یهود و دیدگاه سرمایه‌داری

یهود و رشد دیدگاه سرمایه‌داری (۲)

سلسله مقالات یهودیان و حیات اقتصادی مدرن (قسمت یازدهم) دیدگاه سرمایه‌داری

پیش‌تر به کتاب مرجع «کلک زدن» اشاره کرده بودیم، که در اوایل سده‌ی هیجدهم میلادی انتشار یافته بود. ظاهراً این کتاب خوانندگان زیادی داشت، زیرا ظرف چندین سال، چندین بار تجدید چاپ شد. وقتی به مطالب مندرج در آن نگاهی می‌اندازیم، این پرسش به ذهن خطور می‌کند که آیا نشانی از صداقت و راستی در جهان باقی مانده است یا خیر؟ البته این درست است که این برداشت ماحصل تمرکز نمونه‌های بسیاری از موارد کلک‌زدن و کلاه‌برداری، در صفحاتی قلیل است، اما حتی با در نظر گرفتن این واقعیت نمی‌توان منکر آن شد که در آن روزها قاعدتاً باید کلاه‌برداری و کلک‌زدن رواج زیادی می‌داشت که این همه مورد توجه بود و حتی اگر هنوز تردیدی در این مورد وجود دارد، شاهدانی هستند که می‌توانند آخرین تردیدها را برطرف کنند. یکی از نویسندگان آلمانی در این‌باره چنین می‌نویسد:

«امروزه (۱۷۴۲) به ندرت می‌توان کالایی پیدا کرد که در آن تقلبی صورت نگرفته باشد.»

تعداد امریه‌هایی که در مورد اجتناب از تقلب انتشار یافته بسیار است که از آن جمله می‌توان به فرامین سلطنتی نظیر فرمان منتشره در سال ۱۴۹۷ مقررات پلیس نظیر امریه صادره در آگسبورگ در سال ۱۵۴۸ و مقرراتی که خود محافل تجاری وضع می‌کردند نظیر مقررات لوبک (۱۸) در سال ۱۶۰۷ اشاره کرد، که همگی در مورد خلافکاری‌های بازرگانان و تولیدکنندگان بودند. اما تقلب به هیچ‌وجه به تولید کالا منحصر نمی‌شد و در سایر عملیات تجاری هم رواج داشت. چنین به نظر می‌آید که ورشکستگی‌های ساختگی و دروغین در سده‌های هفدهم و هیجدهم میلادی رواج فراوانی داشت و ظاهراً مشکلی بود که راه حل آسانی نداشت. در طی این دوره، بارها و بارها به موارد متعدد شکایت از ظهور دوباره و مستمر آن برمی‌خوریم. در واقع، اخلاقیات بی‌بندوبار بازرگانان انگلیسی در سده‌ی هفدهم زبانزد همگان بود. گفته می‌شد که فریبکاری و تقلب، گناه همیشگی بازرگانان انگلیسی است. یکی از نویسندگان سده‌ی هفدهم چنین می‌نویسد:

«بازرگانان ما با زیاده‌خواهی بی‌پایان برای سودجویی، این پیام را به جهانیان می‌رسانند که اگر دست آنها بود، سر تمام مردم دنیا کلاه می‌گذاشتند.»

اگر چنین بود، پس چه دلیلی داشت که فقط یهودیان مورد شماتت قرار بگیرند و انگشت‌نما شوند؟ و آیا واقعاً می‌توان در رفتار بازرگانان یهودی چیزی که به طور مشخص یهودی و خلاف اصول جاافتاده زمانه باشد، پیدا کرد؟ به نظر من، پاسخ به این پرسش مثبت است.
من بر این باورم که آن ویژگیِ مشخصاً یهودی از این قرار است که فقط پای این یهودی یا آن یهودی در اینجا و آنجا در شکستن قوانین و بی‌توجهی به مقررات و عرف در میان نبود، بلکه کلّ جامعه‌ی یهودیان در آن دخالت داشتند. رفتار تجاری یهودیان بازتاب‌گر دیدگاه پذیرفته شده در میان بازرگانان یهودی بود. بنابراین، یهودیان هرگز بر این باور نبودند که کار خلافی انجام می‌دهند یا مقررات اخلاقی تجارت را زیر پا می‌گذارند. به اعتقاد آنها، کارشان مطابق با نظام درونی جامعه‌ی یهود بود که در نظر آنها نظام کامل و بی‌نقصی بود. آنها خود را به حق می‌دانستند و دیدگاه طرف مقابل را غلط و احمقانه می‌پنداشتند. ما اینجا از خطاهای عمده که در همه‌جا غلط و ناپسند شمرده می‌شود و عموماً مورد سرزنش و تقبیح قرار می‌گیرد، حرف نمی‌زنیم چون باید بین مقررات اصلی و پایه‌ای هر نهاد حقوقی مثلاً مالکیت بر زمین و املاک و مقرراتی که با پیشرفت جامعه تحول می‌یابند، تفاوت قایل شد. تا مالکیت هست، دزدی به عنوان یک خطای بزرگ محسوب می‌شود اما دیدگاه‌های مردم در اعصار مختلف در مورد مفهوم کسب سود با هم متفاوت بوده است. دزدی در مقوله‌ی اصلی و پایه‌ای جای می‌گیرد و کسب سود در مقوله‌ی مقرراتی که با پیشرفت جامعه تحول می‌یابند.
تردید وجود ندارد که یهودیان در نحوه‌ی خاصّ فعالیت‌های تجاری خود، در هر دو مورد خلاف‌هایی انجام داده‌اند. در ایام خیلی دور، یهودیان کارهایی انجام دادند که در همه‌جا و همه‌ی احوال، مذموم شمرده می‌شد. برای مثال، آنها همواره متهم می‌شدند که کالاهای مسروقه را می‌پذیرند و روی آنها معامله می‌کنند. اما کلّ جامعه‌ی یهود به عنوان یک پیکر منسجم، کارهایی از این قبیل را محکوم می‌کند و به همین خاطر باید گفت که درست مثل معتقدان به هر دین و آیینی، یهودی خوب و صادق داریم و یهودی بد و فریب کار. اگر معدود یهودیانی بودند که به فریب و تقلب معتاد شده بودند، این عده، رو در روی اکثریت یهودیان و مسیحیانی قرار می‌گرفتند که به فریب و تقلب اعتقادی نداشتند و بر این باور بودند که این‌گونه اعمال با استانداردهای پذیرفته شده‌ی صداقت و درستی همخوانی ندارد. مدارک متعددی در تأیید این نظریه وجود دارد. تاریخ یهودیان در هامبورگ نمونه‌ی بارزی از آن است. در سده‌ی هفدهم میلادی یهودیان پرتغالی تا حدودی مسئولیت رفتار درست و صادقانه‌ی تجاری یهودیان تازه‌وارد آلمانی را در برابر مقامات شهر به عهده گرفتند. به محض این‌که این تازه‌واردان به شهر پا نهادند، به برادران دینی خود قول دادند که از خرید و فروش اجناس دزدی اجتناب کنند و در ضمن از انجام هرگونه معاملات پنهانی و مشکوک بپرهیزند. در یک مورد، بزرگان یهودی آلمانی به محضر یهودیانی که مسئولیت آنها را به عهده گرفته بودند احضار شدند و به آنها به خاطر چند مورد نقض عهد اخطار داده شد. در یک مورد دیگر نیز به این خاطر که یهودیانی اموال دزدی را از سربازان خریده بودند، به آنها اخطار دادند.
نکته‌ای که قصد تأکید بر آن را دارم، باید در ملاحظه و بررسی اتهامات مطروحه علیه یهودیان در سال‌های آغازین سرمایه‌داری به خاطر داشته شود؛ اتهاماتی که به طور کلی، چندان بی‌پایه و اساس هم نبودند اما البته خطاهایی نظیر دزدی یا قبول اموال مسروقه که در همه جا و از نظر همه مذموم است، نباید در این مقوله در نظر گرفته شود. یهودیان نیز درست مانند مسیحیان از چنین اقداماتی متنفر بودند و آنها را محکوم می‌کردند، اما اقداماتی که باید مورد توجه ما قرار گیرد، اقداماتی است که همه‌ی یهودیان انجام می‌دادند و گرچه خلاف عرف و قوانین جامعه بود، اما یهودیان آنها را خطا و خلاف نمی‌دانستند و از زاویه‌ی دیدشان اقداماتی نبود که با عرف جامعه‌ی یهود و قوانین حاکم بر آن در تضاد قرار داشته باشد. از بررسی در این زمینه، به چه برداشت‌هایی دست پیدا می‌کنیم؟
به این نکته پی می‌بریم که یهودیان بیش از همسایه‌های غیریهودی خود، دیدگاه تجاری داشتند. او کسب و کار را به صرف انجام کسب و کار ادامه می‌داد. او با بارقه‌ای از روحیه‌ی واقعاً سرمایه‌داری بر این باور بود که کسب سود در وهله‌ی اول قرار دارد و این هدفی است که بر تمام اهداف دیگر در تجارت برتری دارد.
بهتر از کتاب خاطرات گلوکل فن هاملن (۱۹) که به واقع معدن اطلاعات است و به بهترین وجهی زندگی و نحوه‌ی تفکر یهودیان در اوایل عصر سرمایه‌داری را به نمایش می‌گذارد، منبعی سراغ ندارم. خانم گلوکل که همسر یک بازرگان ساکن هامبورگ بود، در فاصله‌ی سال‌های ۱۶۴۵ تا ۱۷۲۴ می‌زیست، یعنی دوره‌ای که طی آن جوامع یهودی هامبورگ و آلتونا (۲۰)، به ناگهان شاهد کامیابی اقتصادی چشمگیری شدند. از هر نظر، این زن درخشان را باید نمونه‌ی عالی یهودیان آن ایام به حساب آورد. نحوه‌ی روایت او به خاطر سادگی و طراوت ذاتی خود، خواننده را مجذوب می‌کند. هر وقت که این کتاب را می‌خوانم که طی آن شخصیت این زن باتجربه جلوی چشمم شکل می‌گیرد، همواره به یاد مادر گوته (۲۱)، خانم رات (۲۲) می‌افتم.
اگر فقط از این کتاب درخشان برای نشان دادن اهمیت بارز و مسلط پول بر زندگی یهودیان آن دوره یاد می‌کنم، به این خاطر است که به اعتقاد من، این ویژگی پول‌دوستی و مهم جلوه دادن امور مالی باید امری عام در میان یهودیان بوده باشد چون این ویژگی در زن با استعداد و خارق‌العاده‌ای نظیر خانم گلوکل نیز به وضوح خودنمایی می‌کند. حقیقت این است که در نزد او و همچنین تمامی افرادی که او از آنها در این کتاب نام می‌برد، پول حرف اول و آخر است. موضوع تجارت و سرمایه‌گذاری در این کتاب فضای کمی را اشغال می‌کند، اما او در ۶۰۹ مورد در این کتاب ۳۱۳ صفحه‌ای، از پول،‌ دارایی، سود و نظایر آن حرف می‌زند. اگر در کتاب شخصیت‌های دیگری و عملکرد آنها مطرح می‌شود، به نوعی موضوع پول هم در میان می‌آید و از همه مهم‌تر این‌که در کتاب از انتخاب همسر مناسب صحبت می‌شود؛ البته مناسب از نظر مالی. برای گلوکل به همسری دادن فرزندانش، هدف اصلی فعالیت‌های تجاری او به حساب می‌آید. او می‌نویسد:

«مردی که قرار بود برای دخترانم همسر مناسبی دست و پا کند، در ضمن با پسرم نیز ملاقات کرد و آن دو در مورد زن مناسبی که همسر پسرم شود، کم و بیش به توافق رسیدند، اما معامله به خاطر هزار مارک به هم خورد.»

به دفعات با مواردی از این دست روبه رو می‌شویم. او در مورد ازدواج دومش چنین می‌گوید:

«بعد از ظهر بود که همسرم با اهدای حلقه طلای با ارزشی که وزنش یک اونس بود، با من ازدواج کرد.»

من هنوز نمی‌توانم این مفهوم ازدواج از پیش تعیین شده را درک کنم، اما این امری عادی و رایج در میان یهودیان بود و یکی از نشانه‌های توجه خاصّ یهودیان به امور مالی به حساب می‌آمد و به‌ویژه حاکی از آن بود که آنها چگونه حتی به ارزشمندترین چیزهای زندگی هم از دیدگاه صرفاً تجاری نگاه می‌کنند و آن را با پول می‌سنجند. برای مثال، حتی بچه‌ها هم در نظر آنها ارزش مالی دارند. یهودیان آن ایام از این زاویه به فرزندان خود می‌نگریستند. گلوکل چنین می‌نویسد:

«همه‌ی آنها بچه‌های عزیز من هستند و خداوند همه‌ی آنها را ببخشد، چه آنهایی که برایشان کلی پول خرج کردم و چه آنانی که خرجی روی دست من نگذاشتند.»

ارزش مالی ایشان نیز به قابلیت ازدواج آنها بستگی داشت که بسته به وضعیت بازار فرق می‌کرد. دانشمندان، محققان و مدرسان و فرزندان ایشان، هواخواهان فراوان داشتند. در یک مورد به این نکته برمی‌خوریم که پدری از سرمایه‌گذاری روی فرزندان خود سخن می‌گوید. سولومون میمون (۲۳) از ثروتمندان عصر خود بود و معمولاً در همین رابطه از میزان ثروت او صحبت می‌شد. گفته می‌شود:

«او در یازده سالگی چنان با تلمود آشنا بود که همه به دنبال او بودند و می‌خواستند که او شوهر آینده‌ی دخترشان باشد. پدر طمع‌کارش با روحیه‌ی کاسب‌کارانه‌ای که داشت، به او دو دختر پیشنهاد کرد و از او خواست تا بدون آن‌که حتی آنها را ببیند، یکی را انتخاب کند.»

مواردی از این دست آن‌چنان زیاد بودند که می‌توان نتیجه گرفت که ظاهراً روال عادی و معمولی و هم همین بوده است.
اما این اعتراض می‌تواند مطرح شود که فقط یهودیان نبودند که به پول اهمیت ویژه می‌دادند و مسیحیان نیز برای ثروت و دارایی ارزش خاصی قایل بودند، اما نکته اینجا است که مسیحیان به صراحت به این امر اذعان نمی‌کردند و در واقع دورویی و ریاکاری در پیش می‌گرفتند. مسلماً در این بیان اعتراضی، درصدی از حقیقت وجود دارد. بنابراین باید بگویم که یهودیان براساس سادگی و ساده‌لوحی، به این امر اعتراف می‌کردند که پول مرکز ثقل حیات آنها است و واقعیتی است که در زندگی به آن توجه خاص دارند و هیچ تلاشی هم در کتمان این حقیقت انجام نمی‌دادند. اما ارتباط عقاید رایج در سده‌های هفدهم و هیجدهم با آن ویژگی‌های خاصی که مدّنظر ما است، چگونه است و به چه وسیله می‌توان با توجه به این عقاید، به درک بهتری از آن ویژگی‌ها دست یافت؟ به نظر می‌رسد که در مورد این موضوع، اجماع همگانی وجود دارد و تئوری ما را تقویت می‌کند. در آن دوره که سرمایه‌داری مراحل نخستین و توسعه نیافته‌ی خود را می‌گذراند، یهودیان به عنوان نمایندگان چشم‌انداز اقتصادی ویژه‌ای شناخته می‌شدند که در آن کسب سود، هدف نهایی همه‌ی فعالیت‌های تجاری بود. نه رباخواری عامل متمایز کننده‌ی او از مسیحیان بود، نه سودجویی و نه جمع‌آوری مال و منال، بلکه فقط و فقط این‌که او به صراحت و بی‌آن‌که اعتقادی به نادرست بودن این امر داشته باشد، با وسواس تمام و بدون رحم و شفقت فقط به دنبال کسب سود بیشتر بود و حفظ منافع تجاری خود را بر هر چیز دیگری ارجحیت می‌داد، وگرنه موارد متعددی هست که در آن از مسیحیان رباخوار بد گفته می‌شود که بدتر از یهودیان هستند. این گفته رایج بود که:

«یهودی به راحتی روح خود را به شیطان می‌فروشد و از بیان این نکته نیز ابایی ندارد، اما مسیحیانی هم هستند که کسب و کار شیطانی خود را زیر ظاهر پرهیزکارانه‌ی مسیحی خود پنهان می‌کنند.»

لازم است به یکی دو مورد از آرای معاصران آن دوره اشاره کنیم. کشیش جان مگالوپلیس (۲۴) در هیجدهم ماه مارس سال ۱۶۵۵ چنین می‌نویسد:

«این یهودیان در زندگی فقط یک هدف دارند و آن هم این است که اموال مسیحیان را به چنگ آورند… . آنها در هر چیز فقط از زاویه‌ی سودپرستی خود نگاه می‌کنند.»

او در جای دیگری، عقیده‌ی تندتری نسبت به آنها ابراز می‌کند و می‌نویسد:

«به تعهدها و قول‌های یهودیان ساکن آنجا (برزیل) اصلاً نباید اعتماد کرد. آنها نژادی بی‌دین و ترسو هستند که دشمن همه‌ی جهان و به ویژه مسیحیان به حساب می‌آیند و اصلاً برایشان اهمیتی ندارد که خانه‌های مسیحیان در آتش بسوزد، مادام که گرمایی از آن آتش هم به ایشان برسد و مرگ صدها هزار مسیحی را به این ترجیح می‌دهند که صد کرون ضرر دامنشان را بگیرد.»

حتی آدمی نظیر ساواری که برخورد دوستانه و مهربانانه‌ای نسبت به یهودیان دارد نیز نمی‌تواند از انتقاد از آنها صرف‌نظر کند. او می‌نویسد:

«یهودی واقعی تاجری است که ربا می‌گیرد، کسی است که می‌کوشد تا هر جور شده سودی جور کند و طرف معامله‌ی خود را می‌چاپد.»

او در ادامه می‌نویسد:

«مردم می‌گویند وقتی کسی گیر تاجری می‌افتد که در معامله سخت‌گیر و خسیس است و مو را از ماست می‌کشد، در واقع گیر یهودی افتاده است. این درست است و اولین کسی که این جمله را ادا کرد که معامله، معامله است، یک مسیحی بود اما تردیدی وجود ندارد که این یهودیان بودند که آن را سرمشق فعالیت‌های تجاری خود قرار دادند و در معاملات خود به کار بردند.»

در همین رابطه می‌توانیم به این نکته اشاره کنیم که در میان تمامی ملل مختلف، یهودیان به عنوان افرادی سودجو که علاقه‌ی ویژه‌ای به پول دارند، شناخته می‌شوند. برای مثال، در مجارستان این گفته بر سر زبان‌ها است که:

«حتی یهودیان هم مریم مقدس ما را می‌پرستند.» (سکه‌ی طلای این کشور، نقشی از مریم را بر خود دارد)

و در روسیه می‌گویند:

«زرد رنگ محبوب یهودیان است.»

و در آلمان هم جمله‌ی مشابهی رواج دارد:

«زرد محبوب‌ترین رنگ در میان یهودیان است.»

سرمایه‌داری یهود

این سودپرستی که یهودیان آن را مشروع می‌دانند، زیربنای اصلی رفتارهای تجاری و خط مشی اقتصادی آنها است و در عین حال، عامل اصلی تمام شکایت‌هایی است که علیه آنها به گوش می‌رسد. یهودیان در وهله‌ی اول، به مرزبندی میان فعالیت در حرفه‌های مختلف اعتقادی نداشته‌اند و در صورت لزوم آدم‌هایی بوده‌اند که در چند عرصه‌ی مختلف تجاری یا در زمینه‌ی خرید و فروش کالاهای مختلف فعالیت می‌کردند. حال آن‌که عرف زمانه حکم می‌کرد که هر کاسبی فقط روی یک شغل و رشته تمرکز کند.
به دفعات این شکوه را می‌شنویم که یهودیان خود را به یک رشته‌ی تجاری محدود نمی‌کنند و هر کار سودآوری که پیش می‌آمد، انجام می‌دادند و بنابراین، نظم و ترتیبی را که مقامات صنفی آرزو می‌کردند حفظ کنند، برهم می‌زدند. هدف یهودیان این بود که خود را به یک فعالیت تجاری یا خرید و فروش یک نوع کالا مقید نکنند. یهودیان آرزوی آن داشتند که دامنه‌ی تجارت خود را در جهات مختلف گسترش دهند. کشیش جان مگالوپلیس در سال ۱۶۵۵ در ضمن از این شکوه می‌کند که:

«یهودیان سعی دارند با هدایت تمامی تجارت به سوی خود، بازرگانان انگلیسی را از بین ببرند.»

سر جوزیا چایلد نیز در این مورد چنین می‌نویسد:

«یهودیان آدم‌های زیرکی‌اند که در عرصه‌های مختلف تجارت سر می‌کشند.»

گلوکل فن هاملن نیز درباره‌ی کسب و کار پدر خود چنین می‌نویسد:

«کار او خرید و فروش سنگ‌های قیمتی و کالاهای دیگر بود، چون همان‌طور که می‌دانیم، هر یهودی آدم همه فن حریفی است.»

نمونه‌های متعددی از شکایات اصناف آلمان علیه این خط مشی یهودیان در تجارت در عرصه‌های مختلف وجود دارد، اما یهودیان به این دسته‌بندی کسب و کارهای مختلف به مرزهای مشخص و از پیش تعیین شده اعتقادی نداشتند. در سال ۱۶۸۵ مقامات شهر فرانکفورت از این شکوه می‌کردند که یهودیان در هر شاخه‌ای از کسب و کار موجود در بازارهای این شهر، از جمله در خرید و فروش نخ ابرایشم، در پارچه فروشی و کتاب فروشی دست دارند. یهودیان به این خاطر که یراق‌های طلایی را از یراق‌سازان نیز ارزان‌تر می‌فروختند و در اقداماتی مشابه نیز دست داشتند، مورد انتقاد بودند.
شاید دلیل این تمایل به خرید و فروش انواع و اقسام کالاهای مختلف و متنوع در این باشد که انبوهی کالاهای مختلف که اغلب آنها کالاهایی بودند که مردم نزد آنها به گرو می‌گذاشتند و چون از پرداخت پولی که وام گرفته بودند عاجز می‌ماندند، در انبارهای آنها جمع می‌شد و طبعاً فروش آن کالاها با موضوع مرزبندی خرید و فروش کالاهای مشخص میان بازاریان تضاد پیدا می‌کرد و باعث اعتراض می‌شد. صرف وجود این مغازه‌های فروش اجناس دست دوم، خود خطر تهدید آمیزی علیه نظام مسلط بر تجارت و صنعت آن ایام به حساب می‌آمد.
اما در اینجا مسأله‌ی جالبی خودنمایی می‌کند. آیا بین بی‌اعتنایی یهودیان به قوانین و مقررات صنفی و تأکید آنها بر سودجویی از یک سو و دیدگاه خصمانه‌ی آنها با نحوه‌ی تجارت آن ایام، ارتباطی وجود دارد؟ آیا هدف یهودیان این بود که این اصل را جا بیندازند که تجارت باید باز و بی‌قید و بند و فارغ از نظریه‌های حاکم بر مبانی تجارت باشد؟ به نظر می‌آید که پاسخ این سؤال مثبت است. تجارت در سده‌ی هیجدهم میلادی در فرانکفورت را تجارت یهودی می‌خواندند و علت این بود که تجارت شهر در آن ایام به طور عمده، محدود به واردات بود که در آن آدم‌های مختلفی دست داشتند که فقط معدودی از ایشان آلمانی بودند و بیشترین بازار مصرف آن کالاها هم در خود فرانکفورت پیدا می‌شد. در اوایل سده‌ی نوزدهم که بازار آلمان از فرآورده‌های بنجل و ارزان انگلیسی سرشار شد که اغلب آنها در بازارهای عمده فروشی به فروش می‌رسید، اعتقاد بر این بود که دست‌اندرکاران واردات این کالاها یهودیان بوده‌اند. بازارهای عمده فروشی هم به طور عمده، در دست یهودیان بود. از سوی دیگر، چون تجارت اقلام تولیدی نیز تا حدّ بسیار زیادی در دست یهودیان متمرکز بود، می‌شد نتیجه گرفت که کلّ تجارت کالا در انگلیس تحت کنترل یهودیان قرار داشت. مردم می‌گفتند:

«بازرگانان یهودی مغازه‌های خود را از اجناس خارجی نظیر کلاه، کفش، جوراب، دستکش‌های چرمی، ظروف‌ها و دیگ‌های مسی و فلزی دیگر، وسایل آشپزخانه و انواع لباس پر می‌کنند و اغلب این کالاها با کشتی‌های انگلیسی وارد می‌شوند.»

در فرانسه هم وضع به همین منوال بود. به اعتقاد آنها، یهودیان مرتکب گناه تجاری بزرگ دیگری هم می‌شدند که آن واردات مواد خام بود.
بنابراین می‌توان مشاهده کرد که یهودیان در دستیابی به منافع تجاری خود به مرزهای موجود میان کشورها توجه چندانی نمی‌کردند و در عین حال، به مرزبندی میان شاخه‌های صنعت و تجارت نیز وقعی نمی‌گذاشتند. همه‌ی اینها به کنار، آنها به قواعد رایج عرفی موجود در صحنه‌ی تجارت نیز توجه خاصی نشان نمی‌دادند. پیشتر دیدیم که چگونه در اوایل عصر سرمایه‌داری، موضوع رعایت عرف تجاری به دقت مدّنظر بود و از آن تخطی نمی‌شد، اما یهودیان به طور مستمر این موازین عرفی را نادیده می‌گرفتند. آنها هرکجا که بودند، برخلاف عرف جامعه به دنبال فروشندگان و خریداران می‌رفتند، نه این‌که در مغازه‌های خود منتظر مشتری یا فروشنده بمانند. در این مورد، مدارک فراوانی در دست داریم.
پوست فروشان شهر کونیگزبرگ (۲۵) در سال ۱۷۰۳ شکایتی علیه هرش (۲۶) و موزس (۲۷)، بازرگانان یهودی اقامه کرده و در آن گفته‌اند که آنها به همراه کارگزاران خویش همیشه خارج از مغازه‌های خود بودند و سراغ شکارچیان پوست می‌رفتند و پوست خام را از آنها و به قیمتی به مراتب ارزان‌تر از قیمت بازار می‌خریدند. در سال ۱۶۸۵ جواهرفروشان و طلاکاران فرانکفورت نیز شکایت مشابه‌ای ابراز کرده‌اند. یهودیان به مدد جاسوسان متعددی که داشتند، تمامی طلاها و نقره‌ها را زودتر از بقیه خریداری می‌کردند و بازرگانان مسیحی ناگزیر بودند برای خرید طلا و نقره به یهودیان مراجعه کرده و نیازهای خود را از بازرگانان یهودی تأمین کنند. چند سال پیش از آن، کلّ جامعه‌ی بازرگانان آن شهر علیه یهودیان شکایت کرده و مدعی شده بودند که یهودیان گوش به زنگ می‌نشینند و در فرصت مناسب، مشتری را از چنگ بازرگانان مسیحی درمی‌آورند و عملاً کسب و کار بازرگانان مسیحی را خراب می‌کنند. از آن هم پیشتر، در سال ۱۶۴۷ خیاطان فرانکفورت در عریضه‌ای به این نکته اشاره کرده بودند که یهودیان باید از مداخله در امر فروش لباس‌های تازه منع شوند و نوشته بودند:

«نکته‌ی دردناک تری که باید به آن اشاره کرد، این است که یهودیان در کمال راحتی و آزادی عمل، در بازار شهر بالا و پایین می‌روند و در حالی که کیسه‌هایی مملو از لباس و انواع اشیای دیگر حمل می‌کنند و گاه چند شتر یا قاطر همراه دارند، به سراغ تازه‌واردان شهر می‌روند و هرآنچه را که این تازه واردان لازم دارند به آنها عرضه می‌کنند و به ترتیب، ما را از نان روزانه‌مان محروم می‌کنند.»

عریضه‌ای از این قدیمی‌تر مربوط به سال ۱۶۳۵ نیز در دست است که در آن بازرگانان ابریشم از این شکایت کرده‌اند که یهودیان در مناطقی به مراتب دورتر از محله‌ی یهودیان، در کافه‌ها و مسافرخانه‌های مختلف شهر رفت و آمد می‌کنند تا از هر فرصتی که دست می‌دهد، برای خرید و فروش کالا استفاده‌ی حداکثر را به عمل آورند. هر وقت سر و کله‌ی سربازان و فرمانده‌های آنها در شهر پیدا می‌شود، یهودیان چه در خفا و چه به صورت علنی، به سوی آنها هجوم می‌برند و با برخی خیاطان مشهور که مغازه‌های بزرگ دارند کنار می‌آیند تا اجناس و کالاهای خود را در آنجاها به سربازان نشان دهند و آنها را به خرید ترغیب کنند.
سندی در مورد شکایت بازرگانان براندنبورگ مربوط به سال ۱۶۷۲ در دست است. در این شکواییه چنین آمده است:

«یهودیان به عنوان دستفروشان دوره‌گرد به روستاها و شهرهای کوچک می‌روند و کالاهای خود را به ساکنان این مناطق عرضه می‌کنند و مردم این مناطق چون امکان دیگری ندارند، عملاً مجبورند از یهودیان خرید کنند.»

از فرانکفورت هم شکایت مشابهی شنیده می‌شود که در این مورد جزئیات بیشتری نیز مطرح شده است. گفته می‌شود که یهودیان دنبال مشتری می‌روند. اگر مسافرانی وارد شهر شوند، یهودیان به هتل محل اقامت آنها می‌روند. در مورد اشراف به قصرهای محل سکونت آنها سرکشی می‌کنند و در مورد دانشجویان، به خوابگاه‌های آنها سر می‌زنند. در شهر نیکولسبرگ (۲۸) در اتریش نیز این شکایت مطرح بود که یهودیان تمام تجارت، دارایی‌ها و کالاهای شهر را به سوی خود جلب کرده‌اند. آنها بیرون دروازه‌های شهر منتظر می‌مانند و می‌کوشند با مسافرانی که هنوز در راه هستند دوست شوند و عملاً بازار تجارت را از دست تاجران مسیحی درآورند و به سمت خود هدایت کنند.
یکی از نویسندگان مطلع اوایل سده‌ی نوزدهم میلادی در این مورد که چگونه یهودیان همواره دنبال مشتریان جدید بودند، اطلاعات جالبی ارائه می‌دهد. او می‌نویسد:

«یهودیان به این کار عادت داشتند و همیشه به انواع اماکن عمومی نظیر مسافرخانه‌ها و رستوران‌ها سر می‌زدند و با خواندن اعلامیه‌ها و بولتن‌های خبری، خوب می‌دانستند که در کجا امکان معامله وجود دارد و سعی می‌کردند از برنامه‌ی ورود و خروج مسافران باخبر شوند و به گفت‌وگوهای مسافران گوش می‌دادند تا بفهمند که اوضاع اقتصادی چه کسی خراب است تا سراسیمه خود را به او برسانند و اجناس او را به ارزان‌ترین قیمت خریداری کنند.»

در خیابان‌های اصلی شهر که مرکز خرید و فروش بود، نیز کم و بیش اوضاع مشابهی جریان داشت. در واقع گاه می‌شد که بازرگانان دست عابران را می‌گرفتند و می‌کوشیدند به اصرار جنسی به او بفروشند. این روش مراجعه به مشتری در شهرهای امروز رواج فراوان دارد و شناخته شده است. در پاریس و سده‌ی هیجدهم نیز همین روش جریان داشت و فروشندگان لباس‌های دست دوم، بیش از بقیه به آن مبادرت می‌کردند و می‌دانیم که اغلب آنها یهودی بودند. یکی از توصیفات چنین صحنه‌ای، چنان جذاب است که نمی‌توانم از ذکر آن در اینجا خودداری کنم:

«دلالان این مغازه‌هایی که مثل قارچ در همه‌جا سبز می‌شوند، با داد و فریاد غیرمتمدنانه‌ای مشتریان خود را صدا می‌زنند و وقتی یکی از آنها توانست پای مشتری را به مغازه‌ی خود بکشاند، دیگر مغازه‌داران همان راسته نیز دعوت‌های خود را با صداهای بلند و کَرکننده‌ای تکرار می‌کنند. زن و بچه و نوکر و کلفت و همه‌ی دارودسته‌ی این مغازه‌داران به سر مشتری می‌ریزند و از او می‌خواهند تا به درون مغازه‌شان پا بنهد… . گاه آنها دست یا شانه‌ی مشتریان محترم را می‌گیرند و آنها را علی‌رغم میل باطنی خودشان، به درون مغازه می‌کشانند. این مغازه‌داران چنین رفتار ناشایسته و ناپسندی را وسیله‌ی تفریح و سرگرمی خود قرار داده‌اند.»

ما عین همین قصه را از مسافری می‌شنویم که در حول و حوش همان ایام در آلمان سیاحت کرده بود:

«قدم زدن در خیابان‌هایی که در آنها یهودیان مغازه دارند، مایه‌ی دردسر شده است. آنها دست از سر مردم برنمی‌دارند و سر هر پیچ و گذر به عابران مراجعه می‌کنند و از آنها می‌خواهند تا به مغازه‌ی ایشان سری بزنند. آنها مدام از عابران می‌پرسند: چیزی لازم ندارید؟ جنسی نمی‌خواهید؟ می‌خواهید این کالا را بخرید؟ آن یکی را چطور؟ یا دوره‌گردی پیشه می‌کنند تا از قید و بند پرداخت تعرفه‌های گمرکی خلاص شوند.»

یکی دیگر از نویسندگان آن دوره چنین می‌نویسد:

«یهودیان به سادگی ایوان جلوی خانه‌های خود را به مغازه تبدیل می‌کنند و از این بابت شرم ندارند. آنها گاه چند تیر و تخته به هم متصل می‌کنند و درست جلوی خانه به کاسبی مشغول می‌شوند. او در جلوی هر خانه‌ای که بتواند وارد شود، بساطی پهن می‌کند و گاه راه ورودی خانه را مغازه می‌کند. بعضی از ایشان نیز یک گاری اجاره می‌کنند و آن را به فروشگاه سیار خود مبدل می‌سازند. بعضی از این یهودیان چنان بی‌شرم هستند که گاری خود را درست روبه‌روی مغازه‌ای قرار می‌دهند و همان اجناسی را که مغازه‌دار عرضه می‌کند، به مشتریان عبوری ارائه می‌دهند.»

شعار و هدف یهودیان این بود:

«باید مشتری را به طرف خود کشاند و توجه او را جلب کرد.»

اما آیا هدف و شعار همه‌ی صنایع بزرگ امروز، غیر از این است؟ آیا سازمان‌ها و شرکت‌های بزرگ تجاری، هدف و آرمان غیر از این در سر دارند؟
این خط مشی هنگامی جا افتاد که کاسبان به فکر بهره‌برداری از تبلیغات افتادند. سر و صدای کرکننده‌ی مغازه‌داران، امروزه به تبلیغات گوناگون کالاهای مختلف تبدیل شده است که نقشی حیاتی در زندگی تجاری مردم ایفا می‌کند. اگر قرار است یهودیان را مبدع نظام جلب مشتری بدانیم، در آن صورت، ایشان را باید پدران تبلیغات امروزی هم بشناسیم. من البته دلایل کافی و محکم برای اثبات چنین ادعایی در دست ندارم. برای اثبات آن، به بررسی دقیق صفحات قدیمی‌ترین روزنامه‌ها نیاز است تا بتوان نام افرادی را که در آنها آگهی داده‌اند، به دست آورد. تاکنون بررسی دقیق و جامعی در مورد کلّ موضوع تبلیغات به عمل نیامده است. تنها شاخه‌ای از تبلیغات که تاکنون مورد بررسی نسبتاً جامع و دقیقی قرار گرفته، تاریخچه‌ی تبلیغات تجاری شرکت‌ها و کارخانه‌ها است. با این همه، می‌توانم یک یا دو موردی را نشان دهم که خود گواه ارتباط یهودیان با تبلیغات و چاپ آگهی‌های تبلیغاتی در روزنامه‌ها است.
قدیمی‌ترین تبلیغی که من می‌شناسم، در شماره‌ی ۶۳ نشریه‌ی فوسیشه زایتونگ (۲۹) مورخ بیست و هشتم ماه مه سال ۱۷۱۱ چاپ شده و در آن چنین آمده است:

«به اطلاع عموم می‌رساند که یک بازرگان هلندی (یهودی؟) به منزل آقای بولتزن (۳۰) در خیابان یهودیان وارد شده و با خود انواع و اقسام چای با بهترین کیفیت را نیز همراه آورده است و قصد دارد که آنها را به قیمت‌هایی بسیار مناسب به فروش برساند. علاقمندان بهتر است هرچه زودتر به فروشنده مراجعه کنند چون ایشان بیش از هشت روز در این شهر اقامت نخواهند کرد.»

اولین آگهی مندرج در متن روزنامه مربوط به سال ۱۷۵۳ است و در هلند به چاپ رسیده است. آگهی دهنده یک متخصص چشم به نام لازار (۳۱) بود. یک آگهی قدیمی چاپ شده در آمریکا که نمی‌دانم قدیمی‌ترین آگهی به چاپ رسیده در این کشور هست یا نه هم در تاریخ هفدهم ماه اوت سال ۱۷۶۱ و در نشریه‌ی نیویورک مرکوری (۳۲) به این شرح به چاپ رسیده است:

«هایمن لوی (۳۳) واقع در خیابان بایارد (۳۴)، بهترین کفش و وسایل حفاری را به فروش می‌رساند. ابزار و ادوات جنگی نیز موجود است.»

ادامه دارد… ورنر زمبارت

قسمت قبلی این مقاله  ؛  قسمت بعدی این مقاله

پی‌نوشت‌ها:
18. Lübeck / 19. Glückel Von Hameln / 20. Althona / 21. Goethe / 22. Frau Rat / 23. Solomon Maimon / 24. John Megalopolis / 25. Konigsberg / 26. Hirsch / 27. Moses / 28. Nikolsbarg / 29. Vossische Zeitung / 30. Boltzen / 31. Laazer / 32. NewYourk Mercury / 33. Hayman Levy / 34. Bayard

منبع: ورنر سومبارت (۱۳۸۴)، یهودیان و حیات اقتصادی مدرن ، رحیم قاسمیان ، تهران، نشر ساقی، دوم.

تنها با یک کلیک به کانال تلگرام اندیشکده مطالعات یهود بپیوندیم:

تلگرام اندیشکده مطالعات یهود

همچنین ببینید

در آستانه‌ی شکست دلار

در آستانه‌ی شکست دلار

کشورها با دو راهبرد خط شکست دلار را پی گرفته‌اند؛ جایگزینی ذخایر طلا به‌جای دلار به‌عنوان پشتوانه ارزی و انعقاد پیمان‌های دوجانبه و چندجانبه پولی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

10 + پنج =