ویژگیها و فضایل هارون (ع) در قرآن و تورات
خداوند در سوره صافات، حضرت هارون (ع) را در تفضلِ منتهایش، و در دادن کتاب و هدایت بهسوی صراط مستقیم و داشتن تسلیم و جزو محسنین بودن و از بندگان مؤمن به خدا یاد کرده است. خداوند میفرماید، هارون با موسی (ع) شریک و از مرسلان و در زمرهی انبیا است و او را از کسانی است که بر آنان انعام شد و خداوند او را با سایر انبیا در صفات جمیل آنان از قبیل احسان، صلاح، فضل، اجتباء و هدایت شریک قرار داد و یکجا ذکر کرد.
رحمت ویژهی الهی
قرآن در وصف هارون (ع) او را مصداق هبه و رحمت خاص خدا میشمرد:
«وَ وَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَ جَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیّاً [مریم/۵۰] و از رحمت خویش به آنان ارزانى داشتیم، و ذکر خیر بلندى برایشان قرار دادیم.»
همانطورکه اوصاف کمالی درونی، رحمت است، انسانهای کامل نیز نسبت به امتهای اسلامی و انسانی رحمتهای الهی هستند، تنها آمرزش گناه و بخشش ظاهری رحمت نیست خدا چون وهّاب است، هبهای مانند هارون به موسی میدهد و چون رحمان و رحیم است، رحمتی مانند هارون دارد، پس هارون هم «رحمةالله» است و هم «هبةالله» و موسی کلیم با هماهنگی این رحمةالله و هبةالله، رسالت عظمای خود را به مقصد رساند.
فصاحت، بلاغت، محبوبیت و مقام ولایت
یکی از برجستهترین ویژگیهایی که میتوان برای هارون نبی ذکر کرد، فصاحت و بلاغت در تکلم و امر تبلیغ است که در قرآن و عهد قدیم به چشم میخورد. آنگاه که خداوند، حضرت موسی (ع) را برای رسالت و انجام مأموریت فرامیخواند وی در توصیف هارون (ع) به درگاه الهی عرضه میدارد که: برادرم هارون را که از من فصیحتر است به همراه من بفرست تا اگر بنیاسرائیل نتوانستند سخن مرا بفهمند، برادرم هارون از من دفاع کرده حجت مرا به آنان تلقین کند و با آنان به احتجاج بپردازد، او زبان وحی را مییابد، میفهمد و میفهماند:
«وَ أخِی هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِیَ رِدْءًا یُصَدِّقُنِی إِنِّی أَخَافُ أَن یُکَذِّبُونِ [قصص/۳۴] و برادرم هارون از من زبانآورتر است، پس او را با من به دستیارى گسیل دار تا مرا تصدیق کند، زیرا مىترسم مرا تکذیب کنند.»
در سِفر خروج در اینباره آمده است:
«پس موسی به خدا گفت: نه در گذشته و نه در حال، صاحب فصاحت نیستم؛ بلکه بطیءالکلام و کُندزبانم… ای خداوند! تمنا اینکه بهواسطهی هرکس که میخواهی بفرستی بفرست و خداوند به موسی گفت: آیا هارون برادر تو نیست؟ من میدانم که فصیحالکلام است و نیز اینک به استقبال تو بیرون میآید و هنگامی که تو را ببیند در دلش شاد خواهد شد.» [خروج ۴: ۱۱-۱۵]
آری! هارون نبی، مؤمن به خدا، یکتاپرست، دارای عقیدهای راسخ، هوشی سرشار و شجاع بود و در میان قومش وجاهت خاصی داشت. دربارهی ویژگیهای ظاهری هارون در حدیثی به سند حسن از حضرت صادق (ع) منقول است که حضرت رسول (ص) فرمود:
چون شب معراج مرا به آسمان پنجم بردند، مردی دیدم در سن کهولت، نه جوان و نه بسیار پیر، در نهایت عظمت بود، چشمهای بزرگ داشت، و در دور او گروه بسیاری از امت بودند پس از جبرئیل پرسیدم که این کیست؟ گفت: آن است که در میان قوم خود محبوب بود، هارون پسر عمران! پس من بر او سلام کردم و او بر من سلام کرد و من از برای او استغفار کردم و او از برای من استغفار کرد. [۱]
دربارهی امر ولایت هارون، باید به نسبتش با امر جانشینی موسی اشاره کنیم. پیامبر اکرم (ص) در یومالعشیره و یومالأُحد و یومالتبوک و برخی مواقع دیگر، فرمود که ای علی (ع) تو نسبت به من همانند هارون به موسی هستی، پس ایمانآورندگان علی را دوست دارند؛ همانطور که اصحاب هارون او را دوست داشتند و نزد موسی کسی همچون هارون دارای ارزش و مقام نبود همانطور که نزد من کسی همچون علی دارای مقام و منزلت نیست و هارون جانشین موسی بود و علی (ع)، جانشین محمد (ص).
نسل نبوت در بنیاسرائیل
یکی دیگر از ویژگیهای که میتوان برای ایشان ذکر نمود، این است که نبوت در بنیاسرائیل از نسل هارون (ع) است. فضل بن عمر میگوید از امام صادق (ع) در رابطه با این آیه که خداوند فرموده است:
«وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ [بقره/۱۲۴] و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتى بیازمود، و وى آن همه را به انجام رسانید، [خدا به او] فرمود: من تو را پیشواى مردم قرار دادم. [ابراهیم] پرسید: از دودمانم [چطور]؟ فرمود: پیمان من به بیدادگران نمىرسد.»
پرسیدم این کلمات چیست ؟ فرمود: …همانا موسی و هارون هردو پیامبران مُرسل و دو برادر بودند و خداوند نبوت را در صلب هارون قرار داد نه موسی، و جایز نیست که کسی بگوید چرا خداوند چنین کرد و همانا امامت نیز خلافت خداوند در روی زمین است و شایسته نیست که کسی بگوید چرا خداوند امامت را در صلب امام حسین (ع) قرار داد نه امام حسن (ع)؛ چراکه خداوند در کارهایش حکیم است. [۲]
نبوت و بعثت هارون (ع)
قرآن کریم به پیامبری هارون (ع) تصریح نموده و میفرماید:
«وَ وَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِیّاً [مریم/۵۳] و از رحمت خود برادرش هارون پیامبر را به او بخشیدیم.»
این آیه اشاره است به استجابت دعایی که موسی در اولینبار که در طور به او وحی شد گفته بود:
«وَاجْعَل لی وَزِیرًا مِّنْ أَهْلِی هَارُونَ أَخِی اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی [طه/۲۹-۳۲] و براى من دستیارى از کسانم قرار ده، هارون برادرم را، پشتم را به او استوار کن، و او را شریک کارم گردان.»
در آیهای دیگر بعد از ذکر داستانهای انبیا و امتهای پیشین بهعنوان الگو و نمونههای زنده، نخست سخن از نوح (ع) و سپس پیامبران بعد از نوح به میان میآورد و سپس نوبت به موسی و هارون و مبارزات پیگیرشان با فرعون میرسد و میفرماید:
«ثمَّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِم مُّوسَى وَ هَارُونَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَ مَلَئِهِ بِآیَاتِنَا فَاسْتَکْبَرُواْ وَ کَانُواْ قَوْمًا مُّجْرِمِینَ [یونس/۷۵] سپس، بعد از آنان موسى و هارون را با آیات خود، به سوى فرعون و سران [قوم] وى فرستادیم، و[لى آنان] گردنکشى کردند و گروهى تبهکار بودند.»
لذا حضرت هارون نیز همانند حضرت موسی بر قوم بنیاسرائیل مبعوث گردید؛ زیرا روزی که از جانب خداوند خطاب رسید که: ای موسی مردم بنیاسرائیل را از مصر نجات ده و به کنعان آور، موسی گفت: برایم شریکی مقدور فرما و او برادرم هارون باشد و خداوند نیز اینچنین کرد.
در سِفر خروج در این موضوع چنین آمده است:
«و خداوند به هارون گفت: که به خصوص استقبال موسی به بیابان برود که او روانه شده، او را در کوه استقبال نموده و او را بوسید، موسی تمامی سخنان خداوند که به او فرستاده بود را به هارون بیان کرد و هم تمامی علاماتی را که او را امر فرموده بود پس موسی و هارون روانه شده تمامی مشایخ بنیاسرائیل را جمع کرده و هارون تمامی کلماتی را که خداوند به موسی فرموده بود بیان کرد و هم آیات را در حضور قوم بهجا آورد.» [خروج، ۴: ۲۸-۳۱]
بنابر گزارش تورات دربارهی همکاری موسی و هارون در کار پیامبری، باید گفت که موسی (ع) چون به پیامبری برگزیده شد، فرمان یافت نزد فرعون برود. او ابتدا بهانه آورد که کُندزبان است و بهدرستی نمیتواند سخن بگوید پس خداوند بر او خشم گرفت و گفت: مگر نمیدانم که برادرت هارون گشادهزبان است! اکنون او را به یاری تو خواهم فرستاد و تو با زبان او سخن خواهی گفت و او زبان تو خواهد بود. [خروج، ۴: ۱۱-۱۶]
در جایی دیگر از سِفر خروج میخوانیم که:
«اینک بنیاسرائیل سخنم را نمیشنوند، پس چگونه فرعون مرا بشنود، حال آنکه من مردی کُندزبانم.» [خروج، ۶: ۱۲]
اما داستان در قرآن محترمانه و بهگونهای دیگر است و این موسی است که چون به پیامبری برگزیده میشود از خدا میخواهد تا هارون را همراه او سازد:
«وَ اجْعَل لِّی وَزِیراً مِّنْ أَهْلِی هَارُونَ أَخِی اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیراً وَ نَذْکُرَکَ کَثِیراً إِنَّکَ کُنتَ بِنَا بَصِیراً قَالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یَا مُوسَى [طه/۲۹-۳۶] و براى من دستیارى از کسانم قرار ده، هارون برادرم را، پشتم را به او استوار کن، و او را شریک کارم گردان، تا تو را فراوان تسبیح گوییم، و بسیار به یاد تو باشیم، زیرا تو همواره به [حال] ما بینایى. فرمود: اى موسى، خواستهات به تو داده شد.»
و اینچنین است که خداوند نیز درخواست او را میپذیرد و میفرماید: به آنچه خواستی رسیدی:
«وَأَخِی هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِیَ رِدْءًا یُصَدِّقُنِی إِنِّی أَخَافُ أَن یُکَذِّبُونِ. قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَنَجْعَلُ لَکُمَا سُلْطَانًا فَلَا یَصِلُونَ إِلَیْکُمَا بِآیَاتِنَا أَنتُمَا وَمَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغَالِبُونَ [قصص/۳۴-۳۵] و برادرم هارون از من زبانآورتر است، پس او را با من به دستیارى گسیل دار تا مرا تصدیق کند؛ زیرا مىترسم مرا تکذیب کنند. فرمود: به زودى بازویت را به [وسیله] برادرت نیرومند خواهیم کرد و براى شما هردو، تسلّطى قرار خواهیم داد که با [وجود] آیات ما، به شما دست نخواهند یافت شما و هرکه شما را پیروى کند چیره خواهید بود.»
بدینترتیب آشکار است که در تورات، این پروردگار است که از موسی میخواهد تا به برادرش هارون پناه برد؛ حال آنکه در قرآن کریم موسی برای انجامدادن آن عمل مهم از خداوند درخواست میکند تا برادرش را یار و همراه او گرداند. به عبارت دیگر، در قرآن کریم موسی از آنرو که برادرش بیانی شیوا و کلامی رسا داشته، از خداوند برای وی طلب نبوت میکند.
همچنانکه در گذشته نیز آمد، در روایات متعدد اسلامی ازجمله «حدیث منزلت»، نسبت حضرت علی (ع) به پیامبر اسلام (ص) مانند نسبت هارون به موسی تشبیه شده با این تفاوت که هارون پیامبر بود اما حضرت علی (ع) نه. اما یهود ادعا میکند که هارون پیامبر نبوده؛ بلکه کاهن اعظم قومش و نگهبان مقدسات (کفیل و هیکل مقدس) بوده است. آنها همچنین ادعا میکنند که عصایی که به مار تبدیل شد از موسی نبود؛ بلکه به هارون برمیگردد و گمان میکنند که خداوند هنگام وفات هارون به موسی امر کرد که لباس کاهن اعظم را از تن او بیرون آورده و به فرزندش الیعاز بن هارون بپوشاند.
معجزات هارون (ع)
در آیات قرآن کریم ظاهراً برای حضرت هارون (ع) معجزهای ذکر نشده؛ درحالیکه در تورات آمده که هارون نیز مانند موسی (ع) معجزه میکند. مثلاً در گزارش تورات، عصایی که به معجزه ازدها میشود عصای هارون است نه موسی. چنانکه در سِفر خروج میخوانیم:
«و خداوند به موسی و هارون متکلم شده و گفت هنگامی که فرعون به شما بدین مضمون میگوید که به جهت ادعای خود معجزه را بنمائید. آنگاه به هارون بگو که عصایت را بگیر و به حضور فرعون انداز که ماری شود. پس موسی و هارون نزد فرعون آمدند و آنطورکه خدا فرمود عمل نمودند و هارون عصای خود را در حضور فرعون و هم بندگانش انداخت که ماری شد.» [خروج، ۷:۸-۱۰]
اما در گزارش قرآن کریم این موسی (ع) است که عصا را بر زمین میاندازد و مار اژدها میشود. علاوه بر این معجزات دیگری نیز برای هارون ذکر شده، همچنانکه آمده است:
«خداوند به موسی (ع) گفت که به هارون (ع) بگو که عصای خود را گرفته، دستت را بر آبهای مصر بالای نهرها و رودها و حوضها و تمامی مجمع آبها دراز کن تا خون شود و در تمامی زمین مصر هم در ظرف چوبین و ظروف سنگی خون خواهد شد و موسی و هارون چنین کردند.» [خروج، ۸: ۱۹-۲۱]
قرآن از خون بدون هیچ تفصیل تکمیلی یاد میکند و در مورد این خون فروض زیادی مطرح است. [۳] در قسمت دیگر از سفر خروج آمده است:
«و خداوند به موسی فرمود که به هارون بگو که با عصایت، دست خود بر نهرها و رودها دراز کن و غوکها را به زمین مصر بیرون آور و هارون دست خود را بر آبهای مصر بلند کرد و غوکها بیرون آمدند و موسی و هارون این همه معجزات را در نظر فرعون بجا آوردند.» [خروج، ۱۱: ۱۰]
البته به این نکته نیز باید اذعان نمود که در جریان حضرت موسی و هارون گرچه در آیات قرآنی آنکه در ابتدا مورد خطاب قرار داده شده و نیز نامش مقدم ذکر شده حضرت موسی (ع) است؛ اما این بدان معنا نیست که اختصاص به آن حضرت داشته باشد؛ چراکه در بسیاری از آیات مشاهده میشود، خداوند نام ایشان را توأمان ذکر نموده و در رابطه با آنها ضمایر مثنی به کار برده است. مثل آیهی ۱۵ سورهی شعرا که میفرماید:
«قَالَ کَلَّا فَاذْهَبَا بِآیَاتِنَا إِنَّا مَعَکُم مُّسْتَمِعُونَ : فرمود: چنین نیست شما هر دو با آیات ما (برای هدایت آنها) بروید ما با شما هستیم و سخنانتان را میشنویم.»
از این آیه بدست میآید که موسی و هارون (ع) هردو دارای آیه (معجزه) از طرف خداوند بودند که با آن به سوی فرعونیان فرا خوانده شدهاند. خداوند میفرماید:
«قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُمَا سُلْطَانًا فَلَا یَصِلُونَ إِلَیْکُمَا بِآیَاتِنَا أَنتُمَا وَ مَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغَالِبُونَ فَلَمَّا جَاءهُم مُّوسَى بِآیَاتِنَا بَیِّنَاتٍ قَالُوا مَا هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّفْتَرًى وَمَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی آبَائِنَا الْأوَّلِینَ [قصص/۳۵-۳۶] فرمود: به زودى بازویت را به [وسیله] برادرت نیرومند خواهیم کرد و براى شما هردو، تسلّطى قرار خواهیم داد که با [وجود] آیات ما، به شما دست نخواهند یافت شما و هرکه شما را پیروى کند چیره خواهید بود. پس چون موسى آیات روشن ما را براى آنان آورد، گفتند: این جز سحرى ساختگى نیست و از پدران پیشین خود چنین [چیزى] نشنیدهایم.»
با دقت در این دو آیه نیز به خوبی روشن است که خطاب خداوند در رابطه با آیات و معجزات الهی شامل هردو پیامبر یعنی موسی و هارون است؛ هرچند در آیه بعد چه بسا جهت اختصار یا قرینه از موسی (ع) به تنهایی نام برده میشود.
به هر صورت گرچه در آیات قرآنی بهطور مشخص معجزهای به هارون نسبت داده نشده؛ اما نمیتوان ادعا کرد که آن حضرت دارای معجزه نبوده است و بعید نیست، همانطور که در بیشتر بخشهای عهد قدیم نیز اینگونه آمده است حضرت هارون به درخواست موسی و به امر الهی معجزاتی را ارائه کرده باشد.
مأموریت هارون (ع)
در حیات تبلیغی این پیامبر گرامی نخستین مطلبی که اذهان را به طرف خود معطوف میسازد حضور چشمگیر هارون (ع) در روند دعوت موسی (ع) است. هماهنگی و همراهی این دو رسول الهی به آن اندازه است که قرآن در موارد متعدد گفتارشان را با صیغهی جمع بیان نموده و خطاب مردم با آنها را بهصورت مثنی ذکر میفرماید. [۴]
موسی (ع) چون مأموریت و دعوت فرعون را بر خود گران یافت از خداوند پشتیبانی و همراهی و مشارکت هارون نبی (ع) را خواستار شد و پروردگار نیز دعای پیامبر بزرگوار خود را برای تحکیم دعوت و تکریم رسالت او پاسخ داد و به هارون که در مصر بود الهام کرد که به اقامتگاه برادر خود موسی رهسپار گردد تا در کار رسالت با وی شریک شود و مشکلات این مأموریت بزرگ را با وی تحمل نماید.
هارون (ع) امر خدا را پذیرفت و بهسوی برادر خویش حرکت کرد و در جانب راست کوه طور خود را به برادرش رساند، خدا به موسی و برادرش وحی کرد که بسوی فرعون بروید و با بیانی نرم و لحنی ملایم با او سخن گویید تا پذیرش آن برای فرعون آسانتر باشد.
اصل مأموریت هارون در همراهی موسی (ع) برای دعوت فرعون به یکتاپرستی و هدایت قوم بنیاسرائیل مورد تأیید قرآن است و در گزارشات تورات نیز البته با تفاوتهایی در اجمال و تفصیل، مسایل و جزئیات آن بیان شده است. این مسئله از طریق روایات نیز قابل تأیید است. مثلاً عیاشی از یونس بن ظبیان روایت میکند:
هنگامیکه موسی و هارون (ع) برای ابلاغ مأموریت الهی خویش به نزد فرعون آمدند آنها میتوانستند پیامبر خدا و برادرش را براحتی از میان ببرند؛ اما به توصیه اطرافیان، فرعون به آنها مهلت داد تا ادعای خویش را در جمع ساحران مصر به اثبات رسانند. [۵]
جانشینی حضرت هارون (ع)
در قرآن کریم هیچ مسئلهای که مختص به آن حضرت باشد، بهطور مستقل و جداگانه نیامده مگر همان جانشینی او برای برادرش در چهل روزی که حضرت موسی به میقات رفته بود و قرآن رفتن و بازگشت موسی (ع) را به خوبی بیان کرده است.
تورات در بخش نوزدهم تا سیویکم سِفر خروج از دین موسی سخن میگوید و در سفر سیودوم داستان دینگردانی اسرائیلیان و روگردانی آنان از خداپرستی به گوسالهپرستی را _آنگاه که هنوز نوشتههای خدایشان خشک نشده بود_ یاد میکند.
چون فرعون نابود میشود، موسی آن کتاب را از خدا درخواست میکند. خدا به امر میکند که سیروز، روزه بگیرد و چون روزهها را به پایان میبرد، خداوند امر میکند، دهروز دیگر نیز آنجا باشد [اعراف/۱۴۲] و در همین دهروز است که بنیاسرائیل فریفته میشوند و فتنه میکنند و به این بهانه که سیروز گذشت و موسی نزد آنان بازنگشت، از دین روی برمیتابند، و ستمکار میشوند. [بقره/۵۱]
اما قوم موسی در نبود او از زر و زیورشان تندیس گوسالهای را که بانگی (چون صدای گاو) داشت ساختند (و به پرستش گرفتند) و خداوند میگوید که آنان ستمپیشه بودند:
«وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَى مِن بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلاً جَسَدًا لَّهُ خُوَارٌ أَلَمْ یَرَوْاْ أَنَّهُ لاَ یُکَلِّمُهُمْ وَ لاَ یَهْدِیهِمْ سَبِیلاً اتَّخَذُوهُ وَ کَانُواْ ظَالِمِینَ [اعراف/۱۴۸] و قوم موسى پس از [عزیمت] او، از زیورهاى خود مجسّمه گوسالهاى براى خود ساختند که صداى گاو داشت. آیا ندیدند که آن [گوساله] با ایشان سخن نمىگوید و راهى بدانها نمىنماید؟ آن را [به پرستش] گرفتند و ستمکار بودند.»
(سامری) برای آنان تندیس گوساله ساخت که بانگی داشت و میگفت این خدای شما و خدای موسی است:
«فَکَذلِکَ اَلْقَى السَّامِرِىُّ فَاَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا اِلهُکُمْ وَ اِلهُ مُوسى فَنَسِىَ : و بدینگونه سامرى [زیورآلات قوم را در آتش] افکند. و [آنگاه آن بد سگال، پس از ذوبشدن زیورآلات، از آنها] گوسالهاى براى آنان پدید آورد، پیکرهاى [بىجان] که آهنگى [بسان صداى گاو] داشت. و [او و رهروان راه احمقانهاش به مردم] گفتند که: این خداى شما و خداى موسى است؛ و [بدینسان او پیمانش را] از یاد برد.»
قرآن میفرماید:
«و هارون از پیش به آنان گفت: ای قوم شما به این آزموده میشوید و پروردگار شما خدای رحمان است، پس مرا پیروی کنید و فرمان مرا به کار بندید. اما آنان که شوق گوسالهپرستی کور و کرشان ساخته بود در پاسخ گفتند: هرگز از پرستش آن دست برنمیداریم تا موسی نزد ما بازگردد.» [طه/۹۰-۹۱]
«و چون موسی خشمگین و اندوهگین نزد قوم خود بازگشت گفت در نبود من چه بدجانشینی بودید! چرا شتاب کردید و بر فرمان خدایتان پیشی گرفتید و الواح را انداخت و سر برادر را گرفت و بسوی خود کشید (هارون گفت) ای پسر مادرم، قوم مرا خوار و زبون کردند و نزدیک بود مرا بکشند پس مرا دشمنشاد مکن و از این گروه ستمکار مشمار.» [اعراف/۱۵۰]
گفتنی است که تورات در این بخش از داستان هارون سخت لغزیده و به بیراهه رفته است؛ چراکه سازنده گوساله و گمراهکننده اسرائیلیان در نبود موسی (ع) را نه سامری، بلکه هارون (ع) گفته است! در اینباره در سِفر خروج میخوانیم:
«و چون قوم دیدند که موسی (ع) در فرود آمدن از کوه تأخیر نمود نزد هارون جمع شدند و او را گفتند: برخیز و برای ما خدایان بساز که پیش روی ما بخرامند؛ زیرا این مرد (موسی) که ما را از زمین مصر بیرون آورد نمیدانیم او را چه شده است. هارون پریشان گفت: گوشوارههای طلا که در گوش زنان و پسران و دختران شما است بیرون کرده و نزد من بیاورید؛ پس تمام قوم گوشوارههای زرین را که در گوشهای ایشان بود بیرون کرده و نزد هارون آوردند، او آنها را از دست ایشان گرفت و آن را با قلم نقش کرد و از آن گوسالهای ریختهشده ساخت و ایشان گفتند ای اسرائیل! این خدایان تو میباشند که تو را از زمین مصر بیرون آوردند.» [خروج، ۳۲: ۱-۸]
و در همین سِفر میخوانیم:
«موسی (ع) به هارون گفت: این قوم به تو چه کرده بودند که گناه عظیمی بر ایشان آوردی؟ هارون گفت: خشم آقایم افروخته نشود تو این قوم را میشناسی که مایل به بدی میباشند و به من گفتند: برای ما خدایان بساز که پیش روی ما بخرامند و بدیشان گفتم که هرکه طلا دارد نزد من آورد و آن را در آتش انداختم و این گوساله بیرون آمد.» [خروج، ۳۲: ۲۱-۲۴]
و جای تعجب است که نویسندگان تورات چگونه فراموش کردند که هارون برادر موسی (ع) خود پیامبر و فرستادهی خدا است و یاور و همکار موسی و نماینده و جانشین اوست و چنین برگزیده بزرگواری به هیچروی نمیتواند گوسالهای بسازد و مردمی را که خود و برادرش با هزار دشواری و سختی به خدا خواندهاند به بتپرستی دعوت کند!
و اما در رابطه با اینکه چرا موسی (ع) با خشم سر و ریش هارون را گرفت، در روایتی امام صادق (ع) در پاسخ به سؤالی میفرمایند:
«موسی برای این موی او را گرفت چراکه بنیاسرائیل گوساله پرستیدند هارون از آنها جدا نشده و به موسی ملحق نگردیده که اگر هارون از آنها جدا میشد عذاب بر بنیاسرائیل نازل میشد. نمیبینی که موسی گفت: ای هارون تو را چه مانع شد هنگامیکه آنها را دیدی که منحرف شدند به دنبال من نیامدی؟ و هارون در پاسخ میگوید: اگر چنین میکردم بنیاسرائیل پراکنده میشدند و ترسیدم که به من بگویی در میان آنها تفرقه انداختی و سخن مرا دربارهی هدایت آنها رعایت نکردی.» [۶]
نتیجه
با توجه به مطالعهی تطبیقی آنچه گذشت، مواردی از تفاوتهای قرآن و تورات را در رابطه با حضرت هارون (ع) دیدیم که بهطور خلاصه در زیر میآید:
۱. در تورات این پروردگار است که از موسی میخواهد تا به برادرش هارون پناه ببرد؛ حال آنکه در قرآن کریم موسی (ع) از آنرو که برادرش بیانی شیوا و کلامی رسا داشته، از خدا برای وی طلب نبوت نموده و خدا نیز دعای او را مستجاب میکند.
۲. فقط در قرآن آمده که فرعون خود را خدا میپنداشت و همین امر، سدّی بزرگ در راه ایمان آوردن او به موسی و خدای موسی بود و جای تعجب است که در تورات، داستان وارونه است و موسی را خدای فرعون و هارون را پیامبر موسی میگوید. (خروج ۷: ۱-۲)
۳. در قرآن، موسی و هارون بهسوی فرعون و ملأش میروند؛ ولی در تورات، فقط گفته که بسوی فرعون روانه میشوند.
۴. در قرآن، اطلاعاتی در مورد سنّ هارون هنگام مراجعه به فرعون ذکر نشده؛ اما در تورات آمده است که سن او در آن هنگام ۸۳ سال بوده است.
۵. در قرآن برای هارون (ع) معجزهای ذکر نشده؛ درحالیکه در تورات، هارون مثل موسی معجزه میکند.
۶. در تورات، این هارون است که عصا را میاندازد و تبدیل به مار میگردد؛ اما در قرآن موسی (ع) است.
۷. در جریان هلاکت فرعون و لشکریانش در تورات، سخن از سرود مریم نبی (خواهر هارون) و دف زدن و رقصیدن او و به تبع او رقصیدن دیگر زنان است؛ اما در قرآن سخنی از آن به میان نیامده است. (خروج ۱۵: ۱-۲۱)
۸. در تورات، سخن از جنگ با عمالیقیها که هارون نیز در آن نقش داشته، به تفصیل بیان شده؛ ولی در قرآن نیامده است. (خروج ۱۷: ۸-۱۶)
۹. هر دو کتاب در گوسالهپرستی قوم در جریان کوه طور مشترکند، با این تفاوت که تورات، این کار را به هارون نسبت میدهد؛ اما در قرآن، هارون را در این جریان، نصیحتگر قوم معرفی نموده و کار را به سامری نسبت میدهد.
نویسنده: سکینه جمشیدی /با تلخیص
پینوشتها:
[۱] علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، دارالکتاب، قم، ۱۳۶۷ش، ج۲، ص۸
[۲] شیخ صدوق، کمال الدین، دارالکتب الاسلامیه، قم، ۱۳۹۵ق، ج۲، ص۳۸۵
[۳] موریس بوکای، مقایسهای میان تورات انجیل قرآن و علم، ترجمه مهندس دبیر، نشر فرهنگ اسلامی، تهران، ص۳۰۷
[۴] رک: طه/۴۷، مؤمنون/۴۵، انبیاء/۴۸ و…
[۵] سیدنعمتالله جزایری، قصص الانبیاء یا سرگذشت پیامبران از آدم تا خاتم، ترجمه یوسف عزیزی، ص۳۷۹، هاد، تهران، ۱۳۷۵ش، به نقل از تفسیر عیاشی، ج۲، ص۲۴
[۶] شیخ صدوق، علل الشرایع، مکتبة الداوری، قم، بیتا، ص۶۸ و جابر رضوانی، تاریخ انبیاء از آدم تا خاتم، جهانآرا، تهران، ۱۳۸۵ش، ص۴۲۴
…
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها: