در سال ۱۸۱۵ پنج برادران روچیلد تلاش میکردند تا هم برای ارتش ولینگتون (از طریق ناتان روچیلد در انگلستان) و هم برای ارتش ناپلئون (از طریق یاکوب روچیلد در فرانسه) طلا تأمین نمایند و از این رو عملاً خط مشی خود را در تأمین مالی هر دو طرف جنگ به کار بستند. روچیلدها عاشق جنگ هستند؛ زیرا جنگها مولد عظیمی برای «بدهی بدون ریسک» میباشند. این بدهیها از این لحاظ بدون ریسک تلقی میشوند که از سوی حکومت یک کشور و در نتیجه بر پایهی تلاش و جهد جمعیت آن کشور تضمین میشوند؛ علاوه بر این، مهم نیست که کدام کشور در جنگ مغلوب میشود، زیرا وامها به این تضمین اعطا شدهاند که فاتح جنگ بدهیهای شکستخورده را پرداخت خواهد کرد.
روچیلدها در عین این که طرفین این جنگ را تأمین مالی میکردند، از فرصت حضور بانکهای خود که در سراسر اروپا گسترده بودند، کمال بهره را بردند تا شبکهی بیرقیب خدمات پستی متشکل از «مسیرهای مخفی» و «قاصدان تیزپا» ایجاد نمایند. قاصدان این شبکه، بستههای پستی را باز میکردند و جزئیات محتوای آنها را در اختیار روچیلدها قرار میدادند؛ از این رو آنان همواره یک گام از حوادث جاری جلوتر بودند. این قاصدان تنها بازرگانانی بودند که اجازه داشتند از ممنوعیت تردد در مرزهای انگلستان و فرانسه عبور کنند؛ در نتیجه از این مزیّت استفاده میکردند تا ناتان مایر روچیلد را در جریان آخرین وضعیت جنگ قرار دهند؛ از این رو روچیلد قادر بود تا با استفاده از این اطلاعات، از جایگاه خود در بورس اوراق بهادار اقدام به خرید و فروش کند.
یکی از قاصدان روچیلد مردی به نام روت ورث (Rothworth) بود که به محض شنیدن خبر پیروزی انگلستان در نبرد واترلو (waterloo)، از کانال انگلیس عبور کرد و ۲۴ ساعت قبل از پیک ولینگتون، این خبر را به ناتان مایر روچیلد رساند. ناتان مایر روچیلد سپس وارد بورس اوراق بهادار شد و به تمام کارکنان خود دستور داد تا شروع به فروش اوراق قرضه نمایند. به دلیل شهرت روچیلد در اطلاع از اخبار و پیشگامی در اتخاذ تصمیمات، دیگر تجّار سراسیمه تصور کردند انگلستان در جنگ شکست خورده است و دیوانهوار اقدام به فروش اوراق خود کردند؛ در نتیجه ارزش اوراق قرضه سقوط کرد و در آن مرحله بود که ناتان مایر روچیلد به طور نامحسوسی به کارکنان خود دستور داد تا جایی که امکان دارد تمام اوراق را خریداری کنند.
زمانی که خبر رسید انگلستان پیروز جنگ شده است، ارزش اوراق قرضه به سرعت هرچه تمامتر افزایش یافت و به سطحی رسید که حتا از زمان قبل از وقوع جنگ نیز بالاتر بود؛ به این ترتیب برگشت سرمایهی ناتان مایر روچیلد تقریباً به بیست به یک از سرمایهگذاری اولیهی او افزایش پیدا کرد. در واقع ناتان روچیلد علناً به خود میبالید که در هفدهمین سال حضورش در انگلستان، سرمایهی اولیهی بیست هزار پوندی را که پدرش در اختیار او گذاشته بود، به رقمی بالغ بر پنجاه میلیون پوند، یعنی ۲۵۰۰ برابر سرمایهی اولیه رسانده بود.
مالکیت این اوراق قرضه شرایطی را برای خانواده روچیلد فراهم کرد تا اقتصاد انگلستان را تحت سلطهی کامل خود درآورند؛ اقتصادی که حالا به مرکز اقتصادی بلامنازع جهان (بعد از شکست ناپلئون) مبدّل شده بود و انگلستان را تحت فشار قرار میداد تا «بانک جدید انگلستان» را تحت کنترل ناتان مایر روچیلد تأسیس نماید. جالب اینجا است که صد سال بعد، روزنامهی نیویورک تایمز گزارشی را منتشر کرد که بیان میداشت نوهی ناتان مایر روچیلد در اقدامی تلاش کرده بود تا حکمی از سوی دادگاه به دست آورد که بر اساس آن چاپ کتابی را توقیف میکرد که مطلبی در خصوص این معاملهی غیرقانونی که با سوء استفاده از اطلاعات محرمانه صورت گرفته بود، در آن ذکر شده بود. خانواده روچیلد مدعی بودند که این مطلب کذب و افتراآمیز است؛ اما دادگاه درخواست آنان را رد کرده، دستور میدهد تمام هزینههای دادگاه را پرداخت نمایند.
به سال ۱۸۱۵ باز میگردیم. در این سال ناتان مایر روچیلد گفتهی مشهور خود را بیان میکند:
برای من اهمیتی ندارد که چه دستنشاندهای در تخت پادشاهی انگلستان قرار بگیرد و بر این امپراتوری که خورشید در آن هرگز غروب نمیکند، حکمرانی نماید. فردی که کنترل عرضهی پول در انگلستان را به دست داشته باشد، کنترل امپراتوری انگلستان را نیز به دست دارد و کنترل عرضهی پول در انگلستان، در دستان من است.
روچیلدها همچنین از کنترل خود بر بانک انگلستان برای جایگزینی روش حمل و نقل طلا از کشوری به کشور دیگر استفاده مینمایند و به جای آن، از پنج بانک خود که در سراسر اروپا پراکنده است بهره میگیرند تا نظامی از ستون بدهکار و بستانکاری را روی کاغذ ایجاد نمایند که در واقع نظام بانکی امروزی بر پایههای آن شکل گرفته است.
تا پایان این قرن، این دوره به «دوران روچیلدها» معروف است. برآورد میشود که خانواده روچیلد کنترل نیمی از ثروت جهان را در دست دارند. نامهای از سوی سالومون روچیلد به ناتان روچیلد به تاریخ ۲۸ فوریهی این سال، حقیقت مطلب را بیان میدارد:
«ما همانند ساز و کار یک ساعت هستیم و هریک از اعضا، جزئی اساسی به شمار میروند.»
با این حال، آنچه در این سال باب میل روچیلدها درنیامد، کنفرانس وین بود که در سپتامبر ۱۸۱۴ آغاز شد و در ژوئن همان سال به پایان رسید. علت اینکه کنفرانس وین برای روچیلدها اهمیت داشت، آن بود که بسیاری از کشورهای اروپایی به دلیل بدهی مدیون آنان بودند و آنها از این موضوع به عنوان اهرمی برای سلطهی کامل سیاسی بر بیشتر جهان متمدن استفاده میکردند و از این رو به دنبال ایجاد شکلی از حکومت جهانی بودند.
این کنفرانس برای روچیلدها آغاز خوبی داشت؛ به طوری که باعث شدند کشور سوئیس برای همیشه خود را در جنگها بیطرف اعلام نماید؛ به این ترتیب آنان قلمرویی حاکمیتی برای خود دست و پا کردند تا از آنجا طرفین متخاصم را در جنگهایی که به نوعی کارخانهی تولیدکنندهی بدهی برای آنان محسوب میشد، تأمین مالی نمایند. آنان مرزهای سوئیس را طوری گسترش دادند تا شهرهای وله (valais)، نوشاتل (Neuchatel) و ژنو (Geneva) در قلمرو این کشور قرار بگیرد.
با این حال، هنگامی طرح نهایی آنان برای ایجاد حکومت جهانی بازماند که الکساندر اول، تزار روسیه -یکی از معدود قدرتهای بزرگی که تسلیم نظام بانکی روچیلد نشده بود- از پذیرش طرح حکومت جهانی امتناع ورزید. ناتان مایر روچیلد که از این اقدام به خشم آمده بود، سوگند یاد کرد که روزی او یا فرزندانش، کل خانواده و اخلاف الکساندر اول را نابود خواهند کردند. متأسفانه این حرف او درست از آب درآمد و ۱۰۲ سال بعد، خاندان روچیلد با تأمین مالی بلشویکهای یهودی به آن وعده عمل کردند.
جالب اینجا است که هنری کیسینجر، یهودی اشکنازی و طرفدار پر و پا قرص حکومت جهانی، رسالهی دکترای خود را به کنفرانس وین اختصاص میدهد!
منبع: كتاب صهیونیسم در مسیر سلطه ، نوشته: اندرو کارینگتن هیچکاک ، برگردان: محمدیاسر فرحزادی ، تهران: نشر ساقی.
کنفرانس وین ، کنفرانس وین ، کنفرانس وین ، کنفرانس وین
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها: