سلسله مقالات یهودیان و حیات اقتصادی مدرن (قسمت بیستوسوم) زندگی یهودیان
در ادوار و قرون متمادی، قوم بنیاسرائیل، چه براساس انتخاب و چه براساس تطبیق، قومی مهاجر و بیاباننشین بوده است.
قصهی اسارت بابلی بهنحوی که در عهد عتیق آمده است، این فرضیه را تأیید میکند. در کتاب دوم پادشاهان، فصلهای ۱۴ و ۲۵ چنین آمده است:
«نبوکد نصر پادشاه بابل، اهالی اورشلیم را که شامل فرماندهها و سربازان، صنعتگران و آهنگران میشوند و تعدادشان به دههزار نفر میرسید. به بابل تبعید کرد و فقط افراد فقیر را در آن سرزمین باقی گذاشت. بعد از اخراج دوم اهالی بابل، فرمانده لشکر نبوکد نصر، افراد فقیر و بیچیز را باقی گذاشت تا در آنجا کشت و زرع کنند.»
این مهاجران و آوارگان هر که بودند، چندان تردیدی نیست که کشاورزان واقعی در میان آنها حضور نداشتند. کشاورزان حتی بعد از مهاجرت دوم و به اسارت گرفته شدن مهاجران، بر سر اراضی خود ماندند و تکان نخوردند.
مهاجرت در واقع نوعی فرآیند انتخابی بود که طی آن بهترین عناصر یهودی که هیچوقت موافق زندگی جاافتادهی مبتنی بر کشاورزی نبودند، ناگزیر شدند تا غرایز نهفتهی بیاباننشینی خود را زنده کنند و از طریق زندگی در شهر که بهطور عمده متکی بر تجارت بود، ادامهی حیات دهند.
ما هرگز نمیبینیم که این یهودیان مهاجر که مبدأ آنها چه از فلسطین بوده یا از یهودیه، مراکز یا شهرهای کشاورزی یا نظایر آن برپا کرده باشند. در عوض چه میبینیم؟ این را میبینیم که یهودیان در اقصا نقاط جهان و در میان ملل غریبه و ترجیحاً در شهرهای بزرگ پراکنده شدند و در آن مناطق به کسب و کار پرداختند تا به زندگی ادامه دهند. هرگز نمیشنویم که بعد از کسب مال و منال به زاد و بوم خود برگشته باشند، کما اینکه یهودیان سوئیس، مجارستان یا ایتالیا هرگز چنین نکردند. تنها عاملی که آنها را به وطن ایشان پیوند میداد، عامل دین بود. اگر هم به وطن اول خود بازمیگشتند، بهخاطر شرکت در مراسم مذهبی سالانه بود که اینهم خود یک خصلت بیاباننشینانه است، چون آنها در اصل و نسب بیاباننشین بودند.
رفته رفته فلسطین حالت مرکزیت خود را در حیات یهودیان از دست داد و یهودیان روز به روز بیشتر در نقاط مختلف جهان پراکنده شدند. در آن ایام کمتر جایی را میشد پیدا کرد که جمعیت یهودی نداشت و در بعضی نقاط تعداد یهودیان بر غیریهودیان میچربید. فیلو (Philo) فهرستی از کشورهایی را که در زمان او جمعیت یهودی داشتند به دست میدهد و اضافه میکند که یهودیان در بسیاری از شهرهای اروپا، آسیا، لیبی، در مناطق ساحلی و در دشتها زندگی میکنند. نویسندگان دیگری نیز به این نکته اشاره کرده و گفتهاند که جمعیت یهودیان در سراسر جهان، از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب پراکنده بودند.
این مهاجرتها در چه جهات جغرافیایی انجام گرفت؟ در اواخر سدهی پنجم میلادی بابل تخیله شده بود. این تخیله ابتدا به کندی صورت میگرفت و بعد شدت یافت و یهودیان به مناطق مختلف جهان سفر کردند که از آنجمله میتوان به عربستان، هند و اروپا اشاره کرد. بعدها در سدهی سیزدهم میلادی سیل مهاجران از انگلستان، فرانسه و آلمان بهسوی جزایر پیرنی که در آن جمع کثیری از یهودیان مهاجر از فلسطین و بابل از پیش حضور داشتند، سرازیر شدند. گروهی هم به قلمروهای شاهنشین شرق اروپا روانه شدند که در آنجا هم یهودیانی از پیش بودند که در قرن هشتم و از طریق دریای سیاه خود را به آن نواحی رسانده بودند.
در اواخر قرون وسطا، اسپانیا و پرتغال از یکسو و روسیه و لهستان از سوی دیگر، دو کانون بزرگ حضور یهودیان، سوای خاورمیانه، به حساب میآمدند. اما در دل این مهاجرتهای بزرگ، مهاجرتهای فراوان دیگری هم رخ میداد. یهودیان اسپانیا و سپس یهودیان روسیه در سراسر جهان پراکنده شدند. روند مهاجرت از روسیه و لهستان روندی پایدار بود تا اینکه در اواخر سدهی نوزدهم میلادی موج عظیم مهاجرت یهودیان شرق اروپا به آمریکا آغاز شد. آمریکا مأوای جدید یهودیان شده بود.
بنابراین، یهودیان از جایی به جای دیگر میرفتند. این سفر دائم و مهاجرت پایانناپذیر، در افسانهی «یهودی سرگردان» تجلّی یافته است. آنها چون به امنیت خود اطمینان نداشتند، اصلاً فکر استقرار و ماندن نمیکردند. علاقهای هم به استقرار نداشتند.
اما شهر مدرن امروزی هم چیزی جز یک بیابان عظیم نیست که از آب و هوای گرم بیابانی فاصله گرفته و همچون بیابان، ساکنان خود را ملزم میسازد تا چون بیاباننشینها شوند. به این ترتیب، غرایز قدیمی بیاباننشینی که طی سدهها در نهاد یهودیان و به مدد فرآیند انطباق با محیط پنهان مانده بودند، دوباره سر برآوردند و جالب اینجا است که اصول و مبانی انتخاب، این غرایز را در آنها تقویت کرده بود.
این جماعت پرشور و بیقرار که نهتنها چهل سال، بلکه چهار هزار سال در دشتها و بیابانها آواره و سرگردان بودند، سرانجام به کنعان خود رسیدند، به آن ارض موعودی رسیدند که قرار بود آنها را از تمام سرگردانیها و آوارگیها نجات دهد.
آنها سپس به شمال اروپا کوچ کردند و در آنجا با اقوامی آشنا شدند که در ایامی که یهودیان از واحهای به واحهی دیگر میرفتند، در سرزمین خود ساکن شده، زمین را شخم زده بودند و تفاوت آنها با یهودیان درست همتای تفاوت اسب سنگین و کند اروپایی با اسبهای سرکش و تندروی عربی بود.
دلیلش هم این است که مردم شمال نسبت به مردم ساکن سرزمینهای گرم و خشک، ارتباط و پیوندی عمیقتر با طبیعت برقرار میکردند. در شمال، آدمها حتی وقتی درختها را قطع میکردند، باز هم بخشی از طبیعت بودند. در شمال ارتباطی عاشقانه و دوستانه بین انسان و طبیعت وجود دارد که اهالی جنوب از آن سر در نمیآورند. در جنوب، طبیعت را وسیلهای برای ارتقای تمدن میدانند. این مردم حتی وقتی زمین را شخم میزنند، با طبیعت غریبهاند. در زندگی روستایی جنوب، زندگی در طبیعت و با طبیعت وجود ندارد، علاقه و پیوندی با گیاه و درخت، دشت و تپه، حیوانات وحشی و پرندگان دیده نمیشود.
آیا در این تردیدی هست که این محیطهای متفاوت الزاماً پیآمدهای مختلفی بههمراه داشته و به انحای مختلف بر آدمها اثر مینهند؟ آیا نمیتوان مدعی شد که ویژگیهای خاص یهودیان، خصلتهای خود را از هزاران سال آوراگی و سرگردانی بهدست آورده و این خصلتها متأثر از این آوارگیها بوده است؟ پاسخ به این پرسش البته مثبت است.
سابقهی تاریخی غالب خانوادههای اروپایی، به اجداد کشاورز، آهنگر یا ریسندهی آنها میرسد. اما در مورد یهودیان چنین نیست. آنها قرنهای متمادی نه کشاورز بودند و نه صنعتگر، هرگز چیزی اختراع نکردند، اما متفکر بودند و کار ذهنی میکردند. بنابراین، چندان جای تعجب ندارد که برخی استعدادها در آنها در طی مرور زمان رشد کرد و به ثمر رسید. در شیوهی زندگی یهودیان کار فکری جای خاصی دارد.
یهودیان آدمهایی هستند که خود را به سادگی با محیط وفق میدهند و از تحرک بیم ندارند. بیاباننشینها میدانستند که اگر بخواهند در مبارزهی برای تنازع بقا ادامهی حیات بدهند باید تطبیقپذیر و پر تحرک باشند، اما کشاورزان جاافتادهی شمال را با این ویژگیها آشنایی نبود. قانون زندگی بیابانی حکم میکند که هم شخص و هم داراییهای او از تحرک سریعی برخوردار باشند. شتر و اسب باید بتوانند فرد بیاباننشین و مایملک ارزشمند او را به سرعت از نقطهای به نقطهی دیگر برسانند و در مواقع هجوم نیروهای دشمن، به سرعت او را فراری دهند. این تحرک حتی در شرایط عادی هم نیازمند استعداد سازماندهی و رهبری است، اما کشاورز بینیاز از این چیزها است. خیش و گاو سنگینتر و کندتر از آن هستند که بتوان آنها را به سرعت از جایی به جای دیگر منتقل کرد.
همین مقایسه را در مورد شهر و کشور هم میتوان انجام داد. اگر به تاریخ قوم یهود نگاهی بیندازیم، خواهیم دید که آنها از لحظهای که از رود اردن عبور کردند تا همین امروز این تحرک را در خود حفظ کردهاند.
در مورد یهودیان، آوارگی هزار سالهی ایشان این خصلت بیاباننشینی را در آنها تقویت کرد. در تمام این ایام تصویر ارض موعود در پیش چشم ایشان بود، هدف و مقصدی بود که باید به آن میرسیدند، پایگاهی که باید به آن دست مییافتند، مقصدی که همیشه پیش رو داشتند. درست همتای مسافری که از نفس سفر لذت نمیبرد و فقط در فکر رسیدن به مقصد است، فقط هدف است که ارزش دارد.
تأکیدی که بر هدف و نتیجهگیری گذاشته شد این اثر را داشت که فکر استفاده از پول برای قرض دادن را مطرح کرد و به تدریج پول به هستهی اصلی شبکهی سرمایهداری بدل شد.
اما برای دستیابی به هدف، فقط تحرک کافی نبود و باید انرژی جسمانی و فکری فراوانی هم مکمل آن میشد. اولین نسل مهاجران یهودی حتماً از تحرک و انرژی فراوانی برخوردار بودند و اقامت آنها در میان اقوام شمالی موجب تقویت این خصایص شد.
از دل بیابانهای بی پایان و از دل فعالیتهای شبانی، شیوهی متفاوتی از زندگی برمیخیزد، که مبتنی بر سرمایهداری است. در بیابان، محدودیتهای فعالیتهای اقتصادی وجود ندارد. تعداد گلّه ظرف چند سال چندین برابر میشود، اما البته به همان سرعت هم در اثر گرسنگی، کم آبی یا بیماری از بین میروند. بنابراین در شبانها اندیشهی سود و بهره ریشه میگیرد و مفهوم تولید نامحدود به واقعیت میپیوندد. از همین رو است که بیاباننشین را میتوان موجِد سرمایهداری نامید. از آنجا است که رابطهی سرمایهداری و یهودیت بهتر روشن میشود.
اما فقط بیابان و بیابانگردی نبود که بر شخصیت یهودیان اثر نهاد. عوامل دیگری هم بود که شاید به اندازهی آن تأثیر نداشت، اما به هر حال، مکمل آن به حساب میآمد.
عامل اول پول بود که یهودیان به آن سخت علاقه داشتند و از آن محافظت میکردند. پول بر سرشت آنها اثری جاودانی بر جای گذاشت و در عین حال هماهنگ با آن بود. چون دو عاملی که دست به دست هم روحیهی یهودیان را شکل میدهد، در پول به هم میرسند؛ بیاباننشینی و آوارگی.
پول جای چندانی نمیگیرد، قابل حمل و نقل است و آب و خاک حاصلخیز لازم ندارد. توجه دائمی به پول سبب شد تا توجه یهودیان از یک نگاه کیفی و طبیعی به زندگی، به یک دیدگاه کمّی و انتزاعی تغییر کند. یهودیان تمام اسرار نهفته در پول و ویژگیهای آن را درک کرده بودند و با قدرتهای اسرارآمیز آن آشنایی داشتند. یهودیان سلطان پول و از خلال آن، سلطان جهان شدند.
آیا آنها دنبال پول رفتند یا اول پول سراغ آنها آمد و آنها به تدریج خود را با آن انطباق دادند؟ به هر حال، هر کدام از دو حالت فوق رخ داده باشد، وضع در نهایت به نفع آنها خاتمه یافت.
در ابتدا چنین به نظر میرسد که پول زیادی به سمت آنها سرازیر شد یا شاید بهتر باشد که بگوییم سنگهای قیمتی زیادی به دست آنها رسید و یهودیان بهتدریج از آنها سکه ضرب کردند. به عقیدهی من هرگز در جایی درج نشده است که حجم عظیمی از طلا و نقره در دورهی پادشاهان در فلسطین جمع شده بود. گفته میشود که داوود در لشکرکشیهای خود، انبوهی طلا و نقره به غنیمت گرفت و افزون بر آن، هدایای فراوانی نیز به صورت طلا و نقره، دریافت کرد. در کتاب دوم سموئیل، بخش ۸ آمده است:
«هدورام (Joram) هدایایی از طلا و نقره و مفرغ به داوود داد. داوود همهی این هدایا را با طلا و نقرههایی که خود به غنیمت گرفته بود، وقف خدایان کرد.»
داستانهایی از مصرف طلا و نقره در احداث خیمه مقدس و نیز در ساختن معبد مقدس میخوانیم که گواه کثرت آنها است و بیهوده نیست که در کتاب دوم تواریخ، بخش اول آمده است:
«در روزگار سلیمان، نقره و طلا در اورشلیم مثل ریگ بیابان فراوان بود.»
کشتیهای شاه سلیمان به اوفیر سفر میکردند و با خود طلاهای فراوان به ارمغان میآوردند. به همین خاطر است که اشعیا (Isaiah) از این مینالد که:
«خداوند به این علت قوم بنیاسرائیل را ترک کرده است که سرزمین ایشان از گنجهای طلا و نقره پر شده و مردم آنها را پرستش میکنند و خداوند این گناه را نخواهد بخشید.»
بر سر این همه فلزات گرانبها چه آمد؟ ربیها و محققان تلمود در این مورد تحقیق کرده و به این نتیجه رسیدهاند که آنها همه نزد بنیاسرائیل باقی ماند. نهتنها این ثروت در اسرائیل باقی ماند، بلکه تمام پولهایی که در خلال قرنهای متمادی جمع شده بود نیز با یهودیان ماند. از سوی دیگر، نباید از هدایت و مالیاتهای مردم و زائرانی که به معبد مقدس میرفتند غافل ماند. سیسرو از اینکه همهساله پولهای گزافی از نقاط مختلف ایتالیا به سوی اورشلیم سرازیر میشد، بسیار گلهمند بود.
از این دو راه یعنی هدایا و مالیاتها، پولهای گزافی به سوی یهودیان سرازیر میشد و چندین رخداد تاریخی گواه صحت این مدعا است. برای مثال، میتریداتس (Mithridate) بیش از هشتصد خمره پول از معبد مقدس برداشت و آنها را در جزیرهای سرمایهگذاری کرد. سیسرو هم به موارد دیگری از نقل و انتقال عظیم داراییهای گزاف اشاره میکند، و اما از زائران. تعداد آنها بسیار زیاد بود و تعداد کنیسههای یهودی در اورشلیم هم که برای ایجاد تسهیلات در کار زایران احداث شده بودند نیز فراوان بود. تردیدی وجود ندارد که زائران چونان منابع ثروتی بودند که بهسوی اورشلیم سرازیر میشدند و لاجرم بسیاری از اهالی این شهر ثروتی اندوخته بودند و آنقدر داشتند که بخشی از آن را وام بدهند و بهره بگیرند. حتی مقامات دینی یهود هم در این کار دست داشتند و در کتابهای متعددی آمده است که آنها هدایای فراوان میگرفتند و ابایی نداشتند که یک کسب و کار وامدهی نیز برای خود دست و پا کنند.
مسألهی مهم بعدی این است که دریابیم آیا یهودیان خودشان راز قدرت پول را دریافتند و خودشان بودند که مکانیزم پول قرض دادن را نهادینه کردند یا آن را از اهالی بابل آموختند. در حال حاضر تردیدی وجود ندارد که در بابل و پیش از آمدن یهودیان به آن شهر، پول آزادانه دست به دست میشد، ولی هیچ اطلاع موثقی از این نداریم که آیا پولی هم قرض داده میشد یا نه و اگر این کار رواج داشت، تا چه حد پیش رفته بود.
آنقدرها مهم نیست که بابلیها بودند که این مرغ تخم طلا را پدید آوردند یا یهودیان، مهم این است که رخدادهای بعدی، کار پول قرض دادن را به یهودیان آموخت و آنها را به خبرگان این کار بدل ساخت. آوارگیهای پیاپی ایشان این الزام را به دنبال آورد که یهودیان همواره داراییهای خود را به صورت اموال ساده و قابل حمل و نقل درآورند و چه چیزی قابلحملتر از پول و جواهر پیدا میشد؟
بنابراین، یهودیان یاد گرفتند که پول را عاشقانه دوست بدارند. میدیدند که فقط به مدد پول است که میتوانند قدرتهای جهان را مطیع خود گردانند. پول به وسیلهای بدل شد که آنها و البته همهی پولداران عالم توانستند به مدد آن قدرت را به دست گیرند، بیآنکه خود از نظر جسمی قدرتمند باشند. مردمی که پایگاه اجتماعی مهمی نداشتند، به مدد استفادهی ماهرانه از فوت و فن پول قرض دادن، توانستند فئودالهای قدرتمند زمانه را تحت کنترل خود درآورند.
خب، این از نقش پول در توسعه و گسترش موقعیت اجتماعی و اقتصادی یهودیان. حال به مورد دیگری میرسیم که برخی آن را حتی از پول هم مهمتر میدانند. منظورم گتو یا محلههای یهودینشین است.
تردیدی وجود ندارد که گتو به نحو خاصی بر موقعیت اجتماعی یهودیان اثر نهاد. گتو سبب شد که بقیه از آنها متنفر شوند. حتی امروزه هم بخش اعظم یهودیان ساکن گتو را کسانی تشکیل میدهند که به طبقات فرودست اجتماع تعلق دارند و برادران دینی ایشان هم به آنها به همین چشم نگاه میکنند. جایی در تاریخ یهود، این تضاد میان یهودیان گتونشین و برادران رها شده از گتوها، بهصورت تقابل دیدگاههای یهودیان سفاردی در برابر یهودیان اشکنازی متجلّی شد. سفاردیها به اشکنازیها با تحقیر مینگریستند و آنها را گدایان سمج و مزاحمی میدانستند.
به هر حال، در اشکنازیها زندگی در گتوها پیآمدهای محسوسی به جا نهاد و رفتارهایی در آنها پدید آورد که همواره با آنها باقی ماند و بر فعالیتهای اقتصادی آنها اثر نهاد. این رفتارها تا حدی رفتارها و عادتهای آدمهای طبقهی فرودست اجتماعی بود، ولی در یهودیان، با آن خلق و خوی خاص ایشان، پیآمدهای غریبی به بار میآورد. مثلاً میتوان به کلکهای حقیرانه، مزاحمت، فقدان غرور فردی، بی ملاحظگی و نظایر آن اشاره کرد. این عادات در فتح سنگرهای اقتصادی فئودالیسم نقش مهمی ایفا کردند.
اما نباید در اهمیت این عناصرِ صرفاً بیرونی اغراق کرد. این عناصر در برخوردهای اجتماعی با یهودیان، شاید برای این یا آن شخص اهمیت داشته باشد، ولی با توجه به دستآوردهای عظیم و چشمگیر اقتصادی یهودیان، نباید به آنها بیش از حد بها داد. تردیدی وجود ندارد که یهودیان ویژگیهای دیگری داشتند که به آنها کمک کرد تا بر جهان مسلط شوند، وگرنه این دسته از خصوصیات ظاهری آنقدرها مؤثر نبودند.
یکی دیگر از جنبههای زندگی در گتوها هست که بار بیشتری داشته است. منظورم تأثیر آن بر خلق شخصیت ذاتی یهودیان است که بسیار مؤثر بوده است. اگر همانطور که پیشتر دیدیم، این ویژگیها از نیاز به استقرار در میان یهودیان سر زدند، پس باید گفت که زندگی در گتوها به آنها شدت بیشتری بخشید. این ویژگیها از پیش حضور داشته و در یهودیان نهادینه شده بودند.
گتو در عین حال همان تأثیر را در جهت دیگری هم به جا نهاد و بر نیروهای دوگانهای که در ثبات و یکنواختی ویژگیهای یهودیان نقش داشتند، تأکید نهاد. این ویژگیهای دوگانه عبارت بودند از: دین و تولید نسلهای خالص.
دین و ازدواج درون خانوادگی دو زنجیر آهنینی بودند که یهودیان را به هم پیوند میدادند و آنها را در طی سدهها و سالها یکپارچه نگاه داشتند. اگر این زنجیرها شل میشد، چه اتفاقی میافتاد؟ کار من در اینجا پاسخ دادن به این پرسش نیست. چون تا زمانی که میبینیم یهودیان نفوذ خاص خود را بر حیات اقتصادی اعمال میکنند که کماکان چنین میکنند، میتوانیم فرض را بر این بگذاریم که این زنجیرها همچنان قوی و پابرجا هستند.
منبع: ورنر سومبارت ، یهودیان و حیات اقتصادی مدرن ، ترجمه رحیم قاسمیان ، تهران، نشر ساقی، چاپ دوم. زندگی یهودیان
زندگی یهودیان ، زندگی یهودیان
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
زندگی یهودیان ، زندگی یهودیان