آغاز و پایان بنیاسرائیل (قسمت چهارم) اشرافیت یهود
جایگزینی بتپرستی کنعانی با یکتاپرستی موسوی طبعاً نمیتوانست در میان بنیاسرائیل بیپژواک باشد و خاندان یوسف، به رهبری یربعام و مادرش، در رأس این اعتراض جای داشت. مادر یربعام، به نام صروعه، ظاهراً بیوه زنی محترم و متنفذ در میان بنیاسرائیل بود زیرا نام او در روایات عهد عتیق به ثبت رسیده است. (۱) و طبق همین روایات، پس از شورش فوق، سلیمان فرمان ریاست یربعام را بر خاندان یوسف صادر کرد. (۲) این اقدام، قاعدتاً برای ساکت کردن یربعام بود، ولی ماجرا پایان نیافت. پیامبری به نام اخیاء شیلونی با یربعام دیدار کرد و پیام خداوند را به او ابلاغ نمود که به دلیل گروش سلیمان به بتپرستی ریاست ده قبیله بنیاسرائیل را به او سپرده است. (۳)
پس اخیا… به یربعام گفت… یهوه خدای اسرائیل چنین میگوید اینک من مملکت را از دست سلیمان پاره میکنم و ده سبط به تو میدهم… چون ایشان مرا ترک کردند و عشتورت، خدای صیدونیان، و کموش، خدای موآب، و ملکوم، خدای بنیعمون، را سجده کردند و در طریقهای من سلوک ننمودند. (۴)
بدینسان، با مرگ سلیمان، شورش خاندان یوسف با اجتماع بزرگان اسباط دهگانه بنیاسرائیل در شهر شکیم (۵) آغاز شد:
و رحبعام [پسر سلیمان و شاه یهود] به شکیم رفت زیرا که تمامی اسرائیل به شکیم آمدند تا او را پادشاه بسازند… آنگاه یربعام [رئیس خاندان یوسف] و تمامی جماعت بنیاسرائیل آمدند و به رحبعام عرض کرده گفتند: پدر تو یوغ ما را سخت ساخت اما تو الان بندگی سخت و یوغ سنگینی را که پدرت بر ما نهاد سبک ساز و تو را خدمت خواهیم نمود… [رحبعام] گفت: پدرم یوغ شما را سنگین ساخت اما من یوغ شما را زیاده خواهم گردانید. پدرم شما را به تازیانهها تنبیه مینمود اما من شما را به عقربها تنبیه خواهم کرد. (۶)
تجمع سران قبایل در شکیم بیانگر آن است که اینان مرکزیت بیتالمقدس را، که اینک کانون بتپرستی انگاشته میشد، به رسمیت نمیشناختند. و چنین بود که سرزمین بنیاسرائیل به دو دولت تقسیم شد: دولت افرائیم و دولت یهود.
و چون تمامی اسرائیل دیدند که پادشاه ایشان را اجابت نکرد، آنگاه قوم پادشاه را جواب داده گفتند ما را در داوود چه حصه است… ای اسرائیل به خیمههای خود بروید و اینک این داوود به خانه خود متوجه باش… پس اسرائیل تا به امروز بر خاندان داوود عاصی شدند… [و یربعام را] بر تمام اسرائیل پادشاه ساختند و غیر از سبط یهودا، فقط، کسی خاندان داوود را پیروی نکرد. (۷)
اخیاء شیلونی و یربعام
نقاشی از چاپ اول (۱۷۰۴، هلند) تاریخ یهود اثر فلاویوس جوزفوس، مورخ یهودی سده اول میلادی
در پی این ماجرا، خاندان یوسف دولت اسباط دهگانه بنیاسرائیل را بنیان نهاد و یربعام به عنوان نخستین شاه دولت افرائیم (۹۲۸-۹۰۷) به قدرت رسید.
از این پس، دولت یهود در سرزمین جنوبی – که به قبیله یهود و بخش کوچکی از آن، مجاور با سرزمین افرائیم، به قبیله بنیامین تعلق داشت – مستقر بود و دولت افرائیم در سرزمین پهناور شمالی. دولت افرائیم سواحلی گسترده نیز در اختیار داشت و همسایگی آن با دولت آرامی سوریه و دولتهای کنعانی صور و صیدا موقعیت تجاری برجستهای در اختیارش مینهاد؛ ولی دولت یهود به دلیل استقرار دولت فلسطین در سواحل آن به دریا دسترسی نداشت.
پس از استقلال دولت افرائیم، تا سالهای طولانی، میان این دو دولت ستیز سیاسی و جنگهای نظامی خونین در جریان بود. علت این ستیزها سیاست عنادآمیز دولت یهود و «خاندان داوود» بود که خود را برگزیده «خدای اسرائیل» و «شبان بنیاسرائیل» میدانستند و برای خویش حق حاکمیت بر تمامی قبایل اسرائیل را قائل بودند. (۸)
در عهد عتیق از دولت قبایل دهگانه شمالی با نامهای اسرائیل و افرائیم، هر دو، یاد شده است. نمونههای کاربرد نام «اسرائیل» را در «کتاب پادشاهان» و «کتاب تواریخ ایام» میتوان یافت و کاربرد نام «افرائیم» را در «کتاب اشعیاء نبی» و «کتاب ارمیاء نبی» (۹). برای نمونه، کتاب اشعیاء نبی استقلال قبایل دهگانه از دولت یهود را «جدا شدن افرائیم از یهودا» میخواند (۱۰)؛ و در جای دیگر ستیز دو دولت بنیاسرائیل را چنین توصیف میکند:
«و حسد افرائیم رفع خواهد شد و دشمنان یهودا منقطع خواهند گردید. افرائیم بر یهودا حسد نخواهد برد و یهودا افرائیم را دشمنی نخواهد نمود.» (۱۱)
برخی نویسندگان یهودی معاصر نیز نام دقیق دولت فوق را «مملکت افرائیم» میدانند. (۱۲)
یعقوب در میان نوههای خویش به افرائیم بیشترین علاقه را داشت همانگونه که یوسف محبوبترین پسر او بود. از یعقوب روایت شده که سبط دو پسر یوسف، به ویژه افرائیم، قومی بزرگ را بنیان خواهند نهاد؛ و «ذریت آنها امتهای بسیار خواهند گردید» تا بدانجا که بنیاسرائیل در میان خویش چنین دعا خواهند کرد: «خدا تو را مثل افرائیم و مناسه گرداند». (۱۳)
چنین بنظر میرسد که در گذشته دور، پیش از حل شدن سایر قبایل بنیاسرائیل در قبیله یهود، قبیله افرائیم و خاندان یوسف در میان بنیاسرائیل از احترام و اقتدار فراوان برخوردار بودند و رقیب اصلی یهودیان و «خاندان داوود» به شمار میرفتند.
تعمق در متن کنونی عهد عتیق روشن میسازد که در دوران طولانی اقتدار اشرافیت یهود بر بنیاسرائیل، بهویژه پس از پایان هویت مستقل سایر قبایل و ادغام تمامی آنان در مجموعهای جدید به نام قوم یهود، حذف و اضافات فراوان در متون دینی و تاریخی بنیاسرائیل به سود یهودیان، و بهویژه بر ضد «خاندان یوسف»، صورت گرفته است. برای نمونه، «کتاب پادشاهان» و «کتاب تواریخ ایام پادشاهان» به دوگونه نامیده میشود. در یکجا از «کتاب تواریخ ایام پادشاهان اسرائیل» (۱۴) سخن میرود و در جای دیگر همین اثر «کتاب تواریخ ایام پادشاهان یهودا» خوانده میشود. (۱۵)
روشن است که در دوران سلطه «پادشاهان یهود» متنی کهن درباره «تاریخ بنیاسرائیل» مورد بازبینی و بازسازی قرار گرفته و به تاریخ رسمی قوم یهود بدل شده است؛ هرچند برخی بقایای متون کهن در نسخه جدید بر جای مانده است. بازنویسی این تاریخ در دوران تبعید اشراف و روحانیون یهودی در بابل مورد تردید نیست. (۱۶) همچنین روشن است که تنها متون کهن بنیاسرائیل منابع موجود نبوده است. برای نمونه، در «کتاب دوم تواریخ ایام» به منابعی چون تواریخ ناتان نبی و اخیاء شیلونی ارجاع داده میشود که در مجموعه حاضر موجود نیست. (۱۷) به این دلیل عجیب نیست که در روایات متعلق به این دوران، بسیاری از نفرینهای «خدای اسرائیل» به «بنیاسرائیل» در واقع به مملکت افرائیم، یعنی اسباط دهگانه شمالی، باز میگردد؛ زیرا در این زمان دو مفهوم «بنیاسرائیل» و «یهود» کاملاً متمایز است و به دو واحد سیاسی مستقل و متعارض اطلاق میگردد.
قاعدتاً، «خاندان یوسف» (سران قبیله افرائیم) نه تنها سلوکی دوستانه با سایر قبایل بنیاسرائیل داشت بلکه خود را پاسدار سنن موسوی در قبال بدعتهای کنعانی و مصری «سلیمان» میدانست؛ و همین سبب شد که قبایل دیگر در زیر پرچم آن دولتی مستقل را به پا کنند و خود را از سلطه اشرافیت یهود رهایی بخشند.
دولت افرائیم تا زمان اشغال سامریه، پایتخت آن، به دست آشوریها به مدت ۲۰۸ سال (۷۲۰-۹۲۸) موجودیت داشت.
تاریخ این دولت را به چهار مرحله باید تقسیم نمود:
۱- دوران حکومت «خاندان یوسف». در این دوران کوتاه (۹۲۸-۹۰۶) دولت افرائیم با توطئههای سهمگین یهودیان مواجه است. این توطئهها سرانجام به سقوط «خاندان یوسف» و کشتار و انهدام کامل آنان میانجامد.
2- دوران حکومت سران قبیله یساکار (۹۰۶-۸۸۲). در این دوران نیز رویه یهودیان در قبال دولت افرائیم بهسان گذشته است.
3- دوران سلطنت خاندان عُمری (۸۸۲-۸۴۲). در این دوران اشرافیت یهود و افرائیم و خاندانهای سلطنتی داوود و عُمری متحد و هم مشرباند.
4- دوران پس از انقلاب ایلیاء نبی (۸۴۲-۷۲۰). در این دوران، بار دیگر مملکت افرائیم هدف حمله اشرافیت یهود قرار میگیرد و سرانجام با دسیسه آنان بهوسیله دولت آشور منهدم میشود.
دولتهای اسرائیل (افرائیم) و یهود و همسایگان آنها
نخستین توطئه اشرافیت یهود علیه دولت افرائیم بلافاصله پس از اعلام استقلال قبایل دهگانه بنیاسرائیل آغاز میشود:
و رحبعام پادشاه ادوم را، که سردار باجگیران بود، فرستاد و تمامی اسرائیل او را سنگسار کردند که مرد. و رحبعام پادشاه تعجیل نموده، بر عرابه خود سوار شد و به اورشلیم فرار کرد. (۱۸)
رحبعام پس از شکست این دسیسه، در بیتالمقدس سپاهی عظیم از قبایل یهود و بنیامین فراهم آورد و به سرزمین قبایل شمالی تاخت؛ ولی پیامبری بنام شمعیا آنان را از جنگ با برادران خویش منع کرد و سپاه رحبعام فروپاشید. (۱۹) معهذا، این ستیز به پایان نرسید و در تمامی دوران ۱۷ ساله سلطنت رحبعام بر دولت یهود (۹۲۸-۹۱۱) میان او و دولت افرائیم جنگ بود (۲۰). در زمان ابیام (ابیا) (۲۱)، پسر رحبعام و شاه یهود (۹۱۱-۹۰۸)، تهاجم یهودیان به دولت افرائیم اوج یافت و این سرزمین آماج کشتاری بیرحمانه قرار گرفت. این حادثه لطمات شدیدی بر پیکر قبایل دهگانه شمالی وارد ساخت و زمینههای سقوط و انهدام «خاندان یوسف» را فراهم ساخت.
…و کاهنان کرناها را نواختند و مردان یهودا بانگ بلند برآوردند… و خدا یربعام و تمامی اسرائیل را به حضور ابیا و یهودا شکست داد. و بنیاسرائیل از حضور یهودا فرار کردند… و ابیا و قوم او آنها را به صدمه عظیمی شکست دادند؛ چنانکه پانصد هزار مرد برگزیده از اسرائیل مقتول افتادند. پس بنیاسرائیل در آن وقت ذلیل شدند و بنییهودا، چونکه بر یهوه خدای پدران خود توکل نمودند قوی گردیدند… و یربعام در ایام ابیا دیگر قوت بهم نرسانید و خداوند او را زد که مرد. (۲۲)
از این پس، در عهد عتیق روایتی متناقض با آنچه گذشت آغاز میشود. آشکارا ما با دو متن سروکار داریم؛ اولی کهنتر به نظر میرسد و دومی باید اضافات پسین یهودیان باشد. چنانکه دیدیم، آئین پرستش «گوساله طلایی» بهوسیله یهودیان آغاز شد ولی از این پس آن را به افرائیمیان نسبت میدهند. در چرخشی عجیب، قبایل دهگانه شمالی سخت شیفته بتخانه اورشلیم معرفی میشوند تا بدانجا که یربعام از سفر آنان به پایتخت دولت یهود به هراس میافتد و خود بتخانههایی به پا میکند. در این روایت جدید، شاه یهود فرمانروا و «آقای» مشروع تمامی بنیاسرائیل است و یربعام حکمرانی غاصب.
و یربعام در دل خود فکر کرد که حال سلطنت به خاندان داوود خواهد برگشت. اگر این قوم به جهت گذرانیدن قربانیها به خانه خداوند به اورشلیم بروند، همانا دل این قوم به آقای خویش، رحبعام پادشاه یهودا، خواهد برگشت و مرا به قتل رسانیده نزد رحبعام، پادشاه یهودا، خواهند برگشت. پس پادشاه مشورت نموده، دو گوساله طلا ساخت و به ایشان گفت برای شما رفتن به اورشلیم زحمت است، هان ای اسرائیل خدایان تو که ترا از زمین مصر برآوردند. و یکی را در بیت ئیل گذاشت و دیگری را در دان قرار داد. و این امر باعث گناه شد. (۲۳)
کمی بعد، چرخش دوم صورت میگیرد. اینک یهودیان منادیان یکتاپرستی موسوی هستند و مبلغان خود را به سرزمین افرائیم میفرستند تا آنان را از بتپرستی منع کنند. (۲۴) در این روایت جدید، گناه بنیاسرائیل تنها شورش بر «خاندان داوود» نیست؛ اخراج کاهنان هارونی و گروه روحانیون حرفهای لاوی نیز هست. یهودیان چنین رجز میخوانند:
ای یربعام و تمامی اسرائیل مرا گوش گیرید. آیا شما نمیدانید که یهوه، خدای اسرائیل، سلطنت اسرائیل را به داوود و پسرانش با عهد تمکین تا به ابد داده است؟ و یربعام بن نبط، بنده سلیمان بن داوود، برخاست و بر مولای خود عصیان ورزید… شما الان گمان میبرید که با سلطنت خداوند که در دست پسران داوود است مقابله توانید نمود؟ شما گروه عظیمی میباشید و گوسالههای طلا، که یربعام برای شما به جای خدایان ساخته است، با شما میباشد. آیا شما کهنه خداوند را از بنیهارون و لاویان را نیز اخراج ننمودید؟… اما ما، یهوه خدای ماست و او را ترک نکردهایم و کاهنان از پسران هارون خداوند را خدمت میکنند و لاویان در کار خود مشغولاند… اینک با ما خدا رئیس است و کاهنان او با کرناهای بلندآواز هستند تا به ضد شما بنوازند. (۲۵)
طبق این روایت جدید، یربعام منشاء تمامی گناهان پسین بنیاسرائیل است (۲۶) و «خاندان یوسف» و اسباط دهگانه بنیاسرائیل مورد غضب هولناک و نفرین بیرحمانه و نابخشودنی «خدای اسرائیل»اند.
از یربعام هر مرد را و هر محبوس و آزاد را که در اسرائیل باشد منقطع میسازم و تمامی خاندان یربعام را دور میاندازم چنانکه سرگین را بالکل دور میاندازند. هرکه از یربعام در شهر بمیرد سگان بخورند و هرکه در صحرا بمیرد مرغان هوا بخورند… و خداوند اسرائیل را خواهد زد مثل نی که در آب متحرک شود و ریشه اسرائیل را از این زمین نیکو که به پدران ایشان داده بود خواهند کند. (۲۷)
محل استقرار اسباط بنیاسرائیل
عجیب است که این خدای سختگیر با قبیله یهود سلوکی تسامحآمیز دارد و خشم او بر یهودیان بهسان پدری است که از فرزند خاطی خود میرنجد. این نفرین هولناک به قبایل دهگانه شمالی و خاندان یوسف درست در زمانی است که خاندان داوود و یهودیان «بیش از هر آنچه پدران ایشان کرده بودند» شرارت میورزند و علاوه بر بتپرستی، همجنسگرایی نیز در میانشان رواجی گسترده یافته است.
و الواط نیز در زمین بودند و موافق رجاسات امتهایی که خداوند از حضور بنیاسرائیل اخراج نموده بود عمل مینمودند. (۲۸)
معهذا، یهودیان و «خاندان داوود» همچنان عزیز دردانه «خدای اسرائیل»اند.
در تداوم این سنت کهن، تاریخنگاری جدید یهود نیز نسبت به حوادث فوق برخوردی گزینشی و جانبدارانه دارد. (۲۹) برای نمونه، دایرةالمعارف یهود خروج اخیا، پیامبر شیلونی را به ضدیت او با سیاست «تسامحآمیز سلیمان در قبال ادیان بیگانه» نسبت میدهد (۳۰). به عبارت دیگر، سلیمان پادشاهی «لیبرال» ترسیم میشود و اخیاء شیلونی پیامبری «بنیادگرا»! حال آنکه سخن اخیا بر سر «تسامح» نیست؛ بر سر جایگزینی سنن موسوی با «بعل پرستی» فنیقی در عهد سلیمان است. همین مأخذ، یربعام را به عنوان احیاگر آئین «پرستش گوساله طلایی» در بنیاسرائیل مطرح میکند بههمراه درج تصویری که در سده دوازدهم میلادی به وسیله یهودیان اسپانیا کشیده شده و یربعام و قومش را در حال پرستش «گوساله طلایی» نشان میدهد. (۳۱) این شیوه نگرش به روشنی بیانگر آن است که یهودیت جدید به شکلی آگاهانه خود را تنها و تنها وارث سنن قبیله یهودا میداند نه تمامی بنیاسرائیل.
کمی پس از درگذشت یربعام، یکی از سران قبیله یساکار (از قبایل بنیاسرائیل) به نام بعشا (۳۲) علیه حکومت «خاندان یوسف» شورید، تمامی آنان را قتلعام کرد و خود به عنوان شاه قبایل دهگانه شمالی بنیاسرائیل (۹۰۶-۸۸۳) قدرت را به دست گرفت. (۳۳) این پایان کار «خاندان یوسف» است و از این پس نشانی از ایشان در اساطیر یهودی نمییابیم.
بهرغم نابودی «خاندان یوسف»، ستیز دولت یهود بر ضد دولت افرائیم تداوم دارد. در این زمان آسا (۳۴)، پسر ابیام، شاه یهود (۹۰۸-۸۶۷) است و در تمامی دوران سلطنت او میان دولتهای یهود و افرائیم، چون گذشته، جنگ و ستیز در جریان است. (۳۵) نفرت یهودیان از قبایل دهگانه شمالی و دولت افرائیم تا بدان حد است که به خیانتی بزرگ علیه سنن یگانگی قبایل بنیاسرائیل دست میزنند و دولت دمشق را بر آنان میشورانند.
آسا تمامی طلا و نقره موجود در خزائن معبد سلیمان و کاخ خویش را نزد بن حدد اول، شاه آرامی دمشق، میفرستد و از او میخواهد که پیمان دوستی خود را با دولت افرائیم بگسلد و به این سرزمین حمله برد. بدینسان، تهاجم همزمان آرامیها از شرق و شمال و یهودیان از جنوب به دولت افرائیم آغاز میشود و بخشهای مهمی از خاک این کشور، در هر دو جبهه، به تصرف آرامیها و یهودیان درمیآید. (۳۶) مدتی بعد، نفرین «خدای اسرائیل» دامان خاندان بعشا را نیز میگیرد؛ در حوالی سال ۸۸۲ یکی از سرداران دولت افرائیم به نام زمری (۳۷) میشورد و با قتلعام خاندان بعشا زمام قدرت را به دست میگیرد. (۳۸) این شورش در زمانی است که دولت افرائیم در جنگ با فلسطینیان است. با رسیدن خبر شورش زمری به جبهههای جنگ، سران قبایل دهگانه یکی از سرداران خود به نام عُمری را به عنوان شاه جدید دولت افرائیم برمیگزینند و پس از یک دوران کوتاه جنگ داخلی سرانجام عُمری به سلطنت میرسد. (۳۹) این سرآغاز سلطنت «خاندان عُمری» در سرزمین قبایل دهگانه شمالی بنیاسرائیل است.
حکومت «بیت عمری» (۴۰) (خاندان عمری) نقطه عطفی در سرگذشت دولت افرائیم است و «تاریخ علمی» بنیاسرائیل، یعنی تاریخی که مبتنی بر دادههای باستان شناسی نه روایات اساطیری باشد، از این دوران آغاز میشود. (۴۱) در این میان بهویژه بقایای شهر سامریه، پایتخت خاندان عمری، حائز اهمیت است. این آثار، و کشفیات مشابه در سرزمین جنوبی (دولت یهود)، بیانگر رواج آئینهای بتپرستی مشابه با کنعانیها (فنیقیها) در سراسر منطقهای است که مأوای قبایل بنیاسرائیل بهشمار میرود. (۴۲)
طبق روایات عهد عتیق، در این دوران، ساختار قبیلهای مملکت افرائیم دستخوش تحولی اساسی شد و یک اشرافیت سلطنتی مقتدر، مشابه دولت یهود، در قبایل شمالی شکل گرفت؛ و آنان نیز به تأثیر از فنیقیها به احداث معابد «بعل» و پرستش «گوساله طلایی» پرداختند. این تحول از زمان سلطنت عمری (۸۸۲-۸۷۱) و با تأسیس شهر سامریه آغاز شد. عمری تپه سامری را، در خاک قبیله اشیر، از فردی به نام سامر (شمر) (۴۳) خرید و در آن شهر سامریه (شمرون) (۴۴) را بنا نهاد. (۴۵) از این پس، سامریه پایتخت دولت افرائیم، از مراکز مهم تجاری منطقه و کانون سیاسی پرتکاپویی است که با شهرهای فنیقی صور و صیدا برابری میکند. این فرایند، در زمان سلطنت اخاب (اهب) (۴۶) پسر عُمری و شاه افرائیم (۸۷۱-۸۵۲)، اوج خود رسید. اخاب دختر شاه صیدا، به نام ایزابل (۴۷) را به زنی گرفت و معبد بعل را در شهر سامریه برافراشت. (۴۸)
دوران اخاب با سلطنت یهوشافاط (۸۶۷-۸۴۹) (۴۹)، پسر آسا، در سرزمین یهود مقارن است. در زمان یهوشافاط (یهوشاپات) و اخاب، دو دولت افرائیم و یهود برای نخستین بار متحد شدند و رابطهای نزدیک میان دو خاندان سلطنتی بنیاسرائیل آغاز شد. یهوشافاط به سامریه رفت و دختر اخاب و ایزابل را برای پسر خود، یهورام (۵۰)، به زنی گرفت. این دختر عتلیا (عطلیه) (۵۱) نام دارد.
پیوند خاندانهای سلطنتی افرائیم و یهود با تحولاتی جدی در منطقه مقارن است. این دورانی است که امپراتوری مهاجم آشور از زمان آشور نصیرپال دوم (۵۲) (۸۸۴-۸۵۹) و پسرش شلمنصر سوم (۵۳) (۸۵۹-۸۲۴) تهاجمی سخت و خونین را در شرق و غرب مرزهای خود آغاز کرده است؛ و در برابر این خطر بزرگ است که اتحادی میان دولتهای شرق مدیترانه سر میگیرد. در کاوشهای باستانشناسی لوحی استوانهای از شلمنصر سوم به دست آمده که در آن از «اتحاد دوازده شاه هیتی [سوریه] و ساحل دریا» به رهبری بن حدد، شاه آرامی دمشق، سخن رفته است. نام سران این دولتها در کتیبه فوق مندرج است؛ یکی از آنان «اخاب اسرائیلی» است و دیگری «جندب عرب». بقیه شاهان دولت – شهرهای فنیقیاند و مصر. (۵۴)
شلمنصر سوم ، امپراتور آشور
این نخستین بار است که نام شاهی از بنیاسرائیل، و نیز نام شاهی از عرب، در کتیبهای به دست آمده است. آنچه در این میان حائز اهمیت است عدم درج نام شاه یهود است. در این زمان، طبق روایات عهد عتیق، دولت یهود با دولت افرائیم، و با دولتهای فنیقی صور و صیدا، پیوندی استوار داشت و قطعاً جزیی از این اتحادیه سیاسی – نظامی بود. عدم درج نام شاه یهود میتواند بیانگر کماهمیتی این دولت باشد؛ و محتملاً در نزد آشوریها دولت یهود بخشی از اتباع اخاب، شاه افرائیم، بهشمار میرفته است. این با تصویری که «تاریخ پادشاهان یهود» از شکوه و عظمت این دولت در عهد یهوشافاط به دست میدهد تمایز چشمگیر دارد. (۵۵) اخاب، شاه افرائیم، نیز در مقابل بن حدد، شاه آرامی سوریه، قدرتی درجه دو به شمار میرفت و زمانی که مورد تهدید قرار میگرفت او را «آقایم» و «پادشاه» خطاب میکرد:
و بن حدد پادشاه آرام… سامریه را محاصره کرد و با آن جنگ نمود. و رسولان نزد اخاب… فرستاده وی را گفت نقره تو و طلای تو از آن من است و زنان و پسران مقبول تو از آن مناند. و پادشاه اسرائیل در جواب گفت ای آقایم، پادشاه، موافق کلام تو، من و هر چه داریم از آن تو هستیم. (۵۶).
در این دوران، که دادههای باستانشناسی نیز مؤید آن است، قبایل بنیاسرائیل بهدلیل پیوندهای سیاسی و نظامی و تجاری گسترده با دولتهای صور و صیدا از فرهنگ و آئین دینی فنیقیها تأثیر گسترده و عمیق گرفتند. ازدواج اخاب، شاه افرائیم، با ایزابل دختر شاه صیدا، و ازدواج یهورام، شاه یهود (۸۴۹-۸۴۱)، با عتلیا، دختر ایزابل، در اشاعه این فرهنگ نقش اساسی داشت. این مادر و دختر از این پس نشان خود را بر سراسر تاریخ یهود بر جای مینهند.
کسی نبود مانند اخاب که خویشتن را برای بهجا آوردن آنچه در نظر خداوند بد است فروخت و زنش ایزابل او را اغوا نمود. و در پیروی بتها رجاسات بسیار مینمود. (۵۷)
در دولت یهود نیز وضع به همینگونه است:
و [یهورام] به طریق پادشاهان اسرائیل، بهطوری که خاندان اخاب رفتار میکردند سلوک نمود؛ زیرا که دختر اخاب زن او بود. و آنچه در نظر خداوند ناپسند بود به عمل آورد… و او نیز مکانهای بلند در کوههای یهودا ساخت و ساکنان اورشلیم را به زنا کردن تحریض نمود [و] یهودا را گمراه ساخت. (۵۸)
ادامه دارد…
قسمت قبلی این مقاله ؛ قسمت بعدی این مقاله
پینوشتها:
۱. کتاب اول پادشاهان، ۱۱/ ۲۶-۲۷.
2. همان مأخذ، ۲۸/۱۱.
3. همان مأخذ، ۳۱/۱۱؛ ۱۵/۱۲.
4. همان مأخذ، ۱۱/ ۲۹-۳۳.
۵. Shechem
۶. همان مأخذ، ۱۲/ ۱-۱۴.
7. همان مأخذ، ۱۲/ ۱۶-۲۰.
۸. Ben-Sasson, ibid, p.111
۹. بنگرید به: کتاب اشعیاء نبی، ۵/۷، ۸، ۹، ۱۷؛ کتاب ارمیاء نبی، ۱۸/۳۱، ۲۰.
10. کتاب اشعیاء نبی، ۱۷/۷.
11. همان مأخذ، ۱۳/۱۱.
12. امنون نتصر، پادیاوند، لوس آنجلس: مزدا، ۱۹۹۶، ج۱، ص ۷.
13. سفر پیدایش، ۷۸/۴۸
14. کتاب اول پادشاهان، ۳۱/۱۵.
15. کتاب دوم پادشاهان، ۲۸/۲۳.
۱۶. ibid, p.164
۱۷. کتاب دوم تواریخ ایام، ۲۹/۹؛ ۱۵/۱۲؛ ۲۲/۱۳.
18. کتاب اول پادشاهان، ۱۸/۱۲.
19. همان مأخذ، ۱۲/ ۲۱-۲۴.
20. همان مأخذ، ۳۰/۱۴.
۲۱. Abijam(Abijah)
۲۲. کتاب دوم تواریخ ایام، ۱۳/ ۱۴-۲۰.
23. کتاب اول پادشاهان، ۱۲/ ۲۶-۳۰.
24. بنگرید به: کتاب اول پادشاهان، باب۱۳.
25. کتاب دوم تواریخ ایام، ۱۳/ ۴-۱۲.
26. کتاب اول پادشاهان، ۵۲/۲۲.
27. همان مأخذ، ۱۴/ ۱۰-۱۵.
28. همان مأخذ، ۱۴/ ۲۲-۲۴.
۲۹. Ben-Sasson, ibid, pp.110-138.
30. Judaica, vol.2, p.459.
31. ibid, vol.9, pp.1372-1373.
32. Baasha
۳۳. کتاب اول پادشاهان، ۱۵/ ۲۷-۲۹.
۳۴. Asa
۳۵. همان مأخذ، ۳۲/۱۵.
36. کتاب اول پادشاهان، ۱۵/ ۱۸-۲۰؛ کتاب دوم تواریخ ایام، باب ۱۶.
۳۷. Zimri
۳۸. کتاب اول پادشاهان، ۱۶/ ۹-۱۳.
39. همان مأخذ، ۱۶/ ۱۶-۲۳.
۴۰. Bet Omri
۴۱. روشن نیست عمری به کدام قبیله بنی اسرائیل تعلق دارد. قطعاً از «خاندان یوسف»، یعنی سران قبایل افرائیم و مناسه، نیست؛ زیرا پیشتر خبر قتل عام و انهدام کامل این خاندان را شنیده ایم.
۴۲. Judaica, vol.3, pp.305-306
43. Shemer
44. Samaria(Shomron)
۴۵.همان مأخذ، ۲۴/۱۶.
۴۶.Ahab
47.Jezebel
۴۸. همان مأخذ، ۱۶/ ۳۱-۳۳.
قران کریم سرآغاز آئین پرستش «گوساله طلایی» در بنی اسرائیل را از فردی به نام «سامری» می داند؛ زمانی که موسی برای دریافت وحی به کوه طور رفت، سامری از غیبت او بهره جست و این بت جدید را ساخت. نام «سامری» سه بار در قرآن آمده است. (طه، ۸۵، ۸۷، ۹۵) در «عهد عتیق» (سفر خروج) این ماجرا به هارون، برادر موسی، نسبت داده شده است.
۴۹. Jehoshapat
50. Jehoram
51. Athaliah .در روایات «عهد عتیق» عتلیا خواهر اخاب نیز خوانده شده است
52. Ashurnasirpal
53. Shalmaneser
54. Ben-Sasson, ibid, p.121
۵۵. «و یهوشافاط دولت و حشمت عظیمی داشت.» (کتاب دوم تواریخ ایام، ۱/۱۸؛ و نیز بنگرید به باب ۱۷).
56. کتاب اول پادشاهان، ۲۰/ ۱-۴.
57. همان مأخذ، ۲۱/ ۲۵-۲۶.
58. کتاب دوم تواریخ ایام، ۲۱/ ۶-۱۱.
منبع: عبدالله شهبازی ؛ زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، ج ۱، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ دوم ۱۳۹۰.
««« پایان »»»
آشنایی با رنگهای بهکار رفته در مقالهی فوق:
رنگ آبی برای تأکید بر کلمات کلیدی است.
رنگ قهوهای برای نقلقول استفاده میشود.
رنگ قرمز برای لینکدادن استفاده شده.
اشرافیت یهود ، اشرافیت یهود
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
اشرافیت یهود ، اشرافیت یهود ، اشرافیت یهود ، اشرافیت یهود ، اشرافیت یهود ، اشرافیت یهود