پرونده بررسی کتاب «فاتحین جهانی» – قسمت دوم پادشاه مخفی یهود
لوئیس مارشالکو نویسنده کتاب افشاگر «فاتحین جهانی» معتقد است صهیونیسم یا سازمان یهود بینالملل از سالها و قرنها پیش طرح تسخیر جهان را داشته و طی قرون گذشته این نقشه در قالب یکطرح سهمرحلهای توسط شیوخ صهیون تدوین شد.
اولینقسمت از پروندهی بررسی «کتاب فاتحین جهانی» مدتی قبل با عنوان «یهودیت اولین مرام نازی جهان» در سایت اندیشکده مطالعات یهود منتشر شد.
دومینقسمت این پرونده دربارهی کاری است که یهود با دین مسیحیت انجام داد. چون از نظر مارشالکو، مسیحیت، انقلابی بود که برای مقابله مالاندوزی و قدرتطلبی یهودیها متولد شد، اما این دین انقلابی با نفوذی که یهودیان در آن کردند، تبدیل به مسیحیتی ناتوان و عقیم برای مبارزه و یکدین تشریفاتی شد. در نتیجه نتوانست مقابل بلشویسم که ساختهی دست یهودیانی چون کارل مارکس و لنین بود ایستادگی و مبارزهی لازم را داشته باشد و همانطور که یکی از شاعران یهودی مجارستان گفته بود، لنین، مسیح جدید بود.
جالب است که در دوران مدرن که یهودیت با جدیّت در پی تسخیر جهان بود، افرادی چون ولتر، داستایوفسکی، هنری فورد و بنجامین فرانکلین دربارهی توسعه و گسترش یهودیت در دنیا هشدار دادهاند، اما این هشدارها یا در مراکز اسناد مخفی ماندهاند یا بایکوت و تحریم شدهاند و یا نادیده و ناشنیده گرفته شدهاند.
در ادامه مشروح دومین قسمت از پروندهی بررسی کتاب «فاتحین جهانی» را میخوانیم:
لوئیس مارشالکو میگوید مردم قرون وسطی، اختلاف عمیقی بین عهد جدید (انجیل) و نازیسمِ یهودیِ عهد عتیقی (تورات) دیدند. اولی بر آرمان برادری ابنای بشر تأکید داشت و دومی بر عهدوپیمان مادی یک نژادِ تنها با یَهُوَه خودش.
نویسندهی «فاتحین جهانی» معتقد است بزرگترین دروغ تاریخ، این ادعای بدون دلیل و پایه است که مسیحیت از دل یهودیت سر برآورده است؛ در حالیکه عمدهی علت وجود دین مسیحیت، نفی ناسیونالیسم یهودی و تقدیر نژادیاش بوده است. در اینباره مؤلف کتاب مذکور، بهجز تعالیم انساندوستانهی عیسی مسیح (ع) به نمونههایی چون عبارت باب ۳۱، جمله ۶۴ از کتاب اعمال رسولان عهد جدید استناد کرده که میگوید: خداوند همهی امتها را از یکخون ساخت. در حالیکه یهودیان معتقد بوده و هستند که خون یهودی بالاتر از دیگر خونهاست.
بهخلاف ادعای یهودیان، مارشالکو میگوید نژاد یهود، چندان هم خالص و یکدست نبوده و باقیماندهای از ترکیب ملل و اقوام مختلف و نژادهای گوناگون بوده است. و این، درست عکس نتایج تحقیقات انسانشناسانهی آمریکاست که در قرن نوزدهم در مجله «بررسیهای سیاسی-نژادشناسی» (منتشرشده در سال ۱۹۰۴. صفحه ۱۰۰۳) اعلام کرد نژاد یهود، خلوص قومی خود را در همهی زمانها حفظ کرده است!
سرگردانی و پراکندگی قوم یهود پس از اسارت بابل شروع شد و با امحای اورشلیم تکمیل شد. تحلیل مارشالکو این است که این «نیروی عظیم شیطانی» که مدتهای مدیدی زنجیر شده بود، در بازهای از زمان به خارج از قلمروهای خود راه پیدا کرد. اما یکنکتهی مهم تاریخی که در خیلی از آثار داستانی یا تصویری شاهدش بودهایم، این است که جامعهی یهودیان بهواسطهی عواملی مثل گتوها از مردم دیگر جوامع جدا بوده است. لوئیس مارشالکو علت این مسأله را اینگونه توضیح میدهد:
«دنیای باستان، و همچنین مردم قرون وسطی، از این مطالب و روحیات یهودیان به نتیجهی منطقی لازم رسیدند و خود را از آنان جدا ساختند؛ کاری که نهتنها بهصورت جدایی ایدئولوژیک، که حتی فیزیکی انجام پذیرفت.» (صفحه ۵۶)
او میگوید این پیام روحالقدس در موعظهی پطرس که: «خود را از این فرقهی کجرو برهانید!» (اعمال رسولان، باب ۲، جمله ۴۰) همچنان بر مردم مسیحی قرون وسطی تأثیرگذار بود. به این ترتیب یهودیان در قرون وسطی همیشه از جامعهی مسیحیان و دیگر جوامع جدا بودند، اما بهتعبیر مارشالکو، این جدایی مانع نفوذشان به زندگی روزمره و نظامهای اقتصادی کشورهای مسیحی نشد. به این ترتیب جهودهایی که از دوران اسارت بابل در اسکندریه و اطراف آن زندگی میکردند، هماننقشی را در زندگی بازی میکردند که زمان نوشتهشدن کتاب «فاتحین جهانی» یهودیان نیویورک انجام میدادند و از هماندورانِ پراکندگی و روزگار اولیهی حیات قوم یهود، سازمانهایی شبیه به چیزی داشتهاند که امروز با نام تشکیلات فراماسونری خوانده میشود.
مارشالکو با اشاره به اتفاقات تاریخی و فراز و نشیبهای زندگانی مسیحیان، میگوید قتلعام مسیحیان توسط نرون امپراطور رومی شبیه داستان استر و خشایارشا ایرانی و قتلعام ایرانیان است و پشت این قتلعام بزرگ، برخی از اعضای جامعه یهود قرار دارند. چون پوپایا سابینا (Poppaea Sabina) همسر نرون، یک یهودی بود که امپراتور را به کشتار مسیحیان متقاعد کرد. مثال دیگر مارشالکو، سقوط امپراتوری روم و تخریب امپراتوری اسپانیاست. او با استناد به نوشتههای هِمَن (Heman) میگوید یهودیان تأثیر زیادی روی مقامات دربار اسپانیا داشتند و با مهار تمام نیروهای مادی و معنوی و دادن ربا تأثیر زیادی روی مقامات دربار و نجبا و اشراف داشتند و منزلت اجتماعیشان تا حدی بالا بود که شهادتدادن یک یهودی معادل شهادتدادن دو فرد غیریهودی محسوب میشد. بهگفتهی اسناد تاریخی، چنین الگوی رسوخ و فاسدکردن حکومت توسط یهودیان را میتوان در آلمان و امپراتوری هابسبورگ هم شاهد بود.
پوپایا سابینا؛ همسر یهودی نرون
مارشالکو میگوید رهبران روحانی و سیاسی دنیای قدیم، قرون وسطی و امروز از زمان تیبریوس امپراتور روم تا گوته آلمانی و حتی تا حدود قرن هجدهم از این نفوذ یهود باخبر بودند و میدانستند که حرکت یک اقلیت در قالب «حکومتی در داخل حکومت» در حال رشد است. با این حال فتح و پیروزی یهودیانِ دورانهای مورد اشاره، عموماً در آخرین لحظه متوقف میشده است. اما این توقف در قرن بیستم رخ نداد و فاتحین جهانی موفق شدند به هدف خود برسند.
یکی از نکات مهمی که مارشالکو تذکر میدهد، این است که یهودیان با وجود همهی نفوذ و ریشهدواندنها در کشورهای مسیحی اروپا، تا زمان انقلاب کبیر فرانسه، هیچ نفوذ مستقیمی روی تودههای مردم نداشتند. آلبرت پایک مؤلف و فراماسون آمریکایی، اسناد و مدارکی را در اینباره جمعآوری کرده بود که نشان میدادند یهودیان در تشکیلات مخفی فراماسونری، نسبت به مسیحیت کینه و نفرت القا کرده بودند. همچنین یهودیان عالَم تحت پوشش دروغین حمایت از لیبرالیسم، ترتیبی داده بودند تا در حالیکه به از بینبردن نظام اجتماعی مسیحیت مشغولاند، خودشان صحیح و سالم و بدون تعرض باقی بمانند.
به این ترتیب نازیسم یهودیِ مبتنی بر عهد عتیق، در کنار قدرت مالی، اسلحهی جدید و بسیار خطرناک دیگری را برای نابودی مسیحیان بهدست آورد که نامش انقلاب بود. مارشالکو هم مانند نوشتههای آدولف هیتلر در کتاب «نبرد من»، ابزار رسانه و مطبوعات را یکی از ابزارهای دستِ یهودیان میداند. او با اشاره به مقطع پایانی جنگ جهانی اول میگوید کمی پیشتر در روزگار منتهی به انقلاب فرانسه، هم نیروهای یهودی و هم فراماسون بسیار فعال بودند و ازطریق خریدن تمام انبارهای غلّه فرانسه، یک قحطی مصنوعی ایجاد کردند که به انقلاب چهاردهم ژوئیه منجر شد. همینحرکت پس از جنگ جهانی اول نیز از نو تکرار شد. همچنین این تذکر هم در صفحه ۶۴ کتاب «فاتحین جهانی» داده میشود که یهودیان در بسیاری از حرکتهای انقلابی قرن نوزدهم نفوذ کرده بودند.
بهجز مسألهی انقلاب فرانسه، مارشالکو توجه مخاطب را به برههی دیگری از تاریخ جلب میکند. اینکه با ظهور مذهب پروتستان در دین مسیحیت، نوعی تفکر و ذهنیّت خاص در داخل این دین جای پا پیدا کرد، اما منهای ظهور این مذهب و تفکر مورد اشاره، عهد عتیق از ناحیهی تعلیم کتاب مقدس، در خطابههای کلیسا و آموزشهای مدارس، نفوذ بیشتری پیدا کرد و وعّاظ پروتستان هم بیش از پیش برای ارائهی مثلها و نقلقولهای خود به عهد عتیق متوسل شدند. به این ترتیب یکسلسله شعار توخالی، طرز تفکر و روحیّات عهد عتیقی به اعتقادات مسیحی نفوذ پیدا کرد و بهتدریج مسیحیت خود را ادامه و توسعهی دین یهود یا یکی از شعب آن محسوب کرد؛ در حالیکه باید روی خصلت کاملاً متفاوتش نسبت به یهودیت پافشاری میکرد.
به این ترتیب نسلهای متمادی مسیحیان با تعالیم ماتریالیستی عهد عتیق رشد پیدا کردند. مارشالکو میگوید پروتستانگرایی انگلیسی باعث شد تفکر پرنسهای انگلیسی و نگرش معنوی پیوریتانها هر دو با اصول یهودی عهد عتیق همسانی پیدا کنند. طوریکه انگلیسیهای قرن نوزدهم سعی کردند نسل ساکنان بریتانیا را در اسباط یهود جستجو کنند و ریشهای یهودی برای خود بسازند!
به این ترتیب ناسیونالیسم توراتی در دین مسیحیت نفوذ کرد و ساکنان گتوهای یهودی هم تحت عنوان روشنگری و پیشرفت، بنای فریاد برای آزادی را گذاشتند. نویسنده کتاب «فاتحین جهانی» میگوید در آن دوران، حتی ولتر هم بهعنوان یکی از سردمداران تفکر عصر روشنگری، این مساله یعنی خطر شیوع یهودیت را بهعنوان یک خطر اخلاقی تلقی کرده بود. مارشالکو میگوید شکافی که در وحدت مسیحیت به وجود آمد، توأم با آنچه اصطلاحاً عصر روشنگری و تنویر و پیشرفت اجتماعی خوانده میشود، در جهت هدف دستیافتن به یک قدرت جهانی، مفید بودند.
با این شرایط، اهالی قرون وسطی همگی مرگ مسیحیت را احتمال میدادند چون نیروی فناتیک نازیسم مذهبی یهود که منشأ آن را باید در تلمود جستجو کرد، بر ضدّ مسیحیت هدایت شده بود.
یکی از اتفاقات جالب تاریخی که لوئیس مارشالکو در فصل دوم کتابش دربارهی کتاب تلمود به آن اشاره کرده، دستور سن لویی (لوئی نهم) پادشاه فرانسه است که سال ۱۲۴۰ میلادی یککمیتهی تحقیق تشکیل داد تا علت منفوریت شدید یهودیان را در فرانسه متوجه شود. نتایج تحقیقات این کمیته در سال ۱۸۸۸ در مجله Minerva منتشر شد. جالب است که حتی در قرن بیستم میلادی هیچ ترجمهی معتبر و کاملی از تلمود در اختیار مردم اروپا و جهان قرار نگرفته است. در اثر تحقیقات کمیتهی موردنظر سن لویی بود که این نتیجه حاصل شد که کتاب تلمود بارها مریم مقدس را مورد اهانت قرار داده و این تردید را تشدید میکند که عیسی از یکمادر باکره متولد نشده است!! «و جسارت را تا جایی پیش میبرد که میگوید عیسی (ع) فرزند سربازی بهنام پانتیرا و زنی بدکاره بود.» (صفحه ۶۲ به ۶۳) حاخامهای دعوتشده به کنگرهی سنلویی بر این ادعاها صحّه گذاشتند و در اثر رأی نهایی دادگاه تحقیق و تفحّصی که سن لویی به پا کرد، این دستور توسط او صادر شد که کتاب تلمود سوزانده شود.
سن لویی (لوئی نهم) پادشاه فرانسه
لوئیس مارشالکو دو رهبر سازمان بینالملل سوسیالیستها را که سال ۱۸۶۴ تأسیس شد، یعنی کارل مارکس و لاسال را بهعنوان دو یهودی معرفی میکند؛ همانطور که هیتلر هم در «نبرد من»، مارکس را بهعنوان یک یهودی معرفی کرده است. مارشالکو میگوید این دو فرد، پیامبران کینه و نفرت قلمداد میشدند که: «درصدد انتقامگیری از جامعهی جهانی بهدلیل تحقیر نژاد خود بودند». به این ترتیب بود که بنجامین دیزرائیلی در کتابی با عنوان «کانینگز بی» (Coningsby) پیشبینی کرد یک حرکت کارگری در آلمان با هدایت و رهبری یهودیان این کشور شکل بگیرد. مارشالکو میگوید پیامبران این مرام یعنی بهطور مشخص مارکس، دقیقاً همان مواعظ و شعارهای عهد عتیق و تلمود را تبلیغ میکردند. به این ترتیب نازیسم عهد عتیق، متحد قویبنیهای را در طبقات کارگری اروپا و بعد در پرولتاریای آمریکا پیدا کرد. اما طبقه پرولتاریا از درک این مطلب بدیهی ناتوان بود که آغازکنندگان، گردانندگان و کاربران این سرمایهداری و کاپیتالیسم مورد تنفّر آنها، در عین حال، خود نمایندهی ناسیونالیسم یهودی و اینترنشنال مورد اشاره هستند.
«شکی نیست که بذر نقشههای دیوصفتانهی یهودی بهخوبی در خود تعالیم مارکس وجود داشت. هدف آنها تخریب و نابودی طبقهی روشنفکران نخبه، آریستوکرسی، طبقات متوسط، روحانیون و سرانجام کارمندان تمام ملل و اقوام غیریهودی از طریق دکترین کاذب ایجاد تساوی طبقاتی و نیز ایجاد نفرت و حسادت در بین طبقات پرولتاریا بود. توطئهی آنان این بود که ملتها را از نعمت وجود رهبرانشان محروم و جامعهی بشری را به یک تودهی بی رهبر و رمهگونه تبدیل کنند. این دیگر یک برنامهریزی سوسیالیستی نبود؛ بلکه استراتژی جهانی قوم یهود بود.» (صفحه ۶۶)
به این ترتیب از طرف مرکزیت یهودیت عالم، برای طبقهی پرولتاریا این مأموریت پیشبینی شد که هر گروه از آنها به نابودی کشور مبتوع خود و دین آن سرزمین بپردازد تا زمینه برای برقراری یک کشور جهانی اینترنشنال فراهم شود. کشور و حکومتی که یک طبقهی حاکم واحد داشته باشد؛ یعنی طبقهی انحصاری یهودیان.
مارشالکو با مطالبی که تا اینجا گفتیم، به این نتیجه میرسد که ایمان مسیحی که بنا بود بهعنوان یک انقلاب مقابل یهودیت ایستادگی کند، بهتدریج شور و شوق و الهامات و تأثیرات معنوی درونی خود را از دست داد و به یک مسیحیت یهودی تبدیل شد و در حالیکه شعلهی ناسیونالیسم یهودی هرچه بیش از پیش، درخشندگی پیدا میکرد، طغیان مسیحی ضدیهود، ایمان خود را از دست میداد و به مرور زمان به یک پدیدهی ترسو، شکاک، ناتوان و عقیم تبدیل میشد. در مقابل بهطور همزمان، دین یهود قادر بود به نژاد خود ایمان دینی ببخشد:
«البته نه ایمان به خدا، زیرا بسیاری از یهودیان آشکارا اعتقاد مذهبی خویش را ترک میکردند، بلکه ایمان به یک ناسیونالیسم سیاسی تعصبآمیز و فناتیک. از طرف دیگر طغیان مسیحی از برآوردهساختن مأموریت خویش بر زمین عاجز ماند.» (صفحه ۶۷ به ۶۸)
به این ترتیب از اوایل قرن نوزدهم میلادی، مسیحیت، بیشتر یک آداب و تشریفات رسمی بود تا یک اعتقاد دینی زنده و پویا. بههمینخاطر دیگر نمیشد مفهوم نوین انقلاب عیسی مسیح را مقابل فکر و اندیشهی انقلاب کمونیستی عَلَم کرد. بخشنامههای پاپ هم که سال ۱۸۹۱ توسط پاپ لئو سیزدهم صادر شدند، صرفاً تفاسیر نظری نگرشها و مواضع سوسیالیسم و حکومتهای لیبرال اروپایی بودند و مبارزان کلیسا هم با استفاده از شعاری که به عیسی منسوب میکردند که گفته «سلطنت من دنیوی نیست.»، به تعبیر مارشالکو، آنطور که باید مقابل یهودیت نجنگیدند و عقبنشینی کردند. در مقابلِ این مسیحیت بیخاصیت، وعدهی مارکسیستها وجود داشت که براساس تعالیم یَهُوَه، عزرا و نحمیای نبی بر بنیان نظریهی نجات و رفاه دنیوی استوار بود.
به این ترتیب مسیحیت پس از انقلاب فرانسه، بهتدریج از صحنهی حیات همگانی و اجتماعی حذف شد و فقط میتوانست مردم را به حضور در کلیسا و دعا تشویق کند. این مسیحیت که از اظهارنظر و انتقاد دربارهی وقایع عمومی اجتناب داشت، تأثیربخشی و نفوذش بر افکار عمومی را از دست داد. نقش اجرای افکار و مفاهیم سوسیالیستی را هم همانطور که هم مارشالکو در «فاتحین جهانی» و هم هیتلر در «نبرد من» گفته، مطبوعات بهدست گرفتند که عامل ناسیونالیسم یهودی بودند. هر دو مؤلفی که اشاره کردیم، مطبوعات را عاملی در دست لژهای فراماسونری یا آشوبگرهای مارکسیست دانستهاند. به تعبیر مارشالکو، محرومکردن جوامع مسیحی از رهبران خویش، یکی از کارهایی بود که باید برای تأسیس حکومت جهانی یهود انجام میشد.
تسلط بر جهان در سهمرحله و هویّت سرّی پادشاه مخفی یهود
تسخیر دنیا در سه مرحله، تزی است که به پروتکلهای پیران خردمند صهیون (Protcols of the Learned Elders of Zion) برمیگردد و در فصل سوم کتاب «فاتحین جهانی» بهطور مفصل به آن پرداخته شده است. این پروتکلها سال ۱۹۰۶ برای اولینبار در قالب کتاب، در معرض دید همگان قرار گرفتند. مارشالکو با اشاره به این پروتکلها میگوید هیچ شکی نیست که بین جامعه یهودی، حتی در روزگار قبل از میلاد مسیح، تشکیلاتی بهنام کهیلا / قهیلا (Qahal) وجود داشته که بهعنوان بازوی اجرایی سیاسی حکومت دینی یهود عمل میکرده است. بنابراین میتوان چنین فرض کرد که ملت یهود در دوران پراکندگی خود هم این تشکیلات را حفظ کرده بود.
نویسنده کتاب «فاتحین جهانی» میگوید اسناد معتبر تاریخی میگوید این کهال عالی یهودی، با نامهای مختلف در طول تاریخ قوم یهود وجود داشته و میتوان رد پایش را بهطور کاملاً مشهود در اتفاقات مهم قرون اخیر مثل جنگ جهانی اول مشاهده کرد؛ در آن مقطعی که ویلسون رئیسجمهور آمریکا در سال ۱۹۲۰ هنگامی که از کنفرانس ناموفق صلح ورسای بازمیگشت گفت در اروپا، یک نیروی مخفی در کار بود که نتوانستیم آن را ریشهیابی کنیم. والتر راتناو یهودی هم ۲۴ دسامبر ۱۹۲۱ در مطبوعات آزاد وین مطلبی را شبیه به چیزی که دیزرائیلی در کتاب «کانینگزبی» (۱۸۸۴) گفته، به زبان آورد؛ اینکه «۳۰۰ نفر از مردانی که همه همدیگر را میشناسند، بر سرنوشت قارهی اروپا حکومت میکنند و جانشین خود را هم از میان همراهان انتخاب میکنند».
مارشالکو زمانی که کتاب خود را نوشت، به این مسأله اشاره کرد که فعالیتهای کهیلا در نیویورک کاملاً شناختهشده است، چون یهودیان غالباً مهمانیهای کهیلا را در این شهر برگزار میکنند. سازمان این کهال یا کهیلا هم یک پادشاه ناشناس «اکادهام» (AKADHAM) دارد که همهی اعضا مقابلش پاسخگو هستند. هویت این پادشاه ناشناس و بدون تاج و تخت قوم یهود کاملاً سرّی نگهداشته میشود.
«آنها میخواهند از طریق اشاعهی سرمایهداری و کاپیتالیسم و قدرت مطبوعات [رسانه] بر جهان مسلط شوند. گاهی هم استنباط میکنند که مقصود آنان، بهکارگیری روشهای بلشویکی است. هنگامی که پروتکلهای صهیون در اختیار یهودیان اودسا بود، هنوز تعالیم لنین ناشناخته بود. با این حال، ایدئولوژی کامل لنین را بههمراه تاکتیکهای نبردی که توسط اقلیت حاکم به خدمت گرفته میشود، در متن این پروتکلها مییابیم.» (صفحه ۷۶)
مارشالکو میگوید پس از مطالعهی دقیق و نقادانهی پروتکلهای صهیون متوجه میشویم اختلاف و تفاوت بلشویسم و کاپیتالیسم امری خیالی و توهّمی است و:
«هر دو، اَشکال یا صورتهای مختلف حکومت توتالیتر و خودکامهی واحدی بودند و ایدئولوژی هر دو نیز مشتمل بر اجزا و عناصری است که در ماتریالیسم، حکومت اقلیت، استفادهی مسرفانه از دستهچک حساب بانکی، تروریسم و اسلحه یافت میشوند.» (صفحه ۷۷)
لوئیس مارشالکو میگوید مرحلهی اول برنامهی تسلط بر جهان که «بیاثر کردن مسیحیت و ساخت ایدئولوژی مارکسیسم و بلشویسم» بوده طی شده، و زمانی که او کتاب را پس از جنگ جهانی دوم مینوشته، یهودیان در مرحلهی دوم یعنی «طرح تخریب یهودی» بودهاند. او میگوید شش میلیون نفری که در قحطی اوکراین جان دادند، مجاریها، رومانیاییها و ایتالیاییها که در اثر گرسنگی بهمنزلهی اسرای جنگی قربانی شدند _ امری که بهخاطر قطع سهمیه غذایی آنان صورت گرفت _ ثابت میکند هرجا «اسرائیل پادشاه است» این قسمت برنامه بهخوبی اجرا میشود. پروتکلهای صهیون در بخشی از متناش (پروتکل سه)، به انقلاب فرانسه اشاره دارد و میگوید یهودیان به این انقلاب لقب کبیر دادند و «این ما بودیم که با دستان خود آن را به وجود آوردیم.» (صفحه ۸۱)
«لوئیس مارشالکو»؛ نویسنده کتاب «فاتحین جهانی»
حمایت بانکداران میلیونر از طبقهی کارگر و بلشویکها
کتاب «فاتحین جهانی» فصل چهارمی دارد که «بانکداران میلیونر از بلشویکها حمایت میکنند» عنوان دارد، و مارشالکو در آن، این تذکر را داده که وقتی انقلاب بلشویکی در روسیه فوران کرد، یهودیت آمریکا در مرحلهی اول طرح عظیم کذاییاش بود. پس از انقلاب روسیه، رهبران ۲۱۷ سازمان و تشکیلات صهیونیستی آمریکا مصمم شدند از هرگونه کمک مالی ممکن به بلشویسم دریغ نکنند. برای ملل مسیحی، بلشویسم نمایندهی یک ایدئولوژی بود؛ اما نزد یهودیان عالَم، یک مسألهی قومی-یهودی، با اهمیتی بالا بود.
نکتهای که از دید مارشالکو، جهان مسیحیت از آن غافل بوده، از این قرار است که شکافهای عمیق مصنوعی که برای انشقاق و انفکاک ملتها (پس از جنگ جهانی اول) بهوجود آمد، توأم با بیعدالتیهایی از ناحیهی معاهدههای صلح تشویق و ترویج میشد و تنها در خدمت توسعه و تکمیل امیال یهودی برای رسیدن به سلطه بر جهان بود. یعنی برای ناسیونالیسم قومی یهود، دورهی کنفرانسهای صلح پس از جنگ جهانی اول، به معنی پیروزی دیگری بر رویاهای تسلط جهانی قوم یهود بود.
همانطور که میدانیم در جریان انقلاب بلشویکی روسیه، تزار و اعضای خانوادهاش در اکاترینبرگ قتلعام شدند. مارشالکو میگوید قاتلان تزار همگی یهودی بودند؛ همینطور همهی کسانی که برای ۵۰ سال متمادی نقشهی فروپاشی و انقیاد روسیه را میکشیدند. همچنین نیمی از اعضای اولین حزب سوسیال دموکرات روسیه (که بعدها بلشویسم از دلش درآمد) یهودی بودند. مارشالکو میگوید داستایوفسکی که رسالهاش دربارهی یهودیان هنوز هم در بنگاههای انتشاراتی آزاد غرب بهدقت مخفی نگهداشته میشود، در سال ۱۸۸۷ میلادی بهوضوح تازیانهی ملت یهود را بالای سر روسیه دید و در اینباره هشدار داد. اما به هرحال:
«بلشویسم برنده شد و در لحظهی پیروزی آن، روشنفکران یهودی، انقلابیون جوان و نیز یهودیان فقرزدهای که در مراتب پایین نردبان کاپیتالیستی بودند، روی خود را بهسمت روسیه چرخاندند. اینان، اعم از بلشویک و جز آن، بهعنوان یک یهودی، بهخوبی میدانستند کسانی که جانشین رژیم تزاری شدند، تقریباً جمگی یهودی هستند.» (صفحه ۸۹)
مارشالکو توجه مخاطبش را به این نکته جلب میکند که با آمدن لنین و بالا گرفتن کار بلشویسم، لازلو لاکاتوس کلنر یکی از اعضای طبقهی متوسط جمعیت یهود مجارستان، شعری سروده و گفته بود:
«مسیح جدید فرا رسیده است! لنین! لنین!».
بانکداران معروف آمریکایی، مؤسسه بانکی کوهن لوئب و اعتباردهندگان عمدهی آمریکایی از همان ابتدای انقلاب بلشویکی روسیه، با وامهای عظیم و کمکهای بلاعوض مختلف به حمایت از بلشویکها پرداختند. سال ۱۹۱۸ نام کسانی که بودجهی انقلاب بلشویکی سال ۱۹۱۶ روسیه را تأمین کرده بودند، در گزارشی که نیروی مخفی متحد (اداره دوم ارتش) آمریکا منتشر کرد، ذکر شد اما در اثر فشار جامعه یهودیان آمریکا، وزارت خارجه این کشور ناچار شد گزارش یادشده را منهدم کند که بهقول مارشالکو، دیگر دیر شده بود. کارل مارکس نوهی حاخام تریه هم نیک میدانست که کاپیتالیسم یهودی و مارکسیسم یهودی تنها دو شکل یا گونهی مختلف از همان یهودیگری واحد هستند.
مارشالکو میگوید طبق گزارش سرویسهای ضدجاسوسی و خبری آمریکا، بانکداران بزرگ آمریکایی که برای حمایت از انقلاب بلشویکی، پول و سرمایه در اختیار لنین و رفقایش قرار دادند، همگی یهودی بودند. وقتی بلشویسم، کنترل روسیه را بهدست گرفت، قدرت سیاسی مطلقه روسها بهدست یهودیان افتاده بود. به این ترتیب تمام رهبران و حکام ولایات و سرحدّات روسیه از اعقاب ابراهیم یعنی یهودی بودند و لنین هم یک یهودی بود؛ پدرش یکی از اعضای نجبای پایینمرتبه روسیه و مادرش دختر یک پزشک یهودی آلمانی بهنام بِرگ بود. ویکتور مارسدن روزنامهنگار انگلیسی که در خلال جنگ جهانی اول در روسیه کار میکرد، دربارهی لنین گفته که او یک یهودی کالمیک است که با همسری یهودی هم ازدواج کرد و فرزندانش به زبان ییدیش صحبت میکنند.
پس از بلشویسم و جنگ جهانی اول، جنگ جهانی دوم هم با نقش چشمگیر مؤسسه بانکی لازار در پاریس راه افتاد. مارشالکو میگوید توطئهی مشترک بلشویکها و بانکداران یهودی اروپایی و آمریکایی، تنها در چارچوب تفکر ناسیونالیسم یهودی قابل توضیح و تبیین است.
طغیان بلشویکی شیلی در سال ۱۹۳۱، قیام بلشویکی اروگوئه سال ۱۹۳۲، انقلاب کوتاه برزیل ۱۹۳۵، حرکت بلشویکی آمریکا، بلژیک، مکزیک، سوئد، نروژ، دانمارک، سوئیس، اتریش، رومانی، چکسلواکی، بلغارستان، یونان، خاور دور شامل حزب کمونیست چین، بورودین و کروزنبرگ ازجمله نمونههایی هستند که در کتاب «فاتحین جهانی» بهعنوان شعبههای رشد و گسترش بلشویسم به آنها اشاره شده است. بهعنوان مثال مارشالکو بهایننکته اشاره میکند که حامی حزب کمونیست سوئد، یکی از بزرگترین کاپیتالیستهای این کشور بهنام ایوار کروگر معروف به سلطان کبریت بود.
اما اشارهی ویژه مارشالکو در این زمینه، به اسپانیا است که حضور تشکیلات یهودی بهوضوح در جنگ داخلی این کشور قابل مشاهده بوده است. او میگوید نازیسمِ متعلق به کتاب عهد عتیق، اسپانیای کاتولیکِ فردیناند را وادار کرد بهای اخراج یهودیان را از این کشور بپردازد و:
«دو دهه پس از آن کنگره یهودیان آمریکا این بیشرمی را داشت که رسماً اعلام کند “تا به امروز جامعهی یهود، اسپانیا را برای اخراج یهودیان نبخشیده است.”» (صفحه ۱۰۵)
مارشالکو میگوید علیرغم تلاش یهودیان، مردم اسپانیا این افراد متعصب و فناتیک را شکست دادند و:
«غیرتمندانه ثابت کردند که چیزی که میرفت تا صحنهی انقلاب روسیه را تکرار کند، قابل جلوگیری و مهار است، بطوری که اگر روسها هم در زمان نیاز، از طرف قدرتهای اروپایی تنها نمیماندند به همین مقابله و کنترل قادر بودند.» (صفحه ۱۰۶)
کتاب هنری فورد با عنوان «یهود بینالملل» هم در همان روزها چاپ شد که اخبار تکاندهندهای را در مورد پیشرفت تعجبآور یهودیسازی جامعهی آمریکا به دست میداد. هرچند که بایکوت یهودیان، هنری فورد را مجبور کرد بهخاطر این کتاب عذرخواهی کند، اما او هرگز واقعیات مندرج در کتابش را انکار نکرد.
«هنری فورد»؛ نویسنده کتاب «یهود بینالملل»
جالب است که بهجز ولتر، داستایوفسکی و هنری فورد، بنجامین فرانکلین هم خطر گسترش یهود را گوشزد کرده بود. فرانکلین بهعنوان یکی از رؤسای جمهور آمریکا گفته بود: یک خطر عظیم وجود دارد و آن یهودیان هستند. که اگر جلوی رشد و توسعه جامعهشان در آمریکا گرفته نشود و اگر بنا به قانون، از ورود به آمریکا منع نشوند، ۲۰۰ سال نخواهد شد که فرزندان آمریکایی باید در مزارع کار کنند تا خوراک خود را تأمین کنند.
یهودیان پیش از مرحلهی دوم تسلط بر جهان، اروپای مسیحی را تقسیم کردند و بلشویسم را در جهان اشاعه دادند تا یاریگر کاپیتالیسم باشد. بهقول مارشالکو همانطور که لنین میگفت جنگ جهانی اول، روسیه و سپس جنگ جهانی دوم، اروپا را به یهودیان ارزانی داشت. او میگوید راهبی ناشناس بهنام سیلیزی وارادی گیولا در کتابی با عنوان «از گتو تا تخت سلطنت» پیشگویی کرده بود که یهودیان مغربزمین، بهزودی ارتشی را از ۲۰ میلیوننفر در شرق تجهیز میکنند تا به تخریب فرهنگ انسانی بپردازد و سلطنت جهانی یهود را جایگزین کند.
ادامه دارد…
نویسنده: صادق وفایی
قسمت اول این یادداشت ؛ قسمت سوم این یادداشت
««« پایان »»»
آشنایی با رنگهای بهکار رفته در مقالهی فوق:
رنگ آبی برای تأکید بر کلمات کلیدی است.
رنگ قهوهای برای نقلقول استفاده میشود.
رنگ بنفش در تیترهای اصلی استفاده شده.
رنگ قرمز برای لینکدادن استفاده شده.
پادشاه مخفی یهود ، پادشاه مخفی یهود
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
با سلام خدمت دست اندرکاران اندیشکده آگاهیبخش یهود و دنبال کنندگان مطالب و نوشته های آن . خدمت شما باید عرض کنم که در شش هفت سالی که مطالب منتشره از این اندیشکده را مطالعه میکنم بارها با یک دروغ بزرگ تاریخی مواجه شدم که اگر نسبت به اصلاح آن اقدام نکنیم در تفکرات و دانش ما از گذشته تاثیر منفی خواهد گذاشت. دروغ بزرگی به نام ماجرای استر و خشایار شاه . خودتان داستان آن را میدانید فکر نمیکنم نیاز به روایت کردن دوباره آن باشد . اما چرندیاتی در آن داستان گفته شده که نمیتوان با استناد به آنها این ماجرا را واقعی دانست که در ادامه آنها را نام میبرم .
۱. چه کسی این مطالب را نقل کرده ؟ این مطالب فقط در کتاب استر که نویسنده یا نویسندگان آن یهودی بودند نقل شده ، در تحریف کردن و دروغگویی و به نفع گیری یهودیان هم هزاران مطلب میتوان نوشت ، به هر کجا که وارد شدند تاریخ آن را دستکاری کرده و خود را صاحب خانه و آدم مهم در آن سرزمین عنوان کردند
۲. شاه ایران در زمان هخامنشی حق ازدواج با دختری غیر از خانواده های اصیل و قدیمی پارسی نداشت ، این که با یک دختر مجهول الهویه وصلت کند ماجرا را مشکوک میکند
۳.اگر به فرض محال آن وصلت صورت گرفته باشد و سپس آن کشتار ، چرا خاطره آن در یاد نسل های بعدی نمانده تا زبان به زبان به ما در امروز برسد چرا مثلا در شاهنامه نقلی از آن نشده؟ صحبت در مورد کشتار چند ده هزار نفر است جایی گفته میشود سی هزار ،جایی هفتاد هزار و جایی پانصد هزار .این تعداد چه در آن زمان و چه در الان چیزی نیست که به راحتی از یاد برود
۴. اگر این فاجعه اتفاق افتاده بود مردم باغیرت ایران که در هر زمان از تاریخ غیرتش ستوده شده چرا بر شاه آن زمان نشورید . بالاخره هموطنانش در این فاجعه کشته شده آن هم به اسم کشتن دشمنان یهود به فرمان شاه ، یعنی انقدر بیغیرت بوده که این چیزها را دیده و هیچ نگفته؟
۵. چرا نویسندگان یونانی و سپس رومی حرفی از این ماجرا نیاورده اند . نویسندگانی که از کمترین بهانه برای تخریب و فحاشی به ایرانیان دریغ نکرده اند . آیا چون این ماجرا به آنها مربوط نمیشده از آن حرفی نزدند یا اینکه اصلا همچین چیزی وجود نداشته ؟
سلام. به مطالب خوبی اشاره کردهاید. ما نیز دربارهی این داستان مطالبی داریم که ان شاء الله در فرصت مناسب مطرح خواهیم کرد.
انشاالله ، باید نسبت به پرده برداشتن از این دروغ بزرگ اقدام کرد آن هم در سطح وسیع . این دروغ توهینی است نسبت به ما ایرانیان که تا امروز و در آثار مختلف از آن اقتباس شده تا همچنان پرچم ایدئولوژیکی باشد برای مبارزه علیه ما . ما نسبت به اجداد خویش مسئولیت داریم اگرچه داستان این ماجرای دروغین مربوط به قبل از گسترش دین مبین اسلام به ایران باشد و آنها مسلمان نبوده باشند. این دروغ و به خصوص این دروغ که موهن ترین حرفها را نسبت به ما گفته نباید مورد غفلت قرار گرفته و با خیالی از کنار آن گذشت
بیشتر اون چیزهایی که گفتی میدونستم