سلسله مقالات یهودیان و حیات اقتصادی مدرن (قسمت دهم) سرمایهداری
تأثیر یهودیان بر حیات اقتصادی، به مراتب فراتر از برپایی نهادهای تجاریای بود که به دست آنها پا به عرصهی وجود نهادند. به عبارت دیگر، بازار سهام صرفاً سازوکار ماشینی در حیات اقتصادی نیست، بلکه مجسم کنندهی روح خاصی است که بر آن حاکمیت میکند. در واقع، تمامی اشکال تازهترین سازمانهای صنعتی ثمرهی همین روح هستند و هدف من، جلب توجه خواننده به این نکته است.
ساختار بیرونی حیات اقتصادی عصر ما به طور عمده به دست یهودیان ساخته و پرداخته شده است. شاید بتوان اصول حاکم بر زیربنای حیات اقتصادی را هم، که آن را میتوان روحیهی اقتصادی امروز یا دیدگاه اقتصادی نامید، به منشأی یهودی رساند.
دلیل و مدرک صحت این ادعا را باید در عرصههایی سوای آنچه تاکنون مطرح بوده است، پیدا کرد. آشکار است که دلایل مستند در اینجا چندان کارساز نیست، ولی آنچه مسلماً راهنمای ارزشمندی خواهد بود، احساسی است که در آن محافل مسلط بود و بر این عقیده بود که دیدگاههای ذهنی یهودیان با بقیه متفاوت است. تاجران غیریهودی یا سخنگویانشان عقایدی را مطرح کرده اند که گرچه یک سویه و اغلب تند و خشن است، با وجود این، کمک فراوانی به درک روح زمانه میرساند چون خیلی ساده تنفر و بیزاری از روحیهی یهودی را به نمایش میگذارد و عملاً این روحیه را چون آیینهای بازمیتابانند؛ هرچند در اغلب موارد، با اطمینان میتوان گفت که این آیینه محدب است. افرادی که عقاید خود را ابراز داشتهاند و قصد داریم که به این عقاید اشاره کنیم، به یهودیان به عنوان پلیدترین دشمنان خود مینگریستند و لاجرم باید سعی کنیم تا فریب ظواهر را نخوریم و بتوانیم از دل این گفتهها که قصد رساندن مطلب دیگری را داشتند، به حقیقت امر پی ببریم. کار ما از این جهت که غالب عقاید ابراز شده مشابه هستند، آسانتر خواهد بود؛ تشابهی که به خاطر تقلید کورکورانه نیست، بلکه بیشتر به خاطر مشابهت شرایطی است که وجود داشت، همین مشابهت سبب میشود تا اعتبار آنها به عنوان دلیل و مدرک، بیشتر شود.
در وهلهی اول باید به این نکته اشاره کرد که در هر کجا که یهودیان به عنوان رقبای تجاری بازرگانان مسیحی ظاهر شدند، شکایت این بازرگانان مسیحی از پیآمدهای حضور یهودیان به گوش میرسید. گفته میشد که صرف ادامهی موجودیت آنها دشوار شده و بازرگانان یهودی عملاً بازار را از دست آنها خارج کرده و منافع آنها را از چنگشان به در آوردهاند و از آنجا که تمامی مشتریان به سوی بازرگانان یهودی رفتهاند، امکان ادامهی حیات آنها دشوار شده و شکوههای مشابه دیگر.
ارائهی چند مورد نمونه ای از اسناد به جا مانده از سدههای هفدهم و هیجدهم میلادی یعنی ادواری که بیش از همه مورد نظر ما است، منظور ما را به خوبی نشان خواهد داد. اجازه بدهید ابتدا سری به آلمان بزنیم. بنگاه سرپرستی اموال و املاک براندنبورگ (۱) در سال ۱۶۷۲ از این شکوه میکند که یهودیان: «لقمههای نان را از گلوی سایر ساکنان این منطقه بیرون کشیدهاند.» در شکواییهای که از سوی تاجران دانزیگ (۲) در تاریخ نوزدهم ماه مارس سال ۱۷۱۷ منتشر شده، عین همین جمله ذکر شده است. در سالهای ۱۷۱۲ و ۱۷۱۷ ساکنان شهر قدیمی ماگدبورگ (۳) از پذیرش یهودیان در میان خود سر باز زدهاند و علت آن را چنین عنوان کردهاند: «به این خاطر که رفاه شهر و موفقیت و کامیابی بازرگانان آن، به این نکته وابستگی دارد که نباید اجازه داد هیچ فرد یهودی در اینجا وارد عرصهی کسب و کار و تجارت شود.»
در سال ۱۷۴۰ شکواییه ای خطاب به اسقف اتنهایم (۴) نوشته شده و در آن چنین آمده بود که: «همانطور که همه میدانند، شیوههای پست و رذیلانهی یهودیان فقط میتواند مایهی ضرر و زیان شود.» همین نکته در این ضرب المثل مشهور که: «اگر در شهری تعداد یهودیان زیاد شود، همه چیز در آن شهر رو به نابودی و زوال میرود.» تکرار شده است. در مقدمهی فرمانی که در سال ۱۷۵۰ در پروس صادر شد، چنین آمده است که: «بازرگانان عمدهی شهر ما از این شکوه میکنند که یهودیانی که در عرصههای مشابه فعالیتهای تجاری آنها فعالیت میکنند، به نحو چشمگیری باعث افت تجارت آنها میشوند.» همین امر در جنوب آلمان هم صادق بود. برای مثال، در نورمبرگ تاجران مسیحی کاری جز این از دستشان برنمیآمد که کناری بنشینند و شاهد آن باشند که مشتریان همیشگیشان از بازرگانان یهودی خرید میکنند. یهودیان در سال ۱۴۶۱ از نورمبرگ اخراج شدند و جمع کثیری از آنها در شهر فورت در همسایگی نورمبرگ سکونت گزیدند و مشتریان آنها از شهر مجاور که دنبال بهترین قیمت برای خود بودند، برای انجام خریدهای خود به فورت رفت و آمد میکردند. بیهوده نبود که سردمداران شهر نورمبرگ در سراسر سدههای هفدهم و هیجدهم اعلامیه پشت اعلامیه صادر میکردند تا انجام معاملات بازرگانی با یهودیان را ممنوع کنند.
در سراسر سدهی هیجدهم از ورود یهودیان به اتحادیههای بازرگانان و حتی اتحادیه صنعتگران جلوگیری میشد. این امری است که همه به آن آگاهند و نیازمند تأکید بیشتر نیست.
آیا وضع در انگلستان جور دیگری بود؟ نه، ابداً. جوزیا چایلد (۵) در اینباره مینویسد: «یهودیان مردم زیرک و هوشمندی هستند… آنها به مدد همین زیرکی، بازرگانان انگلیسی را از سود معاملاتی که میتوانستند به دست آورند، محروم میکنند. آنها به بهای ضربه زدن به بازرگانان انگلیسی، کسب و کار خود را رونق میدهند.» به سال ۱۷۵۳ که لایحهی قبول شهروندی یهودیان به تصویب رسید و شکل قانونی به خود گرفت، کینهی مردم علیه یهودیان آنچنان شدید و گسترده شده بود که درست یک سال بعد، این قانون لغو شد. یکی از بزرگترین نگرانیهای سردمداران انگلیس این بود که اگر یهودیان شهروند انگلیس شوند، در نهایت، ساکنان و اهالی این سرزمین را از مشاغلی که دارند، محروم خواهند کرد.
در فرانسه نیز از مارسی گرفته تا نانت همین شکوهها شنیده میشد. بازرگانان شهر نانت در سال ۱۷۵۲ با عبارات زیر، از وضع خود گلایه کرده بودند: «در حالی که تجارت برای بیگانگان ممنوع شده است، اما آنها کماکان به این کار ادامه میدهند و سبب شدهاند تا ضرر و زیانهای هنگفتی گریبانگیر بازرگانان این شهر شود، تا آنجا که اگر حمایت و خیرخواهی ثروتمندان شهر نبود، بازرگانان نانت در معرض این خطر قرار داشتند که نه تنها نتوانند آذوقه برای خانوادهی خود تأمین کنند، بلکه حتی نتوانند از عهدهی پرداخت مالیاتهای خود برآیند.» هفت سال پیش از آن، در سال ۱۷۴۵ بازرگانان مسیحی شهر تولوز با تأسف ابراز داشته بودند که خریداران جذب بازرگانانهای یهودی میشوند. بازرگانان شهر مونپلیه از مقامات اتاق اصناف خود چنین درخواستی داشتند: «ما از شما استدعا میکنیم که جلوی فعالیتهای تجاری یهودیان را بگیرید، چون در غیر این صورت کلّ تجارت این منطقه نابود خواهد شد.» هم قطاران آنها در پاریس هم گلههای مشابهی مطرح میکردند.
در سوئد، لهستان و سایر نقاط نیز همین تقاضاها به گوش میرسید. در سال ۱۶۱۹ مقامات شهری پوسن (۶) در عریضهای خطاب به سیگیسموند (۷) پادشاه سوئد نوشته بودند که: «رقابت با بازرگانان یهودی مانع بزرگ و دشواری عظیمی است که بر سر راه بازرگانان مسیحی قرار دارد.»
اما همهی اینها هم کافی نیست. ما میخواهیم مطالبی بیش از اینکه یهودیان حیات دیگران را به خطر انداخته بودند بدانیم. میخواهیم بدانیم که علت آن چه بود. آنها چرا و چگونه توانستند به چنین رقبای سختی برای بازرگانان مسیحی مبدل شوند؟ تنها بعد از یافتن پاسخ به این پرسش است که خواهیم توانست ماهیت ویژهی شیوههای تجارت یهودیان را درک کنیم.
پس بیایید به آرای معاصران آن دوره نگاهی بیندازیم، کسانی که با حیات روزمرهی مردم سروکار داشتند و میتوانند پاسخگوی پرسشهای ما باشند. در این مورد هم واکنشها کم و بیش یکسان است. پاسخ این است؛ علت عمدهی موفقیت یهودیان این بود که آنها در عرصهی تجارت، آدمهای متقلب و ریاکاری هستند. فیلاندر فن سیتوالد (۸) در کتاب خود چنین مینویسد: «یهودیان یک قانون و مرام مشترک دارند که در مواقع لزوم به آن متوسل میشوند و آن هم دروغگویی و فریب است.» در کتاب «روایتهای خندهدار از فریبکاری» که توسط گئورگ پل هورن (۹) جمع آوری شده است، زیر سرفصل «یهودیان» فقط این عبارت به چشم میخورد: «یهودیان آدمهای فریبکاری هستند.» در کتاب «راهنمای جامع بازرگانان» نیز در زیر سر فصل یهودیان، کم و بیش همین عقیده ابراز شده است و یکی از نویسندگان ناشناسی که در مورد رفتارهای درست و اخلاقیات کتاب نوشته است، خاطر نشان میکند که یهودیان برلین: «از راه کلاهبرداری و فریبکاری که به زعم آنها گناه محسوب نمیشود، پول خود را درمیآورند.»
در فرانسه نیز نظرات کم و بیش مشابهی رایج بود. ساواری (۱۰) در کتاب خود مینویسد: «یهودیان به این شهرهاند که بازرگانان موفقی هستند، اما اگر قرار بود که آدمهای حقهباز و ریاکاری نباشند، دستیابی به این شهرت بسیار دشوارتر میبود.»
حالا همهی این اتهامات و ایرادها ما را به چه نتیجهای میرساند؟ حتی اگر معنای ضمنی گستردهای هم برای فریبکاری قایل شویم، باز هم نمیتوان رفتارهای تجاری اغلب یهودیان را در چهارچوب آن قرار داد و آنها را به این عنوان متهم کرد. وقتی گفته میشود که یهودیان تاجران فریبکاری بودند، این فقط صفتی است در تشریح این حقیقت مسلم که یهودیان در رفتارهای تجاری خود، معمولاً به قوانین موجود یا عرف رایج در کسب و کار منطقهی مورد نظر، توجه خاصی نشان نمیدادند. یهودیان با سرپیچی از این قوانین و از آن مهمتر، با بیتوجهی به قواعد و چهارچوبهای اخلاقی تجارت، عملاً سنتهای مورد احترام همتایان مسیحی خود را زیر پا مینهادند و این امر به مسیحیان گران میآمد. به دقت به اتهامات خاصی که به بازرگانان یهودی زده میشود دقت کنید و خود خواهید دید که تضاد و برخورد میان بازرگانان یهودی و مسیحی، در واقع تقابل دو دیدگاه متضاد، دو شیوهی برخورد کاملاً متفاوت و خلاف یکدیگر با عرصهی اقتصاد بوده است.
به طور کلی، برای درک این تضاد لازم خواهد بود تا حدودی روحیهی حاکم بر فعالیتهای اقتصادی را درک کنیم که طی آن و از سدهی شانزدهم میلادی به این سو، یهودیان روز به روز پایگاهی مطمئنتر و قویتر در آن پیدا میکردند. آنها چنان با این روحیه غیرهماهنگ بودند که هرکجا میرفتند، به عنوان عواملی مزاحم و مخل رسم و عادت آن محل به نظر میرسیدند.
در تمامی دورانی که به عنوان اوایل عصر سرمایهداری نامیدهام و در آن یهودیان تأثیر و نفوذ خود را به تدریج به منصهی ظهور رساندند، عموماً همان نکاتی بر حیات اقتصادی حاکم بود که بر قرون وسطا حکم میراند که از آن جمله میتوان به روابط فئودالی، کار دستی و نظایر آن اشاره کرد.
در کانون این مجموعه، فرد حضور داشت. علایق او چه به عنوان تولید کننده یا مصرف کننده، مشخص کنندهی دیدگاهها و نحوهی برخورد جامعهای بود که او یکی از افراد آن به حساب میآمد و از سوی دیگر، همین علایق و دیدگاهها، قوانین تنظیم کنندهی فعالیتهای اقتصادی و عملکردهای حیات تجاری را تشکیل میداد. هر قانونی از این دست، در بطن خود به فرد نظر داشت و تمامی کسانی که در حیات ملتی نقشی داشتند، دیدگاههای خاصی دارا بودند. البته هدف این نبود که هر فردی هر کاری که دلش خواست بتواند بکند. برعکس، مجموعهای از مقررات و قوانین رفتاری، فعالیتهای او را در جهتهای مختلف، محدود و معین میکرد، اما نکته اینجا است که این محدودیتها از بطن یک روحیهی فردگرایانه برمیخاست. محصولات بر این اساس که مصرف کنندگان بتوانند نیازهای مورد نظر خود را رفع کنند، تولید شده و سپس خرید و فروش میشدند. از سوی دیگر، بنا بر این بود که تولیدکنندگان و تاجران نیز دست مزدها و سودهای عادلانهای کسب کنند. سنت و عادات بود که تعیین میکرد چه مقدار سود و دستمزد عادلانه است و چه مقدار برای گذران زندگی و امرار معاش لازم میآید.
و به این ترتیب، تولید کننده و بازرگانی که محصولات تولید شده را خرید و فروش میکرد، انتظار داشتند که براساس استانداردهای رفاه در هر موقعیتی از زندگی که بودند، دستمزد یا سود کسب کنند. این دیدگاهی قرون وسطایی بود ولی در عین حال، در اوایل عصر سرمایهداری و حتی در سرزمینهایی که در آنها تجارت کم و بیش به شکل امروزی آن انجام میگرفت هم جریان داشت. ما طنین آن را در مقررات صنعتی امروز میشنویم و توجیه آن را در ادبیات تجاری روز میخوانیم.
بنابراین، اغلب آدمهای سراسر این دوره بر این باور بودند که سود ساختن کاری ناشایست و غیرمسیحی است. به عبارت دیگر، دستکم به طور رسمی، همچنان آموزههای قدیمی اقتصادی توماس آکویناس (۱۱) رعایت میشد. مقررات دینی یا اخلاقی کماکان مسلط و مدّنظر بود و هنوز هیچ نشانهای از رهایی حیات اقتصادی از پیوندهای دینی و اخلاقی آن به چشم نمیآمد. هر اقدام اقتصادی در هر عرصه و جایی که بود، با نگاهی به اعتقادات دینی (مشیت الهی) انجام میگرفت. آیا لازم است توضیح داده شود که اعتقادات یهودیان همانقدر با این دیدگاه مخالف بود که دو قطب آهن ربا با هم تضاد داشتند؟
باور عمومی این بود که تهیه کننده و بازرگان باید به اندازهی نیاز خود منفعت بردارند. یک پیآمد بارز این اصل آن بود که فعالیتهای هر فرد را به منطقهای که در آن زندگی میکند، محدود و منحصر سازد. لاجرم رقابت تجاری اصلاً وجود نداشت و خارج از بحث بود. هر فرد در محیط زندگی خود، مطابق میل و اختیار خود، چه موقع، چگونه، کجا و هماهنگ با سنن و آداب کار میکرد، اما نمیتوانست نگاهی به املاک و داراییهای هم سایهی خود بیندازد؛ این کار ممنوع بود. درست همان طور که هر دهقان به اندازهی نیازهای خود میگرفت. (فلان قدر زمین، یا مرتع و جنگل) تا خود و خانواده اش بتواند گذران زندگی کنند و درست همانطور که او هرگز حتی در خیال خود تصور نمیکرد که به املاک و داراییهای خود بیفزاید. رسم این بود که هر صنعتگر و بازرگانی هم به سهم سود خود قانع باشد و هرگز به املاک و اموال هم سایهی خود چشم طمع ندوزد. کشاورز زمین خود را داشت، بازرگان شهرنشین هم مشتری خود را، در هردوی این موارد، منابع کافی برای تأمین مخارج زندگی وجود داشت و در هردوی این موارد، این منابع آنقدر بودند که نیازهای آنها را برآورده سازند. بنابراین، بازرگانان باید به سنن و آداب خود مقید میماندند و به همین خاطر، دستورها و فرامین فراوانی برای حفاظت از آنها در برابر رقبا صادر میشد. افزون بر آن، قواعد اخلاقی و عادات قدیمی تجاری نیز چنین حکم میکرد. شایسته نبود که بازرگانی به دنبال جلب مشتری بگردد. باید صبر میکردی تا مشتری به سراغت بیاید و سپس به قول دوفوی (۱۲): «به الطاف الهی و رفتار درست تو، میتوانی انتظار داشته باشی که از انجام معامله با هم سایههای خود سودی کسب کنی.» حتی بازرگانانی که در بازارهای عمده فروشی شرکت میکردند نیز غیر از این کاری انجام نمیدادند و روز تا شب در غرفهی خود به انتظار مشتری میماندند.
قر زدن مشتری هم سایه، کاری سزاوار سرزنش، غیرمسیحی و غیراخلاقی به حساب میآمد. یک رسم رایج برای بازرگانانی که کالا داد و ستد میکردند، این بود که: «مشتریان بازرگانان دیگر را، چه با چرب زبانی و چه با ارسال نامه، به طرف خود جلب نکنند و با دیگران آن کاری را انجام ندهند که دوست ندارند کسی با خود آنها انجام دهد.» اما این امر فراتر از یک رسم رایج بود و عملاً به امریه و دستور بدل شد که در اماکن مختلف نصب میشد تا مورد توجه مردم قرار گیرد. در شهر ماینس (۱۳) عین عبارت آورده شده است: «هیچکس نباید مشتریای را از خرید کالا یا کالاهایی از بازرگانی، به مدد پیش نهاد رقمی بالاتر برای جذابتر جلوه دادن کالای خود منصرف کند و به سوی مغازهی خود بکشاند و در نتیجه، آن بازرگان را از سود محروم کند. هیچکس نباید در امور تجاری فرد دیگر مداخله کند یا فعالیتهای خود را چنان گسترش دهد که مانع از تجارت سایر بازرگانان شود.» در ساکسونی هم اوضاع کم و بیش به همین روال بود. هیچ مغازهداری نباید مشتریان مغازههای دیگر را به سوی کسب و کار خود فراخواند و حق ندارد هیچ نشانه یا اقدامی صورت دهد که آنها از خرید از مغازهی مورد نظرشان باز دارد.
اما جلب مشتری حتی بدون مداخله در کسب و کار هم سایه نیز امری بیارزش شمرده میشد. حتی تا اوایل سدهی هیجدهم میلادی و در خود لندن هم شایسته نبود که مغازهداری ویترین مغازهی خود را چنان زیبا و دل فریب بیاراید که مشتریان را به سوی خود جلب و تطمیع کند. دوفو و نویسندگان بعد از او بی هیچ ملاحظهای، بیزاری و انزجار خود را از چنین تمهیدی بیان داشتهاند و خود او با خشنودی به طرح این نکته میپردازد که ظاهراً فقط معدودی نان و شیرینی پز و اسباب بازی فروش مرتکب این کار خلاف قاعده و ناهنجار شدهاند.
از جمله کارهای دیگری که مجاز نبود، تبلیغ برای کسب و کار و تمجید و ستایش کالاهایی بود که برای فروش عرضه میشد. هنر ظریف تبلیغ کالا، برای اولین بار در هلند و حول و حوش اواسط سدهی هفدهم پا به عرصهی وجود نهاد و سر و کلهی آن در انگلستان در اواخر این سده و در فرانسه خیلی بعد از آن پیدا شد. نشریهی «گنتشه پست – تیدینگتن» (۱۴) که به سال ۱۶۶۷ تأسیس شده بود، اولین آگهی تجاری خود را در شمارهی سوم اکتبر همان سال انتشار داد. حتی بعد از آتشسوزی بزرگ هم یکی از بازرگانان شهر به این فکر نیفتاد که آدرس جدید خود را آگهی کند. تا سال ۱۶۸۲ که جان هوتن (۱۵) «مجموعهی اقدامات لازم برای بهبود آیین همسرداری و رونق تجارت» را منتشر کرد، طول کشید تا جامعهی بازرگانان لندن به این فکر افتادند که از مطبوعات به عنوان رسانهی مناسبی برای تبلیغ استفاده کنند. تا پیش از آن، به تدریج و در مقیاسی بسیار اندک، چاپ اوراق تبلیغاتی و توزیع آن در میان عابران خیابانها رواج یافته بود.
دو نسل بعد بود که پوستلتوایت عقاید موجود در آن ایام را به این ترتیب تشریح میکند: «تبلیغ در روزنامهها در عرصهی فعالیتهای تجاری و بازرگانی، اینک بسیار رشد کرده و به امر رایجی در سراسر قلمروی انگلیس، اسکاتلند و ایرلند بدل شده است… و این در حالی است که در سالهای اخیر سردمداران بزرگ تجارت کماکان با دیدهی تحقیر و نفرت به موضوع چاپ آگهی در روزنامهها نگریستهاند، اما در حال حاضر (۱۷۵۱) چنین به نظر میرسد که این دیدگاه دچار تحولاتی شده است. بازرگانان بزرگ و صاحبان دفاتر عظیم بازرگانی به این نتیجه رسیده اند که چاپ آگهی در مطبوعات، دربارهی کالاها و محصولاتی که آنها عرضه میکنند، بهترین، آسانترین و ارزانترین شیوهی اطلاعرسانی به ساکنان سراسر قلمروی پادشاهی بریتانیا است.»
اما در فرانسه هنوز چنین پیشرفتهایی حاصل نشده بود. ساواری در کتاب فرهنگ لغات خود، دربارهی جنبهی اقتصادی واژهی آگهی هیچ حرفی ندارد. شش سال طول کشید تا اینکه در سال ۱۷۳۲ که متمم آن کتاب انتشار یافت، او در ذیل این مدخل، این عبارت را اضافه میکند: «پوستری که در معابر عمومی نصب میشود تا کالا یا خدماتی را به همگان بشناساند.» و به عنوان نمونه، به چه چیزی اشاره میکند؟ فروش کشتی، ارائهی اطلاعاتی در مورد تاریخ و زمان سفرهای دریایی، بیانیههای شرکتهای بزرگ تجاری در مورد ورود کالاهایی از کشورهای دوردست، آن هم فقط در مورد کالاهایی که قرار بوده به صورت کلی فروشی عرضه شوند، تأسیس کارخانههای جدید و تغییر آدرس. اما تبلیغ تجاری حتی در ابتداییترین شکل آن نیز از قلم افتاده است. این امر در ضمن در روزنامههای آن دوره تا نیمهی دوم سدهی هیجدهم میلادی هم به چشم نمیآید. شاید عجیب جلوه کند که اولین شمارهی پوستر مشهور تبلیغاتی که آفیشهای کوچک نام داشت و در تاریخ سیزدهم ماه مه سال ۱۷۵۱ انتشار یافت، حاوی هیچ آگهی واقعاً تجاری نبود. به عبارت دیگر، بیان سادهی این جملات که: «من فلان و بهمان کالا را در آدرس زیر به فروش میرسانم» تا سدهی هیجدهم میلادی در انگلستان رواج نیافت و در فرانسه حتی خیلی دیرتر از آن، جا افتاد. در آلمان فقط یکی دو شهر بودند که از این نظر پیشگام به حساب میآمدند. این دو شهر برلین و هامبورگ بودند، اما حتی در این دو شهر نیز موارد آگهی تبلیغاتی بسیار پراکنده بود و تنها مورد استثنایی، آگهی چاپ و انتشار کتاب بود که تبلیغ دربارهی آنها مدتها بود که رواج داشت.
ستایش از کالاهایی که برای فروش عرضه میشد یا اشاره به این نکته که انجام معامله با فردی چه مزیتی بر معامله با افراد دیگر دارد نیز به همان اندازه زشت و شنیع بود، اما بدترین و ناشایستترین کار در حرفهی تجارت این بود که کسی اعلام میکرد که قیمتهای کالاهایش از مغازهی همسایه ارزانتر است. به عبارت دیگر، زیر قیمت فروختن بدترین و غیر شرافتمندانهترین کار در تجارت بود و این گفته رواج داشت که: «از صدمه زدن به همسایه با زیر قیمت فروختن یا قیمت کالایی را پایین آوردن، هیچ سودی نصیب تو نخواهد شد.»
هرچه قدر این زیر قیمت فروختن در نظر آدمهای آن دوره زشت و خوار بود، تبلیغ کردن برای آن، از آن هم بدتر و شرمآورتر بود. ویراستاران چاپ پنجم کتاب «راهنمای کامل تجارت» دوفو که در سال ۱۷۴۵ انتشار یافت، در اینباره چنین مینویسند: «این عمل زیر قیمت فروختن، به چنان میزان شرمآوری رواج یافته است که هر فردی بلافاصله آگهی میدهد که حتی از قیمت کاهش یافتهی فلانی هم ارزانتر میفروشد.» پرسشی که باید مطرح کرد این است که چرا این ویراستاران این همه دربارهی چنین اقدامی نگران و از آن بیزار بودند؟ علت آن در عبارت بعدی قید شده است: «چون مشاهده کردیم که برخی از مغازه داران برای جلب مشتری چنان قیمتهای نازلی برای کالاهای خود آگهی کرده اند که هیچ کلی فروشی نمیتواند همان کالا را به آن قیمت بفروشد و کسب و کار خود را به خطر نیندازد.» در واقع آنها همان حرف قدیمی را تکرار میکنند؛ سود ثابت، زندگی ثابت، محصول ثابت و قیمت ثابت.
ما سندی در دست داریم که نشلت میدهد چنین اقدامی حتی در پاریس تا چه حد شنیع و ناپسند به حساب میآمد و بازرگانان از آن نفرت فراوان داشتند. امریهای مورخ سال ۱۷۶۱ خطاب به تمامی ساکنان پاریس وجود دارد حاکی از آنکه اگر تبلیغ میکنی که کالاهای خود را به زیر قیمت رایج و معمول آن میفروشی باید بتوانی نشان دهی که دچار مشکلات حاد مالی هستی و این آخرین دستآویز تو برای خلاصی از این وضعیت است و حتی در این صورت هم این اقدام با انتقاد و تحقیر شدید روبهرو میشد. در ادامهی این امریه، بازرگانان پاریس و حومهی آن از اینکه دنبال جلب مشتریان همدیگر باشند و بدتر از آن، اعلامه ای دستی کوچکی به چاپ برسانند و توجه مردم را به کالاهای خود جلب کنند، منع شدهاند.
البته برای مشتریان نیز همتای تولید کنندگان رسم و رسومی بود که میباید رعایت میکردند. به تعبیری، مشتریان حتی بیش از تولید کنندگان و بازرگانان مورد توجه قرار داشتند. این برداشت سادهدلانه کماکان وجود داشت که تولید کنندگان محصولات تولیدی در خدمت مصرف کنندگان بودند. لاجرم فشارهای خاصی روی کیفیت کالاهای خوب و قابل استفاده وجود داشت و انتظار میرفت که کالاها همان چیزهایی باشند که وانمود میکنند. تعداد کثیری امریه در نقاط مختلف در این مورد صادر میشد و این امر به ویژه در سدههای هفدهم و هیجدهم میلادی بیشتر به چشم میآمد.
هنوز خیلی مانده بود تا این تفکر کاملاً سرمایهدارانه جا بیفتد و مورد قبول قرار گیرد که کیفیت هر کالایی بسته به میل و اختیار تولید کننده است. از تضاد عقاید در این مورد در انگلستان در سدهی هیجدهم میتوان دریافت که روند حرکت به سوی قبول این تفکر، چهقدر کند بوده است. ظاهراً سر جوزیا چایلد (۱۶) در این مورد (همتای خیلی دیگر از موارد) در اقلیت قرار داشت. او این نکته را مطرح میکرد که هر تولید کننده و سازندهای باید مجاز باشد که پیش از عرضهی کالایی، خود در مورد نوع کالا و کیفیت آن تصمیم بگیرد. امروزه شاید خواندن تقاضانامهی چایلد برای دفاع از حقّ هر تولید کننده در تولید کالاهای نه چندان مرغوب، غریب جلوه کند. او میگوید: «اگر سر آن داریم تا با همهی جهان داد و ستد کنیم و بازار وسیعی برای کالاهای خود پدید آوریم، باید از هلندیها تقلید کنیم که نه تنها کالاهایی با بهترین و عالیترین کیفیت تولید میکنند، بلکه کالاهای نازل و ارزانی هم میسازند. ما هم باید توان آن داشته باشیم که نیازهای همهی بازارها و همهی سلیقهها را ارضا کنیم.»
در جهانی که چنین اندیشههای اقتصادی ای جریان داشت، موضوع قیمت عادلانه موضوعی طبیعی به شمار میآمد. قیمت چیزی نبود که در تعیین آن، فرد حرفی برای گفتن داشته باشد. قیمت برای او تعیین میشد و در این تعیین، عوامل و اصول دینی و اخلاقی هم همتای دیگر عناصر مؤثر در حیات اقتصادی دخالت داشتند. به این روش بود که قیمتی که هم برای مصرف کننده و هم برای تولید کننده مناسب و عادلانه بود محاسبه میشد. در اعصار مختلف، استانداردهای مختلفی برای تعیین قیمت مداخله داشت. برای مثال، در ایام حیات لوتر (۱۷) هزینهی تولید عامل تعیین کنندهی قیمت کالا بود، اما با گسترش تبادل کالا و مکانیزمهای دخیل در آن، رعایت نظریهی قیمت عادلانه دشوارتر و عملاً غیر ممکن میشد و این دیدگاه مقبولیت عام مییافت که قیمت کالا باید براساس عوامل مؤثر در بازار تعیین شود. اما با تمام این احوال، نکتهی مهم این بود که قیمت کالا بر پایهی اصول دینی و نه بر پایهی اصول طبیعی معین میشد که بعدها اصل اساسی برای تعیین قیمت کالا شد. در آن ایام، مردم بر این عقیده پا میفشردند که فرد نباید قیمت کالا را براساس میل و اختیار خود تعیین کند، اما بعدها این عقیده رواج یافت که بهتر آن است که فرد، تعیین کنندهی قیمت کالا نباشد.
اوضاع و احوال جهان چگونه بود که چنین عقاید و آرایی در آن تسلط داشت؟ اگر بخواهیم این اوضاع و احوال را فقط در یک کلمه خلاصه کنیم باید بگوییم که همه چیز کند بود. ثبات، محافظ و سدّ دفاعی آن و سنت نیز راهنما و مشعل راه آن بود. فرد بازرگان هرگز در سر و صدا و آشوبهای فعالیتهای تجاری، خود را گم نمیکرد. او همواره کنترل کاملی بر خود داشت. او هنوز از آن غرور و شرافت درونی تهی نشده بود و حاضر نبود برای دستیابی به سود بیشتر، خود را خوار و خفیف کند. در همه جا تجارت و بازرگانی بر پایهی بارقههایی از غرور شخصی انجام میگرفت و این امر به ویژه در شهرهای کوچک و روستاها بارزتر بود تا در شهرهای بزرگ که پیشرفت سرمایهداری به مراتب زودتر از روستاها حس میشد. یکی از ناظران هوشیار آن دوره، در اینباره چنین مینویسد: «رفتار و سلوک غرورآمیز و پر نخوت بازرگان روستایی کاملاً آشکار است.» حتی کم و بیش میتوانیم او را در نظر مجسم کنیم که شلوار تا سر زانو به پا و کتی بلند به تن دارد، موهای خود را بافته و رفتارش کم و بیش خشک و فاقد انعطاف است. تجارت با او همچون معاملهای دوسویه و متوازن بود. او بدون تفکر یا نگرانی بیش از حد، کار خود را انجام میداد و به شیوهای سنتی با دایرهی مشتریان خود کنار میآمد و اصلاً هیجانزده نمیشد و هرگز از کار شکوه نمیکرد.
امروزه یکی از نشانههای شکوفایی و رونق تجارت، سرعت در گردش کار است اما در اواخر سدهی هیجدهم میلادی این نشانه نوعی کندی و رخوت بود. بازرگانان به عمد کند بودند و عجلهای از خود نشان نمیدادند. یکی از ناظران آن ایام در سال ۱۷۸۸ مشاهدات خود را در پاریس چنین مکتوب کرده است: «در پاریس همهی مردم سراسیمهاند و همیشه عجله دارند. به این خاطر که کاری ندارند تا انجام دهند، اما در اینجا (در لیون، مرکز تجارت ابریشم و شهری با موقعیت و اشتهار تجاری ممتاز)، راه و رسم ما این است که عجله نکنیم، چون همه کاری برای انجام دارند.»
در این تصویر، معتقدان به هر کیش و مذهبی جا میگیرند، هرچند ما عادت کردهایم که تاجران این دوره را به عنوان اولین افرادی که با اندیشههای سرمایهداری خو میگیرند بشناسیم. او در زندگی خصوصی خود نیز همان خصوصیات زندگی بیرونی را به کار میبست. توصیه میشد که با آهنگی متین و موقر قدم برداری، نه این که به تندی و عجله راه بروی. پیورتنها به این امر به عنوان یکی از قوانین مسلم زندگی اهمیت میدادند و معتقد بودند که مؤمن واقعی باید متین و آرام راه برود و در کالسکه نیز باوقار و محترمانه بنشیند.
این جهانی بود که بازرگانان یهودی در آن آشوب عظیمی به پا کردند. آنها تمامی مراحل و شئون حیات اقتصادی، تمامی اصول و عرف و نظم اقتصادی رایج زمانه را برهم زدند. این امر از شکایتهای بیشمار و مشابه بازرگانان مسیحی در اینجا و آنجا کاملاً مشهود است.
اما آیا فقط یهودیان بودند که در این زمینه گناهکار به حساب میآمدند؟ آیا عادلانه است که فقط یهودیان را مقصر بشناسیم و راه و رسم آنها در تجارت را بدنام کنیم و ریاکارانه، خلاف قانون و عرف بخوانیم و دروغ و فریب را ویژگیهای بارز آن بدانیم؟ هیچ تردیدی وجود ندارد که عملکرد تولید کنندگان و بازرگانان مسیحی نیز از نظر خلاف عرف و مقررات بودن، همیشه بدون ایراد و اشکال نبود. با توجه به سرشت نوع بشر، جز این هم انتظار نمیرود اما سوای آن، عصری که مدّنظر ما است، عصری نبود که از نظر استاندارد اخلاقیات تجاری حرف زیادی برای گفتن داشته باشد. اگر غیر از این بود، چه لزومی داشت که آن همه امریه و دستورالعمل و نظایر آن، کم و بیش در مورد تمامی مراحل فعالیتهای اقتصادی صادر شود؟ در اینباره مدارک فراوانی وجود دارد که هرگونه شک و تردیدی را برطرف میکند. ورنر زمبارت
ادامه دارد…
قسمت قبلی این مقاله ؛ قسمت بعدی این مقاله
پینوشتها:
1. Brandenburg / 2. Danzig / 3. Magdeburg / 4. Ettenheim / 5. Josiah Child / 6. Posen / 7. Sigismund / 8. Philander Von Sittewald / 9. George Paul Honn / 10. Savary / 11. Thomas Aquinas / 12. De Foe / 13. Mayence / 14. Ghentsche Post – Tijdingen / 15. John Houghton / 16. Sir Josiah Child / 17. Martin Luter
منبع: ورنر سومبارت (۱۳۸۴)، یهودیان و حیات اقتصادی مدرن ، رحیم قاسمیان ، تهران، نشر ساقی، دوم.
تنها با یک کلیک به کانال تلگرام اندیشکده مطالعات یهود بپیوندیم: