نادرستی فرضیههای نژادی آریا، سامی و ترک (قسمت سوم)
تلاش برای «علمی» کردن فرضیههای نژادی (فرضیههایی که در قرون گذشته به صورت شفاهی در میان مردم اروپا رایج بود) از اواخر قرن ۱۸ میلادی در کشورهای اروپای غربی آغاز شد و سپس به سایر نقاط جهان توسعه یافت.
موضوع اصلی این شبهعلم (۱) اثبات این نکته بود که تفاوتهای میان گروههای انسانی (چه به علت اثر محیط زیست و چه وراثت) اختصاصاتی طبیعی است که با انسان متولد شده و قابل تغییر نیست؛ میان اختصاصات جسمانی، مانند رنگ پوست، اندازه و شکل جمجمه و… با استعدادهای هوشی فردی و فرهنگی گروههای انسانی رابطهی مستقیم و ناگسستنی وجود دارد؛ ردهبندی نژادهای انسانی از بالا به پایین امری طبیعی و غیرقابل تغییر است و نژاد سفید به علت داشتن اختصاصات ظاهری معین و جسمی و به علت دارا بودن هوش فردی و فرهنگ گروهی، بالاتر از بقیهی گروههای انسانی بوده و در مقامی برتر از همهی گروهها قرار دارد، سازنده و مشعلدار فرهنگ و تمدن جهانی است و لذا حق حکومت و سلطهی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بر جامعهی جهانی را دارد و میتواند گروههای انسانی دیگر را هر جور که صلاح بداند به نفع خود به کار گیرد و تربیت و با تمدن و حقایق دینی آشنا کند.
بدین نکته توجه نمیشد که فرق است میان توجه و نشاندادن تفاوتها میان افراد و گروههای انسانی و طبقهبندی و ردهبندی کردن آنها از نظر فکری و فرهنگی. وجود تفاوت میان انسانها و میان افراد یک خانواده و گروههای انسانی ساکن حتی یک سرزمین و منطقه امری روشن و طبیعی است، اما طبقهبندی و ردهبندی گروههای انسانی به بالاتر و پستتر، به متمدن یا وحشی، به داشتن هوش و فضائل اخلاقی یا احمق و فاسد بودن بر اساس مشخصات جسمانی، رنگ پوست، شکل جمجمه یا بینی مسئلهی دیگریاست.
باید دانست که حتی در مورد نشان دادن تفاوتها یا شباهتهای جسمی و تقسیم گروههای انسانی بر اساس تفاوتها و شباهت جسمی و ظاهری نیز منوط و موکول میشود به اینکه چه علائم و نشانهها و مشخصات مبنای مقایسه قرار گیرد. هر قدر علائم محدود و کم گرفته شود، دستهبندی کلیتر و غیردقیقتر میشود. پارهای از محققان که خواستهاند انسانها را با در نظر گرفتن صفات و مشخصات دقیقتری تقسیم کنند توانستهاند بیش از ۲۰۰ «نژاد» را معین کنند. اگر مشخصات کلیتر انتخاب شود این تقسیمبندی ۶ تا ۴۰ «نژاد» را در بر خواهد گرفت؛ بعنوان مثال میتوان ۳۴ «نژاد» انسان را از هم تشخیص داد. (۲)
با تقسیمبندی انسانها بر اساس رنگ و تشخیص نژادهای سفید و سیاه، سرخ و زرد، هیچ مطلبی روشن نمیشود، زیرا در میان سفیدها، سیاهان، سرخها و زردها، گروههای انسانی قرار میگیرند که در بسیاری از صفات با هم از نظر جسمی شباهت یا اختلاف دارند.
اگر نژادشناسان، انسانشناسان و مردمشناسان کارشان به مقایسهی مشخصات جسمی انسانها و ردهبندی جسمی گروههای انسانی محدود میماند، مشکل چندانی ایجاد نمیشد، اما مسئلهی اصلی و نکتهی اساسی اینجاست که این نژادشناسان، مردمشناسان و انسانشناسان تقسیمبندی جسمی و ظاهری را به هوش و اخلاق و رفتار فردی و فرهنگ و اخلاق اجتماعی گروههای انسانی تعمیم داده و بر مبنای مشخصات جسمی دربارهی استعدادهای هوشی، اخلاقی افراد و فرهنگ و اخلاق جماعات انسانی برای تأمین مقاصد خاص، قضاوت میکنند و به تصورات و ذهنیات آلوده و درهم خود نام «علم» هم میدهند.
اخلاق، فرهنگ، تمدن و علم مقولههایی نیست که از یک فرد به فرد دیگری به ارث برسد یا در یک گروه انسانی خاص از نسلی به نسل دیگر منتقل شود. اخلاق، فرهنگ، تمدن و علم چیزهایی نیست که از آسمان افتاده باشد یا خلعتی باشد که طبیعت یا خدا بر تن گروهی خاص پوشانده باشد.
این مقولات و حتی فرضیههای شبهعلمی نژادی محصول رشد و تغییرات اقتصادی، فرهنگی در جوامع بشری و در این رابطه متأثر از برخورد طبقاتی در این جوامع است. اگر چنین سخنی را نپذیریم، حتی جانبداران فرضیههای نژادی نیز قادر نخواهند بود ریشههای پیدایش این فرضیهها را در تاریخ و جامعهی انسانی توضیح دهند، مگر اینکه معتقد باشند نوع انسان، منشأ و مبدأ و در رابطه با متون کتب دینی، آدم و حوّاهای متعددی داشته و نژاد سفید از نظر خلقت و طبیعت، تافتهی جدابافته است.
بررسی تاریخ اجتماعی و سیاسی جماعات انسانی نشان میدهد که طبقات مرفه و استثمارکنندهی جوامع طبقاتی، برای اثبات (مزیت و برتری) فرهنگی و تمدنی خود بر سایر گروهها و مشروعیت بخشیدن به استثمار انسانهای دیگر، صفات جسمانی گروههای انسانی دیگر را دلیل پستی آنها و صفات جسمانی خود را دلیل مزیّت دانستهاند و مفهوم و کلمهی «نژاد برتر» بدین صورت به وجود آمده است.
در جوامع شرقی، نژادپرستی بدانگونه که در سدههای ۱۸ و ۱۹ میلادی در کشورهای سرمایهداری استعماری رشد کرد و توسعه یافت و مشخصات جسمی، اساس ردهبندی فکری و فرهنگی انسان شد، چه در دوران پیش از اسلام و چه پس از توسعهی اسلام وجود نداشت. گرچه در بسیاری از جوامع شرقی بردهداری و کار بردگان را چه در دوران باستان و چه در دوران اسلامی میتوان نشان داد اما بردگی به رنگ پوست و شکل جمجمه یا لب و بینی ربطی نداشت.
در نظامهای فئودالی، اشراف و فئودالهای حاکم، در شیوهی تولید سرمایهداری، سرمایهداران و استعمارگران، و در شیوهی تولید مستعمراتی در مستعمرات، طبقات استثمارکننده، حاکم، مدافع و مروج فرضیههای نژادی بودند (و هستند) و در همهی این شیوههای تولید، بخشی از روشنفکران با ترویج فرضیههای نژادی، دانسته یا ندانسته در خدمت طبقات حاکم و استعمارگران قرار دارند.
فرضیههای نژادپرستی دوران ما، محصول کلنیالیسم و شیوهی تولید سرمایهداری است. فرضیههای نژادی در کشورهای اروپایی پایهی فکری و فرهنگی ناسیونالیسم شد و در مستعمرات پایهی فکری و فرهنگی ناسیونالیسم نژادی و پانبازی و پانسازی نژادی و فرهنگی را میسازد.
قسمت قبلی این مقاله ؛ قسمت بعدیاین مقاله
پینوشتها:
۱- Hertz, Moderne Rassentheorien. Kritische Essaysn…
– Kafka, Gustav, Was sind Rassen. Eine kritik des Grundbegriffes der modernen Erblichkeitslehre, München, 1949.
– Todorov, a.a.o.
2- Poliakov, Léon, Uber Fremdenfeindlichkeit und Rassenwahn, Ham-burg. 1992. S.18-20.
– Boas, Franz, The mind of primitiv man (1938), London, 1962.
– Boas, Franz, General Anthropology, Washington DC., 1938.
منبع: شاپور رواسانی ، نادرستی فرضیههای نژادی آریا، سامی و ترک، تهران: نشر اطلاعات.
فرضیههای نژادی
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
ایز د بست وری نایس