امروزه صهیونیسم لغتی آشنا در ادبیات سیاسی است. رژیم اشغالگر اسرائیل بر پایه ایدئولوژی صهیونیستی شکل گرفته است و نژادپرستی رایج در میان اسرائیلیها نیز ریشه در همین مکتب دارد. صهیونیسم به صورت کلی به معنای بازگشت یهودیان به سرزمین موعود است. اما صهیون به چه معناست و چرا این جنبش با عنوان صهیونیسم خوانده میشود؟ چه تفاوتی در میان طرفداران صهیوینسم وجود دارد؟ آیا تمام نحلههای صهیونیستی دارای ریشه مذهبی هستند؟ صهیونیسم سیاسی که بنیانگذار آن را تئودور هرتسل مینامند چیست و چه تأثیری در شکلگیری دولت غاصب اسرائیل داشته است؟ هرتزل
نگاهی مختصر به صهیونیسم و شعب مختلف آن
صهیون درزبان عبری به معنای پُرآفتاب و نیز نام کوهی در جنوب غربی بیتالمقدس است. کوه صهیون زادگاه و آرامگاه داوود پیامبر علیهالسلام و جایگاه سلیمان علیهالسلام بود. گاه این واژه نزد یهودیان به معنای شهر قدس، شهر برگزیده و شهر مقدس آسمانی به کار میرود؛ ولی در متون دینی یهود، صهیون اشاره به آرمان و آرزوی ملت یهود برای بازگشت به سرزمین داوود علیهالسلام و سلیمان علیهالسلام و تجدید دولت یهود دارد. به دیگر سخن، صهیون برای یهود سمبل رهایی از ظلم، تشکیل حکومت مستقل و فرمانروایی بر جهان است و ازاین رو، یهودیان خود را فرزندان صهیون میدانند.
درتعریف صهیونیسم باید آنرا به دو دسته تقسیم کرد؛ یکی صهیونیسم معنوی و دیگری صهیونیسم سیاسی. صهیونیسم معنوی یا مذهبی بر پایه کتاب مقدس شکل یافته و اندیشمندانی مانند احد هاعام درسال ۱۸۹۷ صهیونیسم معنوی را تعریف کردند. بر پایه نظر و یافتههای چنین اندیشمندانی از کتاب تورات یهودیان قوم برگزیده جهان هستند و در سراسر دنیا پراکندهاند. بر این اساس نوع نگاه صهیونیسمهای معنوی به موضوع فلسطین این است که فلسطین یک تاریخ برای یهودیان است و به عنوان یک تاریخ باید مورد احترام قرار گیرد. لذا نوع نگاه طرفداران صهیونیسم معنوی یا مذهبی، تاریخی و همراه با اعتقادات دینی است.
اما دسته دوم پایهگذاران صهیونیسم سیاسی هستند؛ پدر صهیونیسم سیاسی تئودور هرتسل است. هرتسل در ۱۸۹۶ جزوهای را به زبان آلمانی تدوین میکند که عنوان آن دولت یهود بود. هرتسل در این جزوه تئوریای را مطرح میکند که نوعی صهیونیسم متفاوت با صهیونیسم معنوی یا مذهبی را ارائه میدهد. در سنت معنوی صهیونیسم، فلسطین تنها یک تاریخ بود اما هرتسل به دنبال آن بود که یهودیان سراسر جهان را گردهم آورده و یکپارچه کند. او براین باور بود که مقدمه گرد هم آوردن یهودیان از سراسر جهان تشکیل یک دولت است. لذا هرتسل صهیونیسم را از فاز معنوی و مذهبی آن وارد فاز سیاسی کرد. او باور داشت که تنها راه مقابله با اقدامات یهودستیزی موجود در دنیا این است که یهودیان یک وطن متعلق به خود را تملک کنند. لذا در جزوه خود پیشنهاد میدهد که آرژانتین یا فلسطین به عنوان مرکز دولت یهود درنظر گرفته شود. در گزارش حاضر نگاهی داریم به زندگی و فعالیتهای تئودور هرتسل بنیانگذار صهیونیسم سیاسی.
هرتسل؛ یک یهودی سکولار و بیدین!
دوران کودکی و جوانی
هرتزل در شهر پست (Pest) مجارستان و در یک خانواده یهودی متولد گشت. وی فرزند دوم جانت و جاکوب هرتسل بود. خانواده آنها به زبان آلمانی تکلم نموده و پایبند به اعتقادات مذهبی نبودند. وی در دوران مدرسه نتوانست در حوزه علوم به موفقیتی نائل آید و بعدها علاقه زیادی به شعر و علوم انسانی نشان داد. این علاقه باعث گردید که بعدها دارای یک شغل موفق و در حوزه روزنامهنگاری گردد.
میراث سکولار خانوادگی
هرتزل در دوران کودکی و نوجوانیاش هیچ علاقهای به معنویات یهودی نداشت. این امر را میتوان ناشی از پرورش خانوادگی وی دانست زیرا والدین وی هیچ نوع دلبستگی به آداب و رسوم یهودی نداشتند. مادر وی بیشتر بر سنت انسانگرایانه فرهنگ آلمانی توجه داشت و پسر خود را نیز بر اساس آموزههای فرهنگ آلمانی پرورش میداد. وی به عنوان یک «پسر یهودی کاملا بیایمان، ضد سنت و سکولار» پرورش یاقت که دین را به کل رد مینمود و همیشه با یک «بدبینی تمسخرآمیز» راجع به یهودیت سخن میگفت. وی با نگاهی تحقیرآمیز به دین نگاه کرده و آن را پدیدهای نامتمدن مینامید. به نوشته الون (Elon)، حتی پس از علاقهمندی هرتزل به مسأله یهود میتوان رگههایی از خودتحقیری یهودی را در نوشتههای وی مشاهده نمود.
البته در برخی منابع بدین امر اشاره شده که مادر هرتسل یکی از حامیان وی در ترویج اندیشه صهیونیسم سیاسی بود، اما باید بدین نکته توجه داشت که احتمالا شاخصه سکولار و غیردینی این اندیشه باعث گردیده بود که مادر هرتسل نیز به صف حامیان آن بپیوندد. هرتسل با دختری به نام جولیا ازدواج نمود که بنا بر برخی گزارشها یهودی نبود. در مورد اینکه همسر وی هیچ علاقهای به صهیونیسم نداشت، در میان محققین اتفاق نظر وجود دارد. اما نکته جالب اینجاست که در یهودیت فرزندان بر دین مادر خود هستند و بنابراین در صورت غیریهودی بودن جولیا (که به احتمال زیاد چنین است) فرزندان بانی صهیونیسم سیاسی و پدر اسرائیل یهودی نبودند.
نسل هرتسل درنهایت برافتاد. دختربزرگش پالین اختلال روانى پیداکرد و از شوهرش طلاق گرفت و به کار هرزگى روى آورد؛چنانکه معتاد به موادمخدر نیز شد و سرانجام در بیمارستان درگذشت.
پسر بزرگ او هانس نیز مخالفت با برخى تعالیم یهود را به منصه ظهور رساند. او نیز به افسردگى و اختلال روانى دچار گردید و به مسیحیت روى آورد، و در نهایت، خودکشى کرد. دختر کوچکش تراد معروف به مارگارت هم دایم بیمار بود. نوهی دختریش استفان تئودور نیومن که تا مقام افسرى ارتش انگلستان پیشرفته بود، در واشنگتن خود را از بالاى پل به رودخانه انداخت.
آیا ماجرای دریفوس باعث تحول فکری هرتصل گشت؟
گفته میشود در جریان محاکمه دریفوس (افسر یهودی ارتش فرانسه که متهم به جاسوسی برای آلمان شده بود) هرتسل با عقاید و افکار ضدیهودی مردم اروپا (احساسات ضدیهودی مردم اروپا دارای دلایل فرهنگی و اجتماعی بسیاری میباشند که در مجالی دیگر باید به آنها پرداخت) آشنا شده و چنان تحت تأثیر این قضایا قرار گرفت که مسیر زندگی خود را به طور کامل عوض نموده و رو به سوی صهیونیسم و یافتن وطنی برای یهودیان برآمد تا در این وطن جدید دیگر کسی نتواند به آزار، اذیت و تعقیب یهودیان بپردازد.
با این حال صحت و سقم این ماجرا محل تردید است. برخی محققین به مانند کورنبرگ (Kornberg) بر این باورند که روایت مذکور افسانهای بیش نیست که هرتسل ضرورتی برای انکار آن ندید و اینکه حتی خود هرتسل نیز در زمان مذکور معتقد به گناهکار بودن دریفوس بود. تاریخنگاران بر این باورند که آنچه بیش از هر چیز بر تغییر عقاید هرتسل تأثیرگذار بود به قدرت رسیدن کارل لوگر (Karl Lueger) از حزب سوسیال مسیحی در وین (۱۸۹۵) بود که معروف به برخورداری از عقاید ضدیهودی بود. در همین زمان بود که هرتسل تصمیم گرفت برای تأمین امنیت یهودیان باید آنها دارای سرزمینی باشند که در آن اکثریت را داشته باشند.
دولت یهودی؛ نسخه هرتسل برای حل مسأله یهود
هرتسل در اوایل سال ۱۸۹۵ کتابی به نام دولت یهودی را منتشر نمود که در فوریه ۱۸۹۶ به چاپ رسیده و سر و صدای زیادی به راه انداخت. در این کتاب دلایلی چند در باب ضرورت ترک اروپا توسط ملت یهود و اسکان آنها در آرژانتین و یا فلسطین [هرتزل در کتاب خود سرزمین فلسطین را با نام جعلی و غیرواقعی اسرائیل معرفی مینماید] مطرح شده بود. کتاب هرتسل به سرعت در جهان یهودیت پخش شد و توجهات بسیاری را معطوف به خود نمود. حامیان جنبش صهیونیستی به مانند هووی صهیون (Hovevei Zion) فوراً از افکار وی استقبال نمودند. این در حالی است که یهودیت سنتی با وی مخالفت نمود زیرا این تفکر را تهدیدی برای تلاشهای آنها در جهت پذیرش در کشورهای محل سکونت یهودیان و نیز در تضاد با اراده خداوند میدانستند.
هرتسل معتقد بود یهودیان بیگانگانی هستند که هیچگاه در کشورهای اروپایی مورد پذیرش قرار نخواهند گرفت و تنها راه چاره باقی مانده کوچاندن آنها است. وی معتقد بود، تنها با راه حل سیاسى، یهودیان مىتوانند تغییر شکل و سبک بدهند و شرایط بهترى در زندگى پیدا کنند؛ که آن هم تنها با تأسیس دولت مستقل یهودى و با رضایت قدرتهاى بزرگ جهان امکانپذیر خواهد بود. این دولت مىتواند در اسرائیل یا در آرژانتین با اراده و تصمیم قوم یهود شکل گیرد. هرتسل مى گوید: تحقق این طرح مستلزم تأسیس دو ساختار است: جامعه یهودیان که بتواند نمایندگى قوم یهود را در یک ساختار کاملاً قانونى رهبرى کند و شرکت یهودى که کار کنترل امور تجارى و بازار کار را بر عهده داشته باشد.
تبدیل صهیونیسم از ایده به عمل؛
آغاز فعالیتهای هرتسل به عنوان نماینده جنبش صهیونیسم
هرتسل صهیونیسم را از فکر و اندیشه صِرف، به جنبش و سازمان تبدیل کرد و قراردادهاى خاموش میان تمدن غرب و سازمان صهیونیسم به عنوان نماینده یهودیان اروپا برقرار ساخت. در این مرحله، هرتسل فعالیتهاى صهیونیستى خود را به شیوهاى سنتى آغاز کرد و به رهبران سنتى یهودیت (خاخامها و ثروتمندان) و نیز صاحب نفوذان سنتى که به او با نوعى نفرت و بىتفاوتى نگاه مىکردند روى آورد.
در آغاز ایدههای وی توجه زیادی را جلب خود نکرد و اکثریت یهودیان پرنفوذ و ثروتمندی که وی بر حمایت آنها دل بسته بود چندان نظر مساعدی نسبت به وی نشان ندادند. همین امر باعث گشت که وی برخی اصلاحات را در اندیشههای خود انجام داده و کتاب دولت یهود را منتشر نماید تا شاید بتواند از این طریق حمایت افکار عمومی یهودیان را جلب نماید. متعاقب این امر، بخش عمده جنبش محبان صهیون و دانشجویان صهیونیستى در اتریش و کشورهاى دیگر از حامیان جدى هرتسل شدند و وى را رهبر خود معرفى کردند. اتفاقاً به خاطر ارتباط زیاد با جنبش محبان صهیون، هرتسل به این جمعبندى رسید که تنها سرزمینى که مىتواند ایده خود را در آنجا اجرا کند، فلسطین است.
فعالیتهای سیاسی هرتسل برای پذیرفتهشدن ایده دولت یهودی
هرتزل در ۱۰ مارس ۱۸۹۶ با یک کشیش اوانجلیکی به نام ویلیام هشلر (William Hechler) دیدار نمود. دیداری که سهم بسزایی در مشروعیت بخشیدن به جنبش صهیونیسم سیاسی داشت. هرتسل بعدها در کتاب خاطرات خود چنین نوشت:
«من باید رابطهای مستقیم و آشکار با یک حاکم مسؤول یا غیر مسؤول، یعنی یک وزیر دولت یا شاهزاده، برقرار سازم. در این صورت یهودیان مرا باور کرده و از من تبعیت خواهند نمود. مناسبترین فرد میتواند قیصر آلمان باشد.»
کشیش اوانجلیکی به وی کمک کرد تا ابتدا با فردریک اول، دوک بزرگ بادن و دایی قیصر ویلهلم دوم آلمان و سپس با خود قیصر دیدار نماید. این دیدارها باعث گشت تا جنبش صهیونیستی هرتسل مشروعیت زیادی در میان یهودیان کسب نماید. وی بعدها نیز چند دیدار با قیصر داشت.
هرتسل بعدها به ترکیه نیز سفری داشت و توانست با سلطان عثمانی دیدار نماید اما در کسب نظر موافق وی برای برپایی دولت صهیونیستی در فلسطین موفق نبود.
برگزاری کنگره صهیونیستی و تلاش برای کسب نظر موافق دولتهای بزرگ
هرتزل در سال۱۸۹۷ نشریه دایولت را برای انتشار عقایدش در وین تأسیس نمود و سپس برنامهای برای برگزاری اولین کنگره صهیوینستی در بازل سوئیس تدوین کرد. وی به عنوان رئیس این کنگره انتخاب گردید (سمتی که تا زمان مرگ در سال ۱۹۰۴ در اختیار داشت). وی علاوه بر دیدار با ویلهلم دوم به کنفرانس صلح لاهه نیز دعوت شده و در آنجا با استقبال گرم دولتمردان اروپایی مواجه گشت.
هرتزل در سالهای ۱۹۰۲ و ۱۹۰۳ به کمیسیون سلطنتی بریتانیا در امور مهاجرت بیگانگان دعوت شد. وی در آنجا با اعضای دولت انگلیس بالاخص چمبرلن، وزیر وقت مستعمرات، آشنا شده و از وی خواست تا در اسکان یهودیان در صحرای سینا یاری رساند.
از مصر تا اوگاندا و مرگ
پس از شکست طرح صحرای سینا، در گفتوگوى هرتزل با گرینبرگ و چمبرلین در ۲۰مى ۱۹۰۳، گرینبرگ طرح سکونت یهودیان در جزیره قبرس را برجسته کرد، در حالىکه چمبرلین پیشنهاد سکونت در اوگاندا را داد، ولى هرتسل آنرا نپذیرفت. لیکن شرایط اروپاى شرقى، هرتسل را مصمم کرد تا ضمن از سرگیرى مذاکرات با دولت بریتانیا، حتى طرح اوگاندا را مدنظر داشته باشد. تا با این کار هم با دولت بریتانیا روابط حسنه خود را حفظ نماید و هم با مطرح شدن گزینهای دیگر عثمانی را تحت فشار قرار دهد.
با توجه به اینکه دولت بریتانیا نسبت به اجراى ایده صهیونیستى در اوگاندا نظر مساعد داد و اعلام کرد هیأتى براى شناسایى منطقه به آنجا برود، هرتسل طرح اوگاندا را به کنگره ششم صهیونیستى برد. در این کنگره هرتسل بیان کرد که طرح اوگاندا هدف اصلى صهیونیسم نیست، بلکه هدف اصلى احیاى سرزمین اسرائیل است. اما این پیشنهاد مخالفان سرسختی در میان سایر صهیونیستها داشت. جریان مخالفان تا آنجا پیش رفتند که طى یک نشست در نوامبر ۱۹۰۳ نمایندهاى را نزد هرتسل فرستادند و از او درخواست کردند تا طرح اوگاندا ملغا اعلام شود و فقط فلسطین مورد توجه قرار بگیرد. گرچه هرتسل در ملاقاتى با شوراى صهیونیست توانست تا حدودى از موج مخالفتها بکاهد، لیکن همچنان مخالفتها با فراز و فرود ادامه داشت تا اینکه هرتسل در سوم جولاى ۱۹۰۴ درگذشت.
ارزیابی نهایی
ایده صهیونیسم قبل از هرتزل نیز وجود داشت و با گذر زمان قدرتمندتر شد تا اینکه هرتسل توانست آن را تثبیت نموده و تشکیل یک دولت یهودی را تبدیل به هدف اصلی بخش اعظمی از یهودیان و نیز دولتهای بزرگ اروپا نماید. بعدها رواج افسانه هولوکاست باعث گردید تا صهیونیستها فریاد مظلومیت و دادخواهی سر داده و دولتهای اروپایی نیز که موقعیت را مناسب میدیدند طرح اسکان آنها را در فلسطین به مرحله اجراء گذاردند.
بدین ترتیب دولت مد نظر هرتزل در سال ۱۹۴۸ و در سرزمینهای اشغالی فلسطین به مانند غدهای سرطانی متولد گشت. البته مرگ مشکوک وی فرصت نداد تا وی شاهد تحقق آرزویش باشد. مرگی که شاید یکی از دلایل آن عدول نسبی وی از خواسته بزرگان صهیون یعنی اسکان حتمی یهودیان در فلسطین بود.
منابع و مآخذ:
Elon, Amos (1975). Herzl, p.21-22, New York: Holt, Rinehart and Winston. ISBN 978-0-03-013126-4.
http://www.ido.ir/a.aspx?a=1386071001
http://chaimsimons.net/herzl.html
http://library.gayhomeland.org/0001/EN/introduction.htm
http://www.matthias-fuchs.de/docs/Herzl.htm
http://www.geschichteinchronologie.ch/judentum-aktenlage/zionismus/zionisten/EncJud_Herzl01-weg-zum-zionismus-ENGL.html
http://www.matthias-fuchs.de/docs/Herzl.htm
http://en.wikipedia.org/wiki/Theodor_Herzl
http://www.jgh.ca/en/HerzlFamilyPracticeCentre
http://www.vision.org/visionmedia/article.aspx?id=5834
http://www.nkusa.org/activities/statements/062504Vienna.cfm
هرتزل ، هرتزل ، هرتزل
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها: