باروخ اسپینوزا (۱۳۶۲-۱۶۷۷ م) در خلال جنگ سی ساله که تقریباً تمام اروپا را در قرن هفدهم فرا گرفته بود، متولّد شد. اولین علّت شعلهور شدن این جنگ، روابط دینی بین پروتستان و کاتولیک بود. اسپینوزا معتقد بود این جنگها و پیامدهای آن، که دشمنی و کینه است، ممکن است با تفکیک الاهیات از فلسفه پایان یابد؛ چرا که فلسفه، مرد را با عقل و حکمت رهبری میکند، امّا الاهیات، آنان را به سمت اطاعت و تقوا سوق میدهد.
امّا آمیختن این دو با هم و کوشش برای برداشت فلسفه از کتابهای مقدّس، بزرگترین ضرر و ضربه را هم به فلسفه و هم به کتاب مقدس میزند. اسپینوزا در کتاب رسالهای در الهیات و سیاست (۱) مفهومی که از کلیسای زمان خودش داشته، و کیفیت تفسیر کلیسا از کتابهای مقدّس را، سپس برداشتی که خود او از ایمان و تفسیر کتاب مقدّسی داشته و رابطی که ایمان و الاهیات را با فلسفه مرتبط میکند، در ضمن مطالب دیگر بیان کرده است. وی این کتاب را در سال ۱۶۷۰ میلادی منتشر نمود، ولی به خاطر ترس از قدرتهای حاکم نام خود را روی کتاب ننوشت. امّا از آنچه میترسید اتّفاق افتاد، یعنی کتاب توقیف شد و حکام خواندن آن را تحریم کردند.
اسپینوزا به دیدگاه عالمان دینی مسیحیت تاخت؛ چون آنان اعلان کرده بودند کتاب مقدس سرّی از اسرار خداست؛ امّا موقع تفسیر، آن را به تفکراتی که از افلاطون و ارسطو گرفته بودند، تغییر میدادند و با این کارشان کتاب مقدس و فلسفه یونانی را واژگونه میکردند. [۲]
به همین دلیل اسپینوزا کوشید تا این وضعیت را تصحیح نماید و بررسی و تحقیق کتاب مقدس را از نو و بدون ادعا و با آزادی کامل ذهنی بازگرداند. او گفت: «من هیچیک از تعالیم کتاب را ثابت نمیدانم و مادامی که نتوانم به صورت کاملاً آشکار آنها را از کتاب مقدّس بیرون بکشم، قبول نمیکنم» (۳). به گفته خود او، این که او از نژاد یهودیانی بوده که عهد قدیم و جدید در بین آنان شکل گرفت، او را در این امر یاری رساند. این امر به او کمک کرد که عقل گرایی یهودیان را بفهمد. اسپینوزا این عقلگرایی را چنین توصیف میکند: «یهودیان هرگز علل متوسّطه یا علل جزئی را ذکر نکردهاند، بلکه با توجّه به تقوای دینیشان، همه چیز را به خدا بازمیگردانند.» برای مثال، آنگاه که در انجام برخی کارها ناکام شوند میگویند: «خداوند این پول را به آنان نداده است»؛ اگر به چیزی تمایل داشتند میگویند: «خداوند قلوبشان را به آن علاقهمند کرده است»؛ اگر چیزی به ذهنشان برسد، میگویند: «خداوند به آنان چنین گفته است». سپس اسپینوزا از این بیان چنین نتیجه میگیرد که: «وقتی در کتاب مقدّس عبارت «خدا گفت» را خواندیم، نباید قبول کنیم که نبوّت یا شناختی فراتر از طبیعت در کار است؛ مگر اینکه عبارت صریح کتاب، بر آن تاکید کند.»
گویا اسپینوزا با این بیان میخواهد بگوید که هر آن چه در کتاب مقدس نوشته شده است، سخن خدا نیست هر چند صریحاً گفته شده باشد: «خدا گفت»؛ بلکه باید بین سخن خدا و سخن مردم تفاوت قائل شد. [۴]
اسپینوزا به هنگام تفسیر کتاب مقدس بر پیوند بین عقل و الاهیات میتازد و میگوید: علم الاهیات خدمتگذار عقل نیست، همانطور که عقل، خدمتگذار علم الاهیات نیست. در نتیجه کتاب مقدّس فلسفه آموزش نمیدهد، بلکه فقط دعوت به تقوا میکند و کسی که بخواهد کتاب مقدّس را با فلسفه پیوند زند، در خیال خود به پیامبران افکاری را نسبت میدهد که آنان، حتی در خواب هم چنین چیزهایی به ذهنشان نمیرسید و آنکس که عقل و فلسفه را خدمتکار الاهیات بداند، میبایست احکامی را که در قرون گذشته به ذهن تودهی مردم میرسیده، احکامی الاهی بداند. [۵] به همین دلیل باید عقل آزاد باشد تا بیندیشد و تسلیم احکام دینی گذشته نشود و سپس برای دین وظیفه ترویج طاعت و انقیاد در انسان را واگذارد.
اسپینوزا در تفسیر، این قواعد را وضع کرد: [۶]
۱. مفسّر همان روشی را دنبال میکند که یک طبیعتشناس در پژوهش خود دنبال میکند. وی در اینباره میگوید:
همانطور که روش تفسیر طبیعت در اساس و قبل از هر چیز بر مشاهدهی طبیعت و گردآوری دادههای یقینی و سپس رسیدن به شناخت اشیا، مبتنی است، همچنین در تفسیر کتاب مقدّس، بر ما واجب است که به شناختی تاریخی دقیق دست یابیم، آنگاه میتوانیم از آن به اندیشهی درست نویسندگان کتاب مقدّس دست یابیم. [۷]
مراد اسپینوزا این است که نباید از کتاب خارج شد و قواعد و اصول بیگانه از کتاب وضع کرد؛ بلکه باید قواعد و دادههای تفسیرکنندهی کتاب را از خود کتاب بیرون کشید.
بدین ترتیب مفسّر میتواند یقین داشته باشد که در تفسیرش اشتباه نکرده است.
2. مفسّر باید جوهره و ویژگیهای زبانی را که کتاب مقدس با آن زبان نگارش یافته است و زبانی که نویسندگان آن عادت کردهاند با آن صحبت کنند، بفهمد. با این کار، مفسّر میتواند همهی معانیای که امکان دارد متن بر حسب استعمال رایج افاده کند، دریابد. با در نظر گرفتن این مطلب که همهی نویسندگان عهد قدیم و جدید یهودی بودهاند، لزوم دانستن زبان عبری و اینکه چگونه این زبان معانی کلمات را انتقال میدهد، بهتر روشن میشود، اگر چه عهد جدید به زبان دیگری غیر از عبری نوشته شده است؛ ولی با این حال عهد جدید سرشار از تعبیرها و مفاهیم عبری است که فهمیدن آنها برای پژوهشگر این زبان آسان خواهد بود.
3. کتاب مقدس باید تقسیمبندی موضوعی شود؛ یعنی بر اساس موضوعات جزئی و معینی تقسیم شود و در ذیل هر موضوع، آیات و فصلهایی که اختصاص به آن دارد، آورده شود، آنگاه به روشی که از آن روش مقصود خود کتاب فهمیده میشود، تفسیر شود؛ نه بر اساس بدیهیات یا دانستههایی که از قبل فرا گرفتهایم؛ یعنی نباید آنچه را که میخواهیم، از کتاب مقدس برداشت کنیم. برای مثال اگر کسی بخواهد عبارت «خدا آتش است» یا «خدا غیور است» را تفسیر کند، نباید آن را بر مبنای سازگاری یا عدم سازگاری با عقل تفسیر کند؛
یعنی نباید عقل و مسلّمات عقلی را اینجا داخل کند، بلکه باید در پرتو نور جملات دیگری که موسی در جاهای دیگر، دربارهی خدا گفته است تفسیر نماید.
4. مفسّر باید شرایط تاریخی زمان نگارش کتاب را بررسی کند؛ یعنی دربارهی نویسنده، عصری که در آن میزیست، هدف از نوشتن این کتاب، چگونگی گردآوری این کتاب و مانند اینها را بررسی کند و این یعنی، پژوهش مقدّمات برای ورود به کتاب مقدّس.
اینها پژوهشهای اسپینوزا بود که در رسالهاش منتشر ساخت و همانطور که دیدیم، در این کتاب اصول و قواعدی وجود دارد که هنوز ثمربخش هستند. حتّی اگرچه برخی از پژوهشهایش به نوعی کم عمق هستند، ولی به طور کلی اسپینوزا شخص آزاداندیش، صریح و به دور از جانبداری دشمنانه است.
نویسنده: فهیم عزیز
مترجم: علی نجفینژاد
پینوشتها:
1. Tractatus Theologico- Politicus.
2. اسپینوزا، رسالة فی الالهیات و الفلسفه، ص ۳۵۵-۳۶۳.
3. رسالة فی الالهیات و الفلسفة، ص ۱۱۷.
4. همان، ص ۱۱۶.
5. همان، ص ۱۲۶.
6. همان، ص ۳۶۵.
7. همان، ص ۳۴۱-۳۶۴.
منبع: عزیز، فهیم؛ (۱۳۹۲)، دانش تفسیر در سنت یهودی – مسیحی، نجفینژاد، علی، قم: انتشارات دانشگاه مفید، چاپ اول.
تنها با یک کلیک به کانال تلگرام اندیشکده مطالعات یهود بپیوندیم: