فراماسونری و اسطوره گیلدها

فراماسونری و اسطوره گیلدها (۱)

ریشه‌های فراماسونری (قسمت اول) اسطوره گیلدها

تأسیس گراندلژ انگلستان (۱۷۱۷) سرآغاز تاریخ فراماسونری است و تمامی لژها و گراندلژهایی که از آن پس در سایر نقاط جهان برپا شدند شاخه‌هایی از این نهاد شمرده می‌شدند. به عبارت دیگر، با تأسیس “گراندلژ انگلستان” است که به تعبیر ماسون‌ها، دوران “فراماسونری نظری” آغاز شد. (۱) مع‌هذا، این سخن بدان معنا نیست که فراماسونری از خلاء جوشید و فاقد هرگونه پیش‌زمینه‌ی تاریخی بود.

بررسی ما نشان می‌دهد که پیشینه واقعی فراماسونری را باید در طریقت رازآمیز کابالا و سازمان‌های یهودیان مخفی مستقر در کشورهای مختلف اروپایی، از جمله انگلستان و اسکاتلند، جستجو کرد. از این زاویه نگرش، فراماسونری را باید تداوم جریانی دانست که با تکاپوهای دسیسه‌گرانه الیگارشی یهودی اسپانیا در نیمه دوم سده سیزدهم میلادی آغاز شد و در سده‌های پسین میراث و سنن آن تداوم یافت. این جریان در سده هفدهم برخی سازمان‌های پنهان و توطئه‌گر را آفرید که به‌عنوان پیش‌نمونه‌های فراماسونری شناخته می‌شوند.

در مقابل این نظریه، که پیشینه‌ی فراماسونری را در میراث سازمان‌های سرّی و توطئه‌گر معین و شناخته‌شده جستجو می‌کند، دو دیدگاه رایج قرار دارد: دیدگاه اول فراماسونری را به عنوان تداوم گیلدهای بنایان اروپای قرون وسطی می‌شناسد و دیدگاه دیگر آن را تداوم فرقه‌های شهسواران دوران جنگ‌های صلیبی می‌داند. به بررسی این دیدگاه‌ها می‌پردازیم:

اسطوره گیلدها

دیدگاهی که فراماسونری را تداوم گیلدهای بنایان سده‌های میانه اروپا می‌داند، رایج‌ترین سخن در زمینه منشأ فراماسونری است؛ در فرهنگ‌ها و دائرةالمعارف‌ها و منابع گوناگون تکرار می‌شود و به عبارت دیگر “نظریه رسمی” در این باب تلقی می‌گردد. در اواخر سده نوزدهم دکتر سِر جیمز مورای (۲)، لغت‌نامه‌نویس نامدار اسکاتلندی، در ذیل مدخل “فراماسونری” تعریفی ارائه داد (۳) که تا به امروز در فرهنگ آکسفورد تکرار می‌شود:

عضو طبقه‌ای معین از کارگران ماهر سنگ‌کار که از محلی به محل دیگر سفر می‌کردند، در هر جایی که ساختمان‌های بزرگ احداث می‌شد به کار می‌پرداختند و یکدیگر را از طریق مجموعه‌ای از علائم مخفی و رمزی می‌شناختند… از اوایل سده هفدهم، انجمن‌های فراماسون‌ها به پذیرش اعضای افتخاری دست زدند و به ایشان علائم مخفی و تاریخ اساطیری صنف را آموختند. (۴)

دائرةالمعارف بریتانیکا پیشینه فراماسونری را این‌گونه بیان می‌دارد:

فراماسونری از درون گیلدهای بنایان سنگ‌کار (۵) و معماران کلیساهای قرون وسطی تطور یافت. با افول احداث ساختمان‌های کلیساها، برخی لژهای بنایان عملی (شاغل) برای جلوگیری از کاهش اعضای خود به پذیرش اعضای افتخاری پرداختند. از درون تعداد معدودی از این لژها، فراماسونری جدید نمادین یا نظری تطور یافت. فراماسونری با اعمال و نمادهای گیلدهای عملی کهن آغاز به کار کرد ولی سرانجام، به ویژه در سده‌های هفدهم و هیجدهم، مناسک و تشریفات فرقه‌های دینی باستانی و طریقت‌های برادری شهسواری [شوالیه‌گری] را اخذ نمود. در سال ۱۷۱۷ اولین گراندلژ، اتحادیه‌ای از لژها، در انگلستان تأسیس شد. (۶)

و در دائرةالمعارف آمریکانا چنین آمده است:

فراماسونری از درون گیلدهای بنایان انگلستان و اسکاتلند پدید شد. زمانی که طرح‌های بنایی به پایان می‌رسید برخی از بنایان گیلدهای خود را رها کرده و به جستجوی مشاغل دیگر می‌پرداختند ولی بقیه رابطه میان خود را به صورت گروه برادری مجتمع در لژها ادامه می‌دادند. (۷)

این دیدگاه، که به زعم نگارنده هدف اولیه از جعل آن استتار منشأ واقعی فراماسونری بود، در فرهنگ‌ها و منابع فارسی نیز تکرار شده (۸) و به جز در دایره پژوهش‌های حرفه‌ای رواج عام یافته است.

منشأ این نگرش به سرآغاز تکاپوی گراندلژ انگلستان و انتخاب نام “فراماسون” (بنای آزاد) می‌رسد. نخستین نویسنده‌ای که به‌طور مشخص پیشینه فراماسونری را به معماران سنگ‌کار و دوره‌گرد سده‌های میانه اروپا وصل کرد، دکتر ریچارد راولینسون (Richard Rawlinson) حدود دو سال پس از تأسیس گراندلژ انگلستان بود.

ریچارد راولینسون

ریچارد راولینسون

راولینسون در صفحه ۶ مقدمه خود بر تاریخ باستانی برکشایر (۱۷۱۹) مدعی شد که گویا در زمان هنری سوم گروهی از معماران ایتالیایی به انگلستان رفتند و فراماسونری را در این کشور تأسیس کردند. عین جمله راولینسون چنین است:

گفته می‌شود منشأ اولیه این انجمن [فراماسون] به دوران شاه هنری سوم می‌رسد، زمانی که پاپ فرمانی برای انجمنی خاص از ماسون‌های ایتالیایی یا معماران صادر کرد تا آنان در سراسر اروپا سیاحت کنند و به احداث کلیسا بپردازند. از اینجا بود که انجمن برادری “معماران پذیرفته شده” (۹) یا “معماران آزاد” (۱۰) پدید شد که در سراسر جهان یکدیگر را از طریق برخی علائم و کلمات رمز می‌شناختند که تنها خود ایشان از آن مطلع بودند. آنها در کشورهای مختلف لژهای متعدد برای اجتماعات شان داشتند و زمانی که وضع یکی از آنها خراب می‌شد انجمن برادری او را نجات می‌داد. روش آنها برای پذیرش اعضا بسیار رسمی و تشریفاتی و متضمن مراسم اجرای سوگند پنهان‌کاری بود که برترین و اکیدترین سوگندها شمرده می‌شد و لذا هیچ‌کس در جهان قادر نبود به دلیل سهل‌انگاری، غفلت یا حماقت یکی از اعضا به اسرار انجمن دست یابد یا کمترین آشنایی با آن بیابد. (۱۱)

چنان‌که می‌بینیم، بخشی از گفته راولینسون عین تعریفی است که بعدها از طریق دکتر مورای به فرهنگ آکسفورد راه یافت. طبق این دیدگاه، منشأ فراماسونری به حوالی نیمه سده سیزدهم میلادی می‌رسد و این گروه از معماران دوره‌گرد “فراماسون‌های سیّاح” (۱۲) نامیده می‌شوند. اسناد تاریخی مؤید تأسیس چنین سازمانی از سوی پاپ نیست و روشن نیست چرا گروهی از معماران دوره‌گرد که در اوج اقتدار پاپ، از جمله در انگلستان (۱۳)، به احداث کلیساها و صومعه‌ها اشتغال داشتند باید به چنین پنهان‌کاری اکید و رازآمیز روی آورند؟

مع‌هذا، در گفته راولینسون نکته مهمی مندرج است: تاریخی را که او به عنوان سرآغاز فعالیت فراماسونری عنوان می‌کند مقارن است با دوران واپسین جنگ‌های صلیبی. این دقیقاً همان زمانی است که به عنوان سرآغاز تکاپوی فرقه کابالا عنوان کردیم و گفتیم در این زمان بود که نهمانیدس با حمایت یهودا لاوی و مه‌یر بن تودروس ابولافی، درباریان متنفذ جیمز اول آراگون، نخستین مرکز فرقه کابالا را در شهر گرونا تأسیس کرد.

در دوران پس از راولینسون، گروهی از نویسندگان ماسون برای اثبات و ترویج این دیدگاه تلاش فراوانی به کار بردند. یکی از مهم‌ترین آثار در این زمینه کتابی است که دکتر کریستیان لودویگ اشتیگلیتز (۱۴) در سال ۱۸۲۰ در لایپزیگ (آلمان) منتشر کرد با عنوان رساله‌ای در باب معماری کهن آلمان (۱۵). او در این اثر به بررسی سیر پیدایش “انجمن‌های برادری” معماران سنگ‌کار از آغاز تا قرون وسطی و سپس تطور آن به نهاد فراماسونری پرداخت. (۱۶)

دیدگاه فوق مورد قبول برخی از نویسندگان و محققین ماسون نیست. کاوی کرامپ، ماسون درجه سی‌ام، صحت این دیدگاه را مورد تردید قرار داده و طی مقاله‌ای مشروح به ارائه پیوندهای فراماسونری با مکتب کابالا پرداخته است.

هنری کویل، ماسون درجه سی‌وسوم و مؤلف دائرةالمعارف ماسونی کویل، نیز “این فرضیه” را “اشتباهی رایج” در بسیاری از نوشته‌های ماسونی می‌خواند که گویا بنایان قرون وسطی به گیلدها تعلق داشتند و “فراماسونری جدید” محصول انجمن‌های بنایان قرون وسطای انگلستان است. به نوشته کویل، این تئوری تداوم و جانشین تئوری اندرسون، پرستون و پیروان ایشان است که “منشأ فراماسونری را در احداث معبد سلیمان می‌انگاشتند”. او می‌افزاید: “این فرضیه به هیچ وجه صحت ندارد”. کویل با استناد به تحقیقات دکتر نوپ (۱۷) و دکتر جونز (۱۸)، مورخین برجسته تاریخ معماری بریتانیا که اتفاقاً هر دو از ماسون‌های سرشناس‌اند، می‌نویسد: نوپ و جونز در آثار خود نشان داده‌اند که به جز “کمپانی بنایان لندن” (۱۹)، هیچ صنفی از بنایان در انگلستان وجود نداشت، گیلدهای صنعتگران در درون شهرها وجود داشت و شکلی از نهادهای دولتی شهری بود در حالی‌که بیشتر کار بنایان در خارج از شهرها بود و حضور ایشان در شهرها موقت، در اسکاتلند برخی سازمان‌های صنفی بنایان وجود داشت ولی در آن صاحبان همه حرفه‌های مرتبط با معماری عضویت داشتند و ربطی به فراماسونری نداشت و در صفوف هیچ‌یک از گیلدهای انگلستان نامی از ماسون‌ها نیست. (۲۰)

سلیمان و نقشه معبد

حضرت سلیمان درحال بررسی نقشه معبد!

نکته دیگر که پیوند تاریخی فراماسونری با گیلدهای قرون وسطایی را مخدوش می‌سازد خود واژه “فراماسون” یعنی “بنای آزاد” است. برخی محققین برآنند که در اروپای سده‌های میانه منظور از این واژه “بنایانی” بود که به صورت انفرادی کار می‌کردند و “آزاد” از عضویت در گیلدها بودند. (۲۱) به عبارت دیگر، خود این واژه بدان معناست که گیلدی از “بنیان دوره‌گرد” در کار نبود تا سرانجام در اوایل سده هیجدهم به نهاد فراماسونری تطور یابد. دکتر مورای این نظر را نمی‌پذیرد و مدعی است که منظور “بنایان ماهر سنگ‌کار” بوده در مقابل بنایانی که به کارهای پست و غیرتخصصی اشتغال داشتند. او می‌نویسد:

شاید بهترین فرضیه [برای توضیح واژه فوق] آن باشد که این اصطلاح به عملکرد قرون وسطایی صنعتگران ماهری دلالت داشت که آزاد شده بودند تا بتوانند سفر کنند و در هر جایی که ساختمان‌های بزرگ در دست احداث بود خدمات خود را عرضه نمایند. (۲۲)

بهرروی، چه بپذیریم که در اروپای سده‌های میانه سازمانی از “بنایان دوره‌گرد” وجود داشت که “بنایان آزاد” نامیده می‌شدند و چه منکر این فرضیه غیرقابل اثبات شویم، در بررسی تاریخ فراماسونری برخی پرسش‌های جدی و بی‌پاسخ همچنان پابرجاست. پرسش اصلی در تاریخ‌نگاری فراماسونری این است که چگونه “فراماسونری عملی” به “فراماسونری نظری” بدل شد؟ هایوود در تعلیقات خود بر کتاب ماکی می‌نویسد این پرسشی است که ماکی و گولد کوشیده‌اند پاسخی برای آن بیابند. به نظر هایوود، پرسش مهم دیگر این است که چرا “فراماسونری نظری” از درون انجمن‌های صنفی بنایان در اروپای قاره پدید نشد؛ این اتفاق در انگلستان رخ داد و گراندلژها و لژهای ماسونی انگلیس به سرچشمه فراماسونری اروپای قاره بدل شدند؟ (۲۳) بر این شالوده، می‌توان برخی پرسش‌های اساسی دیگر را نیز مطرح کرد:

چه شد که سازمان صنفی “بنایان آزاد” در سال ۱۷۱۷ میلادی به گراندلژ انگلستان فرارویید و این نهاد چنان ارجمند شد که برخی شخصیت‌های بلندپایه جامعه اشرافی آن زمان در رأس آن جای گیرند؟

چرا بنیان‌گذاران و گردانندگان اولیه فراماسونری عموماً به کانون توطئه‌گر و شناخته شده معینی تعلق داشتند که در قلب آن خاندان اسپنسر – چرچیل جای داشت؟

چرا در دوران پیش از استقرار سلطنت هانوور در انگلستان نشانی از پیوند دولتمردان و اشراف این کشور با گیلد بنایان (کمپانی بنایان لندن) نمی‌یابیم؟

چرا در زمان تأسیس گراندلژ انگلستان و سال‌های نخستین تکاپوی آن از حضور معماران سرشناس انگلیسی در لژهای ماسونی نشانی در دست نیست و به‌عکس این جایگاه را توطئه‌گرانی مشخص و شناخته‌شده اشغال کرده‌اند؟

پرسش اخیر را دقیق‌تر بررسی می‌کنیم: برجسته‌ترین معمار انگلیسی نیمه دوم سده هفدهم و اوایل سده هیجدهم سِر کریستوفر رن (۲۴) است که شش سال پس از تأسیس گراندلژ انگلستان در ۹۱ سالگی درگذشت. رن شخصیت نامداری است تا بدان حد که گاه او را “بزرگترین نابغه انگلستان پس از ویلیام شکسپیر” می‌دانند. (۲۵) در زندگینامه سِر کریستوفر رن اشاره‌ای به عضویت او در گیلد “بنایان آزاد” به چشم نمی‌خورد؛ و این در حالی است که رن از بنیانگذاران انجمن سلطنتی و در سال‌های ۱۶۸۱-۱۶۸۳ رئیس آن بود و در مقام “معمار پادشاه” (۲۶) جای داشت. به عبارت دیگر، اگر “کمپانی بنایان لندن” اهمیتی داشت، طبق سنن آن عصر انگلیس لاجرم باید رن ریاست آن را به دست می‌داشت. کریستوفر رن پس از آتش‌سوزی بزرگ لندن (۲۷) (۱۶۶۶) از سوی چارلز دوم در سمت سر معمار دربار منصوب شد و نقش مهمی در بازسازی شهر به دست گرفت. وی ممیّز کل و سرمعمار ویلیام اورانژ و ملکه آن نیز بود و در زمان سلطنت جرج اول هانوور بازنشسته و خانه‌نشین شد. اگر گراندلژ انگلستان تداوم انجمن صنفی معماران انگلیس انگاشته شود، بی‌تردید باید نام سر کریستوفر رن در زمره بنیانگذاران و استادان اعظم فراماسونری نیز جای گیرد حال آن‌که چنین نیست.

کریستوفر رن

تصویر سِر کریستوفر رن معمار برجسته انگلیسی

گروهی از نویسندگان ماسون برای حل این معضل کوشیده‌اند سِر کریستوفر رن را در زمره بنیانگذاران فراماسونری جای دهند ولی این ادعا از سوی برخی محققین برجسته ماسون مردود شناخته شده است. ادعای عضویت رن در سازمان فراماسونری اولین بار ۱۵ سال پس از مرگ او به همراه ادعاهای غیرقابل قبول دیگر مانند عضویت چارلز دوم و ویلیام اورانژ در سازمان فراماسونری، در چاپ دوم کتاب دکتر جیمز اندرسون (۱۷۳۸) عنوان شد. (۲۸) این در حالی است که در چاپ اول این کتاب، که انتشار آن مقارن با واپسین روزهای زندگی رن است، اشاره‌ای به پیوند وی با فراماسونری دیده نمی‌شود. (۲۹) قاعدتاً این جعل به منظور بهره‌برداری از شهرت فراوان سر کریستوفر رن معمار به سود فراماسونری صورت گرفت.

رابرت فرک گولد ۴۲ صفحه از چاپ اول کتاب خود (۱۸۸۵) را به بررسی مسئله سِر کریستوفر رن اختصاص داده و ادعای پیوند رن با فراماسونری را به کلی نادرست خوانده است. گولد دعاوی مندرج در چاپ ۱۷۳۸ قانون اساسی فراماسونری دکتر اندرسون را با مطالب چاپ ۱۷۲۳ این کتاب “مطلقاً غیرقابل جمع” می‌خواند. (۳۰) او دلایل مفصل و دقیقی ارائه می‌دهد دال بر این‌که نویسندگان ماسون در سال‌های ۱۷۲۳-۱۷۳۸ دلیلی نداشتند که پیوند رن با انجمن خود را باور کنند و لذاست که در کتب و جزوات ماسونی متعددی که طی این سال‌ها به چاپ رسیده، حتی در کتاب راهنمای ماسون‌ها (۳۱) که در سال ۱۷۳۸ -مقارن با چاپ دوم کتاب اندرسون- منتشر شده، هیچ اشاره‌ای به این مسئله دیده نمی‌شود. (۳۲) گولد ادعای اندرسون را به استهزا می‌گیرد و آن را مشابه سایر دعاوی او دال بر استاد اعظمی نمرود، موسی، سلیمان، بخت‌النصر و قیصر اگوستوس می‌خواند. (۳۳)

بهرروی، به نوشته ماکی، “براساس گفته‌های اندرسون در کتاب فوق است که نویسندگان ماسون سده هیجدهم و نیمه اول سده نوزدهم، بدون این‌که نیازی به بررسی اسناد معتبر احساس کنند، نظرات خود را در باب رابطه رسمی رن با طریقت [فراماسونری] عنوان کردند” (۳۴). هنری کویل نیز داستان خیالی عضویت رن در فراماسونری را مشابه داستان‌های دیگری می‌داند که شخصیت‌های مهم تاریخی را عضو فراماسونری جلوه می‌دهند. کویل می‌افزاید: در کتب دکتر جیمز اندرسون، ویلیام پرستون و دکتر جرج اولیور (۳۵)، کمترین توانمندی برای تفکیک واقعیت از تخیل دیده نمی‌شود و “آنان در طول دوران حیات‌شان هیچ‌گاه چنین تلاشی به کار نبردند“. کویل از عملکرد برخی نویسندگان ماسون حوالی نیمه سده بیستم، که علیه این نظر گولد قلم می‌زنند و همچنان بر عضویت سِر کریستوفر رن در فراماسونری اصرار می‌ورزند بی آن‌که دلیل جدیدی ارائه کنند، ابراز حیرت می‌کند. (۳۶)

نتیجه می‌گیریم: ادعای دکتر ریچارد راولینسون دال بر تطور گیلدهای قرون وسطایی بنایان به فراماسونری، به رغم اشتهار فراوان و تکرار مکرر آن در منابع گوناگون، افسانه‌ای بیش نیست و همان‌گونه که هایوود به‌درستی متذکر شده “فراماسونری نظری، مناسک و نمادهای آن، عضویت در آن و شکل سازماندهی آن” را باید پدیده‌ای “منحصر به فرد” و “بی‌سابقه” انگاشت. (۳۷)

بنیان‌گذاران و نظریه‌پردازان فراماسونری در طول سده‌های هیجدهم و نوزدهم کوشیده‌اند تا هم از طریق جعل تاریخی و پیوند دادن فراماسونری با گیلدهای بنایان سده‌های میانه و هم از طریق به‌کارگیری نمادها و نام‌های معماری در این نهاد جدید، میان آن با سنن بنایان سده‌های میانه اروپا پیوند برقرار کنند و از این طریق به آن سیمایی کهن، رازآمیز و جاذب بخشند. بدین‌سان، هم خاستگاه فراماسونری را در هاله‌ای از ابهام فرو برده و هم از جاذبه و شکوه معماری گوتیک اروپا به سود خویش بهره جسته‌اند. این تلاش پیامد دیگری نیز داشت: آرمانی کردن گیلدهای اروپایی سده‌های میانه و ارائه چنان تصویری از آن که گویا نهادهایی یگانه و منحصر به فرد و فاقد نمونه‌های مشابه در سایر تمدن‌ها بوده‌اند.

متنفذترین شخصیتی که به ترسیم تصویری آرمانی از گیلدهای قرون وسطایی اروپا پرداخت و از طریق آثار خود نقشی برجسته در اشاعه این تصویر ایفا نمود، دکتر لوجو برنتانو (۳۸)، مورخ و اقتصاددان آلمانی است. برنتانو، که شیفته نهادهای سنتی انگلستان بود، از سال ۱۸۶۸ مطالعات خود را در زمینه‌ی تاریخ نهادهای این کشور آغاز نمود و در سال ۱۸۷۰ رساله تاریخ و تکامل گیلدها (۳۹) را منتشر کرد. او در این رساله مدعی شد که انگلستان زادگاه گیلدهای قرون وسطایی است و بر بنیاد این گیلدهاست که فراماسونری تأسیس شد. (۴۰) او یک سال بعد کتاب گیلدهای کارگری معاصر (۴۱) را منتشر نمود و اتحادیه‌های کارگری را نیز به عنوان تداوم گیلدهای گذشته معرفی کرد.

کتاب برنتانو شهرت فراوان یافت و تأثیری ماندگار در تکوین انگاره رایج در زمینه پیوند تاریخی میان گیلدها و اتحادیه‌های کارگری جدید برجای نهاد. هرچند دو دهه بعد، سیدنی (۴۲) و بئاتریس وب (۴۳)، مورخین سوسیالیست انگلیس، در کتاب معروف خود تاریخ اتحادیه‌های کارگری (۴۴)، علیه نظرات برنتانو قلم زدند و اتحادیه‌های کارگری را محصول جامعه صنعتی جدید شمردند که ربطی به گیلدهای سده‌های میانه ندارد، مع‌هذا تأثیر آثار برنتانو به‌طور عمده در انگلستان برجا ماند؛ در اواخر سده نوزدهم موجی از نوستالژی گیلدی آفرید و در دو دهه نخستین سده بیستم در پیدایش جنبش موسوم به سوسیالیسم گیلدی (۴۵) مؤثر بود.

نگاه ستایش‌گرانه و نوستالژیک برنتانو و سوسیالیست‌های گیلدی به سازمان‌های صنفی قرون وسطایی اروپا، از طریق آقای احمد اشرف در اندیشه سیاسی معاصر ایران بازتاب یافته است. اشرف گیلدهای اروپایی را نوعی ساخت آرمانی جلوه می‌دهد که با صنوف شرقی تفاوت ماهوی داشته و به دلیل این تمایز، اولی در پایه جامعه مدنی غرب قرار گرفته و دومی در پایه “استبداد شرقی”.

نوشته احمد اشرف در این زمینه نخستین بار به مناسبت انتشار ترجمه فارسی کتاب معالم القربة فی احکام الحسبة اثر ابن اخوه منتشر شد. (۴۶) اشرف کتاب فوق را الگویی نمونه‌وار از “تسلط دستگاه حکومت بر جزییات امور و رفتار اصناف شهری” در “دوره اسلامی” می‌یابد (۴۷) و تصویری به‌کلی متضاد از رابطه میان “حکومت” و “اصناف شهری” در اروپای غربی سده‌های میانه به دست می‌دهد:

گیلدهای اروپای غربی نوعاً انجمن‌های اختیاری و خودمختار بودند. این انجمن‌ها ابتدا به صورت انجمن‌های اخوت و برادری که رنگ و بوی مذهبی داشت تشکیل شدند و بعدها به صورت انجمن‌هایی برای دفاع از حقوق اقتصادی اعضا درآمدند. گیلدهای غربی با احراز جنبه‌های قانونی برای منافع صنفی و یا به‌وسیله مبارزات سیاسی و اقتصادی دعاوی خویش را تأمین و تثبیت می‌نمودند تا بتوانند در برابر تحمیلات و فشارهای خارجی مقاومت کنند. (۴۸)

احمد اشرف دیدگاه “بسیاری از صاحب‌نظران” را که “تصور کرده‌اند انجمن‌های صنفی در شهرهای اسلامی که به نام اصناف موسوم‌اند معادل انجمن‌های صنفی در شهرهای اروپایی هستند که به نام گیلد معروف بوده‌اند” مردود می‌شمرد. (۴۹) او دلایل متعددی را برای اثبات تمایز ماهوی گیلدهای اروپای غربی و اصناف سرزمین‌های اسلامی عنوان می‌کند که مهم‌ترین آن چنین است:

رؤسای اصناف به نمایندگی از طرف حکومت شهری دارای وظایف اداری و مالی بودند و سمت مباشر مالی حاکم شهر را داشتند، حال آن‌که رؤسای گیلدها دارای چنین وظایفی نبودند…
رؤسای گیلدها را اعضای انجمن انتخاب می‌کردند در حالی که رؤسای اصناف با توافق اعضا پیشنهاد می‌شد و حاکم شهر وی را رسماً منصوب می‌کرد. بدین‌ترتیب، رؤسا یا کدخدایان اصناف در برابر حاکم شهر مسئول وصول مالیات و اداره امور صنف خود بودند.
اصناف شرقی، هم از نظر ریخت‌شناسی شهرها و قرار داشتن بازارها در جوار مسجد جامع و مساجد دیگر و هم به سبب اوضاع و احوال اجتماعی دارای ارتباط نزدیکی با جامعه روحانیت بودند، در حالی‌که گیلدها چنین خصیصه‌ای نداشتند.
گیلدهای غربی در شهرهایی که خودمختار و مستقل بودند فعالیت می‌کردند و تفاوت و تمایز اساسی میان صنعت و بازرگانی از یک‌سو و کشاورزی از سوی دیگر وجود داشت. بدین‌ترتیب، فئودال‌ها در قلعه‌ها زندگی می‌کردند و صاحبان حرف و پیشه‌ها در شهرها. از این‌رو، شهر و روستا کاملاً از یکدیگر متمایز بودند. حال آن‌که در شهرهای شرق میانه، عاملان حکومت و زمین‌داران بزرگ جملگی در شهرها می‌زیستند و در نتیجه محله‌های شهر و اصناف شهری همراه با اجتماعات روستایی زیر سلطه آنان قرار داشتند. این امر از یک‌سو از آزادی و خودمختاری اصناف جلو می‌گرفت و از سوی دیگر مانع تضاد و تنازع میان شالوده‌های تولید شهری و روستایی می‌شد. این تضاد و تنازع در مغرب‌زمین از عوامل مؤثر در پیدایش نظام سرمایه‌داری بود. (۵۰)

احمد اشرف نتیجه می‌گیرد:

مطالب کتاب [ابن اخوه] روشنگر سلطه مطلق دستگاه حاکمه بر بازاریان در شهرهای اسلامی است. حُسن آن در این است که خواننده را با خود به بازارهای اسلامی در قرن‌های هفتم و هشتم هجری می‌برد و به او نشان می‌دهد که اصناف شرقی تا چه حد مقهور دستگاه‌های غیرصنفی بوده‌اند. (۵۱)

در بررسی مجمل زیر خواهیم دید که نه گیلدهای غربی سازمان‌هایی چنین دمکراتیک و ناوابسته به حکومت و مستقل از نظام فئودالی جامعه اروپا بودند و نه صنوف شرقی چنان وابسته به حکومت و غیردمکراتیک که آقای اشرف جلوه داده است. رساله منسوب به ابن اخوه نیز نه تنها تصویر “بازارهای اسلامی در قرن‌های هفتم و هشتم هجری” نیست بلکه کاربرد عملی آن حتی در موطن مؤلف (مصر) مورد تردید است. بر پایه این سند نمی‌توان به تعمیمی چنان بزرگ دست زد و مندرجات آن را نه تنها به سرزمین‌های اسلامی بلکه به تمامی “اصناف شرقی” در تمامی اعصار و قرون نسبت داد.

گیلد“، به معنای عام آن یعنی سازمان صنفی شهرنشینان شاغل در یک حرفه‌ی معین، ساختاری بسیار کهن است و قدمت آن احتمالاً به ادوار اولیه تاریخ شهرنشینی و تخصصی شدن حِرَف شهری می‌رسد. در بابل دوران حمورابی شاغلین یک حرفه اعضای یک خانواده یا خویشاوند بودند و این تخصص به‌طور موروثی در نسل‌های بعدی ایشان تداوم می‌یافت. صاحبان هر حرفه در محله‌ی خاص خود می‌زیستند و کارگاه‌های ایشان مجاور بود. این ساختار در اورشلیم آن عصر نیز وجود داشت. برای نمونه، در “کتاب ارمیاء” (۳۷ /۲۱) از “کوچه خبازان” یاد شده است. (۵۲)

چنین ساختاری در شهرهای باستانی ایران نیز وجود داشت. خانم پیگولوسکایا در پژوهش خود پیرامون شهرهای عصر ساسانی نشان می‌دهد که در سده‌های چهارم و پنجم میلادی پیشه‌وران و بازرگانان بخش مهمی از جامعه شهری ایران را تشکیل می‌دادند تا بدان حد که در “مآخذ و منابع از آنان به عنوان چهارمین صنف و چهارمین عضو جامعه یاد شده است“. (۵۳) هر پیشه و حرفه مجمع خاص و سازمان ویژه خود را داشت. در این مجمع یا سازمان، همه‌ی پیشه‌وران و محترقه از هر گروه و رشته خاص گرد می‌آمدند. (۵۴) سازمان این اصناف بر بنیاد پیوند خویشاوندی استوار بود و در کارگاه‌ها آلات و ابزار مختلف، تخصص و تجربه به‌صورتی منظم از نسلی به نسل دیگر انتقال می‌یافت. (۵۵) این سازمان‌های صنوف از خودمختاری برخوردار بود و اعضای هر صنف حق انتخاب اشخاص را برای پیش‌کسوتی، رهبری و اداره امور اقتصادی خود داشتند. (۵۶) بدین‌سان، در رأس هر گروه از صاحبان حِرف “استادان” یا “پیش‌کسوتانی” جای داشتند. پیگولوسکایا می‌افزاید:

بر همگان روشن است که در ایران تولید انواع وسایل فلزی تا چه پایه پیشرفته بود. بنابراین، جای شگفتی نیست که با عناوینی چون “استاد نقره‌کار” ، “استاد زرگر” ، “استاد رویگر” و استادانی دیگر در زمینه فلزکاری مواجه شویم. امضای این استادان در کلیسای نسطوری مؤید آن است که نمایندگان مجتمع یا کارگاه‌های مشهور، ثروتمند و در شهر و دیار خویش نزد مقامات دولتی از نفوذ و اعتبار فراوان برخوردار بودند. (۵۷)

در اسناد کلیسای نسطوری، متعلق به سده ششم میلادی، ایرانیانی را می‌شناسیم که با عناوینی چون “رئیس التجار” یا “رئیس پیشه‌وران” شناخته می‌شدند.

“کروگبد” (۵۸) رئیس پیشه‌وران یا محترقه بود که در رأس کارگاه‌ها قرار داشت و با این عنوان به شاه معرفی می‌شد. بدین روال، رؤسای محترقه و تجار در رأس گروه‌های جداگانه پیشه‌وران و بازرگانان فعالیت می‌کردند. ولی در رأس همه آنان “رئیس” یا “بزرگ پیشه‌وران” قرار داشت. این شخص در دستگاه دولت دارای مقام و موقف عمده‌ای بود. (۵۹)

خانم پیگولوسکایا به “همبایه‌ها” (۶۰) (شرکت‌ها) نیز پرداخته است. در دوران ساسانیان، علاوه بر ساختارهای صنفی فوق، این نوع از “سازمان قراردادی” نیز وجود داشت که مشابه نهاد “کمپانی” است که در سده‌های اخیر در اروپای غربی پدید شد. “همبایه” اتحاد داوطلبانه و قراردادی افرادی بود که سرمایه‌ای را به شراکت می‌گذاشتند و سود حاصله میان آنها تقسیم می‌شد. ظاهراً برخی از این شرکت‌ها به نهاد جدید “تعاونی” شبیه بود زیرا سرمایه‌ای برابر به کار انداخته می‌شد و سود حاصله به تساوی میان اعضا تقسیم می‌شد؛ ولی به گفته بارتولمه، نوع دیگری از “همبایه” نیز وجود داشت که به مفهوم شرکت‌های معاصر شبیه است: شرکت‌هایی بر پایه سرمایه نابرابر که سود حاصله براساس میزان سهام در میان اعضا تقسیم می‌شد. “همبایه‌ها” در اقتصاد ایران ساسانی نقش مهمی داشتند. (۶۱)

این ساختار در دوران اسلامی تداوم یافت:

هنگام فرمان‌روایی تازیان در ایران، همانند شهرهای روم شرقی (بیزانس)، افراد دارای حرفه و پیشه مشابه در یک محله و یک راسته به کار اشتغال داشتند. جای تردید نیست که شهرهای ایران در عصر خلفای بنی‌امیه و بنی‌عباس چندان تفاوتی با شهرهای روزگار پیشین نداشتند. (۶۲)

خانم لمبتون چهره صنوف ایران را در دوره اسلامی چنین ترسیم کرده است:

در زمان‌ها و مکان‌های مختلف و در اکثر موارد، پیشه‌وران کاملاً آزاد و از آزادی عمل زیادی برخوردار بودند. ابن بطوطه که در زمان سلطنت ابوسعید از اصفهان گذشته می‌نویسد (۶۳) هر دسته از پیشه‌وران اصفهان رئیس و پیش‌کسوتی برای خود انتخاب می‌کردند که او را “کلو” می‌نامیدند و دسته‌های دیگر هم که اهل صنعت و حرفه هستند به همین نحو رؤسایی برای خود برمی‌گزینند. (۶۴)

در عصر صفوی، رؤسا و بزرگان صنوف شهری “کدخدا” و “ریش سفید” و “استاد” خوانده می‌شدند. کدخدای هر صنف منتخب اعضای آن صنف بود و این انتخاب از سوی کلانتر شهر یا معاون و نایب او (نقیب) رسمیت می‌یافت. بدین‌سان، کدخدا نه تنها در برابر اعضای صنف خود بلکه در برابر کلانتر نیز مسئول بود. کلانتر، که خود از سرشناسان بومی بود، (۶۵) با والی بیگلربیگی، حاکم وزیر و داروغه تفاوت داشت و نهادی واسطه میان مردم و حکومت انگاشته می‌شد. (۶۶) کمپفر آلمانی، که در سال‌های ۱۶۸۴-۱۶۸۵ در ایران حضور داشت، نهاد کلانتر عصر صفوی را چنین توصیف کرده است:

کلانتر کارهای شهرداری را برعهده دارد و به مشکلات کار مردم شهر رسیدگی می‌کند و دفاع از حقوق آنان را در برابر حاکم به عهده دارد و مثلاً در محاکم یا هنگامی‌که تحمیل زیاد به اهالی بشود او اقدام می‌کند. او می‌کوشد که زحمات و کارهای مشکل به صورت یکنواخت بین همه مالیات دهندگان تقسیم شود و به بعضی‌ها اجحاف نشود. از آن گذشته کلانتر می‌کوشد که عوارض و مالیات‌ها را وصول کند. (۶۷)

این سرشت دمکراتیک نهاد کلانتر در مورد نهاد “رئیس” عصر سلجوقی، که سلف “کلانتر” صفوی شناخته می‌شود، نیز مصداق دارد. لمبتون می‌نویسد:

چنین می‌نماید که رئیس [عصر سلجوقی] و کلانتر [عهد صفوی] رابط بین اهالی مملکت و حکومت بوده‌اند… تاورنیه… می‌گوید که کلانتر فقط در قبال شاه جواب‌گوست و در مقابل بی‌عدالتی و اذیت وآزار حاکم در دفاع از مردم مسئول است. کورنل لوبرون می‌گوید که قدرت کلانتران در شهرهای بزرگ، خصوصاً در اصفهان، فقط طبقات پایین را در برمی‌گیرد. آنها محافظین مردم به شمار می‌روند و از دعاوی آنها در دیوان عدالت دفاع می‌کنند… به نظر می‌رسد که در اصفهان کلانتر [شهر] بیشتر با اصناف سر و کار داشته و از سوی حکومت بر آنها نظارت می‌کرده است. (۶۸)

در تذکرة الملوک، متعلق به دوران شاه سلطان حسین صفوی، یکی از وظایف کلانتر تسجیل و رسمیت بخشیدن به انتخاب کدخدایان محلات و ریش‌سفیدان اصناف، ذکر شده و در توضیح آن چنین آمده است:

سکنه هر محله و هر صنف و هر قریه، هر که را امین و معتمد دانند فیمابین خود تعیین و رضانامچه به اسم او نوشته و مواجبی در وجه او تعیین نموده و به مهر نقیب معتبر نموده، به حضور کلانتر آورده، تعلیقه و خلعت از مشارالیه به جهت او بازیافت می‌نمایند. (۶۹)

یکی دیگر از وظایف کلانتر، رسیدگی به اعتراض اصناف در باب مالیاتی است که محصلین دیوانی تعیین می‌نمودند و رسیدگی به سایر اختلافات از این قبیل.

تمیز و تشخیص گفتگویی که اصناف در باب قدر بنیچه و سایر امور متعلق به کسب و کار خود با یکدیگر داشته باشند با کلانتر است که بهر نحو مقرون به حق و حساب و معمول مملکت باشد از آن قرار به عمل آورند و از هر کس که به رعیت جبری و تعدی واقع شود، بعد از آن‌که به کلانتر شِکوه نمایند، بر ذمّه اوست که از جانب رعیت مدعی شده، اگر خود تواند رفع نمود فبها، والا به وکلاء دیوانیان عرض نموده، نگذارد که از اقویا بر ضعفا جبر و تعدی واقع شده موجب بد دعایی گردد. (۷۰)

در مأخذ فوق، رابطه کدخدایان، ریش‌سفیدان و استادان اصناف با کلانتر و نقیب چنین بیان شده است:

در بیان شغل عالیحضرت نقیب: خدمت مشارالیه تشخیص بنیچه اصناف است که هر سال در سه ماهه اول کس تعیین و کدخدایان هر صنف را حاضر نموده، به رضای یکدیگر بر وفق قانون و حق و حساب و معمول و دستور مملکت، بنیچه هر یک را مشخص و طوماری نوشته، مهر نموده به سر رشته کلانتر سپارد که متوجهات دیوانی هر صنف در آن سال از آن قرار تقسیم و توجیه شود.
دیگر، هر صنف که استاد تعیین می‌نمایند، باید نزد نقیب اعتراف به رضامندی به استادی آن شخص نموده و معتبر ساخته، نزد کلانتر آورده، تعلیقه بازیافت نمایند.
دیگر، تعیین ریش‌سفیدان درویشان و اهل معارک و امثال اینها با مشارالیه است. (۷۱)

جمله اخیر روشن می‌کند که تنها در مورد صنوفی از قبیل متکدیان (درویشان) و معرکه‌گیران (اهل معارک)، ریش‌سفیدان از سوی نقیب تعیین می‌شدند و اعضای سایر صنوف، که نقش مولد و مؤثر در اقتصاد داشتند به روشی کاملاً آزاد، کدخدایان، ریش‌سفیدان و استادکاران خود را تعیین می‌کردند.
ادامه دارد…

پی‌نوشت‌ها:

۱. Mackey, ibid, vol. 3, p. 1263.
2. Sir James (Augustus Henry) Murray (1837-1915)

دکتر مورای بنیانگذار و اولین ویراستار فرهنگ جدید انگلیسی بر بنیاد اصول تاریخی (A New English Dictionary on Historical Principles) است که امروزه با نام فرهنگ انگلیسی آکسفورد شهرت جهانی دارد. مورای از سال ۱۸۷۸ نگارش مقالاتی را درباره ی زبان انگلیسی در دائرة المعارف بریتانیکا آغاز کرد و در سال‌های ۱۸۷۸-۱۸۸۰ و ۱۸۸۲-۱۸۸۴ ریاست “انجمن فلسفی” را به دست داشت. دکتر مورای از سال ۱۸۷۹ مسئولیت تدوین فرهنگ لغاتی را به دست گرفت که باید به بررسی سیر تطور واژگان انگلیسی از سده دوازدهم میلادی و گاه پیش از آن می‌پرداخت. هر واژه با مثال‌های تاریخی و ذکر زمان کاربرد آن بیان می‌شد. اولین بخش این فرهنگ در سال ۱۸۸۴ در آکسفورد به چاپ رسید. از آن پس تا زمان مرگ، در شهر آکسفورد ساکن بود و به تدوین این فرهنگ اشتغال داشت. ویرایش جدید فرهنگ فوق در ۲۰ جلد (متن کامل) است و دو جلد (ملخص) است. دکتر مورای به خاندان اسکاتلندی مورای تعلق دارد که از بنیانگذاران گراندلژ اسکاتلند به شمار می‌روند.

۳- Mackey, ibid, vol. 1, p. 379.
4. The Shorter Oxford Enghlis Dictionary on Historical Principles, 1984, vol. 1, p. 804.
5. Stone Masons
6. Britannica, 1977, vol. IV, p. 302.
7. Americana, 1985, vol. 18, p. 432.

۸- برای نمونه، بنگرید به لغت نامه دهخدا، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ جدید، ۱۳۷۳، ج۱۰، ص ۱۵۰۱۳، محمدمعین، فرهنگ فارسی، تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۳، ج۶، ص۱۳۲۱.

۹. Adopted Masons, Accepted Masons
10. Free Masons
11. Gould, ibid, vol. III, p.17.
12. Traveling Freemasons

۱۳- مورخین دوران سلطنت هنری سوم را اوج نفوذ پاپ در انگلستان می‌دانند. بنگرید به: Gould, ibid, vol. III, pp. 20-21

۱۴. Christian Ludwig Steiglitz
15. Von Altdeutscher Baukunst [An Essay on the Old German Architecture] ۱۶. Mackey, ibid, vol. 2, p.971.
17. Douglas D. Knoop (1883-1948)

استاد اقتصاد دانشگاه منچستر، از سال ۱۹۱۰ رئیس بخش اقتصاد دانشگاه شفیلد و مؤلف آثار متعدد در زمینه تاریخ معماری انگلستان و اسکاتلند. دکتر نوپ برخی آثارش را به همراه پروفسور جونز نگاشته و برخی از کتب او تألیف مشترک با جونز و دکتر داگلاس هامر (Douglas Hamer) است. از جمله آثار او باید به منشأ فراماسونری نظری (لندن، ۱۹۴۱) و رابطه میان فراماسونری عملی و نظری (شفیلد، ۱۹۳۵) اشاره کرد. از تألیفات مشترک او با دکتر جونز باید به معمار سده‌های میانه: تاریخ اقتصادی معماری سنگی انگلیس در دوران متأخر قرون وسطی و آغاز عصر جدید (دانشگاه منچستر، ۱۹۳۳)، معمار لندنی در سده هفدهم (دانشگاه منچستر، ۱۹۳۵) و مقدمه‌ای بر فراماسونری (دانشگاه منچستر، ۱۹۳۷) اشاره کرد.

۱۸. G. P. Jones
19. Masons Company of London

تاریخ این “کمپانی” به دلیل وفور مطالب افسانه آمیز و غیرمستندی که ماسون‌ها از سده هیجدهم برای اثبات قدمت و پیوند آن با فراماسونری پرداخته اند، سخت آشفته است. طبق اینگونه ادعاها، پیشینه این کمپانی به سال ۱۴۸۴ و دوران ادوارد چهارم می‌رسد. معهذا، این امر کاملاً مسلم است که در ۱۷ سپتامبر ۱۶۷۷ چارلز دوم فرمان تأسیس آن را صادر کرد. این نخستین فرمانی است که به یک پادشاه انگلیس به “کمپانی” فوق اعطا کرده و به این ترتیب موجودیت “بنایان” را به عنوان یکی از “کسوت”های شهر لندن به رسمیت شناخته است. در سده هفدهم، کمپانی بنایان لندن یکی از ۱۹ “کسوت” شهر لندن بود ولی در زمره ۱۲ “کسوت” اصلی قرار نداشت.

(Mackey, ibid, vol. 2, p.649; Gould, ibid, vol. III, p.144)
20. Coil, ibid, pp. 281-282.

۲۱- در آن زمان هنوز مفهوم فریمن (آزادمرد) به عنوان عضو دارای حقوق گیلد به وجود نیامده بود. بنابراین، نظر کسانی که تصور می‌کنند در آن زمان “فراماسون” (به معنای “فریمن”) عضو گیلد بنایان بود خطاست. البته در سده هفدهم “فراماسون” می‌توانست چنین معنایی داشته باشد. بنگرید به: همین کتاب، ج۴، زیرنویس صص ۸۲-۸۳.

۲۲. Mackey, ibid, vol. 1, p. 379.
23. ibid, vol. 3, p. 1263.
24. Sir Christopher Wren (1632-1723)
25. Mackey, ibid, vol. 3, p. 1408.
26. King’s Architect
27. Great Fire of London

آتش سوزی بزرگ لندن در ۲-۵ سپتامبر ۱۶۶۶، در زمان سلطنت چارلز دوم، رخ داد و دو سوم شهر را به خاکستر تبدیل نمود. این مصیبت بارترین و شدیدترین آتش سوزی در تاریخ این شهر است. در این آتش سوزی علاوه بر کلیسای جامع سن پل، ۸۷ کلیسای دیگر، بسیاری از ابنیه اداری و حدود ۱۳ هزار خانه مسکونی به طور کامل نابود شد.

۲۸. Gould, ibid, vol. III, pp. 11-12
29. ibid, pp. 7-8.
30. ibid, p. 4.
31. Smith’s “Pocket Companion”
32. Gould, ibid, p. 8.
33. ibid, p. 12.
34. Mackey, ibid, vol. 2, pp. 1121-1122.
35. George Oliver (1782-1867)

دکتر جرج اولیور انگلیسی، به تعبیر کویل “یکی از پرنویس‌ترین و نامعتبرترین” نویسندگان ماسون است. او مؤلف آثار فراوانی در زمینه فراماسونری است که به ترویج افسانه‌های خیالی در باب قدمت این سازمان اختصاص دارد. کثرت و شهرت و تأثیر آثار دکتر اولیور تا بدانجاست که به “پدر نوشتار ماسونی انگلوساکسون” شهرت یافته است.

۳۶. Coil, ibid, pp. 693-694.
37. Mackey, ibid, vol. 3, p. 1264.
38. Ludwig Josef Brentano [Lujo Brentano] (1844-1931)
39. The History and Development of Gilds.
40. Mackey, ibid, vol. 1, p. 403.
41. Die Arbeitergilden der Gegenwart (1871-1872)
42. Sidney Webb (1859-1947)
43. Beatrice Webb [Potter] (1858-1943)
44. The History of Trade Unionism (1894)
45. Guild Socialism

جنبش سوسیالیسم گیلدی از سال ۱۹۰۶ با انتشار کتاب اعاده نظام گیلدی اثر آرتور پنتی (Arthur Joseph Penty) و مقاله آلفرد اوریج (Alfred Richard Orage) در مجله بررسی‌های معاصر آغاز شد که مضمونی مشابه را بیان می‌داشت. در سالهای ۱۹۱۲-۱۹۱۳ ساموئل جرج هابسن (Samuel George Hobson) به انتشار سلسله جزواتی به نام گیلدهای ملی دست زد. این حرکت هوادارانی یافت و در سال ۱۹۱۵ به تأسیس انجمن ملی گیلدها (National Guilds League) انجامید. سوسیالیست‌های گیلدی خواستار ملی شدن صنایع و اداره آن به وسیله کارگرانی بودند که از طریق گیلدها متشکل شده اند. سازمان فوق در سال ۱۹۲۵ منحل شد.
46- احمد اشرف، برخی از ویژگی‌های تاریخی شهرنشینی در دوره اسلامی، راهنمای کتاب، شماره ۵-۶ (مرداد و شهریور ۱۳۴۸)، صص ۲۵۱-۲۵۷. بخش اصلی این مقاله در فصل اول کتاب زیر تجدید چاپ شده است: احمد اشرف، موانع تاریخی رشد سرمایه داری در ایران: دوره قاجاریه، تهران: زمینه، ۱۳۵۹، صص ۲۸-۳۳. مقاله فوق در صفحات ۳۵-۴۱ چاپ‌های بعدی ترجمه فارسی کتاب ابن اخوه نیز تجدید چاپ شده است. نگارنده از این پس به مأخذ اخیر استناد می‌کند.
47- ابن اخوه، آئین شهرداری در قرن هفتم هجری، ترجمه جعفر شعار، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم، ۱۳۶۷، ص ۳۵.
48- همان مأخذ، ص ۳۶.
49- همان مأخذ.
50- همان مأخذ، صص ۳۸-۳۹.
51- همان مأخذ، ص ۴۱.
52- درباره ی پیشینه “گیلد” در عهد عتیق بنگرید به: Judaica, vol. 7, pp. 970-971
53- ن. پیگولوسکایا، شهرهای ایران در روزگار پارتیان و ساسانیان، ترجمه عنایت الله رضا، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۷، ص ۳۸۸.
54- همان مأخذ، ص ۳۱۵.
55- همان مأخذ ص ۳۸۸.
56- همان مأخذ، صص ۳۱۵-۳۱۶.
57- همان مأخذ، صص ۳۱۳-۳۱۴.
58. qarugbed
59- همان مأخذ، ص ۳۱۵.
60- شریک = همبای.
61- بنگرید به: پیگولوسکایا، همان مأخذ، صص ۳۵۹-۳۶۵.
62- همان مأخذ، ص ۳۱۴.
63- ابن بطوطه، سفرنامه ابن بطوطه، ترجمه محمدعلی موحد، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ دوم، ۱۳۵۹، ج۱، ص ۲۱۲.
64- آن لمبتون، تداوم و تحول در تاریخ میانه ایران، ترجمه یعقوب آژند، تهران: نشر نی، ۱۳۷۲، ص۳۷۴.
65- مینورسکی می‌نویسد: احتمال قوی می‌رود که کلانتر و نقیب از میان سرشناسان محل انتخاب می‌گردیدند ولی هیچ قرینه‌ای از نحوه انتخاب آنان در دست نداریم. (ولادیمیر مینورسکی، سازمان اداری حکومت صفوی یا تعلیقات مینورسکی بر تذکرة الملوک، ترجمه مسعود رجب نیا، تهران: امیرکبیر، چاپ دوم، ۱۳۶۸، ص۱۵۲).
66- در زمان شاه طهماسب، ایران به پنجاه واحد اداری تقسیم می‌شد و هر واحد زیر نظر فردی قرار داشت که “حاکم” یا “سلطان” خوانده می‌شد. ظاهراً از زمان شاه عباس اول حکام ایالات به “بیگلربیگی” موسوم شدند. بیگلربیگی مستقیماً زیر نظر شاه اجرای وظیفه می‌کرد و با لقب “خان” شناخته می‌شد. در اواخر صفویه، بیگلربیگی‌های گرجستان، داغستان، خوزستان و لرستان “والی” خوانده می‌شدند. این والیان معتبرترین و محترم‌ترین بیگلربیگی‌ها بودند و به خاندان‌های حکومتگر موروثی منطقه خود تعلق داشتند. به نوشته کمپفر، شاه در انتخاب بیگلربیگی سایر مناطق کاملاً آزاد و مختار بود ولی والی تنها از میان اعضای خاندان‌های بومی آن منطقه برگزیده و منصوب می‌شد. “در همین اواخر شاه سلیمان حکومت لرستان را به یک خان غیرمحلی داد، اما مردم از این کار سخت ناراضی شدند و با حاکم تحمیلی رفتاری اهانت آمیز کردند و بلوایی به پا شد که در نتیجه آن خان با زنان و فرزندانش با یک تا پیراهن از آن دیار بیرون رانده شد”. (انگلبرت کمپفر، سفرنامه کمپفر، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران: خوارزمی، چاپ سوم، ۱۳۶۳، ص۱۶۲)
از دوران شاه عباس اول، به حکمرانان فروتر و تابع بیگلربیگی “حاکم” و “سلطان” گفته می‌شد. حکام اداره شهرها و برخی ایالات بزرگ را به دست داشتند. مثلاً حاکم آستارا، حاکم مراغه و ایل مقدم، حاکم ایل افشار، حاکم قراچه داغ، حاکم ایل دنبلی، حاکم سراب، حاکم ایل شقاقی و غیره تابع بیگلربیگی تبریز بودند. تعدادی از حکام و سلطان‌ها مستقیماً زیرنظر شاه قرار داشتند. “وزیر” مسئول امور اداری و مالی منطقه بود و مدیریت املاک دولتی را به دست داشت. “داروغه” جانشین و نماینده حاکم بود و مسئول حفظ نظم و نسق شهر و رسیدگی به جنایات و جرایم، و به نوشته کمپفر به رسیدگی و مراقبت در امور اهالی کمتر کار داشت. (همان مأخذ، ص ۱۶۳) بنابراین، کارکرد “کلانتر” کاملاً روشن و متمایز بود و وی به عنوان نماینده مردم و مسئول رسیدگی به امور آنان شناخته می‌شد.
67- کمپفر، همان مأخذ، ص ۱۶۴.
68- آن لمبتون، سیری در تاریخ ایران بعد از اسلام، ترجمه یعقوب آژند، تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۳، صص ۱۶۴-۱۶۸.
69- میرزا سمعیا، تذکرة الملوک، به کوشش سید محمد دبیرسیاقی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۸، ص۴۷.
70- همان مأخذ، صص ۴۷-۴۸.
71- همان مأخذ، صص ۴۹-۵۰.

منبع: عبدالله شهبازی ؛ زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، ج۴، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی.

اسطوره گیلدها ، اسطوره گیلدها ، اسطوره گیلدها ، اسطوره گیلدها ، اسطوره گیلدها

اندیشکده مطالعات یهود در پیام‌رسان‌ها:

پیام رسان ایتاپیام رسان بلهپیام رسان سروشپیام رسان روبیکا

Check Also

خاندان هانوور

فراماسونری و میراث صلیبی (۲)

میراث صلیبی در تکوین اروپای جدید از اهمیت فوق‌العاده برخوردار است، اما در تاریخ‌نگاری رسمی غرب مسکوت می‌ماند. این تأثیر را در بررسی تاریخ خاندان هانوور نیز می‌توان دید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سه × 1 =