اسطورهها و بنیانهای اندیشه سیاسی یهود (۵) تبعید یهودیان
مصاحبه با استاد عبدالله شهبازی
دومین اسطورهای که اندیشه سیاسی یهودیت جدید را شکل میدهد اسطوره تبعید بابل است. ببینیم واقعیت تاریخی چه بود؟
حدود یک قرن و نیم بعد از انهدام دولت افرائیم، اتحادیهای از ایرانیان و کلدانیان علیه آشور شکل گرفت و به حیات این امپراتوری پایان داد. به این ترتیب جغرافیای سیاسی منطقه شکل جدیدی یافت. در شرق منطقه اتحاد قدرتمند ایران و دولت کلدانی بابل (بینالنهرین) قرار داشت و در غرب مصر و بقایای دولت آشور و متحدین آنها. ازدواج معروف بختالنصر، پادشاه بابل، با اِمِتیس، دختر هووخشتره، پادشاه ماد، به همین دلیل بود. در این زمان، در ادامهی همان پیوندی که از زمان انهدام دولت قبایل دهگانه بنیاسرائیل میان قبیله یهودا و امپراتوری آشور شکل گرفته بود، دولت کوچک یهود متحد مصر و آشوریها به شمار میرفت و در زمان بختالنصر، شاه یهود منصوب و دست نشانده فرعون مصر بود. بتدریج، اتحادیه ایران و بابل قدرت گرفت و مصر را شکست داد و از این پس دولت یهود به جای مصر خراجگزار دولت بابل شد. سه سال بعد، مجدداً مصریها اتحادیهای علیه بابل و ایران تشکیل دادند و دولتهای کوچک فلسطینی و کنعانی منطقه و دولت یهود را به این اتحاد وارد کردند.
در همینجا باید توضیح بدهم که فلسطینیهای باستان هیچ ربطی به مردم کنونی فلسطین ندارند. این نام را یهودیان و استعمارگران انگلیسی در زمان جنگ جهانی اول بر روی مردم این منطقه گذاشتند تا به اینترتیب اسطورههای دینی را زنده کنند و تعارض منطقه را مانند دوران باستان، تعارض میان بنیاسرائیل و فلسطینیها جلوه دهند. در دوران عثمانی، منطقه کنونی فلسطین جزء استان سوریه به مرکزیت دمشق بود و کل منطقه سوریه خوانده میشد.
بعد از تشکیل این اتحادیه به رهبری مصر، در سال ۵۹۸ پیش از میلاد ارتش مشترک بابل و ایران به منطقه شرق مدیترانه لشگر کشید و شاهان و رجال هوادار مصر در دولتهای فوق را به بابل انتقال داد و هواداران خود را از میان بزرگان بومی این دولتها به قدرت رسانید. یکی از این تبعیدیان یهویاکین شاه جوان دولت یهود بود به همراه مادرش، به نام نحوشطا، که زن قدرتمندی بود. ورود بختالنصر به اورشلیم به آرامی و بدون خونریزی انجام شد و در عهد عتیق سخنی از قتل و غارت و کشتار در میان نیست. بختالنصر خاندان سلطنتی یهود را برکنار نکرد بلکه عموی شاه یهود، به نام صدقیا، را به عنوان نایبالسلطنه در اورشلیم منصوب کرد.
بختالنصر
این ماجرا دستمایه تبلیغات فراوان یهودیان شده که به اسطوره آوارگی و تبعید در بابل تبدیل گردیده است. امروزه، اکتشافات باستانشناسی و کشف آرشیوهای بابل باستان آشکار ساخته که این “تبعیدیان”، برخلاف سدهها تبلیغات یهودیان، “اسیر” نبودند. یهویاکین، مادرش و بزرگان یهودی، بهسان شاهان و بزرگان دولتهای صور و غزه و اشقلون و اشدود، در بابل زندگی شاهانه داشتند. صدقیا، در اورشلیم، تنها نایبالسلطنه به شمار میرفت و بختالنصر همچنان یهویاکین را به عنوان «شاه یهود» به رسمیت میشناخت و محترم میداشت. املاک پهناور یهویاکین و بزرگان و کاهنان یهودی در سرزمین یهود محفوظ بود و به وسیله کارگزارانشان اداره میشد. اشراف تبعیدی یهود در بابل بطور منظم و آشکار با اورشلیم رابطه داشتند و اوامر یهویاکین در دولت یهود مطاع بود. زندگی مجلل شاه یهود در بابل و مقام شامخ او در دربار بختالنصر چنان است که برخی از محققین حتی معتقدند که او را به تبعید نبردند بلکه خودش برای گریز از بحرانهای سرزمیناش داوطلبانه در تحت حمایت پادشاه بابل میزیست.
مدتی بعد، مجدداً مصر قدرت گرفت و سیاست تهاجمی علیه بابل و ایران را شروع کرد و باز دولتهای کوچک سواحل شرقی مدیترانه با این سیاست همگام شدند. در نتیجه، در سال ۵۸۷ پیش از میلاد بار دیگر بختالنصر به سوی غرب لشگر کشید و در جریان جنگ با مصر در تابستان سال ۵۸۶ پیش از میلاد اورشلیم را اشغال کرد.
توجه کنیم که در این لشگرکشی:
اولاً دولتهای ایران و بابل متحد بودند و در قشون بختالنصر، داماد پادشاه ماد، ایرانیها حضور داشتند. در عهد عتیق به صراحت از «سواران پارسی» و «سرداران کلدانی» نام برده شده که در حمله به اورشلیم شرکت داشتند.
ثانیاً، لشگرکشی بختالنصر همزمان بود با شورش سکنه شهر اورشلیم علیه خاندان سلطنتی یهود و همین مردم بودند که، به تصریح عهد عتیق، فرستادههایی نزد بختالنصر اعزام کردند و خواستار لشگرکشی او به اورشلیم و ساقط کردن حکمرانان وقت شدند.
در کتاب زرسالاران در این باره بحث کردهام و نشان دادهام که سقوط اورشلیم پیامد بحران اجتماعی عمیقی بود که قبل از سومین لشگرکشی بختالنصر به منطقه، سبب ظهور پیامبری به نام ارمیاء شد. در متون دینی و تاریخی موسوم به عهد عتیق، ارمیاء نبی پیامبری محترم و بزرگ است. “کتاب ارمیاء نبی” از بهترین و زیباترین و مهمترین بخشهای عهد عتیق است و خواندن آن را جداً توصیه میکنم.
در آن زمان شاه و خانواده سلطنتی یهود به سنن یکتاپرستی موسوی وفادار نبودند و فسادی گسترده ایشان را فرا گرفته بود. مثلاً، ارمیاء، که به قبیله بنیامین تعلق داشت، خطاب به حکمرانان یهود و سران قبیله یهودا میگوید: ای یهودا، در هر شهری یک خدا به پا کردهای و به تعداد خیابانهای اورشلیم محراب برای انجام کارهای شرمآور و حتی برای پرستش بت بعل. او به این دلیل یهودا را «قبیله شریر» میخواند. ارمیاء نبی به شدت هوادار بابل و بختالنصر بود و مخالف اتحاد سران یهود با فرعون مصر. جالبتر اینجاست که ارمیاء نبی، بختالنصر را به عنوان فرستاده خدا معرفی میکرد که مأموریت او منهدم کردن بتپرستی در مصر است و به صراحت مردم را به تابعیت از بختالنصر و دولت بابل دعوت میکرد.
ارمیا به دستور صدقیا به چاه افکنده میشود!
به هر حال، در زمان محاصره اورشلیم ارمیاء مورد آزار اشراف و کاهنان یهودی قرار گرفت و در چاهی زندانی شد و نزدیک بود به قتل برسد. ولی با سقوط شهر بلافاصله بختالنصر یکی از سرداران خود را برای نجات او فرستاد. بختالنصر ارمیاء را مورد احترام فراوان قرار داد و حتی خواست که او را با خود به بابل ببرد ولی ارمیاء نپذیرفت و ترجیح داد در میان مردم خود بماند.
خاندان سلطنتی یهود در بابل به زندگی خود ادامه دادند و پس از مرگ بختالنصر وضع آنها حتی بهتر از گذشته شد. پس از مرگ بختالنصر سه پادشاه در بابل به قدرت رسیدند تا سرانجام نوبت به فردی از قبایل آرامی به نام نبونیدوس رسید که میخواست دینی بجز دین مردم بابل را بر آنها تحمیل کند. [مردم بابل بتپرست بودند.]
در این زمان به علت اختلاف میان مادها و پارسها نفوذ ایران در بابل به حداقل رسیده و به جای آن نفوذ مصر افزایش یافته بود. سرانجام نبونیدوس با مصر علیه ایران متحد شد ولی در بهار سال ۵۳۹ پیش از میلاد ایرانیان به فرماندهی کوروش هخامنشی به بابل لشگر کشیدند و نبونیدوس را خلع کردند.
کوروش اجازه داد که یهودیان به بیتالمقدس بازگردند
در واقع، در زمان فتح بابل، خاندان سلطنتی و اشراف یهودی اسیر و برده نبودند که کوروش آنها را نجات دهد. آنها، چنانکه گفتم، زندگی پر تجمل و راحتی داشتند و در دوران نبونیدوس میتوانستند به اورشلیم بازگردند ولی این کار را نکردند. البته کوروش هم اجازه داد که آنها به بیتالمقدس بازگردند ولی آنها چنین نکردند. تنها یکی از شاهزادگان یهودی به نام زروبابل (زاده بابل) در رأس گروهی از اشراف و کاهنان برای بازسازی معبد سلیمان سفری بسیار پر تجمل به اورشلیم کرد ولی این گروه بعد از مدت کوتاهی به بابل بازگشتند.
مدارک تاریخی ثابت میکند که خاندان سلطنتی یهود ترجیح دادند به جای بازگشت به سرزمین خود در شهرهای بزرگ و دربار ایران ساکن شوند و به همین دلیل در دوران هخامنشی در میان ایرانیان مستحیل شدند و نسل آنها کاملاً منقرض شد. ادعای سران بعدی یهودیان که خود را از نسل خاندان داوود و شاهان یهود میخوانند صحت ندارد و در کتاب زرسالاران نشان دادهام که این جعل در اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم میلادی به وسیله یهودا ناسی صورت گرفت.
بازسازی معبد سلیمان توسط زروبابل
در دوران هخامنشیان به مدت دو قرن سرزمین سوریه و فلسطین جزء ایران است و اشراف یهودی در دربار ایران حضور دارند. گفتم که یهودیان تصویری تحریف شده از کوروش به دست میدهند. بررسی دقیق در عهد عتیق نشان میدهد که مأموریت زروبابل برای بازسازی معبد سلیمان با مخالفت مردم شهر، که مخالف اعاده حاکمیت اشراف و کاهنان یهودی بودند، مواجه شد و به همین دلیل کوروش دستور متوقف کردن آن را صادر کرد. بنابراین، کوروش علاقه خاصی به اشراف و کاهنان یهودی نداشت و نظر مردم اورشلیم و ایالت یهود را بر خواست خانواده سلطنتی و اشراف یهودی ترجیح داد و به همین دلیل بازسازی معبد سلیمان را متوقف کرد. بازسازی معبد تنها در سال دوم سلطنت داریوش اول از سر گرفته شد.
اقتدار اشرافیت یهود در ایران نه از زمان کوروش و داریوش اول بلکه از زمانی شروع شد که یک زن دسیسهگر یهودی به نام استر با راهنمایی پسرعمویش به نام مردخای از طریق مکر و حیله و طبق نقشه قبلی همخوابه خشاریاشا شد، خود را در مقام ملکه ایران جای داد و کمی بعد به قتل عام فجیع هامانِ وزیر و بزرگان ایرانی دست زد که مخالف نفوذ یهودیان بودند. داستان این دسیسه عجیب و کشتار خونین در “کتاب استر” به یادگار مانده و اولین و بزرگترین اسطوره تاریخی در زمینه دسیسهگری سیاسی و اطلاعاتی و نفوذ است.
در «کتاب استر» با قساوت و توحش عجیبی از کشتار بزرگان ایران به دستور استر و مردخای یاد میشود. طبق مندرجات این کتاب، یهودیان ۷۵ هزار نفر از بزرگان ایرانی را در گروههای بزرگ ۵۰۰ و ۳۰۰ نفره در سراسر ایران به دار کشیدند و پس از هر کشتار به جشن و شادمانی پرداختند. از جمله این مقتولین ده پسر هامان وزیر است که در شهر شوش به دار آویخته شدند. آرامگاه استر و مردخای در ایران است و در طول قرون اخیر بارها به وسیله الیگارشی یهودی بازسازی و ترمیم شده است. بعد از این کودتای خونین، اشراف یهودی در ایران قدرت فراوانی به دست میآورند و در دوران سلطنت اردشیر اول، پسر خشایارشا، کاهنی به نام عزرای کاتب را از سوی خود به عنوان حاکم دینی ایالت یهود منصوب مینمایند ولی خود در پایتخت و شهرهای بزرگ ایران باقی میمانند و بتدریج در مردم این سرزمین مستحیل میشوند. چرا؟ چون به قول تلمود، چون شهر شوش را دیدند به خود گفتند اینجا از سرزمین اسرائیل بهتر است و هنگامی که به شوشتر رسیدند گفتند اینجا از سرزمین اسرائیل دو چندان بهتر است!
مقبره استر و مردخای
در کتاب زرسالاران نشان دادهام که اسطوره استر بعدها سرمشق الیگارشی یهودی شد و بارها در تاریخ تکرار گردید. از همین طریق بود که زرسالاران یهودی نفوذی فوقالعاده در عثمانی کسب کردند یعنی زنی به نام نوربانو سلطان را به همسری سلیم، پسر هرزه سلطان سلیمان خان، درآوردند و بعد از طریق دسیسه، سایر شاهزادگان عثمانی را به قتل رسانیدند و سلیم دوم را سلطان کردند. نوربانو سلطان یهودیه مادر سلطان مراد سوم است. این کانون مسئول جنگهای ایران و عثمانی از زمان سلیم دوم است.
در اروپای جدید یکی از معروفترین نمونهها، وارد کردن زنی زیبا به نام اوژنی به خوابگاه ناپلئون سوم است که ملکه فرانسه شد و موقعیتی بیرقیب برای خانواده روچیلد کسب کرد. در حرمسرای آقا محمدخان قاجار و فتحعلی شاه قاجار هم زنی یهودیه به نام مریم خانم را میشناسیم که در کنار حاجی ابراهیم خان اعتمادالدوله (صدر اعظم یهودی تبار و نیای خاندان قوام شیرازی) نقش مهمی در دسیسههای سیاسی آن زمان ایفا نمود. (آقا محمدخان خواجه بود ولی حرمسرا داشت.) از این نمونهها فراوان است.
ادامه دارد… تبعید یهودیان ، تبعید یهودیان ، تبعید یهودیان ، تبعید یهودیان
قسمت قبلی این مقاله ؛ قسمت بعدی این مقاله
تبعید یهودیان ، تبعید یهودیان ، تبعید یهودیان
تبعید یهودیان ، تبعید یهودیان ، تبعید یهودیان
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها: