بررسی نظریه کوروش ذوالقرنین (قسمت پنجم) کوروش و ذوالقرنین
بررسی تطابق سفرهای سهگانه ذوالقرنین و کوروش
پیشتر توضیحاتی در رابطه با سفرهای سهگانه ذوالقرنین ارائه گردید و اشاره شد که قرآن کریم سفرهای ذوالقرنین را با لحاظ تقدّم و تأخّر بیان نموده است. لذا ذوالقرنین ابتدا به مغربالشمس و سپس به مطلعالشمس سفر نمود و نهایتاً به ناحیهای رسید که قرآن از آن با عنوان بینالسّدین یاد میکند.
اکنون به سراغ کتاب «کوروش کبیر» رفته و نظرات جناب ابوالکلام آزاد دربارهی جنگهای کوروش و تطابق آن با سفرهای سهگانه ذوالقرنین را مورد بررسی قرار میدهیم. جناب ابوالکلام «جنگ کوروش با لیدیه» را مصداق «سفر ذوالقرنین به مغربالشمس» دانسته و «جنگ کوروش با قبایل وحشی باکتریا و گیدوسیا» در نواحی شرقی ایران را مصداق «سیر ذوالقرنین در مطلعالشمس» تلقی نموده است. از دید او، «سفر کوروش به شمال ایران» جهت اصلاح حدود ممالک تابعه ماد هم معادل با «سفر ذوالقرنین به ناحیه بینالسّدین» است.
ایشان در رابطه با جنگ کوروش در نواحی شمالی، نظراتی را به شرح ذیل ارائه نمودهاند:
مورّخین یونان از حملهی سوم کوروش که برای اصلاح اوضاع حدود ماد صورت گرفته نیز خبر میدهند، این لشکرکشی باید متوجّه شمال باشد، زیرا ماد در شمال پارس قرار داشت و حدود آن به کوههای شمال که متصل به دریای خزر و دریای سیاه میشوند میرسید. (۱)
بهرغم برداشت جناب ابوالکلام از ترتیبِ سفرهای کوروش، اسناد تاریخی به ما میگویند که سفر کوروش به نواحی شمالی ایران برای اصلاح حدود ماد، پیش از سایر جنگهای او بوده است و نه سوّمین حملهی او! اساساً کوروش میبایست پیش از انجام هرگونه اقدامی در جهت کشورگشایی، پایههای حکومت خود را مستحکم مینمود و فنون مملکتداری نیز بر این امر صحّه میگذارند. لذا تابع نمودن مناطقی که در قلمرو مادها قرار داشتند، از اولویّت بیشتری نسبت به لشکرکشی به سایر کشورها برخوردار بوده است. کوروش نیز به این امر واقف بود و همین رویّه را در پیش گرفت.
البته در اینجا میبایست به این نکته اشاره شود که تواریخ، حملهی کوروش به لیدیه را پیش از حمله به مناطق شرقی و تابع نمودن قبایل آن نواحی ذکر نمودهاند و این امر ظاهراً با رویکرد کوروش مبنی بر اولویّتِ تسلط بر ممالک تابعه ماد، مغایرت دارد. لیکن نکته مهم آنجا است که تقدّم جنگ کوروش با لیدیه نسبت به حملهی او به مناطق شرقی، از آنجا نشأت میگیرد که کوروش پس از تسلّط بر همدان و شکست دادن آستیاگ، بهسرعت از سوی کرزوس پادشاه لیدیه مورد حمله قرار گرفت و چارهای جز مقابله با او نداشت. لذا است که پس از دفع شرّ کرزوس مجدداً نسبت به تقویت پایههای حکومتش مبادرت ورزید و لشکرکشی به نواحی شرقی را آغاز نمود.
نتیجه آنکه، حملهی کوروش به نواحی شمالی ایران (ارمنستان) پیش از حملهی او به لیدیه، نواحی شرقی و بابل بوده و دلیل آن نیز چیزی جز اولویّتِ مترتب بر اصلاح حدود ماد نیست. گزنفون نیز بهعنوان تنها مورّخی که حملهی کوروش به نواحی شمالی ایران را نقل نموده، لشکرکشی او به ارمنستان را پیش از جنگ با لیدیه و بابل دانسته است و ما دلیلی نداریم که در صحّت نوشتههای گزنفون تشکیک نماییم. زیرا اولاً مدرک دیگری در این رابطه در دست نیست و ثانیاً در وقایعی چون فتح لیدیه و بابل که هم گزنفون و هم سایر مورّخین آن را نقل نمودهاند، کلیّات مطالب و سیر وقوع حوادث تأثیرگذار، عمدتاً در نوشتههای گزنفون صحیح بوده و مشابه دیگر مورّخین است. علاقهمندان میتوانند برای اطلاع از جزئیات نوشتههای گزنفون در رابطه با زندگی کوروش و ترتیب جنگهای او به کتاب سیروپدی که با عنوان «کوروشنامه» منتشر شده، مراجعه نمایند. (۲)
پذیرش این نکته که حملهی کوروش به نواحی شمالی پیش از لشکرکشیِ او به شرق و غرب بوده، بهمعنای قبولِ «عدم تطابق جنگهای کوروش با سفرهای سهگانهای است که قرآن کریم برای ذوالقرنین بیان نموده است». زیرا ذوالقرنین پس از سفر به مغربالشمس و مطلعالشمس به بینالسّدین رسید و در واقع سفری که منجر به بنا شدن سدّی از سوی ذوالقرنین گردید، سفر سوّم او بوده است.
این در حالی است که حتی اگر قول ابوالکلام آزاد مبنی بر انتساب سد داریال به کوروش را صحیح دانسته و سد داریال را هم حائز ویژگیهای سد ذوالقرنین بدانیم، باز هم این اشکال باقی است که کوروش در اولین سفر خود سدّی را بنا نمود و ذوالقرنین در سوّمین سفرش و این به معنای «عدم تطابق سفرهای سهگانه کوروش و ذوالقرنین»، و شاهدی دیگر بر این مدعا است که کوروش کبیر، با ذوالقرنین قرآن متفاوت است.
نقدی بر استناد ابوالکلام به احادیث عامه
یکی از نقایص مترتب بر نظریه ابوالکلام آزاد را میتوان نحوه استدلال ایشان به احادیث اهل سنّت عنوان نمود. پیشتر ذکر شد که جناب ابوالکلام برای آنکه قومیّت سؤالکنندگان از حضرت رسول (ص) را مشخص نمایند، از احادیث عامه استفاده نمودهاند. مضاف بر این، ایشان از یکی از روایات اهل تسنن نیز در جهت تأیید استنادات خود به اسفار یهود بهره گرفتهاند. این روایت از اسماعیل بن عبدالرحمن السدی نقل شده و در آن تصریح شده که ذوالقرنین تنها پیامبری است که نامش تنها یک بار در تورات بیان شده است. روایت مذکور را ابن ابیالحاتم در تفسیرش به شرح ذیل نقل نموده است:
عن السدی قال: قالت الیهود للنبی (ص): یا محمد، إنما تذکر إبراهیم و موسی و عیسی و النبیین أنک سمعت ذکرهم منّا، فأخبرنا عن نبی لم یذکره الله فی التوراة إلا فی مکان واحد. قال: و من هو؟ قالوا: ذوالقرنین. قال: ما بلغنی عنه شیء. فلم یبلغوا باب البیت حتى نزل جبریل بهؤلاء الآیات: و یسئلونک عن ذیالقرنین قل سأتلوا علیکم منه ذکراً (۳) از سدی نقل شده است که یهود به پیامبر گفتند: ای محمد (ص)، همانا تو از ابراهیم، موسی، عیسی و دیگر پیامبران سخن میگویی در حالیکه آنچه میگویی از ما شنیدهای!! پس ما را از پیامبری خبر ده که نامش تنها یک بار در تورات آمده است. پس پیامبر فرمود: او کیست؟ یهودیان گفتند: او ذوالقرنین است. پیامبر فرمود: از او خبری به من نرسیده. پس هنوز به درِ خانه نرسیده بودند که جبرئیل با این آیات نازل شد: از تو دربارهی ذوالقرنین سؤال میکنند، بگو: بهزودی بخشی از سرگذشت او را برای شما بازگو خواهم کرد.
دانسته است که عنوان «قوچ دوشاخ» یا «قوچ ذوالقرنین» در رؤیای دانیال نبی در رابطه با کوروش بهکار رفته و در هیچ جای دیگری از تورات چنین واژهای ذکر نشده است. (۴)
لذا بنا بر اعتقاد جناب ابوالکلام، روایت سدی نیز این معنا را تأیید میکند که: کوروش همان ذوالقرنین است؛ چرا که این لقب، تنها یک بار در تورات آورده شده است. لازم به ذکر است که بهره گیری ابوالکلام از احادیث عامه، منحصر به همین مورد بوده و مبانی اساسی نظریه ایشان، موارد دیگری همچون اعتقادات و منش کوروش و نیز استدلالهای ایشان در خصوص سد داریال است. لیکن همین اشارهی موردی و محدود به روایات عامه نیز کاملاً هدفمند و هوشمندانه انجام شده است. چرا که روایت سدی در کنار شواهدی از اسفار یهود بهویژه رؤیای دانیال ذکر شده و اینطور تصور میشود که حدیث عامه نیز در هماهنگی و تطابق کامل با نظریه ایشان است بهنحوی که به بیان خود ابوالکلام، تمامی مشکلها در رابطه با مسأله غامض ذوالقرنین به یکباره از میان خواهد رفت!
إشکالی که در رابطه با نحوهی استناد به احادیث عامه به نظریه ابوالکلام وارد است؛ میتوان عدم توجه به معارضات روایی و توجیه و تفسیر این معارضات دانست. دقت در کتب حدیثی عامه مشخص میکند که تعارضات بسیاری در میان احادیث وارده در باب ذوالقرنین وجود دارد و بسیاری از محدّثین عامه در این روایات اختلاف نمودهاند. برای مثال، تعدادی از احادیث عامه، ذوالقرنین را اهل روم دانسته و برخی دیگر اسکندر مقدونی را بهعنوان ذوالقرنین معرفی نمودهاند:
کان غلاماً من الروم أعطى ملکاً فسار حتى أتى ساحل أرض مصراً فابتنی مدینة یقال لها إسکندریة (۵) ذوالقرنین جوانی از اهل روم بود که حکومت یافت، پس چنان رفت تا به ساحل سرزمین مصر رسید و در آنجا شهری بنا کرد به نام اسکندریه.
عن وهب بن منبه الیمانی کان ذوالقرنین رجلاً من الروم ابن عجوز من عجائزهم لیس لها ولد غیره و کان اسمه الإسکندر (۶) ذوالقرنین مردی بود از اهالی روم و مادرش پیرزنی بود از پیرزنهای آنان و فرزند دیگری نداشت و نام ذوالقرنین اسکندر بود.
گروه دیگر از این احادیث، ذوالقرنین را فرشتهای از فرشتگان دانستهاند:
عن جبیر بن نفیر أن ذا القرنین ملک من الملائکة أهبطه الله إلى الأرض و آتاه من کل شئ سببا (۷) جبیر بن نفیر: ذوالقرنین فرشتهای بود از فرشتگان که خداوند او را به زمین فرو فرستاد و اسباب هر چیز را در اختیارش نهاد.
احادیث دیگری دلالت دارند که ذوالقرنین در زمان حضرت ابراهیم (ع) میزیسته:
عن عبید بن عمیر ان ذا القرنین حجّ ماشیاً فسمع به ابراهیم فتلقاه (۸) عبید بن عمیر: ذوالقرنین پای پیاده عازم حج شد و ابراهیم از این موضوع آگاه شده، به ملاقاتش رفت.
مضاف بر این، تعدادی از روایات نیز ذوالقرنین را نبی دانسته و تعدادی دیگر هم مقام نبوت را از او نفی نمودهاند:
سئل على عن ذیالقرنین أ نبیّ هو؟ فقال: سمعت نبیّکم (ص) یقول: هو عبد ناصح الله فنصحه (۹) از علی (ع) درباره ذوالقرنین سؤال شد، فرمودند: از پیامبرتان شنیدم که میفرمود: ذوالقرنین بندهی صالحی بود که برای خدا خیرخواهی کرده و خدا نیز خیرخواه او بود.
عن ابن عباس قال: ذوالقرنین نبی (۱۰) ابن عباس میگفت: ذوالقرنین پیامبر است.
روایات دیگری هم از وهب بن منبّه در رابطه با ذوالقرنین نقل شده که به افسانهها و اساطیر شباهت دارد. احادیثی که در این بخش اشاره شد، تنها بخشی از معارضات موجود در احادیث عامه در موضوع ذوالقرنین را نشان میدهد. لیکن با همین اشارهی اجمالی معلوم گردید که تعارضات قابل توجهی در میان روایات عامه به چشم میخورد؛ اینکه ذوالقرنین نبی بوده یا نه؟ فرشته بوده یا انسان؟ اسکندر مقدونی بوده یا در زمان حضرت ابراهیم میزیسته؟ همگی مواردی هستند که محدّثین و مفسّرین عامه آراء متفاوتی را در رابطه با آن بیان نموده و در ارتباط با آن به اجماع دست نیافتهاند.
لذا شایسته بود جناب ابوالکلام پس از رفع تناقضات و با ارائهی دلیل، به یک حدیث خاص از میان تمامی این احادیث متناقض استناد مینمودند. به بیان دیگر، استناد ایشان به حدیث، حاکی از آن است که ایشان علاوه بر قرآن و مستندات تاریخی، حدیث عامه را نیز بهعنوان یکی از منابع مورد اتکاء در بحث ذوالقرنین قبول داشتهاند. در این صورت این سؤال مطرح میشود که چرا ایشان در میان خیل احادیث وارده در این باب، تنها به یک حدیث، آن هم حدیثی که مؤید نظریهی ایشان است، استناد نموده و دلیلی برای رد سایر احادیث ارائه نکردهاند؟!!
جالب آنجاست که سدی، راوی همان حدیثی که ابوالکلام بدان استناد کرده، احادیث دیگری نیز در شأن ذوالقرنین بیان نموده که یکی از آنها ذیل آیه «فَأمّا مَن ظَلَمَ فَسَوفَ نُعَذِّبُهُ» وارد شده و به تعذیب شدید و کشتار دردناک ظالمان توسط ذوالقرنین اشاره دارد. (۱۱) این روایت نیز همانند روایت اول که از سدی نقل گردید، در تفسیر ابن ابیالحاتم آورده شده است و هر دو روایت دارای سند مشابهی هستند. لذا جناب ابوالکلام که قائل به صحت اولین روایت هستند، میبایست روایت دوم را نیز بپذیرند.
این در حالیاست که پذیرش روایت دوم که به نحوهی تعذیب بیرحمانه ظالمان از سوی ذوالقرنین اشاره نموده، با نظریهی ابوالکلام همخوانی ندارد. ایشان در جای جای کتاب خود از عفو و ملاطفت و مدارای کوروش با دشمنانش سخن گفته و تاریخ نیز چنین رویّهای را درباره کوروش صادق دانسته است. حال آنکه در حدیث فوقالذکر، سخن از تعذیب ظالمان به عذابی سخت به میان آمده که با حقایق تاریخی و با نظریه ابوالکلام مخالفت دارد.
به این ترتیب از میان دو حدیث با اسناد کاملاً مشابه، یکی مؤید نظریه ابوالکلام بوده و دیگری در تضاد با آن است و این امر نشاندهنده تناقضی است که در نتیجهی رویکرد نادرست جناب ابوالکلام در قبالِ احادیث عامه حاصل شده است. نتیجه آنکه استناد ابوالکلام به احادیث عامه گرچه در ظاهر موجب قوام و تحکیم نظریهی او بوده و دلالت بر تطابق نظریهی مذکور با شواهد روایی دارد، اما با یک بررسی عمیقتر مشخص میگردد که ایشان حدیث اهل سنّت را مصادره به مطلوب نموده و تنها به بخشی نظر افکنده که موافق خواست ایشان بوده است!!
جمعبندی
تا اینجا، جوانب مختلف نظریه ابوالکلام آزاد مورد ارزیابی قرار گرفت و وجوه تمایز آن با داستانی که قرآن کریم از ذوالقرنین ذکر نموده، تبیین گردید. با توجه به ادلّه ارائه شده مشخص شد که با استفاده از مستندات تاریخی موجود، نمیتوان انتساب سد داریال به کوروش کبیر را ثابت نمود. ضمناً سد داریال حتی اگر به امر کوروش ساخته شده باشد، اصلیترین ویژگیهای سد ذوالقرنین را دارا نیست.
همچنین ثابت شد که بر اساس شواهد و مستندات مختلفی از منابع تاریخی، کوروش قائل به تسامح در برابر ادیان مختلف بوده است. این حقیقت هم از آثار هرودوت و گزنفون و هم از محتوای بیانیههای بابلی مستفاد میگردد. این اسناد تاریخی در زمانها و مکانها و توسط افراد مختلفی نگاشته شده است. در این میان، کزنفون قصد تعظیم شخصیت کوروش را داشته و هرودوت چنانکه خودش اذعان نموده است، مطالبی را از قول پارسیانی بیان کرده که نمیخواستند کارهای کوروش را بیش از اندازه مهم جلوه دهند. بیانیههای بابل نیز به عنوان یک سند مستقل تاریخی دیگر، از سوی شخص کوروش و کاهنان بابل نگاشته شده است.
مشاهده میشود که تمامی اسنادی که توسط افراد مختلف و با مقاصد گوناگون نوشته شدهاند، بر یک حقیقت واحد دلالت مینمایند و آن اینکه کوروش کبیر، ملل مختلف را در عقایدشان آزاد گذاشته است. به این ترتیب دیگر نمیتوان در صدق محتوای این اسناد تردید نمود. همین امر موجب میشود که بین «سبک زندگی و اعتقادات کوروش کبیر» با «منش یک فرمانروای الهی» تفاوت قائل شویم.
از سوی دیگر، اثبات گردید که ترتیب سفرهای سهگانه ذوالقرنین نیز با جنگهایی که کوروش در اقطار عالم داشته، متفاوت است. استنادات جناب ابوالکلام به احادیث عامه نیز مخدوشاند.
تمامی مواردی که بدان اشاره شد، نشان از عدم تطابق مشخصههای اصلی ذوالقرنین و کوروش کبیر دارد و لذا نمیتوان نظریه ابوالکلام آزاد را بهرغم مقبولیّتی که نزد برخی محققین دارد، مورد پذیرش قرار داد.
در پایان تذکر به این نکته ضروری است که یکی از نقاط شاخص نظریه جناب ابوالکلام، نحوهی استناد ایشان به اسفار یهود و پرداختن به نقش متون مقدس یهودیان در یافتن مصداق تاریخی ذوالقرنین است که تا اینجا بدان پرداخته نشده. لذا در آینده تفصیلاً بدان خواهیم پرداخت.
ادامه دارد… حیات کوروش
نویسنده: احسان روحی / با اندکی تلخیص توسط اندیشکده مطالعات یهود
قسمت قبلی این مقاله ؛ قسمت بعدی این مقاله [بزودی]
پینوشتها:
۱. کوروش کبیر (ذوالقرنین)، ص۲۲۱
۲. از آنجا که لشکرکشی کوروش به ارمنستان در قیاس با وقایع عمده و تأثیرگذار حیات او همچون فتح لیدیه و بابل از اهمیت کمتری برخوردار بوده و نیز با توجه به آنکه مورّخین یونانی به غیر از گزنفون این قضیه را مسکوت گذاشتهاند، تحلیل جامعی در رابطه با چگونگی سلطه کوروش بر ممالک تابعه ماد بالاخص ارمنستان از سوی مورّخین معاصر انجام نشده است. لیکن برخی از محققین همچون گرانتوسکی و دیگران در کتاب «تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز» و شهبازی در «تاریخ ایران آکسفورد» اجمالاً به این موضوع اشاره نموده و ذکر کردهاند که لشکرکشی کوروش به ممالک تابعه ماد از جمله ارمنستان، پیش از حمله به لیدیه انجام گرفته است که این نظرات، مؤید نتیجهگیری ارائه شده در این مقاله است.
۳. تفسیر القرآن العظیم (ابن أبیحاتم)، ج۷، ص۲۳۸۱
۴. این بخش از استنادات ابوالکلام به منابع مذهبی یهود با جزئیات بیشتری در آینده مورد بررسی قرار میگیرد.
۵. الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج۴، ص۲۴۲
۶. همان، ص۲۴۳
۷. همان، ص۲۴۱
۸. همان، ص۲۴۲
۹. همان، ص۲۴۱
۱۰. همان.
۱۱. تفسیر القرآن العظیم (ابن أبیحاتم)، ج۷، ص۲۳۸۵: «عن السدی قال: کان عذابه أن یجعلهم فی بقر من صفر، ثم توقد تحتهم النار حتى یتقطعوا فیها». لازم به ذکر است که این سنخ از مطالب که در روایت سدی طرح شده در روایات امامیه نبوده و هرگز قابل پذیرش نیست.
منبع: کتاب «در جستجوی ذوالقرنین»؛ نوشته: «احسان روحی»، نشر «نگاه معاصر»، چاپ اول، ۱۳۹۷.
…
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
در مناطقی که حضرت سلیمان هم حکومت می کرد همه خدا را قبول نداشتند و ایشان دین را بر آنها اجبار نکرد یا حضرت یوسف که حمایت فرعون را داشت اما دین را اجبار نکرد و گذاشت که مردم خودشان به خدا ایمان بیاورند یا حضرت محمد که می توانستند به سرزمین های بسیار حمله کند و دین را اجبار کند اما تا زمان زندگی ایشان دین اجباری صورت نگرفت
پس حالا چون در زمان این پیامبران دین اجباری صورت نگرفت آنها پیامبر نیستن پیامبران واقعی این را خوب می دانستند که دین اجباری باعث دوری مردم از خدا می شوند .
گویا شما دوست عزیز وقت مطالعه ندارید و الا مطلب روشن است!!! بحث اصلا اجبار دین نیست. بحث این است که کوروش نهتنها کاری به ادیان باطل نداشت بلکه حمایت هم میکرد. برای تعمیر بتخانهها از بودجه مملکت پول پرداخت میکرد و حتی بتهایی را که نبونید از برخی سرزمینها آورده بود به جای خودش برگرداند تا مردم به بتپرستی ادامه بدهند!!! اینها چه ربطی به اجبار کردن دین دارد؟!!!
در مورد جنگ کوروش با قبایل وحشی باکتریا و گیدوسیا به بنده هم اطلاعات دهید با تشکر
کوروش یک رگش انسان بود و یک رگش انوناکی بود همون کسایی که ادیان الهی بهشون می گن فرشته و پادشاه اونا انکی نام داره…
از عذاب و کشتار سخت ظالمان سخن به میان اومد
و بعد شما اشاره کردید به بخشندگی کوروش نسبت یه دشمنانش
متوجه هستید که ظالمان با دشمنان تفاوت دارد؟
مگر هردشمنی ظالم میشود؟ نسبت بهدشمن خود بخشنده و نسبت به ظالمان بیرحم بود
جملات شما، جملات قشنگی است، اما ربطی به کوروش و دوستدارانش ندارد. شما گویا کتب و مقالات و سایتهای کوروشستایان را نخواندهاید!! از نظر اینان، و در افسانههای یهودساخته، دشمنان کوروش تماماً پادشاهان ظالم و خونریز و دیکتاتوری بودند که مردم کشورهایشان از ستم آنها به ستوه آمده بودند و کوروش با حمله به آن کشورها، مردم را از قید ظلم و جور پادشاهان آزاد میکرد!!
به نظر شما ذوالقرنین چه کسی هست که یهودیان با پیش زمینه ای که ازش داشته اند از پیامبر راجع بهش می پرسند یسئلونک عن ذی القرنین
مؤلف در کتاب خود به خوبی به این سؤال پاسخ داده است، که در قسمت ششم مقاله به آن خواهیم پرداخت.
اگر بخواهیم از میان پادشاهان تاریخی و اسطوره ای کسی را به ذوالقرنین تشبیه کنیم، قطعا کیخسرو گزینه بهتری است نسبت به کوروش. بگذریم که اسطوره کوروش در طی زمان نیز بسیاری از ویژه گی های کیخسرو را جذب کرذه. البته طرح نام کیخسرو صرفا یک مثال بود و تا حالا کسی این نظریه را مطرح نکرده.
ذوالقرنین کسی نیست جز اسکندر مقدونی
ذوالقرنین نه اسکندر مقدونی است نه کورورش است و نه ………… این خزعبلات ساخته و پرداخته یهودیسم است ذوالقرنین فقط اقا امیر مومنان امام علی علیه اسلام است جز این تفکر به باطل است. یاعلی ع
… درحالی که در ارمنستان ما سد آهنی نداریم! بلکه اون سد آهنی در تنگه داریال و در نزدیکی های تفلیس در گرجستان هست و نه ارمنستان.
چنین سدّی که چند هزار سال قدمت داشته باشه اونهم با اون مواد تشکیل دهندهی خاص، کوروش فقط در توهمات باستانگرایان ساخته، نه در خارج!!! در ادامه هم نویسنده توضیح داده که این سدهایی هم که در خارج هستند، گذشته از اینکه با سد ذوالقرنین تفاوت ماهوی دارند، جلوی هیچ قومی رو نمیگرفتند و اصلا کارکردشان این نبوده!
پیشنهاد میکنم کلیپ زِئوس در یوتیوب رو نگاه کنید که به بررسی منابع تاریخی در مورد ذوالقرنین میپردازه ، در قران از اسم های یاجوج و ماجوج اسم برده شده و در مقایسه با منابع تاریخی تقریبا ثابت میشه که ذوالقرنین همون اسکندر مقدونی هست
سلام ادمین عزیز نام کوروش در کدام کتاب های تاریخی که نویسنده آن ایرانی باشد یا مسلمان و مربوط به حداقل ۳۰۰ سال به قبل باشد آمده است؟