تاریخ فرهنگی «قبیله لعنت»؛ قسمت یازدهم اولین انحراف
ارسال رسولان و انبیاء، بهدنبال هر عهد و آئین، از وجهی به موضوع سیر اکمال دین و از دیگر سو، به موضوع بروز انحراف اقوام و تحریف ادیان بازگشت میکند؛ چنانکه آئین موسوی، در پی انحراف بنیاسرائیل.
متأسفانه، مسیحیت نیز در کمترین زمان، پس از عروج حضرت عیسی (ع) و حتی پیش از سرآمدن عصر رسولان (حواریون)، مبتلای انحراف شد. به استناد منابع تاریخی، مهمترین نقطهعطف در مسیحیت پس از گسیل حواریون به اقصا نقاط فلسطین و سوریه، و با ورود پولس به جمع حواریون اتفاق افتاد.
استاد جلالالدین آشتیانی در اینباره مینویسد:
«ساولوس» یهودی [پولس] تبعهی روم و اهل «ترسوس» آسیای صغیر است. او ابتدا مأمور آزار و قتل مسیحیان میگردد، ولی در راه «دمشق»، نوری بر او ظاهر میشود و از میان نور، صدایی میگوید: «ای ساولوس چرا بر من جفا میکنی؟» او میپرسد: «خداوندا تو کیستی؟» پاسخ میآید: «من عیسی هستم؛ همان کسی که تو بر او جفا میکنی؛ ولی برخیز و به شهر برو و در آنجا به تو گفته خواهد شد چه باید بکنی.» از آن زمان، ساولوس نام خود را به «پاولوس» برمیگرداند و رسول مقرّب عیسی (ع) میشود. (۱) معلوم نیست چگونه یک یهودی که به یهوه، بهعنوان تنها خدای جهان معتقد است، به یک صدای بیگانه که مدّعی است پاولوس بر او جفا میکند، خدا خطاب مینماید! (۲)
شناسایی این نقطه عطف رفته بر تاریخ مسیحیت، بهمنزلهی شناسایی زاویهای انحرافی است که با گذر زمان باز و بازتر شد و در خود و با خود، زمینههای انشقاق و اختلافات بعدی را فراهم آورد. بهصراحت، میتوان گفت: شناسایی اوضاع کنونی فرهنگی و تمدّنی جهان مدرن، بدون شناسایی زوایای حادث شده در جریان فرهنگی و اجتماعی مسیحیت، بهویژه آنچه که با پولس اتفاق افتاد، ممکن نیست.
با روی آوردن جمعی از یهودیان به آئین جدید، بر خشم و آزار فریسیهای حاکم بر معبد افزوده شد. آنان به بیرون راندن پیروان مسیح که یهودیالاصل بودند، از هیکل پرداختند؛ اما پیروان مسیح، برخی منازل خود را که بزرگ بودند، محلّ نشستهای خود قرار دادند و خودشان را آمادهی توزیع منظم مواد خوراکی و خدمترسانی به هم نمودند و جمعیتها شروع کردند به پذیرفتن رهبری شاگردان مسیح. (۳)
کینتوزی کاهنان معبد دربارهی پیروان آئین جدید مسیحی، زمینهساز حملات خشونتبار علیه مسیحیان اوّلیه و نفوذ پاولوس (پولس) در میان آنها شد.
در آن شرایط تاریخی، مسیحیت نوپا، خود را مواجه با سه چالش در سه حوزهی هویّت دینی، نگرش فلسفی و عملکرد سیاسی جاری میدید. در آن عصر، سه جریان مهم که حاصل غلبهی دینی یهودی، غلبهی سیاسی رومی و غلبهی فلسفی یونانی بودند، بهوضوح دیده میشدند.
در نتیجهی این چالشها، مسیحیت نوپا، با قبول هویّت مستقل از یهود، خود را از «فریسیان» رهانید و با اقتباس اندیشهی فلسفی، موجد «مسیحیت فلسفی و نوافلاطونی» شد و با خودمختاری سیاسی و پذیرش شهادت، به مقابله با امپراتوری رومی مشغول آمد.
با این همه نخستین تحریفهای دین مسیحی، به دست مردی از یهودیان متعصّب رخ داد که با وجود اعلانِ مسیحی بودن خود، بیشترین اذیّت و آزار را نسبت به مسیحیان اعمال کرد. او کسی جز پولس یا شائول یهودی نبود که خود مسیحیان دربارهی وی میگویند:
شائول، در شهر «طرسوس» زندگی میکرد و پدرش از یهودیان معتقد به سنّتها، عادات و رسوم یهودی و مادر وی از شخصیتهای ممتاز بود و کارهای قابل توجهی را ارائه کرد. از اینرو، دولت روم با پاداشهای معنوی از او حمایت میکرد. (۴)
نقاشی تخیّلی از دیدن نور عیسی (ع) توسط پولس در مسیر دمشق
مایکل هارت دانشمند و مورّخ آمریکایی، نوشته است:
باید گفت که بنیانگذار مسیحیّت یک تن نبوده و این کار به دست دو نفر صورت پذیرفته است. «مسیح» و «پولس» و از اینرو، باید افتخار آن میان دو تن تقسیم گردد. بر این اساس، مسیح ایجاد کننده اصول اخلاقی مسیحیّت بوده است؛ امّا اصول لاهوتی آن توسط پولس به وجود آمده است. از این رو، مسیحیّت بشارت هیچیک از موارد ارائه شده توسط پولس را نداده است و پولس اوّلین فردی است که مسیح را خدا خواند. (۵)
گوستاو لوبون مینویسد:
پولس، به نام عیسی دین ما را تأسیس کرد؛ در حالیکه اگر خود عیسی زنده بود، چیزی از این دین را درک نمیکرد و اگر به حواریّون دوازدهگانه گفته میشد که خداوند در عیسی تجسّد یافته است، این رسوایی را برنمیتافتند و فریادهای اعتراض خویش را بلند میکردند. (۶)
پولس، مقدّمات تأسیس دینی جدید و منفکّ از دین یهود را پدید آورد. او در حالی همهی شاگردان و حواریّون را که حضرت عیسی (ع) پیش از عروج به آسمان، نام آنان را برای نشر تعالیم خود برگزیده بود، میراند که خود در زمان حیات آن حضرت، هیچگاه وی را ندیده بود!
دکتر رابرت تسلر میگوید:
اما آنچه ما را از پولس دور نموده و حتی موجب برچسب زدن ما به او میگردد، کارهایی است که رقبای معاصر او بالفعل از او مشاهده کردهاند؛ همانگونه که این واقعیت از بحثهای داغ موجود در نامهها و پیامهای او فهمیده میشود؛ بهطور مثال، ادعای عصمت، به رخ کشیدن خود، کمصبری، تمایل به انتقام، آزار رساندن به مخالفان خود و عشق به سیطره که این عشق از نوعی نبوده است که افکار دینی را در خدمت این صفات قرار دهد؛ بلکه برعکس و متناقض آن بوده است. این صفات بر افکار دینی پولس غلبه داشتهاند… پولس آموزههای مسیحی را تنها آموزههای حقیقی دانسته و آموزههای مسیحی تنها همان تعالیم پولس، بدون هرگونه تفاوتی بوده و این آموزهها هم به وی وحی شده است. (پیام پولس به غلاطیان) از همینروست که فرمان پولس، فرمان خدا تلقّی میگردد و این امر حتی تا به امروز ادامه دارد و اگر فرشتهای به انجیل دیگری (غیر از انجیل وی) بشارت دهد، ملعون است (پیام پولس به غلاطیان) و بر این اساس، رستگاری ابدی از آنِ گروهی است که بر آموزههای پولس، بهصورت حرفی، تکیه نمایند. (۷)
ویل دورانت نیز در مورد پولس چنین میگوید:
قویترین احتمال آن است که نام پولس همان واژهی یونانی مترادف با نام شائول باشد… و ما حق داریم معتقد باشیم که برخی از اصول مذهبی و اخلاقی رواقی از محیطهای آموزشی در شهر «طرسوس»، به مسیحیت پولس انتقال پیدا کرده باشد و این نوع از ادیان، از دینهای مخفی میباشند که «یونان» برای استقبال از «پولس» و پولس به درخواست یونان فراهم آورد… و دانش وی به حدّی رسید که یهودیانی که خود، بزرگترین دانشمندان را به جهان عرضه داشتهاند، نام جمالِ قاموس (سیمای شریعت) را بر او نهاده و لقبی را برای او در نظر گرفتند که جز به شش تن از مردان پس از او اعطا نکردند و آن لقب «ربّان» بهمعنی «آقای ما» بود. پولس از استاد خود، «گمالائیل» و دیگران، برهان عقلی، جدلی و سوفسطایی را در تفسیر کتاب مقدس فراگرفت؛ اما تا آخر عمر در تفکر و اخلاق، یهودی باقی ماند… عقلانیّت او بسیار شبیه سبک رایج و متداول بین یهودیان و بر این باور بود که به او الهام و وحی میشود، قادر به انجام معجزه میباشد و دارای قدرتهای ذاتی برای انجام این کار است… پولس الاهیّاتی را بنیان نهاد که جز سندهای بسیار پیچیدهای از سخنان مسیح برای آن یافت نمیشود و شاید در ماده و جسم، به آمیزههایی از فلسفه افلاطونی و رواقی، با اعتبار شرارت و خباثت، آمیخته شده باشد و شاید متذکّر سنّت یهودی، بتپرستی و سنّت قربانیکردن برای پوشاندن گناهان مردم شده باشد… پولس به این الهیّات، اساساً برخی از آرا و نظریات پیچیدهی صوفیه را نیز اضافه مینماید… که از آن جمله میتوان به سخن پولس دربارهی حکمت الله بودن و فرزند اول خداوند بودن عیسى، اشاره نمود… با همهی این احوال، مردی که مسیحیت را به لحاظ ذات و اساس، از یهودیت جدا نمود، همچنان در نیروی اخلاق و قوّت اصول، یهودی باقی میماند… این خلاصهای از شناخت شخصیت پولس، بنیانگذار مسیحیت جدید از طریق معرفی خود او و «انجیل» وی، موسوم به «اعمال رسولان» و نیز نوشتههای برخی از متفکران غربی میباشد. (۸)
محقّقان مسیحی غربی، رسایل بسیاری در باب تحریفات وارد شده به مسیحیّت، از طریق پولس نگاشته و منتشر ساختهاند. وی، اوّلین شخصی است که به حضرت عیسی (ع) مقام الوهیّت اعطا میکند. او در پیام خود به «افسیان» میگوید:
نعمت و سلام خداوند، پدر و پروردگار، عیسی مسیح بر شما باد. مبارک است خداوند، پدر پروردگار ما عیسی مسیح. (۹)
یکی از بزرگترین ادّعاهای غیرقابل قبول پولس، دریافت مستقیم «انجیل» از عیسی مسیح و حذف تمامی انجیلهای پیشین است. وی، با ادّعای آنکه، با رها کردن کلامهای ابتدایی مسیح، به سوی کمال پیش میرود، سعی در متقاعد کردن دیگران برای پذیرش انجیل مورد نظر خودش میکند:
سفارش گذشته به جهت ضعفهای موجود در آن و غیرمفید بودن آن، راه ابطال را میپیماید؛ زیرا جبرئیل چیزی را کامل نمینماید و امیدوار نمودن مردم، برتر و بالاتر است. (۱۰)
نقاشی تخیّلی از دیدن نور عیسی (ع) توسط پولس در مسیر دمشق
یوسف رشّاد، دربارهی تناقضهای میان سخنان حضرت عیسی (ع) و پولس مینویسد:
بهرغم آنکه «پولس» جایگاه رفیعی را در دین مسیحیّت اشغال کرده و در تحمیل آموزهها و سخنان خود بر تعالیم و گفتههای عیسی مسیح (ع)، به پیروزیهای درخشانی دست یافته است؛ امّا بسیاری از متکلّمان و متفکّران مسیحی هنگامی که در متون و پیامهای پولس از عقلهای خویش بهره گرفتند، اختلافهای کاملاً آشکاری را در آنها با تعالیم و سخنان عیسی (ع) مشاهده کردند و حتّی آنها را در تناقض کامل با سخنان عیسی (ع) و دینی غیر از دینی که مسیح (ع) آن را آورده بود، یافتند و از اینرو آنها را مورد بررسی قرار دادند و خطاهای آموزههای پولس را آشکار نمودند. (۱۱)
پاول هیبرلین میگوید:
آموزههای شریرانهی پولس، خارج از مسیحیّت بود و بدترین آنها، ارتباط دادن مرگ عیسی به آمرزش و رحمت خدا نسبت به بشر گناهکار بود. او چقدر از اصل «انجیل» آگاهی دارد؟!… افکار پولس در مورد مرگ عیسی، در ازای آمرزیده شدن گناهان مردم، همچون زدن بشارت انجیل بر صورت آن است؛ زیرا اگرچه انجیل مسیح، نجاتدهنده است؛ امّا ارتباطی میان او و اینگونه نجات از گناهان که پولس آن را میفهمد، وجود ندارد و هرکس این برداشت را از نجاتبخشی عیسی داشته باشد، بسیار از رسالت او دور گشته است. (۱۲)
در میان مردان دینی شناخته شده، عالمانی هستند که ضمن متّهم کردن پولس به تحریف آئین حضرت عیسی (ع)، همهی بدیها را به وی برمیگردانند.
یواخیم کال میگوید:
ریشهی تمامی موارد سوء در مسیحیت، به پولس بازمیگردد. (۱۳)
یوحنا لیمن میگوید:
پولس تعالیم عیسی را وارونه کرد. (۱۳)
کشیش پروتستان، کورت مارتی میگوید:
پولس تمامی رسالت عیسی را تغییر داد. (۱۳)
پرفسور رشتهی الهیّات، فرانست فن اوفربک میگوید:
تمامی جنبههای خوب در مسیحیت به عیسی، اما همهی جنبههای بد در آن، به پولس بازمیگردد. (۱۳)
پرفسور رابرت تسلر از بنیاد، مُهر باطل بر آموزههای مسیحیت پولسی زده و مینویسد:
از ۲۰۰۰ سال پیش، مسیحیان بر این باور بودهاند که دین آنها، همان دین عیسی است؛ در حالیکه دینی کاملاً متفاوت با آن است و آن دین پولس است که هرگز از دشمنی نسبت به عیسی دست نکشیده و این حقیقتی است که بسیاری از دانشمندان دینی صاحبآوازهی مسیحی، بر آن صحّه گذاردهاند. (۱۳)
یک نقاشی از اواخر عمر پولس در زندان
نویسنده کاتولیک، آلفونس روزنبرگ به موضوع پولس پرداخته و فصلی را بهطور جداگانه با عنوان «چه کسی پولس را از کتاب مقدّس بیرون میاندازد؟»، به او اختصاص داده است. وی در این فصل اظهار میدارد:
و بدینگونه، مسیحیت پولس، تبدیل به اساس عقیدهی کلیسا گردید؛ بهگونهای که تخیّل تصویر عیسی در درون تفکّر کلیسایی، جز از طریق این واسطه، تقریباً محال است… اگر پولس آموزههای خود را بهصورت مستقل و بدون تعالیم عیسی منتشر میکرد، معلوم نبود رویکرد ما به کدام سو بود. چهبسا در آن زمان، ما دیگر مسیحی نبوده؛ بلکه تمام پولسی میبودیم!!… حقیقت این است که پولس پدیدهای بینظیر بوده و تعالیم او همچون گسترش یک آتشسوزی در همهجا منتشر شد و نیز موفّق به تکوین مفهومی برای مسیح گردید که خود مسیح آن را نیاورده بود. بنابراین، دینِ ساخته و پرداختهی پولس که در ابتدای مسیحیّت ایجاد شد، مخلوطی از عناصر غیرهمگون، مانند افسانهها و اسطورههای باستانی بوده و اوّلین اقدام وی در آن، تفسیر سخنان مسیح بود. او اوّلین فردی است که سبب انهدام و نابودی آن نیز گردید.
روزنبرگ بهصراحت از تعلّق خاطر پولس به آموزههای یهودی و توراتی سخن به میان میآورد و از اقدامات وی، بهعنوان توطئهای برای ریختن جام زهرهای مسموم درون دیانت حضرت عیسی (ع) یاد میکند:
امکان درک شخصیت پولس بدون توجه به شور و شوق او برای سوق دادن مردم به سوی «بیت العلم» یهودی وجود ندارد. این مکانی بود که بهسبب آموزههای آن، عیسی برای گسترش تعالیم خود و رساندن آن به قلبهای مردم، مجبور به ترک خانه و کاشانه شد و همین موجب شد که پولس توانایی ریختن زهرها و سموم به درون دیانت عیسی را که بعدها به مسیحیت معروف شد، پیدا کند و این مهم از طریق بهکارگیری هوشمندانهی ابزار و وسایلی امکانپذیر شد که قبلاً در عهد عتیق برای دیانت تلخ و گزندهی یهودی، بهکار گرفته شده بود. (۱۴)
یک یهودی به نام یواخیم برنز نیز در مورد پولس میگوید:
عصر جدید مسیحی با پولس آغاز میشود، از اینرو، تصادفی نبوده است که او که به زبانهای عبری و یونانی و سریانی سخن میگفته، تفکّر مسیحیّت جدید را درک و جذب کرده و مسیح را به جهان کفر و دوگانهپرستی «امپراتوری روم» برده است، او تبدیل به اوّلین مبشّری میشود که مسیحیّت را از زادگاه اصلی آن، فلسطین خارج مینماید… در زمانی که پولس کار مهم خود را آغاز نمود، بسیاری از یهودیان در حوالی دریای مدیترانه زندگی میکردند و در هر شهر و کشور آن منطقه گسترده شده بودند… نقطهی آغازین سفر او به بخشهای مختلف امپراتوری پهناور روم بود… در شهر رم با یکی از حواریّون دوازدهگانه، بهنام «پطرس» ملاقات کرد. پطرس، شمعون نیز نامیده میشد و این یک نام یهودی قدیمی بود؛ اما تحوّل او و منصب جدید وی، مستلزم انتخاب نامی جدید برای وی بود. پطرس اولین پاپ یهودی بهشمار میآید و علت اصلی آنکه «کلیسای روم» (یا کاتولیک) کلیسای مورد اعتماد و وثوق بهحساب میآید، در این حقیقت نهفته است که بنیانگذاران حقیقی آن، پولس و بهویژه، پطرس بودند که فرد اخیر زودتر از پولس وارد رم شده بود. (۱۵)
این اعترافی صریح از یک یهودی است، مبنی بر اینکه «کلیسای رم» به دست این دو نفر یهودی، پطرس و پولس تأسیس گردیده است، از اینرو شایسته است که خوانندهی محترم از اینجا، به دامنهی نفوذ یهودیانی که با حفظ قلبی و قالبی یهودیّت خود، به مسیحیّت گرویدند و تأثیر آنها بهخصوص پولس، در عقاید و افکار مسیحیّت پی ببرد.
شارل ژنیپر رئیس بخش ادیان دانشگاه پاریس میگوید:
پولس عمداً خود را در مورد تفکرات عیسای ناصری به نادانی زده و رویکردش جز به سوی عیسای مصلوبشده نبوده است… تفکر خدا در ارتباط با پولس، در میان میراث عقیدتی یهودی، وارد مسیحیت شده است. با وجود این چگونه میتوانیم پسری برای این خدا تصور نماییم! (۱۶)
کاردینال دانیلو مینویسد:
مسیحیان آزاده، پولس را خائن و دشمنی میدانند که به اسناد مسیحیت دست یافته است و او را در گرایش به دیانت مسیحیت، متهم به یک توافق تاکتیکی مینمایند. (۱۷)
و بدینگونه، ما بهروشنی از طریق نقلقولهای ذکر شده از پیامهای پولس و گفتهها و آموزههای وی و نیز از خلال سخن علمای مسیحی، از تمامی مذاهب و فرقهها، چه کاتولیک، چه پروتستان و چه ارتدوکس، درمییابیم که دین، اعتقاد و ایمان واقعی پولس یهودیت بوده و تنها علتِ مسیحی شدنِ وی، تلاش برای انهدام دیانت مسیحیت بوده و وی در اینباره، به مراد خویش رسیده است.
در منابع روایی اسلامی نیز اشارههایی به نقش پولس در منحرف کردن آئین مسیحیّت از مسیر حقیقی خودش شده است. مرحوم مجلسی در بحارالانوار از قول امام موسی بن جعفر (ع) به هفت نفری اشاره میکند که در یکی از سختترین اماکن دوزخ گرفتار آمدهاند. در آن روایت، پولس در کنار افرادی مانند نمرود و فرعون و… قرار گرفته است. (۱۸)
ادامه دارد… اولین انحراف ، اولین انحراف
قسمت قبلی این مقاله ؛ قسمت بعدی این مقاله [بزودی]
پینوشتها: اولین انحراف ، اولین انحراف
(۱) آشتیانی، جلالالدین؛ تحقیقی در دین مسیح، تهران، نشر نگارش، ۱۳۷۹ش، صص۳۳-۳۴
(۲) همان، ص۳۳ (پاورقی)
(۳) لوریمر، جون؛ تاریخ الکنیسة، قاهره، دارالثقافة، ۱۹۹۰م، صص۴۸-۵۳
(۴) تفسیر عهد جدید، فصل نهم، هدایت شائول
(۵) رشّاد، یوسف؛ نقشآفرینی یهودیان مخفی در مسیحیت، ص۶۶؛ بهنقل از: مایکل هارت، در کتاب: صد شخصیت جاویدان
(۶) همان، ص۷۰؛ بهنقل از: گوستاو لوبون، زیستن حقایق، ص۱۸۷
(۷) همان، ص۳۲-۳۳؛ بهنقل از: دکتر رابرت کیل تسلر، در کتاب: الخدیعة الکبری (ضمیمه کتاب)
(۸) همان، ص۳۳-۳۵؛ بهنقل از: ویل دورانت
(۹) همان، ص۵۰؛ بهنقل از: پیام پولس به اهل کورنتوس ۱ / ۳
(۱۰) همان، ص۴۵؛ بهنقل از: پیام پولس به عبرانیها ۶ / ۱
(۱۱) همان، ص۶۳ اولین انحراف
(۱۲) همان، ص۶۴ اولین انحراف
(۱۳) همان، صص۶۴-۶۶
(۱۴) همان، ص۶۸؛ بهنقل از: آلفونس روزنبرگ، در کتاب: تجربهی مسیحیت
(۱۵) اقتباس از کتاب «پاپهایی از محلّههای یهودینشین»، یواخیم برنز، ترجمهی عربی: خالد اسعد عیسی، بررسی و مقدمه: دکتر سهیل زکار، دمشق، دار احسان، ۱۴۰۳ق، صص۷۴-۷۹
(۱۶) رشّاد، یوسف؛ همان، ص۷۱؛ بهنقل از: شارل ژنیپر، در کتاب: مسیحیت و شکلگیری و تحول آن، ص۱۰۵
(۱۷) همان، ص۷۱؛ بهنقل از: احمد عبدالوهاب، در کتاب: حقیقت بشر، ص۵۹
(۱۸) اسحاق بن عمار در حدیث بلندی از امام کاظم (ع) نقل میکند که حضرت فرمودند: «ای اسحاق! در دوزخ، درّهای وجود دارد که آن را «سقر» مینامند و از زمانی که خداوند آن را آفریده است تاکنون نفس نکشیده و اگر خداوند فرمان دهد که به اندازهی سرِ سوزنی نفس بکشد، آنچه را که بر روی زمین است به کام آتش فرو خواهد برد و بهراستی که دوزخیان از حرارت سوزان و بوی گند و کثافت آن و آنچه را خدا برای ساکنان آن درّهی آتش مقرّر داشته است، به خدا پناه میبرند. در آن درّه، کوهی است که همهی ساکنان آن درّه از حرارت و عفونت و کثافت آن کوه و آنچه که خداوند برای ساکنان آن تدارک دیده است، به خدا پناه میبرند و در آن کوه، شکافی قرار دارد که ساکنان آن کوه از حرارت و بوی گند و کثافت و آنچه که خداوند برای ساکنان آن تهیه کرده است به ستوه آمده و در صدد جستوجوی پناهگاهی (برای خود) هستند و در آن شکاف، چاهی قرار دارد که ساکنان شکاف آن کوه از حرارت و تعفن و بوی گند و آنچه را که خداوند در آنجا مقرّر داشته است، پناهی میطلبند و در آن چاه، مار بسیار بزرگی است که ساکنان آن چاه از پلیدی و تعفّن و گند آن مار و زهری که خداوند در دندانهای او برای دوزخیان قرار داده است، به ستوه میآیند و در پی یافتن پناهگاهی هستند و در اندرونِ آن مار بزرگ، هفت صندوق است که در آنها پنج تن از امتهای پیشین و دو تن از این امت (زندانی و معذّب)اند.» راوی میگوید: پرسیدم: آن پنج نفر و آن دو تن کیانند؟ حضرت فرمودند: «قابیل، و نمرود که با ابراهیم در مورد خداوند چون و چرا کرده و گفت: منم که زنده میکنم و باز میمیرانم، و فرعون که گفت: منم که پروردگار بزرگ شمایم، و یهودا که جمعی را یهودی، و بولس که گروهی را نصرانی کرد و دو تن اعرابی که از منافقان (بهنام) امت منند.»
ابن بابویه، محمد بن علی، «الخصال»، قم، نشر جامعه مدرسین، چاپ اول، ۱۳۶۲، ج۲، ص۳۹۸؛
مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، «بحار الأنوار»، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ه.ق. ج۸، ص۳۱۰
منبع: کتاب «تاریخ فرهنگی قبیله لعنت»، جلد۵، ادوار رفته بر مسیحیت، نوشته: اسماعیل شفیعی سروستانی، صفحات۶۷-۸۵
اولین انحراف ، اولین انحراف ، اولین انحراف
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
اولین انحراف ، اولین انحراف ، اولین انحراف
با سلام، در بین سخن گوستاو لوبون و رابرت تسلر، در خط سوم پارگراف نوشته شده: خود در زمان حیات آن حضرت، هیچگاه وی را ندیده بود! که با توجه به اینکه این بخش از متن مربوط به کلام نویسنده است یا نویسنده چنین تفکری دارد یا اشتباهی رخ داده؛ لطفا پاسخگو باشید. در پاراگرافی باز هر موربوط به نویسننده پایین اعتراف یواخیم برنز، گفته شده پطرس یا همان شمعون، مانند پولس تفکرات یهودی خود را حفظ و وارد دین مسیحیت کرده؛ در حالی که در آثار هنری مانند شاهزاده روم شاهد این هستیم که شمعون حتی از زبان امامان و حضرت عیسی ( ع ) و مریم ( س ) و حضرت زهرا ( س ) مورد تمجید قرار میگیرند، لطفا در این مورد نیز پاسخگوی تناقض بوجود آمده باشید. ممنون می شم اگر این دو شبه رو برطرف کنید.
سلام. سوال اولتون واضح نیست در مورد چیه. اگر در مورد دیدار پولس با حضرت عیسی (ع) سوال دارید، بله همینطوره. پولس هیچگاه حضرت عیسی (ع) رو از نزدیک ندید و این مطلب مورد قبول همه است. در مورد سوال دوم هم این نظر یواخیم برنز هست و مسأله اختلافیه. اما برای نظر مخالف نباید از شاهزاده روم سند بیارید عزیز. اون یک انیمیشنه. از کی تا حالا فیلم و انیمیشن سند محسوب میشه؟!!!
حضرت شمعون (علیه السلام) یکی از دوازده «حواری» حضرت عیسی (علیه السلام) و برگزیده ترین آن ها و وصی آن حضرت به شمار می رفته است.[۱] گفته شده نرجس خاتون، مادر امام زمان (علیه السلام) از طرف مادر، از نسل شمعون است.[۲] به او «شمعون صفا» نیز می گفتند.
دانشنامه اسلامی به نقل از
1-معارف و معاریف، ج ۶، ص ۵۴۷.
2-پیشوای دوازدهم، هیأت تحریریه مؤسسه در راه حق، ص ۲۵