مریمیه: از فریتیوف شوان تا سید حسین نصر (۱۱) رسوایی فریتیوف شوان
ماجرای پرونده شوان
بهنوشتهی سجویک، تعداد اندکی از وجود «محافل نخستینگرا» مطلع بودند، و این محافل را از نصر و لینگز پنهان میکردند. [۱] معهذا، اسناد و نامههای موجود در «دوسیه گلسه» ثابت میکند که نصر و لینگز، و کسان دیگر که با گلسه در ارتباط بودند، حداقل از حوالی نیمه سالهای ۱۹۸۰ میدانستند در بلومینگتن چه میگذرد.
از جمله باید استناد کرد به نامهی هفت صفحهای ۲۴ اوت ۱۹۸۶ سیریل گلسه به سیدحسین نصر که دربارهی مخاطرات وضع ناهنجار شوان و پیروانش در بلومینگتن به نصر هشدار داده است. [۲] توضیحات مارک کاسلو نشان میدهد که لینگز «تجاهل» میکرد، یعنی تعمداً میکوشید خود را بیخبر از ماوقع نشان دهد. کاسلو مینویسد:
«آخرین بار که با لینگز صحبت کردم، به او درباره محافل برهنه نخستینگرای شوان گفتم. او در مقابل چشمان من منکر وجود آن شد… اکنون مستندات فراوان درباره این محافل وجود دارد. کوشیدم برایش توضیح دهم که اعضای فرقه بهطور سازمانیافته دروغ تحویل او میدهند. من شاهد بودم که این محافل را از لینگز پنهان میکردند. لینگز چنان میترسید که اعتقاد به اسطوره موقعیت «پیامبرگونه» شوان را از دست بدهد که ترجیح میداد به من حمله کند و در جهل باقی بماند بهجای اینکه حقیقت را ببیند که برایش توضیح میدادم. پس از این گفتوگو، دیگر برای لینگز احترام قائل نبودم. متأسفانه، او تا زمان مرگش در ۲۰۰۵ به فریب دادن خود ادامه داد.» [۳]
رسوایی سال ۱۹۹۱ ضربهی بزرگی بر شوان وارد کرد. ماجرا با مارک کاسلو آغاز شد. کاسلو در نقاشی تبحّر داشت و از نزدیکان شوان بود. کاسلو در ژوئیه ۱۹۹۱ به جیم ریچاردسون [۴] مأمور پلیس ایالتی ایندیانا، مراجعه کرد و جریان «محافل نخستینگرا» و مسائل درونی کلنی اینورنس فارم را شرح داد و گفت که شوان در «محافل نخستینگرا» دختران نوجوان را مورد سوءاستفاده جنسی قرار میدهد.
تحقیقات بهسرعت آغاز شد بهویژه به این دلیل که پلیس و مقامات قضایی ایندیانا از قبل به مایکل فیتزجرالد مشکوک بودند. دیوید هانتر [۵] معاون دادستان و مسئول قضایی پرونده، بعدها، پس از برکناری، به کاسلو گفت: فرقه «بسیار ثروتمند» است، مقادیر زیادی پول در بانکهای سوئیس دارد و مشکوک است به تجارت کوکائین. ماد موری نیز گفته بود طریقت به «تجارت غیرقانونی» اشتغال دارد ولی مشخص نکرد چه نوع تجارتی. [۶] بههرروی، این مسائل پیگیری نشد و در حد شایعه باقی ماند.
دیوید هانتر؛ معاون دادستان بلومینگتن ایندیانا
پلیس در بازرسی منازل اعضای فرقه، از جمله خانه شارلین رومین، مدارک و فیلمها و عکسهایی بهدست آورد و از ۳۰ نفر بازجویی کرد. در ۱۱ اکتبر ۱۹۹۱ هیئت پنج نفره قضایی، به ریاست خانم قاضی لوسی چرباس [۷] رسماً اتهام شوان را، تحت عنوان «سوءاستفاده جنسی از کودکان تحت فشار و تأثیر مناسک فرقوی»، اعلام کرد. در کیفرخواست گفته شد که شوان، به ترتیب، سه دختر ۱۳، ۱۴ و ۱۵ ساله را با هدف تحریک یا ارضاء جنسی خود مورد دستمالی قرار داده که نقض قوانین ۴۲/۳۵ و ۴۳/۳۵ ایالتی ایندیانا و اگر با اجبار یا تهدید، از جمله تأثیر و فشارهای فرقوی، انجام گرفته باشد مشمول ماده ۸-۴-۴۲/۳۵ است. [۸]
بدینسان، جنجالی بزرگ پدید آمد. بیشتر اعضای کلنی اینورنس فارم، بهجز عدهای اندک، به حمایت از شوان برخاستند. آنان وجود «محافل نخستینگرا»، و در آغوش گرفتن زنان و دختران نوجوان برهنه، را بهکلی منکر شدند. مایکل فیتزجرالد، وکیل فرقه شوان و سخنگوی کلنی اینورنس فارم، اعلام کرد دخترانی که ادعا شده مورد تعرض قرار گرفتهاند در زمان مورد ادعا در جای دیگر بودهاند. [۹]
بهنوشته کاسلو، در آن زمان، سید حسین نصر به او تلفن کرد، و حتی تلفن را به همسرش داد، و هر دو با خواهش و تمنا کوشیدند وی را از پیگیری ماجرا و گفتن حقیقت در دادگاه درباره مناسک «نخستینگرای» شوان منصرف کنند. [۱۰]
در اوج تحقیقات پلیس و تلاش مقامات قضایی برای رسیدگی به پرونده، ناگهان در نیمه نوامبر ۱۹۹۱ رابرت میلر، دادستان، دستور مختومه کردن پرونده را صادر و فردای آن روز دیوید هانتر، معاون دادستان و مسئول پرونده، را اخراج کرد. تیم موریسون [۱۱] مقام قضایی بلندپایه ایندیانا که اهل بلومینگتن است و اکنون بازنشسته شده، از اعمال نفوذ احتمالی برچ بای [۱۲] استاندار ایندیانا (۱۹۸۹-۱۹۹۷)، در پرونده شوان میگوید و مدعی است زمانی که دادستان میلر دستور اخراج هانتر را صادر کرد، برچ بای در اتاق میلر حضور داشت. پس از مختومه کردن پرونده و اخراج هانتر، رابرت میلر در تلویزیون حضور یافت و از شوان عذرخواهی کرد. شوان نیز در تلویزیون ظاهر شد و با تکبر پلیس را راهنمایی کرد که چگونه باید وظایف خود را به درستی انجام دهد.
برچ بای؛ استاندار ایندیانا (۱۹۸۹-۱۹۹۷)
کمی بعد، علیه جیم ریچاردسون پروندهسازی شد و وی، بهرغم برائت، مجبور شد خود را بازنشسته کند. تلاش خانم لوسی چرباس، رئیس هیئت پنج نفره قضات، برای اعاده پرونده نیز به جایی نرسید. دیوید هانتر، مسئول قضایی پرونده شوان، و جیم ریچاردسون، مسئول پرونده شوان در دستگاه پلیس، سالها بیکار و خانهنشین بودند. [۱۳]
رسوایی و مرگ شوان
مختومه شدن پرونده در دستگاه قضایی آمریکا، به رسوایی شوان پایان نداد بلکه آغاز آن بود. عکسهای مناسک عجیب شوان و مریمیها، که در کوران تحقیقات پلیس از خانههای آنها بهدست آمد، بهتدریج در آمریکا و سایر نقاط جهان دست به دست شد و توجه و حیرت کسانی را برانگیخت که با دعاوی شوان و نصر و جریان متنفذ «سنتگرای» ایشان آشنا بودند.
دو سال پس از مختومه شدن پرونده، در دسامبر ۱۹۹۳ ضیاءالدین سردار [۱۴] نویسنده سرشناس انگلیسی پاکستانیتبار، مقالهای جنجالی درباره شوان و نصر منتشر کرد با عنوان «مردی برای تمام فصول». [۱۵] سردار، در مقاله فوق، جملاتی را از نصر در ستایش از شوان نقل میکرد و سپس به شرح ماجرای پرونده شوان میپرداخت.
مقاله ضیاءالدین سردار درباره شوان و نصر و رسوایی بلومینگتن
بدینسان، ماجرای شوان و مناسک درونی مریمیها، هرچند بهتدریج و با کندی، در مجامع آکادمیک و محافل اسلامگرا و ترادیشنالیست آمریکا و اروپا و سایر نقاط جهان رواج یافت.
بهرغم اهمیت سیدحسین نصر در ایران، نهتنها ایران آخرین یا یکی از آخرین کشورهایی است که این موج، از طریق نسخه دیجیتال کتاب حاضر (۲۰۱۳)، در آن منعکس شد، بلکه طی سالهای پس از رسوایی بلومینگتن (۱۹۹۱) تبلیغ شوان و نصر و مریمیه در ایران به اوج رسید.
برخی از کتابهای فریتیوف شوان در ایران
بهنوشته سجویک، شوان سالهای پایانی عمر را به نوشتن و سرودن شعر به آلمانی گذرانید و در ۵ مه ۱۹۹۸ درگذشت. پس از مرگ شوان، کلنی اینورنس فارم ادامه یافت و کاترین شوان و باربارا پری هنوز در آنجا زندگی میکنند. کاترین شوان در واکنش به ماجرای فوق چنین نوشته است:
«تجلی امر قدسی… دشمنی برمیانگیزاند. به این دلیل شیخ از تجربهای دردناک رنج کشید از دست مردمی که علیه او شوریدند و اتهامات دروغین علیه او هوار کشیدند».
اعضای جدا شده مریمیه هریک به راهی رفتند. عدهای به سایر طریقتهای صوفی، بهویژه علاویه اصلی، روی آوردند. عدهای از اسلام روی برگردانیدند؛ بیدین شدند یا به ادیان دیگر گرویدند. و عدهای در زندگی شخصی با مصائب جدّی مواجه شدند.
سجویک میافزاید: دوستان و پیروان قدیمی شوان و مریمیهای سابق هریک بهنحوی ماجرای رسوایی فریتیوف شوان را تحلیل میکنند. بهنظر آنها ماجرای فوق تراژدی عمیقاً تأسفباری بود. برخی معتقدند شوان تحت تأثیر محیط آمریکایی قرار گرفت. برخی ماجرا را به دلیل تأثیرات شارلین رومین بر شوان میدانند. ولی بیشتر ترادیشنالیستهای مریمی معتقدند شوان خالدهگرایی و وحدت متعالی ادیان را با «تلاش احمقانه و غیرممکن برای ایجاد یک دین واحد جهانی» اشتباه گرفت. پاتریک رینگنبرگ [۱۶] در جملهی زیر، در واقع، تلقّی نادرست شوان را از «دین خالده» نقد کرده است:
«رلیجیو پرنیس [دین خالده] تکامل دین جامع نیست که در آخرالزمان نازل شود، یا تجلّی مجدد صورت معنوی عصر طلایی نخستین [پرایموردیال] نیست». [۱۷]
شوان و «نایب»هایش
شوان در سال ۱۹۸۷ سه نفر را بهعنوان «مقدمهای اصلی» خود منصوب کرد که «نایب» خوانده میشدند: سید حسین نصر، مارتین لینگز و جان موری.
«نایب» در واقع «مقدم ارشد» است و سیریل گلسه در طنزهایش، با ارجاع به جان موری، «نایب» را «سگ بزرگ» خوانده است. [۱۸] بخشنامه مورخ ۱۷ اوت ۱۹۸۷ نصر خطاب به اعضای مریمیه موجود است که طی آن به مقامی استناد میکند که «شیخ» (شوان) روز قبل، ۱۶ اوت ۱۹۸۷، به او تفویض کرده است. [۱۹]
با دو «نایب» شوان، لینگز و نصر، آشنا هستیم ولی جان موری را درست نمیشناسیم و در کتاب سجویک و در وبگاه «خرد جهانی» نامی از او دیده نمیشود. کاسلو دربارهی جان موری مینویسد:
او را خیلی خوب میشناختم. فردی کنجکاو و جالب بود؛ بازی را خیلی خوب میفهمید و از کارتها خیلی خوب استفاده میکرد و تابع مطلق شوان بود. [۲۰]
در اواخر سالهای ۱۹۷۰ جان موری و زنش، ماد موری، ساکن آپارتمانی در پولی در حومه لوزان سوئیس، مشرف بر دریاچه لمان، بودند و شوان برای «عبادت» به آنجا میرفت. گفتیم که از سال ۱۹۵۳ آپارتمان شوان در همین محله بود و این همانجایی است که نصر برای اولینبار شوان را دید. [۲۱] و گفتیم که ماد موری از سال ۱۹۷۴ «زن طولی» شوان و تا سال ۱۹۹۱ زن قانونی جان موری بود.
از راست: فریتیوف شوان، کاترین شوان، جان موری، ماد موری، ویتال پری، باربارا پری
در آپارتمان موری، ناگهان در حین «نیایش»، گویی چیزی بر شوان نازل شد، نیایش را رها کرد و به نوشتن پرداخت. این نوشته مقاله «راز جوهر پیامبری» [۲۲] شوان است. [۲۳] با مهاجرت شوان به آمریکا، جان و ماد موری نیز بههمراه او به بلومینگتن نقل مکان کردند و در همسایگی شوان، پس از خانه مایکل فیتزجرالد، میزیستند. گویا، بهرغم نقش ماد موری در پرونده قضایی سال ۱۹۹۱ علیه شوان، در سال ۱۹۹۵ جان موری خواستار ازدواج مجدد با او شد ولی فرقه ممانعت کرد. [۲۴] بهگفتهی کاسلو، جان موری حدود ده سال پیش در گذشت. [۲۵]
پس از استقرار شوان در بلومینگتن (۱۹۸۱)، فردی بهنام گوستاوو پالیت [۲۶] با نام «جنید»، که برادر «حلیمه»، زن استانلی جونز، بود، بهعنوان «مقدم» اداره امور جاری کلنی را بهدست داشت. گوستاوو پالیت با دختری کم سن و سال، ظاهراً از ۱۲-۱۳ سالگی این دختر، رابطه برقرار کرد که منجر به طلاق زنش، ربکا، و برکناری پالیت از سمت «مقدم» شد. ربکا (باطنه) بعداً با باری مکدونالد (ثابت نورالدین، شوهر سابق شارلین رومین) ازدواج کرد.
بهنوشته کاسلو، شوان اصراری به برکناری «جنید» نداشت ولی پالیت زیر فشار کاترین شوان و ماد موری مجبور به استعفا شد. [۲۷] پالیت و یاسمین ۱۶ ساله در اواخر سال ۱۹۸۸ کلنی را ترک کردند و به سندیگو رفتند [۲۸] و گارسیا وارلا (عبدالحق) و استانلی جونز (قدّور) بهعنوان «مقدم» اداره امور را بهدست گرفتند. کاسلو وظایف «مقدم» را در بلومینگتن اینگونه توضیح داده است:
مقدمها کارهای اجرایی را انجام میدادند؛ درس میدادند یا مراسم نیایش را اداره میکردند، نوشتههای شوان را توزیع میکردند و یا در «مجلس» میخواندند و از این کارها. [۲۹]
سیریل گلسه در طنزهایش از جیزس گارسیا وارلا [۳۰] که در فرقه مریمیه بهنام «عبدالحق» شناخته میشود، با تعبیر «مأمور تفتیش عقاید اسپانیا» [۳۱] یاد میکند. [۳۲] گلسه مینویسد:
گارسیا وار تشکیلاتچی سابق کمونیست در اسپانیا بود. زن سابقش، «نور»، میگفت: اگر چیزی را بخواهد هیچ چیز نمیتوان مانعش شود. زمانی که در لندن میزیستند همزمان با دو زن رابطه داشت و از همسرش پنهان نمیکرد. تا اینکه با «معرفه»، زن فعلیاش، آشنا شد. از شوان اجازه خواست تا «نور» را طلاق دهد و شوان بدون کمترین درنگ اجازه داد. «معرفه» نیز کمونیست سابق بود. بهنوشته گلسه، «فقرای اسپانیایی» مورد حمایت خاص «لطیفه» (کاترین شوان) بودند. [۳۳]
بهنوشته سجویک، پس از ماجرای پرونده ۱۹۹۱، شوان، که اینک پیر و خسته بود، نامهای به «مقدم»های اصلیاش نوشت و بازنشستگی خود را از رهبری مریمیه اعلام کرد. لینگز، نصر و «مقدم» شوان در سوئیس، به استعفای او اعتراض کردند. آنها وفاداری خود را به شوان اعلام نمودند ولی عملاً راه خود را در پیش گرفتند. لینگز در بریتانیا، نصر در آمریکا و فرد سوم در سوئیس رهبری شاخههای مریمیه را بهدست گرفتند. مریمیه به فعالیت خود ادامه داد. این سه نفر هر سال برای هماهنگی در قاهره دیدار میکردند. این سه شاخهی مریمیه کوشیدند بیشتر بر اسلام تأکید کنند و چهره اسلامی مریمیه را نمایش دهند. [۳۴]
سجویک از «مقدم شوان در سوئیس» سخن گفته ولی از او نام نبرده است. میدانیم که پس از مهاجرت شوان به آمریکا (۱۹۸۱) مریمیه سوئیس را تیتوس بورکهارت (ابراهیم عزالدین) اداره میکرد. بورکهارت در ۱۵ ژانویه ۱۹۸۴ در لوزان درگذشت. در اواخر سالهای ۱۹۸۰، یعنی پس از مرگ بورکهارت، سیریل گلسه نوشت:
شوان در سوئیس سه مقدم دارد ولی فقط هفت نفر به مجلس مریمیه میآیند. رئیس این هفت نفر هم معتقد است «دین طریقت [مریمیه] اسلام نیست؛ چیز دیگری است که نامش را نمیداند». [۳۵]
از مارک کاسلو درباره این «مقدم شوان» در سوئیس پرسیدم. ابراز بیاطلاعی کرد و گفت مطمئن نیست سجویک درست نوشته باشد. کاسلو افزود: پس از انتقال شوان به آمریکا سوئیس دیگر جای مهمی برای «طریقت» نبود ولی بعضی مریمیها آنجا بودند و شوان خیلی به آنها اهمیت نمیداد. [۳۶] سیریل گلسه هم نوشت:
«هیچکس در رأس مریمیه سوئیس نبود. در شهر بال “عمر” مقدم بود و شاید هنوز زنده باشد. علی دو مینبرگ [هارالد فن مینبرگ] در لوزان بود ولی در رأس مریمیه لوزان یا سوئیس نبود. بورکهارت ممکن است در رأس بوده ولی بسیار بیمار بود و نمیتوانست کاری بکند. شاید “طفیل” در ژنو این جا را پر کرده باشد». [۳۷]
«طفیل» ترادیشنالیستی مجار است که در آینده با او آشنا خواهیم شد. رسوایی فریتیوف شوان
ادامه دارد… رسوایی فریتیوف شوان
نویسنده: استاد عبدالله شهبازی
قسمت قبلی این مقاله ؛ قسمت بعدی این مقاله [بهزودی]
پینوشتها: رسوایی فریتیوف شوان
[۱] Sedgwick, ibid, p. 172.
[۲] Cyril Glasse, Letter to Seyyid Hossein, 24 August 1986. In: The Glasse Dossier, pp. 553-559.
[۳] Koslow, “The Spiritual Fascism of Rene Guenon and His Followers”.
[۴] Jim Richardson
[۵] David Hunter
[۶] Koslow, “Telling Truth to Power”, and “Varieties of Religious Delusions and Fictions”, p. 313.
[۷] Lucy Cherbas
[۸] Koslow, “Telling Truth to Power”.
بنگرید به تعریف ماده فوق در وبسایت قوانین ایالتی ایندیانا:
http://www.in.gov/legislative/ic/code/title35/ar42/ch4.html
[۹] Sedgwick, ibid, pp. 174-175.
[۱۰] Koslow, “Varieties of Religious Delusions and Fictions”, p. 258.
[۱۱] Tim Morrison
برای آشنایی با تیم موریسون بنگرید به این آدرس:
http://www.indiana.edu/~crimjust/non_tenure.php?nav=people
[۱۲] Birch Evans [Evan] Bayh III (b. 1955)
http://en.wikipedia.org/wiki/Evan_Bayh
[۱۳] Koslow, “Telling Truth to Power”.
[۱۴] Ziauddin Sardar (b. 1951, Pakistan)
http://en.wikipedia.org/wiki/Ziauddin_Sardar
http://ziauddinsardar.com
[۱۵] Ziauddin Sardar, “A Man for All Seasons”, Impact International, 23-24, December 1993, pp. 33-36.
[۱۶] Patrick Ringgenberg
[۱۷] Sedgwick, ibid, pp. 176-177.
[۱۸] The Glasse Dossier, p. 534.
[۱۹] “In the audience granted to me by the Shaykh on August 16, 1987…” (ibid, p. 480).
[۲۰] Koslow, “Varieties of Religious Delusions and Fictions”, p. 530.
[۲۱] «هنگامی که برای نخستینبار وی را در خانهاش، در خیابانی باریک مشرف به دریاچه لمان، واقع در پولی، خارج از لوزان، ملاقات کردم، کاملاً مبهوت حضور قدرتمند برکت محمدی شدم که از وی ساطع بود». (نصر، «فریتیوف شوان و سنت اسلامی»، اطلاعات حکمت و معرفت، اردیبهشت ۱۳۸۷، ص۲۰).
[۲۲] Frithjof Schuon, “Mystery of the Prophetic Substance”.
[۲۳] Koslow, “Varieties of Religious Delusions and Fictions”, p. 1006.
[۲۴] ibid, p. 274.
[۲۵] مارک کاسلو، ایمیل ۲۵ ژوئن ۲۰۱۴.
[۲۶] Gustavo Polit
[۲۷] مارک کاسلو، ایمیل ۲۳ ژوئن ۲۰۱۴.
[۲۸] The Glasse Dossier, p. 552.
[۲۹] مارک کاسلو، ایمیل ۲۳ ژوئن ۲۰۱۴.
[۳۰] Jesus Garcia Varela
[۳۱] Spanish Inquisitor
[۳۲] The Glasse Dossier, p. 534.
[۳۳] ibid, p. 85.
[۳۴] Sedgwick, ibid, p. 176.
[۳۵] The Glasse Dossier, p. 543.
[۳۶] مارک کاسلو، ایمیلهای ۲۳ و ۲۵ ژوئن ۲۰۱۴.
[۳۷] سیریل گلسه، ایمیل ۲۵ ژوئن ۲۰۱۴.
««« پایان »»»
آشنایی با رنگهای بهکار رفته در مقالهی فوق:
رنگ آبی برای تأکید بر کلمات کلیدی است.
رنگ قهوهای برای نقلقول استفاده میشود.
رنگ بنفش در تیترهای اصلی استفاده شده.
رنگ قرمز برای لینکدادن استفاده شده.
رسوایی فریتیوف شوان ، رسوایی فریتیوف شوان
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
رسوایی فریتیوف شوان ، رسوایی فریتیوف شوان