نادرستی فرضیههای نژادی آریا، سامی و ترک (قسمت هفتم) نژاد آریایی
فرضیههای نژادی آریا
انکتیل دوپرون در مقالهای که در سال ۱۷۶۸ انتشار داد، به نقل از هرودوت، واژهی آریا را برای نامگذاری اقوام به کار برد. (۱) هرودوت در فهرست نام اقوامی که در لشگر خشایارشا (۴۸۰ ق.م) در جنگ با یونان شرکت داشتند از پارسیان، مادها، آشوریها، باختریان، هندیان، آریاها، خزرها، عربها و… نام میبرد. هرودوت (۶۹ – ۷/۶۲) گذشته از اینکه پیدایش نام پارس (Perser) را به زئوس خدای یونانی نسبت میدهد (۷/۶۱) دربارهی مادها مینویسد:
«… فرمانده قشون مادها تیکرانس هخامنشی بود … اینها [مادیها] قبلاً بهطور عام آریا نامیده میشدند … امّا بعداً نام دیگری به خود دادند.» (هرودوت – ۷/۶۲)
نکتهی جالب این است که هرودوت در مورد هخامنشیان از مادها نام میبرد نه پارسیان. دیگر اینکه هرودوت از آریاها (Die Arier) به مثابه قومی در کنار اقوام دیگر یاد میکند (هرودوت ۷/۶۶) و آنان را از مادها، پارسیان، هندها، عربها، آشورها، خزرها جدا میشمارد اما پارتیان، خوارزمیان، سغدیان و چند قوم دیگر را جزو آریاییان میداند. (۲) ممکن است هرودوت در جای دیگر اقوام دیگری را از جمله آریاییان دانسته باشد، اما با توجه به آنچه نقل شد میتوان دریافت که به نظر هرودوت آریاییان در زمان خشایارشا قومی بودهاند مانند سایر اقوام و در کنار آنها. در نوشتههای هرودوت به هیچوجه اشارهای به مقام و منزلت خاص و انحصاری قوم آریا در پیدایش علم و فرهنگ و هنر در میان نیست و سخنی نیز در این مورد گفته نمیشود که این قوم احتمالاً از دیگر اقوام قدیمیتر بوده، نکتهای هم دربارهی مشخصات جسمانی آنان ذکر نشده است تا بتوان به استناد آن، این قوم را چه به لحاظ جسمانی و چه از جهت فرهنگی و فکری قوم برتر و برگزیده دانست.
طبیعتاً در میان اعضای قوم آریا، مانند همهی اقوام جهان انسانهای شریف و شریر، راستگو و دروغگو و… وجود داشتهاند. بدینسبب خیالپردازی شیرین و شاعرانهای خواهد بود اگر کسی افراد یک قوم را – هر قومی که میخواهد باشد – از صدر تا ذیل و بهعنوان یک واحد غیرقابل تقسیم و تفکیک، شریف، مهماندوست و پهلوان بداند و از تعلّق احتمالی و خیالی بدان قوم یا «نژاد» قرین افتخار شود و خود را تافتهی جدا بافته در جامعهی بشری بداند.
در هر حال هر معنایی برای واژهی «آریا» قائل شویم، فقط با یک نامگذاری سرو کار داریم و این نام هیچ فضیلت و زیبایی یا پلیدی و زشتی که ارثی هم باشد(!) همراه نداشته و ندارد.
اگر تصور شلهگل را به همان صورت که نوشته بپذیریم، باید قبول کنیم که ملل بزرگ از یک قوم خاص و به ناچار ملل کوچک از قوم یا اقوام دیگری برخاستهاند و این بزرگی و کوچکی هم بهگونهی ارثی ادامه یافته است. با قبول چنین تصوراتی، علت یا علل همهی وقایع تاریخی و تحولات اجتماعی به مسئلهی وراثت نژادی محدود میشود و ناگزیر باید پذیرفت که ملل بزرگ و ملل کوچکِ امروز فرزندان «ملل بزرگ» و «ملل کوچک» دوران باستاناند. در چنین حالتی باید در سرزمینهای «ملل کوچک» امروزی بهجای کوشش در جهت تغییر و تکامل نظامهای اقتصادی و اجتماعی به «اصلاح نژاد» پرداخت و شاید در این صورت وارد کردن تعدادی از افراد «نژاد برتر» از (ملل بزرگ) در شمار مهمترین اقلام وارداتی درآید!!
پیدایش، توسعه و تکامل علم و فرهنگ و هنر و اقتصاد و سازمانهای اجتماعی، اندیشههای سیاسی و فلسفی در جهان حاصل نبوغ «یک قوم» که از جانب خداوند یا تاریخ «برگزیده» شده باشد نبوده و نیست. در این جریان، چنانکه اسناد و آثار باستانی و تاریخی اثبات میکند، اقوام و گروههای انسانی متعددی از سرزمینهای مختلف شرکت داشتهاند (و دارند).
در ترجمهی اسناد تاریخی از دوران هخامنشی نیز واژهی آریا عنوان میشود. استاد پورداود در یادآوری کتیبهی فارسی نقش رستم مینویسد: «… من داریوش هستم … پسر گشتاسب هخامنشی از فارس هستم و پسر کسی که از فارس است آریایی و آریا نژاد هستم.» (۳) (قدیمیترین سندی که در آن به خط میخی واژهی آریا ذکر شده کتیبهی بیستون داریوش است).
در ترجمهی فارسی نرمان شارپ از فرمانهای هخامنشی، داریوش در کتیبهی بیستون خود را «… پسر ویشتاسب، نوهی ارشام هخامنشی، …» معرفی میکند. در بند ۲ ستون ۴ این کتیبه آمده: «… این نبشتهی من (است) که من کردم بعلاوه به (زبان) آریایی بود، هم روی لوح، هم روی چرم تصنیف شد … بعلاوه من نسبنامه ترتیب دادم.» (۴) در این کتیبه، آریایی نام زبانی است که کتیبه بدان نوشته شده و داریوش از تعلّق خود به یک گروه مردم همزبان سخن میگوید و نه بیشتر. در ترجمهی فارسی نرمان شارپ (کتیبهی نقش رستم) بر فراز آرامگاه (DNA) داریوش چنین معرفی میشود: «داریوش پسر ویشتاسب هخامنشی، پسر پارسی آریایی، دارای نژاد آریایی». این جمله در کتیبهی شوش داریوش (DSE) نیز تکرار میشود (۵) در کتیبهی خشایارشا مکشوف در تخت جمشید (XPH بند ۲) نیز آمده: «… من خشایارشا، پسر داریوش، شاه هخامنشی، پسر پارسی آریایی، از نژاد آریای» (۶).
با توجه به آنچه از کتیبهی بیستون نقل شد میتوان دریافت که وی در کتیبههای نقش رستم و شوش در پی ترتیبدادن نسبنامه برای خود بوده، کاری که پسرش نیز ادامه داده است. درستی ترجمهی کلمهی به کار رفته در این کتیبهها به «نژاد» سخت مورد تردید است. رولاند کنت (Roland Kont) کلمهای را که در کتیبهها به کار رفته به انگلیسی «Lineage» (۷)، ژوزف ویزهوفر (Josef Wieshofer) به آلمانی «Abstammung» (۸)، پیر لهکوک (Pierre Lecoq) به فرانسه «De Desendancoe» (۹)، و پیر بریانت (Pierre Briant) به فرانسه «Souche» (۱۰) که همه به معنی طایفه، خاندان، و نسل است ترجمه کردهاند، نه به معنای نژاد.
نکتهی جالب اینکه در آثار باستانشناسان و مورخانی که دربارهی تاریخ شرق تحقیق میکنند بهطور عمده سخن از قوم یا اقوام آریایی در میان است و کمتر کسی واژهی نژاد را به کار میبرد اما در نوشتههای اُدبا، سیاستمداران، داستانسرایان و نژادپرستان بر کلمهی «نژاد» تکیه میشود. به هر حال به استناد نوشتههای هرودوت و کتیبههای داریوش و خشایارشا نمیتوان از «نژاد» آریا و صفات جسمانی و اخلاقی و فرهنگی و فکری خاص آریاییان سخن گفت.
با قبول این نکته که ارائهی فرضیههای نژادی در علوم طبیعی (بوفون و لینه) و سپس تعمیم آن به علوم اجتماعی و تاریخ (ماینرس، گوبینو، بلومباخ و…) و ردهبندی گروههای انسانی بر اساس مشخصات جسمی (اندازههای جمجمه، بینی، زاویهی صورت، پوست و…) به «نژادهای» برتر و پست فرهنگی و تمدّنی از قرن هیجدهم در اروپا تحت شرایط رشد و توسعهی کلنیالیسم آغاز گردیده و در قرن نوزدهم و بیستم ادامه یافته، نمیتوان ایرانیان قدیم را متهم به داشتن تفکرات «نژادی» نمود. ویزهوفر مینویسد:
«… تفکر نژادی برای ایرانیان قدیم امری بیگانه بود. آنان اگر گروههای دیگر را متعلّق به خود نمیدانستند نه به علت صفات جسمانی یا صفات معین دیگری بود، بلکه به این علت که این گروهها از شجرههای دیگر بودند یا به زبان دیگری حرف میزدند.» (۱۱)
در سرودهای مذهبی اوستایی (یشتها) نیز واژهی آریایی آمده است. در خرداد یشت (۵) از منزلگاه آریاییان، در آبان یشت (۱۳/۴۹) و (۱۵/۵۸) و (۱۸/۱۱۷) از ممالک آریایی، در (۱۷/۶۹) از آریاییهای دیگر، در تیریشت (۴/۶) از تیرانداز آریایی (آرش کمانگیر) و در (۹/۵۸) از ممالک اقوام آریایی، در (۹/۶۱) از ممالک آریایی، و در مهریشت (۱/۴) از ممالک آریایی سخن گفته میشود. (۱۲) در زامیاد یشت (۶۹، ۹/۵۶) استاد پورداود بهجای اقوام آریایی، اقوام ایرانی آوردهاند. (۱۳)
تاریخ سرودن یشتها هر زمان که باشد و آن را منسوب به هر دوره یا سرزمینی بدانیم نکتهای در باب مشخصات جسمانی آریاییان نمیتوان در آنها یافت و به هیچوجه به استناد مطالب و نکاتی که در آنها آمده نمیتوان نسبت انحصاری پایهگذاری تمدّن بشری و علوم و فنون و فرهنگ و هنر و مشعلداری منحصر بهفرد فرهنگ جهانی را به «آریا»ها داد و آنان را «نژاد» برتر دانست. در باب زیستگاه آریاییان گفته میشود:
«آریاهای ایرانی پیش از آنکه بر اثر فشار اقوام آلتایی به فلات ایران مهاجرت کنند با هندیهای قدیم در سرزمینی بنام آریاوارته (Ariavarta) یعنی چراگاه آریاها میزیستند و به شبانی روزگار میگذراندند… دیگر قبایل آریایی راه خود را به طرف مغرب ادامه داده و در محلی بنام آئریاناوجا (Airyanavaeja) که محل آن مانند آریاوارته بر ما معلوم نیست و فقط نامی از آن در کتاب اوستا رفته است به فلات ایران درآمدند و آن سرزمین را به نام خود آئریانا یعنی آریانا نام نهادند که بعداً به کلمهی ایران مبدّل گشت.» (۱۴)
آیا اصولاً همهی افرادی که قوم آریا را تشکیل میدادهاند بدون استثناء شریف، شجاع، پهلوان، قهرمان و… بودهاند و آیا میتوان برای گروههای انسانی «صفت قومی» چنانکه فرضیههای نژادی در پی اثبات آنند قائل شد؟ اگر بپذیریم که قوم یا اقوام آریایی بر اثر فشار اقوام آلتایی چراگاههای خود را ترک کردهاند، پذیرفتهایم که اقوام دیگری غیر از آریاها نیز همزمان با آنان وجود داشتهاند و دیگر مسئلهی قوم اولیه (Volk) و زبان اولیه (Ursprache) در رابطه با آریاها نمیتواند مطرح باشد و باز این سؤال بدون پاسخ میماند که این قوم یا اقوام از کجا به این چراگاهها آمده بودهاند. دیگر اینکه بر اساس این نقل قول، اقوام آلتایی دستکم از نظر جنگی بر آریاها تفوّق داشتهاند و برخلاف تصور، تخیل و تبلیغ نظریهپردازان نژادی اشارهای هم – ولو مختصر – به صفات جسمانی و استعدادهای فوقالعاده و خاص فرهنگی قوم (اقوام) آریایی در متون اوستایی نمیشود.
با ترجمهی مقالهی انکتیل دوپرون بهوسیلهی کلوکر (Kleuker) (1777) به آلمانی، واژهی آریا وارد مباحث نژادشناسی، مردمشناسی و زبانشناسی در حیطهی زبان آلمانی شد (۱۵) و از آن زمان افسانهسازی و بهرهبرداری سیاسی از این واژه آغاز گردید. اولین زبانشناسی که در جهت در هم آمیختن زبانشناسی، مردمشناسی و فرضیههای نژادی – سیاسی به کلمهی آریا معنای وسیع بخشید فردریک شلهگل بود (۱۸۱۹) که کوشید به استناد وجود شباهت در ریشه و ساختار لغات در زبانها، خویشاوندی قومی (نژادی) اقوام ژرمن (آلمانی) با ایرانیان (Perser) را ثابت کند و از این طریق برای آنان اجداد آسیایی و آریایی بیابد. شلهگل مینویسد:
«… اجداد ژرمن ما را تا زمانی که در آسیا بودند باید تحت نام آریا جست.» (۱۶)
به نظر شلهگل، ARI یک ریشهی ژرمنی است زیرا با کلمهی (Ehre) (به معنای شرافت) رابطه دارد. (۱۷) اما در زبان آلمانی کلمات دیگری نیز میتوان یافت که بیش از (Ehre) شبیه کلمهی (Ari) باشد مانند (Arie) به معنای (تکخوان همراه با وسیلهی موسیقی). (۱۸) بهکار بردن کلمهی (Ehre) از طرف شلهگل نشان میدهد که چگونه این زبانشناس با نظر قبلی و تعیینکننده بهصورتی که مطابق مراد و مقصود ناسیونالیستیاش باشد زبانشناسی را با مردمشناسی و فرضیههای نژادی مخلوط کرده است.
به نظر میرسد اگر شلهگل به خود زحمت میداد یا اگر در پی اثبات اهداف ناسیونالیستی خود نبود، میتوانست در بسیاری از زبانهای دیگر و در سرزمینهای دیگر نیز برای کلمهی ARI موارد مشابه یا نزدیک با معنای دیگر پیدا کند؛ بهطور مثال گفته میشود که آریا از ریشهی (Ar) (آر) به معنای کرهی زمین است. (۱۹) در ودا، آریا به معنای خارجی (Fremder)، کسی که خارج از جامعهی ودایی قرار گرفته باشد، و همچنین به معنی مهمان و دشمن آمده است. (۲۰) در هر حال تاکنون میان نظریهپردازان و کارشناسان بر سر معنی آریا توافقی صورت نگرفته و هر زبانشناس آن را مطابق سلیقه یا عقیدهی سیاسی خود ترجمه و معنا کرده است. به نظر نگارنده، احتمال میرود آریا تنها یک معنای جغرافیایی داشته باشد.
به هر حال نظریهپردازان اروپایی در سدههای هیجده، نوزده و بیست اعم از زبانشناسان، ارائهکنندگان فرضیههای نژادی و نظریات سیاسی، کسانی که در پی یافتن گروه انسانهای اوّلیه در سرزمینهای کوهستانی و آدم دوم، اجدادی مناسب برای اروپاییان (غیر از پسران حضرت نوح)، اثبات برتری فرهنگی، علمی، هنری و اجتماعی (موروثی) نژاد سفید و بهویژه بخشی معین از آن بودند، ابزار مناسب خود را یافتند. پایهی استدلال این نظریهپردازان این بوده (و هست) که بر پایهی شباهتها، قرابتها و مقایسه و ریشهیابی زبانشناسانه، میتوان منشأ اقوام انسانی و خویشاوندی قومی (نژادی) میان گروههای انسانی را نشان داد و اثبات کرد.
گئورگ ویلهلم فریدریش هگل نیز مبلّغ پرنفوذ چنین نظری بود و یقین داشت که اقوام اولیه از آسیا به سایر نقاط [و بهطور عمده اروپا] مهاجرت کردهاند (۲۱) همچنین از پیشگامانِ تبلیغ نظریهی مهاجرت اقوام (آریایی) از شمال هندوستان به دیگر نقاط میتوان از کارل ریتر (Carl Ritter) جغرافیدان نام برد که با ذکر جزئیات جریان مهاجرت این اقوام را نخست به قفقاز و از آنجا به سایر نقاط شرح میداد (۲۲) کریستین لاسن (Christian Lassen) در ادامهی تخیلاتی که در میان زبانشناسان توسعه یافته بود اصرار داشت به گروههای زبانی خویشاوند به جای هند و ژرمنی یا هند و اروپایی، آریایی اطلاق و نام آریا به نخستین قوم انسانی (Urvolk) نیز داده شود. (۲۳) گرچه لاسن در سالهای بعد ترجیح داد از صفت هند و اروپایی استفاده کند، اما واژهی آریا در زبانشناسی و فرضیههای نژادی – سیاسی باقی ماند.
لاسن (۱۸۴۵) معتقد بود که آریاها، سازمانیافتهترین، فعالترین و خلاقترین اقوام بشری بودهاند. (۲۴) نظریهپرداز دیگری به نام آوگوست فریدریش پوت (August Friedrich Pott) نیز کوشش نمود بهعنوان زبانشناس و با دلایل زبانشناسی منشأ آسیایی (آریایی) ساکنان اروپا را اثبات کند. (۲۵)
ارنست رنان (Ernest Renan) از نژادپرستان بهنام و مؤثر در افکار عمومی کشورهای اروپایی در انتشار فرضیهی آریا محسوب میشود که با بهرهگیری از الفاظ شیوا اما تهی از معانی علمی، به خیالپردازی خود میدان میدهد:
«بگذار ما به این قلههای مقدس سلام کنیم، جایی که [از آنجا] نژادهای بزرگ، کسانی که آیندهی بشریت را با خود داشتند برای اولین بار به بیپایانیها نظاره میکردند. [اینان] دو عامل را به خود آوردند که چهره جهان را تغییر داد: اخلاق و عقل. پس از اینکه نژاد آریایی بعد از هزاران سال مشقّت بر کرهی زمین که در آن سکونت دارد حکومت کرد، اولین وظیفهاش این خواهد بود که اسرار این سرزمین را کشف کند.» (۲۶)
به نظر ارنست رنان «نژاد آریا» بهعلت عقل و دانشش و بهعبارت دیگر بهعلت جستجوگری عاقلانه، دقیق و فلسفیاش، بهعلت حقیقتجوییاش که بهنظر میرسد موروثی باشد بر جهان حاکم خواهد شد. (۲۷) جالب است که در همهی نوشتههای فرضیهپردازان نژادی به جنایات و غارتگریهای وحشیانهی «نژاد سفید» در مستعمرات اشارهای نمیشود. بهنظر میرسد این فرضیهپردازان دزدی، غارت، کشتار و دست زدن به هر جنایتی را «حق» طبیعی و مشروع «نژاد سفید» میدانستند (و میدانند) و از اخلاق درک خاص و محدودی داشتند (و دارند).
مبلّغ دیگر فرضیههای برتری «نژاد آریا» بر سایر اقوام جهان و خویشاوندی ساکنان اروپا با این نژاد که از آسیا (هند) به سایر نقاط (اروپا) آمده و بهعلت مبارزهی دائمیاش با نژادهای دیگر حاکم بر تاریخ شده، ماکس مولر (Max Muller) بود. (۲۸) سالها بعد، ماکس مولر (۱۸۷۳) نظر خود را پس گرفت و هشدار داد که کلمهی آریا را میتوان فقط در بررسیهای زبانشناسی به کار برد، نه در نامگذاری نژادی؛ و در این رابطه تأکید کرد که:
«شخص به سهولت فراموش میکند که وقتی ما از فامیلهای آریایی یا سامی صحبت میکنیم، دلیل آن فقط تقسیمبندی زبانهاست. زبانهای آریایی و سامی وجود دارند، اما غیرعلمی است که از «نژاد آریا»، «خون آریا» یا از «جمجمهی آریایی» سخن گفته شود و سپس ردهبندی مردمشناسی را بر اساس زبانشناسی قرار داد. زبانشناسی را باید بهطور کلی و دقیق از مردمشناسی جدا نگهداشت. پس از اینکه این دو علم، اقوام و زبانها را مستقل از یکدیگر ردهبندی کردهاند زمانی میرسد که میتوان نتایج حاصله را مقایسه کرد، اما در همان حال نیز نمیتوان از جمجمهی آریایی یا زبان جمجمهدرازان (Dolichokephialischen sprachen) سخن گفت.» (۲۹)
با وجود اینکه ماکس مولر آشکارا نظریات خود را در باب «نژاد آریا» پس گرفت، هنوز در اکثر کتب و فرهنگها همان نظریات اولیهی وی نقل میشود.
ارائهی فهرستی -حتی محدود- از نام کسانی که دربارهی «نژاد آریا» تبلیغ کردهاند در اینجا مقدور نیست. این فرضیه چنان در نوشتههای سیاسی و بهاصطلاح علمی – ایدئولوژیک یا تاریخنگاریها تکرار شده که برای عدهی زیادی جنبهی بدیهی یافته است. (۳۰) یوهان کاسپار بلونشلی (Johann Caspar Bluntschli) در مقالهای که در سال ۱۸۷۵ انتشار داد نژاد سفید را به دو شاخهی آریایی و سامی تقسیم کرد و افزود:
«خداوند حکومت بر کرهی زمین را در دست خانوادهی خلقهای آریایی نژاد سفید قرار داده…» (۳۱)
بلونشلی با این گفتار -که بعداً از طرف آدولف هیتلر تکرار شد- آریاها را به «قوم برگزیدهی خدا» ارتقاء میداد.
از نویسندگانی که بدون هرگونه پشتوانهی علمی و تاریخی به نشر «فرضیهی نژاد آریا» در مجموعهی نظریات نژادی خویش پرداختهاند و توانستهاند در افکار ادبا، سیاستمداران و مورخان چه در کشورهای سرمایهداری استعماری و چه در مستعمرات با موفقیت فراوان نفوذ کنند، گوبینو است.
به نظر گوبینو «نژاد سفید» تنها نژادی است که از جانب خداوند برای حکومت بر نژادهای پست تعیین شده است. این امر تقدیر الهی است و نمیتوان در آن تغییری داد زیرا خداوند از همان ابتدای خلقت استعدادها را میان نژادها تقسیم کرده است و اگر بخش آریایی نژاد سفید در اروپا رهبری را بهدست نگیرد تمدّن رشد نخواهد کرد. گوبینو از «انسان آریایی، خون آریایی و نژاد آریایی سخن میگوید.» (۳۲) به نظر وی «نژاد آریا» زیباترین نژاد انسانی است؛ افراد این نژاد قدِّ بلند، رنگِ پوستِ سفید، موهای طلایی و چشمانی آبی داشتهاند و این نژاد برتر این مشخصات جسمانی را حتی پس از اختلاط با سایر اقوام توانسته حفظ کند. (۳۳)
بررسی اجمالی تاریخی و اجتماعی نشان میدهد که نظریات گوبینو دربارهی «نژاد سفید» و «نژاد آریا» چیزی جز تخیلات و تصورات بیپایه نیست و تا امروز هیچگونه اطلاعی دربارهی رنگ پوست، شکل بدن و چهره و سایر صفات جسمانی گروهی انسانی و قومی که گوبینو و دیگران آن را «نژاد آریا» مینامند وجود ندارد. (۳۴)
با اینکه بطلان نظریات گوبینو به اثبات رسیده و امروزه کسی آنرا جدّی تلقی نمیکند، هنوز در گفتهها و نوشتههای پارهای از روشنفکران جوامع مستعمراتی سخن از «انسان آریایی» به میان میآید.
بازی با کلمات و کوشش برای بهرهبرداری از زبانشناسی، اساس استدلالهای نژادی گوبینو است که با لحن شاعرانه و خیالانگیز ارائه میشود و در چنین عالمی گوبینو مدعی است که «نژاد آریا» پایهگذار تمام تمدن چه اروپایی و چه غیر اروپایی بوده است. (۳۵)
هیوستون استیوارت چمبرلین (۱۹۲۷- ۱۸۵۵ H. Stewart Chamberlin) شاخهی آریایی نژاد سفید را نژاد برتر در جامعه بشری میدانست. به نظر چمبرلین حتی حضرت مسیح نیز یک پیغمبر آریایی بوده و این نکته را اختصاصات حضرت عیسی مسیح مانند دوست داشتن، ترحّم و شرف که بهنظر چمبرلین فقط از مشخصات روانی نژاد آریاست ثابت میکند. (۳۶) مقصد و نظر سیاسی چمبرلین را نقل قول ذیل بهخوبی فاش میکند:
«… حتی اگر ثابت شود که در گذشته، هیچگاه نژاد آریایی وجود نداشته، ما میخواهیم این [نژاد آریا] در آینده وجود داشته باشد. برای مردان عمل این [امر] یک نقطه نظر تعیینکننده است.» (۳۷)
بهنظر آدولف هیتلر، نژاد آریا خالق هنر، علم، فرهنگ جهانی و نگهدارندهی آن است… تاریخ جهان به جنگ نهایی میان نژاد برتر (آریا) دارای چشم آبی، موی طلایی با نژادهای پست منجر خواهد شد و این مبارزه با غلبهی نژاد برتر پایان خواهد یافت. در مدح نژاد آریا سخنان هیتلر دنبالهی نظریات گوبینو، چمبرلین، ریشاد واگنر و بلونچلی است. (۳۸)
چنانکه گفته شد، نه فقط دربارهی معنی کلمهی آریا اختلاف نظر فراوان وجود دارد، بلکه کسی نمیتواند ثابت کند که این قوم یا اقوام از کجا آمدهاند، صفات جسمانی و مشخصات فرهنگیشان چه بوده، و چه چیزی آنان را بر سایر اقوام برتری میداده و آیا اصولاً میتوان از قوم یا نژاد یا فرهنگ خالص سخن گفت؟ گرچه تاکنون نظریات فراوانی در باب محل اقامت اولیهی آریاها بهعنوان جایگاه اولیه مطرح شده (۳۹)، اما حتی بر فرض صحّت یکی از این نظریات، باز این سؤال اساسی بی پاسخ میماند که آریاها از کجا بدان سرزمین آمده بودهاند و اگر منطقهای خاص ذکر شود میتوان سؤال را تکرار کرد.
با اینکه بطلان فرضیههای نژادی و بی پایه بودن نظریات ابراز شده در زبانشناسی و ادبیات در باب «انسان اولیه»، «زبان اولیه» و «وطن اولیه» به اثبات رسیده، اما هنوز از نژاد «آریا» و صفات جسمانی (زیبایی) و برتریهای فرهنگی این «نژاد» یا قوم بر دیگر «نژادها» و اقوام سخن گفته میشود (۴۰) و در پارهای محافل فرهنگی و سیاسی جوامع مستعمراتی از این «نژاد» یا قوم بهعنوان پایهگذار تمدّن و فرهنگ جهان یاد میکنند.
اما چگونه میتوان قومی را که دربارهاش هیچکس درست چیزی نمیداند و تنها در بازیهای زبانشناسی یا رها کردن دامن تخیلات شاعرانه مقام شامخی در تاریخ مییابد، پایهگذار و مشعلدار تمدّن جهان دانست و همهی افتخارات و امتیازات را بدو نسبت داد، و برایش مقامی برتر از همهی مردم جهان قائل شد و بعد به همهی این امتیازات و افتخارات خودساختهی «نژادی» افتخار کرد و خود را بالاتر و بهتر از دیگر اقوام و مردم جهان دانست. نه تاریخ جهان و نه تاریخ ایران را نمیتوان با بهکارگرفتن فرضیههای نژادی یا زبانشناسی بررسی نمود و توضیح داد.
«کمیِ اطلاعات باستانشناسی و انسانشناسی موجب شده است که نظرات بیشماری دربارهی مردمی که در سپیدهدم تاریخ مکتوب در ایران ساکن بودند طرح گردد و برخی از این نظریات تنها بر شالودهی زبانشناسی استوار است که رهنمودی خطرناک و غالباً گمراهکننده است. نظریات دیگر برگرفته از سیماهای فرهنگیاند و در بسیاری از اوقات به تأثیراتی که اقوام گوناگون از بیرون مرزهای یک ناحیهی فرهنگی برمیگیرند یا به دگرگونیهایی که در نتیجهی اقتباس مهاجران تازه از پیشرفتهای فرهنگی مردم بومی پیش میآید توجهی ندارند.» (۴۱)
قسمت قبلی این مقاله ؛ قسمت بعدی این مقاله
پینوشتها:
۱- Wieshofer, Josef: Zur Geschichte der Begriff “Arier” und “Arisch” in der Deutschen. Sprachwissenschaft und Althistorie des 19. Jh. und der ersten Hälfte des 20. Jh.In Achamenied History V. The Roots of the European Tradition Ed. by H. Sancisi-Weerdenburg and J. W. Drijvers. Leiden 1990, S. 149
2- Herodot: Das Geschichtswerk. Bd.2. Berlin 1985, S. 154, 155
۳- پورداود، ابراهیم، یشتها (۱)، گزارش پورداود، انتشارات دانشگاه تهران، شمارهی ۱۶۲۷، تهران۱۳۵۶، ص۲۷
4- شارپ، رالف نرمان، فرمانهای هخامنشی که بزبان (آریائی) پارسی باستان نوشته شده است، شیراز، خرداد۱۳۴۳، ص۶۷
5- همانجا، صص۷۹ و۸۰
6- همانجا، ص۱۱۱
۷- Kent, G.Roland: old persian. New Haven 1953, p. 138
8- Wiesehöfer, Josef (Prof. Dr.): Institut für Klassische Altertumskunde der Christian Albrecht-Universität zu Kiel
در نامه مورخ شانزدهم دسامبر۱۹۸۸ به نگارنده
9- Pierre Lecoq: Les Inscription de la Perse Achéménide ed. Callimard. Paris 1997, S. 31
10- Briant, Pierre: Historie de la Empire Perse de Cyrus á Alexandre. Paris 1996, S. 194
۱۱- از نامه آقای ویزهوفر نقل قول شماره۲۸
12- پورداود، ابراهیم، یشتها، گزارش (۱) نقل قول۲۳ صفحات۱۰۵، ۲۵۳، ۲۹۱، ۳۴۱، ۳۵۷، ۳۵۹، ۳۶۹، ۳۷۱، ۴۲۵
13- پورداود، ابراهیم، یشتها، گزارش (۲) انتشارات دانشگاه تهران، شمارهی ۱۶۲۸، چاپ سوم، تهران۱۳۵۶ ص۳۴۵ «… این کلمه (ائیریه) صفت است یعنی آریائی(ایرانی) همچنین کلمه ائیرین… که در اشتات یشت فقره۱ و در دو سیروزه کوچک و بزرگ فقره۹ و غیره آمده نیز صفت است یعنی منسوب به آریا. همین کلمه است که اکنون ایران گوئیم. نگارنده در هر جائی از یشتها که به این کلمات برخوردم آنها را به آریائی و آریا ترجمه کردم. صواب در این بود که به ایرانی و ایران ترجمه کنم». یشتها، گزارش۱ صفحات۲۶ و۲۷
و ن.ک به هاشم رضی، اوستا، تهران۱۳۶۳
جلیل دوستخواه، اوستا، تهران ۱۳۶۲
14- مشکور، محمدجواد، پیشگفتار در کتاب تورانیان از پگاه تاریخ تا پذیرش اسلام، نادر بیات، تهران۱۳۷۶، ص۱۱.
«… پیش از آن که طوایف آریایی هندو ایرانی وارد سرزمین ایران شوند… قسمتهای کوهستانی این سرزمین بزرگ منشأ یک فرهنگ مادرشاهی قدیم تر بود…. احتمال دارد فرهنگ ایران و شمال غرب هندوستان پیش از ورود طوایف آریایی دارای یک روح و مبدأ واحد بوده و همین فرهنگ قدیم تر پس از ورود طوایف آریایی در مذهب و طرز تفکّر و حتّی خدایان آنان اثر گذاشته باشد.»
محمدرضا جلالی نائینی، گزیده ریک ودا، بهار۱۳۶۷، تهران، ص۲۱.
اگر نظر آقای نائینی را بپذیریم، باید قبول کنیم که فرهنگ و مذهب اقوام آریایی فرهنگ و مذهبی مرکّب بوده و اقوام قدیم تر در آن سهمی داشتهاند. بنابراین سخن گفتن از قوم «اوّلیه» و «فرهنگ خالص» درست نخواهد بود.
۱۵- Göbel, Johnn Friedrich: Kleukern, Bd. 12, S. 56-57
16- Wieshofer, J.: S. 150
17- Poliakovc: S. 220
18- Der grosse Duden, Bd. I, 15. Auflage. Mannheim 196l, S. 127
19. Organ Troywilson: Hinduism’ its Historical Development Woodburg, Barron’s Educational Series 1974 (The Aryans) p. 48
20. Mayrhofer, Manfred: Etymologisches Wörterbuch des alten Indiranischen. Bd. I. Heidelberg 1986, S. 111
Mayrhofer, Manfred: Die Indo-Arier im alten Vorderasien. Wiesbaden 1966, S. 25ff
21- Hegel, G.F.: Die Vernunft in der Geschichte. Hamburg 1955, S. 163
22- Ritter, Carl: Die Vorhalle der Europäischen Völker 1820
23- Wilhelm, F.: (Christian Lassen) NDB 13, 1982
24- Lassen, Christian: Indische Altertumskund. Bd. I. Bonn 1847, S. 414
25- Pott, August Frerrich: Etymologische Forschungen (1833-1836). Bd. I, S. XXI
26- Poliakov. S. 236
۲۷- همانجا.
۲۸- Müller, Max: Artikel aryan. In: Imperial Dictionary of the English Language. Bd. I. London 1883, P. 159
29- Müller, Max: Über die Resultate der Sprachenwissenschaft. Vorlesungen. Gehalten an der Universität Straburg am 23. Mai 1872, S.
30- Siegert, Hans: Zur Geschichte der Begriff (Arier) und (arisch). In: Wörter und Sachen Heidelberg 1941-1942, S. 73-99
Brockhaus. Enzyklopädie 1966, S. 712 (Arie)
31- Bluntschli, J.C.: Artikel-Arische Völker und Arische Rechte. In: Buntschli/Brater, Bd. I 1875, 5.319-322
Treitschke, Heinrich:
Politik-Vorlesungen. Gehalten an der Uni zu Berlin. (Hsg.) Max Cornicelius. Bd. I (Leipzig) 1899, S. 273 ff.
32- Gobineau Arthur Graf von: Versuche über die Ungleichheit der Menschenrassen (Deutsche Ausgabe). Bd. I., 5. Auflage. Stuttgart 1936.
33- Gobineau Arthur Graf von: Der Arische Mensch in Weltgeschichte und Kultur (Deutsche Sprache). Übertragen von J.P. Horn. Kampen auf Sylt 1936, S. 42ff.
34- Dudley Bauxton: The peoples of Asia, New York (1925), 1996, P.137f.
35- Poliakov: S. 155
ن-ک بخش دوم فصل سوم و چهارم
56- Chamberlin Hoston Stewart: Die Grundlagen des XIX Jh., II. Hälfte, neuntes Kapitel. S. 769-808
۳۶- همانجا ص۳۲۷
۳۷- Hitler, Adolf: Mein Kampf. Bd. I, Kapital 11 (Volk und Rasse). München 1935, S. 3ll_362
38- The Hindu’s World: An Encyclopedic Survey of Hinduism by BenDarakhshani, Jahanshah: Geschichte und Kultur des alten Orients (Grundzüge der Vor und Frühgeschichte Iran). Bd. I, Heft I. Tehran 1995, S. 7
۳۹- آشتیانی، جلال، زرتشت، مزدیسنا و حکومت، تهران۱۳۶۷، ص۲۱ تا۲۴
۴۰. Childe v. Cordon: The Aryan, A Study of Indo-European. Origins, New York (1926) Rep. 1996
۴۱- کامرون، جورج، ایران در سپیده دم تاریخ، ترجمهی حسن انوشه، تهران۱۳۶۵، ص۱۵
منبع: شاپور رواسانی ، نادرستی فرضیههای نژادی آریا، سامی و ترک، تهران: نشر اطلاعات.
نژاد آریایی ، نژاد آریایی
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
نژاد آریایی ، نژاد آریایی
سلام میشه لیست همه فیلسوف ها و کسایی رو که درباره نژاد آریایی تبلیغ کردن رو بیارین.مرسی
دقیق ترین و بهترین پژوهشی که تا به حال شده همینه.
مطلب خوبی بود
عجیبه که اینها اتفاقا حرف خود یهودیان صهیونیست و فراماسون هاست که تاکید بر جامعه جهانی یکسان و بدون نژاد و رنگ دارند و دشمنی ریشه داری با نژاد آریایی هم دارند. آریایی با سامی متفاوته و آریایی هست برتر هم هست و تو سر یهود هم مانند نازی ها خواهد زد.
این به اصطلاح مقاله همه اش انکار این و آن بود. نژاد آریایی وجود دارد و با پیشینه هم هست که از ایران و هند و استپ های روسیه تا همه مناطق اروپا پراکنده بودند، و در دوران مدرن هم با کوچ به مستعمرات به آمریکا و و ایترالیا گسترش بیشتری پیدا کردند. نژاد آریایی از موهای روشن و چشمان روشن تا مو و چشمان قهوهای و تیره متفاوته. مناطق شمال اروپا و اروپای مرکزی نژاد دست نخورده تری از هند و اروپاییان یا آریایی ها دارند. در ظاهر مشخصه. برتریش که باید منصف بود که بیشتر اختراعات و تمدن های بزرگ مال این نژاد بوده که معمولا باهوش هم هستند از نظر بهره هوشی که با تست ثابت شده. ولی اون قومی که توهم برگزیدگی داره که بیشتر درخور آریابی ها می تونه باشه یهودیان اند.
متن فوق یکی از نظرات نژادپرستانه است که تنها ادعای برتری نژادی دارند و برای اثبات حرف خود هیچ سند و مدرک متقنی ارائه نمیکنند. توهم برگزیدگی و نژاد برتر بودن، توهمی بیارزش و فاشیستی است و فرقی نمیکند گویندهاش یک یهودی باشد یا آلمانی ضد یهود یا اروپایی و آمریکایی یا عرب یا فارس یا ترک و…..