(از سری مقالات دسیسههای سیاسی و فرقههای رازآمیز یهودی) سعدالدوله
ارتباطات ارغون خان با اروپا هر چند در زمینه از سرگیری جنگ صلیبی جدید نافرجام ماند ولی به توسعه روابط سیاسی و بازرگانی ایلخانان مغول ایران و حکمرانان اروپا انجامید. در حوالی سال ۱۲۸۸ میلادی، سنای جنوا به وسیله ویلهلم آدام -که بعدها اسقف اعظم کاتولیک در شهر سلطانیه شد- طرح زیر را به ارغون پیشنهاد کرد:
ناوگان جنگی مغول باید تمام جهازات تجاری را که از هندوستان میآیند بگیرد و نگذارد از طریق دریای سرخ به مصر بروند و مجبورشان کنند که به بندر هرمز در خلیج فارس بروند.
ارغون نتوانست این درخواست را تحقق بخشد زیرا ناوگانی چنان نیرومند که توان مقابله با ناوگان مصر را داشته باشد در اختیار نداشت. (۱۹)
تکاپوی جنگافروزانه ارغون تصادفی نبود؛ وی از مشاوره و هدایت یک گروه متنفذ از زرسالاران یهودی بهره میبرد که اینک به شکلی آشکار در کنار او جای داشتند. مورخین مینویسند ارغون کوشید تا به جای ایرانیان، که مورد اعتمادش نبودند، یهودیان و مسیحیان را در دستگاه دولت بگمارد. (۲۰) در دستگاه ارغون، از آغاز، پزشکان و منجمان یهودی جایگاهی متنفذ داشتند و با اتکاء بر همین پایگاه بود که در سال ۶۸۸ ق./ ۱۲۸۹م. یک طبیب یهودی، که او را به نام سعدالدوله میشناسیم، وزیر مقتدر ارغون شد.
دایرةالمعارف یهود نام واقعی سعدالدوله را به دست نداده است. گویا نام یهودی او مردخای است. (۲۱) به صفی شهرت داشت و به علت سکونت در ابهر زنجان ابهری خوانده میشد. پدرش به هیبت الله معروف بود. از سوی ارغون سعدالدوله لقب گرفت. یهودیان مقتدر دیگر در دربار ایلخانان مغول نیز با چنین القابی شناخته میشدند چون فخرالدوله و امینالدوله برادران سعدالدوله، جمالالدوله، مهذبالدوله، رشیدالدوله، مودبالدوله، شمسالدوله، نجیبالدوله و غیره. بدینسان، دایرة المعارف یهود نام او را به صورت صفی بن هیبتالله ابهری (سعدالدوله) ثبت کرده است. به نوشته مأخذ فوق، نخست در موصل اقامت داشت. سپس به بغداد رفت و از سال ۱۲۸۴ میلادی به طبابت پرداخت. در ۱۲۸۵ به عنوان عضو دیوان منصوب شد. در ۱۲۸۸ به عنوان پزشک به دربار ارغون رفت. با زبانهای فارسی، عربی، ترکی و مغولی آشنایی داشت. مورد توجه ارغون قرار گرفت و وزیر او شد. (۲۲) درباره پیشینه سعدالدوله و خاندانش اطلاع بیشتر نداریم. پیگولوسکایا و همکارانش از او به عنوان بازرگان یهودی یاد کردهاند (۲۳) و برتولد اشپولر او را فردی مشکوک خوانده است. (۲۴)
در آغاز گروه توطئهگر دربار ارغون شامل مغولان، مسلمانان و یهودیان بود. بتدریج، تمامی دسیسهکاران به وسیله گروه یهودی از میدان به در شدند و یهودیان به قدرت مطلقه و بیرقیب دربار ایلخان بدل گردیدند:
در زمان قتل خواجه شمسالدین جوینی، امیر بوقای مغول قدرتمندترین فرد این گروه بود و به وزارت منصوب شد. مینویسند چنان اقتداری یافت که “برای ایلخان از سلطنت جز نام و نشانی باقی نماند.” (۲۵) دسیسه و سعایت یهودیان آغاز شد. در این زمان سعدالدوله در بغداد میزیست. پزشکان و مشاوران یهودی ارغون وی را از اقتدار امیر بوقا به هراس انداختند و سعدالدوله را به عنوان مردی باکفایت به ایلخان معرفی کردند. با حمایت آنان سعدالدوله در دربار ایلخان و در زمره پزشکان مخصوص او جای گرفت و به سرعت کارش بالا گرفت. سعدالدوله از سستی و اسراف دیوان ایلخان در بغداد سخنها گفت و سرانجام در سال ۶۸۶ ق. مأمور گردآوری مالیات بغداد شد و پولی هنگفت روانه خزانه ایلخان کرد. روشن است که افزایش چشمگیر مالیات بغداد جز با سختگیری و فشارهای شدید ممکن نبود. سال بعد نیز چنین شد و ارغون باور کرد که اگر سعدالدوله “عهدهدار جمع و خرج کل مملکت گردد عین همین عمل را در باب سایر ممالک ایلخانی روا خواهد داشت.” بدینسان، سعدالدوله وزیر ارغون شد و با دسیسههای او امیر بوقا در ذیحجه ۶۸۷ ق. به قتل رسید. (۲۶)
مدتی بعد، فخرالدین محمد مستوفی -عضو مسلمان گروه توطئهگر امیر بوقا و یهودیان- نیز چنین سرنوشتی یافت. حمدالله مستوفی این تغییر سلوک سعدالدوله در قبال فخرالدین را به “خبث نفس و حقد جهودی” او منتسب میکند:
سعدالدوله چون خواجه فخرالدین مستوفی را مستحق وزارت میدید و او را معارض خود میدانست با او بد بود و تقبیح صورت احوال او میکرد. هرچند میان ایشان در سابق ماده خصومت نبود.
بهرروی، سعدالدوله به این همدست پیشین خود نیز رحم نکرد؛ در مستی فرمان قتل فخرالدین را از ارغون گرفت و او را به قتل رسانید. (۲۷) به نوشته اقبال:
بعد از قتل امیر بوقا کوکب سعادت سعدالدوله اوج گرفت و این مرد جاهطلب و ارغون خان، که هر دو از مسلمین بدگمان بودند، شروع به قطع دست این قوم از کارها کردند و قرار شد که در امور جمع و خرج ممالک ایلخانی فقط عیسویان و یهودیان را به کار بگمارند و سعدالدوله عموم اقوام یهود خود را در کارهای مهم ملکی داخل کرد و عراق عرب و الجزیره و آذربایجان را بین ایشان تقسیم نمود و اگر خراسان و بلاد روم هم تیول غازان پسر ارغون و گیخاتو برادر او نبود آن دو مملکت را نیز به چنگ عمال یهود میسپرد. (۲۸)
اقبال میافزاید:
در سایه اقتدار او یهود اهمیت و اعتبار فوقالعاده حاصل کردند. (۲۹)
شرفالدین عبدالله بن فضلالله شیرازی در تاریخ وصاف شرحی مفصل از زندگی سعدالدوله به دست داده است. او از گشادهدستی سعدالدوله نسبت به خویشان و اتباعش و اقتدار فوقالعاده آنان سخن میگوید. وصاف مینویسد: سعدالدوله هروقت میخواست هر کاری را بدون مشورت ارغون میکرد.
از جانب خود حکام به اطراف ممالک فرستاد، چنانکه برادر خود فخرالدوله را که در جهل مرکب بود حکومت بغداد داد و حکومت [موصل و] دیار بکر و ربیعه و اعمال آن را به برادر خود امینالدوله که هِرّ از بر نمیشناخت واگذاشت و آذربایجان را به لبید بن ابی ربیع که مردی احمق بود داد و حکومت فارس را به شمسالدوله سپرد. (۳۰)
در فرهنگ سیاسی آن زمان، چون امروز، انتصاب خویشان و بستگان ناشایست در مناصب مهم دولتی امری ناستوده و وهنانگیز بود. معهذا، علت بدنامی سعدالدوله این نیست؛ حکومت خودکامه یهودیانی آزمند و غارتگر است بر مردم مسلمان و رفتار سرکوبگرانه و خشن ایشان تا بدانجا که منابع تاریخی از توطئه قتل بزرگان ایرانی به دست الیگارشی یهودی دربار ارغون و بالاتر از آن طرح تهاجم به مکه و اشغال خانه کعبه سخن میگویند.
این در اواخر زندگی ارغون است؛ آنگاه که ایلخان بیمار و دائمالخمر بطور کامل از دنیای خارج کناره گرفته و هیچ کس را جز روحانیون بودایی، پولاد نماینده قوبیلای قاآن در دربار ایلخان، و سعدالدوله به حضور نمیپذیرد. (۳۱) سرانجام، این وضع امرای دربار ارغون را به ستوه آورد و آنان به این بهانه که گویا بیماری ارغون توطئه سعدالدوله است در سلخ صفر ۶۹۰ ق./ ۵ مارس ۱۲۹۱م. او را به قتل رسانیدند. ارغون کمی بعد در ۶ ربیعالاول همین سال درگذشت. ابنخلدون مینویسد:
ارغون از دین اسلام رویگردان بود و دین برهمنان را دوست میداشت و به پرستش بتان و سحر و ریاضت دلبسته بود. جماعتی از ساحران هند نزد او آمدند و برای حفظ صحت و دوام سلامت او دوایی ترکیب کردند. چون ارغون به خوردن آن دوا ادامه داد به صرع مبتلا شد. (۳۲)
شرفالدین شیرازی در تاریخ وصاف دوران اقتدار سعدالدوله را چنین توصیف کرده است:
حکومت او سبب استیلای یهودیان شد و اینان بر اسلامیان استهزا و اهانت آغاز کردند… ایلخان بکلی خود را در اختیار سعدالدوله گذاشت و هرچه میگفت میپذیرفت… ایلخان چنان به او خو گرفت که لحظهای طاقت دوری او را نداشت.
وصاف مینویسد: سعدالدوله ایلخان را به ادعای پیغمبری تحریک کرد و حتی در مجامع از نبوت ارغون سخن میگفت.
سعدالدوله با ارغون قرار گذاشت که کعبه را بتکده سازد و مردم را بر پرستش بتان الزام کند و بدین اندیشه برای یهودیان عرب نامه نوشت و از آنها در مورد فرستادن سپاه مغول به آن دیار استفسار کرد.
به گزارش وصاف، ارغون در آغاز سلطنت از قتل بیزار بود “ولی در پایان کار در اثر وسوسه سعدالدوله در ریختن خون حریص شده بود چنانکه به خاطر جرمی کوچک صد جان بر باد میداد.” (۳۳)
به گزارش وصاف، سلطه یهودیان چنان بود که مردم قتل سعدالدوله را زوال دولت یهود دانستند و به انتقام از یهودیان، به ویژه در بغداد، پرداختند. (۳۴)
حمدالله مستوفی از برکشیدگان و وابستگان خواجه رشیدالدین فضلالله وزیر یهودیالاصل دربار غازان خان است و لذا روایتش را بیطرفانه نمیتوان انگاشت به ویژه که پسر عمّش نیز در آغاز شریک دستگاه سعدالدوله بود. لذا، مستوفی درباره ستمگریهای سعدالدوله و ماجرای پیامبری ارغون و طرح تصرف مکه یکسره سکوت کرده و به عکس از اصلاحات او سخن رانده است. مینویسد:
او ضبطی تمام پدید کرد و دست متغلبان از اموال کوتاه گردانید و اخراجات مقرری را ایلغامیشی کرد. جمعی بدین سبب با او بد شدند. (۳۵)
تنها نکته منفی که حمدالله مستوفی در گزارش خود از سعدالدوله نابخشودنی و قابل ذکر یافته نقش او در قتل پسر عمّش، فخرالدین مستوفی است.
در میان مورخین معاصر ایرانی، عباس اقبال جمعبندی جامعی از روایات تاریخی درباب سعدالدوله به دست داده است. او مینویسد:
سعدالدوله در آخر کار چون دید که بسیاری از امرا و علما و متنفذین مسلمان کمر قتل او و یاران یهودیاش را بستهاند، در صدد برآمد که از استیلای خود بر نفس ارغون استفاده کند و با اجرای طرحی که ریخته بود بنیان عمر ایشان را از بیخ برکند. و آن طرح اینکه روزی به ارغون گفت که نبوت از چنگیز خان به طریق ارث به ایلخانان عادل رسیده و ارغون از جانب خداوند رسول است و چون قیام دین هر رسولی به جهاد و قلع مخالفین متعلق است باید ایلخان امر فرماید تا هر کس سر از قبول دیانت او بپیچد و در زمره ملت جدید در نیاید سرش از تن جدا کنند. و چون ارغون از مسلمین نفرت داشت، امر کرد که مسلمانان را در کارها دخالت و به اردو راه ندهند… سعدالدوله با تصویب ارغون مصمم شد که خانه کعبه را به بتخانه مبدل سازد و مقدمتاً مراسلاتی به اعراب یهود عربستان نوشت و برای فرستادن لشکر به آن صوب امر داد که در بغداد تهیه ببینند و کشتی بسازند و از همکیشان خود یکی را، که خواجه نجیبالدین کحال نام داشت، با صورتی شامل اسامی دویست نفر از اعیان و بزرگان خراسان به این مملکت و شمسالدوله را با صورت اسامی هفده نفر به شیراز مأمور کرد تا آن عده را به قتل برسانند و راه را جهت پیشرفت طریقه جدیدی که خیال تحمیل آن را بر مردم بلاد داشت صاف کنند. اما در این اثنا ارغون مریض شد و برای اصلاح مزاج به موقان رفت و مرضش شدت یافت. (۳۶)
تاریخ ایران کمبریج از سعدالدوله به عنوان بانفوذترین یهودی در تاریخ ایران پس از استر و مردخای و پس از عزرا و نحمیا یاد میکند (۳۷) و کارل یان از استبداد بی چون و چرای سعدالدوله سخن میگوید و آن را از عوامل اصلی ثبات دولت ارغون میشمرد. (۳۸) برتولد اشپولر مینویسد:
[سعدالدوله] به پشتیبانی ارغون، که متعصبانه پیرو دین بودا و دشمن مسلمانان بود، به سرکوبی مسلمانان پرداخت و نیز بستگان ناشایست خود را در امور دولت به کار گمارد. مردم برای دفع وی وسیلهای نداشتند… همواره با یهودیان احساس پیوستگی میکرد و چون به مقام و منصب رسید، درباره خویشاوندان و همنژادانش بطرز بسیار زنندهای تبعیض قایل میشد. در دوران حکومت او در بغداد [سال ۶۸۷ ق.] گروه کثیری از یهودیان از تفلیس به بغداد آمدند و چون میپنداشتند دوره سروری آنان فرارسیده است، مردم بینالنهرین را آنچنان غارت کردند که در مدت کوتاهی شورش بر پا شد و مردم دکانهای یهودیان را چپاول کردند بطوری که ارغون خود ناگزیر شد که دست یهودیان را تا حدی کوتاه کند. با این همه سعدالدوله بیشرمانه و آشکارا منافعی را که دوران حکومت او برای بستگان و همکیشانش به دنبال داشت میستود. کار این وزیر یهودی به آنجا رسید که میرخواند مینویسد “اگر نه شاهزادگان یعنی گیخاتو و غازان در ولایات روم و خراسان بودندی آن دو طرف را نیز به دو کس از جهال اقربای خود دادی.” حتی ابوالفرج نیز، که اصل و نسبش یهودی بود اما دیگر با آنان رابطهای نداشت، یأس و فلاکتی را که در آن هنگام بر مردم چیره شده بود یادآور میشود. سعدالدوله پا را از این فراتر نهاد و رسماً دخالت مسلمانان را در مناصب عالی ممنوع کرد. این رفتار او آنچنان خشم مردم را برانگیخت که آیات ضد یهودیان را از قرآن شاهد آوردند و پیش از آنکه ایلخان ارغون بمیرد اطرافیان او را واداشتند که سعدالدوله وزیر را بکشند. (۳۹)
در میان مورخین معاصر غیر ایرانی گروهی نیز با سعدالدوله همدلی ابراز داشتهاند. در کتاب ۹۰۰ صفحهای رنه گروسه کمتر اشارهای به یهودیان میتوان یافت تا بدانجا که گویی آنان در تحولات سیاسی تاریخ مغول مطلقاً حضوری نداشتهاند. گروسه سخت مدافع سعدالدوله است:
سعدالدوله که مردی مدیر و مدبر بود توانست نظم و ترتیبی در امور مالی کشور برقرار کند و از غارتگری اشراف و اعیان جلوگیری نماید… مسلمانان نمیتوانستند او را مورد ملامت و توبیخ قرار دهند و فقط منباب عیبجویی میگفتند که وی اهم مشاغل کشوری را به همکیشان خود واگذار نموده… مسلمانان خشکهمقدس مدعی بودند که او میخواهد با ارغون مذهب تازهای تأسیس کند و مسلمانان را به کفر دعوت کند و خانه کعبه را به بتخانه مبدل سازد. البته این اتهامات جمله بی اساس بود ولی بالمآل موجبات فنای این مرد جلیلالقدر را فراهم آورد. (۴۰)
روایت پیگولوسکایا و همکارانش نیز به سود سعدالدوله است. مینویسند:
در میان مردم مسلمان شهرها علیه سعدالدوله و یهودیان به تبلیغ پرداختند. به دروغ به سعدالدوله نسبت دادند که میخواهد مسلمانان ایران را مورد تعقیب قرار دهد و به مکه لشکر بکشد و کعبه مسلمانان را “بتخانه بتپرستان” سازد… سقوط سعدالدوله بهانهای برای ایذا و قتل و غارت یهودیان در سراسر کشور و موجب خرسندی مأموران مسلمان شد. (۴۱)
حبیب لوی مورخ یهودی، طبعاً بکلی منکر جنایات سعدالدوله است و او را به شدت میستاید. همو از تعمیر آرامگاه استر و مردخای، همسر و وزیر خشایارشا، به دست سعدالدوله یا جمالالدوله یهودی خبر میدهد. (۴۲)
تعلق الیگارشی یهودی دربار ارغون به یادمان استر و مردخای عجیب نیست. در ماجرای سعدالدوله تاریخ به شکلی حیرتانگیز تکرار شد و اسطورههای یهودی جان گرفت. کتاب استر به ما میگوید که روایات مکرر منابع تاریخی درباره اقدامات سعدالدوله و گروه او در دربار ارغون نمیتواند غیرواقعی باشد و کسانی که در اینباره تردید کردهاند دلیلی جز پیشداوریهای یهودگرایانه خود ندارند. اسطوره استر و مردخای، یهودیان عصر ارغون را به تحقق خود فرامیخواند و چنین بود که سرنوشتی مشابه فرزندان و بستگان هامان وزیر را برای خاندان جوینی و بزرگان مسلمان ایرانی رقم زد. (۴۳)
ماجرای سعدالدوله را با طرح پرسشهای زیر به پایان میبریم:
آیا وجود پیوند میان سعدالدوله و الیگارشی یهودی دربار ارغون با تکاپوی آبراهام ابولافی کابالیست در شهرهای ایتالیا معقول و محتمل نیست؟ آیا آن مسیح بن داوودی که آبراهام ابولافی در همین دوران وعده ظهور او را در سال ۱۲۹۰ میلادی میداد ارغون شاه مغول نبود؟ و آیا انطباق دقیق تاریخ فوق با زمان اجرای طرح سعدالدوله برای ظهور ارغون در جامه پیامبر دروغین تصادفی است؟
ادامه دارد…
قسمت قبلی این مقاله ؛ قسمت بعدی این مقاله
پینوشتها:
19. پیگولوسکایا، همان مأخذ، صص۳۸۹-۳۹۰.
20. همان مأخذ، ص۳۸۷.
21. حبیب لوی، تاریخ یهود ایران، تهران: کتابفروشی بروخیم، ۱۳۳۹، ج۳، ص۹۴.
22. Judaica, vol. 14, p. 618.
23. پیگولوسکایا، همان مأخذ، ص۳۸۷.
24. اشپولر، همان مأخذ، ص۸۹.
25. اقبال، همان مأخذ، ص۲۳۷.
26. همان مأخذ، ص۲۳۸.
27. مستوفی، همان مأخذ، صص۵۹۸-۵۹۹.
28. اقبال، همان مأخذ، ص۲۳۹.
29. همان مأخذ، ص۲۴۰.
30. عبدالمحمد آیتی، تحریر تاریخ وصاف، تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۷۲، صص۱۳۳-۱۳۴.
31. اشپولر، همان مأخذ، ص۹۰.
32. ابنخلدون، العبر؛ تاریخ ابنخلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۸، ج۴، ص۷۸۵.
33. وصاف، همان مأخذ، صص۱۳۴-۱۳۶.
34. همان مأخذ، ص۱۳۸.
35. عبدالمحمد آیتی، تحریر تاریخ وصاف، تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۷۲، ص۵۹۸.
36. اقبال، همان مأخذ، صص۲۴۱-۲۴۲.
37. ج. آ. بویل (ویراستار)، تاریخ ایران کمبریج، ترجمه حسن انوشه، تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۶، ج۵، ص۳۴۷.
38. ا. پطروشفسکی، کارل یان، جان ماسون اسمیت، تاریخ اجتماعی- اقتصادی ایران در دوره مغول، ترجمه یعقوب آژند، تهران: اطلاعات، ۱۳۶۶، ص۷۶.
39. اشپولر، همان مأخذ، صص۹۰، ۲۴۸-۲۴۹.
40. گروسه، همان مأخذ، صص۶۰۸-۶۰۹.
41. پیگولوسکایا، همان مأخذ، ص۳۸۸.
42. حبیب لوی، تاریخ یهود ایران، تهران: کتابفروشی بروخیم، ۱۳۳۹، ج۳، صص۹۶-۹۷.
43. بنگرید به: این مقاله
منبع: عبدالله شهبازی ؛ زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، ج ۲، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ دوم (پائیز۱۳۹۰)
….
واریز كمک نقدی برای حمایت از اندیشكده |
…..
اندیشکده مطالعات یهود را در پیامرسانهای ایرانی دنبال کنید:
کانال اصلی ما در ایتا / پیامرسان بله / پیامرسان سروش / پیامرسان گپ