بازگشت موسی

رقابت میان سه رکن کابالیسم

متن کامل کتاب «کابالا و پایان تاریخش» ؛ قسمت بیست‌وهفتم بازگشت موسی

بازگشت موسی (ع) و عدم انسجام قدرت کابالیسم

موسی با قصد قرارگرفتن در کنار مادر و برادر از شهر مدین آهنگ مصر کرده است. و از همین موضوع می‌فهمیم که بردگی بنی‌اسرائیل در مصر به صورت و ماهیت «استثمار جامعه» بوده است. یعنی مردم بنی‌اسرائیل که در آن وقت حدود ۴۰۰۰۰۰ جمعیت بودند، به عنوان یک «جامعه‌ی برده» در زیر استثمار مصریان بوده‌اند نه به عنوان «بردگان فردی» که مالک هیچ چیزی نباشند. بدیهی است که شخصی مانند حضرت موسی خود را در معرض بردگی به معنی فردی، قرار نمی‌دهد و چنین کاری از گناهان بس بزرگ است.

و دلیل دیگر این است که او گلّه‌ی گوسفندان خود را نیز به همراه می‌برد، معلوم می‌شود که مردم بنی‌اسرائیل در میان خودشان از حق مالکیت برخوردار بوده‌اند.

در آن زمان دو جامعه‌ی کوچک در درون جامعه‌ی بزرگ مصر حضور داشته‌اند؛ یکی بنی‌اسرائیل که در زمان یعقوب (ع) و یوسف (ع) به صورت ۱۲ خانواده وارد مصر شدند و اینک در زمان موسی به ۴۰۰۰۰۰ نفر رسیده‌اند. دوم یونانیانی که به هر دلیل به مصر مهاجرت کرده و یا به صورت موردی به اسارت گرفته شده بودند؛ جمعیت اینان در زمان موسی (ع) خیلی بیشتر از بنی‌اسرائیل بوده است زیرا آنان توانستند بعدها برهه‌ای بر همه‌ی مصر مسلط شوند.

بنی‌اسرائیل [۱] در ساحل شرقی رود نیل در خلال کشتزارها و نیزارها در دهکده‌هایی زندگی می‌کردند و باج و خراج هنگفت به دولت مصر و نیز به ملاء (سناتورها) می‌پرداختند. موسی نیز قصد دارد به آن‌جا رفته و زندگی کند. آیا او به عنوان یک فرد که هنوز به نبوت مبعوث نشده، تصمیم دارد زیر بار ستم و استثمار جانکاه مصریان برود و تسلیم شود؟ بدیهی است او حتی به عنوان یک فرد غیرمبعوث نیز چنان شخصی نیست که چنین تصمیمی داشته باشد.

تاریخ، گزارشات تاریخی، تورات و قرآن به خوبی نشان می‌دهند که او با همه‌ی تحمل اذیت و آزار قوم یهود، پرخاشگرترین پیامبر در میان پیامبران است، بی‌تردید چنین شخصی با چنین شخصیتی تن به ذلت نمی‌دهد و لابد به عنوان یک فرد غیرمبعوث برنامه‌ای برای خود و بنی‌اسرائیل در برابر قدرت کابالیسم مصر داشته که با بعثت در وادی ایمن تکلیفش روشن‌تر اما مسؤلیتش سنگین‌تر می‌گردد.

موسی در قصر امپراتوری

موسی (ع) ابتدا به میان مردم بنی‌اسرائیل می‌رود و آنان را در جریان رسالت خود قرار می‌دهد. او پیامبر خدا است و اگر بتواند همه‌ی بشر را هدایت می‌کند اما مأموریت اصلی او نجات دادن بنی‌اسرائیل از یوغ مصریان و خارج کردن آنان از سرزمین مصر است؛ موسی و هارون به فرعون گفتند: «أَنْ أَرْسِلْ مَعَنا بَنی‏ إِسْرائیل [شعراء : ۱۷] که بنی‌اسرائیل را رها کن تا با ما بروند». و در آیه۴۷ سوره‌ی طه خداوند به آن دو می‌فرماید: «فَأْتِیاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّک فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنی‏ إِسْرائیلَ وَ لا تُعَذِّبْهُم : بروید پیش فرعون و بگوئید ما دو نفر فرستاده پروردگارت هستیم پس رها کن با ما بنی‌اسرائیل را و (دیگر) عذاب شان نکن».

فرعون می‌توانست در همان ساعت فرمان قتل هر دو برادر را صادر کند. اما این کار را نکرد او معجزه موسی را دید و کاملاً‌ یقین داشت که یک معجزه الهی است زیرا همه صدرنشینان کابالا هم به خدا اعتقاد داشتند و هم به نبوت‌ها، لیکن مانند خود ابلیس راه تمرّد در برابر خدا را برگزیده بودند، اینک طمع سیاستمدارانه کرده که کاهنان را با موسی درگیر کند تا شکست خورده و موقعیت‌شان در جامعه مصر تضعیف شود، گفت: «أَجِئْتَنا لِتُخْرِجَنا مِنْ أَرْضِنا بِسِحْرِک یا مُوسى فَلَنَأْتِینَّک بِسِحْرٍ مِثْلِهِ فَاجْعَلْ بَینَنا وَ بَینَک مَوْعِداً لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لا أَنْتَ مَکاناً سُوىً [طه : ۵۷و۵۸] آیا آمده‌ای ما را به وسیله سحرت از سرزمین خودمان بیرون کنی ای موسی! پس باید ما نیز مانند سحر تو را بیاوریم پس قرار ده میان ما و خودت وَعده‌ای (وقتی)‌ را که از آن تخلف نکنیم نه ما و نه تو، جایگاهی مستوی».

در تاریخ پیامبران این اولین و آخرین بار است که یک سمبل قدرت کابالیسم با یک پیامبر این‌گونه با بردباری و حوصله برخورد می‌کند، علتش چیست؟ شاید گمان کنیم که فرعون از معجزه موسی (ع) ترسیده بود می‌خواست مسئله را به فرسایش بسپارد. لیکن همه‌ی پیامبران معجزه داشتند و تکبر فرعون اگر از دیگر قدرتمندان بیشتر نبود، کمتر نیز نبود. او حتی برای قتل موسی توطئه هم نکرد و حتی او را بازداشت هم نکرد آزادش گذاشت تا روز موعود به میدان آید. و نکته جالب این است: موسی می‌گوید بنی‌اسرائیل را رها کن تا آنان را از مصر ببرم. فرعون می‌گوید آیا آمده‌ای ما مصریان را از سرزمین‌مان خارج کنی؟! عمداً خواسته موسی را بزرگ‌تر می‌کند تا ماجرا بزرگ شود و مهم‌تر این‌که در فاصله‌ی آن روز و روز موعود اعضای سنا را نیز به اجلاس فراخواند و موسی (ع) را نیز در آن اجلاسیه حاضر کرد.

موسی (ع) در مجلس سنا

«قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلیمٌ یریدُ أَنْ یخْرِجَکمْ مِنْ أَرْضِکمْ فَما ذا تَأْمُرُون [اعراف : ۱۰۹و۱۱۰] ملاء قوم فرعون به همدیگر گفتند این موسی ساحر است و در سحر خود دانش دقیق دارد. می‌خواهد شما را از سرزمین خودتان بیرون کند پس رای تان چیست؟»

نتیجه رأی‌گیری: «قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ أَرْسِلْ فِی الْمَدائِنِ حاشِرینَ یأْتُوک بِکلِّ ساحِرٍ عَلیمٍ [اعراف : ۱۱۱و۱۱۲] به فرعون گفتند: او و برادرش را وا گذار و کسانی را به شهرها بفرست گرد آورند و بیاورند برای تو هر ساحر دانشمند را».

یعنی همان نظر فرعون در سنا نیز تصویب شد. ظاهراً هم فرعون و هم اعضای سنا می‌خواستند باصطلاح امروزی توپ را به زمین کاهنان معابد بیندازند تا آنان را دچار شکست کرده و از قدرت‌شان بکاهند. زیرا جریان موضوع بدین صورت، برخلاف سنت قابیلیان است که دشمن را مهلت داده واگذارند. دقت در پیام آیه‌ها نشان می‌دهد که قدرت کابالیسم در آن دوره در مصر، دچار اختلاف شدید بوده و انسجام ابلیسی خود را از دست داده است. چنان‌که خواهیم دید پس از شکست کاهنان، نوبت به تضعیف سنا می‌رسد. از میان کاهنان همه‌ی معابد شهرهای مصر هفتاد کاهن ماهر، عارف و «علیم» حاضر شدند که با معجزه‌ی موسی مقابله کنند. اما در برابر عظمت معجزه‌ی الهی از حزب ابلیس خارج شده و به راه الهی بازگشتند.

سنا دوباره جلسه تشکیل داد

فرعون اولین سخنران بود گفت: «ذَرُونی‏ أَقْتُلْ مُوسى‏ وَ لْیدْعُ رَبَّهُ إِنِّی أَخافُ أَنْ یبَدِّلَ دینَکمْ أَوْ أَنْ یظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَساد [غافر : ۲۶] بگذارید من موسی را بکشم و (ترسی ندارم از این که) او خدایش را به یاری خود بطلبد، من می‌ترسم از این که او دین شما را عوض کند یا فسادی را در زمین به راه اندازد».

امپراتوری که هر وقت خواسته فرمان قتل کس یا کسانی را صادر کرده اینک برای کشتن موسی (ع) تصویب سنا را می‌خواهد.

موسی در جوابش گفت: «إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکمْ مِنْ کلِّ مُتَکبِّرٍ لا یؤْمِنُ بِیوْمِ الْحِساب [غافر : ۲۷] من به پروردگارم که پروردگار شما نیز هست پناه می‌برم از هر متکبری که به روز معاد ایمان نداشته باشد».

فرعون و سناتورهایش به زندگی پس از مرگ معتقد بودند و لذا در مقابرشان امکانات زندگی می‌گذاشتند، آنان مانند ابلیس به‌طور دانسته در برابر معاد تسلیم نمی‌شدند، می‌کوشیدند معاد را نیز طوری که خودشان می‌خواهند تنظیم کنند. و مراد از «لایؤمن» تسلیم نشدن است.

در آن میان یکی از سناتورها برخاست: «وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یکتُمُ إیمانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ یقُولَ رَبِّی اللَّهُ وَ قَدْ جاءَکمْ بِالْبَیناتِ مِنْ رَبِّکمْ وَ إِنْ یک کاذِباً فَعَلَیهِ کذِبُهُ وَ إِنْ یک صادِقاً یصِبْکمْ بَعْضُ الَّذی یعِدُکمْ إِنَّ اللَّهَ لا یهْدی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کذَّابٌ یا قَوْمِ لَکمُ الْمُلْک الْیوْمَ ظاهِرینَ فِی الْأَرْضِ فَمَنْ ینْصُرُنا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جاءَنا قالَ فِرْعَوْنُ ما أُریکمْ إِلاَّ ما أَرى‏ وَ ما أَهْدیکمْ إِلاَّ سَبیلَ الرَّشادِ [غافر : ۲۸و۲۹] مردی از فامیل فرعون که مؤمن بود و ایمانش را پنهان می‌داشت گفت: آیا مردی را می‌کشید به جرم این‌که می‌گوید پروردگار من الله است؟ در حالی‌که از پروردگارتان معجزات روشنی برای شما آورده است، اگر دروغ‌گو باشد دروغش بر علیه خودش است (ضرری متوجه شما نمی‌شود) و اگر راست‌گو باشد ممکن است برخی از آن وعیدها که به شما می‌دهد به شما اصابت کند. خداوند کسی را که زیاده‌روی کند هدایت نمی‌کند. (زیاده‌روی نکنید بگذارید برود قبیله‌اش را هر کجا می‌خواهد ببرد). ای قوم من، امروز قدرت در دست شماست و قدرت مسلط در روی زمین هستید، پس چه کسی ما را یاری می‌کند اگر بلای خدا بیاید؟ فرعون گفت: من برای شما پیشنهاد نمی‌کنم مگر آن‌چه را که تشخیص می‌دهم و رهنمون نیستم شما را مگر به راه رشد».

از این بگومگو و اظهارات موافق و مخالف برمی‌آید که هم فرعون می‌توانست موسی را بکشد و هم سنا می‌توانست اعدام او را تصویب کند. اما این‌بار ابلیس از ایجاد انسجام میان ارکان سه‌گانه‌ی قدرت، به دلیل «قضاء الهی» بازمانده است (که شرحش رفت) به حدی که یک مرد مؤمن که تا آن روز ایمانش را کتمان می‌کرد برخاسته و ملاء را مورد خطاب قرار داده و همه‌ی اصول و فروع کابالیسم را به زیر سؤال می‌برد:

«وَ قالَ الَّذی آمَنَ یا قَوْمِ إِنِّی أَخافُ عَلَیکمْ مِثْلَ یوْمِ الْأَحْزابِ مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذینَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ مَا اللَّهُ یریدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ وَ یا قَوْمِ إِنِّی أَخافُ عَلَیکمْ یوْمَ التَّنادِ یوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرینَ ما لَکمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ وَ مَنْ یضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ وَ لَقَدْ جاءَکمْ یوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَیناتِ فَما زِلْتُمْ فی‏ شَک مِمَّا جاءَکمْ بِهِ حَتَّى إِذا هَلَک قُلْتُمْ لَنْ یبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولاً کذلِک یضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ الَّذینَ یجادِلُونَ فی‏ آیاتِ اللَّهِ بِغَیرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ کبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذینَ آمَنُوا کذلِک یطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ کلِّ قَلْبِ مُتَکبِّرٍ جَبَّارٍ [غافر : ۳۰تا۳۵] و آن مؤمن ادامه داد: ای قوم من، من می‌ترسم بر شما که به مانند روزگار حزب‌ها گرفتار شوید، به مانند حال قوم نوح و عاد (آکد) و ثمود (سومر) و آنان که پس از آن‌ها آمدند، ای قوم من، من می‌ترسم بر شما از روز واژگونی، از روزی که برگشته و فرار کنید در حالی که هیچ نگه‌دارنده‌ای از جانب خداوند نداشته باشید (امروز قدرت اول روی زمین هستید می‌ترسم روزی بیاید شکست خورده و فراری شوید و هیچ چیزی نتواند شما را از این بلای خداوند حفظ کند) و آن که خداوند گمراهش کند نمی‌ماند برای او هیچ هدایت‌گری، پیش از این یوسف برای شما آمد با دلیل روشنگر، و همچنان در آن‌چه او آورده بود در شک بودید تا این‌که از دنیا رفت گفتید خداوند پس از او پیامبری را مبعوث نخواهد کرد، خداوند این‌گونه گمراه می‌کند هرکس را که زیاده‌روی کرده و ایجاد شُبهه کند، آنان که در آیه‌های خدا به جدال می‌پردازند در حالی که برهانی ندارند، این رفتار کینه‌آمیزشان بس بزرگ است در نظر خدا و در نظر ایمان‌داران. خدا این‌چنین مهر می‌زند بر قلب هر متکبر جبار».

مرد مؤمن هرچه دلِ تنگش می‌خواست گفت، او از جانش گذشته بود. اما خواهیم دید که نظام کابالیست او را مجازات نکرد. این همه حاکی از عدم انسجام در میان‌شان است.

فرعون برخاست و خطاب به وزیر اعظمش گفت: «یا هامانُ ابْنِ لی‏ صَرْحاً لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبابَ أَسْبابَ السَّماواتِ فَأَطَّلِعَ إِلى‏ إِلهِ مُوسى‏ وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ کاذِباً [غافر : ۳۶و۳۷] ای هامان بنای برافراشته‌ای برای من درست کن می‌خواهم به راه‌هایی برسم، به راه‌های آسمان‌ها و بنگرم خدای موسی را، و من گمان می‌کنم او دروغ‌گو است».

توضیح:

۱- فرعون سخن مرد مؤمن را برید و این کلام تمسخرآمیز را گفت، در عین حالی که مرد مؤمن را مسخره می‌کرد بر پایه «اصالت محسوس» که پایه اولیه مادی‌اندیشی و کابالیسم است، استناد کرد؛ مرد مؤمن را به خیال‌گرایی متهم و از موضع باصطلاح واقع‌گرایی به او پاسخ داد. در آن‌ وقت، میان سه منبع قدرت اختلاف بود که مرد مؤمن از فرصت استفاده می‌کند. و فرعون به جای موضع‌گیری قاطع به طنزپردازی می‌پردازد و اعضای جلسه نیز قاطعیتی نشان نمی‌دهند گویی «حقوق بشر»‌شان گل کرده است و آزادی جان کابالیسم گشته است.

۲- سخن فرعون کاملاً طنز تمسخرآمیز بود وگرنه او آن‌قدر احمق نبود که قصد سفر آسمان‌ها را کرده باشد. یهودیان کابالیست که در صدر اسلام تفسیر قرآن را به انحصار خود گرفتند افسانه‌ی کهن ایران باستان درباره‌ی کیکاووس را در تفسیر این آیه وارد کردند که هامان تختی ساخت و بر بالای تخت لاشه‌های گوشت را از نیزه‌ها آویخت، بر هر پایه تخت عقابی بست، عقاب‌ها به طمع گوشت‌ها به پرواز در آمدند و فرعون را به آسمان بردند.

مرد مؤمن به سخنانش ادامه داد و در چندین آیه بعدی می‌بینیم که حاضران را پند داده و به سوی حق راهنمایی می‌کند. او از جان گذشته بود اما: «فَوَقاهُ اللَّهُ سَیئاتِ ما مَکرُوا [غافر : ۴۵] خداوند او را از بدی‌هایی که درباره‌اش نیرنگ می‌کردند حفظ کرد». خداوند قضا کرده و خواسته بود که آنان به حدی دچار اختلاف داخلی شوند که این دشمن گستاخ (که در تاریخ مصر چنین کسی با چنین صراحت علیه‌شان سخن نگفته بود) را نیز نتوانند مجازات کنند.

سومین جلسه‌ی سنا

«وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسى‏ وَ قَوْمَهُ لِیفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ یذَرَک وَ آلِهَتَک [اعراف : ۱۲۷] و ملاء قوم فرعون (به فرعون) گفتند: آیا موسی و قومش را رها می‌کنی تا در زمین فساد کرده تو و خدایان تو را واگذارد؟!»

توضیح:

۱- دیدیم که در جلسه پیش این فرعون است که می‌گوید: بگذارید من موسی را بکشم وگرنه فساد خواهد کرد. و باصطلاح توپ را به زمین سناتورها می‌اندازد اما در این جلسه سناتورها توپ را به زمین فرعون بر می‌گردانند.

۲- فرعون در پاسخ گفت: «سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْیی‏ نِساءَهُمْ وَ إِنَّا فَوْقَهُمْ قاهِرُون [اعراف : ۱۲۷] به زودی پسران‌شان را خواهیم کشت، زنان و دختران‌شان را زنده می‌گذاریم (نگران نباشید) ما بر بالای سرشان مسلط هستیم».

۳- در جلسه اول، سنا تصویب کرد که: موسی و برادرش را واگذار و کاهنان را برای مقابله با او فراخوان. این‌بار فرعون به مسامحه متوسل می‌شود. حتی سخنی از اعدام موسی، هارون و مردان بنی‌اسرائیل به زبان نمی‌آورد. بل قانون زمان فرعون قبلی را یادآوری می‌کند: کشتن پسران بنی‌اسرائیل.

۴- پس از شکست کاهنان و ایمان آوردن هفتاد کاهن، قدرت آنان به حدی تضعیف شده که پس از آن اثری از کاهنان در ماجرای موسی (ع) مشاهده نمی‌شود و حتی معلوم نیست که آن هفتاد نفر را نیز کشته باشند. فرعون درباره‌ی‌ آنان به مقصود خود رسیده است. اینک در صدد است که با استفاده از قیام موسی (ع) سنا را نیز مهار کند.

فرعون در اجرای نظر سنا تا جایی مسامحه کرد که مردم ۴۰۰۰۰۰ نفری بنی‌اسرائیل با زن و فرزند، همراه اثاثیه زندگی، دام و طیور، با گاری و ارابه، از دهکده‌های اطراف پایتخت جمع شده و به طرف صحرای سینا به حرکت در آمدند. باز تا جایی مسامحه کرد که آنان فاصله‌های زیادی را طی کردند.

نویسنده: آیت‌الله مرتضی رضوی

پی‌نوشت:
[۱] اسرائیل لقب یعقوب (ع) است به معنی قهرمان خدا. در آینده خواهیم دید که کابالیست‌ها در طول قرون متمادی چه سوءاستفاده‌هایی از این لفظ کرده‌اند. حتی بر علیه خود اولاد یعقوب!

بازگشت موسی ، بازگشت موسی ، بازگشت موسی ، بازگشت موسی

تنها با یک کلیک به کانال تلگرام اندیشکده مطالعات یهود بپیوندیم:

تلگرام اندیشکده مطالعات یهود

همچنین ببینید

معناشناسی درخت در عرفان کابالا

معناشناسی درخت در عرفان کابالا

درخت در کابالا و فرقه‌های پاگانیستی جایگاهی مقدس دارد. هستی‌شناسی کابالا و اسطوره‌شناسی یهود بصورت سمبلیک در درختواره‌ای بنام «درخت حیات» معرفی می‌شود.

۲ نظر

  1. بسم الله
    مهلا یا ابان اطرافیان فرعون مشورت به قتل موسی ندادند چون حلال زاده بودند بر خلاف اطرافیان نمرود و حلال زاده نیت قتل نبی یا فرزند بلافصلش را نمی کند و این مطلب در روایات تصریحا و چند بار آمده . جریان آلت پرنده ساختن هامان از ابن عباس نقل شده هم چنین در تفسیر قمی هم آمده و ذکر نام هامان در چند جای قرآن نشان از اهمیت او دارد و منافات با تمسخر بودن قول فرعون . و قرآن از قول فرعون میفرماید لاقطعن ایدیکم و ارجلکم من خلاف ثم لاصلبنکم اجمعین . رها کردن بنی اسرائیل نیز مسامحه نبوده غفلت اعجازی بوده وگرنه فرعون در طلب موسی تا وسط دریا نمی رفت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

1 + چهار =