به بهانه راهاندازی برنامه کارشناسی ارشد جادو و علوم غریبه در دانشگاه اکستر انگلستان
دلیل اینکه این پرسش اصولاً مطرح میشود این است که در دیدگاه مسلّط، جادو و عرفان و امور مشابه [۱] در دنیای مدرن جایی ندارد. به بیان دیگر، فرایند «مدرن»شدن با پسزدن جادو و «افسونزدایی» جوامع همراه است. از این نگاه، جوامعی که هنوز درگیر جادو هستند عقبمانده هستند و از مدرنیته جا ماندهاند.
مطالعاتی که در نیم قرن گذشته انجام شده این نگاه را به چالش کشیده. در این پژوهشها جادو از یک امر حاشیهای تبدیل به موضوعی محوری شده که لزوماً با علم و عقلانیت و مدرنیته در تضاد نیست. در این فرسته برخی از این مطالعات را معرفی میکنم.
یکی از قدیمیترین و تأثیرگذارترین پژوهشها در این زمینه کارهای فرانسیس ییتس در مورد دوره رنسانس است. ییتس در پژوهشهایش [۲] نشان داد که عصر رنسانس که معمولاً بهعنوان دورهی پاگرفتن علم و هنر و تمدن جدید در غرب تلقی میشود، دورهی شکوفایی جادو و عرفان هم بوده. او مثلاً در یکی از مهمترین کتابهایش [۳] نشان داد که جوردانو برونو که به دست کلیسا سوزانده شد و قرنها بعد به خاطر دفاع از نظام کپرنیکی بهعنوان شهید علم مورد تکریم قرار گرفت (به همین منظور مجسمهای از برونو در مرکز شهر رم قرار داده شده)، در واقع بیشتر بهخاطر عقاید هرمتیک جادویی (منتسب به هرمس الهرامسه) مجازات شد. ضمن اینکه دفاع خود کپرنیک هم از نظام خورشیدمحور از نظر ییتس علاوه بر دلایل ریاضی، علتهای عرفانی نیز داشت. در مجموع ییتس باعث شد مطالعات رنسانس متحول شود و جوانب مغفولماندهی آن، از جمله نقش جریانهای هرمتیک، مورد اقبال و پژوهش بیشتر قرار بگیرد. پژوهشهای او همچنین نظریهی تقابل علم و جادو را با چالش جدّی مواجه کرد.
جوردانو برونو
در دهههای بعد، مطالعات بسیاری انجام شده که نشان داده جادو و عرفان و اموری چون احضار ارواح و درگیری با نیروهای ماورائی در تمامی جوامع و اعصاری که معمولاً بهخاطر بالندگی علم و عقلانیت شناخته شدهاند جاری بوده و گاهی دقیقاً همین امور رابطهی تنگاتنگی با علم و فلسفه داشته. بهعنوان مثال یولیا اوستینووا در کتاب نسبتاً جدیدش [۴] ادعا میکند که حالات خلسه، نیروهای ماورائی و تسخیرات الهی در مهد فلسفه غرب، یعنی یونان باستان کاملاً عادی بوده و فیلسوفانی مانند فیثاغورس و سقراط هم احتمالاً در این امور مشارکت داشتهاند.
در نقطهی مقابل تاریخ باستان، مطالعاتی انجام شده که نقش جنبشهای جادویی و ماورائی را در انقلابهای مدرن نشان میدهد، یعنی همانها که غالباً با نهادهای دینی مسلّط درگیر بودند و میخواستند حکومت انسان و خرد را به جای حکومت خدا بنشانند. بهعنوان مثال، رابرت دارنتون در کتاب کلاسیکش [۵] نقش مزمریسم (جنبشی در قرن ۱۸ که بهنوعی پیشینهی انرژیدرمانی و هیپنوتیزم و حتی رواندرمانی است و در ایران به نام «منیتیسم» و «مغناطیس حیوانی» شناخته میشد) را در انقلاب فرانسه نشان داده. اخیراً هم کتابی چاپ شده [۶] که نشان میدهد برخی جنبشهای برابریخواه رادیکال اروپایی، از جمله آنارشیسم، ریشههای عرفانی و جادویی داشته. نمونههای مشابه در مورد کمونیسم شوروی هم موجود است.
در این زمینه اشارهای هم به منگل بیات کنیم که بیش از دو دهه پیش نقش جریانهای شیخی و بابی [۷] را در شکلگیری ذهنیت انتقادی مذهبی و نهایتاً انقلاب مشروطه بررسی کرد، جنبشهایی که عرفان و علوم غریبه (علم حروف و اعداد) در آنها نقش پررنگی داشت. چند فصل از کتاب من [۸] هم به «روحگرایی» (اسپریتیسم) و انجمن معرفت الروح تجربتی میان ایرانیان متجدّد قبل از جنگ جهانی دوم میپردازد. در این فصلها ادعا میکنم که تجددگرایی ایرانی، حتی وقتی با روحانیت در افتاده، لزوما با «متافیزیک» مشکلی نداشته.
از بهترین کتابها در مورد جادو در اروپای مدرن کتاب الکس اوئن [۹] دربارهی انگلیس اواخر قرن ۱۹ و اوائل قرن ۲۰ است. اوئن نشان میدهد که باطنیگری و جادو (در گروههایی مانند تئوسوفیستها [که گاندی هم عضوشان بود] و گولدن دان) نوعی آوانگارد فرهنگی را شکل داد. جریانهایی مانند فمینیسم، گیاهخواری، طرفداری از حقوق حیوانات، ضدیت با کالبدشکافی حیوانات زنده، و تجربههای جدید ادبی و هنری در این دوره، رابطهی تنگاتنگی با گروههایی مانند تئوسوفی و گولدن دان داشته و بعضی از مهمترین متفکران و هنرمندان اروپایی آن زمان با آنها رابطه داشتند. در دهههای بعد هم جریانهای هنری آوانگارد از جادو و احضار ارواح الهامات جالب توجهی گرفتند، که در این زمینه میتوان به دادائیسم و «اتوماتیسم» نوشتاری اشاره کرد.
تجربههای جادویی و باطنی را در شکلگیری علوم جدید هم میتوان مشاهده کرد و این موضوع صرفاً به عصر رنسانس محدود نیست. در این زمینه سه کتاب را معرفی میکنم. مارک موریسون در کتاب «کیمیای مدرن» [۱۰] نشان داده که احیای کیمیاگری جادویی در اروپای قرن ۱۹ بر شکلگیری فیزیک ذرّهای تأثیر گذاشته. دیوید کیزر در پژوهش خیلی جالبی [۱۱] نشان میدهد که پیشرفت فیزیک کوانتمی بعد از جنگ جهانی دوم مدیون فیزیکدانانی بود که علائق ماورائی داشتند و خصوصاً دنبال اکتشاف و تجربه در پاراسایکولوژی و تلپاتی بودند و در مقاطعی هم از طرف دولت آمریکا حمایت شدند. در زمان حاضر هم پژوهشهای مربوط به «پدیدههای هوایی ناشناخته» [۱۲] (یوفو سابق) به طرز قابل توجهی مرزهای دین و جادو و علم را دچار خدشه و ابهام کرده.
اگر این مطالعات (و همچنین موارد متعدد دیگری که بهشان اشاره نکردم) را کنار هم بگذاریم متوجه میشویم که پژوهشهای جادو و علوم غریبه زمینهی مطالعاتی جدّی و پرانرژیای است که هنوز جای کار بسیار دارد. بهعنوان مثال علوم غریبه در جهان اسلام یکی از زمینههای پژوهشی پویا در دهههای اخیر است. بنیانگذار برنامه ارشد جادو و علوم غریبه دانشگاه اکستر، امیلی سیلاو، در حال حاضر دربارهی علوم غریبه در اسلام قرون میانی کار میکند و پژوهشگران جوان دیگری هم در سالهای اخیر این زمینهی مطالعاتی را به طرز قابل توجهی جلو بردهاند.
در آخر، این مطلب بدیهی را هم بگویم که پژوهشگرانی که دربارهی جادو کار میکنند لزوماً جادوگر نیستند، همانطور که فردی که دربارهی اسلام یا بودیسم یا مسیحیت یا شیطانپرستی یا آنارشیسم کار میکند، لازم نیست مسلمان یا بودایی یا مسیحی یا شیطانپرست یا آنارشیست باشد. پژوهشگران این حوزه گاهی بهطور جدّی در این زمینهها درگیر هستند، اما معمولاً با خواندن کتابها و مقالات علمیشان نمیشود پی به علائق عرفانی و جادوییشان برد. در این زمینه میتوان به پژوهشهای جفری کرایپال اشاره کرد که چندین کتاب دربارهی تجارب ماورائی نویسندهها و پژوهشگران (از جمله خودش) نوشته. او مثلاً در کتابی [۱۳] نشان میدهد که تعدادی از نویسندههای معروف کتابهای مصور کمیک با موضوعهای علمیتخیلی و فانتزی، تجربههای ماورائی خودشان را در قالب داستان بیان میکردند. او همچنین در کتابی دربارهی پیشگامان مطالعات عرفان در غرب [۱۴]، علائق و تجربههای عرفانی این پژوهشگران را واکاوی میکند. یکی از جالبترین فصلهای کتاب دربارهی لوئی ماسینیون است که افرادی چون هانری کربن، آنه ماری شیمل و علی شریعتی تحت تأثیرش بودند.
نویسنده: دکتر علیرضا دوستدار / عضو هیئت علمی دانشگاه شیکاگو، آمریکا
منابع:
[۱] در اینجا علت کنار هم قراردادن عرفان و جادو این است که ۱- هر دو با عوالم فرای تجربه عادی مادی سروکار دارند و ۲- هر دو رانده تفاسیر غالب از مدرنیته هستند. به طور کلی اما نه جادو و نه عرفان از منظر تاریخی و انسانشناختی ذات ثابتی ندارند. رابطه آنها هم باید مورد به مورد بررسی شود. مثلا عرفان اسلامی به طور تاریخی با علوم غریبه رابطه نزدیکی داشته، که در آثار عرفایی چون ابن عربی و ابن ترکه به خوبی مشهود است.
[۲] https://www.routledge.com/The-Occult-Philosophy-in-the-Elizabethan-Age/Yates/p/book/9780415849753
[۳] https://press.uchicago.edu/ucp/books/book/chicago/G/bo3639032.html
[۴] https://www.routledge.com/Divine-Mania-Alteration-of-Consciousness-in-Ancient-Greece/Ustinova/p/book/9780367594268
[۵] https://www.hup.harvard.edu/catalog.php?isbn=9780674569515
[۶] https://pmpress.org/index.php?l=product_detail&p=964
[۷] https://press.syr.edu/supressbooks/1323/mysticism-and-dissent/
[۸] https://press.princeton.edu/books/paperback/9780691163789/the-iranian-metaphysicals
[۹] https://press.uchicago.edu/ucp/books/book/chicago/P/bo3629191.html
[۱۰] https://global.oup.com/academic/product/modern-alchemy-9780195306965?cc=us&lang=en&
[۱۱] https://wwnorton.com/books/9780393342314
[۱۲] https://global.oup.com/academic/product/american-cosmic-9780190692889?cc=us&lang=en&
[۱۳] https://press.uchicago.edu/ucp/books/book/chicago/M/bo5892347.html
[۱۴] https://press.uchicago.edu/ucp/books/book/chicago/R/bo3624309.html
تکملهای از اندیشکده مطالعات یهود:
تلاش دکتر علیرضا دوستدار در یادداشت فوق بسیار ستودنی است. اما آنچه در این متن مغفول مانده، نقش الیگارشی یهودی در ورای اکثر این فرقههاست. علاقهمندان میتوانند کلماتی مثل «جادو»، «علوم غریبه»، «تئوسوفیسم»، «بابیت» و… را در سایت اندیشکده سرچ کرده و مقالات مربوطه را مطالعه کنند.
««« پایان »»»
جادو و علوم غریبه ، جادو و علوم غریبه
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها: