گفتگو با دکتر رسول بخشی / اقتصاددان / دانشیار و مدیر گروه اقتصاد دانشگاه اصفهان / اقتصاددانان یهودی
رباخوار اصطلاحی منفور در قرون وسطی
در قرون وسطی و قبل از آن یکی از منفورترین اصطلاحاتی که به افراد اطلاق میشود اصطلاح رباخوار بود. رباخواری عمل بسیار مورد نکوهشی بود. در آیین مسیح رباخواری حرام است. در دوران قرون وسطی حاکم بلامنازع جامعه، کلیسا بود و بر این اساس آموزههای اعتقادی کلیسا در جامعه تبلیغ میشد و عمل به آنها الزامی بود. یکی از احکام مورد توجه کلیسا حرام بودن ربا بود. هر کسی که در آن زمان رباخواری میکرد کلیسا آن را خلع ید از اموال و تبعید میکرد. در آن زمان غالب افرادی که رباخواری میکردند یهودیان بودند.
در آیین یهود گرفتن ربا از بیگانه (غیر یهود) جایز است. زمانی که مسیحیها قاطبه جمعیت را تشکیل میدادند؛ به فکر افتادند که چگونه با رباخواری یهودیها مقابله کنند. فعالیتهای کلیسا بر علیه رباخواری تا جایی پیش رفت که در جامعه کمتر کسی از این اصطلاح استفاده مینمود. بهجای ربا (usury) اصطلاح دیگری مورد استفاده قرار گرفت. و آن هم اصطلاح «interest» به معنای بهره بود. که جای ربا را گرفت. «Interest» در اصل لغت به معنی علاقه، جذابیّت و مفیدیّت است. همین وضعیت را امروزه بهگونهای در ایران مشاهده میکنیم که مانند غرب که اصطلاح ربا را به بهره تبدیل کردند، در ایران هم اصطلاح بهره به سود، سود مشارکت، سود علی الحساب و چیزهایی شبیه این تبدیل شده است.
توجیه ربا به اسم بهره
چهرههای قابل توجهی از اقتصاددانان یهودی علیرغم اختلافنظرهایی با هم دارند، امّا در مسئله ربا و بهره با هم اتحاد و وحدت نظر دارند. یک سلسله استاد و شاگردی میان این اقتصاددانان وجود دارد. بهنظر میرسد اولین کسی که بهصورت علمیتر درباره توجیه ربا در اقتصاد صحبت کرد، آقای «بوم باورک» (اویْگِن بوم فن باوِرْک = Eugen von Böhm-Bawerk) بوده. باورک در حدود سالهای ۱۸۸۹ و ۱۹۹۱ مباحثی دارد تحت عنوان ریشههای بهره (The origins of interest). در این مباحث باورک توضیح میدهد که خداوند بهره را در طبیعت قرار داده یا بهعبارت دیگر بهره ریشههایی دارد که خداوند در طبیعت و در وجود آدمی که خلق کرده و قرار داده. باورک بیان میکند بهره بهطور کلی از ربا متفاوت است. باورک سه ریشه برای بهره متصور است و آنها را معرفی میکند:
ریشه اوّل بهره از نظر بوم باورک «مطلوبیت نهایی کاهنده» است. یعنی برای مثال زمانی که ما سیب میخوریم، مطلوبیتی که از سیب اول میگیریم بیشتر از سیب دوّم و سیب دوّم بیشتر از سیب سوّم است. مطلوبیت نهایی کاهنده منجر به تولید بهره میشود. بوم باورک این اندیشه را از «کارل منگر» (Carl Menger) گرفته است که نوعی رابطهی استاد و شاگردی بین آنها وجود دارد.
ریشه دوّم بهره از نظر بوم باورک «ترجیح زمانی» است. یعنی آدمی حال را بر آینده ترجیح میدهد. کوچک دیدن آینده نسب به حال باعث تولید بهره میشود.
ریشه سوّم بهره از نظر بوم باورک «مولدیّت» است. از نظر بوم باورک طبیعت ذاتاً مولّد است. یعنی ذاتاً بهره تولید میکند.
آقای بوم باورک مفصل در مورد این سه ریشه صحبت کرده و استدلال میکند که این سه ریشه وجود دارد.
نظریه کارآفرینی و خلق نقدینگی از هیچ
بعد از بوم باورک شخصی است به نام «یوزف شومپیتر» (Joseph Schumpeter). آقای شومپیتر یک بانکدار است و نظریهای دارد تحت عنوان نظریه کارآفرینی (Entrepreneurship) از تظر آقای شومپیتر، فرآیند توسعه یک فرایند تخریب خلاقانه است. یعنی تخریب خلاقانه وضع موجود به یک وضع بهتر. این را چه کسی انجام میدهد؟ کارآفرین. کارآفرین کسی است که ایدهی تخریب خلاق داره. کارآفرین کسی است که ایده دارد، منتها پول انجام آن را ندارد. حالا پول انجام ایدهی کارآفرین از کجا میآید؟ بر مبنای نظر شومپیتر بایستی به کارآفرین وام داد. آیا بایستی پولهای موجود در جامعه را به کارآفرین وام بدهیم؟ یعنی شبکه بانکی اینجا نقش واسطه را دارد؟ آیا شبکه بانکی پول سپردهگذاران را به کارآفرینان وام میدهد؟ شومپیتر معتقد است خیر!! شومپیتر میگوید باید به کارآفرینان وام دهیم و این وام از هیچ خلق شود از باد هوا. (ex nihilo) (out of nothing) (Out of thin air)
شومپیتر میگوید «پولِ موجود» برای نگهداشت سطح فعالیتهای موجود باید گردش داشته باشد و هزینه شود. او معتقد است اگر بخواهیم پول موجود را برای فعالیتهای جدید هزینه کنیم؛ فعالیّتهای موجود افت خواهد کرد. از آنجایی که کارآفرین برای ایدهی خود نیازمند معادلات و مبادلات جدید است باید پول جدید ایجاد شود.
البته این نظر صحیح نیست. نظریهی شومپیتر دچار نوعی تناقض است. شومپیتر میگوید توسعه یعنی فرآیند تخریب خلّاق، یعنی وضع موجود به هم بخورد و وضع جدیدی اتفاق بیفتد. پس بر این اساس، معاملات و خرید و فروشهای موجود بایستی کمتر شده و به فعالیت جدید اختصاص پیدا کند. یعنی گردش پول موجود بایستی به مرور متوقف شود و به سمت گردش در وضعیت مطلوب رود. بنابراین لزومی ندارد که پول از هیچ خلق کنیم و به کارآفرین دهیم. چرا که وقتی وضع موجود را به هم میزنیم باید پولی را هم که این وضع موجود را میگرداند به وضعیت جدید منتقل کنیم.
پس چرا شومپیتر معتقد است باید پول از هیچ خلق شود؟ آقای شومپیتر یک بانکدار بوده و به کرات متوجه شده اگر بخواهیم در سطح اقتصاد کلان بهره بگیریم باید پول را رشد دهیم. یعنی باید بانک از هیچ پول و بهره پول را خلق کند، به کارآفرین بدهد، و کارآفرین این پول را جمع کرده و به بانک پس دهد. برای اینکه کارآفرین بتواند پولی را که از بانک گرفته با بهره پس دهد این وام بایستی از هیچ خلق شود. اگر بانک این نقدینگی را خلق نکند و صرفاً واسطهی مبادلهی پول باشد، در سطح اقتصاد کلان نمیتوان بهره گرفت. پس شومپیتر که شاگرد بوم باورک است نظریهی کارآفرینی با خلق پول از هیچ را ارائه داده است.
شومپیتر شاگرادانی دارد. یکی از شاگردان معروف اون «لودویگ فون میزس» (Ludwig von Mises) یهودی است. فون میزس کتابی دارد تحت عنوان «رفتار انسان» (Human action) در بخشهایی از این کتاب بهطور مفصل درباره «ترجیح زمانی» و قطعی بودن وجود آن بحث کرده است. میزس از این جهت این بحث را مطرح کرده که ترجیح زمانی که بهعنوان ریشه دوّم بهره بهوسیله بوم باورک مطرح شده بود توسط برخی اقتصاددانان مسیحی مورد نقد وارد شده بود. یکی از این اقتصاددانان مسیحی فرانک رمزی بود که ترجیح زمانی را قبول نداشت. رمزی معتقد بود ترجیح زمانی از جنبه اخلاقی، غیر قابل دفاع است. در واقع فون میزس در مباحث خود تلاش کرده بود تا نظریات بوم باورک که استاد استاد خودش بوده را بهنحوی در مقابل انتقادات مطرح شده موجّه نشان دهد.
بانک مرکزی آمریکا در دست چه کسانی است؟
شاگرد دیگر شومپیتر، «جیمز توبین» (James Tobin) است. توبین یک اقتصاددان آمریکایی است که برنده جایزه نوبل شده. توبین کینزی محسوب میشود. حتی میتوان گفت توبین بهنحوی پدر نیوکینزیها است. توبین یک مدل رشدی ارائه میکند که در این مدل رشد میخواهد نظر کینز را استدلال کند. آقای توبین در مدل رشد پولی (monetary growth story) نشان میدهد که اگر پول رشد کند ذخیره سرمایه واقعی زیاد میشود، انباشت سرمایه زیاد شده و نهایتاً تولید زیاد میشود. پس توبین رشد پول را عامل رشد تولید میداند. توبین معتقد است رشد پول را باید از طریق خلق پول از هیچ ایجاد کرد.
توبین نیز شاگرد شومپیتر بوده و این نظریهی او بهنوعی از نظریات شومپیتر است. در ضمن توبین از از نظر کینز هم برای استدلالات مدلی و ریاضی خود استفاده میکند. جان مینارد کینز (John Maynard Keynes) اقتصاددان مشهور انگلیسی در فصل ۱۷ کتاب «نظریه عمومی اشتغال، بهره و پول» مفصّل توضیح میدهد برای اینکه اشتغال افزایش پیدا کند باید پول خلق شود. خلق پول بیشتر بهره را کاهش میدهد و این باعث رشد تولید میشود. پس نظریات توبین در واقع اتحاد نظر کینز و شومپیتر است. کینز و شومپیتر که همعصر هستند بر این عقیدهاند که حلق پول از هیچ و سیاست پولی انبساطی میتواند تولید را افزایش دهد.
جیمز توبین شاگردی دارد بهنام خانم «جنت یلن» (Janet Yellen). جانت یلن هم مانند دیگر افراد این سلسله یهودی است و در دوران ترامپ رئیس فدرال رزرو (بانک مرکزی آمریکا) بود. و اکنون هم وزیر خزانهداری دولت بایدن است. همسر جنت یلن هم آقای «جرج اکرلوف» (George Akerlof) برنده یهودی جایزه نوبل اقتصاد است. جنت یلن قبل از اینکه رئیس بانک مرکزی آمریکا شود، معاون بانک مرکزی آمریکا بود. در آن زمان «بن برنانکی» (Ben Bernanke) که او هم یهودی است در دوران مدیریت بحران ۲۰۰۸ رئیس بانک مرکزی آمریکا بود. بعد از برنانکی، خانم جنت یلن رئیس فدرال رزرو شد و «استنلی فیشر» (Stanley Fischer) یهودی که استاد راهنمای تز دکتری برنانکی بود معاون او شد. استلی فیشر قبل از اینکه معاون فدرال رزرو شود رئیس بانک مرکزی اسرائیل بود. استلی فیشر هم شاگرد «رودیگر دورنبوش» (Rudi Dornbusch) یهودی است که این دو کتابهای مختلفی را نوشتهاند که در مقاطع تحصیلی اقتصادی تدریس میشود.
اقتصاددانان یهودی دور میز ربا
شاگرد دیگر توبین، «پل ساموئلسون» (Paul Samuelson) است. ساموئلسون هم یهودی بوده و کارهای بزرگی در مورد بهره انجام داده است. یکی از کارهایی که انجام داده مربوط به سال ۱۹۵۸ میشود که مقالهای مینویسید و با توان ریاضی بالای خود یک مدل طراحی میکند. ساموئلسون در این مدل نشان میدهد که بهره علاوه بر سه ریشهای که بهوسیله بوم باورک مطرح شده بود، ریشهی چهارمی هم دارد که در نظریات بوم باورک مطرح نشده. کار دیگر ساموئلسون مربوط به سال ۱۹۳۸ است که تابع رفاه اجتماعی را بیان میکند. برای فهم این تابع ابتدا باید با نظریات شخصی به نام «فرانک رمزی» (Frank Ramsey) آشنا شویم.
رمزی که اقتصاددان مسیحی است از مخالفین سرسخت ریشههای بهره علیالخصوص ریشه دوّم یعنی ترجیح زمانی است. رمزی ترجیح زمانی را از جنبه اخلاقی غیر قابل دفاع میداند. رمزی با توان ریاضی بالای خود مدلی را بدون دخیل کردن ریشههای بهره ارائه میدهد. چند سال بعد آقای ساموئلسون تابع رفاه اجتماعی را معرفی میکند. در سال ۱۹۶۵ دو اقتصاددان یهودی با نامهای «جالینگ کوپمانز یا: تیالینگ کوپمانس» (Tjalling Koopmans) و «دیوید کَس» (David Cass) که استاد و شاگرد بودند با استفاده از تابع رفاه اجتماعی ساموئلسون الگوی ریاضی رمزی که مبتنی بر عدم وجود بهره طراحی شده بود را منحرف کردند، و به جای الگوی رمزی، الگویی تحت عنوان رشد بهینه را بر چهار ریشه بهره مطرح شده به وسیله بوم باورک و ساموئلسون مستقر میکنند.
وقتی وارد شبکه روابط این اقتصاددانان یهودی میشویم متوجه ارتباط سلسلهوار عقاید این استاد و شاگردها میشویم. در واقع یک میزی است که همه اینها دور میز نشستهاند و آن میز بهره و ربا است.
منبع: میز اقتصاد
««« پایان »»»
آشنایی با رنگهای بهکار رفته در این یادداشت:
رنگ آبی ⇐ کلمات کلیدی.
رنگ بنفش ⇐ تیترهای اصلی.
رنگ قرمز ⇐ لینک به خارج.
اقتصاددانان یهودی ، اقتصاددانان یهودی
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
اقتصاددانان یهودی ، اقتصاددانان یهودی
این بحثای آقای بخشی خوبه، ولی اشکالشون اینه که نمیشینن دقیق و کامل یه بار همه این ادعاها رو کتاب کنن مرتب بنویسن منتشر کنن.