت انتخاباتی فرستادند. سیدمحمد خاتمی کاندیدای ریاست جمهوری شد و سرانجام بر رقیب اصلی خود علی‌اکبر ناطق نوری فائق آمد، اما آیا چنان‌که معاون وزارت امور خارجه آمریکا تابستان ۱۳۷۵ در مقدمه‌ی گزارش شورای روابط خارجی نوشت «این جریان که بخشی از یک حرکت فراگیرتر جهت متلاشی کردن اقتدار دینی جمهوری اسلامی است» (۴۴) می‌توانست به فروپاشی حکومت ایران بینجامد؟

جاسوسان در تهران

کمتر از ۵ سال همه چیز دود شد و به هوا رفت. با آغاز دهه‌ی ۱۳۸۰، پس از آن‌که سعید حجاریان صراحتاً به سیدمحمد خاتمی گفت اصلاحات به سبب «فقدان نیروی اجتماعی» در حال فروپاشی است و عن‌قریب «اصلاحات» در ایران خواهد مُرد، (۴۵) مسئله رهبری اصلاحات در ایران در میان جامعه شناسان سیاسی مانند آلن تورن، موسس مرکز مطالعات جنبش‌های اجتماعی و استاد دانشگاه پاریس به یک دغدغه‌ی مهم بدل گشت. تورن که ۱۰ روز از زمستان ۱۳۸۰ را در تهران سپری کرد و با اعضاء گروهک نهضت آزادی ایران مانند غلام‌عباس توسلی و جامعه‌شناسان سکولار چون فرهاد خسروخاور جلسات متعددی داشت، پیرامون نقش رییس جمهور خاتمی با سعید حجاریان هم‌داستان بود:

میان ساخت «دولت» و «جامعه مدنی» در ایران یک نوع خلاء وجود دارد. هیچ چهره مشخصی برای پرکردن این خلاء نیست. در واقع، هیچ «گاندی» یا شخصیتی مثل او وجود ندارد. به جای آن‌که بگوییم این جامعه با «بن‌بست» مواجه شده، من متقاعد شده‌ام که بن‌بست در «سطوح بالای جامعه» (نخبگان) است. ما متوجه نمی‌شویم چرا رئیس جمهور خاتمی که با این آرای بسیار بالا انتخاب شده، ظرفیت عملش هیچ‌گونه افزایشی پیدا نکرده است؟! این پیروزی سیاسی یک زندگی جدید در کالبد جامعه دمید، اما باعث «نوشدن نظام سیاسی ایران» نشد. (۴۶)

آلن تورن

آلن تورن

بعدها ولی‌رضا نصر (مشاور ویژه جرج بوش در امور خاورمیانه) و علی قیصری (تاریخدان سیاسی مقیم آمریکا) با انتشار رساله‌ای تاریخی به نام بحث دموکراسی در ایران در ژورنال پژوهش‌های خاورمیانه برای واشنگتن به همین نتیجه رسیدند. آنان صراحتاً نوشتند جنبش دموکراسی در ایران دارای رهبر نیست:

خاتمی در دوره ریاست جمهوری خویش به رتبه چنین «رهبری» دست نیافت و از او دیگر بعید است که در ازای رهبری این جنبش به فراسوی چارچوب جمهوری اسلامی پا بنهد. فعالان سیاسی عرفی‌گرا و دانشجویان نیز تا به حال این جای خالی را پُر نکرده‌اند. (۴۷)

سرنوشت اصلاحات رو به یک تراژدی غم‌بار می‌رفت و آن هنگام حجاریان (مشاور سیاسی رئیس جمهور خاتمی) گفت دیگر تجربه‌ای مانند «دولت اصلاحات» نمی‌تواند آرمان‌های سیاسی ما را تحقق بخشد، اما او یک شخصیت سرشناس امنیتی با پیچیدگی‌هایی منحصر به فرد بود که سابقه‌ای طولانی در راه‌اندازی کارزارهای روانی داشت و به سادگی «ژست بازنده‌ها» را نمی‌گرفت؛ حتی اگر بازی را باخته بود. از این‌رو، پس از ملاقات با خاتمی و یک هفته پیش از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری ۱۸ خرداد ۱۳۸۰، حجاریان پروژه‌ای تبلیغاتی – انتخاباتی را کلید زد که برای حیثیت علمی‌اش گران تمام شد. او مقاله‌ای جنجالی به نام «از هجدهم برومر تا هجدهم خرداد» را در روزنامه نوروز (ارگان مطبوعاتی حزب مشارکت ایران) چاپ کرد (۴۸) و دقیقاً برخلاف ارزیابی محرمانه‌ای که چندی قبل‌تر از «مرگ اصلاحات» در اختیار رئیس‌جمهور گذاشت، با شبیه‌سازی تاریخ انقلاب‌های فرانسه و ایران مدعی شد که مخالفان اصلاحات با طرح‌ریزی یک «کودتا با کمک ارتش رجالگان» قصد «نابودی جامعه مدنی ایران» را دارند:

آنان گرچه با ظاهر از ارتش ذخیره بیکاران، معتادان و لمپنیسم اظهار تأسف می‌کنند، اما چشم امید به بسیج این نیروهای سرخورده برای حمله به «جامعه مدنی» و حذف جمهوریت دارند. (۴۹)

این نخستین‌بار نبود که سعید حجاریان با مقایسه‌های تطبیقی – تاریخی ناروا، در پوشش ادبیات آکادمیک و تحلیل‌های جامعه‌شناختی حمله‌ی شدیدی را علیه رقبای سیاسی اصلاح‌طلبان در آستانه انتخابات تدارک می‌دید. پیش از این نیز چند روز مانده به دوم خرداد ۱۳۷۶، حجاریان به همراه هم‌فکرانش در روزنامه سلام پروژه جنگ روانی «تقلب انتخاباتی» را کلید زد و جمله معروف «بنویسید خاتمی، بخوانید ناطق» را بر سر زبان‌ها انداخت، اما این‌بار قضیه متفاوت بود. حجاریان از پدیده‌ای به نام «بناپارتیسم سیاسی» و «کودتای رجالگان علیه اصلاح‌طلبان» خبر می‌داد که نه تنها اتهام سخیفی به شمار می‌رفت، بلکه فرافکنی‌های تبلیغاتی او برای سرپوش گذاشتن روی «بحران درونی اصلاحات» – آن هم وقتی اهرم‌های قدرتِ دولت هفتم و مجلس ششم سراسر در سیطره جبهه دوم خرداد بود – حتی دادِ نزدیک‌ترین دوستانش را در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی درآورد؛ تا جایی که آنان در واکنش به مقاله‌ی حجاریان و برای بازگرداندن اعتبار سیاسی خود نوشتند «تحقیر مخالف با شبیه‌سازی ناروا به دست دادن تصویری محرّف، غیرواقعی و اغراق‌گونه از او در برابر خُرده‌بینی‌های علمی تاب مقاومت ندارد… و نسبت دادن آن به تمامی یک جریان سیاسی، یعنی مخالفین اصلاحات، روایتی ناقص و یک‌سویه از واقعیت سیاست‌ورزی در جامعه ماست.» (۵۰)

ادامه دارد… پلورالیسم

قسمت قبلی اين مقاله ؛ قسمت بعدی این مقاله

پی‌نوشت‌ها: پلورالیسم

۳۷. Hull, D. Science as a Process. The University of Chicago Press, 1988, p 254.

۳۸. خجسته رحیمی، رضا و مریم شبانی. «انتخابات مجلس پنجم و شکل‌گیری کارگزاران در گفتگو با حسین مرعشی». هفته‌نامه شهروندامروز، ۱۶ اسفند ۱۳۸۶، ص ۷۰.
۳۹. برای مطالعه متن کامل ارزیابی کالج استریز، نک: نفیسی، رسول. «دین آقای سروش». ماهنامه پر، شماره ۱۲۲، اسفند ۱۳۷۴، صص ۱۵ – ۱۱.
۴۰. رایت، رابین. «لوتر ایرانی پایه‌های اسلام را به لرزه درآورده است.» روزنامه گاردین، ۱ فوریه ۱۹۹۶.
۴۱. «تماس پروفسور حامد الگار با مدیر مسئول روزنامه کیهان». فایل صوتی. [آرشیو دفتر پژوهش‌های موسسه کیهان]، ۱۵ مرداد ۱۳۷۴.
۴۲. «پروفسور حامد الگار: مجله کیان امضاء مرا جعل کرده است». روزنامه کیهان، ۱۶ مرداد ۱۳۷۵، ص ۲.
۴۳. جمالی، منوچهر. «بحث مثبت سروش». ماهنامه پر، مرداد ۱۳۷۵، شماره ۱۲۷، صص ۳۷ – ۳۶.
۴۴. «شورای روابط خارجی آمریکا و جریان سکولار در ایران». فصلنامه کتاب نقد، بهار ۱۳۷۷، شماره ۵ و ۶، صص ۲۷۸ – ۲۵۳.
۴۵. حجاریان، سعید و مصطفی تاج‌زاده، «خاتمی و اصلاحات ایرانی». هفته‌نامه شهروند امروز، ۳۰ تیر ۱۳۸۷، شماره ۵۵، صص ۷۴ – ۷۳.
۴۶. «تصویر من از ایران: گذار از مرحله تخاصم و تضاد» (گفتگو با آلن تورن). روزنامه ایران، ۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۱، شماره ۲۱۱۸، ص ۱۲.

۴۷. Ali Gheissari and Vali Nasr, “Iran’s Democracy Debate”, Middle East Policy, Vol. 11,no. 2, Summer 2004, pp. 94-106.

۴۸. حجاریان، سعید. «از هجدهم برومر تا هجدهم خرداد». روزنامه نوروز، ۱۱ خرداد ۱۳۸۰، ص ۲. او پس از انتقادات در مقاله دیگری نیز بر این مدعا پای فشرده است، نک: حجاریان، سعید. «حاشیه علیه متن». همشهری ماه. شماره ۷، مهر ۱۳۸۰، صص ۷ – ۶.
۴۹. پیشین.
۵۰. «اسیر جنبش فرومایگان». همشهری ماه، آذر ۱۳۸۰، شماره ۹، صص ۵ – ۳.

منبع: پیام فضلی‌نژاد ، ارتش سرّی روشنفکران ، تهران: شرکت انتشارات کیهان.

پلورالیسم ، پلورالیسم ، پلورالیسم

واریز كمک نقدی برای حمایت از اندیشكده

پلورالیسم ، پلورالیسم ، پلورالیسم

اندیشکده مطالعات یهود در پیام‌رسان‌ها:

پیام رسان ایتاپیام رسان بلهپیام رسان سروشپیام رسان روبیکا

همچنین ببینید

میرزا کریم خان رشتی چهرۀ مرموز تاریخ معاصر ایران

میرزا کریم خان رشتی چهرۀ مرموز تاریخ معاصر ایران (۲)

زمانی‌که نهضت جنگل و میرزا کوچک‌خان خطر جدی برای بریتانیا بود، شاهد پیدایش سازمانی سرّی هستیم به هدایت میرزا کریم خان رشتی بنام «کمیته ‌زرگنده».

۲ نظر

  1. سلام

    اشتباه نوشتید
    «بنویسید ناطق، بخوانید خاتمی»
    برعکسه
    بنویسید خاتمی ، بخوانید ناطق که مفهومش همون تقلب در انتخابات بود.
    من اونموقع دقیقا یادمه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

چهار × 2 =