لژیون هالیوود در مواجهه با ملائکه الهی / از نگاه جنسی و مادی تا شیطانانگاری
تجربهای چهلساله از لیبرالیزاسیون دولتی (قسمت دهم)
نگاهی به آنچه در قسمتهای قبل گذشت:
در اولین قسمت گفتیم: مبتنی بر لیبرالیسم، فرد از آزادی مطلق برخوردار بوده و هیچ تکلیفی را برنمیتابد! «فردگرایی» مهمترین شاخصه این رویکرد است.
در دومین قسمت گفتیم: مبتنی بر «فردگرایی»، روابط میان انسانها ماهیتی واقعی نداشته و شکلگیری جوامع انسانی، مرکّب واقعی محسوب نمیشود.
در سومین قسمت به تقابل «اصالت فرد» با ارزشهای دینی جامعه پرداخته و دیدیم که چگونه در تفکر لیبرال، فرد ادعای خدایی مینماید.
در چهارمین قسمت گفتیم: در تفکر «اومانیسم» بهعنوان ریشهی مکاتب غربی، انسان، محورِ ارزشها بوده و تنها ارادهی اوست که اصیل است.
در پنجمین قسمت دیدیم که متفکران ملحد غربی، چگونه با ترویج «شکگرایی» باعث حذف باورهای قلبی (متعلّقات ایمان در تفکر خدامحور) شدند.
در ششمین قسمت به تقابل «لیبرالیسم» با مهمترین نقطهی تمایز تفکر خدامحور و تفکر بشرمحور یعنی: «ایمان به عالَم غیب» پرداختیم.
در هفتمین قسمت نوع مواجههی تفکر اومانیستی با «ایمان به آخرت» و موضوع مرگ بررسی شد.
در هشتمین قسمت به موضوع «ایمان به وجود انبیای الهی» و نوع مواجههی غرب با آن پرداختیم.
در نهمین قسمت به موضوع «ایمان به وجود کتاب الهی» و نوع مواجههی غرب با آن پرداختیم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۵. ایمان به وجود ملائکه الهی
«ایمان به وجود ملائکه» در بَردارندهی باوری است که نهتنها «محوریت بَشر» در عالم هستی را با تضاد مواجه میسازد، بلکه سبب میشود تا انسان بهعنوان یکی از مخلوقات الهی در کنار نَباتات، جَمادات، حیوانات، مَلائکه و جِنّیان معرفی، و بر محور حضور خالق قادر متعال معرفی گردد و از این جهت است که «ایمان به وجود ملائکه» را میبایست از جمله باورهایی دانست که ماهیت «تمدن غرب» را با چالش مواجه ساخته و نگرش اومانیستی (Humanism) را که تنها بر اصالت اراده و خواست بَشر تمرکز دارد، دچار بحران هویتی میسازد.
فرشتگان و ملائکه از موجودات نامرئی و غیرمادی عالم هستی هستند که در تفکّر خدامحور (Theism) از جایگاهی رفیع برخوردار بوده و ایمان به وجود ایشان، عرصهای دیگر از تقابل و تمایز میان تفکّر خدامحور و تفکّر بَشرمحور را رقم میزند. موجوداتی آفریده شده توسط خداوند متعال که بخشی از عالم هستی را تشکیل میدهند و دانا در شناخت خدا و عامل اجرای فرامین خدا و در عین حال ترسنده نسبت به نافرمانی از دستورات الهی شناخته میشوند. موجوداتی که در ایشان نه سُستی و خستگی موضوعیت دارد و نه غفلت و سهو و…؛ موجوداتی با کرامت که نحوهی خلق و تکثیر ایشان مشابه دیگر مخلوقات نبوده و خداوند سبحان ایشان را در جوار خود منزلت داده و برای ابلاغ وحی و فرامین خود به سایر موجودات امین ساخته و در این مسیر، جمیع آفات بَشری را از ایشان دور ساخته و از بلایای مادی محفوظشان فرموده است.
اهمیت «ایمان به وجود ملائکه» و کارگرد ویژهی فرشتگان و ملائکه آنچنان مهم است که امام علی بن ابیطالب (ع) بهعنوان وصیّ و نخستین تبیینکنندهی دین نبیّ خاتم (ص)، سعی میکند تا در خطبهی ۹۱ نهجالبلاغه، به تشریح نحوهی خلقت و معرفی اقسام و ویژگیهای ایشان بپردازد و بخشی از تواناییها و وظایف ایشان در عالم هستی را متذکر شود.
البته باید توجه داشت که «ایمان به وجود ملائکه» در کُنه خود، «ایمان به عالم غیب» و تعریف عالم هستی به دو بخش «عالم غیب» و «عالم شهود» و در عین حال «ایمان به آخرت» را وجاهتی ویژه میبخشد. همچنان که میتواند باوری در امتداد شخصیت رسالتی انبیای الهی و در راستای تعمیق «ایمان به انبیای الهی» تعریف شود. باوری که از یک طرف بهسبب کارویژهی برخی از فرشتگان و ملائکه در ابلاغ اوامر الهی به پیامبران موضوعیت یافته و از طرف دیگر شأن قدسی پیامبران و ارتباط ایشان با عالم غیب را هویدا میسازد، و از منظری دیگر، ایشان بهعنوان رسولان الهی از شأنی واسطهای در مسیر ابلاغ کُتب آسمانی و صُحف انبیای الهی و در تشکیل «ایمان به کتاب الهی» برخوردارند.
با این همه آنچه که «ایمان به وجود ملائکه» را از سایر باورها متمایز، و به او شأنی ویژه در مصاف با نگرش اومانیستی میبخشد، حضور این باور بهعنوان نقضکنندهی احاطهی مطلق بَشر بر پیکرهی هستی و بهعنوان محور عالم هستی میباشد؛ موضوعی که اسباب کینهی تمدن غرب را فراهم ساخته و عرصهی فرهنگ و هنر غرب را به کارزاری برای بُروز این درگیری مبدل ساخته است.
نخستین مواجههی غرب با موضوع فرشتگان و ملائکه را میبایست در اتخاذ رویکرد التقاطی ایشان جستوجو نمود؛ رویکردی که مبتنی بر آن تمایز میان ملائکه و جنّیان نادیده انگاشته شده و ماهیت وجودی این دو در قالبی واحد و با عنوان «آنجل» جعل گردیده و بهصورت تصویری مشابه برای مخاطبان ترسیم میگردد؛ تصویرسازی ویژهای که با صرفنظر از وجود جنّیان بهعنوان موجوداتی که همانند انسان دارای شعور، اختیار و تکلیف میباشند، سعی میکند تا عصمت فرشتگان از گناه را مخدوش ساخته و با قراردادن شیاطین (Satan) در دستهی آنجل (Angel)، ساحت قدسی ملائکه را با ابهامی جدّی مواجه سازد.
از نخستین آثاری که شیطان را در قالب متداول فرشتگان و ملائکه تصویر مینماید، میتوان به نقاشی معروف «آخرین وسوسه مسیح» (Temptation of Christ) اشاره کرد؛ که در سال ۱۸۵۴م توسط «آری شِفر» (Ary Scheffer) بهعنوان یکی از نقاشان رمانتیسم (Romanticism) کشیده شد و پرتریست معروف آن با نشان «لژیون دونور» (Legion of Honour)، تمام تلاش خود را معطوف ارائهی جنبههای احساسی و ملموس از شیطان در قالبی آنجلگونه کرده است!
«نیکی کوچک» (Little Nicky) عنوان اثری به کارگردانی «استیون بریل» (Steven Brill) است که در سال ۲۰۰۰ میلادی تولید شد؛ فیلمی سینمایی که به صراحت اقدام به ترسیم هم جنسی شیطان و فرشتگان نموده و فرشتهی کوچکِ اثر، یعنی «نیکی» را محصول ازدواج پدری «شیطان» و مادری «آنجل» معرفی مینماید.
فیلم «دگما» یا «جزماندیشی» (Dogma) نیز یکی دیگر از جمله آثار انبوه تولیدی سینمای هالیوود است که فرشتگان و ملائکه را بهصورتی شرور و شیطانی مجسّم میسازد؛ اثری که در سال ۱۹۹۹م تولید گردید و طی آن «کوین اسمیت» (Kevin Smith) در مقام کارگردان، به معرفی دو فرشتهی شرور و رانده شده به زمین میپردازد و سعی ایشان برای پیدا نمودن راهی جهت بازگشت به بهشت را در قالبی کُمدی، تصویرسازی مینماید؛ بازگشتی که البته در تقابل با انسان معرفی و رسماً اعلام میشود که با بازگشت این دو فرشته به بهشت، تمام نسل بَشر از بین خواهد رفت!
همچنین غرب در فرازهایی دیگر از تاریخ مواجههی خود، سعی نمود تا بهمنظور زدودن ساحت قُدسی و ملکوتی فرشتگان و ملائکه، وجاهتی جنسی به ایشان ببخشد و این مخلوقات الهی را بهصورتی مؤنث، با قابلیت همآغوشی برای بَشر مذکّر تصویرسازی نماید و یا در بعضی از آثار، ایشان را بهصورت مذکر و عاشق انسان مؤنث ترسیم و پای او را به رختخوابهای متداول فیلمهای هالیوودی بکشاند!
«شهر فرشتهها» (City of Angels) را میتوان از جمله آثار سینمای هالیوود معرفی نمود که به جهت تقابل با «ایمان به وجود ملائکه» و در راستای زدودن ساحت قُدسی و ملکوتی فرشتگان و ملائکه، وجاهتی جنسی به ایشان بخشیده و سعی میکند تا ملائکه را بهصورت مذکر، با قابلیت همآغوشی و همبستری با بشر مؤنث تصویر نماید؛ اثری که در سال ۱۹۴۶م توسط «برد سیلبرلینگ» (Brad Silberling) تولید شد و جوایز سینمایی نسبتاً زیادی را از آنِ خود نمود.
«شهر فرشتهها» داستان فرشتهای با بازی «نیکلاس کیج» (Nicolas Cage) است که مأموریت اصلی قبض روح و هدایت ارواح پس از مرگ را عهدهدار است و در این مسیر با آدمهای مختلف و ماجرای زندگی ایشان آشنا میشود تا آنکه عاشق یک پزشک زن با بازی «مگ رایان» (Meg Ryan)، میشود؛ این اثر، مبتنی بر آموزههای اومانیستی فرشتهی مقرّب درگاه الهی را به شوق همبستری با بشر به زمین میکشاند و تلاش او برای انسانشدن را به تصویر میکشد؛ فرشتهای که عشق زمینی و مادی را به تقرّب و حضور در پیشگاه خداوند ترجیح میدهد!
شاید همین تقابل موجود میان تفکر خدامحور و تفکر بَشرمحور است که صنعت سینما را بر آن میدارد که تلاش نماید تا بخشی از صورت وضعیت حضور فرشتگان و ملائکه در عالم هستی را بهگونهای وحشتزا نشان داده و با ارائهی تصویری جعلی، این موجودات لطیف و با کرامت را بهگونهای مُضر و وحشتآفرین معرفی کند و از همین جهت است که بخش قابل توجهی از ساختههای هالیوود با این موضوع، در ژانر وحشت (Horror genre) دستهبندی میشوند.
همین رویکرد است که سبب میشود تا در تصورات غربی، عموماً فرشتگان بهعنوان بردگان گوش بهفرمان خدای خشن و بیرحم تصویرسازی شده و عموماً بهعنوان عَملهی خالق بَشر، برای سختیگرفتن به انسان ظهور مییابند؛ عُمالی که تمرکز اصلی خود را معطوف پیشبرد اهداف جاهطلبانه و ایجاد اتوریته (Authority) خالق بَشر ساخته و در راستای قدرتطلبی خداوند، سعی و همت اصلی خود را متمرکز بر سرگردانی هرچه بیشتر بَشر مینمایند!
«لژیون» (Legion) عنوانِ دیگر فیلم هالیوودی است که توسط «اسکات استوارت» (Scott Stewart) در سال ۲۰۱۰ میلادی تولید گردید؛ فیلمی که بهصراحت، پس از معرفی فرشتگان و ملائکه بهعنوان بردگان گوش بهفرمان خدای خشن و بیرحم، به طرح موضوع «پایان تاریخ» پرداخته و اعلام میدارد که قدرتطلبی خداوند! سبب شده تا او دیگر امیدی برای بهبودی نسل بَشر نداشته باشد؛ خداوندی که اکنون پشیمان از آفریدن انسان است! و سعی مینماید تا خشم خود از آدمیان را همانند بار گذشته که با طوفان نوح محقق گردید و به قتلعام تمامی انسانها منجر گردید؛ اینبار با فرستادن حشرات و قبض روح انسانها برای قتل یکدیگر مدیریت نماید.
«لژیون» سعی میکند تا از آموزههای انحرافی برخی تفکرات بهظاهر خدامحور بهره گرفته و به ترسیم دوگانهای از فرشتگان و ملائکهی خوب و بَد (آپولون [Apollo] و دیونیزوس [Dionysus]) مبادرت ورزد؛ دوگانهای که از آموزههای انحرافی «یهودیت» وام گرفته و تفکر مجعول و موضع تحریفی ایشان در باب دوستی با حضرت میکائیل (بهعنوان فرشتهای که دوست و همراه بَشر است و همیشه دستورهای ساده و راحت را میآورد) و دشمنی با حضرت جبرئیل (بهعنوان فرشتهای که همواره دشمن نسل بَشر بوده و دستورهای مشکلی دربارهی جهاد و جنگ میآورد) را به عرصهی سینما میکشاند و ضمن تلفیق آن با آموزههای اومانیستی، سعی میکند تا برای مخاطب ذهنیتی ضدبَشری از فرشتگان و ملائکه ترسیم نماید!
«لژیون» ضمن تصویرسازی از فرمانبرداری مطلق فرشتگان و ملائکه در راستای اهداف جاهطلبانهی خالق بَشر! به ترسیم فرشتهای لیبرال با نام میکائیل (Michael) مبادرت میورزد که از قدرتطلبی خداوند منزجر است و هنوز به بشر امید داشته و عشق به نوع بشر هنوز در وجود او نمرده است! فرشتهای با باورهای اومانیستی که تمام تلاش خود را به کار میگیرد تا در برابر خداوند ایستادگی نموده و هدف خود را معطوف نجات کودکی میسازد که ادامهدهندهی نَسل بَشر خواهد بود؛ کودکی که تمرکز اثر حول حواشی نجات او از دست فرشتهی دیگری است که همواره دشمن نسل بَشر است؛ فرشتهای بهنام جبرئیل (Gabriel) که خواهان اجرای دستور خدا و نابودیِ این آخرین انسان است.
«لژیون» در سیر روایت خود، اقدام به ترسیم نجات نسل بشر از انقراض پرداخته و میکائیل را بهعنوان فرشتهای معرفی میکند که ضمن سرپیچی از فرمان خداوند در اعلان رستاخیز و پذیرش پایان زندگی بَشر؛ به مقابله با پیشبرد اهداف جاهطلبانه خدواند! همت میگمارد و در این مسیر با تلاش ویژهی خود، سرانجام این نوزاد را بهسوی نجات میفرستد و خداوند را نیز متقاعد میسازد که همچنان خوبی در نَسل بَشر وجود دارد و امید به انسان، امری واهی نیست!
البته «لژیون» در فرجام سینمایی خود، ضمن ترسیم اقناع خداوند بر اثر تلاشهای میکائیل، بر ندامت و پشیمانی خداوند از ناامیدی نسبت به بَشر تأکید میورزد و این تحول خداوند را با بخشیدهشدن میکائیل و دوباره زنده شدن او محقق میسازد! میکائیلِ شکستخورده و مقتول در مصاف با جبرئیل، حیاتی مجدد مییابد و به فرمان خداوندی که دیگر از اقدامات ضد بَشری خود توبه نموده! بار دیگر به مقام و منزلت قبلی خود بازمیگردد!!
ادامه دارد…
نویسنده: محمدرضا شاهحسینی با ویراستاری مجدد اندیشکده مطالعات یهود
قسمت قبلی این مقاله ؛ قسمت بعدی این مقاله
««« پایان »»»
آشنایی با رنگهای بهکار رفته در مقالهی فوق:
رنگ آبی برای تأکید بر کلمات کلیدی است.
رنگ قهوهای برای نقلقول استفاده میشود.
رنگ بنفش در تیترهای اصلی استفاده شده.
رنگ قرمز برای لینکدادن استفاده شده.
لژیون ، لژیون ، لژیون ، لژیون ، لژیون
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها: