خدا در انجیل شیطانى لاوى
آنتوان لاوى در فصل دوم از کتاب انجیل شیطانى فصلى به عنوان کتاب لوسیفر دارد. در مقدمه این فصل بى هیچ دلیلى، تاریخى خودساخته براى مسیحیت بیان مىکند و به تشریح نکته خودبافتهاى مىپردازد و مدعى مىشود که لوسیفر خداى رومى، درخت بارور و روح آسمان و الهه روشنگرى بود، اما با تغییر دین رسمى به مسیحیت، این خدا جاى خود را به خدایى که مسیح معرفى مىکرد داد و در عوض، در جایگاه تاریکى و بدى نشست و ناگهان نماد بدى و شرارت شد. بنا بر باور او، تمام ادیان دست راستى و روحانى و همه کتابهاى مقدس مدیون شیطانند. سپس براى بهتر جا انداختن اندیشه شیطانىاش، هر نوع یقینى (به این خدایان) را رد مىکند و در توجیه عقیدهاش مىگوید: حقیقت به تنهایى کسى را آزاد نکرده؛ این شک است که آزاداندیشى مىآورد. به عقیده او، زمان آن رسیده است که شیطان انتقامش را از خدایان دست راستى بگیرد، و هنگام نشستن ابلیس در جایگاه حقیقىاش و لحظه ترکیدن حباب دروغ رسیده است.
خداى مرده یا خداى زنده!
پیشتر اشاره شد که سخنان لاوى داراى تناقضاتى است که در پى مىآید. در نگرش اول، با آنکه لاوى ادعا مىکند برخلاف باورهاى عمومى که به شیطانگرایان تهمت بىخدایى و بىباورى مىزنند، شیطانپرست هم به خدا اعتقاد دارد (انجیل شیطانى، ص۲۲)، اما وقتى به تبیین دیدگاههاى شیطانىاش مىپردازد، پس از توهین به خداى خودساخته مردم (همان) و زیرسؤال بردن آن، وجود هر نوع خدایى را رد مىکند.
لاوى براى نبود خدا، چنین دلیل مىآورد:
۱. دعواى خدایان دست راستى و کشاکش تاریخى ادیان روحانى
جنگها و نزاعهاى این ادیان با هم که به ادعاى هواداران، از جانب یک خدا یا یک طیف از خدایان بوده و این خدایان که همه خود را حق و خیر مىدانسته و شیطان را شر و پلید، نشان از این دارد که خدایى نبوده و این بیش از یک ادعاى واهى در طول تاریخ نبوده است (لاوى، ص۲۳).
۲. وجود رنجها، ظلمها و بىعدالتىها
از نظر لاوى، این مسئله دلیل دیگرى است که بر نبود خداى مهربان مدعیان و طلبکنندگان خداى مهربان دستراستىها حکایت مىکند (همان).
لاوى که در موجسوارى احساسات مردم بسیار چیرهدست است، در این مرحله براى نفى وجود هرگونه خدایى، اینگونه بحث را مىپرورد:
هرکس که شیطان را یک اهریمن مىپندارد، باید مرگ همه مردان، زنان، بچهها و حیواناتى که مردهاند را “خواست خدا” بداند. مطمئناً فردى که به خاطر از دست دادن نابهنگام فرد مورد علاقهاش غمگین است، ترجیح مىدهد عشقش را در کنار خود داشته باشد؛ نه اینکه او را به دستهاى خدا بسپارد! در عوض، کشیشى که قرار است او را تسلى دهد، به او مىگوید: این خواست خدا بود عزیزم یا او حالا در دستهاى خداست پسرم. این عبارات، طرق مناسبى براى چشمپوشى بىرحمى خداست. اما اگر خدا واقعاً حالت کاملى از نظارت و کنترل است و آنگونه که تصور مىشود رئوف، ملایم و لطیف است، پس چرا اجازه مىدهد این اتفاقات بیفتند؟ (همان، ص۲۲).
لاوى در ادامه این مبحث، رابطه با خدا را نیز از حربههاى اربابان کلیسا مىداند و با انزجار از دعا به پیشگاه خداى هستى، این کار را دست روى دست گذاشتن و نوعى تن دادن به تقدیر معرفى مىکند. در مقابل این -به اصطلاح- تقدیرگرایى انفعالى، با فعال جلوه دادن فرد شیطانگرا معتقد است:
شیطانیست مىپندارد عمل و عکسالعمل در جهان براى همه هست و انسان نباید خودش را فریب دهد و به گمراهى بیندازد که فکر کند کسى مسئول اینهاست و دلیلى براى آن است. نباید دست روى دست بگذارد، بنشیند و تقدیر را بپذیرد و هیچ حرکتى در مقابل این تقدیر خودخواسته انجام ندهد (همان، ص۲۲).
خباثت باطنى و روحیه خداستیزى لاوى را که ریشه در باورهاى انحرافى تورات نسبت به خداى فریبکار و شیطان رهنما و دوست آدمى دارد، در میان این جملات به راحتى مىتوان یافت:
همچنان که یک شیطانیست، از خدا یارى و مساعدت نمىطلبد، براى طلب بخشش به خاطر کارهاى اشتباهش نیز دعا نمىکند. در دیگر آیینها، زمانى که فرد اشتباهى مرتکب مىشود، یا از خدا مىخواهد او را ببخشد، یا براى واسطهاى اعتراف مىکند و از او مىخواهد که او برایش از خداوند به خاطر گناهانش طلب بخشش کند. اما شیطانیست مىداند طلب بخشش کردن خوب نیست. نیز اعتراف کردن براى یک انسان دیگرِ مثل خودش، علاوه بر آنکه تأثیر کمترى دارد، باعث پستى و خوارى هم مىشود (همان، ص۲۲).
او مىگوید:
وقتى یک شیطانیست اشتباهى مرتکب مىشود، مىپندارد طبیعى است که اشتباهى رخ دهد. و اگر واقعاً از کارى که انجام داده است شرمنده و پشیمان باشد، از آن عبرت مىگیرد و مراقب است که دیگر تکرارش نکند. اگر شرمندگى و پشیمانىاش صادقانه و از ته دل نباشد، مىداند که آن عمل را بارها و بارها انجام خواهد داد. برخلاف مردم عادى که به گناهانشان اعتراف مىکنند و اینگونه مىتوانند وجدانشان را راحت کنند و آزاد باشند که دوباره گناه قبلى را تکرار کنند.
وى با این بیان بعد از مردهانگارى خدا، توبه و پشیمانى از نوع کلیسایى را نیز به شدت به باد انتقاد و استهزا مىگیرد و با عادى جلوه دادن گناه و اشتباه، خطاى عمدى خطاکاران را نیز به آسانى توجیه مىکند. درواقع، وى با این کار گام را فراتر از بحث وجود و عدم وجود خدا مىگذارد و با عادى کردن حرمت و حریمشکنى نسبت به موضع تقدس، هرگونه جایگاه مقدسى در دین را تخریب مىکند.
خداى بى اثر
در این مرحله، لاوى با گردشى تاکتیکى و فقط براى تخریب جبهه مخالف، با پذیرش اجمالى اصل وجود خدا، تنها خدایى بىخاصیت را مىپذیرد که هیچ کار مفیدى از او برنمىآید و تنها به درد تسکین دل -آنهم در مواقع ترس- مىخورد. در مقابل چنین خدایى نیز حق را به ابلیس مىدهد. وى در این مرحله سراغ یزیدىها که به ادعاى او شاخهاى از فرق اسلامى است مىرود و با استناد به باورهاى ایشان، مسیر خود را اینگونه توجیه مىکند:
از میان ادیان توحیدى هم هستند گروههایى که به جاى رضایت خدا، در پى رضایت شیطاناند؛ یزیدیان که فرقهاى از اهریمنپرستان به شمار مىآیند، معتقدند: خدا قدرت مطلق و البته بخشنده مطلق هم هست و بر همین اساس، تصور مىکنند این اهریمن است که به عنوان کسى که قواعدش باید بر روى زمین انجام بگیرد، باید پرستش شود (همان، ص۲۳).
این باور در برخى مباحث دیگر او در انجیل شیطانى به شکلهاى گوناگون دنبال مىشود و او در این نوع نگرش، در پى معرفى کردن خدایى بىخاصیت و پوچ براى تخریب اصل توحید است.
لاوى که از تناقضهاى فاحش دین مسیحیت نسبت به مفهوم خدا، بیشترین بهره را در جا انداختن افکار شیطانىاش در جاى جاى انجیلش گرفته است، در ادامه این مبحث سراغ پر و بال دادن به همین موضوع مىرود و سعى مىکند با مطرح کردن شکاف موجود میان نسل گذشته و نسل کنونى، ریشه باور خداباوران به خالق یکتا را نیز بخشکاند. به باور او، با این همه تناقض در متون مسیحیت، بسیارى از مردم نمىتوانند عاقلانه مسیحیت را آنطور که قبلاً انجام مىشد و آموزش داده مىشد، قبول کنند. از نگاه او تعداد بىشمارى از مردم شروع کردهاند به شک در وجود خدا و به تمام آن چیزى که در کلمات مسیحیت وجود دارد. به همین دلیل، مایلند در زمره مسیحیان خداشناس درآیند، اما در نظر لاوى:
چیزى ضد و نقیضتر از عبارت مسیحیان خداشناس وجود ندارد! آنهم هنگامى که رهبران بلندمرتبه مسیحیت، تفاسیر قدیمى از مفهوم خدا را رد مىکنند. با این اوصاف، چگونه از پیروانشان انتظار مىرود که با سنتهاى مذهبى قدیم و باورهاى عمیق به خدا، آمیخته باشند؟ (همان)
در آخر این فصل، لاوى که پندارى مادى و محدود از خداى ادیانِ به تعبیر خودش دست راستى و روحانى دارد، خطاب به آن مىگوید:
با همه بحثها بر سر اینكه خدا مرده یا نمرده، بهتر است اگر زنده است، خود را چکاپ کند و یا خودش را براى مرگ آماده کند.
خود خدایى!
لاوى به مرگ خدا هم راضى نیست. پا را فراتر نهاده و در فصل بعد ادعا مىکند:
تمام ادیان و مکاتب روحانى و معنوى ساخته و پرداخته فکر انسانها، و خدایانِ این ادیان خدایان خودساخته بشرى است.
وى از چینش هنرمندانه سختىهاى پیش روى بشر، ناتوانایىها و ناکامىها در به دست آوردن عالم ماده و توانمندى روح خلاق آدمى در خلق صور ذهنى و تمامیت خواهى نفس آدمى، نتیجه مىگیرد که خدا، آفریده اذهان بشرى انسانهاى فرصتطلب ادوار گذشته است. او ادعا مىکند:
آنها از این مسائل آگاهى کامل داشتند، خدایانى ساخته و به جامعه بشرى ارائه کردند: همه خدایان مربوط به دنیاى ماوراء، ساخته بشراند. او یک سیستم هماهنگ و منظم از خدایان ساخته است… تنها به خاطر اینکه او نفس و ضمیرى داشته، و نتوانسته آن را قبول کند، ناگزیر بود به اینکه آن را به وجود خارجى و ماورایى نسبت دهد که “خدا” نامیده شد (همان، ص ۲۴).
طبق این نوع نگرش، وقتى خدا مخلوق اذهان بشر باشد، همانطور که مردم به انواع مختلفاند، خداى ساخته و پرداخته ذهن ایشان نیز به معناى معمول کلمه، در انواع مختلف قابل مشاهده است. در این حالت، تصویر ذهنى از خدا مىتواند از نوعى فکرِ کیهانى تا قادرى مطلق که پنهانترین حقایق را مىداند و همه چیز را در کنترل دارد تغییر کند. وى در این نگرش، تکثرگرایى در حوزه اندیشه را به آنجا مىکشاند که دامنه آن همه صورتهاى ذهنى و اندیشههاى عرفانى موجود نسبت به خدا را بگیرد و خدا امرى فردى و ذهنى قلمداد گردد. تا آنجا که در نظر او حتى در بدنه اعتقادى یک دین، خدا مىتواند تعابیر مختلفى براى هرکدام از اشخاص پیرو آن دین داشته باشد.
لاوى براى تخریب هرچه تمام ترِ خداى خودساختهاش، صفت تامالاختیار بودن خدا را مساوى با بىعدالتى و دیکتاتورى قلمداد کرده و مىگوید:
خدا مى تواند همه کارهایى را که انسان از آن ممنوع شده است، انجام دهد. مثل کشتن مردم، بروز معجزه براى ابراز رضایتمندى از اختیاراتش [نشان دادن اختیار و توانایىاش]، کنترل بى قید و شرط و بدون مسئولیت پذیرى (همان).
پس براى تخریب اصل تقدس، به تمسخر مصادیق آن، یعنى خداباوران، قیامت و بهشت مىپردازد. وى باورمندان ادیان معنویتگرا را با عنوان وایت لایتر (داراى نور سفید) یاد مىکند و با حالتى تمسخرآمیز مىگوید:
اینان که در شوق خدایند، قاعدتاً باید در هنگام مرگ، دروازهاى مرواریدکارى شده و شکیل بر روى آنان باز شود (همان).
او این حالت [خلق خداى خودساخته و پرستش او به عنوان موجودى برتر] را ویژگى دوران کودکى بشر مىداند و با اعلام آغاز دوران جدید، در نوشتارش تلاش دارد شیطانگرا را فردى معرفى کند که به رشد ذهنى گذر از این دوره کودکى رسیده و این دوره را پشت سر گذاشته است. از نظر لاوى، عصر جدید دورهاى جز عصر شیطان نیست. او این عصر را به نام دوره جدید شیطانى نامگذارى مىکند و در فصل بعد کتابش، به ارائه دلایلى مىپردازد که به نظر او نشانگر آغاز این عصر جدید است (همان، ص۲۵). ازجمله دلایلى که لاوى براى اثبات مدعایش مىآورد فراگیر شدن خشم، غضب، حرص، غرور، تنبلى و شهوترانى است؛ امورى که در ادیان معنوى ادوار گذشته به شدت با آن مقابله و از آنها نهى شده است.
شیطان در انجیل شیطانى لاوى
لاوى معتقد است: شیطانپرستى قدمتى به درازاى تاریخ پیدایش بشر دارد. همه تلاش وى در انجیل شیطانى این است که این نکته را جا بیندازد که شیطان برتر از انسان و حتى خداست و پرستش او امرى تازه نیست که او و دوستانش آن را یافته باشند. این نکته مىتواند دلیلى بر انحراف بشریت از تعالیم پیامبران آسمانى باشد؛ بنابراین، نه در تأیید لاوى است و نه در رد آن. وى با آنکه دلیلى پرپیمانه براى اثبات ادعایش نمىآورد، اما مىکوشد به شکلى هنرمندانه مخاطبش را متقاعد کند تا بافتهها و فرضیههاى او را بپذیرد. شیطانى که او به آن معتقد است، همیشه تاریخ به او ظلم و اجحاف شده است. خدایان دستراستى و انسانهاى روحانى (!) به او تهمتها زدهاند. او را شریر، بدطینت، ظلمانى و اهل فساد و افساد معرفى کردهاند. بااین حال، همه این خدایان و روحانیان (!) مدیون اویند.
شیطان؛ نماد مسیر دست چپ
شیطانى که لاوى مى خواهد به همه جهانیان معرفى کند حقیقت کاملاً مشخصى نیست که بتوان با یک جمله آن را معرفى کرد. شاید خود او هم نمىداند چه ارمغانى را مىخواهد براى بشریت بیاورد. یکجا او را تنها نمادى مىداند و بس: نماد شعارهاى شیطانى! در این زاویه از نگاه وى به شیطان، ابلیس نماد هشت شعارى است که لاوى وى را نماد یکایک آنها مىداند. این شعارها که معروف به شعائر شیطانىاند عبارتند از:
۱. شیطان نشان دهنده زیادهروى است، به جاى خوددارى!
2. شیطان نشان دهنده وجود محض است، به جاى خیالات و رؤیاهاى معنوى!
3. شیطان نشان دهنده عقل طاهر است، به جاى خودفریبى منافقانه!
4. شیطان نشان دهنده محبت به کسانى است که استحقاق آن را دارند، به جاى عشق به ناسپاسها!
5. شیطان نشان دهنده انتقام به جاى تسلیم و تقدیم گونه دیگر!
6. شیطان نشان دهنده مسئولیتپذیرى در برابر مسئولیتپذیران، به جاى نگرانى براى روانآشامها!
7. شیطان نشان دهنده این است که انسان فقط به عنوان یکى از حیوانات، گاهى اوقات بهتر و اغلب بدتر است و فقط به خاطر توسعه ذهنىاش بر دیگران فائق آمده!
8. شیطان نشان دهنده هر آن چیزى است که ـ به اصطلاح ـ گناه نامیده مىشود؛ که منجر به لذت و ارضاى جسمى، فکرى و روانى مىشوند.
به اقتضاى برخى از این شعارها، شیطان نمادى براى کارى نیک خواهد بود و در برخى موارد، نمادى براى خودخواهى، غرور، لذتخواهى و مفاهیمى از این دست که به صراحت بار منفى ندارند.
شیطان؛ انسان پرغرور
در نگرشى دیگر، شیطانى که لاوى معرفى مىکند، همان انسان است؛ انسانى پرغرور که رابطه و واسطه میان خود و خدا را برداشته است (همان، ص۲۴)؛ در این هنگام، شیطانى مغرور را در خویش مىیابد که به آرامى مىخزد و تجسم حقیقى لوسیفر را در درون او به تصویر مىکشد. به باور او، در این هنگام آدمى دیگر نه دو قطبى است و نه مى تواند باشد. این انسان نمى تواند هم پر از هواى نفس باشد و هم معنوى؛ تنها کششى زمینى و جاذبهاى شیطانى از درون حس مىکند. در این هنگام، او بزرگترین تجسم لوسیفر است و یا به عبارت بهتر، چنین آدمى خودِ شیطان است. شاید بتوان گفت: این شیطانى که لاوى توصیف مىکند، ریشه در آموزههاى مسیحیت دارد؛ هم به خاطر باور به حلول شیطان در آدمى و هم به خاطر شیطان قدرتمند مسیحیت که توانمندىهاى خارقالعاهاى دارد که در مبحث شیطان مسیحى گذشت.
شیطان راهنما
شیطان دیگرى که لاوى معرفى مىکند، همان شیطان تورات تحریف شده است، شیطانِ راهنماى آدمى به سوى یافتن درخت معرفت (پیدایش، ۳:۱ـ۷). همان زاینده روشنایى و حامل نور (همان، ص۲۱)؛ همانى که روح آسمان و تجسم روشن فکرى است (همان). این مبحث را تى سیرک سوسج در مقدمه ویرایش دوم کتاب The Demonic Bible تحت عنوان (لوسیفر: زاینده روشنایى) بسط داده است. او معتقد است: نام لوسیفر از دو کلمه lux به معناى نور و fer به معناى زایش و حمل کردن برگرفته شده است. درنتیجه، معناى تحتاللفظى لوسیفر زاینده نور یا حامل نور خواهد بود. و این نام از طرف رومیان به ستاره ونوس داده شد و براى زمانى اطلاق مىشد که این ستاره ساعاتى قبل از طلوع خورشید در آسمان پدیدار مىگشت. از نگاه او، آیین لوسیفر با ستایش و پرستش ونوس و افرودیت، الهه عشق و شهوت رومیان، مرتبط است و با روابط جنسى که مورد تأیید مسیحیان نیست، درهم تنیده است. وى نیز در تأیید باورهاى لاوى تأکید مىکند: پذیرش مسیحیت به عنوان مذهب رسمى روم، و متعاقب آن، تغییر مذهب مشرکان به این آیین جدید، در اینکه نام لوسیفر با نام شیطانِ پلید، آمیخته و مرتبط گردد، تأثیر بسزایى داشته است.
شیطان؛ خداى سنتى
برترین نگاهى که لاوى به شیطان دارد همان باور به الوهیت اوست؛ او ادعا مىکند:
شیطان همان خداى سنتى رومى بود که در روند تغییر آیین رومى به آیین مسیحیت، مطرود گشت و به عنوان مظهر بدىها شناخته شد، درحالى که این خداى قدرتمند با ظلم مسیحیان به حاشیه رانده شد؛ خدایى خیالى که ساخته و پرداخته روحانیان مسیحى بود و به عنوان خداى خالق و قدرت مطلق که فرزندش را براى بخشش گناه ذاتى بشر فدا کرد در اذهان مردم به جاى او نشست.
آنگونه که در این نگرش، لاوى القا مىکند:
خدایى نبوده و نیست؛ اما شیطان همان خداى باستانى بوده و هست و در عصر معاصر زمان آن فرا رسیده دوباره به تخت سلطنت خویش تکیه زند (همان، ص۲۱۹).
سوسج در کتاب شیطانى خود این نگاه لاوى را بسط داده و گام را از خدا بودن تنها شیطان، فراتر نهاده و مدعى است در عصرِ لوسیفر، انسان نیز خدا شده است. و حال باید جایگاه خود را به عنوان خدا بر روى زمین بپذیرد (سوسج، ۲۰۰۵، ص۳۶).
جریان شیطانى امروز تمام قوایش را جمع کرده و تلاشى روزافزون براى تغییر ذائقه نسل کنونى و ساختن جامعه و آیینى متناسب با آموزههاى شیطانى دارد. اینها از الگوهاى موفق جذب جوانان به شدت استقبال مىکنند و با بازخوردى که در طول سالهاى متمادى گرفتهاند، مىدانند جوان در پى مطرح شدن است و دوست دارد دیده شود؛ براى مطرح و محبوب شدن، حاضر است دست به خیلى کارها بزند. هیجانطلب، ساختارشکن، عجول، حسگرا، کمبینش و کمصبر و بىطاقت است. مىدانند بهترین ابزار جذب جوانان موسیقى، جلسات مختلط پر از هیجان و… است. اما جذب تنها کافى نیست و نیاز به عوامل نگهدارنده و مبانى اندیشه، روش تعقل و باورهایى براى ایمان و عقیده دارد.
رهبران شیطانى واقفند آنچه یک موضوع را از یک موج کوچکِ کوتاه مدت، به جریانى بزرگ و ماندگار تبدیل مىکند، بسیج هیجانات دوره جوانى، وعده آزادى و قدرت و تشکیل باورهایى همسو میان نیروها و مریدان تشکیلاتى است. در این میان، آنچه اهمیت دوچندانى دارد نظام اندیشهاى قابل دفاع است. این نکته آنقدر اهمیت دارد که لاوى بعد از تبدیل خانهاش به کلیساى شیطان فعالیت چندانى در عرصه ارائه برنامههاى شیطانى ندارد و بیشترین وقتش را صرف تکمیل و تنظیم اندیشههاى شیطانى مىکند و به فاصله کوتاهى پس از اعلام وجود کلیساى شیطان، انجیل شیطانى را که زیربناى باورهاى یک شیطانگراست ارائه مىکند. تردیدى نیست که پشتوانه مالى و فکرى این جریان مخوف، از قِبل مجامع یهودى و سازمانهاى امنیتى و اطلاعاتى جهانى است.
زیرکى جریان شیطانى امروز در امر تبلیغ، علاوه بر نوآورى و تزیین، عدم شفافیت و گاه پنهان شدن پشت برخى شعارهاى به ظاهر حق است. همین امر هم باعث اغواى انسانها مى شود؛ همان کارى که فرزندان لاوى در دنیاى امروز انجام مىدهند. توجه داشته باشیم اندیشههاى تئوریزه شده شیطانگرایان مباحث تازه و روبنایى و موجى گذرا نیست. این جریان که ثمره صدها و هزارها سال تحریف مسیر حق است، ابزارى دورانداختنى نیست که باطلپیشگان بخواهند به راحتى آن را کنار بگذارند. براى مقابله با این جریان، باید مبانى اندیشه و زیربناى فکرى آنان را به چالش کشید.
نتیجهگیرى
با یک جمعبندى به صورت مختصر مىتوان ادعا کرد تمامى تناقضات و تضادهاى موجود در انجیل شیطانى و حتى تمامى اندیشه لاوى درباره مفاهیم عِلوى، برگرفته از آموزههاى پرتحریف ادیان سابق بوده و به نوعى مفاهیم تحریفیافته نسبت به خدا و شیطان در اندیشههاى لاوى دوباره تحول و تحریفى مجدد یافته و در انجیل شیطانى وى ظهور و تجلّى یافته است.
در اینصورت، آنچه ضرورت دارد و البته از ما ساخته است، روشنگرى و دانشافزایى عمیق و آنگاه نشان دادن ریشههاى انحراف و تبیین مبانى باطل است؛ همان شیوهاى که قرآن در تمام روشنگرىهایش در رویارویى با باطل انجام مىدهد. تبیین ریشهها و مبناها، ماهیت باطل را آشکارتر و جدایى او را از حقیقت بىپردهتر به معرض نمایش مىگذارد. امید است که از اهالى اندیشه و دعوت کنندگان به راه حق و حقیقت باشیم.
نویسنده: على قهرمانى
منابع: انجیل شیطانى ، انجیل شیطانى
LaVey, Anton Szandor, The Satanic Bible.
Susej, Tsirk (2005), The Demonic Bible: Embassy of Lucifer.
Gilmore, Peter H. (2007), The Satanic Scriptures, Scapegoat Publishing.
باورکر، جان ۱۳۸۲، مفهوم خدا: ره یافت هاى جامعه شناسانه، انسان شناسانه و روان شناسانه به سوى منشأ مفهوم خدا، ترجمه عذرا لوعلیان لنگرودى، تهران، کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شوراى اسلامى.
توفیقى، حسین ۱۳۷۴، آشنایى با ادیان بزرگ، تهران، سمت.
دبلیو میر، ماروین ۱۳۸۵، تعلیمات محرمانه عیسى (ع) چهار انجیل عرفانى، ترجمه فرشته جنیدى، اصفهان، غزل.
سلیمانى اردستانى، عبدالرحیم ۱۳۸۷، سیرى در ادیان زنده جهان (غیر از اسلام)، چ دوم، قم، آیت عشق.
شریفى دوست، حمزه ۱۳۹۰، نیم نگاهى به خودخدایى شیطان گرایان، قم، عصر آگاهى.
عرب، حسین، ۱۳۸۹، کلیسایى براى شیطان، مطالعات معنوى، ش۱.
مظاهرى سیف، حمیدرضا ۱۳۹۰، نقد و بررسى شیطان پرستى، قم، عصر آگاهى.
ناس، جان بایر ۱۳۸۱، تاریخ جامع ادیان، ترجمه على اصغر حکمت، تهران، علمى و فرهنگى.
هینلز، جان آر. ۱۳۸۶، فرهنگ ادیان جهان، ترجمه گروه مترجمان، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.
انجیل شیطانى ، انجیل شیطانى
واریز كمک نقدی برای حمایت از اندیشكده |
انجیل شیطانى ، انجیل شیطانى
اندیشکده مطالعات یهود را در پیامرسانهای ایرانی دنبال کنید:
کانال اصلی ما در ایتا / پیامرسان بله / پیامرسان سروش / پیامرسان گپ