آغاز و پایان بنیاسرائیل (قسمت پنجم)
در روایات عهد عتیق شرحی مفصل درباره رواج بعلپرستی به وسیله ایزابل و دخترش و گسترش فساد و ستم اجتماعی در دو سرزمین افرائیم و یهود مندرج است. طبق این روایات، ایزابل حاکم مطلق و خونریز و بیقانون سرزمینهای بنیاسرائیل بود؛ «انبیاء خداوند را می کشت» و ایشان گروه گروه از دست او در غارها پنهان میشدند. (۱)
این سرآغاز موجی جدید از جنبش پیامبری (۲) در میان اتباع دو دولت بنیاسرائیل است. این «پیامبران» مصلحینیاند با شخصیتی مردمی، مسحورکننده و بسیجگر که مردم را به احیاء سنن موسوی، یکتاپرستی و عدالت اجتماعی فرامیخواندند. و در چنین فضایی است که یکی از شگرفترین پیامبران ظهور میکند؛ کسی که از نظر احیاء سنن یکتاپرستی و مبارزه با ستم و بیعدالتی و فساد اجتماعی در میان پیامبران پس از موسی تا آن زمان یگانه است. او ایلیاء نبی نام دارد و همان پیامبری است که قرآن کریم با نام الیاس از او با تجلیل فراوان یاد کرده و خاندان او را «آل یاسین» نامیده است:
و الیاس از پیامبران بود. به مردم خود گفت آیا پروا نمیکنید؟ آیا بعل را به خدایی میخوانید، و آن بهترین آفرینندگان را وامیگذارید؟ پروردگار شما و پروردگار نیاکانتان خدای یکتاست. پس تکذیبش کردند و آنان از احضار شدگانند، مگر بندگان مخلص خدا. و نام نیک او را در نسلهای بعد باقی گذاشتیم. سلام بر خاندان الیاس [سلام علی آل یاسین]. ما نیکوکاران را چنین پاداش میدهیم. او از بندگان مؤمن ما بود. (۳)
در روایات «عهد عتیق» از ایلیاء نبی به عنوان «ایلیاء تشبی از ساکنان جلعاد» (۴) یاد شده است. (۵) جلعاد منطقهای است کوهستانی در شرق رود اردن و در همسایگی سوریه که از گذشتهای دور مأوای قبایل آموری بود و بعدها بخشی از قبایل آرامی و بنیاسرائیل نیز در آن سکنی گرفتند. «جلعادیان»، یا مردم بومی جلعاد، جمعیتی انبوه بودند و در حوادث سیاسی آن زمان نقش فعال داشتند. بنابراین، محل زیست ایلیا منطقهای است فراقومی که در آن قبایل اسرائیلی و غیراسرائیلی آمیزش داشتند (۶). مهمتر، موطن اصلی ایلیا یعنی «تشب» است که نمیدانیم در کجاست. (۷) برخی محققین، به این دلیل، ایلیا را از بنیاسرائیل نمیدانند بلکه او را از طایفه رکابی (۸) یا از طایفه قینی (قائنی) (۹) میدانند. (۱۰)
خدا با ایلیا ( الیاس ) صحبت میکند.
رکابیان در اصل از مردم شهر قناتاند. قنات (دارالقنوات) (۱۱) نام کهن شهر حوران (۱۲) (در شمال شرقی سوریه) است که سکنه آن بعدها بنام اعراب نبطی شناخته میشوند؛ گروهی از آنان به کنعان کوچیدند و طایفه رکابی را بنیان نهادند. (۱۳)
طایفه سامی قینی همان طایفهای است که شعیب (یترون) (۱۴)، پدر زن موسی (ع)، به آن تعلق داشت. نویسندگان دایرةالمعارف یهود، نام طایفه فوق را به واژه «قین»، به معنای «آهنگر» منتسب میکنند و آنان را یک گروه حرفهای از آهنگران کوچنشین میدانند. (۱۵) حال آنکه در «عهد عتیق» اشارهای به تعلق شعیب به حرفه آهنگری مندرج نیست؛ به عکس او چادرنشینی متمکن و «کاهن مدیان»، یعنی شیخ طایفه خود در منطقه فوق، توصیف شده است. (۱۶) به علاوه، توجه کنیم که در نیمه اول هزاره دوم پیش از میلاد در اسناد مصری از شهر «قنات» به عنوان «قین» (۱۷) و «قانو» (۱۸) نام برده شده است. (۱۹) مجموعه این دلایل، و نیز یکسانی فرهنگ و عقاید دینی قینیها و رکابیان، نشان میدهد که ایندو طایفه کوچنشین خویشاوند و از مردم شهر قنات و همان طایفه شعیباند. شهر دارالقنوات امروزه از مراکز دروزیهای سوریه است و میدانیم که دروزیها برای شعیب پیامبر جایگاهی ویژه قایلاند. (۲۰) این امر نیز نشانه دیگری است که از تعلق طایفه قینی به شهر قنات. امروزه برخی محققین، چون اشتاد (۲۱)، معتقدند که یکتاپرستی در آغاز در میان طایفه شعیب رواج داشت و موسی (ع) با این آئین در میان طایفه همسرش آشنا شد. (۲۲)
دایرةالمعارف یهود انتساب ایلیاء نبی به قینیها و رکابیان را رد میکند و تنها دلیلی که اقامه میکند رهبری ایلیا بر یک «جنبش مردمی» در سرزمین بنیاسرائیل است (۲۳). این نگرش آشکارا صبغه نژادگرایانه دارد. برای مورخین یهودی دشوار است که ظهور یک «پیامبر بیگانه» را در میان بنیاسرائیل و پیروی تودههای مردم از او را بپذیرند. آنان فراموش کردهاند که در همین زمان حکمرانان واقعی بنیاسرائیل دو زن فنیقی (ایزابل و عتلیا) بودند.
اگر بدانیم که اخیاء شیلونی و ایلیاء نبی از مردمی جز بنیاسرائیل بودند، و مردم شیلو و طوایف قینی و رکابی را به عنوان مدافعان سرسخت و احیاءگران یکتاپرستی موسوی بشناسیم، و نیز بدانیم که مردم طایفه شعیب پیش از بنیاسرائیل یکتاپرست بودند، تصویری که یهودیان از «یهوه» به عنوان «مخلوق» فرهنگ «ممتاز» و «یگانه» خود ساختهاند تمام و کمال فرو میریزد. دیرزمانی است که یهودیان بر خدا و بندگان خدا به خاطر «ابداع» آئین یکتاپرستی منت نهادهاند. حال آنکه اینان نخستین یکتاپرستان گیتی نبودند و آنگاه که به این آئین گرویدند، برای خدای یگانه معبدها و نمادهای طلایی به پا کردند، او را در ردیف «بعل» – خدای بزرگ همسایگان فنیقی – جای دادند و به داشتن خدای انحصاری قوم خود بالیدند. و سرانجام، خدای یگانه را به موجودی بدل ساختند که چون پیرزنان جادوگر جز نثار نفرینهای شوم و پیشگویی کیفرهای هولناک برای دشمنان اشرافیت قبیله یهودا کاری ندارد. بیهوده نیست که در میان یهودیان مصلحینی مردمی چون اخیا و ایلیا و ارمیا نمییابیم و «پیامبرانی» که از ایشان سراغ داریم، چون «ناتان نبی» و «حزقیال نبی»، همه از جنس «پیامبران درباری»اند؛ همانانی که ارمیا ایشان را پیامبران دروغین خوانده است. (۲۴)
آنچه پیوند ایلیا را با رکابیان بیشتر آشکار میکند، حضور فعال این طایفه در انقلاب ایلیاء نبی است؛ تا بدانجا که در جریان تخریب معابد بعل در سامریه و کشتار خاندان عمری و داوودی یکی از آنان را، به نام یوناداب (جندب) بن رکاب (۲۵)، در کنار ییهو، سرکرده قیام، مییابیم. (۲۶)
در سدههای پسین نیز رکابیان در حوالی بیتالمقدس سکونت دارند؛ جامعهای متمایز از بنیاسرائیل را تشکیل میدهند و برخلاف ایشان از نوشیدن شراب به شدت پرهیز میکنند. کمی پیش از اشغال بیتالمقدس به وسیله بختالنصر، خداوند از ارمیا میخواهد که، برای آزمایش ایشان و ارائه نمونهای صالح به یهودیان، رکابیان را به نوشیدن شراب ترغیب کند. ارمیا آنان را به خانه نگهبان «معبد سلیمان» دعوت میکند، کوزههای پر از شراب در برابرشان مینهد و دعوت به نوشیدن میکند. آنان نمینوشند و چنین پاسخ میدهند:
شراب نمینوشیم زیرا که پدر ما یوناداب بن رکاب ما را وصیت نموده گفت که شما و پسران شما ابداً شراب ننوشید، و خانهها بنا مکنید و کشت منمایید و تاکستانها غرس مکنید و آنها را نداشته باشید بلکه تمامی روزهای خود را در خیمهها ساکن شوید تا روزهای بسیار بر زمینی که شما در آن غریب هستید زنده بمانید. (۲۷)
ایلیاء نبی شبانی چادرنشین بود؛ روزی در اردن سکونت داشت و روز دیگر در حوالی صیدا. زندگی زاهدانهای داشت. یاور مستمندان بود و مردم او را «مرد خدا» میدانستند. (۲۸) در روایات «عهد عتیق» برخلاف رویه متعارف، هیچ اشارهای به نام پدر، تبار و پیوند او با قبایل بنیاسرائیل نشده است.
ایلیاء ( الیاس ) پیامبران بعل را میکشد.
ایلیا، به فرمان خداوند، دعوت خود را آشکار کرد. مردم به او گرویدند و در شورشی بزرگ، به دستور ایلیا، ۸۵۰ تن از «پیامبران» بعل و اشرا (۲۹) را به قتل رسانیدند. (۳۰) اخاب، که در این روایت شخصیتی متزلزل دارد، هراسان ماجرا را به ایزابل خبر داد و ملکه فنیقی دستور قتل ایلیا را صادر کرد. ایلیا برای نجات جان خود به بیابانها پناه برد تا سرانجام در مغارهای کلام خدا بر او نازل شد. در این مکاشفه، ایلیا خداوند را «خدای لشکرها» (رب الجنود) (۳۱) میخواند که تعبیری کاملاً نو در روایات «عهد عتیق» است و بیانگر رسالت انقلابی ایلیا (۳۲). خداوند به او دستور میدهد که سه تن را برای انهدام خاندان اخاب و احیاء یکتاپرستی موسوی در میان بنیاسرائیل به یاری طلبد: حزائیل، ییهو بن نمشی و الیشع بن شافاط (۳۳).
حزائیل (۳۴) از سرداران آرامی دمشق است. او کمی پس از این ماجرا، با مرگ بن حدد دوم، شاه سوریه (۸۴۳-۷۹۸) میشود. نقش آرامیها در این سناریو هم بیانگر پیوندهای آرامی ایلیاست و هم بیانگر این امر که مردم بنیاسرائیل آرامیان دمشق را قومی بیگانه نمیشناختند. ییهو بن نمشی (۳۵) از سرداران بنیاسرائیل است و الیشع بن شافاط (۳۶) برزگری است ساده از مردم اردن. الیشع، که پس از دیدار با ایلیا به خدمتگزار او بدل میشود (۳۷)، همان پیامبری است که پس از درگذشت ایلیا در رأس پیروانش قرار میگیرد و جنبش او را تداوم میبخشد. (۳۸) الیشع (الیسع) از پیامبرانی است که نام ایشان در قرآن کریم ذکر شده است. (۳۹) درباره تبار الیسع و پیوند او با قبایل بنیاسرائیل نیز، چون ایلیا، هیچ اشارهای در روایات «عهد عتیق» مندرج نیست.
ییهو بن نمشی سوار بر ارابه
جنبش این پیامبر شورشی تنها علیه سلطه خاندان عمری بر دولت افرائیم نیست. ایلیا به مبارزه علیه شاه یهودیان نیز برخاست زیرا «خدای پدران خود را ترک کرده»، بتخانه ساخته و «ساکنان اورشلیم را به زنا کردن ترغیب مینمود.» (۴۰) ایلیا در نامهای به شاه یهود چنین نوشت:
به طریق پادشاهان اسرائیل رفتار نموده، یهودا و ساکنین اورشلیم را اغوا نمودی که موافق زناکاری خاندان اخاب مرتکب زنا بشوند و برادران خویش را نیز… به قتل رسانیدی. همانا خداوند قومت و پسرانت و زنانت و تمامی اموالت را به بلای عظیم مبتلا خواهد ساخت. (۴۱)
سرانجام، در سال ۸۴۲، در زمان سلطنت یهورام بن اخاب بن عمری در دولت افرائیم (۸۵۱-۸۴۲) و اخزیا (۴۲) بن یهورام بن یهوشافاط در دولت یهود (۸۴۱-۸۴۲) انقلاب آغاز شد. اخزیا، شاه یهود، پسر عتلیا و نوه ایزابل است و داماد خاندان اخاب. (۴۳) و یهورام، شاه افرائیم، دایی و احتمالاً پدر زن اوست.
قیام با ابلاغ پیام الیسع، که اکنون با درگذشت ایلیا در رأس توده انبوه پیروان او جای دارد، به ییهو بن نمشی، سردار بنیاسرائیل، آغاز میشود. الیسع او را به پادشاهی بنیاسرائیل منصوب میکند و حکم قتل خاندان اخاب را صادر مینماید. این در زمانی است که دولتهای بنیاسرائیل، به دعوت الیسع، هدف تهاجم حزائیل، شاه جدید آرامی، قرار گرفتهاند. ییهو به محل استقرار دو شاه افرائیم و یهود میرود و هر دو را به قتل میرساند؛ سپس به کاخ ییلاقی ایزابل میشتابد و او را نیز میکشد. آنگاه به همراه یوناداب بن رکاب، رهبر طایفه رکابی، رهسپار سامریه میشود.
ایزابل توسط سگها خورده میشود.
و چون از آنجا روانه شد، به یوناداب بن رکاب که به استقبال او میآمد برخورد و او را تحیت نموده گفت که آیا دل تو راست است مثل دل من با دل تو؟ یوناداب جواب داد که راست است. گفت اگر هست دست خود را به من بده. پس دست خود را به او داد و او وی را نزد خود به عرابه برکشید. و گفت همراه من بیا و غیرتی را که برای خداوند دارم ببین. (۴۴)
ییهو در سامریه تمامی اعضای خاندان عمری و بزرگان و کاهنان شهر و تمامی بعل پرستان و نیز ۴۲ تن از اعضای خاندان سلطنتی یهود (خاندان داوودی) را که در سامریه بودند به قتل میرساند. آنگاه، به همراه یوناداب رکابی به معبد بعل میرود، بتها را میشکند و معبد را به مزبله بدل میسازد. «پس ییهو اثر بعل را از اسرائیل نابود ساخت.» (۴۵) این سرآغاز حکومت ۲۸ ساله ییهو بن نمشی (۸۴۱-۸۱۴) بر دولت افرائیم است.
این داستان انقلابی است که با پیامبری ایلیاء نبی آغاز شد و با قیام ییهو بن نمشی، تخریب معابد پرستش «بعل» و کشتار خاندان عمری و بخش مهمی از اعضای «خاندان داوودی» به پایان رسید. معهذا، در اینجا نیز، چون ماجرای پیامبری اخیاء شیلونی و قیام یربعام بن نبط و «خاندان یوسف» علیه اشرافیت یهود تنها با یک روایت سروکار نداریم. روایت دومی، که آشکارا متأخر بر روایت پیشین است، بلافاصله آغاز میشود و ییهو و خاندان او «گنهکار» قلم میروند.
ییهو هرچند به فرمان ایلیا و الیسع یکتاپرستی موسوی را احیا کرد و سرزمین اسباط دهگانه شمالی را از بتپرستی کنعانی پاک نمود، چنانکه هیچگاه بعلپرستی به سرزمین قبایل شمالی بازنگشت (۴۶)، معهذا بر «گناه یربعام بن نبط» باقی ماند. (۴۷) تمامی شاهان بعدی افرائیم همچنان آلوده به «گناه یربعام بن نبط»اند؛ «شیطان بزرگی» که «اسرائیل را مرتکب گناه ساخت.» (۴۸)
این گناه بزرگ، که سرزمین قبایل شمالی را تا زمان انهدام خونین آن به وسیله امپراتوری آشور همچنان آماج نفرین قرار میدهد، چیزی نیست جز تداوم استقلال و عدم تمکین به اشرافیت یهود. فساد، بیعدالتی و بتپرستی بخشودنی است، چنانکه «خاندان داوود» در بیتالمقدس هماره به آن اشتغال دارد و هیچگاه به نابودی کامل تهدید نمیشود، ولی گناهی که «خاندان یوسف» بنیانگذار آن بود نابخشودنی است.
نگرش دایرة المعارف یهود به شخصیت ایلیاء نبی نیز، چون اخیاء شیلونی، منفی است. طبق این تصویر:
یکتاپرستی (۴۹) در جوهره خود ملازم با عدم تسامح دینی است برخلاف چندگانهپرستی (۵۰) که هیچگاه در ذات خویش مخالفتی با تنوع پرستش نداشته و هماره حضور مشربهای دینی مختلف را، دوش به دوش هم، تحمل کرده است. (۵۱)
اخیاء شیلونی و یربعام بن نبط
نویسندگان دایرةالمعارف یهود بر مایههای ستم و فساد و بیعدالتی اجتماعی در دولتهای آن زمان بنیاسرائیل، چون بیقانونی و قساوت ایزابل در تملک اراضی نابط یزرعیلی (۵۲) و قتل او (۵۳) چشم میپوشند. آنان توجه نمیکنند که چه در پیامبری اخیاء شیلونی و قیام «خاندان یوسف» علیه دولت یهود و چه در پیامبری ایلیاء نبی و قیام ییهو علیه خاندانهای سلطنتی عمری و داوودی، رواج بتپرستی فنیقی تنها به معنی اشاعه یک «عقیده دینی» نیست؛ بلکه ملازم است با رواج گسترده فساد و ستم اجتماعی. درونمایه اصلی ماجرا، آزادی یا عدم آزادی «پرستش دینی» نیست؛ تحمیل خونین «بعل پرستی» است از طریق قتلعام گروه گروه «پیامبران».
نویسندگان دایرةالمعارف یهود، که سخت با ایزابل و «همسایگان فنیقی» همدلی نشان میدهند، ایلیاء نبی را «افراط گرایی» میخوانند که «به شکلی غیرمشروط مخالف هرگونه پرستش، بجز یهوه بود.» به زعم آنان، ایزابل مخالفتی با پرستش خدای یگانه نداشت؛ به عکس، این ایلیا بود که سرسختانه با آئین و عقاید دینی همسایگان (فنیقی) مخالفت میکرد. لذا، خاندان سلطنتی با تبلیغات او مخالفت کرد زیرا سیاستش گسترش پیوندهای اقتصادی با همسایگان، بهویژه با صور، بود.
اخاب به عقاید دینی مردم خود وفادار بود ولی ضرری نمیدید که نسبت به دین مردم صور با تساهل برخورد کند و برای محافل نزدیک به ملکه ایزابل مکانی برای پرستش در سامریه به پا کند. ولی ایلیا… بر آن بود که رسالت تاریخی مردمش حفظ پرستش دینی ناب در درون مرزهای خویش و به رسمیت نشناختن سایر خدایان است… به فرمان ایلیا مردمی تحریک شده حمله بردند و پیامبران بعل را کشتند. شاه [اخاب] هیچ مخالفتی با اقدام ایلیا نشان نداد… ولی ملکه ایزابل از کشتار پیامبران بعل به خشم آمد و جنگی خونین را علیه ایلیا و پیروانش آغاز کرد… ایلیا مجبور شد به بیابان بگریزد زیرا مردم از او حمایت نکردند… در آنجا، مانند ماجرای موسی در کوه سینا، خدا بر او ظاهر شد… و از آنجا که مردم در جنگ با ایزابل از او حمایت نمیکردند… حزائیل، شاه بعدی سوریه، ییهو، شاه بعدی اسرائیل، و الیسع، جانشین ایلیا، به عنوان ابزارهای کیفر الهی تعیین شدند. (۵۴)
حیرتانگیز است ولی باور کنیم که اسطورههای «عهد عتیق» به گذشتههای دور تعلق ندارد؛ پدیدهای کاملاً زنده است. این همان مأخذی است که پیشتر از یربعام بن نبط تصویری منفی به دست میداد زیرا، بر اساس اتهام راویان یهودی «عهد عتیق»، در سامریه «بتخانه» به پا کرده بود. بهراستی چرا در اتهامی مشابه یربعام محکوم است و اخاب مورد دفاعی سخت قرار میگیرد؟! کشف این راز دشوار نیست. «یهوه» بهانهای بیش نیست و تنها ملاک جانبداری، حتی تا به امروز، رابطه با الیگارشی یهودی است. یربعام و «خاندان یوسف» محکوماند زیرا بر این کانون شوریدند و اخاب و «خاندان عمری» مقبولاند زیرا پیوندی استوار با این الیگارشی داشتند. این شیوه نگرش کاملاً جانبدارانه بیانگر حضور زنده اسطورهای است سه هزار ساله که روح و مایه حیات خویش را از نژادپرستی یهودی میگیرد.
پس از انقلاب سامریه و قتل اخزیا، شاه یهود، در بیتالمقدس نیز حوادثی خونین رخ داد. عتلیا، مادر اخزیا، به کودتا دست زد و با کشتار سایر اعضای «خاندان داوودی»، جز یک کودک که بهوسیله زنی پنهان شد، قدرت را به طور کامل به دست گرفت. عتلیا شش سال با اقتدار تمام بر دولت یهود حکومت کرد و سپس، محتملاً به دلیل اقتدار بیش از حد کاهنان فنیقی در دربارش، با مقابله کاهنان یهودی مواجه شد. سرانجام، آنان در کودتایی سنجیده عتلیا را به قتل رسانیدند و تنها بازمانده «خاندان داوود» را به سلطنت نشاندند. (۵۵)
مرگ عتلیا
در سده هفدهم، داستان عتلیا در هنر و ادبیات جدید اروپا بازتاب وسیع داشت. ژان راسین (۵۶) تراژدی معروف خود به نام عطلیه (۱۶۹۱) را نوشت، قطعات معروفی به همین نام تصنیف شد و آنتوان کویپل (۵۷) تابلوی معروف رنگ و روغن خود را به نام سقوط عتلیا (۱۶۹۲) کشید که در موزه لوور پاریس نگهداری میشود. مضمون تمامی این آثار ستایش از «خاندان داوود» است. (۵۸)
سقوط عتلیا
ادامه دارد…
قسمت قبلی این مقاله ؛ قسمت بعدی این مقاله
پینوشتها:
۱.کتاب اول پادشاهان، ۱۸/ ۴، ۱۳.
2.Prophetic Movement
3.الصافات، ۱۲۳-۱۳۲.
4.Elijah the Tishbite of the inhabitants of Gilead
5.کتاب اول پادشاهان، ۱/۱۷.
6.بنگرید به: Judaica, vol.7, pp.569-571
7.در دایره المعارف یهود نامی از این محل مندرج نیست. هاکس آمریکایی محتمل می داند استیب یا لستیب کنونی باشد در ۱۰ مایلی شرق اردن و در میان تل های جلعاد. (مستر هاکس آمریکایی، قاموس کتاب مقدس، بیروت: مطبعه آمریکایی، ۱۹۲۸، ص ۳۵۷).
8.Rechabite
9.Ken
10.Judaica, vol.6, p.632.
11.Kenath
12.Hauran
13.کتاب اول تواریخ ایام، ۵۵/۲؛ Judaica, vol.10, pp.905-906
14.Jethro
15.ibid, vol.10, p.906.
16.بنگرید به سفر خروج، ۱۶/۲؛ ۱/۳.
17.Qen
18.Qanu
19.ibid, vol.10, p.905
20.ibid, pp.20, 906
21.B.Stade
22.ibid, p.906
23.ibid, vol.6, p.633.
24.بنگرید به: کتاب ارمیاء نبی، باب ۲۸.
25.Jonadab ibn Rochab
26.کتاب دوم پادشاهان، ۱۰/ ۱۵-۲۷.
«یوناداب» قرائت عبری نام فوق است. شکل دیگر قرائت آن «جُندب» است و در این قرائت نامی کاملاً عربی است.
27.کتاب ارمیاء نبی، باب ۳۵.
28.بنگرید به: کتاب اول پادشاهان، باب ۱۷.
29.اشرا یا «اشیریم» (Asherah) الهه باروری در نزد مردم صیدا بود که ایزابل پرستش آن را در سرزمین های افرائیم و یهود رواج داد و معابد آن را به پا کرد.
30.در روایات «عهد عتیق»، عنوان «نبی» به مدعیان پیامبری در آئین های بعل پرستی نیز اطلاق می شود. بنگرید به کتاب اول پادشاهان، باب ۱۸.
31.I have been moved by zeal for the Lord, the God of Hosts.
32. کتاب اول پادشاهان، ۱۰/۱۹، ۱۴.
33.همان مأخذ، ۱۹/ ۱۵-۱۶.
34.Hazael
35.Jehu ibn Nimshi
36.Elishah ibn Shaphat
37.همان مأخذ، ۱۹/ ۱۹-۲۱.
38.کتاب دوم پادشاهان، باب۲.
39.انعام، ۸۶؛ ص ۴۸.
40.کتاب دوم تواریخ ایام، ۲۱/ ۱۱-۱۲.
41.همان مأخذ، ۲۱/ ۱۲-۱۴.
42.Ahaziah
43.کتاب دوم پادشاهان، ۲۷/۸
44.همان مأخذ، ۱۰/ ۱۵-۱۶.
45.همان مأخذ، ۲۷/۱۰.
46.همان مأخذ، ۲۸/۱۰.
47.همان مأخذ، ۳۱/۱۰.
48.بنگرید به: کتاب دوم پادشاهان، ۲۴/۱۴؛ ۹/۱۵؛ ۱۸/۱۵؛ ۲۴/۱۵؛ ۲۸/۱۵.
49.Monotheism
50.Polytheism
51.Judaica, vol.6, p.633
52.Naboth the Jezreel
53.بنگرید به کتاب اول پادشاهان، باب۲۱.
54.ibid, pp.633-634.
55.کتاب دوم پادشاهان، باب ۱۱؛ کتاب دوم تواریخ ایام، باب های ۲۲-۲۳.
56.Jean Racine
57.Antoine Coypel
58.بنگرید به: Judaica, vol.3, p.815.
منبع: عبدالله شهبازی ؛ زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، ج ۱، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ دوم ۱۳۹۰.
تنها با یک کلیک به کانال تلگرام اندیشکده مطالعات یهود بپیوندیم: