تحقیقی در مورد هولوکاست (۲) دادگاه نورنبرگ
نویسنده: دیوید دیوک / مترجم: محمدحسین خدّامی
پدر من یک جمهوریخواه سنتی بود که از سناتور رابرت تافت نماینده ایالت اوهایو طرفداری میکرد. تافت و بسیاری از نظامیان امریکایی معتقد بودند محاکمات نورنبرگ رویه قضایی خطرناکی را دنبال میکند که میتواند وضعیت نیروهای نظامی آمریکاییای را که در درگیریهای آینده اسیر میشوند، به خطر بیندازد. به نظر او اگر ارتشهای پیروز جنگ جهانی دوم میتوانند دشمنان شکست خورده خود را به خاطر جنایات جنگی، مورد محاکمه قرار دهند، همین اتفاق ممکن است روزی برای سربازان امریکایی اسیر شده بیفتد.
من فیلم محاکمه در نورنبرگ (۲۴) که برنده جایزه شد را تماشا کردم. همچنین کتابی مطالعه کردم که در آن محاکمهها برای جنایتکاران جنگی مستحق چوبهدار یا جوخه آتش، عادلانه دانسته شده بود.
جالب آن که نخستین دیدگاه متفاوتی که من در مورد دادگاه نظامی بینالمللی نورنبرگ یافتم متعلق به شخصی بود که از نظر من دشمن اهالی جنوب آمریکا به شمار میرفت. او رئیس جمهور جان اف کندی (۲۵) بود.
کندی در کتاب نمایی از دلاوری (۲۶) که برنده جایزه شد، از رشادت سیاسی سناتور تافت سخن میگوید زیرا تافت بر اساس ساختار اخلاقی و منشی خاص خود حاضر شد با محکوم کردن محاکمات نورنبرگ، تلاش طولانی مدت خود برای رسیدن به ریاستجمهوری را به خطر بیندازد.
با وجود مخالفتهای جنجالی و موج بیسابقه شایعهپراکنی بر ضد تافت که از رسانههای تحت نفوذ یهودیان نشأت میگرفت، او عادلانه بودن دادگاه نورنبرگ را مورد تردید قرار داد. او بر خلاف آنچه رسانههای عمومی به من القا کرده بود، ادعا کرد که این محاکمهها نمونههای درخشانی از رویهی قضایی غربی نیستند. تافت مسئولیت تفحّص از طرف سنا را بر عهده گرفت که در نتیجه شاهدان امریکایی بسیاری، شکنجهی گستردهی متهمان آلمانی را برملا ساختند.
نتیجهی این تفحص، ایجاد انزجار و تنفر از شخص تافت بود، اما او با جرأت اعلام کرد که آن اعترافات قابل اعتماد نیستند. او همچنین دقیقاً پایههای اصلی دادگاه نورنبرگ و چهرهی عدالتخواهانهی آن را مخدوش کرد.
کندی در کتابِ نمایی از دلاوری سخنان تافت در دانشکده کنیان در اوهایو را نقل میکند. کندی در صفحه ۲۳۸ مینویسد:
«او (تافت) خطاب به حضار که با دقّت و البته تا حدودی شگفتی گوش فرا داده بودند گفت: محاکمهی نیروهای مغلوب توسط نیروهای پیروز حتی در صورت اتخاذ اقدامات احتیاطی عدالتگرایانه، بیطرفانه نخواهد بود»
کندی در ادامه، سخنرانی تافت را به تفصیل نقل میکند:
«روح تلافیجویی بر تمام این قضاوت حاکم است و تلافیجویی به ندرت با عدالت هماهنگ میشود. به دار آویختن یازده محکوم، لکه ننگی در سابقه امریکاست که برای مدت طولانی از آن پشیمان خواهیم بود. در این محاکمهها ما ایدهی روسیه را در مورد هدف از محاکمه (سیاست حکومت نه عدالت) پذیرفتهایم که تعلّقی به میراث انگلوساکسون ندارد. اما با پوشاندن لباس قانونی بر سیاستها، چه بسا ایدهی عدالت در اروپا را برای سالهای آتی کاملاً بیاعتبار کنیم.»
کندی میگوید:
«سناتورِ اوهایو تأکید کرد که نورنبرگ لکه ننگی در تاریخ قانونمدارانه امریکا و پسرفتی بزرگ از میراث انگلوساکسونِ ما مبتنی بر برخورد عادلانه و مساواتگرایانه است؛ میراثی که بهراستی این کشور را در سرتاسر جهان دارای احترام ساخته بود، اما حتّی به مردم خود نمیتوانیم اصول آزادی و عدالت را یاد دهیم! ما با سرکوب عدالت و آزادی نمیتوانیم حکومت در آلمان را به آنها بیاموزیم.»
استدلال تافت این بود که عدالتِ فرد برنده، هرگز عدالت نیست. هر چند رسانهها ظاهری منصفانه به محاکمهها در دکوراسیون یک سالن دادگاه بخشیده بودند، اما همهی اینها ساختگی بود. زمانی که شاکیان، قضات، محاکمهگران و وکلای مدافع را تحت نظر دارند، عدالت واقعی محقق نخواهد شد. مفهوم غربیِ قانون نزد ما، بر ایدهی عدالتِ بیطرف استوار است. اما این معنا در شرایطی که قاضیان، دشمنانِ سیاسی متهمان باشند آیا امکان وقوع خواهد داشت؟!
سناتور رابرت تافت (Robert Taft)
آیا در حالیکه انسانها به خاطر اقداماتی جنگی که متفقین خود نیز مرتکب آن شدهاند، مورد محاکمه قرار میگیرند، عدالتِ بیطرف ممکن خواهد بود؟! آیا وقتی سیلِ شهادتها بدون بررسی و تحقیق از شهود اجازهی حضور پیدا میکند، محاکمه اعتبار خواهد داشت؟! وقتی که بهاصطلاح مدارک و اسناد، اعترافاتی است که به زورِ شکنجه گرفته شده است… وقتی شهودِ متهمین بهخاطر حضور پیدا کردن در محکمه ممکن است بازداشت شوند… وقتی افراد به خاطر نقض قوانینی که در زمان جرمِ مورد ادّعا، وجود نداشته محاکمه میشوند.. آیا عدالتِ بیطرف قابل تحقق خواهد بود؟!!
قاضی ادوارد فان رودن (۲۷) یکی از اعضای کمیسیون سیمپسون بود که در مورد روشهای بهکار گرفته شده در اردوگاه داخائو تحقیق و تفحص نمود. او در واشنگتن دیلی نیوز (۲۸) در تاریخ ۹ ژانویه ۱۹۴۹ و در ساندی پیکتوریال (۲۹) چاپ لندن در تاریخ ۲۳ ژانویه همان سال چند نمونه از بهکارگیری شکنجه را ذکر نمود.
… او گفت:
«بازجویان کلاه سیاهی روی سر متهم میگذاشتند و سپس با پنجه بوکسهای برنجی به صورت او مشت میزدند، با شلنگ لاستیکی او را مورد ضرب و شتم قرار میدادند…. از میان ۱۳۹ پروندهای که ما مورد تحقیق قرار دادیم همه آلمانیها به استثنای دو نفر در ناحیه بیضه مورد ضربه و آسیب بهبودناپذیر قرار گرفته بودند.» (۳۰)(۳۱)
ادوارد فان رودن (سمت راست) و گوردون سیمپسون
بسیاری از اسناد هولوکاست که امروزه توسط مورّخین مطرح میشود، اعترافاتی است که در محاکمات جنایات جنگی گرفته شده است. با خود گفتم: آیا اعترافات کسانی که بیضههایشان در حین بازجویی از بین رفته است قابل اعتماد است؟! همچنین برای من بسیار عجیب بود وقتی متوجه شدم مسئولین کا.گ.ب روسیه که خود جنایات گستردهای بر ضد بشریت مرتکب شده بودند، نیز به عنوان قاضی حضور داشتند!!
یکی از دوستان من در شورای شهروندی به من گفت: یک قاضی آمریکایی که رئیس یکی از جلسات محاکمه بود، محاکمات نورنبرگ را ناعادلانه دانسته است.
همچنین من دریافتم که قاضی دادگاه عالی آیوا به نام چارلز اف. وِنرسترم (۳۲) به نشانهی ابراز انزجار از روند محاکمات، از سِمت خود کنارهگیری کرده بود. او ادعا کرده بود دادرسی از جمعآوری مدارک و آمادهسازی پروندهها توسط وکلای مدافع جلوگیری میکند. به نظر او محاکمات در پی ایجاد یک اساس قانونمند جدید نبوده بلکه تنها و تنها انگیخته از تنفر از آلمانیها بوده است.
علاوه بر این او گفته بود ۹۰ درصد اعضای دادگاه نورنبرگ دارای تعصب سیاسی و نژادی بر ضد متهمان هستند و یهودیان که بسیاری از آنان پناهندگان آلمانی و دارای تابعیت جدید امریکایی هستند، در رأس اعضای دادگاه نورنبرگ حضور دارند و بیش از اینکه به دنبال عدالت باشند، مشتاق انتقام هستند.
«فضای حاکم کاملاً ناسالم است… وکلا، منشیان، مترجمان و مسئولین تفحص در سالهای اخیر امریکایی شدهاند و در پیشینهی ایشان نفرت و تعصب اروپا حک شده است.» (۳۳)
چارلز اف. ونرسترم (Charles Frederick Wennerstrum 1889-1986)
همچنین من متوجه شدم که قهرمان نظامی محبوب من، ژنرال جورج اس پتن نیز با محاکمهها مخالف بوده است. بهعنوان مثال او در نامهای به همسر خویش نوشته است:
«من بیپرده با این بند و بساط جنایات جنگی مخالف هستم. این منصفانه نیست. این محاکمه، یهودگرایانه است. همچنین من با فرستادن اسیران جنگی برای بیگاریِ بردهوار در مناطق خارجی که بسیاری از گرسنگی در آن جان میدهند، مخالفم.» (۳۴)
ارتشیانِ همپیمان ما یعنی اتحادیه جماهیر شوروی، تقریباً تمام زنان آلمانی در مناطق اشغالی خود را از دختران کوچک گرفته تا پیرزنان، مورد تجاوز قرار دادند. آنها میلیونها نفر را کشتند و میلیونها انسان دیگر را در زمستان ۱۹۴۵ از کاشانهی خویش آواره کردند تمام جمعیت «پراشای شرقی» آلمان که طی چندین قرن منطقهای آلمانی بود، توسط نیروهای شوروی کشته یا اخراج شدند. در دهه ۱۹۹۰ محقق یهودی جان ساک، قتلعام دهها هزار آلمانی در ماههای پس از جنگ توسط یهودیان را با استناد به مدارک اثبات کرد. (۳۵)
ارتکاب جنایات جنگی تنها توسط شوروی و یهودیان صورت نمیگرفت. همپیمانان غربی نیز به نوبهی خود در این ماجرا سهم داشتند. یکی از آنها عملیات «کیل هال» بود که طی آن صد هزار نفر از مردمان ضدکمونسیت روسیه و اروپای شرقی از مناطق خود رانده شده و در معرض شکنجه، بیگاری و قتلعام در شوروی قرار گرفتند. وقتی آنان از برنامهی بازگرداندن اجباری که توسط متفقین طراحی شده بود مطلع شدند، تعداد زیادی از ایشان دست به خودکشی زدند.
طرح مورگنتا (Morgenthau Plan) جنایت ننگین دیگری بود که متفقین پس از جنگ اجرا کردند. در این طرح، مقدار جیره غذایی هر غیرنظامی آلمانی کمتر از میزانی بود که ادعا میشود در اردوگاههای آلمان به زندانیان داده میشده است. این مطلب برای من دردآور بود که مادران آلمانی برای تهیه غذای فرزندان خویش ناچار بودند دست به خودفروشی بزنند. پس از پایان جنگ صدها هزار غیرنظامی و نیز سرباز آلمانی در نخستین سال اشغال خشونتبار متفقین جان باختند. (۳۶)
وقتی من کم کم متوجه شدم که جنگ، چنین بیعدالتهایی را در هر دو جبهه ایجاد کرده است، در اعتقاد خود که آلمانیها را تنها مقصران جنگ جهانی دوم میشناخت، واقعاً تردید کردم.
کشف ارتکاب فجایع توسط متفقین مرا به یاد حمله تبلیغاتی شرارتباری انداخت که در جریان جنگ بین ایالات امریکا پس از آزادسازی اردوگاه زندان اندرسون ویل توسط نیروهای شمالی، بر ضد اهل جنوب به راه افتاد. زندانیان شمالیِ بسیاری در آن زمان در اثر بیماری و سوء تغذیه مرده بودند. اما علت ماجرا این بود که نیروهای جنوبی واقعاً چیزی نداشتند که به زندانیان خود بدهند. بسیاری از خود اهالی جنوب از سیاست «زمین سوخته» ویلیام تکامسه شرمن یعنی تخریب ریلهای قطار و محاصره دریایی جنوب بهشدت رنج میبردند. در چنین شرایطی تبدیل شدن اردوگاههای زندان به جهنم مایهی تعجب نیست و لازم نیست ریشهی آن را در نقشهای بدخواهانه و با یک توطئه جستجو کنیم.
در همین حال من در دانشگاه خوانده بودم با اینکه اهالی شمال از کمبود غذا رنج نمیبردند. اما شرایط اردوگاههای زندانهای تحت کنترل نیروهای شمالی بدتر از زندانهای جنوبی بود. (۳۷) وقتی من از دستور مستقیم لینکلن مبتنی بر منع زندانبانان شمالی از تحویل بستههای غذا و پتوهای ارسالی توسط بستگانشان به زندانیان مطلع شدم، به این حقیقت تلخ پی بردم که افراد پیروز همیشه خود را عادل و مغلوبان را ظالم نشان میدهند.
با در نظر گرفتن بیعدالتی آشکار در محاکمات نورنبرگ، نگاه بیطرف به هولوکاست برایم آسانتر شد. زیرا پایههای هولوکاست بر اتهاماتِ تنظیم شده در دادگاه بینالمللی نظامی نورنبرگ استوار بود.
یک نمونه از مدارک قدیمی هولوکاست، اعترافات معروف رودلف هوس (Rudolf Höss) فرمانده نازی سابق اردوگاه آشویتس است. مورخین هولوکاست چندین سال اعترافات هوس را به عنوان مدرک نابودسازی یهودیان توسط نازیها در بوق و کرنا کرده بودند. در واقع این اعترافات مبنای اصلی اتهام قتلعام بهوسیله گاز در آشویتس بوده است.
برجستهترین مورخ هولوکاست رائول هیلبرگ بیش از حد بر این اعترافات تکیه میکرد، اما وقتی محتوای کامل و ویراستاری نشدهی اعترافات بهطور گسترده و علمی در سال ۱۹۶۰ روشن شد، بسیاری از کارشناسان هولوکاست احساس شرمندگی کردند و در سال ۱۹۹۰ برخی به بیاعتباری آشکار آن اذعان نمودند.
رودلف هوس در دادگاه نورنبرگ
کریستوفر برونینگ تاریخدان در مقالهای در مجله وانیتی فر اذعان میکند:
«هوس همیشه یک شاهد ضعیف و حواسپرت بوده است. به همین دلیل تجدیدنظرطلبان همیشه برای استدلالات خود به او اشاره میکردند تا وقایع گذشتهی آشویتس را کاملاً بیاعتبار سازند.» (۳۸)
نخستین مشکل در رابطه با ارقام بود. در اعترافات ادعا شدهی وی، آمده است که بیش از ۲/۵ میلیون یهودی در آشویتس با گاز کشته شدند. تقریباً تمامِ بهاصطلاح صاحبنظران مسأله هولوکاست از جمله سرپرست فعلی موزه و مرکز اردوگاه آشویتس دکتر فرانسیزک پایپر (Franciszek Piper) اکنون این رقم را ۱/۲ میلیون میدانند. چرا هوس باید دروغ گفته باشد؟!
همچنین برخی اعترافات هوس ناشدنی و غیرممکن هستند. مثلاً او ادعا کرد پس از کشتن صدها تن از قربانیان بوسیله سیانید هیدروژن، کارگران بلافاصله به اتاقهایی که از گاز تخلیه نشده بود، وارد میشدند و بدون اینکه ماسک گاز به صورت بزنند جنازهها را منتقل میکردند. او حتی توصیف کرده است چگونه آنها به سیگار کشیدن یا خوردن غذای سبک در حین انجام کار مشغول بودند. در حالیکه، حتی امروزه در ایالت کالیفرنیا، اتاق گاز را به مدت چند ساعت پس از اعدام از گاز تخلیه میکنند. حتی پس از این مدت، کارگران بدون ماسک گاز و لباسهای مخصوص محافظ از نفوذ ماده سمی، نمیتوانند وارد اتاق شود. این ماده سمی میتواند با داخل شدن از طریق منافذ ریز بدن، فرد را بکشد. هرکس در اردوگاهها بلافاصله وارد اتاق بزرگی شود که از گاز کشنده سیانید هیدروژن اشباع شده و صدها انسان در اثر آن مردهاند، به سرعت خود نیز به قربانیان ملحق خواهد شد.
همچنین هوس در اعترافات خود به اردوگاهی به نام وُلزک اشاره کرده که اصلاً وجود خارجی ندارد.
هوس زمانیکه در زندانی تحت کنترل کمونیستهای کا. گ. ب در لهستان با شرایط ویژه آن زندان در انتظار محاکمه و اعدام بسر میبرد، خاطرات خود را نوشت. روبرت باتلر (۳۹) در کتاب خود به نام جوخههای مرگ که بر ضد نازیسم و هوس به نگارش در آورده است، دقیقاً نحوهی دستگیری هوس را توضیح میدهد. شرح شکنجه و دستگیری او از زبان باتلر چنین است:
«ساعت پنج بعد از ظهر ۱۱ مارس ۱۹۴۶ همسر هوس در را بر روی شش کارشناس اطلاعاتی با یونیفورم بریتانیایی باز کرد. بیشتر آنها قد بلند بودند و قیافه تهدیدآمیزی داشتند و همه آنها پیشرفتهترین روشهای بازجویی بیوقفه و با خشونت را به خوبی تمرین کرده بودند…
…اما بعداً متوجه شدیم او قرص سیانور را که امثال و غالباً همراه داشتند گم کرده است. البته نه اینکه او شانس استفاده از آن را داشته باشد زیرا ما یک چراغ قوه را در دهان او چپانده بودیم. کلارک نعره کشید: اسمت چیست؟ با هر پاسخ او که خود را فریتز لنگ معرفی میکرد مشتی روانه صورتش میشد. در دفعه چهارم هوس تسلیم شد و هویت واقعی خود را فاش کرد. این اعتراف او ناگهان حس تنفر و انزجار را در میان گروهبانان یهودی تیم دستگیرکننده زنده کرد. زندانی را بهسختی از تخت جدا کردند. بیجامهاش را پاره کردند و برهنه او را تا میز سلاخی کشان کشان آوردند. مشتها و ضربات همچون نالهها بیپایان بود. بالأخره یک افسر پزشکی با اصرار از کاپیتان در خواست کرد؛ «بس کن مگر اینکه دوست داشته باشی یک جنازه بر گردانی.»
هوس را کشان کشان به سوی ماشین کلارک آوردند. گروهبان مقدار زیادی ویسکی در حلقوم خود ریخت. هوس سعی کرد بخوابد، کلارک چوب را در زیر پلک چشمان او فرو برد و به زبان آلمانی دستور داد: خوک کثیف! چشمانت را باز نگهدار.
مجموعهی تیم حدود ساعت ۳ صبح به هیده برگشتند. دانههای برف همچنان در حال چرخش بود ولی پتو را به زور از هوس جدا کردند و او مجبور شد به صورت کاملاً برهنه مسیر حیاط زندان را تا سلول خود طی کند.
سه روز طول کشید تا توانستیم یک اظهاریهی مفهوم و منطقی از او بگیریم.» (۴۰)
در نمونهی روشن دیگری از ساختگی بودن محاکمات نورنبرگ، متفقین ادعا کردند ۳۰۰،۰۰۰ نفر توسط گاز در اردوگاه داخائو واقع در نزدیکی مونیخ جان خود را از دست دادند. امروزه هیچیک از صاحبنظران هولوکاست ادّعا نمیکنند که آلمانیها حتی یک نفر را در داخائو با گاز خفه کرده باشند. آمار رسمی تلفات نیز -آن هم تلفات ناشی از علل گوناگون- به تقریباً ۳۰،۰۰۰ نفر کاهش یافته است. تازه تقریباً نیمی از مرگ اسیرها بهخاطر شیوع بیماریهای مهلک در اردوگاه بود. بسیاری از تلفات نیز پس از تسلط متفقین بر اردوگاه اتفاق افتاد. حتی پس از آزادسازی اردوگاه داخائو هزاران انسان در بند در اثر تیفوس جان خود را از دست دادند. این در حالی بود که متفقین بهسختی سعی در کنترل بیماری داشتند. عکسهای متفقین از آن دوران، تابلوهای محدوده سرعت را نشان میدهد که بر روی آن به انگلیسی نوشته شده است: «محدوده سرعت ۵ مایل در ساعت. گرد و غبار، تیفوس را منتشر میکند.»
اروپاى جنگزده از شیوع بیماری فراگیر و مصیبتبار تیفوس رنج میبرد. مقامات آلمانی برای مبارزه با هجوم شپشها از اتاقهای گندزدایی جهت پوشاک و وسایل شخصی استفاده میکردند. همانگونه که در زندانهای امریکا نیز برای مبارزه با شپش، زندانیان با اسپری ضدشپش گندزدایی میشدند. از ماده زیکلون B فقط بر روی لباسها و سایر وسایل استفاده میشد و جهت جلوگیری از آسیبدیدگی افراد، میبایست در اتاقهای مخصوص بدون منفذ مورد استفاده قرار میگرفت.
با مطالعه ادبیات هولوكاست بهطور گسترده و مقایسهی دادهها و اطلاعات قدیم و جدید با یکدیگر، کم کم متوجه شکافهایی در پایههای هولوکاست شدم که تمام بنیان آن را متزلزل میکرد. اما معمولاً در مورد سربازان آمریکایی خواندهایم یا شنیدهایم که از جنایات نازیها اظهار اطلاع کردهاند زیرا آن را با چشمان خود دیدهاند. اما سربازان امریکایی در واقع چه چیزی را دیدهاند؟ آیا آنان صحنهی دلخراشی از رنج و مرگ انسانها را مشاهده کردهاند؟ همانطور که گروههای نظامی شمال طی نبرد میان ایالتهای امریکا در اندرسون ویل دیدند. با این وجود، آیا هیچ امریکاییای اتاق گاز را دیده است؟ صاحبنظران مطرح در این زمینه از جمله شکارچی معروف نازیها سیمون ویزنتال معتقدند امریکاییها چنین صحنههایی را در آلمان ندیدهاند و امکان ندارد دیده باشند، زیرا اتاقهای گازی که ظاهراً برای کشتن یهودیان بکار میرفته است، در اروپای شرقی وجود دارد!
یک عکس قدیمی که در سرتاسر جهان به نمایش درآمد، سربازی آمریکایی با کلاه نظامی را در داخائو نشان میدهد که در کنار یک در فلزی سنگین ایستاده است. بر روی در تصویر جمجمه و علامت خطر مرگ و هشداری به زبان آلمانی نوشته شده است «مواظب باشید. خطر مرگ». در زیر تصویر این عنوان به چشم میخورد «اتاق گاز در اردوگاه ننگینِ مرگ متعلق به نازیها در داخائو»
کسانی که تصویر و عنوان زیر آن را میبینند طبیعتاً تصور میکنند مشغول مشاهدهی اتاق گازی هستند که در آن آلمانیها انسانها را به قتل رساندهاند. نمیتوان این افراد را بهخاطر این تصور نکوهش کرد. من نیز هنگامی که برای اولینبار این تصویر را دیدم، چنین تصوری پیدا کردم ولی سالها بعد متوجه شدم آنچه دیده بودم در واقع اتاق گازی بود که برای ضدعفونی لباسها جهت از بین بردن شپشها، یعنی حشرات ناقل تیفوس و سایر بیماریهای عامل مرگ و میر در اردوگاهها به کار میرفته است. در واقع چند صد تن از سربازان متفقین هم در اثر همین بیماریهایی که توسط حشرات شیوع مییافت، طی دوران جنگ و پس از آن جان خود را از دست دادند. سربازی که در آن عکس معروف در کنار اتاق ضدعفونی ایستاده است، قصد نجات جان ساکنین اردوگاه و نه گرفتن آن را دارد.
در اواخر جنگ، حکومتهای متفق ناچار بودند بدترین تصویر ممکن از دشمن آلمانی را به نمایش بگذارند. شایعهها رواج یافت و مبالغهها و بزرگنماییها به سرعت افزایش پیدا کرد. حتی نشان دادن اتاقهای ضدعفونی مخصوص شپشها به عنوان اتاقهای گاز ویژهی انسانها یک جهش بزرگ در حمله تبلیغاتی جنگ بهشمار نمیرفت.
فاتحان امریکایی اردوگاه که هزاران بار درباره خفه کردن یهودیان توسط آلمانیها خوانده و شنیده بودند، باور کردند که حاصل این جنایت را با چشمان خود دیدهاند. این مسأله یک پدیده روانی است که هم قضات و هم روزنامهنگاران با آن آشنا هستند.
با وارد شدن شوک روانی ناشی از مشاهده صحنههای فجیع مرگ در اردوگاه، جای سرزنش نیست که چرا آنها توضیح رسمیای را که بازار آن توسط رسانهها داغ شده بود، باور کردند. پس از گذشت سالهای بسیار حتی زمانی که برای مدت مدیدی روشن شده بود که هیچ سرباز امریکایی حتی یک اتاق گاز را مشاهده نکرده است، هنوز رسانهها به این افسانه دامن میزدند. روزنامهها و مجلات هر از چند گاهی گفتههای سرباز آمریکایی را نقل میکردند. آنها باور داشتند واقعاً آلمانیها یهودیان را با گاز خفه کردهاند زیرا خود آنجا حضور داشته و آن را با چشمان خود دیدهاند. هنوز هیچ ویراستاری، این خطا را تصحیح نکرده است.
در اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد من متوجه آغاز یک بازنگری چشمگیر در داستان هولوکاست شدم. اردوگاههای مرگ که ظاهراً صدها هزار نفر در آن توسط گاز خفه شده بودند ناگهان به اردوگاههای اسیران جنگی تبدیل شد که در آن هیچ تلاشِ سازماندهیشده برای از بین بردن زندانیان صورت نگرفته بود. اردوگاههایی نظیر داخائو که سابقاً ادّعا میشد یهودیان در آن با گاز خفه شدهاند، به یکباره از این عنوان عاری شد و آمار تلفات آن در بازنگری رو به کاهش نهاد. تابلوهای نصب شده بر دروازههای اردوگاه که ارقام کذب قدیمی از قربانیان روی آن نوشته شده بود، بی سر و صدا تعویض شد. حتی متخصصان تاریخ هولوکاست دیگر داخائو را بهجای «اردوگاه مرگ» بهعنوان «اردوگاه اسیران جنگی» عنوانگذاری میکردند.
با بررسیهای دقیقتر، روشن شد ادعاهای گذشته در مورد خفهکردن انسانها توسط گاز در اردوگاههای آلمان تنها یک شایعهی دوران جنگ بوده است. هنوز بسیاری از مطبوعات مشهور، این خطا را ترویج میکنند، هرچند وقایعنگارانِ رسمیِ هولوکاست اتهام اتاقهای گاز را بهطور کامل متوجه اردوگاههایِ آزاد شده توسط کمونیستها واقع در شرق نمودهاند. این بهاصطلاح کارشناسان که امروز معتقدند اردوگاههای مرگ در مناطق شرقی واقع بوده است، تنها چند سال پیش عین همین ادعا را در مورد مناطق غربی مینمودند!!
ادامه دارد… دادگاه نورنبرگ
لینک قسمتهای مقاله:
قسمت اول ؛ قسمت دوم ؛ قسمت سوم
قسمت چهارم ؛ قسمت پنجم ؛ قسمت ششم
پینوشتها: دادگاه نورنبرگ
۲۴- Judgment at Nuremberg
25- John F. Kenedi
26- Kennedy, J.F. (1963). “Profiles in courage” New york: Pocket Books.
27- Edward Van Roden
28- Washington Daily News
29- Sunday Pictorial.
30- Washington Daily News. (1949). January 9
31- Sunday Pictoria (1949). January 23. London.
32- Charles F. Wenersturm
33- Chicago Daily Tribune. (1948). Febrrurary 23.
34- Blumen san, M (1972). The Patton Papers. Boston: Houghton Mifflin.
35- sack, J (1993). An Eye for An eye. Newyork. Basic books.
36- Bascqe, James (1997). Crimes and mercies: The fate of german civilians under Allied occoupation,1944-1950. Toronto: Little, Brown and Company, Canada.
37- Barnes Review (1997).
38- Holocaust Revisionism Source Book (1994). Qoute from vanity fair. Pg 1
39- Rubert Butler
40- Rubert Butler. (1983). Legions of Death. England. P. 235-237
منبع: کتاب «گریز از آینده»، ترجمه و تحقیق: پایگاه صهیونیسم پژوهی رصد. قم: ابتکار دانش، چاپ دوم.
دادگاه نورنبرگ ، دادگاه نورنبرگ
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
دادگاه نورنبرگ ، دادگاه نورنبرگ