بررسی نظریه کوروش ذوالقرنین (قسمت دوم) حیات کوروش
کوروش کبیر را بهحق بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی خواندهاند. او که از پایگاه جغرافیایی محدودی در پارس سر برآورده بود، در مدت سه دهه (۵۳۰-۵۵۹ ق.م) تمامی امپراتوریهای بزرگ شرق نزدیک، مشتمل بر ماد، لیدیه و بابل را تحت سیطره خود درآورد. (۱)
گزارشهای تاریخی مربوط به دوران حیات کوروش را میتوان به دو دستهی کلّی تقسیم نمود:
دستهی نخست، اسنادی هستند که از حفریّات کاوشگران بهدست آمده و اطلاعاتی را از وقایع یک مقطع تاریخی خاص، مکشوف مینماید. از میان این اسناد میتوان به سالنامه نبونید (۲) پادشاه بابل و نیز استوانه کوروش (۳) که بیانیه کوروش حین فتح بابل است، اشاره نمود. (۴)
دستهی دوم، منابع کلاسیک و یا نوشتههای یونانی-رومی مورّخین عهد قدیم هستند که شاخصترین آنان عبارتند از هرودوت، گزنفون و کتزیاس. (۵)
البته مورّخین دیگری نیز به بیان تاریخ کوروش پرداختهاند، لیکن اهمیت مطالب بهدست آمده از این سه مورّخ از مابقی مورّخین بیشتر است. چرا که مورّخین متأخّر یا در بیاناتشان از مورّخین متقدّم بهویژه هرودوت پیروی نمودهاند و یا مطالبی را ذکر کردهاند که در نقل آن تفرّد داشته و نمیتوان به آن اعتماد نمود. زیرا که فاصله زمانی آنان تا وقایعی که شرح نمودهاند از هرودوت، گزنفون و کتزیاس بیشتر بوده است.
گفتنیاست تاریخ زندگانی کوروش در ابتدا از نوشتههای مورّخین متقدّم بهدست میآمد، اما با اسنادی که از حفریّات بابل و دیگر نقاط یافت شد، نکتههای جدیدی در رابطه با این دوره از تاریخ حاصل گردید که گاه مؤیّد منابع کلاسیک بوده و گاه تناقضاتی با آن داشته است. (۶)
در این بخش تلاش شده است تا با تکیه بر هر دو گروه از اسناد فوقالذکر، شرحی از مقاطع گوناگون زندگی کوروش ارائه شده و در مواردی نیز به تعارضات بین این اسناد اشاره گردد. اما پیش از ورود به این بحث شایسته است توضیحی اجمالی درباره مورّخین ثلاثه یونانی ارائه شود.
هرودوت و گزنفون
نخستین مورّخی که نوشتههای او بهدست ما رسیده، هرودوت است که در هالیکارناس (۷) در آسیای صغیر دیده به جهان گشود. (۸) اگرچه او را پدر مورّخین خواندهاند، ولی در واقع امر، او نخستین مورّخ نبوده است، زیرا قبل از او اشخاص دیگر از یونانیها مانند هکاته مطالبی را نوشتهاند که تنها بخش اندکی از آن بهدست ما رسیده و ظنّ قوی میرود که هرودوت و مورّخین قرون بعد از این نوشتهها استفاده کردهاند، بیاینکه اسم مؤلف را برده باشند. (۹)
هرودوت گوید، که درباره کوروش در زمان او چهار روایت وجود داشته و آنچه را که او نوشته از قول پارسیهایی است، که نمیخواستند بیش از اندازه کارهای کوروش را جلوه دهند. شاید علت اختلافی که بین نوشتههای سه مورّخ مذکور مشاهده میشود، همین بوده، که هرکدام روایتی را پیروی کردهاند. (۱۰)
مورّخ دیگر گزنفون است که بین سالهای ۴۳۰-۳۵۲ ق.م میزیسته و از شاگردان سقراط حکیم بوده است. این شخص مصنّفات زیادی از خود باقی گذاشته و در میان آنها سه کتاب او به شرح مطالبی از تاریخ ایران میپردازد که یکی از کتب مذکور با نام سیروپدی (۱۱) یا «تربیت کوروش» به ذکر احوال کوروش اختصاص دارد. (۱۲)
برخی محقّقین این تألیف را نتیجهی تخیّلات او دانسته و گفتهاند که نویسنده مزبور خواسته در این کتاب پندهای اخلاقی به یونانیها بدهد و با این مقصود برای کمال مطلوب خود کوروش را انتخاب کرده است، تا در ضمن توصیف زندگانی او، عقاید خود را راجع به تربیت جوانان، پرهیزکاری و سایر صفات حسنه، که باید در آنان باشد، و نیز راجع به فنّ ادارهکردن مردمان بیان کند. با وجود این نمیتوان نوشتههای این نویسنده را کنار گذاشت، زیرا گفتههای او در کلیات همان است که دیگران نیز درباره کوروش نوشتهاند. (۱۳)
به اذعان برخی از پژوهشگران، مواردی یافت میشود که گزارشهای تاریخی گزنفون در قیاس با هرودوت، مطابقت بیشتری با منابع شرقی دارد. لذا در این موارد یا در مواقعی که هرودوت گزارشی از یک واقعه خاص بهدست نمیدهد، مراجعه به نوشتههای گزنفون ضرورت دارد. (۱۴)
با توجه به رویکردی که گزنفون در نگارش سیروپدی داشته، از بین اقوالی که درباره کوروش موجود بوده است، عموماً مواردی را برگزیده که با ستایش او نسبت به کوروش سازگاری بیشتری داشته است. (۱۵)
سومین مورخ کتزیاس نام دارد که مدت ۱۷ سال (۴۱۵-۳۹۸ ق.م) معالج پروشات ملکه ایران، یعنی زن داریوش دوّم و طبیب اردشیر دوّم هخامنشی بوده و کتبی در تاریخ ایران و هند نگاشته است. عمده آثار کتزیاس مفقود شده و بهدست ما نرسیده است، ولی بخشی از نوشتههای او در آثار در فوتیوس (۱۶)، نیکولاس دمشقی (۱۷)، پلوتارک (۱۸) و دیودور سیسیلی (۱۹) ذکر شده و تا زمان ما باقی است. (۲۰)
راجع به کیفیّت نوشتههای او راجع به ایران باید گفت که نوشتههای او، ایرانِ دوره هخامنشی را پستتر از آنچه هرودوت توصیف کرده مینمایاند. دلیل اینکه در زمان او انحطاط ایران بیش از زمان هرودوت بوده است. (۲۱)
در ادامه با استناد به الواح بابلی و کتب مورّخین ثلاثه، مطالبی در ارتباط با ادوار گوناگون حیات کوروش از دوره کودکی تا زمان مرگ او ارائه میگردد.
از کودکی تا غلبه بر پادشاه ماد
وقایع مربوط به تولد و کودکی کوروش را بابلیها خیلی مختصر نوشتهاند و مورّخین یونانی اگرچه بیشتر به تفصیل پرداختهاند، لیکن اختلافاتی بین نوشتههای آنها موجود است.
بنابرآنچه هرودوت نقل نموده، آستیاگ، شاه ماد در خواب دید که از شکم دختر او ماندانا، تاکی رویید که تمام آسیا را فراگرفت. شاه، مغها را جمع کرده تعبیر این خواب را خواست و آنها گفتند دختر شاه پسری زاید که تمام آسیا را تسخیر نماید.
آستیاگ از این تعبیر در فکر شد و بالاخره صلاح دید دختر خود را به شخصی دهد که هوس طغیان در سر نداشته باشد. با این خیال کمبوجیه پادشاه پارس را که دستنشانده ماد بود اختیار کرد و همینکه دخترش پسری آورد او را به وزیرش هارپاگ سپرد و امر به کُشتن وی کرد. وزیر هم اجرای این امر را از شبان خود خواست و چون اتفاقاً در همان اوان زن چوپان طفلی زایید که مرده بهدنیا آمده بود، زن مانع از کشتن کوروش شده او را به فرزندی اختیار کرد.
پس آن طفل در خفا بزرگ شد تا به سن دوازدهسالگی رسید و همبازی وزیرزادهها گردید. روزی اتفاقاً در حین بازی با آنها تندی و سختی کرد و آنها شکایت او را نزد شاه بردند. شاه کوروش را طلبید و از شجاعت او در حیرت شد. پس از تحقیقات معلوم گردید که این پسر نوه اوست. ظاهراً شاه از این قضیه خشنود شد ولی بعد کوروش را با مادرش به پارس فرستاد و وزیری را که غفلت در امر شاه کرده بود سیاست نمود.
کوروش در ولایت خود به آموختن اسبسواری و تیراندازی پرداخت تا به رشد رسید و طوایف پارس را متحد کرده، بر شاه ماد قیام نمود. در وهلهی اول کوروش شکست خورد، لیکن مأیوس نشده بر تلاش خود افزود تا آنکه شاه ماد لشکری برای دفع کوروش فرستاد و نهایتاً طیّ جنگ سختی که در نزدیکی پاسارگاد روی داد، کوروش فاتح گردید.
نوشتههای هرودوت درباره مقاطع آغازین حیات کوروش اگرچه آمیخته به افسانه است، ولی بهخوبی میرساند که پارسیها و بلکه مادیها هم از شاه ماد ناراضی بودهاند و در سقوط ماد کمکهایی از طرف آنها به کوروش شده و کوروش طوایف پارس را متحد نموده و از این طریق فاتح شده است.
منابع جدید در این زمینه منحصر به نوشتههای نبونید پادشاه بابل است که این واقعه را چنین نوشته:
او (شاه ماد) قشونی جمع کرده به جنگ کوروش رفت ولیکن لشکر او یاغی شد و ایختوویگو (آستیاگ) را گرفته تسلیم کوروش نمود. پس از آن کوروش همدان را تسخیر کرد، طلا و نقره و ثروت زیاد به تصرّف او درآمد و تمام این غنائم را به انشان برد. (۲۲)
حمله به ارمنستان
راجع به تسخیر ارمنستان، هرودوت و سایر مورخین یونانی-رومی که غالباً از نوشتههای او پیروی کردهاند، چیزی ننوشتهاند. چرا که ارمنستان جزئی از دولت ماد بود و هنگامیکه دولت ماد به کوروش رسید، دیگر لازم ندیدند ذکری از ارمنستان به میان آورند؛ چنانکه هرودوت راجع به فینیقیه و سایر مستملکات بابل که جزء دولت کوروش گردید نیز ذکری نکرده است. از نویسندگان قدیم، گزنفون تنها فردی است که از قشونکشی کوروش به ارمنستان صحبت کرده و زمان حمله مذکور را قبل از لشکرکشی به لیدیه عنوان نموده است. (۲۳)
تسخیر لیدیه
پس از تسخیر همدان، امپراتوری ماد تحت تسلّط کوروش درآمد و بزرگ شدن پارس باعث تشویش سه دولت نامی آن زمان یعنی لیدیه، بابل و مصر گردید. پس این دولتها وارد مذاکره شدند تا در مقابل کوروش اتحادی تشکیل دهند.
در این هنگام که خبر سقوط دولت ماد و قوی شدن پارس در آسیایغربی منتشر شده و دولتهای آن زمان را متوحّش کرده بود، کرزوس پادشاه لیدی همسایه غربی کوروش، اندیشناک شد که آیا باید به جنگ دفاعی اکتفا نماید یا به ایران حمله برد. بالاخره لیدیه بنای حمله را گذارد و با اسپارت (یکی از دول یونانی) وارد مذاکره شده آن را به طرف خود جلب کرد. بابل و مصر هم با دولت لیدی متحد شدند و پس از آن کرزوس عزیمت ایران نمود و در پاییز آن سال جنگ سختی بین لشکر لیدی و پارسی روی داد که بهدلیل مقاومت لیدیها بینتیجه ماند.
چون زمستان فرا رسید، پادشاه لیدی بهزعم آنکه پارسیها پس از مشاهده مقاومت شدید لشکر او جرأت نخواهند نمود در زمستان به خاک لیدیه تجاوز نمایند، قشون خود را مرخّص کرد. با این نیت که در سال بعد قشون متّحدین یعنی بابل و مصر هم رسیده، کار پارس خاتمه خواهد یافت. لیکن کوروش فوراً با دولت بابل داخل مذاکره شده، قرارداد صلحی با نبونید بست و بعد به قصد سارد عزیمت نمود.
در این احوال کرزوس مجبور شد به عجله قشونی جمع کرده در نزدیکی پایتخت با لشکر کوروش جنگ کند. پادشاه لیدی اوّل سوارهنظام خود را که ممتاز بود به جنگ کوروش فرستاد، اما شترهایی که کوروش در پیش صفوف خود واداشته بود موجب وحشت اسبها گردیدند و پس از آن جنگ به غلبه پارسیها و تسخیر سارد پایتخت لیدیه در سال ۵۴۶ ق.م. خاتمه یافت.
لازم به ذکر است که سرداران کوروش پس از تسخیر لیدیه تعدادی از مستعمرات یونان در آسیای صغیر را نیز تحت سلطه خویش درآوردند. (۲۴)
تسخیر ممالک شرقی
سرعت عملیات جنگی کوروش در لیدیه مجالی به بابل و مصر برای تجهیزات نداده و حالا هرکدام منتظر بودند که مورد حمله کوروش واقع شوند. لیکن کوروش فوراً توجّهی به بابل نکرده به ممالکی که در مشرق پارس و ماد واقع بود عزیمت نمود. کیفیّات جنگهای او در آن حدود مشخص نیست، اما همینقدر معلوم است که در مدت ۸ سال مشغول لشکرکشی و جهانگیری در طرف مشرق و شمال ایران بود و از طرف شمال تا رود سیحون پیش رفت و در کنار آن رود شهری به اسم خود بنا کرد.
از طرف مشرق نیز تقریباً تا رود سند پیش رفت و پس از آنکه حکومت خود را در مشرق و مغرب محکم نمود، به طرف بابل متوجه گردید. با این حال بعضی از محقّقین بر این عقیدهاند که لشکرکشیهای کوروش بهطرف مشرق و شمالشرق بعد از تسخیر بابل بوده است. (۲۵) بهزعم پیرنیا ظنّ قوی این است که کوروش ابتدا به ممالک شرقی و سپس به بابل یورش برده است، زیرا شخصی مانند کوروش، که حزمش با عزمش مساوی بود، تا از پشت سر خود مطمئن نمیشد، قصد بابل را نمیکرد. (۲۶)
تسخیر بابل
گرفتن بابل کار بسیار مشکلی بهنظر میآمد، زیرا استحکام برج و باروهای این شهر شهره آفاق بود. با وجود این، کوروش قصد تسخیر آن را نمود و در بهار ۵۳۹ ق.م. لشکر ایران از دجله عبور کرد. در بابل بعد از بختالنّصر که در ۵۶۱ ق.م. درگذشت، در مدت شش سال سه نفر پادشاهی کردند و در ۵۵۵ ق.م. روحانیون بابل تاجری بهنام نبونید را بر تخت نشاندند. این شخص آدمی نبود که بتواند دولت بابل را در چنین موقعیت مهمّی حفظ کند.
راجع به تسخیر بابل بهدست کوروش اطلاعاتی از منابع جدید و کلاسیک حاصل شده است؛ براساس متون یونانی، واقعه تسخیر بابل از این قرار بود که پادشاه بابل در نزدیکی آن شهر با پارسیها جنگ کرده، شکست خورد و با عده زیادی از سپاهیان خود به بابل پناه برد. در این موقع ریاست قشون بابل به پسر پادشاه که بلشازار نام داشت محوّل شد. گرفتن شهر با حمله محال بود و با محاصره هم خیلی طول میکشید، زیرا بابلیها در اراضی وسیعی که در شهر بابل داشتند کشت و زرع میکردند. بنابراین به امر کوروش رود فرات را برگردانیدند و پس از آنکه در مجرای قدیم، آب کم شد، قشون ایران از آن راه وارد بابل گردید.
بنابر آنچه از منابع جدید یا الواح بابلی بهدست آمده، ارتش کوروش بدون جنگ وارد بابل شد و پس از تسخیر بابل، در معبد بزرگ بابل موافق مراسم مذهبی بابلیها تاجگذاری کرد و احترام زیادی به مذهب و معتقدات اهالی نمود!
کوروش به ملّت بنیاسرائیل که از زمان بختالنصر در اسارت بودند هم مهربانی و ملاطفت ابراز نمود. ظروف طلا و نقره را که بختالنصر از بیتالمقدس آورده بود به آنها بازگرداند و اجازه داد به فلسطین مراجعت کرده در بیتالمقدس معابد قدیم را که آشوریها خراب کرده بودند تعمیر نمایند و معبد جدیدی بنا کنند! (۲۷)
بیشتر بدانیم : اسطوره تبعید یهودیان به بابل
بعد از تسخیر بابل تمام سرزمینهایی که مطیع آن بودند از جمله فلسطین و فینیقیه به اطاعت کوروش درآمدند. (۲۸)
کوروش و آزادی یهودیان
لشکرکشی به شمالشرق ایران و مرگ کوروش
از تمام روایات غیر از روایت گزنفون چنین استنباط میشود که کوروش پس از تسخیر بابل، در شمال و شرق ایران به سکاها (۲۹) پرداخته و حدود ایران را به سیحون رسانید، ولی در باب سرنوشت او، گفتههای مورّخین مذکور مختلف است. عدهای بر این باورند که کوروش در این جنگ فاتح شده و گروهی نیز معتقدند که کوروش در این جنگ شکست خورده و کشته شده است.
گزنفون اما واقعه را کاملاً متفاوت نقل نموده است. به بیان او، کوروش در پارس و به مرگ طبیعی درگذشته است. هرودوت اینطور عنوان نموده که روایات در باب مرگ کوروش مختلف بوده و او چیزی را که به حقیقت نزدیکتر میدانسته، نوشته است. ضمناً تردیدی نیست، که گزنفون روایتی را اتخاذ کرده که با ستایش او نسبت به کوروش موافقت داشته باشد. (۳۰)
بیشتر بدانیم: پیرامون مرگ کوروش و مقبره او
ادامه دارد… حیات کوروش
نویسنده: احسان روحی / با تلخیص توسط اندیشکده مطالعات یهود
قسمت قبلی این مقاله ؛ قسمت بعدی این مقاله
پینوشتها: حیات کوروش
(۱) کوروش بزرگ پادشاه باستانی ایران؛ نوشته: تورج دریایی، ترجمه: آذردخت جلیلیان، انتشارات توس، تهران، ۱۳۹۳، ص۱۱
(۲) Nabonidus Chronicle
(۳) Cyrus Cylinder
(۴) Wiesehofer josef. Ancient Persia. IB Tauris, 2001, p. 44.
(۵) Shahbazi, S., “The Achaemenid Persian Empire (550-330 BCE).” In The Oxford handbook of Iranian history. Daryaee, Touraj, ed. Oxford University Press, 2011, p. 121.
(۶) تاریخ ایران باستان؛ نوشته: حسن پیرنیا، انتشارات دنیای کتاب، تهران، ۱۳۷۵، ج۱، ص۵۹-۶۶
(۷) Halicarnassus
(۸) Luce, T. The Greek Historians. Psychology Press, 1997, p. 26.
(۹) تاریخ ایران باستان، ج۱، ص۶۶
(۱۰) تاریخ ایران باستان، ج۱، ص۲۳۳
(۱۱) سیروپدی (Cyropedie) با عنوان «کوروشنامه» انتشار یافته و توسط آقای رضا مشایخی ترجمه شده است.
(۱۲) تاریخ ایران باستان، ج۱، ص۷۳
(۱۳) تاریخ ایران باستان، ج۱، ص۲۴۳
(۱۴) Hirsch, S. W. “1001 Iranian Nights: History and Fiction in Xenophon’s Cyropaedia”, in The Greek Historians: Literature and History: Papers Presented to A. E. Raubitschek. Saratoga CA: ANMA Libr, 1985, p. 80.
(۱۵) تاریخ ایران باستان، ج۱، ص۴۷۱
(۱۶) Photius
(۱۷) Nicolaus of Damascus
(۱۸) Plutarch
(۱۹) Diodorus of Sicily
(۲۰) Waters, M. Ctesias’s Persica and Its Near Eastern Context. University of Wisconsin Press, 2017, p. 9.
(۲۱) تاریخ ایران باستان، ج۱، ص۷۴
(۲۲) تاریخ ایران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاریه؛ نوشته: عباس اقبال آشتیانی، انتشارات خیام، تهران، ۱۳۸۰، ص۶۲-۶۴
(۲۳) ر.ک: کوروشنامه، ص۷۱-۸۴؛ تاریخ ایران باستان، ج۱، ص۳۷۶
(۲۴) Frye, The History of Ancient Iran, p. 93.
(۲۵) تاریخ ایران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاریه، ص۶۸
(۲۶) تاریخ ایران باستان، ج۱، ص۳۷۵
(۲۷) تاریخ ایران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاریه، ص۶۸-۷۰
(۲۸) Shahbazi, “The Achaemenid Persian Empire (550-330 BCE)”, p. 125.
(۲۹) سکاها اقوامی بدوی با خصوصیات تهاجمی بودهاند که در نواحی بسیار گسترده از غرب چین گرفته تا مناطق شرقی اروپا ساکن بودند که مفسرین و محققین مختلف از جمله ابوالکلام آزاد آنها را معادل با یأجوج و مأجوج دانستهاند. برای اطلاعات بیشتر در رابطه با این اقوام ر.ک: تاریخ ایران باستان، ج۱، ص۵۷۸
(۳۰) تاریخ ایران باستان، ج۱، ص۴۷۰-۴۷۱
منبع: کتاب «در جستجوی ذوالقرنین»؛ نوشته: «احسان روحی»، نشر «نگاه معاصر»، چاپ اول، ۱۳۹۷.
حیات کوروش ، حیات کوروش ، حیات کوروش
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
حیات کوروش ، حیات کوروش ، حیات کوروش