سلسله مقالات یهودیان و حیات اقتصادی مدرن (قسمت نهم) اسناد اعتباری
خلق اسناد اعتباری
حرفهی عرضهی وامهای جدید، در واقع کوششی برای خلق منفعت از طریق خلق اسناد اعتباری بود. این امر اهمیت خاصی دارد، زیرا مطرح کنندهی نیروی کاپیتالیستی تازهای با قدرت عظیم و روزافزون است. بنابراین، سهام شرکتها نه به خاطر نیازهای کسانی که در پی جلب سرمایه و تکیه به اعتبارند عرضه میشود، بلکه کاملاً مستقل و به عنوان یک سرمایهگذاری جدید کاپیتالیستی مطرح میگردد. تا پیش از این، بازار منتظر سرمایهگذاران بالقوهای میشد تا بیایند و سرمایهگذاری کنند، اما از این زمان به بعد، وضع دگرگون شده و بازار دنبال سرمایهگذار میگشت. کسی که وامی را مطرح میکرد، فعالانه دنبال سرمایهگذار بود و انگیزههای فراوانی برای سرمایهگذاری ایجاد میکرد. البته این وضع چندان محسوس نبوده است، اما وقتی کشورهای کوچک دنبال اخذ وامی میگردند، متوجه حضور اینگونه فعالیتها میشویم. به قول یکی از کارشناسان بازار سهام:
امروزه شرکتهای قدرتمندی داریم که ماشین بانکی عظیمی در اختبار دارند و تمام وقت و تلاش کارکنان آنها صرف این میشود که دنبال حکومتها و نهادهای قدرتمندی بگردند که در پی کسب وامی هستند و وام را برای آن جور کنند.
طبیعتاً رابطهی کسی که وام ایجاد میکند با بازار سهام و با عامهی مردم، مدام در حال تغییر است. او باید روحیهی تهاجمی داشته باشد تا بتواند کار اصلی خود را که ترغیب مردم به خرید سهامهای مختلف است، به بهترین نحوی به انجام برساند.
با این همه، هنوز از تاریخ این حرفهی ایجاد و خلق وام اطلاع موثقی نداریم. نمیدانیم چه موقع یا در کجا شروع شد، هرچند میدانیم که سابقهی آن به سدهی هیجدهم میلادی میرسد و احتمالاً سه مرحلهی بارز در رشد آن دیده میشود.
در اولین مرحلهی رشد، بانک یا فرد ثروتمندی (که در دورهی ماقبل بازار سهام، خود او وام را در اختیار مینهاد.) به وام گیرنده اعتماد میکرد و پول مورد نظر او را در قبال دریافت بهرهای، در اختیار متقاضی قرار میداد. در سراسر سدهی هیجدهم، در اتریش این روند به مورد اجرا درمیآمد و وامهای نسبتاً درشت، بهویژه وامهایی که قرارداد آن در خارج از کشور به امضا میرسید، معمولاً با مشارکت بانک یا گروهی سرمایهگذار تأمین میشد. شرکت مورد نظر با استفاده از وامهای مردم مبلغ مورد درخواست را تأمین میکرد و سپس آن را در اختیار متقاضی یا نمایندهی او قرار میداد و در عین حال، مسئولیت بازپرداخت بهره و اصل وام به وامدهندگان را هم به عهده میگرفت و البته اگر لازم میآمد، این پولها را از جیب خود میپرداخت و البته در قبال همهی این کارها کمیسیون خود را هم میگرفت.
اما در اواسط سدهی هیجدهم میلادی دلالان وام حضور داشتند. در سال ۱۷۶۹ چندین شرکت ایتالیایی و هلندی مسئولیت به جریان انداختن وام را برعهده گرفتند. توصیف آدام اسمیت از این حرفه تصویر روشنی از آن به دست میدهد. او مینویسد:
در انگلستان عدهای هستند که ترتیب انتقال وام به حکومت را انجام میدهند. آنها در این راه، بهرهای هم به جیب میزنند و اگر بنا نبود که در این وامهای جدید سودی به دست آورند، هرگز در آن مشارکت نمیکردند.
اما در فرانسه این کار توسط ثروتمندان انجام میشد که در فکر افزایش درآمدهای مالی خود بودند.
اما سر و کلهی متخصصان این حرفه از کجا پیدا شد؟ آنها از بانکدارانی نبودند که در سدهی هیجدهم وام به جریان میانداختند، بلکه به احتمال خیلی زیاد از میان دلالان سهام بودند. در اواخر سدهی هیجدهم، محفل ظاهراً آسیبناپذیر بانکداران لندن که انحصار مطلق عرضهی وامهای حکومتی را در دست داشتند، در اثر رقابت سهامداران صدمه دیده بود. در اینجا هم یک شرکت یهودی بود که ابتکار عمل را به دست گرفت و موضوع عرضه و شناور کردن وام را با بازار سهام در ارتباط قرار داد. منظورم در اینجا روچیلدهای سدهی هیجدهم است، یعنی همان آدمهایی که در آن ایام بر راستهی سهام تسلط داشتند که ایبرهم (۱) و بنیامین گلداسمیت (۲) بودند. آنها در سال ۱۷۹۲ به عنوان اولین اعضای بازار سهام در عرضهی وامهای جدید پا پیش نهادند تا در زمینهی ارائهی وامهای جدید با بانکداران لندن رقابت کنند و از آن تاریخ تا هنگام مرگ ایبرهم در سال ۱۸۱۰ این شرکت عملاً بازار پول را کنترل میکرد. شاید بد نباشد که از آنها به عنوان اولین متخصصان وام که خانواده روچیلد جایگزین آنها شدند یاد کنیم، اما حتی اگر در این مورد اندک تردیدی وجود داشته باشد، مسلماً در این ادعا هیچ تردیدی نیست که خانواده روچیلد در این زمینه پیشتر از همه بودند.
اما کاملاً آشکار بود که فقط معدودی شرکتهای ثروتمند میتوانستند در حرفه عرضهی وامهای جدید دوام بیاورند چون به هر حال، نیاز نسبتاً محدود بود، اما به محض اینکه فرصتهایی برای خلق اسناد اعتباری جدید مطرح شد، عرصهی گستردهای از فعالیت نیز همراه آن پدید آمد که میشد در آن سرمایهگذاریها و فعالیتهای متنوعی انجام داد. تنها کاری که میماند، این بود که به طور مصنوعی نیاز بزرگی خلق شود و همین امر سبب رواج تبلیغ برای شرکتها و رونق بازار خرید اقساطی خانه شد.
روند تبلیغ برای شرکتها و بزرگ جلوه دادن آنها توسط شرکتهایی انجام میشد که کار اصلی آنها پول درآوردن از طریق ارائهی سهام و فروش آن به صورت یکپارچه و ترغیب مردم به خرید آنها است. توانایی این قدرت ایجاد انگیزه در مردم که از این رهگذر عملاً فعالیتهای اقتصادی را برمیانگیخت و به جریان میانداخت، به توصیف نیازی ندارد. به نفع این شرکتها که برخی از آنها هم عظمت و اهمیت ویژهای داشتند، نبود که با صدور سهام جدید و شناور کردن آنها در بازار یا با تمدید مهلت سهامهای قدیمیتر و بدون هیچگونه ارجاعی به این مسأله که آیا نیازی به سهامهای جدید بود یا نه، سرمایههای جدیدی خلق کنند.
چه کسانی این عرصهی جدید تجارت را خلق کردند؟ به سهولت میتوان نشان داد که حتی اگر یهودیان پرچمدار آن نبودند، دستکم در توسعه و گسترش آن، نقش چشمگیری ایفا کردند.
تا آنجا که ما میتوانیم تعیین کنیم، اولین نشانههای ایجاد چنین تجارتی باز هم از فعالیتهای خانواده روچیلد سرچشمه میگیرد. رونق بازار راه آهن در دههی ۱۸۳۰ فرصتی فراهم آورد تا راهاندازی و حمایت از شرکتهای جدید در مقیاسی گسترده رواج یابد. شرکت روچیلد و همچنین دیگر شرکتهای یهودی فعال از پیشگامان این عرصه بودند و این بخش از کسب و کار را به شکوفایی و رونق رساندند.
میزان مشارکت این شرکتها را تا حدودی میتوان از روی طول خطوط احداث شده یا از میزان سرمایههایی که برای پروژههای راه آهن اختصاص یافته بود تخمین زد، اما تخمین سهم هر شرکت عملاً امکانپذیر نیست. با این همه، میدانیم که شرکت روچیلد سازندهی خط آهن شمالی در فرانسه، خط آهن شمالی در اتریش، خط آهن ایتالیا به اتریش و بسیاری از خطوط دیگر بوده است.
افزون بر آن و با داوری براساس دیدگاههای معاصران، چنین به نظر میرسد که خانواده روچیلد به واقع اولین سلاطین راه آهن بودند. نشریهی «آگزبرگ آلگماینه زایتونگ» (۳) در سال ۱۸۴۳ نوشته است:
در چند سال گذشته که سرمایهگذاری در پروژههای صنعتی و تضمین اعتبارات مالی آنها رایج و متداول شد و خط آهن در اروپا به یک نیاز مسلم و انکارناپذیر بدل گردید، خانوادهی روچیلد جسارت به خرج دادند و دل به دریا زدند و توانستند خود را در ردیف نخست این سرمایهگذاران قرار دهند. بنگاه روچیلد در واقع زیربنا و الگوی احداث خط آهن را بنا نهادند، کما اینکه پیشتر همین کار را در مورد وامهای عمومی انجام داده بودند. آن دسته از پروژههایی که خانوادهی روچیلد در آنها سرمایهگذاری نکرده بودند، آنچنان که باید موفق نبودند و اغلب شرکتهای مجری این دسته از پروژهها ناکام میماندند.
اظهار نظرهایی از این دست که دوست و دشمن خانواده روچیلد با آن موافق بودند، صحت ادعای ما را تأیید میکند.
از همان ایام به بعد، فعالیت شرکتهای شناور، تخصص ویژهی شرکتهای ضمانتکنندهی یهودی شده است. اول از همه اینکه آدمهای سرشناس و ثروتمند، افرادی چون بارون هیرش (۴) و دکتر استروسبرگ (۵)، یهودی بودند، اما سوای آن، در میان سرمایهگذاران کمپولتر نیز انبوهی یهودی حضور داشتند. نگاهی اجمالی به ارقام مربوط راهاندازی و حمایت از شرکتهای مختلف در آلمان، در ظرف دو سال ۱۸۷۱ تا ۱۸۷۳ به خوبی نشان میدهد که چه تعداد چشمگیری از یهودیان در این زمینه فعالیت داشتند، اما این ارقام گویای همهی ماجرا نیستند. در وهلهی اول اینکه این ارقام فقط بخش کوچکی از کلّ فعالیتهای اینگونه شرکتها را تشکیل میدهند و عموماً نمایشگر شرکتهای نه چندان استوار و قابل اعتمادی هستند که معمولاً یهودیان از سرمایهگذاری در آنها ابا داشتند. دوم اینکه، در بسیاری از موارد، یهودیان معمولاً در پشت پرده حضور داشتند و از آنجا عملیات اجرایی شرکتها را کنترل میکردند و شرکتهایی که در معرض دید قرار داشتند، عملاً عروسکهای خیمه شب بازی بودند. با همهی این احوال، این ارقام میتواند منظور ما را به خوبی به نمایش بگذارد.
حضور گسترده و بانفوذ شرکتهای یهودی را بهتر از همه میتوان در کشورهایی دید که در آنها بانکداری خصوصی هنوز هم مهم است و به عنوان نمونه، میتوان به کشور انگلستان اشاره کرد. در اینجا منابع بسیار موثق به ما میگویند که از ۶۳ بانک انگلیسی فعال در سال ۱۹۰۴ میلادی ۳۳ بانک متعلق به یهودیان یا دستکم تحت نفوذ افراد یهودی بودند و از این ۳۳ بانک، ۱۳بانک آن از بانکهای بسیار بزرگ و ردهی اول به حساب میآمدند.
تعیین درصد یهودیان در این عرصهی شغلی در کشورهایی نظیر آلمان که در آنها بانکهای خصوصی جای خود را به بانکهای سهامی عام دادهاند، بسیار دشوارتر است. در این دسته از بانکها، یهودیان بیش از هر چیز به عنوان راهاندازان و حامیان شرکتهای شناور که تحت نظر این بانکها فعالیت میکردند، ظاهر شدند.
اما اگر همکاری بانکهای اهل ریسک و شناور نبود، چندین دهه فعالیتهای احداث و حمایت از شرکتهای جدید عملی نمیشد. سرمایهگذاریهای گزاف در احداث خطوط راه آهن، صرف وجودی خود را مدیون بانکها هستند که عملاً با ضمانتهای خود راه را برای انجام این پروژهها گشودند. این بانکها توانستند سرمایههای مورد نیاز شرکتهایی را که خود احداث میکردند، فراهم آورند و در اختیار آنها قرار دهند. واقعیت این است که شرکتهای خصوصی هم در این زمینه فعالیتهای زیادی از خود نشان دادند، اما سرمایه و امکانات محدودی که در اختیار آنها بود، امکان رقابت با بانکهای بزرگ را برایشان فراهم نمیکرد. فقط در فرانسه و در فاصلهی سالهای ۱۸۴۲ تا ۱۸۴۷ بیش از ۱۴۴ میلیون فرانک در احداث خطوط آهن خرج شد. در فاصلهی چهار سال بعد از آن، این رقم به ۱۳۰ میلیون فرانک تنزل کرد، اما در فاصلهی سالهای ۱۸۵۲ تا ۱۸۵۴ این رقم به ۲۵۰ میلیون فرانک افزایش یافت و فقط در سال ۱۸۵۵ از مرز ۵۰۰ میلیون فرانک گذشت و در سال ۱۸۵۶ نیز به رقم ۵۲۰ میلیون فرانک رسید. عین همین اتفاق در آلمان رخ داد. کل کار احداث شبکهی راه آهن سراسری آلمان در دورهی سالهای ۱۸۴۸ تا ۱۸۷۰ به مدد بانکها انجام گرفت.
درک دلیل این کار چندان دشوار نیست. از یکسو، افزایش سرمایهی موجود و قابل دسترسی که ناشی از رشد بانکهای سهامی عام بود، راه را برای اجرای پروژههای نسبتاً بزرگ هموار میکرد و از سوی دیگر، از آنجا که شرکتهای سهامی عام بیشتر و سختتر از شرکتهای خصوصی کار میکردند و میکوشیدند تا به هر نحو ممکن فعالیتهای خود را گسترش دهند، از فرصتی که در برابر ایشان گشوده میشد، نهایت استفاده را میبردند.
اما این فعالیتهای ویژهی بانکها از کجا ناشی شد؟ به اعتقاد من، سابقهی آن را میتوان به سال ۱۸۵۲ رساند که مؤسسهی بانکی کردی موبیلیه (۷) فرانسه پا به عرصهی وجود نهاد.
تاریخ این امر هم کاملاً روشن است، اما آنچه برای ما اهمیت دارد این است که بنیانگذاران آن، دو یهودی پرتغالی به نامهای آیزاک (۸) و امیل پریر (۹) بودند و یهودیان دیگری نیز در آن مشارکت داشتند. فهرست شرکا نشان میدهد که آیزاک و امیل پریر روی هم رفته ۱۱۴۴۶ سهم داشتند، فولد – اوپنهایم (۱۰) ۱۱۴۴۵ سهم داشت و از دیگر سهامداران عمده نیز میتوان به ماله فرز (۱۱)، بنیامین فولد، تورلونیا (۱۲) اهل رم، سالومون هاینه (۱۳) اهل هامبورگ و اوپنهایم اهل کلن اشاره کرد. به عبارت دیگر، سردمداران اصلی آن را یهودیان ثروتمند اروپا تشکیل میدادند. در این فهرست نامی از خانواده روچیلد دیده نمیشود چون این مؤسسه در واقع با فعالیتهای آنها رقابت میکرد.
کردی موبیلیه فرانسوی در سالهای بعد، شاخههای فرعی مشروع و غیرمشروعی پدید آورد که در همگی آنها خون یهودی جریان داشت. در اتریش شرک اعتباری کایزرلیش کونیگلیشه (۱۴) در سال ۱۸۵۵و توسط اس. ام. روچیلد (۱۵) تأسیس شد. در آلمان اولین نهادی که براساس الگوی جدید بنا نهاده شد، بانک دارمشتات (۱۶) بود که به سال ۱۸۵۳ و به ابتکار خانوادهی اوپنهایم اهل کلن آغاز به فعالیت کرد. یکی از اولین مدیران این بانک فردی به نام هس (۱۷) بود که در کردی موبیلیه نیز از چهرههای سرشناس به حساب میآمد. پس از آن مؤسسهای در برلین و به نام برلینر دیسکونتو گزلشافت (۱۸) تأسیس شد. سردمداران این مؤسسه مسیحی بودند، اما دگرگونی آن به سمت چیزی که امروزه هست، ثمرهی زحمات دیوید هاوسمن (۱۹) است. در مؤسسهی دویچه بانک (۲۰) نیز که به سال ۱۸۷۰ تأسیس شد، نقش یهودیان در احداث و راهاندازی آن چشمگیر بوده است.
تجاری شدن صنعت
با توجه به فعالیتهای بانکهایی که در عرصههای تازه و پر خطر ریسک میکردند، توسعهی سرمایهداری دست کم در اواخر سدهی نوزدهم به اوج خود رسید. این مؤسسات فرآیند تجاری کردن حیات اقتصادی را تا سر حدّ ممکن گسترش دادند. این بانکها که خود ثمرهی بازار خرید و فروش سهام بودند، فعالیتهای بازار بورس و سهام را به منتها درجهی آن رشد دادند. خرید و فروش سهام و اوراق اعتباری به حدی رسید که تا پیش از آن حتی به تصور هم درنمیآمد. کار به جایی رسید که دستکم در آلمان این اعتقاد رایج شده بود که بانکهای سهامی عام اهل ریسک، به زودی جای بازار سهام را اشغال کردند. اگر به دقت در معنای مفاهیم مطرح شده در این اعتقاد دقت کنیم، به این نتیجه میرسیم که این ادعا آنقدرها هم غریب نیست. اینکه بازار سهام شاید روزی دیگر بازار بازی نباشد امکانپذیر هست، ولی به عنوان یک نهاد اقتصادی، در اثر توسعههای مدرن رو به گسترش خواهد نهاد و دامنهی فعالیتهای آن هرچه بیشتر وسعت خواهد گرفت.
منظورم از تجاری شدن صنعت همین است. رفته رفته فعالیتهای بانکهای سهامی عام در عرصهی بازار سهام، به نیروی کنترلکننده در تمامی شئون حیات اقتصادی بدل میشود. در واقع، تمامی ضمانتهای مالی در عرصهی صنعت، متأثر از قدرت پولی است. تمامی تصمیمات از قبیل اینکه آیا کارخانهی صنعتی جدیدی باید راهاندازی شود یا کارخانهای قدیمی نوسازی و گسترش یابد، اینکه آیا به تأمینکنندهای که انواع کالاها را تأمین میکند باید سرمایهی بیشتری تزریق کرد تا بتواند کسب و کار خود را بیش از پیش گسترش دهد یا نه، در حال حاضر در دفاتر خصوصی بانکها و بانکداران اتخاذ میشود. به همین ترتیب، توزیع کالاها نیز بیش از پیش به یک مسألهی مالی بدل میگردد. گزافه نیست که گفته شود صنایع اصلی ما در حال حاضر، همانقدر در فکر زوایای صنعتی کارند که به مسائل مالی میاندیشند. بازار سهام است که قیمت اغلب اقلام مشابهی را که در سراسر جهان تولید میشوند و قیمت مواد خام را تعیین میکند و هر آن که امید دارد بتواند در بازار رقابت دوام بیاورد و رشد کند، ناگزیر است بتواند از مکانیزمهای بازار سهام به نفع خود بهره بگیرد. در یک کلام، با اطمینان خاطر میتوان ادعا کرد که امروزه تمامی فعالیتهای اقتصادی به این سمت تمایل دارند که به معاملات تجاری بدل شوند.
صنعت تولید برق بهترین نمونه است. این صنعت از بدو تأسیس، شکل تازهای را عرضه کرد. تا پیش از آن، صنایع بزرگ ممالک سرمایهداری وقتی سفارشی میگرفتند و پس از انجام عملیات لازم کار را تحویل میدادند، وظیفهی خود را تمام شده میپنداشتند. هر کارخانهی بزرگی در هر شهر عمدهای نمایندهای داشت که این نماینده میتوانست در واقع نمایندهی چندین شرکت دیگر هم باشد و آنقدرها دنبال کسب مشتری تازهای هم نبود، اما با ورود صنعت برق همهی این عوامل دگرگون شدند. بنیانگذاران این صنعت در زمرهی اولین کسانی بودند که به این نتیجه رسیدند که یکی از اولین و اصلیترین وظایف هر صنعتی این است که برای خود بازار دست و پا کند. آنها چه کردند؛ دنبال جلب مشتری رفتند. آنها از یکسو کوشیدند تا خریداران را کنترل کنند. برای مثال، با خرید سهام مثلاً شرکتهای قطار شهری که به تدریج برقی میشدند یا خرید و احداث شرکتهای جدید، توانستند بر نهادهایی که کالاهای تولیدی شرکتهای برقی را سفارش میدادند مسلط شوند یا نفوذ قابل توجهی به دست آورند و عملاً کنترل خرید را به دست گیرند. اگر هم لازم میافتاد، مدیران شرکتهای برقی شرکتهای تازهای پدید میآوردند تا برای کالاهایی که تولید میکردند، تقاضا فراهم آورند. موفقترین شرکتهای برقی تاکنون شرکتهایی بودهاند که همچون بانکها، در مواقع لزوم شرکتهای تازهای خلق میکردند.
اما این تمام ماجرا نیست. خطمشی دیگر شرکتهای برقی این بود که شعبههایی در نقاط مختلف تأسیس کنند و از ظرفیت بازار، نهایت استفاده را ببرند. در حالی که در گذشته، تکیهی شرکتهای بزرگ به نمایندگانی بود که در اینجا و آنجا داشتند. شرکتهای برقی نمایندگان ویژهی خود را در شهرهای مختلف مستقر کردند و نتیجه این شد که به مشتری مراجعه میشد، نیازهای او مورد توجه قرار میگرفت و در نتیجه، مشتری خدمات بهتر و کاملتری مطابق درخواستهایی که داشت دریافت میکرد.
همه میدانند که شرکت برق آلمان و شرکت فلیکس (۲۱) آلمان در این زمینه پیشتاز بودند. شرکتهای قدیمیتر نیز البته به کندی دنبالهرو آنها شدند. شرکتهای زیمنس (۲۲) و هالسکه (۲۳) تا مدتهای طولانی خود را مهمتر از آن میدانستند که دنبال مشتری بگردند، تا اینکه یکی از مدیران عضو هیأت مدیرهی این شرکتها، به نام برلینر (۲۴) این طرح جدید را مورد پذیرش قرار داد و نتیجه آن شد که این شرکتها موقعیت از دست رفته را دوباره به دست آوردند و از رقبای خود پیش افتادند.
چنین رخدادی بسیار رایج بود و به طور کلی میتوان گفت که تجاری شدن صنعت در واقع شکافی بود که از خلال آن، یهودیان توانستند به عرصهی تولید و انتقال کالاها نفوذ کنند، یعنی همان کاری را انجام دهند که پیشتر در عرصهی تجارت و امور مالی انجام داده بودند.
اما منظور ما طرح این ادعا نیست که تاریخ یهودیان به عنوان دستاندرکاران درجهی اول صنعت، با این رخ دادها آغاز میشود. اصلاً چنین نیست. تا سرمایهداری مدرن بین جنبههای فنی و تجاری تمامی فرآیندهای اقتصادی تفاوت گذاشت، به همان سرعت هم یهودیان در هر دو شاخه نفوذ کردند. در این تردیدی نیست که یهودیان به جنبهی تجاری کار علاقهی بیشتری نشان دادند، اما حتی در اوایل دورهی سرمایهداری هم یهودیان در زمرهی اولین کسانی قرار داشتند که ضمانتهای مالی این یا آن پروژهی صنعتی را به عهده گرفتند.
آنها بانیان صنعت تنباکو بودند؛ خانوادهی مکلنبرگ (۲۵) در اتریش، در لهستان و بوهمیا، یهودیان بودند که صنعت تولید ویسکی را راه انداختند. در برخی از کشورها از جمله فرانسه و اتریش، یهودیان کارخانههای بزرگ چرمسازی داشتند و بزرگترین کارخانههای تولید ابریشم در پروس، ایتالیا و اتریش، به یهودیان تعلق داشت. آنها در هامبورگ کارخانهی جوراب بافی، در فورت کارخانهی تولید عینک، در فرانسه کارخانهی تولید نشاسته و در موراویا (۲۶) کارخانهی نساجی داشتند و تقریباً در همهجا پیشگامان حرفهی دوخت و دوز لباسهای مردانه یهودیان بودهاند. من میتوانم با تکیه به مدارکی که گرد آوردهام، نشان دهم که در سدهی هیجدهم و اوایل سده نوزدهم میلادی یهودیان زیادی بودند که در زمرهی پیشگامان سرمایهداری صنعتی قرار داشتند، اما بر این باورم که اشاره به این جنبه از حیات اقتصادی یهودیان فایدهای ندارد چون این امر منحصر به یهودیان نبوده است. ورود یهودیان به عرصهی صنعت صرفاً شانسی و تصادفی بوده است و به احتمال خیلی زیاد این چنین هم نبود که اگر آنها به صنعت پا نمینهادند، پیشرفت صنعت متوقف میماند. پس اجازه دهید یکی دو مثال مطرح کنم. در لهستان و اتریش موقعیت یهودیان به عنوان مباشران و کارگزاران خانوادههای ثروتمند، این فرصت را برای آنها فراهم آورد تا به عنوان تولیدکنندگان ویسکی دست به کار شوند. در سایر کشورها، سرمایهگذاریهای آنها در صنعت تنباکو پیآمد مستقیم موقعیت ممتاز آنها در دربار خانوادههای سلطنتی بود که از آن رهگذر، انحصار تجارت تنباکو را به دست گرفته بودند. در اکثر موارد، فعالیتهای تجاری و اقتصادی آنها سبب شد تا بتوانند کالاهای تولید شده را انبار کنند و در مواردی که امکانپذیر بود، از آن کالاها فرآوردههای جدیدی بسازند، کما اینکه در صنعت نساجی چنین میکردند و از پارچههای انبارکردهی خود لباس میدوختند، اما این کار منحصر به یهودیان نبود و افراد غیریهودی زیادی نیز در این فرآیند دست داشتند، اما البته در مورد تجارت لباس، یهودیان کم و بیش قدرت برتر بودند و مالکان انحصاری این حرفه به حساب میآمدند. تجارت لباس، حرفهای اساساً متعلق به یهودیان بود و در نهایت از آنها خیاطان قابلی ساخت.
اما بعد از همهی این حرفها باید گفت که نفوذ و تأثیر یهودیان بر فعالیتهای صنعتی تا موضوع تجارتی کردن صنعت پیش نیامده بود، آنقدرها هم زیاد و پررنگ نبود. منظورم زمانی است که در هر صنعت مدرنی، کار مدیریت و سازماندهی جا افتاد و همه با آن آشنا شدند و انتقال فردی از صنعتی به صنعت دیگر امکانپذیر شد و به معنای آن نبود که او همهی استعداد و مهارت خود را از دست خواهد داد. جنبهی تکنیکی کار حالا خود به جنبهای فرعی از صنعت بدل شده است. در نتیجه، اصلاً غریب نیست که فردی کار خود را در حرفهی چرمسازی آغاز کند و در نهایت به آهنگری خبره بدل گردد و در این فاصله مدتی هم تولید کنندهی مشروبات الکلی یا فرآوردههای شیمیایی باشد. در گذشته، آن کسی که در امور صنعتی سرمایهگذاری میکرد خود خبرهی آن صنعت بود، اما امروزه، سرمایهگذاران شاخههای صنعتی شاید چیزی از آن صنعت ندانند. آیا اصلاً میتوان تصور آن را هم کرد که آلفرد کروپ (۲۷) بنیانگذار صنایع کروپ، چیزی جز تسلیحات نظامی بسازد یا بورسیگ (۲۸) چیزی جز ماشین آلات صنعتی و ورنر فن زیمنس (۲۹) کالایی جز وسایل برقی تولید کند؟ آیا اصلاً میتوان تصور کرد که اچ. اچ. مایر (۳۰) در صدر شرکتی جز شرکت بیمه لوید (۳۱) آلمان تکیه بزند؟ از دیگرسو، اگر راتنا (۳۲)، دویچ (۳۳)، برلینر، آرنولد (۳۴)، فریدلندر (۳۵) یا بالین (۳۶) همین فردا دست به هر کار تازهای بزنند، باز هم آدمهای موفقی خواهند بود. چرا؟ چون آنها عقل تجاری دارند و آنقدرها مهم نیست که در چه شاخهای فعالیت کنند.
معمولاً چنین گفته میشود که هر مسیحی از شاخهای فنی آغاز و سیر صعودی خود را از آنجا طی میکند، اما یهودیان به عنوان دلالان و تاجران سیار یا کارمندان آغاز میکنند و از آنجا سیر صعودی خود را در پیش میگیرند.
خیلی خوب و مفید بود اگر از میزان سهم یهودیان در فعالیتهای صنعتی امروز با خبر بودیم، اما دستمایهی چندانی برای تحقیق در این زمینه در اختیار نداریم. لاجرم باید به یک تخمین تقریبی بر پایهی تعداد یهودیانی که امروزه مدیران شرکتها و کارخانههای بزرگ صنعتی هستند، بسنده کنیم. البته این روش اصلاً رضایتبخش نیست. چطور میتوان با اطمینان مشخص کرد که کدام یک از آنها یهودیاند و کدام نیستند؟ برای مثال، چند نفر میدانند که آقای هیگن (۳۷) اهل کلن که بیش از هر مرد دیگری در آلمان در هیأتهای مدیرهی شرکتهای مختلف حضور دارد، در اصل لوی (۳۸) خوانده میشد؟ اما سوای این، صرف عدد و رقم هم اصلاً نمیتواند معیار تأثیر و نفوذ باشد. افزون بر آن، در بعضی از شرکتها قابلیتهای حرفهای معیاری برای عضویت در هیأت مدیرهی آن شرکت نیست و در برخی دیگر، بر طبق قانونی نانوشته ولی رایج، یهودیان را در مقامات مدیریتی قرار نمیدهند و به آنها اعتماد نمیکنند. بنابراین، ارقامی که به دست آمده فقط نشانگر درصد کمی از نفوذ یهودیان است.
این اطلاعات و آمار از آخرین ویرایش کتاب «راهنمای شرکتهای سهامی عام آلمان» گردآوری شده است. در مورد صنایع برقی فقط شرکتهایی با سرمایه دستکم شش میلیون مارک مدّنظر قرار گرفته، در مورد صنایع شیمیایی، فقط شرکتهایی با سرمایه دست کم پنج میلیون مارک، در صنایع ماشینسازی و نساجی چهار میلیون مارک و در دیگر صنایع، سرمایه دست کم سه میلیون مارک، ملاک بوده است.
اما این ارقام گویای چه نکتهای هستند؟ آیا نفوذ یهودیان در صنایعی که نام برده شده، زیاد بوده است یا اندک؟ به عقیدهی من این نفوذ، دست کم از نظر کمّی بسیار بزرگ بوده است. باید به خاطر داشت که جمعیت یهودیان که تقریباً یک سوم کل مشاغل مدیریتی را به خود اختصاص داده و تقریباً یک چهارم مجموع مدیران عضو هیأتهای مدیره را تشکیل میدهند، فقط یک صدم جمعیت کل امپراتوری آلمان است. ورنر زمبارت
ادامه دارد…
قسمت قبلی این مقاله ؛ قسمت بعدی این مقاله
پینوشتها:
1. Abraham Goldsmith / 2. Benjamin Goldsmith / 3. Augsburger Allgemeine Zeitung / 4. Baron Hirsch / 5. Strousberg / 6. Continental / 7. Crédit Mobilier / 8. Isaac Pereire / 9. Emil Pereire / 10. Fould – Oppenheim / 11. Mallet Freres / 12. Torlonia / 13. Solomon Heine / 14. Kaiserlich Koenigliche / 15. S. M. Rothschild / 16. Darmstadter / 17. Hess / 18. Berliner Disconto Gesellschaft / 19. David Hausemann / 20. Deutsche Bank / 21. Felix / 22. Siemens / 23. Halske / 24. Berliner / 25. Mecklenberg / 26. Moravia / 27. Alfred Krupp / 28. Borsig / 29. Werner Von Siemens / 30. H. H. Myer / 31. Lioyd / 32. Rathenau / 33. Deutsch / 34. Arnold / 35. Friédlander / 36. Ballin / 37. Hagen / 38. Levy
منبع: ورنر سومبارت (۱۳۸۴)، یهودیان و حیات اقتصادی مدرن ، رحیم قاسمیان ، تهران، نشر ساقی، دوم.
تنها با یک کلیک به کانال تلگرام اندیشکده مطالعات یهود بپیوندیم: