ظهور آریستوکراسی مالی (قسمت دهم) جمهوری یهودی
تاریخ ۴۳ ساله (۱۸۰۵-۱۸۴۸) حکومت محمدعلی پاشا را به سه مرحله میتوان تقسیم کرد:
۱- دوران صعود و تحکیم قدرت که در سال ۱۸۱۱ با قتل عام ممالیک به پایان رسید؛
2- دوران اقتدار در مصر و تحکیم پایههای قدرت در منطقه (۱۸۱۱-۱۸۳۱)؛
3- دوران آشکار شدن خصومت با عثمانی و ماجراجوییهای نظامی (۱۸۳۲- ۱۸۴۸).
محمدعلی پاشا ؛ والی ایالت مصر
سال ۱۸۱۱ سرآغاز سربرکشیدن محمدعلی به عنوان یک قدرت منطقهای است. در این سال دولت مرکزی عثمانی برای سرکوب شورش وهابیون در عربستان از محمدعلی استمداد جست و وی ارتش خود را راهی این سرزمین کرد. این اقدامی مشکوک و خطرناک بود که راه را برای تبدیل محمدعلی به یک قدرت منطقهای و تحرکات پسین وی در سراسر خاورمیانه و شمال آفریقا گشود.
بهرروی، این ارتش سرانجام در سال ۱۸۱۸ وهابیون را شکست داد و شادمانی بابعالی را برانگیخت. در سال بعد محمدعلی با امام یمن پیمانی منعقد کرد و دامنه نفوذ خود را تا سواحل دریای سرخ بسط داد. وهابیون در سال ۱۸۲۴ نجد را پس گرفتند ولی حجاز همچنان در قلمرو رسمی دولت عثمانی باقی ماند.
کلنل سوس (سلیمان پاشا)
در کوران این جنگ بود که محمدعلی ارتش خویش را نوسازی کرد و برخی افسران فراری فرانسوی را در رأس آن گمارد. رئیس ستاد ارتش محمدعلی یک سرهنگ مخلوع ارتش فرانسه به نام کلنل سوس (۱) بود که در مصر به نام سلیمان پاشا شناخته میشد. بدنه این ارتش را بردگان تشکیل میدادند.
در سال ۱۸۲۰ محمدعلی “در جستجوی طلا و برده” (۲) به سودان لشکر کشید و تا سال ۱۸۲۲ بخش عمده این سرزمین را به تصرف درآورد. وی سپس به درخواست سلطان جزایر کرت و قبرس (۱۸۲۴) و سپس شهر آتن (ژوئن ۱۸۲۷) را اشغال کرد. به پاس این خدمات سلطان حکومت کرت را به محمدعلی واگذارد. نیروهای محمدعلی تا سال ۱۸۳۰ در یونان حضور داشتند. (در این زمان در زیر فشار قدرتهای بزرگ اروپایی سلطان استقلال یونان را به رسمیت شناخت و این در حالی است که پیشتر محمدعلی، بدون مشورت با سلطان، در برابر خواست آنان تمکین کرده بود. (۳))
تا فتح آتن محمدعلی به عنوان والی سلطان شناخته میشد و این فرصتی مناسب بود تا بدون مزاحمت از سوی دولت و ارتش عثمانی پایههای اقتدار خود را در منطقه پی ریزد. از اوایل دهه ۱۸۳۰ محمدعلی خصومت باطنی خود با عثمانی و داعیههای استقلالطلبانه خویش را فاش کرد و به عنوان مهیبترین تهدید برای دولت عثمانی سربرکشید.
ابراهیم پاشا
تهاجم نظامی محمدعلی به دولت عثمانی در سال ۱۸۳۲ آغاز شد. در این سال ارتش او، به فرماندهی پسرش ابراهیم پاشا، بندر عکا (۲۸ مه) را اشغال کرد و با یاری بشیر شهاب دوم، امیر لبنان (۱۷۸۸-۱۸۴۰)، صیدون، تریپولی، بیروت و دمشق (۱۸ ژوئن) را به تصرف درآورد. محمود دوم، سلطان عثمانی (۱۸۰۸-۱۸۳۹)، محمدعلی را یاغی اعلام کرد و وی را از تمامی سمتهایش خلع نمود. قشون اعزامی عثمانی در حوالی انطاکیه از ارتش محمدعلی شکست خورد (اوایل ژوئیه) و قشون بعدی به فرماندهی رشید محمد رشید، وزیر اعظم، نیز در ۲۱ دسامبر در قونیه شکست خورد و وزیر اعظم به اسارت درآمد.
در این زمان، دولتهای فرانسه و انگلیس با خونسردی نظارهگر حرکت ارتش محمدعلی به سوی آناتولی بودند. محمود دوم بناچار به نیکلای اول، تزار روسیه، توسل جست به رغم اینکه دو دولت کمی پیش (۱۸۲۸-۱۸۲۹) جنگی سخت را از سر گذرانیده بودند. معهذا، روسیه مقتدر و پیروز خواستار نابودی عثمانی نبود و علاوه بر آن حضور ماجراجویی مشکوک چون محمدعلی را در کنار مرزهای خویش برنمیتافت. (۴) در واقع این تعارض نیکلای اول با قدرتهای غرب اروپا بود که موجودیت دولت عثمانی را نجات داد و سقوط نهایی آن را قریب به هشت دهه به تأخیر انداخت. ورود نظامیان روسیه به عثمانی (دسامبر ۱۸۳۲) و ناوگان روسیه به بسفور (فوریه ۱۸۳۳) بریتانیا و فرانسه را به هراس انداخت و آنان به عنوان میانجی وارد صحنه شدند. سیاست انگلستان و فرانسۀ لویی فیلیپ (۵) در این بازی بغرنج و پردسیسه اخراج نیروهای روسیه از خاک عثمانی و کسب امتیازاتی هرچه افزونتر به سود محمدعلی بود. (۶)
محمدعلی پاشا و فرزندش ابراهیم پاشا بههمراه کلنل سوس (سلیمان پاشا)
ریاست هیئت مذاکرهکننده عثمانی با ابراهیم پاشا، پسر محمدعلی، را دولتمردی جوان به نام مصطفی رشید افندی در دست داشت که بعدها با نام مصطفی رشید پاشا چهرهای نامدار در تاریخ معاصر عثمانی شد. (در آینده با این دولتمرد ماسون كه از بركشیدگان و نزدیكان سِر استراتفورد کانینگ بود، بيشتر آشنا خواهيم شد.) نقش مصطفی رشید در این مذاکرات قابل تعمق است.
در پیمانی که میان هیئت عثمانی و ابراهیم پاشا منعقد شد (۲۹ مارس ۱۸۳۳) حکمرانی دمشق و حلب و جده و منصب گردآوری مالیات منطقه آدنا (در جنوب آناتولی) به ابراهیم پاشا اعطا شد و محمدعلی بار دیگر بهعنوان حکمران مصر و کرت به رسمیّت شناخته شد. مصطفی رشید در این مذاکرات عملکردی به سود محمدعلی داشت و گفته میشود که حتی اعطای مقام محصّلی عدن به ابراهیم پاشا بدون اطلاع سلطان بود. استانفورد شاو مینویسد این اقدام چنان سلطان را برآشفت که دستور قتل مصطفی رشید را صادر کرد ولی “با وساطت متحدان سیاسی وی از اعدام او درگذشت.” (۷)
بدینسان، محمدعلی توانست نظارت خود را بر بخش مهمی از سرزمینهای عربی رسمیت بخشد و عملاً در رأس دولتی پهناور قرار گیرد که از حجاز تا شرق آناتولی و سودان امتداد داشت؛ هر چند وی هنور در ظاهر تابعی از سلطان عثمانی به شمار میرفت.
مصطفی رشید پاشا
دومین شورش محمدعلی پاشا علیه عثمانی از سال ۱۸۳۹ آغاز شد و این کمی پس از سفر سِر موسس مونتفیوره، باجناق و شریک ناتان روچیلد به مصر است.
این دومین سفر مونتفیوره به مصر است. اولین سفر در سال ۱۸۲۷ بود و اینک، در سفر دوم، مونتفیوره عنوان “کلانتر” شهر لندن را بر خود داشت و “دوست محمدعلی” (۸) به شمار میرفت. دائرةالمعارف یهود مینویسد هدف از این سفر خرید اراضی فلسطین از محمدعلی بود. آنان در این زمینه به توافق رسیدند ولی به علت کوتاه شدن دست محمدعلی از فلسطین این معامله صورت نگرفت. (۹)
به نوشته نائوم سوکولو مونتفیوره در ۱۳ ژوئیه ۱۸۳۸ وارد بندر اسکندریه شد و مورد استقبال گرم محمدعلی پاشا قرار گرفت. پاشا با دقت به طرحهای مونتفیوره گوش فراداد و وعده داد هر مقدار زمین که بخواهند در اختیار یهودیان قرار خواهد گرفت و هر حکمرانی را که بخواهند میتوانند در مناطق روستایی فلسطین منصوب کنند و او هرچه در توانش است در راه تحقق این طرح به کار خواهد گرفت. وی سپس دستور داد برغاس بیگ (۱۰)، وزیر مالیه او، این مطالب را به شکل مکتوب تأیید کند.
به نظر میرسید برای یهودیان سرزمین مقدس عصر جدیدی در حال طلوع است. سِر موسس با قلبی امیدوار به انگلستان بازگشت و آماده شد تا اجرای طرحهایش را آغاز کند… (۱۱)
موسس مونتفیوره (موسی مونتیفیوری)
سوکولو دربارهی جزئیات این طرحها توضیح نداده ولی مندرجات کتاب او روشن میکند که مسئله به خرید ساده اراضی فلسطین محدود نمیشد و در این زمان در محافل یهودی و مستعمراتی انگلستان طرح استقلال سوریه به جدّ مطرح بود. (در تقسیمات کشوری عثمانی فلسطین جزء ایالت سوریه بود.) سوکولو در فصلی دیگر با عنوان “مسئله سوریه” مینویسد:
[اینک] اندیشه تجدید حیات اسرائیل به مسئله بالفعل روز بدل شد؛ اندیشهای که نه تنها برای رؤیاپردازان و مقاله نویسان و ادیبان بلکه برای هر فرد معتقد به کتاب مقدس و هر دوستدار آزادی عزیز بود. اگر تنها پنج قدرت اروپایی توافق میکردند که “مسئله شرق” را بر بنیاد استقلال سوریه حل و فصل کنند اجرای جزئیات طرح کار آسانی بود. فرانسه بی تردید با چنین تمهیدی موافق بود. مبالغی را که عثمانی [در ازای موافقت با استقلال سوریه و فلسطین] مطالبه مینمود میشد از طریق منابع موجود در سوریه به اضافه کمک مالی یهودیان تأمین کرد. کمک مالی یهودیان را میشد به عنوان مابهازای استقرار ایشان در سوریه تلقی کرد. چنین توافقی همه نیروهای ذیعلاقه به منطقه را خشنود میساخت. محمدعلی حکمران موروثی مصر میشد، رضایت فرانسه تأمین میشد، و یهودیان سرانجام میتوانستند به سرزمین خود بازگردند… از این پس یهودیان میتوانستند از تمامی نقاط جهان مهاجرت به سوریه را آغاز کنند. آنان در این مهاجرت ابزار تحقق تمدن بودند و هستههای نهادهای اروپایی را به پا میکردند … (۱۲)
تعمّق در جملات فوق نشان میدهد که این طرح مربوط به پیش از تهاجم سال ۱۸۳۹ محمدعلی است؛ زمانی که وی هنوز حکمران موروثی مصر نبود. آیا این همان طرحی نیست که مونتفیوره از سوی الیگارشی یهودی و مستعمراتی بریتانیا در سفر ژوئیه ۱۸۳۸ خود به مصر با محمدعلی مطرح ساخت؟
کمی پس از سفر مونتفیوره به مصر و دیدار او با محمدعلی، حرکتی مرموز آغاز شد که دارای پیامدهای سرنوشتساز در تاریخ پسین خاورمیانه است و در واقع باید بهعنوان نقطه عطفی در تاریخ منطقه ارزیابی شود:
محمدعلی سپاه یکصد هزار نفره خود را برای اشغال شمال سوریه گسیل داشت و در دیدار با سفیران قدرتهای بزرگ اروپایی اعلام کرد که اگر سلطان حکومت مادامالعمر تمامی سرزمین سوریه را به او واگذار نکند و حکومت موروثی وی را بر مصر به رسمیّت نشناسد اعلام استقلال خواهد کرد. بدینسان، بار دیگر دولت عثمانی مورد تهدید جدی محمدعلی قرار گرفت.
در این ماجرای بغرنج ظاهر قضیه این است که فرانسه هوادار محمدعلی پاشا و انگلستان حامی عثمانی بود و این امر تنشهایی را در روابط دو کشور پدید ساخت که تنها با برکناری تییر و صعود گیزو در دولت فرانسه مرتفع شد.
در این زمان، روابط تییر، برخلاف گیزو، با بارون جیمز روچیلد غیردوستانه گزارش شده است. ادعا میشود که روچیلد با سیاست تندروانه تییر و سوق یافتن این سیاست بهسوی خصومت با دیپلماسی شرقی انگلستان موافق نبود. ظاهراً جیمز روچیلد در راه پایان دادن به اختلاف فرانسه و انگلستان میکوشید و این امر اعتراض محافل سیاسی هوادار تییر را علیه او برانگیخت.
بارون جیمز روچیلد
برای نمونه، در ۱۴ اکتبر ۱۸۴۰ روزنامه لو کنستیتوسیونل (۱۳) وابسته به تییر، نوشت:
به چه حقی و به چه مجوزی این سلطان مالی در امور ما مداخله میکند؟ تصمیمات فرانسه به او چه ربطی دارد؟ آیا باید اجازه داد که منافع مالی او منافع مالی ما را خوار کند؟ (۱۴)
به گمان ما، باطن قضیه این است که تییر خواستار استقرار یک دولت مسیحی وابسته به فرانسه در سوریه و فلسطین بود و این در حالی است که پالمرستون طرج ایجاد یک جمهوری یهودی را در همین منطقه پی میگرفت.
لرد پالمرستون (هنری جان تمپل)
در ۱۹ آوریل ۱۸۴۰ آلگماینه زیتونگ دس یودنتومس (۱۵) روزنامه یهودیان آلمان، نوشت:
مسیو دو لامارتین (۱۶) بر آن است که در سرزمین اردن و در دامنه کوه لبنان یک سلطنت مسیحی تشکیل دهد. اگر اورشلیم، شهر مقدس، در زیر سلطه فرانسه قرار گیرد، او با شعف بقیه جهان را برای انگلستان و روسیه رها خواهد کرد. ولی مشکل اصلی در اینجاست که لرد پالمرستون نیز همین منطقه را برگزیده است. مکانی که نماینده سرشناس مجلس [فرانسه] رویای استقرار یک دولت مسیحی را در آن میپروراند، همان نقطهای است که لرد پالمرستون برای طرح استقرار یک جمهوری یهودی برگزیده است. (۱۷)
بنابراین، سیاستهای تییر تا آنجا که سبب تشجیع محمدعلی پاشا و به آشوب کشیدن منطقه میشد برای الیگارشی یهودی مطلوب بود و از آن زمان که مانع تحقق طرحهای بلندمدت ایشان میشد نامطلوب.
مورخین مینویسند سرانجام روچیلدها موفق شدند به کمک لئوپولد، پادشاه بلژیک، سیاستهای تییر را به شکست کشانند. لویی فیلیپ دخالت کرد و مانع تداوم عملکردهای بیپروای نخستوزیرش شد. (۱۸) لئوپولد، بنیانگذار خاندان سلطنتی کنونی بلژیک، در این دوران از موقعیت مهمی در سیاست اروپا برخوردار بود زیرا چنانکه میدانیم وی دایی ملکه ویکتوریا و داماد لویی فیلیپ بود و در عین حال نزدیکترین روابط را با زرسالاران یهودی داشت.
این حوادث مصادف با دوران تکاپوی مرموز سِر استراتفورد کانینگ و همدستانش در عثمانی است. (بنگريد به: اینجــا)
استراتفورد کانینگ
گفته میشود کانینگ هوادار حمایت دولت انگلستان از عثمانی در قبال تحرکات توسعهطلبانه روسیه و محمدعلی پاشا بود. به رغم این ادعا، میدانیم که پالمرستون محمود دوم را زیر “فشار شدید دیپلماتیک” قرار داد تا امتیازاتی به محمدعلی پاشا واگذار کند.
بدینسان، فرمانی توسط سلطان صادر شد که محمدعلی را نه تنها در پاشایی مصر و کرت، بلکه سوریه، دمشق و طرابلس، حلب و ادرنه تثبیت کرد. مقرر شد او این پاشالیک را در طول حیات خود حفظ کند لیکن به ارث رسیدن آن هنگام مرگش به ابراهیم یا سایر جانشینانش تضمین نشد. (۱۹)
امتیازات مندرج در این فرمان برای محمدعلی کافی نبود. وی کمی بعد تهاجم نظامی خود را آغاز کرد. در ماجرایی خدعهآمیز، فرمانده نیروی دریایی عثمانی در اسکندریه ناوگان نیرومند خود را به محمدعلی تسلیم کرد و در ۲۴ ژوئن ۱۸۳۹ قشون سلطان را، که سران آن با “سکههای طلای مصری” تطمیع شده بودند، در منطقه نزیب (۲۰) شکستی سخت داد. در کوران این حوادث تحقیرآمیز، محمود در اول ژوئیه ۱۸۳۹ درگذشت. گیزو در خاطراتش مینویسد عثمانی در ظرف سه هفته، “سلطان، ناوگان و ارتش خود را از دست داد.” (۲۱)
با مرگ محمود، پسر ۱۶ ساله او به نام عبدالمجید سلطان عثمانی (۱۸۳۹ -۱۸۶۱) شد. صعود عبدالمجید در زمانی است که یهودیان آشکار و مخفی و الیگارشی مستعمراتی لندن در دربار عثمانی پایگاهی استوار داشتند. لرد کین راس از عبدالمجید به عنوان “شاگرد” سِر استرانفورد کانینگ یاد میکند و میافزاید:
استراتفورد کانینگ رابطه بسیار نزدیک با عبدالمجید بر هم زد که بین یک سفیر و یک پادشاه نامتداول بود. و استراتفورد از ابتدا نفوذ فراوانی بر سیاستهای او داشت. (۲۲)
سلطان عبدالمجید یکم
در این زمان لویی فیلیپ حامی محمدعلی بود و پالمرستون میانجی میان عثمانی و مصر! سرانجام، نمایندگان چهار قدرت بزرگ اروپایی (انگلیس، اتریش، روسیه و پروس) گرد آمدند و در کنفرانس لندن (۱۲ ژوئیه ۱۸۴۰) به ریاست پالمرستون شرایط صلح عثمانی و محمدعلی پاشا را رقم زدند. آنان به محمدعلی توصیه کردند که چنانکه از سوریه خارج شود “به عنوان پاشای موروثی مصر و پاشای سوریه در مدت عمر خویش به رسمیت شناخته خواهد شد.” (۲۳) محمدعلی در آغاز به ظاهر در برابر پیشنهادهای انگلستان استنکاف کرد ولی پس از شعلهور شدن شورش وهابیون در عربستان، سقوط کابینه تییر (۱۲ اکتبر ۱۸۴۰)، که به عنوان حامی سرسخت محمدعلی شناخته میشد، حمله ناوگان انگلیس به شمال فلسطین و تصرف بندر عکا (۳ نوامبر ۱۸۴۰) و کمی بعد حیفا، و تهدید حمله به بندر اسکندریه، شرایط انگلستان را پذیرفت. (۲۴) عبدالمجید متقابلاً در ۱۳ فوریه ۱۸۴۱ طی فرمانی حکومت موروثی محمدعلی و خاندان او را بر مصر به رسمیت شناخت.
در این ماجرا نیز مصطفی رشید پاشا که اینک سفیر عثمانی در پاریس بود، نقش مرموز و مؤثری ایفا نمود. رشید کمی بعد (۱۸۴۶) صدراعظم عثمانی شد و دوران طولانی سلطه مطلقه دیوانسالاران غربگرا بر عثمانی آغاز گردید. در دوران سلطنت عبدالمجید نفوذ انگلستان در ساختار سیاسی عثمانی و تکاپوی سازمانهای ماسونی در این سرزمین اوجی بیسابقه یافت. در این دوران، سرزمین عثمانی به عرصه تاخت و تاز بلامعارض ماجراجویان و شیادان مالی یهودی و اروپایی بدل گردید و این کشور را به بدهکار بزرگ غرب بدل نمود.
پیامد این حوادث مشکوک، که بیشتر به یک سناریوی پیچیده میماند، از یکسو استقلال خودسرانه خاندان محمدعلی در مصر بود که به عنوان یکی از فاسدترین و غربگراترین حکومتهای دنیای اسلام شناخته میشود و از سوی دیگر نفوذ بیسابقه دولتمردان ماسون و وابستگان به الیگارشی یهودی و استعمار بریتانیا در ساختار سیاسی عثمانی؛ بریتانیایی که در ماجرای تهاجم محمدعلی به شمار سوریه خود را به عنوان دوست و متحد عثمانی و حافظ تمامیت آن جلوهگر میساخت.
ادامه دارد…
پینوشتها:
۱. Seves.
2. Alan Palmer, The Penguin Dictionary of Modern History, 1983, p. 195.
۳. شاو، همان مأخذ، ج۲، ص ۷۳.
4. بنگرید به: همان مأخذ، صص ۷۲، ۷۵.
5. لویی فیلیپ کمی پیش شهر الجزیره را فتح کرده و در این زمان تهاجم به اعماق این سرزمین را پیش میبرد.
6. همان مأخذ، ص ۷۵.
7. شاو، همان مأخذ، ص ۷۶.
۸. Nahum Sokolow, History of Zionism, 1600-1918, London: Longmans Green, 1919, vol. 1, p. 118.
9. Judaica, vol. 12, p. 271.
10. Burghas Bey.
11. Sokolow. ibid.
12. ibid, pp. 108-109.
13. Le Constitutionnel.
14. Cowles. ibid, p. 103.
15. Allgemeine Zeitung des Judentums.
16. Alphonse de Lamartine (1790-1869).
شاعر نامدار فرانسوی، از سال ۱۸۳۳ تا سقوط لویی فیلیپ نماینده مجلس بود. در سال ۱۸۴۰ و ماجرای شورش مرموز محمدعلی پاشا از طرحهای تی یر برای استقرار دولت مسیحی سوریه حمایت میکرد. لامارتین در جریان انقلاب ۱۸۴۸ عملاً در رأس دولت موقت انقلابی فرانسه جای داشت و ریاست وزارت امور خارجه نیز رسماً به دست او بود. در این دوران لامارتین دست ژنرال کاونیاک را برای استقرار حکومت نظامی و سرکوب خشن مردم بازگذارد و لذا به شدت منفور شد.
۱۷. Sokolow, ibid, p. 128.
18. Cowles, ibid.
۱۹. کین راس، همان مأخذ، صص ۴۸۶-۴۸۷.
۲۰. Nezib.
21. Sir A. W. Ward and G. P. Gooch [eds], The Cambridge Hisroty of British Foreign Policy, 1783-1919, vol. II: 1815-1866, [Cambridge University Press, 1923] New York: Octagon Books, 1970, p. 171.
۲۲. همان مأخذ، ص ۴۸۹.
23. همان مأخذ، ص ۴۸۷.
24. همان مأخذ، ص ۴۸۸؛ Sokolow, ibid, p. 104.
منبع: عبدالله شهبازی ؛ زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، ج۳، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی.
جمهوری یهودی ، جمهوری یهودی
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
جمهوری یهودی ، جمهوری یهودی ، جمهوری یهودی ، جمهوری یهودی ، جمهوری یهودی ، جمهوری یهودی