(با نگاهی به پدیده یهودیان جدیدالاسلام مشهد و واقعه اللهداد) یهودیان مخفی
تذکر:
مقاله حاضر خلاصهی فصلی است از کتابی که به زودی منتشر خواهد شد. در این تحقیق، واقعه اللهداد و پدیده یهودیان جدیدالاسلام مشهد از منظر تأثیر آن بر تحولات پسین و امروزین ایران مورد بررسی قرار گرفته است.
۱- خاستگاه فکری شیخ محمود حلبی و ریمن نخعی
با توجه به پیشینه تاریخی و جایگاه بزرگ صوفیان یهودی در مشهد بیهوده نیست که این شهر خاستگاه کانونهایی فرقهگونه و به شدت مرموز و متنفذ بوده است که مهدویت را در مرکز دعاوی و تبلیغات خود قرار دادهاند. ظهور انجمن حجتیه مهدویه به رهبری شیخ محمود حلبی در مشهد و پیدایش کانون تشیع به رهبری فرهنگ ریمن نخعی در نیمه دوّم دهه ۱۳۳۰ ش. از این منظر باید مورد توجه جدّی قرار گیرد. اندیشههای افراطی مسیحا گرایانه (مهدویت) این دو کانون در انگاره هایی ریشه دارد که صوفیان یهودی مشهد مروج آن بودند. ارتباط فردی بنیانگذاران و گردانندگان این جریان با صوفیان یهودی سده نوزدهم نیز نیازمند پژوهش جدّی تبارشناختی است.
انجمن مبارزه با بهائیت (انجمن حجتیه مهدویه) در محافل سیاسی ایران نامدار است. لذا، در این مقدمه بر کانون تشیع تأکید میکنم.
بنیانگذار کانون تشیع فردی بهنام فرهنگ ریمن نخعی است. ریمن نخعی، مانند برخی هم سلکان خود در شیراز که بعدها درباره ایشان سخن خواهم گفت، به خانوادهای بهائی تعلق داشت. او مسلمان شد، به کسوت روحانیت درآمد و کانون تشیع را بنیان نهاد! [۱] لطفالله میثمی درباره فرهنگ ریمن نخعی و پیوند او با انجمن حجتیه از سویی و حزب زحمتکشان مظفر بقایی کرمانی از سوی دیگر چنین مینویسد:
یکی از مسائل مهم سالهای ۳۹ تا ۴۲ پیدایش و انحلال کانون تشیع بود. آقای فرهنگ ریمن نخعی مؤسس این کانون بود. او قبلاً در ضد اطلاعات ارتش تا درجه سرگردی کار میکرد. اینطور که شنیدم پدر یا مادرش بهائی بودند اما خودش گویا تحت تأثیر مسائلی قرار گرفت و به دین اسلام درآمد. او به این نتیجه رسید که باید علیه بهائیت تبلیغاتی را شروع کند. مدتی به مطالعه دین اسلام پرداخت و علیه کسروی هم کتابی نوشت. کسروی در کتاب شیعهگری به افکار شیعیان حملات شدیدی کرده بود و نخعی کتاب کسرویگری را در پاسخ به او نوشت. نخعی پس از مدتی به محافل مذهبی راه پیدا کرد و پس از چندی معمم و روحانی شد. یادم میآید مهندس عبودیت میگفت که او تیپ جالبی است و خیلی رشد کرده است. اوّل بهائی بود، حالا ضدبهائی شده و مخالف کسروی است و لباس روحانیت هم پوشیده است… بعدها متوجه شدیم که آقای نخعی در خانه خودش جلسهای تشکیل داده است و بچهها را هم دعوت کرده است. اسم آن جلسهها را کانون تشیع گذاشتند و شروع به عضوگیری کردند. هر عضو ماهی دو یا سه تومان میپرداخت. روش کار کانون تبلیغاتی بود. صندلی میگذاشتند تا اتوی شلوار دانشجویان خراب نشود. میز خطابه و بلندگو داشتند. جلسه به شکل مدرن اداره میشد. محل تشکیل جلسهها در خیابان کاخ شمالی، نزدیک بلوار کشاورز، کوچه خاص، پلاک ۹ بود. عصرهای جمعه جلسه برقرار میشد… در آن دوره همیشه درباره دکتر مصدق، آیتالله کاشانی و بقایی بحث میکردیم… فرهنگ نخعی یکی از اتاقهایش را در اختیار بچهها گذاشته بود و بعضی مانند مهندس عبودیت و مهندس مصحف اغلب آنجا زندگی میکردند… بعدها خبر پیدا کردیم که نخعی از لباس روحانیت درآمد اما دوباره نزدیک انقلاب ملبس شد و گویا بار دیگر از این لباس درآمد. او در جهت تشدید اختلاف شیعه و سنی خیلی کار میکرد… نخعی پیوندی هم با انجمن حجتیه داشت و در طیف ضد بهائیها با حاج شیخ محمود حلبی روابط نزدیکی داشت… خلاصه، سابقه و سیر حرکتش از ضد اطلاعات و بهائیت تا ضد بهائی شدن و تبلیغات علیه سنیها… خیلی شکبرانگیز بود. [۲]
۲- معمای یهودیان مخفی مشهد
یهودیان مخفی مشهد [۳] ادعا میکنند در ۱۱ ذیحجه ۱۲۵۵ ق./ ۲۷ مارس ۱۸۳۹ م. مصادف با عید قربان، در پنجمین سال سلطنت محمد شاه و در زمان صدارت حاج میرزا آقاسی، مورد حمله مسلمانان مشهد قرار گرفتند و ۲۸ تن از ایشان کشته و تعدادی مجروح شدند. چند ساعت پس از حمله، به پیشنهاد حاج میرزا عسکری [۴] امام جمعه مشهد، ابتدا هفت تن از بزرگان یهودی شهر و سپس، به تبع ایشان، تمامی طایفه یهودی مشهد مسلمان شدند. امام جمعه این روز را روز اللهداد نامید و یهودیان مشهد از آن به عنوان واقعه الله داد یاد میکنند. شمار مسلمان شدگان اجباری مشهد ۲۴۰۰ نفر یا ۴۰۰ خانوار ذکر شده که شامل تمامی یهودیان شهر بود. ژاله پیرنظر مینویسد:
جدیدالاسلامهای مشهد، پس از پذیرش اجباری دین نوین، اوّلین گامها را در جهت خو گرفتن با چگونگی زندگانی و هوّیت جدید برداشتند. شماری از آنان قلباً و عمیقاً به دین تازه ایمان آوردند و آن را پذیرفتند… اینان… کمکم جذب جامعه بزرگتر مشهد شدند… اما اکثریت خانوارهای جدیدالاسلام تنها در ظاهر به مذهب نوین گرویدند و در خفا به دین اجدادی خود وفادار ماندند و بدینسان یک زندگی دوگانه پیچیده سراسر بیم و هراس را آغاز کردند. اینان در ظاهر و در انظار عام مسلمان بودند و فرامین اسلام را گردن مینهادند و مراسم آن را به جا میآوردند، اما در پنهان، در حریم بسته خانههای خود، آئین و فرایض یهود را با جدّیت، تعصب و وسواسی به مراتب بیش از پیش اجرا میکردند. همه اعضای این گروه یکپارچه و یکدل به نگهبانان جمعی این زندگی سرّی بدل شدند. [۵]
یکی از علل اصرار بر این «زندگی دوگانه» و پنهان را در همان مقاله ژاله پیرنظر میتوان یافت:
تجار جدیدالاسلام پس از واقعه الله داد حیطه فعالیت به مراتب وسیعتری یافتند زیرا از نظر اقتصادی امکانات نوینی به رویشان گشوده شد. پیش از این واقعه، گذر اغلب دستفروشان یهودی مشهد به بخشهای بزرگ شهر نمیافتاد و کسب و کاری محدود به کوچههای اطراف و دهات دور و بر داشتند آن چنان که در اثر کمبود ارتباط و مراوده با دیگر ساکنان مشهد زبان محاورهای آنان هنوز گیلکی مانده بود. امّا، پس از رویداد الله داد جدیدیها، بدون پرداخت جزیه، قادر به داد و ستد و انجام معامله در مشهد شدند. افزون بر این، به دنبال سفرهای متعدد و برخورداری از آزادی عمل بیشتر و نیز بهواسطه زیارت مکه و عتبات و گذر از تهران، در دهه های اوّل قرن بیستم، آنان موفق شدند شبکههای تجارتی وسیعتری در شهرهای مختلف ایران دائر کنند. به طور مثال، از طریق آن دسته از یهودیان مشهدی که پس از واقعه الله داد به هرات رفته بودند و هنوز با اقوام خود در مشهد یا درسایرشهرها ارتباط داشتند، توانستند شبکههای تجاری در نقاط جدید نیز برقرار سازند. پس از یکی دو دهه و به دنبال مسافرتهای بازرگانی به روسیه (عشقآباد)، هندوستان (بمبئی)، افغانستان (هرات)، مرو و بخارا و بغداد، جدیدیها در امر خرید و فروش پوست، سنگهای قیمتی، فرش، ابریشم و پارچه مهارت یافتند. جمعی از اینان از این طریق به ثروت رسیدند و شماری نیز در آسیای مرکزی به تجارت مشغول شدند.
سایر افراد جامعه جدیدالاسلام، که در کار تجارت دستی نداشتند و در همان شهر مشهد گذران زندگی میکردند، به کارهای تازه روی آوردند و گاه به مشاغل غریبی گمارده شدند. علاقمندان به تصوف وعرفان اسلامی با محافل صوفیان آزادانه به رفت و آمد مشغول شدند و از محضر آنان کسب فیض و دانش عرفانی کردند.
برخی از جدیدیها که به القاب حاجی یا کربلائی شناخته شدند به درجاتی ازایمان رسیده بودند که مورد اعتماد کامل امام جمعه وقت قرار گرفتند. امام جمعه با اطمینان به امانت و دینداری این گروه آنان را به آستانه قدس رضوی معرفی کرد. در آستانه، مشاغلی چون انبارداری، صندوقداری و حتّی نظارت بر امور مالی خزانه، که بیشتر شامل نذورت و هدایای زائران بود، به آنها محول شد.
یکی از جهانگردان اروپائی که چند دهه بعد از اللهداد (در دهه ۱۸۸۰) از مشهد دیدن کرده بود، در گزارش خود با اشاره به حضور همه ساله هزاران هزار زائر در شهر مشهد و اهمیت آنان به عنوان یک منبع درآمد مالی مهم برای این شهر به این نکته میپردازد که اداره بعضی از امور عمومی شهر به جدیدیهای مؤمن محول شده است…
بدینسان، حدود چهار هزار نفر از یهودیان جدیدالاسلام، شامل طیف وسیعی از تمایلها و گرایشها و اعتقادات گوناگون، از مؤمن اسلامی گرفته تا متعصب یهودی، تاجر در سفر تا دورهگرد، از صوفی و عارف و مدرس تا خانهدار فقیر و از عالم و عامی، چند سالی فزون بر یک قرن پس از [واقعه] اللهداد زندگی پیچیده، چندگانه و سختی را گذراندند…
افرادی از این جامعه… به دین جدید بهائی گرویدند. امّا، این جامعه در مجموع، شاید بیشتر از هر گروه یهودی جدیدالاسلامی در ایران، به هویت دینی خود پای بند ماند و به پاسداری از آن کوشید. حتی جنبش مشروطه و پیامدهای آن نیز در وضع زندگی و سلوک این گروه تأثیری چندان نداشت و تحولات سیاسی دوران پس از این جنبش نیز بافت اجتماعی آن را کمابیش دست نخورده به جا گذارد… [۶]
برخلاف ادعاهای عجیب خانم پیرنظر، بسیاری از یهودیان مشهد سالها پیش از واقعه اللهداد، یهودی مخفی بودند، و یهودیان مشهد، که حداقل از زمان نادر شاه افشار با کابل و ترکستان و هند ارتباطات گسترده تجاری داشتند، هیچگاه چنان منزوی از حیات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی شهر و منطقه نبودند که «در اثر کمبود ارتباط و مراوده با دیگر ساکنان مشهد زبان محاورهای آنان هنوز گیلکی مانده» باشد! مقاله ژاله پیرنظر، بهسان کتاب هیلدا نسیمی [۷] تلاشی است برای توجیه پدیده یهودیت مخفی در ایران. در این بررسی، به مستندات تاریخی مربوط به واقعه اللهداد و داوری درباره صحت و سقم یا میزان اغراق در آن، نیاز نخواهیم یافت.
تصویر جلد کتاب هیلدا نسیمی
میگویند جامعه یهودیان مخفی مشهد یا جدیدالاسلامهای مشهد در سال ۱۲۵۵ ق./ ۱۸۳۹ م. به دلیل واقعه اللهداد پدید آمد. در این بررسی فقط استناد میکنم به یادداشتهای سفر سال ۱۸۳۱ جوزف ولف به مشهد که به هشت سال پیش از زمان واقعه اللهداد تعلق دارد. [۸] تصوّر میکنم مندرجات این سفرنامه به اندازه کافی گویا باشد.
۳- جوزف ولف، استعمار بریتانیا و صوفیان یهودی مشهد
جوزف ولف در ۵ دسامبر ۱۸۳۱ وارد مشهد شد و به دیدار حاکم خراسان، احمدعلی میرزا پسر هفدهم فتحعلی شاه [۹] «از مادری یهودیه»، [۱۰] رفت. این «مادر یهودیه»، مریم خانم، به همراه حاج میرزا علیرضا شیرازی، برادر حاج میرزا علیاکبر خان قوامالملک شیرازی، که رئیس خواجگان حرمسرا و یهودی مخفی بود، کانونی قدرتمند در دربار ایران بهشمار میرفتند. احمدعلی میرزا، آنگونه که بعدها کردار دخترش [۱۱] نشان داد، از تربیت مادری بسیار متأثر بود و به یهودیان علاقمند؛ و چنان علاقمند که نام پسر بزرگش را یعقوب گذارد. [۱۲]
احمدعلی میرزا دو ساعت با ولف دیدار کرد و سپس او را برای اقامت به خانه ماشییح عجون [۱۳] رئیس (ناسی) یهودیان مشهد، فرستاد که در همان زمان نیز در میان مسلمانان به «ملا مهدی» و «آقا مهدی» معروف بود. بر شهرت ملا ماشییح (مشیاخ) به نام مهدی در سال ۱۸۳۱ تأکید میکنم زیرا ادعا میکنند رئیس یهودیان مشهد پس از واقعه الله داد (۱۸۳۹) نام خود را از سر اجبار به مهدی تغییر داد. مهدی معادلی اسلامی است برای ماشییح (مسیح) عبرانی. ملا ماشییح (مشیاخ) خود را از تبار بصل ئیل [۱۴] میدانست از قبیله یهودا که در کتاب عزرا (۱۰/ ۳۰) ذکر شده.
ملا ماشییح (مشیاخ)، که از این پس او را ملا مهدی میخوانیم، فردی مقتدر بود زیرا با حکمرانی رابطه نزدیک داشت که از نظر او یهودی بهشمار میرفت. در فقه تلمودی، تبار از طریق مادر انتقال مییابد و مادر احمدعلی میرزا ملکهای یهودیه بود همچون استر افسانهای. ملا مهدی از ارتباطات وسیع جهانی برخوردار و بسیار مطلع بود. نسخهای از عهد جدید به عبری در تملک داشت که نیسان کوهن از ویلنا، پایتخت کنونی لتونی، برایش آورده بود؛ [۱۵] و ترجمهای عبری از قرآن که در نیمه سده هفدهم میلادی در کوچن (ساحل غربی هند) نگاشته شده و اکنون از نفایس کتابخانه کنگره آمریکا در واشنگتن است. [۱۶]
خانه ملا مهدی ایستگاه ارتباطی مهمی بهشمار میرفت در منطقهای استراتژیک و در زمانی که سراسر منطقه در بحرانی بزرگ به میبرد. دورانی است که سروان آرتور کانالی، افسر اطلاعاتی کمپانی هند شرقی بریتانیا، همو که بعدها امیر بخارا به دارش آویخت و جوزف ولف به جستجویش رفت، آن را «بازی بزرگ» [۱۷] نامید و این نام، از طریق رمان «کیم» [۱۸] اثر رودیارد کیپلینگ، «پیامبر امپریالیسم بریتانیا»، [۱۹] در تاریخ ماندگار شد. مسئله محوری در «بازی بزرگ» رقابت دو امپراتوری بریتانیا و روسیه بر سر استیلا بر آسیای میانه است.
بهنوشته ملکم یاپ، در سالهای ۱۷۹۸- ۱۸۳۸ ایران نقش اصلی را در سیستم دفاعی کمپانی هند شرقی داشت و «به نظر می رسید اتحاد هند بریتانیا و ایران سدّی غیرقابل عبور در برابر هرگونه تهاجم محتمل [روسیه] به هند فراهم ساخته است.» [۲۰] در سپتامبر ۱۸۲۸، اندکی پیش از ورود ولف به مشهد، لرد النبورو در رأس هیئت نظارت بر امور هندوستان جای گرفت. این همان نهادی است که بعدها به وزارت امور هندوستان [۲۱] بدل شد. النبورو خواستار تحریک ایران به جنگ با روس ها بود ولی دوک ولینگتون، به تأثیر از نظرات دوست قدیمی اش سِر جان ملکم، وی را از این نظر منصرف کرد. به نظر ولینگتون، کمک بریتانیا باید به ایجاد ارتشی کوچک محدود میشد که تنها امنیت داخلی ایران را تأمین کند نه اینکه ایران توان تهاجم یا مقابله با تهاجم خارجی را بیابد. نظرات ولینگتون – ملکم در کارپایه النبورو قرار گرفت. او ایران را تشویق میکرد که تنها یک نیروی نظامی کوچک و منضبط برای تأمین امنیت داخلی تشکیل دهد نه بیشتر. النبورو حتی برای خرید سلاحهای کوچک به عباس میرزا پیشنهاد وام داد. او به بنتینک، فرمانفرمای هندوستان، نوشت: خطر واقعی در اشغال ایران به دست روسیه نیست، در این است که روسیه چنان نفوذی در ایران بیابد که از منابع آن به سود خود بهره برد. و به ولینگتون نوشت: روسیه میخواهد از ایران بهعنوان جای پایی برای تهاجم به هند استفاده کند. [۲۲] سِر جان مکدونالد، [۲۳] وزیر مختار بریتانیا در ایران در زمان جنگ دوّم ایران و روسیه، که از خویشان سببی سِر جان ملکم بود و با ملکم نظرات مشترک داشت، در نامه ۵ ژانویه ۱۸۳۰ عباس میرزا را «شیطانی بیوجدان» خواند که «اتکاء بر او احمقانه است.» [۲۴]
سفر سال ۱۸۳۱ عباس میرزا، نایبالسلطنه، به خراسان رضایت بریتانیا از وضع ایران را به شدت متزلزل کرد. سفر جوزف ولف به مشهد در این زمان بود. به نوشته یاپ، سِر جان کمپبل، [۲۵] وزیر مختار بریتانیا در ایران، اطلاعاتی جسته و گریخته به دست آورد که احساس خطر را در او برانگیخت. کمپبل به این نتیجه رسید که هدف واقعی سفر عباس میرزا به خراسان تصرف هرات است. او در اواخر سال ۱۸۳۱ کوشید تا عباس میرزا و وزیرش، میرزا ابوالقاسم خان قائم مقام فراهانی، را از تصمیم شان منصرف کند ولی موفق نشد. دردآورتر برای بریتانیا این بود که اینک «قهرمان» قشون عباس میرزا نه افسران انگلیسی که یک «ماجراجوی» لهستانی به نام بوروسکی بود که اخیراً به اردوی ولیعهد پیوسته و به زعم انگلیسیها مأمور روس ها بود. درباره این بوروسکی و رابطه عجیب او با ولف در آینده سخن خواهم گفت.
در تابستان ۱۸۳۲ عباس میرزا حرکت خود به سوی هرات را از سر گرفت و کمپبل با اعزام دکتر جان مکنیل به اردوی او باز کوشید تا وی را منصرف کند. مکنیل محتمل می دانست هرات به دست عباس میرزا فتح شود و به زودی نفوذ ایران تا قندهار امتداد یابد. بدین سان، سیطره مشترک ایران و روسیه بر افغانستان تأمین می شد. [۲۶]
حکومت هند بریتانیا تمهیدات متعدد برای مقابله با تهاجم ایران به شرق اندیشید. [۲۷] سرانجام، در سال ۱۲۴۹ ق. عباس میرزا پسر خود، محمد میرزا (محمد شاه قاجار)، را به همراه میرزا ابوالقاسم خان قائممقام و پانزده هزار نیروی نظامی روانه هرات کرد. معهذا، «بخت» یار کمپانی هند شرقی بریتانیا بود. درست در این مقطع حساس از تاریخ ایران و منطقه، عباس میرزا به علت ورم کلیه به سختی بیمار شد و در شب ۹ جمادیالثانی ۱۲۴۹ ق./ ۲۴ اکتبر ۱۸۳۳ م. در مشهد درگذشت. نایبالسلطنه فقید در این زمان تنها ۴۷ سال داشت. او را در حرم امام رضا (ع) دفن کردند.
با توصیف فوق، باور رایج در میان ایرانیان که عباس میرزا و وزیرش، قائم مقام، را قربانی «دسیسه انگلیسیها» می دانند نامعقول نیست. [۲۸] اگر در آن زمان دسیسه گرانی وجود داشتند و اگر آنان از عوامل و اهرم های کافی در اردوی عباس میرزا برای پیشبرد طرح های خود برخوردار بودند، قطعاً مسموم کردن این سردار سرکش ایرانی کم هزینه ترین و موثرترین تمهید بود.
در این اوضاع، جامعه منسجم یهودی مشهد جایگاهی استراتژیک در سراسر منطقه یافت و نقش تاریخی بزرگی ایفا نمود. در آینده، در متن کامل این پژوهش، عملکرد یهودیان مشهد و ملا ابراهیم ناتان، مأمور اطلاعاتی برجسته بریتانیا، را در جنگ اوّل بریتانیا و افغانستان بیان خواهم کرد.
۴- ملا ماشییح و مهدیگرایی افراطی
رفتوآمد به خانه ملا مهدی فراوان بود. نه تنها یهودیان از سراسر جهان، در مسیر خود از شرق به غرب یا از شمال به جنوب، و به عکس، به خانه او میآمدند بلکه افسران بلندپایه انگلیسی نیز به خانه ملا مهدی سر میزدند. در این خانه بود که جوزف ولف با ژنرال بوروسکی لهستانی دیدار کرد. روزی در خانه نشسته بود که در زدند. افسری با یونیفورم ژنرالهای انگلیسی وارد شد و گفت: «چطورید آقای ولف؟» ژنرال ایزیدور بوروسکی، [۲۹] چنانکه گفتم، در دستگاه عباس میرزا، نایبالسلطنه، خدمت میکرد. او خود را «پسر پرنس رادزیویل» معرفی کرد. به زودی این دو چنان صمیمی شدند که در دعوای میان ژنرال بوروسکی و ژنرال بارتلمی سمینو، [۳۰] ولف در حضور عباس میرزا از بوروسکی حمایت کرد. [۳۱]
بعدها، در مارس ۱۸۳۴، جوزف ولف به کلکته رسید و از سوی لرد ویلیام بنتینک، [۳۲] فرمانفرمای کل هندوستان، و همسرش، لیدی بنتینک، در «کاخ حکومتی» به گرمی مورد پذیرایی قرار گرفت. در این میهمانی خصوصی به افتخار ولف، ژنرال سِر ادوارد بارنز [۳۳] فرمانده کل قشون بریتانیا در هند، و کلنل ماریسون [۳۴] حضور داشتند. بنتینک به ولف گفت: تو دانشی حیرتانگیز از جهان داری و در مشهد با ژنرال بوروسکی بودی، کسی که جاسوس روسیه و یهودی است و آنگونه که به تو گفته پسر پرنس رادزیویل نیست. او اکنون علناً در خدمت دولت ایران است و منافع روسها را تأمین میکند. ولف درباره جاسوس بودن بوروسکی سخن نگفت و چنین پاسخ داد: من دانستم او یهودی است هم از جانب پدر و هم از جانب مادر، از حرکت چهره و شانههایش زمانی که داستان سفر یک یهودی لهستانی به لندن را برایم میگفت. «هر چند این داستانی مهمل بود ولی تنها یک یهودی خالص میتوانست آن را به شکلی چنان جذاب و مضحک بیان کند.» لرد و لیدی بنتینک حیرتزده گفتند: «داستان را برای ما بگو، و چون تو یک یهودی هستی هم از جانب پدر و هم از جانب مادر، دقیقاً به همان شیوه بگو.» ولف داستان را، آنگونه که بوروسکی تعریف کرده بود، گفت و افزود: زمانی که ژنرال بوروسکی داستان را تمام کرد به او گفتم: «همانقدر تو پسر پرنس رادزیویل هستی که من پسر امپراتور چین، زیرا تنها یک یهودی، کسی که هم از جانب پدر و هم از جانب مادر یهودی باشد، میتواند حرکاتی را انجام دهد که تو در زمان تعریف داستان انجام دادی.» در این دیدار، ژنرال بارنز از هوشمندی و مباهی بودن ولف به تبار یهودیاش ستایش کرد و کلنل موریسون افزود: از این منظر، من تنها یک یهودی مشابه ولف میشناسم و او گلداسمید [۳۵] است. جوزف ولف در سال ۱۸۳۶ در بمبئی با گلداسمید ملاقات کرد. [۳۶]
ملا مهدی به تصوف علاقمند بود و جوزف ولف در اوّلین دیدار دریافت که او از سران فرقهای است بهنام صوفیان یهودی. او این تعلق را از جوزف ولف پنهان نمیکرد. یهودیان مشهد در زمان سفر اوّل ولف به مشهد (۱۸۳۱)، یعنی سالها پیش از واقعه الله داد (۱۸۳۹)، دارای تعلقات خاص فرقوی بودند و عقایدی را ترویج میکردند که آمیزهای از یهودیت و مسیحیت و اسلام و تصوف یهودی ( کابالا ) و ایرانی و هندی بود و چیزی شبیه به فراماسونری ولی در کسوت عرفان شرقی. [۳۷]
ملا مهدی از جوزف ولف پرسید: آیا درباره تصوف چیزی میدانی؟ جوزف ولف پاسخ مثبت داد و از سفر خود به شیراز گفت و دیدارش با پسر میرزا ابوالقاسم سکوت که رئیس صوفیان شیراز بود. ملا مهدی از این پاسخ بسیار شاد شد و گفت: میتوانی در میان یهودیان مشهد صوفیان بسیار بیابی. او توضیح داد که صوفیان یهودی مشهد مرشدی دارند بهنام ملا محمدعلی (اشکپوتی). آنان مانند دراویش مسلمان حشیش میکشند تا ذهن خود را از جهان مادی خارج کنند، آواز میخوانند، و میکوشند در هستی، که آن را «خدا» مینامند، ذوب شوند. صوفیان یهودی منظومهای به فارسی دارند بهنام «یوسف و زلیخا» [۳۸] و اشعار حافظ را میخوانند. بهنوشته ولف، علاوه بر ملا مهدی (ماشییح)، ملا فینحاس، ملا الیاهو، ملا نیسان و آبراهام موشه از صوفیان یهودیاند. در میان یهودیان ایران «ملا» لقب «حاخام» بود و این نشان میدهد بیشتر سران جامعه یهودی مشهد صوفی بودند.
ملا مهدی و سایر صوفیان یهودی مشهد در زمان سفر ولف (۱۸۳۱)، هشت سال پیش از واقعه الله داد (۱۸۳۹)، قرآن میخواندند و در ظاهر آن را به عنوان کتاب آسمانی قبول داشتند. ملا مهدی به ولف گفت: صوفیان یهودی به موسی، عیسی، محمد و ۱۲۴ هزار پیامبر اعتقاد دارند بدون آنکه خود را به یک پیامبر مقید کنند. جوزف ولف میافزاید: آنها در پیش مرشد قرآن و سایر کتب مذهبی را میخوانند تا تأییدی بر حقانیت نظام فکری خود بیابند. آنها مانند کافران آلمان و فرانسه و انگلستان میکوشند حقیقت باور خود را ثابت کنند از طریق کتابها. [۳۹]
جوزف ولف در خانه ملا مهدی قرآنی به زبان و خط عبری دید. این ترجمه چنین نام داشت: «قانون اسماعیلیان، موسوم به قرایی، ترجمه عربی به فرانسه از دوریه، فرانسه به هلندی از گلوزنماخر، و من، ایمانوئل جیکوب مدارت، و اکنون ترجمه میشود به زبان مقدس [عبری]. نوشته شد در کوچن توسط دیوید، پسر ایزاک، کوهن اهل برلین.» [۴۰] این همان ترجمه معروف عبری از قرآن است که طبق تحقیق مفصل مایرون وینشتین دیوید کوهن در حوالی نیمه دهه ۱۵۰۰ میلادی، و احتمالاً در سال ۱۷۵۷، در کوچن نگاشته و سپس مسافران یهودی آن را به مشهد منتقل کردهاند. این نسخه عبری قرآن کریم هماکنون در کتابخانه کنگره در واشنگتن نگهداری میشود. [۴۱]
علاوه بر این، ملا مهدی مدافع قرآنی است که حاجی امین ترجمه کرده بود. حاجی امین یک یهودی مسلمان شده است که نام یهودیاش ملا بنیامین بود. او تمامی کتاب مقدس را به فارسی ترجمه کرد با تعلیقات تا به یهودیان ثابت کند که موسی و سایر پیامبران ظهور عیسی و محمد را پیشگویی کردهاند. ملا بنیامین اهل یزد است و به مکه رفته و حاجی شده. [۴۲]
ملا مهدی و سایر صوفیان یهودی مشهد به ولف گفتند که آنها هنوز به «چشم ظاهر» میرزا ابوالقاسم شیرازی (میرزای سکوت) را ندیدهاند ولی با «چشم باطن» او را دیدهاند. آنها معتقدند که عوبدیای پیامبر [۴۳] نیز صوفی بود و آنان با وی ارتباط دارند. [۴۴] در آینده درباره این میرزای سکوت بیشتر سخن خواهم گفت.
شخصیت دیگر، که ولف او را توصیف میکند، همان ملا محمدعلی اشکپوتی (عشقآبادی)، مرشد صوفیان یهودی مشهد، است. در یادداشتهای ۱۱ دسامبر ۱۸۳۱ مینویسد: ملا محمدعلی اشکپوتی، آموزگار صوفیان یهودی، به من معرفی شد. در او هیچ چیز خاصی ندیدم که به وی علاقمند شوم. او به من این اصول خود را آموخت: اوّل، در جهان شرّ وجود ندارد. دوّم، به کسی که روحش جذب خدا شده زنا و کردار مشابه دیگر صدمه نمیزند. سوّم، جهان از ابد بوده است. چهارم، جهان و خدا یکی است. ولف سپس نام برخی مسلمانان صوفی را میبرد که عقایدی شبیه به ملا محمدعلی اشکپوتی دارند مانند حاجی عبدالرحیم دامغانی، ملا یحیی مشهدی، آقا محمدحسین یوزباشی معروف به عنبرانی. ولف از تجربه نوشیدن شراب و خوردن گوشت خوک (گراز) با صوفیان یهودی و مسلمان میگوید. آنان مدعیاند که اطاعت خداوند به گوشت و نوشیدنی نیست، به راستی و صفا و باطن قدسی است. [۴۵]
ولف مینویسد: با ملا ماشییح درباره وظایف مرشد سخن گفتم. او گفت: مرشد سخنرانی نمیکند، بلکه با زبان دل سخن میگوید. ماشییح مدعی بود که یکی از دوستان صوفی یهودیاش به مدارج عالی رسیده و خصوصیات پیامبری پیدا کرده تا بدان حد که نمیتواند به ولف بگوید. ملا محمدعلی اشکپوتی نیز به ولف گفت: «تمام نوشتههای شما بیثمر است اگر خدا در قلب شما نباشد.» ولف میافزاید: صوفیان یکدیگر را مانند فراماسونها [از طریق علاماتی] میشناسند. [۴۶]
همه چیز نشان میدهد که یهودیان مشهد در آن سالهای پرآشوب رفتاری مرموز و فرقه گونه دارند و اجباری بودن گروش سالها بعد، عید قربان ۱۲۵۵ ق. مورد تردید است. جوزف ولف مینویسد:
من غالباً میشنیدم که صوفیان یهودی مشهد میگفتند آنها دو نوع دین دارند: ظاهر و باطن. [۴۷] دین ظاهر برای مردم است و دین باطن برای لژهای [محافل داخلی] آنها است. [۴۸]
جوزف ولف در خانه رئیس یهودیان مشهد با یک یهودی سبزواری آشنا میشود و معلوم نیست چرا او را «یگانه و استثنایی» میخواند:
روزی شخصی یگانه و استثنایی وارد اتاقم شد؛ ملا لوی بن ماشییح که در مشهد مسلمان است و زمانی که به سرخس میرود یهودی. زن و فرزندان او هنوز خود را یهودی اعلام میکنند. او آمد و از من پرسید چرا برای استحمام به خانهاش نمیروم. او در خانهاش حمامی ساخته برای یهودیان و مسافران زیرا مسلمانان مسیحیان و یهودیان را به حمام خود راه نمیدهند. قول دادم روز بعد بروم. این ملا لوی بن ماشییح مدتی در کشمیر بوده است. [۴۹]
برخلاف ادعای ژاله پیرنظر، که جامعه یهودی مشهد را پیش از واقعه الله داد (۱۸۳۹) به شدت بسته و منزوی میخواند و «مسلمان شدن» ایشان را سرآغاز گشایش فرصتهای جدید تجاری و شکوفایی اقتصادشان میداند، جوزف ولف در سال ۱۸۳۱ از تجارت گسترده یهودیان مشهد با مناطق همجوار سخن میگوید. به روایت ملا ماشییح و سایر یهودیان مشهد، پیشینه این نقش بزرگ تجاری یهودیان مشهد در منطقه خراسان و افغانستان و ترکستان به زمان نادر شاه افشار میرسد.
ولف مینویسد:
یهودیان مشهد با ترکستان تجارت دارند و در آن منطقه پایگاههایی درست کردهاند و تعدادیشان در این پایگاهها زندگی میکنند ولی زنانشان در مشهد هستند. گاهی برای دیدن زنانشان به مشهد میآیند. یهودیان مشهد در این شهرهای ترکستان پایگاه دارند: سرخس، مرو، تالقان، تکه، تجن، میمنه، اندخوی. در دو شهر اخیر زنانشان را نیز با خود میبرند. نادر شاه تعدادی از یهودیان را با خود به کابل برد. از آن زمان، یهودیان مشهد به کابل میروند و یهودیان از کابل به مشهد میآیند. خصومت میان شیعه و سنی چنان شدید است که «یهودیانی که در مشهد، در میان شیعیان، مسلمان شدهاند، به محض اینکه به سرخس، یا جای دیگری در ترکستان، میرسند در میان سنیها بار دیگر آشکارا خود را یهودی میخوانند.» [۵۰]
ولف در یادداشتهای ۱۲ دسامبر ۱۸۳۱ از دیدار با یکی از دراویش پیرو طریقت سکوت سخن میگوید. این درویش، که به خانه ملا مهدی آمده، سالهاست سکوت پیشه کرده. او گرچه مسلمان است ولی با صوفیان یهودی رابطه دارد. ولف از او میپرسد: چرا سخن نمیگویی؟ با اشاره پاسخ میشنود: پس از ظهور مسیح (مهدی) سخن خواهم گفت. ولف میگوید: او کی ظهور خواهد کرد؟ میگوید: پنج سال پس از این زمان. ولف میپرسد: آنگاه چه خواهد شد؟ میگوید: هزاران دل یکی خواهند شد، بره و گرگ با هم زندگی خواهند کرد.
اعضای این فرقه، که خود را «صوفیان یهودی» میخوانند، مبلغ و منتظر ظهور قریبالوقوع منجی موعود بودند؛ مسیحی که اندکی بعد (۵ جمادیالاول ۱۲۶۰/ ۲۳ مه ۱۸۴۴) در قامت باب ظاهر شد! بخشی از صوفیان یهودی و شبکه یهودیان مخفی به اوّلین گروندگان و بزرگترین مبلغان او بدل شدند، بخشی نیز در ظاهر مسلمان ماندند و بر تحولات پسین جامعه ایرانی تأثیری بزرگ گذاردند.
نویسنده: استاد عبدالله شهبازی
پینوشتها:
1. لطفالله میثمی، از نهضت آزادی تا مجاهدین- خاطرات لطفالله میثمی، تهران: نشر صمدیه، ۱۳۸۰، ج ۱، ص ۵۰.
2. همان مأخذ، صص ۱۰۵-۱۰۹.
3. بنگرید به: ژاله پیرنظر، «یهودیان جدیدالاسلام مشهد»، ایراننامه، بنیاد مطالعات ایران، سال نوزدهم، شماره ۱-۲، زمستان ۱۳۷۹- بهار ۱۳۸۰، صص ۴۱-۵۹.
4. حاج میرزا عسکری متولد رجب ۱۲۱۱ ق. در این زمان ۴۴ ساله بود. شعر هم میگفت و «شرر» تخلصش بود. در ۱۴ شوال ۱۲۸۰ ق./ ۲۳ مارس ۱۸۶۴ م. درگذشت و در حرم رضوی (ع) دفن شد. پسر بزرگش، میرزا هدایتالله، در سال ۱۲۸۲ ق. امام جمعه مشهد شد. او به تصوف گرایش داشت و در سال ۱۲۹۳ ق. در دیدار با منورعلی شاه در مشهد «مشرف به فقر شده و در سلسله عرفان درآمد.» (میرزا محمدعلی معلم حبیبآبادی، مکارمالآثار، اصفهان: مؤسسه نشر نفایس مخطوطات، چاپ اوّل، ۱۳۴۲، ج ۲، صص ۳۹۹-۴۰۰)
5. پیرنظر، همان مأخذ، ص ۵۱.
6. پیرنظر، همان مأخذ، صص ۵۴-۵۶.
۷. Hilda Nissimi, The Crypto-Jewish Mashhadis: The Shaping of Religious and Communal Identity in their Journey from Iran to New York, Sussex Academic Press, 2007.
8. Rev. Joseph Wolff, Researches and Missionary Labours among the Jews, Mohammedans, and other Sects, London: Published by the Author, 1835.
۹. فتحعلی شاه چهار زن عقدی داشت و دهها متعه. عده متعههای او از خاندانهای سرشناس ایران را بیش از چهل نفر ذکر کردهاند. این به جز دهها متعه از خاندانهای معمولی است. شاه به زنان خاندانهای سرشناس به دلیل تکبرشان، به جز یکی، علاقه نداشت. زن اصلی فتحعلی شاه، آسیه خانم (متوفی ۱۲۲۰ ق.)، دختر فتحعلی خان دولو قاجار و مادر عباس میرزا نایبالسلطنه، بود. از این زنان ۲۶۰ فرزند متولد شدند که بسیاری در دوران سلطنت فتحعلی شاه مردند و در زمان فوت او ۱۰۱ نفر زنده بودند.
۱۰. Wolff, Researches, 1835, ibid, p. 128.
۱۱. احمدعلی میرزا دختری داشت بهنام گلین خانم که اوّلین زن عقدی ناصرالدین شاه شد. دختر زیبای و دلربایی نیز داشت بهنام پروین خانم که زن میرزا هاشم خان نوری شد. میرزا هاشم خان نوری و زنش با وزیر مختار بریتانیا، سِر چارلز مورای، رابطه نزدیک داشتند. این ماجرا، در اوج جنگ هرات، رسوایی بزرگی به بار آورد. بنگرید به: احمد خانملک ساسانی، سیاستگران دوره قاجار، تهران: انتشارات بابک، بی تا، ج ۱، صص ۳۲-۳۸؛ یادداشت دکتر عبدالحسین نوائی در: سلطان احمد میرزا عضدالدوله، تاریخ عضدی، تهران: انتشارات بابک، ۱۳۵۵، صص ۲۰۱-۲۰۲.
12. میرزا فضلالله شیرازی (خاوری)، تاریخ ذوالقرنین، بهکوشش ناصر افشارفر، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اوّل، ۱۳۸۰، ج ۲، ص ۱۱۲۱.
۱۳. Meshiakh Ajoon (Mashiah Ajun)
۱۴. Bezaleel
بصلئیل، بهمعنی کسی که در پناه خداست، بهنوشته عزرا، از «بنی فحت موآب» (Pahath-Moab)، یعنی از تبار حاکم یهودی موآب بود.
۱۵. Wolff, Researches, 1835, ibid, p. 128.
16. ibid, p. 129.
17. http://en.wikipedia.org/wiki/The_Great_Game
18. http://en.wikipedia.org/wiki/Kim_(novel)
19. http://en.wikipedia.org/wiki/Rudyard_Kipling
20. Malcolm Edward Yapp, Strategies of British India; Britain, Iran and Afghanistan, 1798-1850, Oxford: Clarendon Press, 1980, p. 1.
21. India Office
22. Yapp, ibid, p. 112.
23. Sir John Macdonald Kinneir (1782-1830)
24. ibid, p. 107.
25. Sir John Campbell (1799-1870)
26. ibid, pp. 113-115.
27. ibid, p. 116.
۲۸. برخی مورخین ایرانی، از جمله دکتر فریدون آدمیت، به مشکوک بودن مرگ عباس میرزا و پیوند آن با احساس خطر حکومت هند بریتانیا از لشکرکشی او به شرق ایران اشاره کردهاند. (بنگرید به: فیروز منصوری، استعمار بریتانیا و مسئله اروندرود، ویراسته عبدالله شهبازی، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چاپ اوّل، ۱۳۷۶، صص ۱۱۲-۱۲۰.) به نظر آقای منصوری مرگ محمدعلی میرزا دولتشاه، برادر کوچکتر عباس میرزا، نیز مشکوک است. (همان مأخذ، صص ۷۰-۷۱.)
29. Isidor Borowski (1776-1838)
ایزیدور بوروسکی از یهودیان لهستان بود. در برخی منابع مادرش را یهودی و پدرش را از اشراف لهستان ذکر کردهاند. تفاوتی نمیکند و پدرش میتواند از یهودیان مخفی لهستان باشد. درباره یهودیان لهستان در زرسالاران توضیح مفصل داده ام.
۳۰. Barthelemy Semino (1797-1852)
31. Wolff, Travels and Adventures, 1861, ibid, pp. 310-312.
32. Lord William Henry Cavendish Bentinck (1774-1839)
33. Sir Edward Barnes (1776-1838)
34. Colonel Morrison
۳۵. خاندان گلداسمید از سران یهودیان بریتانیا و جهان و خویشاوند نزدیک خاندان روچیلد هستند. عدهای از آنان مدتی به ظاهر مسیحی شدند. این گلداسمید که جوزف ولف در بمبئی با او دیدار کرد، هنری ادوارد گلداسمید (۱۸۱۲- ۱۸۵۵) است.
۳۶. Wolff, Travels, 1861, ibid, pp. 426-427.
۳۷. بهرهگیری کانونهای استعماری از تصوف اسلامی سابقه تاریخی مفصل دارد. از دوران ایلخانان مغول، دسیسه گران یهودی کوشیدند تا از طریقت های اهل تصوف برای مقاصد خود استفاده کنند و آموزههای تصوف یهودی، معروف به کابالا (قباله)، که بر بنیاد عرفان اسلامی تکوین یافته بود، این رابطه را تسهیل میکرد. بعدها، شهرهای بیتالمقدس (اورشلیم) و دمشق به مراکز فعال استقرار یهودیان صوفی بدل شد. برای آشنایی با طریقت کابالا و جایگاه بزرگ آن در تکوین تمدن جدید بنگرید به فصل «دسیسههای سیاسی و فرقههای رازآمیز» در: زرسالاران، ج ۲، صص ۲۴۳-۳۵۸.
38. منظور منظومه یوسف و زلیخا سروده شاهین شیرازی، شاعر یهودی، است در ۹ هزار بیت، نه یوسف و زلیخای معروف جامی.
۳۹. Wolff, Researches, 1835, ibid, pp. 128-129.
40. ibid, p. 129.
41. Myron M. Weinstein, “A Hebrew Qur’an Manuscript”, Thomas A. Timberg [ed.], Jews in India, India: Vikas Publishing House, 1986, pp. 205- 247.
تصاویری از صفحات قرآن عبری کتابخانه کنگره در مأخذ فوق (بعد از صفحه ۲۱۶) درج شده.
۴۲. Wolff, Researches, 1835, ibid, p. 131.
۴۳. «عوبدیا» نام عبرانی است به معنی «خادم یهوه» معادل عربی «عبدالله» و «عبیدالله». در «عهد عتیق» «کتاب عوبدیای نبی» کوتاهترین کتاب پیامبران (نبیئیم) است. عوبدیا اهل ادوم بود و طبق روایات تلمودی یهودی شد. عوبدیا بسیار ثروتمند بود و تمامی ثروت خود را صرف فقرا کرد. طبق روایات تلمود، ترس عوبدیا از خداوند یک درجه بیش از ترس ابراهیم از خداوند بود. بنگرید به:
http://en.wikipedia.org/wiki/Obadiah
۴۴. Wolff, Researches, 1835, ibid, p. 130.
45. ibid, p. 131.
46. ibid, p. 133.
۴۷. جوزف ولف این دو واژه (ظاهر و باطن) را به فارسی نوشته.
۴۸. ibid, p. 130.
49. ibid, p. 137.
50. ibid, p. 136.
یهودیان مخفی ، یهودیان مخفی ، یهودیان مخفی
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
یهودیان مخفی ، یهودیان مخفی ، یهودیان مخفی
یهودیان مخفی ، یهودیان مخفی ، یهودیان مخفی ، یهودیان مخفی ، یهودیان مخفی ، یهودیان مخفی ، یهودیان مخفی ، یهودیان مخفی