ریشههای فراماسونری (قسمت پنجم) فرقه روزنکروتس
پیشتر دربارهی وجود سازمان یهودیان مخفی در بریتانیای سده هفدهم و نقش الیگارشی یهودی آمستردام در انقلاب پوریتانی انگلستان و تحولات پسین آن سخن گفتهایم. در منابع یهودی، دادههای کافی دال بر اثبات حضور و تکاپوی یهودیان مخفی در انگلستان آن عصر به چشم میخورد. بهنوشته دائرةالمعارف یهود، در نیمه اول سده شانزدهم دیونیسیوس رودریگز، پزشک مانوئل اول و ژان سوم پادشاهان پرتغال، به انگلستان رفت و “عضو جامعه یهودیان مخفی” این کشور شد. گفتیم كه در حوالی سال ۱۶۳۰ آنتونیو فرناندز کارواخال به انگلستان مهاجرت کرد و در رأس جامعه یهودیان مخفی این کشور قرار گرفت. او به یکی از بزرگترین تجار انگلیس بدل شد و در دوران انقلاب پوریتانی به تأسیس یک سازمان اطلاعاتی برای کرومول دست زد. و نیز گفتیم كه در سال ۱۶۴۳ خانه بارون آنتونیو آورناس دوگراس (اسحاق لوپز سواسو)، تاجر بزرگ هلند و سفیر پرتغال در لندن، محل اجتماع سران جامعه یهودیان مخفی مستقر در انگلستان بود. او همان کسی است که سرمایه لازم برای صعود ویلیام اورانژ به سلطنت انگلیس فراهم آورد.
اولین مروج بزرگ فرقه روزنکروتس در انگلستان، طبیب و کابالیست و جادوگری مشکوک به نام رابرت فلاد (۱) است که با نامهای مستعار “رابرتوس فلاستیبوس“، “رودلفوس اوترب“، “آلیتوفیلوس” و “جواشیم فریزیوس” (۲) مطالب خود را منتشر میکرد. (۳) فلاد پس از اتمام تحصیلات در مدرسه سنجان آکسفورد، به مدت شش سال به سیر و سیاحت در اروپای قاره پرداخت. سپس به انگلیس بازگشت و پس از اخذ درجه طبابت از آکسفورد عضو کالج پزشکان شد و سرانجام به یکی از طبیبان سرشناس لندن بدل گردید. بهنوشته بریتانیکا، او در زمان زندگیاش بهعنوان “جادوگر” مورد انتقاد شدید بود. (۴) فلاد مؤلف رسالههای متعددی است که بسیاری از آنها دربارهی علوم خفیه و کابالا و دفاع از فرقه روزنکروتس است.
رابرت فلاد ؛ طبیب، کابالیست و جادوگر مشکوک
رسالههای مهم او عبارتند از: پوزشی مجمل: پیراستن [فرقه] برادری صلیب گل سرخ [رزکروا] از اتهامات ظنآمیز و شرمآوری که به آن متهم شدهاند. (۵) این رساله در سال ۱۶۱۶، یعنی یکی دو سال پس از انتشار رسالههای “روزنکروتس” در کاسل و مقارن با انتشار رساله عروسی کیمیایی، در شهر لیدن (هلند) به چاپ رسید. رساله بعدی او نیز در دفاع از فرقه روزنکروتس است با این عنوان: رسالهای پوزشخواهانه در دفاع از خلوص سازمان صلیب گل سرخ در برابر حملات لیبانیوس و دیگران (۶) (لیدن، ۱۶۱۷). مهمترین رسالهی فلاد، سوموم بونوم (۷) است در معرفی جادو، کابالا و کیمیا و دفاع از طریقت روزنکروتس؛ که در سال ۱۶۲۹ در لیدن به چاپ رسید. چنانکه عنوان رساله نشان میدهد، منظور فلاد از “سوموم بونوم” (خیر مطلق) جادو، کابالا و کیمیاست. فلاد در این رسالهها از عهد عتیق و منابع کابالای یهودی استفاده فراوان کرده است.
صفحهی عنوانِ رسالهی «سوموم بونوم» با نام مستعار «جواشیم فریزیوس»
سلیگمان مینویسد: فلاد بهسان دیگر اسلاف نامآور خود به سراغ ادیبان یهودی رفت و تحت تأثیر آنها، و نیز آگریپا در سال ۱۶۲۹ بزرگترین اثر خود را نوشت به نام فلسفه موسایی (۸). این کتاب، که ترجمه انگلیسی آن در کوران انقلاب پوریتانی (۱۶۵۹) در لندن منتشر شد، به معرفی جهانشناسی موسایی اختصاص دارد. فلاد در این کتاب “ظلمت” را ماده نخستین “آب” را ماده ثانوی و “نور الهی” را جوهر هستی میداند و موسی (ع) را بهعنوان یک “روزنکروتسی بزرگ” معرفی میکند. او بهسان کابالیستهای یهودی باور داشت که علت بیماریها، شیاطین و دیوها هستند. اثر دیگر او به نام کل اسرار بیماریها (۹) بهطور کامل بر این یقین استوار است. (۱۰) ماکی از فلاد به عنوان “عضو برجسته انجمن برادری روزنکروتس” یاد میکند و میافزاید: “انتشار فرقه روزنکروتس در انگلستان شاید بیش از هر کس دیگر مدیون مساعی فلاد باشد“. (۱۱)
کتابهای فلسفه موسایی و کل اسرار بیماریها
یکی از دوستان فلاد فردی به نام میشل مایر (۱۲) است که براساس قراینی چون «نام» و «حرفه» و «تعلقش به کابالا» باید یهودی باشد. مایر در هلشتاین به دنیا آمد و پزشک مخصوص رودولف دوم، امپراتور روم مقدس (۱۵۷۶-۱۶۱۲) بود. مایر از اعضای فرقه روزنکروتس و از مروجین کابالا بود و دارای تألیفاتی در این زمینه. او سفرهای متعدد به انگلستان داشت. مایر در رسالههایش هدف فرقه روزنکروتس را “پزشکی جهانی” میخواند و مینویسد:
کسانی که در وجود [فرقه] روزنکروتس تردید میکنند بدانند که یونانیها، مصریها، اعراب و دیگران چنین سازمانهای مخفی داشتند… روزنکروتسیها مانند فیثاغورثیان و مصریان خموشی و رازداری را برگزیدهاند. [ولی] جهّال کل ماجرا را قصه میدانند… (۱۳)
در نسل پس از فلاد، معروفترین چهرهای که در گسترش کابالیسم و تکاپوی فرقه روزنکروتس در بریتانیا نقش داشت، الیاس اشمول (۱۴) است. ماکی و کویل از اشمول به عنوان “عتیقهشناس سرشناس” یاد میکنند. (۱۵) در انگلستان نیمه دوم سده هفدهم و نیمه اول سده هیجدهم، “عتیقهشناسی” (۱۶) به معنای “باستانشناسی” (۱۷) امروزین نیست. این عنوان به کسانی اطلاق میشد که در شناخت نسخ قدیمی، تاریخ و دانشهای کهن تخصص داشتند. این دانشها شامل آشنایی با زبانها و نسخ کهن انگلیسی و یونانی و لاتین و عبری میشد. روشن است که این حرفه عرصهی مناسبی برای جولان یهودیان مخفی بود. سلیگمان از اشمول به عنوان “کیمیاگر” نیز یاد کرده است. (۱۸)
الیاس اشمول در لیچفیلد انگلستان به دنیا آمد و در لندن درگذشت. پدرش، سیمون اشمول، به حرفهی صحافی اشتغال داشت. الیاس در ۲۱ سالگی به حرفهی عریضهنویسی مشغول شد. در ۲۷ سالگی مأمور وصول مالیات شد و سپس پیمانکار سیورسات قشون سلطنتی. این مقارن با جنگ داخلی انگلستان (۱۶۴۲-۱۶۵۱) است و میدانیم که پیمانکاری نظامی در اروپای آن زمان حرفهای تقریباً یهودی بود. با وخیم شدن وضع مالی قشون پادشاه، اشمول در لندن اقامت گزید و عضو “انجمن منجمان” (۱۹) شد. در سال ۱۶۴۹، مقارن با سقوط و اعدام چارلز اول، با لیدی ماینوارینگ، بیوه ثروتمند سِر توماس ماینوارینگ (۲۰) ازدواج کرد. این زن حدود ۲۰ سال از اشمول بزرگتر و پیشتر سه بار ازدواج کرده بود. اشمول از آن پس زندگی مرفهی پیش گرفت و به عتیقهشناسی و فعالیتهای رازآمیز مشغول شد.
الیاس اشمول؛ عتیقهشناس سرشناس!
در این دوران و پس از آن، اشمول از دوستان نزدیک ویلیام للی (۲۱) منجم و طالعبین معروف بود. با اعاده سلطنت و صعود چارلز دوم (۱۶۶۰)، در یکی از سمتهای درباری منصوب شد و در زمره اعضای اولیه انجمن سلطنتی جای گرفت. در اوایل سال ۱۶۶۸ لیدی ماینوارینگ درگذشت و اشمول در اواخر این سال با دختر سِر ویلیام دادال (۲۲) ازدواج کرد. این ویلیام دادال نامدارترین عتیقهشناس و تبارشناس انگلستان آن زمان بود. دادال دوست دوران نوجوانی و مدرسه چارلز دوم بود و بهنوشته بریتانیکا، “با حوادث سیاسی آن عصر پیوند نزدیک داشت“. (۲۳) قاعدتاً به دلیل این رابطه و نیز علاقه چارلز دوم به علوم خفیه و کیمیاگری بود که اشمول به موقعیت متنفذی دست یافت و در مناصب متعدد حکومتی منصوب شد. در سال ۱۶۶۹ درجه دکترای آکسفورد به وی اعطا گردید. در سال ۱۶۶۷ نامزد دریافت نشان سلطنتی گارتر شد ولی از دریافت آن خودداری کرد تا به ویلیام دادال اعطا شود. در سال ۱۶۷۲ کتاب اشمول به نام نهادها، قوانین و مناسک طریقت گارتر (۲۴) منتشر شد؛ آن را به پادشاه تقدیم کرد و ۴۰۰ پوند انعام گرفت. در سال ۱۶۷۷ مجموعهی شخصی سکهها و اشیاء کمیاب و غریب خود را به آکسفورد اهدا کرد و بر این اساس “موزه اشمول” (۲۵) در دانشگاه فوق تأسیس شد. پس از مرگ او، کتابخانه و دستنوشتههایش نیز به آکسفورد انتقال یافت. (۲۶)
آنتونی وود (۲۷) اشمول را “بزرگترین اعجوبهای که تاکنون در انگلستان دیده یا شنیده شده” توصیف کرده، وی را به عنوان پرطمطراق “مرکوریوفیلوس آنگلیکوس” (۲۸) ملقب ساخته و نوشته است: “خداوند اکسیر اعظم را در قلب او جای داده” و “گنجینهی همهگونه خرد و دانش” در ضمیر او بود. دکتر کمپبل، نویسنده دیگر زندگینامه اشمول (۲۹) پس از توصیف گنجینهای که اشمول به آکسفورد اهدا کرد، مینویسد: ولی بهترین اکسیری (۳۰) که او از آن بهرهمند شد و بر پایه آن به ثروت فراوان رسید، لیدی ماینوارینگ بود. (۳۱) در یادداشتهای روزانه منسوب به اشمول سه فقره کوتاه مندرج است که نشان میدهد او در ۲۹ سالگی (۱۶ اکتبر ۱۶۴۶) به عضویت “فراماسونری” درآمده است. از افرادی چون کلنل هنری ماینوارینگ (۳۲) توماس وایز (۳۳) نیکلاس یانگ (۳۴) ویلیام حمون (۳۵) سِر ویلیام ویلسون (۳۶) و غیره به عنوان سایر اعضای این سازمان یاده شده است. (۳۷)
یادداشتهای اشمول موضوع بحث و جدل مورخین فراماسونری است زیرا مهمترین مدرک به سود کسانی تلقی میشود که پیشینه سازمانی با نام “فراماسونری” را به پیش از تأسیس گراندلژ انگلستان (۱۷۱۷) میرسانند یا نهاد فوق را برجوشیده از کابالیسم و تداوم فرقه روزنکروتس میدانند. اصالت فقرات فوق در این یادداشتها از سوی محققینی چون ماکی مورد تردید است. آنچه به این نظر قوت میبخشد فقدان نسخه اصلی این یادداشتهاست. تا آنجا که نگارنده مشاهده کرده، برای ارجاع به یادداشتهای اشمول به اولین و قدیمیترین مأخذی که استناد میشود مقدمه دکتر ریچارد راولینسون بر تاریخ باستانی برکشایر (۳۸) است. منبع گولد، که به مآخذ کمیاب و دست اول ماسونی دسترسی داشته، نیز همین است. او مینویسد: “آشکار است و دلیلی ندارد در این امر تردید کنیم که اثر [کتاب اشمول] ویرایش شده و خاطرات [اشمول] را دکتر ریچارد راولینسون نوشته است“. (۳۹) بنابراین، کتاب فوق در اصل یادداشتهای آشفته اشمول است که راولینسون آن را تنظیم و تصحیح کرد و به همراه مقدمهای، مشتمل بر یادداشتهای اشمول، در سال ۱۷۱۹، یعنی حدود دو سال پس از تأسیس گراندلژ انگلستان و در زمان استاد اعظمی دوستش دکتر دزاگولیه، منتشر نمود. این کتاب به همراه مقدمه راولینسون در سالهای ۱۷۲۳ و ۱۷۳۶ تجدید چاپ شد.
دکتر ریچارد راولینسون (۴۰) از اسلاف خاندانی است که نام برخی از اعضای ایشان، به ویژه سِر هنری راولینسون، برای ما ایرانیان آشناست. خاندان راولینسون را نیز باید در زمرهی همان کانون دسیسهگری دانست که ویلیام اورانژ و سرانجام سلطنت هانوور را در بریتانیا به قدرت رسانیدند. به ادعای جرج راولینسون، برادر سِر هنری راولینسون، سرآغاز تاریخ این خانواده به نیمه دوم سده پانزدهم و دوران ادوارد چهارم، بنیانگذار سلسله یورک، میرسد و از آن زمان تا به امروز راولینسونها از ملاکین منطقه لانکشایر بودهاند. معهذا، آنان تا سال ۱۸۹۰ که سِر هنری راولینسون “بارونت” شد، به رده اشرافیت راه نیافتند. در واقع، اولین فرد سرشناس این خاندان رابرت راولینسون است که از هواداران اعاده سلطنت بود و در دوران سلطنت چارلز دوم قاضی صلح لانکشایر شد. پسر او، کرون راولینسون (۴۱) با الیزابت، دختر نیکلاس مانک (۴۲)، اسقف هرتفورد ازدواج کرد. این نیکلاس مانک برادر جرج مانک، دوک اول آلبرمارل (۴۳) است که نقش اصلی را در صعود چارلز دوم ایفا نمود. این ازدواج در تاریخ راولینسونها اهمیت فراوان دارد زیرا اعضای این خانواده را از سطح متنفذین محلّی درجه دو و سه لانکشایر ارتقایی سریع داد و با خاندانهای حکومتگری چون کاوندیشها و اسپنسر-چرچیلها و مونتاگها مربوط کرد. (۴۴) از سوی دیگر، این وصلت میتواند گویای پیوند راولینسونها با دسیسههایی باشد که به اعاده نظام سلطنتی انگلیس (۴۵) انجامید. چنین بود که در دوران سلطنت بیبندوبار چارلز دوم، راولینسونها در زمره متنفذین لندن جای گرفتند و در واپسین سال سلطنت جیمز دوم (۱۶۸۸) کرون راولینسون نماینده لانکشایر در مجلس عوام شد. این اقتدار و ثروت تداوم یافت و از جمله، یکی از برادران کرون، بهنام توماس راولینسون (۴۶) در سال ۱۷۰۶ شهردار لندن بود. ریچارد راولینسون چهارمین پسر این توماس راولینسون است. (۴۷)
ریچارد راولینسون در ۳۰ سالگی (۱۷۱۹)، کمی پیش از انتشار کتاب فوق، درجه دکترای حقوق خویش را از مدرسه سنجان آکسفورد اخذ کرد؛ از آن پس به تدریس در این دانشگاه اشتغال داشت و در کلیسای انگلستان تا رده اسقفی ارتقا یافت. او در ۲۹ ژوئیه ۱۷۱۴ به همراه دکتر دزاگولیه به عضویت انجمن سلطنتی درآمد و در ۱۰ مه ۱۷۲۷ عضو انجمن عتیقهشناسی شد. (۴۸) از او به عنوان “بنیانگذار کرسی انگلوساکسون” در دانشگاه آکسفورد یاد میشود. (۴۹) دکتر راولینسون در حوالی سال ۱۷۲۶ رسماً به عضویت فراماسونری درآمد؛ همزمان در بیش از چهار لژ عضویت داشت و در سال ۱۷۳۴ ناظر اعظم (۵۰) گراندلژ انگلستان بود. از اینروست که گولد از او به عنوان “فراماسون پرشور” یاد کرده است. (۵۱) راولینسون به عنوان “عتیقهشناس” شهرت فراوان یافت و مجموعهای مفصل از متون قدیمی گردآورد که در اواخر عمر به دانشگاه آکسفورد اهدا نمود. “مجموعه راولینسون” که هماکنون در کتابخانه بادلین نگهداری میشود، از منابع مهم تاریخ فراماسونری بهشمار میرود و متضمن اسناد متعددی دربارهی تکاپوهای اولیه فراماسونری است. (۵۲) چنانکه گفتیم، راولینسون از نخستین و متنفذترین اشاعهدهندگان افسانههای رایج در باب قدمت فراماسونری بود و از جمله مقدمه او بر تاریخ باستان برکشایر از نخستین منابعی است که حتی پیش از قانون اساسی اندرسون، مطالبی را در این زمینه اشاعه داد.
چنانكه گفتیم، متن اصلی یادداشتهای اشمول در دست نیست. ادعا میشود گویا تمامی مدارک شخصی او تا اوایل سده هجدهم موجود بوده و مورد استفاده کسانی چون راولینسون و اندرسون قرار گرفته و سپس در جریان شورشهای انگلستان، یا به علل دیگر، از میان رفته است. در واقع، به تعبیر گولد شهرتی که راولینسون به عنوان نسخهشناس و محقق کسب کرد سبب شد که نقل قول او از یادداشتهای اشمول “اعتبار” یابد. (۵۳) توجه کنیم که این شهرت و “اعتبار” دکتر راولینسون بعدها بهدست آمد و تاریخ باستانی برکشایر و افاضات راولینسون در زمان انتشار چنین اعتباری نداشت. توماس هرن (۵۴) مورخ و عتیقهشناس برجسته که مرجعیت علمی او مورد تردید مورخین انگلیسی نیست، در یادداشتهای روزانهاش نوشت:
به محض اینکه کتاب را باز کردم از نابخردی زننده، جهل و بیدقتی ناشر [ویراستار] حیرت کردم… من این کتاب را یک نقّالی آشفته میخوانم زیرا هیچگونه روش یا داوری [درست] در آن دیده نمیشود. (۵۵)
بهعلاوه، توجه کنیم که در چاپ اول قانون اساسی اندرسون (۱۷۲۳)، که پنج سال پس از مقدمه راولینسون منتشر شد، اشارهای به پیوند اشمول با فراماسونری مندرج نیست. این ادعا و ادعاهای دیگر از این دست، مانند عضویت چارلز دوم و ویلیام سوم و سِر کریستوفر رن در فراماسونری، برای اولین بار در چاپ دوم این کتاب (۱۷۳۸) عنوان شد. (۵۶)
مطالب فوق نافی ادعای کسانی است که برای فراماسونری قدمتی پیش از تأسیس گراندلژ انگلستان (۱۷۱۷) میشناسند، ولی نافی وجود یک سازمان پنهانی به نام “روزنکروتس” و تکاپوی اشمول در آن نیست. در واقع، این پیوند عمیق میان فراماسونری با سنن و میراث فرقه روزنکروتس است که سبب شده فلاد و اشمول یا حتی آندریا را بهعنوان بنیانگذاران و گردانندگان “فراماسونری” مطرح کنند. برای نمونه، راگون (۵۷) فرانسوی که معاصرینش او را “باسوادترین ماسون سده نوزدهم” میدانستند، بر این نظر بود که اندیشههای ماسونی را به شکل خام و بدوی آن میتوان در طریقتهای رازآمیز باستانی ردیابی کرد، لیکن این اشمول بود که در سده هفدهم آن را به شکل کنونی مدون نمود. (۵۸) یا فراماسونی سرشناس در مجله فراماسونها (۵۹) (لندن، آوریل ۱۸۵۸) رابرت فلاد را “پدر مستقیم” و یوهان آندریا را “پدر باواسطه” فراماسونری میخواند. از نظر ماکی، این ادعا مردود است ولی او منکر تأثیر رسالههای فلاد در “شکلگیری فراماسونری نظری” نیست. (۶۰) یادداشتهای منسوب به اشمول نیز از بیخ و بن مجعول نیست. معقولترین و معمولترین، شق این است که یادداشتهای اشمول به عضویت او در لژ سازمان مخفی روزنکروتس اشاره داشته و راولینسون این نام را با “فراماسونری” تعویض کرده است.
تحلیل کریستف فردریک نیکلایی (۶۱) دربارهی منشأ فراماسونری مؤید این نظر است. نیکلایی، کتابفروش و ادیب و منقد برلینی، از چهرههای سرشناس جریانی است که به “روشنگری آلمانی” (۶۲) معروف است. او سردبیر و ناشر مجله معروف و متنفذ کتابخانه عمومی آلمان (۶۳) بود که در سالهای ۱۷۶۵ -۱۷۹۲ بهعنوان ارگان “فیلسوفان مردمی” منتشر میشد و بر حیات فکری آلمان آن عصر تأثیر جدی برجای نهاد. نیکلایی دوست لسینگ و مندلسون و ویراستار آثار لسینگ بود.
نیکلایی، برخلاف نظر لسینگ، فراماسونری را نه تداوم طریقت شهسواران معبد، بلکه ادامه فرقه روزنکروتس میداند. او در سالهای ۱۷۸۲-۱۷۸۳ کتابی منتشر کرد با نام رسالهای در باب اتهاماتی که به طریقت شهسواران معبد زده میشود به همراه پیوستی در باب منشأ [فرقه] برادری ماسونها. (۶۴) چکیده نظر نیکلایی چنین است: فرانسیس بیکن به شدت تحت تأثیر آثار و عقاید آندریا و فلاد در زمینه اصلاح و نوسازی جهان قرار گرفت و بر آن شد تا این آراء را، به روش و گونهای دیگر، دنبال کند؛ یعنی برخلاف آندریا و فلاد با روشهای تجربی همان نظرات را به اثبات رساند. این تلاش او به تدوین کتاب آتلانتیس نو انجامید. در واقع، بیکن در این کتاب شارح عقاید ماسونی بود. (۶۵) نظریات بیکن مورد توجه چارلز اول قرار گرفت (۶۶) و وی قصد تأسیس نهادی از اندیشمندان با همان نام “خانه سلیمان” را داشت ولی بهدلیل جنگ داخلی و سقوط وی این امر تحقق نیافت. در سال ۱۶۴۶ انجمن سلطنتی با هدف تحقق طرح بیکن تأسیس شد. در همین زمان، انجمن دیگری نیز تأسیس شد که میخواست از طریق نجوم و کیمیا و نمادهای رازآمیز آرمانهای بیکن را تحقق بخشد. در انجمن اخیر اشمول و للی عضویت داشتند. آنها برای استتار عملیات رازآمیزشان به عضویت “کسوت” ماسونهای لندن (کمپانی بنایان لندن) درآمدند و جلسات خود را در ساختمان این صنف برگزار میکردند. هر چند در آغاز هدف آنها تحقق آرمانهای بیکن بود، ولی بهزودی درگیر مسائل سیاسی شدند و تکاپوی پنهان خود را در راه اعاده سلطنت چارلز دوم به کار گرفتند. این سازمان مخفی به تدریج از میان رفت ولی از درون بقایای آن در سال ۱۷۱۷ گراندلژ انگلستان پدید آمد. (۶۷) نیکلایی به حوادث انگلستان علاقه داشت و با برخی از رجال ادبی و فکری آن کشور دوست بود. بنابراین، تحلیل وی از تحولات داخلی جامعه انگلیس آن عصر باید مبتنی بر اطلاعاتی قابل تأمل باشد.
نیکلایی تنها شخصیت علمی نیست که فراماسونری را تداوم فرقه روزنکروتس بریتانیا میداند. یوهان بوهل (۶۸) نیز بر این نظر است. بوهل، استاد فلسفه دانشگاه گوتینگن (آلمان)، در اوایل سده نوزدهم به تحقیق دربارهی فرقه روزنکروتس و فراماسونری پرداخت. حاصل کار او رسالهای به زبان لاتین بود که در سال ۱۸۰۳ به “انجمن فلسفی گوتینگن” ارائه کرد. بوهل این رساله را بسط داد و در سال ۱۸۰۴ به صورت کتابی در بیش از ۴۰۰ صفحه به زبان آلمانی در گوتینگن منتشر نمود با نام در باب منشأ و حوادث اصلی فرقههای روزنکروتس و فراماسون (۶۹) در سال ۱۸۲۴، توماس دوکوینزی (۷۰) ادیب و منقد نامدار انگلیسی، خلاصه ۹۰ صفحهای از کتاب بوهل را به زبان انگلیسی ترجمه و در مجله لندن (۷۱) منتشر کرد با عنوان پژوهشی انتقادی- تاریخی در منشأ روزنکروتسیها و فراماسونها. (۷۲) دوکوینزی بر مطالب بوهل حواشی و نظریات خود را افزوده است. (۷۳) دوکوینزی به فراماسونری نگاه مثبت نداشت و پیشتر در کتاب معروف خود، اعترافات یک تریاک خور انگلیسی (۱۸۲۱)، فراماسونری را “شیادی” خوانده بود. (۷۴)
پروفسور بوهل معتقد است که “فراماسونری” اولیه از درون موج شیفتگی سالهای ۱۶۳۳-۱۶۴۶ به فرقه روزنکروتس پدید شد و هدف آن جادوگری بهمعنای کابالایی آن بود یعنی دستیابی به حقیقت پنهان هستی؛ و رابرت فلاد سازمان این فرقه را در انگلستان با نام “فراماسونری” ایجاد کرد. بوهل منشأ این نام را به معماران “خانه روحالقدس“، همان خانهای که در رساله گزارش (فاما) ذکر شده، منتسب میکند. (۷۵) او نقش اصلی اشمول را در مرحله بعد از فلاد بیان میدارد و از افراد زیر به عنوان سایر اعضای فرقه یاد میکند: توماس وارتون پزشک، جرج وارتون، اوترد (۷۶) ریاضیدان، دکتر هویت (۷۷) و دکتر پیرسون (۷۸) کشیش، و ویلیام للی منجم. (۷۹) وارتونهای فوقالذکر باید از خویشان فیلیپ وارتون، بارون وارتون چهارم باشند که بعدها (۱۷۲۲) نوه او، دوک وارتون، در سمت استاد اعظم گراندلژ انگلستان جای گرفت. سِر جرج وارتون (۸۰) نیز از دوستان نزدیک اشمول بود و چون اشمول به نجوم و طالعبینی و کیمیاگری علاقمند. (۸۱) معهذا، بوهل منکر نظر نیکلایی دال بر تکاپوی سیاسی سازمان روزنکروتس در اعاده سلطنت انگلستان و صعود چارلز دوم است و نیز منکر نظریهای است که پیشینه فراماسونری را به طریقت شهسواران معبد وصل میکند. (۸۲) قاعدتاً به این دلیل است که کتاب بوهل، در سال ۱۸۰۶ مورد بررسی انتقادی نیکلایی سالخورده قرار گرفت. (۸۳)
در سدههای نوزدهم و بیستم، پیوند تاریخی میان فراماسونری و فرقه روزنکروتس مورد توجه بوده و هست. برای نمونه، ویلیام ساندیس (۸۴) مؤلف مدخل “فراماسونری” در انسیکلوپدیا متروپولیتانا (۸۵) (۱۸۴۵)، پیشینه فراماسونری را به “اشمول و دوستانش” میرساند. ساندیس مینویسد: الیاس اشمول در سال ۱۶۴۶ فراماسون شد. در همین زمان سازمان روزنکروتسیها در لندن تأسیس شد بعضاً بر بنیاد اصول فرقه فوق در آلمان و بعضاً شاید بر اساس طرح “انجمن ادبی” که بیکن در آتلانتیس نو با نام “خانه سلیمان” ترسیم کرده بود. اشمول و دوستانش، که در تالار کمپانی بنایان دیدار میکردند، نشانها و مناسک این صنف را اخذ کردند و با نشانها و مناسک پاگانی و روزنکروتسی آمیختند و فراماسونری نظری را پدید آوردند. (۸۶) دیدگاه سلیگمان نیز کم و بیش با نظریه نیکلایی انطباق دارد. او مینویسد:
در سال ۱۶۴۵ گروهی از اعضای فرقه روزنکروتس انگلیس برای ساماندهی امور مجمع خود گرد آمدند. این افراد عبارت بودند از: ویلیام للی، منجم و طالعبین مشهور، الیاس اشمول، کیمیاگر و عتیقهشناس، جان پارسون [پیرسون]، (۸۷) رابرت مورای و عدهای دیگر. آنان در این جلسه… بار دیگر بر سرّی ماندن مجمع خود تأکید ورزیدند و در عین حال در صدد یافتن راهی برای جذب اعضای بیشتر برآمدند. الیاس اشمول راه حلی یافت. از آنجا که بنا به سنت، هر لندنی مجبور بود در یک سازمان صنفی [کسوت] عضویت داشته باشد، اشمول در کمپانی بنایان [ماسونهای] لندن ثبتنام کرد. دیگران نیز از او پیروی کردند و از آن پس بهعنوان اعضای صنف بنایان [ماسونها] یکدیگر را آزادانه در تالار اجتماعات کسوت فوق ملاقات میکردند. آداب و آئینهای فراماسونری از درون همین گروه پیروان اشمول نشأت گرفت. (۸۸)
آنچه در نظر نیکلایی از اهمیت تحلیلی فراوان برخوردار است، بوهل با آن به مخالفت برخاسته و ساندیس و سلیگمان آن را مسکوت گذاردهاند، رابطه سازمان مخفی اشمول با دسیسههای سیاسی دوران انقلاب پوریتانی است. (۸۹) به عبارت دیگر، بر اساس نظریه نیکلایی، میتوان فرقه روزنکروتس را سازمانی پنهانی دانست که در پیوند با توطئهگرانی چون آنتونی اشلی کوپر (ارل شافتسبوری)، جرج مانک (دوک آلبرمارل)، فیلیپ وارتون (دوک وارتون) و ادوارد مونتاگ (ارل ساندویچ) صعود چارلز دوم را محقق ساخت. این همان کانونی است که در چهار دهه پایانی سده هفدهم و اوایل سده هیجدهم خط پیوستهای را دنبال کرد؛ آشوبها و توطئههای ضد کاتولیکی دوران چارلز دوم را پدید آورد، به صعود ویلیام اورانژ یاری رسانید و سرانجام سلطنت هانوور را در انگلستان مستقر ساخت. میدانیم که چارلز دوم از دوران تبعید در هلند با یهودیان رابطه نزدیک داشت و یهودیان مخفی چون آلوارو (یاکوب) داکوستا و سِر اگوستین کورونل امور مالی او را اداره میکردند و همانان بودند که واسطه ازدواج او با کاترین براگانزایی شدند. و میدانیم که در دوران سلطنت چارلز دوم صرافان یهودی به پشتوانه مالی ارتش انگلیس بدل شدند و سررشتهداری و پیمانکاری نظامی را به دست گرفتند. این پیوندها همه قراینی است در تأیید نظر فوق.
بهرروی، در حوالی نیمه دهه ۱۶۴۰ یعنی در اوج جنگ داخلی (۱۶۴۲ -۱۶۵۱) و هرج و مرج در بریتانیا، اشمول و دوستانش، بر شالوده میراث رابرت فلاد و میشل مایر و دیگران، فرقه روزنکروتس را سازمان دادند. در همین دوران (۱۶۵۲) بود که توماس وان (۹۰) برادر هنری وان (۹۱) شاعر، دو رساله اصلاح عمومی جهان و گزارش فرقه برادری روزنکروتس را به زبان انگلیسی ترجمه و در لندن منتشر کرد. (۹۲) او در سال ۱۶۵۶ رسالهای از میشل مایر را با عنوان قوانین [فرقه] برادری روزکروا (۹۳) از لاتین به انگلیسی ترجمه و منتشر کرد. ترجمه انگلیسی این رساله به الیاس اشمول اهدا شده است. (۹۴) این توماس وان را نیز “کیمیاگر بزرگ و فیلسوف مجرب”، ستایشگر و شیفته آگریپا و “عضو پرشور فرقه روزنکروتس” خواندهاند. او فراگیری کیمیا را در حوزه علمیه آکسفورد آغاز کرد و سپس در لندن زیر نظر سِر رابرت مورای ادامه داد. مورای در این زمان وزیر امور اسکاتلند بود. (۹۵)
سِر رابرت مورای (۹۶) فوقالذکر، از بنیانگذاران و اولین رئیس انجمن سلطنتی (۱۶۶۶)، نیز بهعنوان یکی از پیشکسوتان “ماسونی” سده هفدهم شهرت دارد. این مورای، چنانکه نام او نشان میدهد، به طایفه اسکاتلندی مورای تعلق دارد. ماسونها به طور سنتی مدعیاند که رابرت مورای در سال ۱۶۴۱ در شهر ادنبورگ (اسکاتلند) به عضویت “لژ ادنبورگ” درآمد. (۹۷) در این لژ برخی از اعضای خاندانهای هامیلتون، مورای و هوم (هیوم) عضویت داشتند. (۹۸) گفته میشود که سِر پاتریک هوم (ارل مارچمونت) نیز از اعضای این لژ بود. برخی برآنند که این سِر رابرت مورای فردی بجز سِر رابرت مورای معروف، اولین رئیس انجمن سلطنتی، است. (۹۹) هایوود در تعلیقات خود بر دائرةالمعارف ماکی بهطور مستند ثابت میکند که مورای “فراماسون” همان مورای انجمن سلطنتی است. (۱۰۰) گولد نیز بر این نظر است. او مورای را به عنوان یکی از شیفتگان علوم خفیه معرفی میکند. آنتونی وود، مورای را چنین توصیف کرده است: “مردی تنها [مجرد]، بیزار از زنان، مشهورترین کیمیاگر، حامی بزرگ فرقه روزنکروتس و ریاضیدانی برجسته”. (۱۰۱)
تعلق برخی دیگر از بنیانگذاران و اعضای اولیه انجمن سلطنتی به فرقه روزنکروتس نیز مؤید نظریه نیکلایی است. یک نمونه، جان اولین (۱۰۲) نویسنده و اندیشمند انگلیسی، است. اولین از دوستان مورای و اشمول بود و در برخی از مکاتباتش از شیفتگی خود به فرقه روزنکروتس سخن گفته است. (۱۰۳) جان اولین در صعود چارلز دوم نقش داشت و به پاس آن در سمتهای مختلف جای گرفت؛ از جمله مدتی (۱۶۷۱-۱۶۷۴) مشاور امور مستعمراتی دربار بود. او در سال ۱۶۶۲ عضو انجمن سلطنتی شد. از جان اولین به عنوان دوست صمیمی و مادام العمر ساموئل پیپس (۱۰۴) یاد میکنند. (۱۰۵) این ساموئل پیپس نیز مدتی (۱۶۸۴-۱۶۸۶) رئیس انجمن سلطنتی بود. او از برکشیدگان ادوارد مونتاگ، ارال ساندویچ اول، است و از فرماندهان اصلی نیروی دریایی انگلیس در دوران چارلز دوم و جیمز دوم. با شروع توطئههای شافتسبوری و ویگها، پیپس راه مستقل خود را رفت و به دلیل نزدیکی با ولیعهد کاتولیک آماج حمله توطئهگران فوق قرار گرفت که او را به قتل گادفری قاضی متهم کردند. با صعود ویلیام اورانژ، پیپس برکنار و خانهنشین شد. (۱۰۶)
نمونه دیگر، جان لاک، متفکر نامدار انگلیسی، است که برخی منابع ماسونی او را نیز از پیشکسوتان “ماسون” سده هفدهم میدانند. هایوود رسالهی در باب شکیبایی لاک را “از نظر اندیشه و روح” یک اثر کلاسیک ماسونی میخواند و میافزاید: “لاک محتملاً ماسون بود” (۱۰۷) جان لاک ۱۳ سال پیش از ظهور نهادی به نام فراماسونری و تأسیس گراندلژ انگلستان درگذشت و بنابراین نمیتوانست “ماسون” باشد. لذا، بهنظر میرسد که دعاوی مربوط به تعلق “ماسونی” او مانند دعاوی مشابه دربارهی فلاد و اشمول و مورای و دیگران، ناظر به پیوند وی با گروههای مخفی توطئهگر نیمه دوم سده هفدهم باشد. گولد مینویسد: “جان لاک، پدر اندیشه و فلسفه جدید، در جوانی مدتی فریفته جاذبه این رازها [کابالا] شد“. (۱۰۸) در سال ۱۶۶۳ جان لاک ۳۱ ساله در زمرهی گروه ده نفرهای بود که در نزد پیتر اشتال استراسبورگی (۱۰۹) کیمیاگر و روزنکروتسی معروف، آموزش میدیدند. طبق مندرجات برخی از منابع آن عصر، این پیتر اشتال نیز، مانند رابرت مورای، از زنان نفرت داشت. گولد در حاشیه میافزاید: ظاهراً این خصیصهی عمومی این طایفه [روزنکروتسیها] بود. (۱۱۰) چهار سال بعد (۱۶۶۷) لاک به عنوان پزشک به خدمت آنتونی اشلی کوپر (لرد اشلی آن زمان و ارل شافتسبوری بعد) درآمد و کمی بعد (۱۶۶۸) عضو انجمن سلطنتی شد.
رابطه لرد اشلی با جان لاک را فراتر از رابطه یک ارباب و پزشک خصوصیاش توصیف کردهاند و لاک علاوه بر طبابت در مقام منشی و مشاور او نیز جای داشت. میدانیم که در این زمان با حضور لرد اشلی جلسات خصوصی برگزار میشد که لاک، جان مپلتافت (۱۱۱) توماس سیدنهام (۱۱۲) و کشیش و پزشک دیگری به نام جیمز تیرل (۱۱۳) در آن شرکت داشتند. لاک در مقدمه رسالهای در باب فهم بشری، که پس از صعود ویلیام اورانژ منتشر کرد (۱۶۹۰)، به این جلسات اشاره کرده است. (۱۱۴) سیدنهام نیز از اعضای اولیه انجمن سلطنتی است و قاعدتاً به این دلیل است که نام او به عنوان “یکی از بنیانگذاران طب بالینی و دانش بیماریهای مسری” (۱۱۵) در تاریخنگاری غرب به ثبت رسیده است.
لرد اشلی به تکاپوهای ماوراء بحار تعلق فراوان داشت و لذا در سال ۱۶۶۳ چارلز دوم، منطقه کارولینا (در آمریکای شمالی) را به او و هفت تن از دوستانش واگذار کرد. یکی از نخستین اقدامات لاک، نگارش “قانون اساسی” کارولینا برای اشلی بود. (۱۱۶) در سال ۱۶۷۲، لرد اشلی به “ارل شافتسبوری” ملقب شد و در پایان این سال در سمت رئیس قوه قضاییه و مشاور عالی (۱۱۷) چارلز دوم منصوب گردید در حالیکه فاقد تحصیلات حقوقی بود. (۱۱۸) هر چند او به زودی معزول شد، لیکن در همین زمان “شورای تجارت و پلانتکاری خارجی” (۱۱۹) را تأسیس کرد که به مدت دو سال خود او رئیس و جان لاک دبیر آن بود. (۱۲۰)
بهدلیل چنین پیوندهایی است که پس از صعود ویلیام اورانژ، جان لاک به اقتدار فراوان رسید و در این دوران پایانی زندگیاش (۱۶۸۹ -۱۷۰۴) در مقام “رهبر فکری جناح ویگ” (۱۲۱) جای گرفت. ریچارد آرون (۱۲۲) استاد دانشگاه ولز و مؤلف مقاله “جان لاک” در بریتانیکا (۱۹۷۷) صعود ویلیام اورانژ، و به تعبیر لاک “انقلاب شکوهمند و بدون خونریزی“، را آرمان اصلی میداند که شافتسبوری و لاک در راه تحقق آن کوشیده بودند. این حادثهای است که به ادعای دکتر آرون، “سلطنت مشروطه، شکیبایی دینی و آزادی اندیشه و بیان” را در انگلستان محقق ساخت. دفاع جانبدارانه دکتر آرون از ارل شافتسبوری خواندنی است:
اشلی سیاستمداری زورگو و مهاجم بود که دشمنان فراوان داشت. (برخی از آنان ادیبانی بودند چون جان درایدن (۱۲۳) شاعر، هم مدرسهای لاک). حداقل به دلیل احترامی که لاک برای لرد اشلی قائل است، باید تردید کرد که اشلی چنان شیطانی بوده که دشمنانش گاه ترسیم کردهاند. روشن است که اشلی مدافع استوار سلطنت مشروطه، تداوم پروتستانی سلطنت، آزادی مدنی، شکیبایی دینی، حاکمیت پارلمان و توسعه اقتصادی بریتانیا بود… از آنجا که اینها آرمانهایی است که جان لاک خود را وقف آن کرده بود، از آغاز میان سیاستمدار [اشلی] و مشاورش [لاک] تفاهم کامل وجود داشت. (۱۲۴)
این چه نوع “آزادی مدنی” و “شکیبایی دینی” است که درایدن شاعر را، بهدلیل هجویههایی که علیه توطئهگران ویگ و شافتسبوری سروده بود، (۱۲۵) بیکار و تنگدست کرد و او را بهدلیل تعلقش به مذهب کاتولیک مجبور نمود دو برابر پروتستانها مالیات بپردازد؛ (۱۲۶) دریاسالاری کاردان چون ساموئل پیپس را برکنار و خانهنشین نمود؛ (۱۲۷) و حتی مورخی کوشا و سالخورده چون آنتونی وود را از آکسفورد اخراج کرد؟! برای شناخت “آرمان” واقعی شافتسبوری و لاک کافی است به پدیدهای توجه کنیم که پیامدهای شوم آن گریبانگیر سه چهار نسل از مردم کاتولیک بریتانیا و ایرلند بود. یکی از مهمترین اقدامات شافتسبوری در دوران اقتدارش در دربار چارلز دوم، تصویب قانونی در پارلمان (۱۶۷۳) بود (۱۲۸) که به موجب آن کاتولیکها از تصدی هرگونه شغل حکومتی محروم میشدند. از زمان ویلیام اورانژ، این قانون به مدت ۱۴۰ سال اجرا شد و حتی ریاست کاتولیکها بر مدارس نیز ممنوع بود. تنها در سال ۱۸۲۸ بود که قانون فوق ملغی شد و در سال بعد (۱۲۹) به کاتولیکها حقوق برابر با سایر سکنه انگلیس اعطا گردید. این تضییقات قانونی علیه کاتولیکها، در ایرلند تا سال ۱۸۷۱ و در اسکاتلند تا سال ۱۸۸۹ دوام داشت. (۱۳۰)
ردپای بقایای فرقه روزنکروتس تا اوایل سده هیجدهم و تأسیس گراندلژ انگلستان قابل پیگیری است. یک نمونهی معروف، کشیش و عتیقهشناس و پزشکی به نام دکتر ویلیام استاکلی (۱۳۱) است. استاکلی در لینکلن (انگلستان) به دنیا آمد. مدتی در بوستن (آمریکا) اقامت داشت، به انگلستان بازگشت و در سال ۱۷۱۷ به همراه دوک مونتاگ به عضویت انجمن سلطنتی درآمد. او از کسانی است که در سال ۱۷۱۸ بار دیگر “انجمن عتیقهشناسی” (۱۳۲) را برپا کردند. استاکلی در ژانویه ۱۷۲۱ رسماً عضو فراماسونری شد و در ۷۸ سالگی در لندن درگذشت. (۱۳۳) استاکلی به کاوشهای باستانشناسی نیز اشتغال داشت و نظریاتی در باب پیشینه باستانی انگلستان مطرح نمود که در سده هجدهم رواج فراوان یافت لیکن امروزه “خیالپردازانه” ارزیابی میشود. (۱۳۴) دکتر استاکلی فرد مرموزی است و در دفترچه یادداشتهایش خود را “اولین ماسون شهر لندن” میخواند. در ذیل وقایع ۲۸ دسامبر ۱۷۲۲، این عبارت به چشم میخورد: “شام با لرد هرتفورد بودم که لرد وینچلسی (۱۳۵) او را معرفی کرده بود. هر دو را به عضویت طریقت کتاب یا شهسواران روم (۱۳۶) در آوردم“. به نوشته کویل، فرقه مذکور شناخته نیست. (۱۳۷)
میراث روزنکروتسی انجمن سلطنتی از سده هجدهم در قالب پیوندهای ماسونی تداوم یافت. منابع ماسونی، اسحاق نیوتون، رئیس مقتدر انجمن سلطنتی (۱۷۰۳-۱۷۲۷) و دوست چارلز مونتاگ (ارل هالیفاکس) و دکتر دزاگولیه و جان لاک، را نیز “محتملاً” ماسون میدانند هر چند سندی دال بر عضویت او در لژهای ماسونی در دست نیست. دهه پایانی زندگی نیوتون با تأسیس و تکاپوی گراندلژ انگلستان مقارن است. هایوود پس از اشاره به دوستی نزدیک نیوتون و دزاگولیه، میافزاید: بیشتر اعضای “لژ لندن” عضو انجمن سلطنتی بودند و جلسات خود را در کلوپ انجمن سلطنتی برگزار میکردند. (۱۳۸) از ادموند برک اندیشمند نامدار سیاسی اواخر سده هجدهم، نیز به عنوان ماسون یاد میکنند. گفته میشود که برک عضو “لژ اورشلیم” (۱۳۹) لندن بود. (۱۴۰) دربارهی عضویت چارلز داروین (۱۴۱) مؤلف منشأ انواع (۱۸۵۹)، در فراماسونری اطلاع مستندی انتشار نیافته ولی پدربزرگ او، دکتر اراسموس داروین (۱۴۲) از ماسونهای سرشناس بود. اراسموس داروین تحصیلات خود را در دانشگاههای کمبریج و ادنبورگ به پایان برد و بقیه عمر به طبابت اشتغال داشت و شعر نیز میسرود. اراسموس داروین در سال ۱۷۸۸ در شهر دربی محفلی به نام “انجمن فلسفی” (۱۴۳) تشکیل داد. یکی از پسران او به نام سِر فرانسیس داروین از فعالین ماسونی نیمه اول سده نوزدهم بود و پسر این یکی، بهنام رجینالد داروین، در سال ۱۸۴۰ ماسون شد. نام چارلز داروین در اسناد ماسونی دیده نمیشود ولی مورخین ماسون محتمل میدانند که او نیز، چون پدربزرگ و عمو و پسر عمویش، ماسون باشد. (۱۴۴)
نظریهی منشأ کابالایی- روزنکروتسی فراماسونری مورد تأیید رابرت فرک گولد نیست که دیدگاه او را باید بهعنوان “نظر رسمی” بخش مهمی از فراماسونهای معاصر تلقی نمود. گولد ۷۹ صفحه از کتاب شش جلدی خود را به “کابالا، روزیکروسیانیسم و الیاس اشمول” (۱۴۵) اختصاص داده و در سایر بخشهای مجلدات سوم و چهارم کتاب نیز مکرر به این بحث پرداخته است. او پس از سیری آشفته در منابع متعدد، در پایان اصولاً منکر وجود سازمانی به نام روزنکروتس در انگلستان سده هفدهم است. گولد آنچه بوده را تنها “انبوهی از منجمان، کیمیاگران، شیادان [شارلاتانها] و انواع پیشگویان” میداند. (۱۴۶) معهذا، حتی گولد نیز منکر تأثیر فرقه روزنکروتس بر فراماسونری نیست. او “فراماسونری عملی” یعنی لژهای بنایان را “پدر فراماسونری نظری” و رابطه میان این دو را “نسبی” میداند و رابطه طریقتهای رازآمیز کابالایی با فراماسونری را غیرمستقیم و از نوع “رابطه سببی” میخواند. (۱۴۷) این نظریه البته مورد قبول ما نیست. در صفحات پیش بهطور مشروح نشان دادیم که تنها پیوند واقعی فراماسونری با آنچه ماسونها آن را “فراماسونری عملی” میخوانند، وامگیری نامها و نمادهای معماری و جعل افسانههای بیپایه، و بسیار رایج، دربارهی گیلدهای بنایان و معماران دورهگرد و سیّاح است بهمنظور استتار منشأ و ماهیت واقعی سازمانی که از بدو تأسیس در خدمت کانونهای معین بود.
تأثیر و تداوم میراث فرقه روزنکروتس در فراماسونری کاملاً چشمگیر است. صرفنظر از تکاپوی سازمان “روزنکروتس طلایی” در آلمان اواخر سده هجدهم، كه با آن آشنا خواهیم شد، در سال ۱۸۶۵ ماسونی به نام رابرت ونتورث لیتل (۱۴۸) سازمانی بهنام “انجمن روزیکروسی انگلستان” (۱۴۹) تأسیس کرد و خود در مقام “مغ اعظم” (۱۵۰) آن جای گرفت. این سازمان تداوم فرقه روزنکروتس سده هفدهم محسوب میشود و لیتل آن را بر بنیاد میراث و نمادهای سازمان قدیمی روزنکروتس آلمان ایجاد کرد. تشکیلات این انجمن مخفی است. کمی بعد شعبههای انجمن در اسکاتلند، کانادا، استرالیا، فرانسه و ایالات متحده آمریکا نیز ایجاد شد. “مغ اعظم” انجمن روزیکروسی آمریکا یک یهودی به نام چارلز مهیر (۱۵۱) بود. هر چند گفته میشود این انجمن یک سازمان رسمی ماسونی نیست، لیکن، بهنوشته دائرةالمعارف ماکی، برخی از “برجستهترین ماسونهای انگلیس و اسکاتلند” به آن “علاقه فراوان” نشان دادند و در تأسیس و اداره آن مشارکت جستند. هدف انجمن روزیکروسی چنین عنوان شده است: “همیاری و تشویق اعضا در مسائل بزرگ زندگی، پژوهش در رازهای طبیعت، تسهیل مطالعه در نظام فلسفی که بر بنیاد کابالا شکل گرفته، و نخستین بار برادر روزنکروتس آلمانی آن را ترویج کرد و تفحص در معنی نمادهای خرد، هنر و ادبیات جهان باستان“. (۱۵۲) علاوه بر انجمن فوق، امروزه یکی از طریقتهای ماسونی ایالات متحده آمریکا “آئین کهن رازآمیز رزکروا” (۱۵۳) نام دارد که مقر آن در شهر سنخوزه کالیفرنیاست. (۱۵۴)
نماد رزکروا نیز در فراماسونری مورد توجه بسیار است. در آئین کمال (۱۵۵) آئین امپراتوران شرق و غرب (۱۵۶) و آئین اسکاتی (۱۵۷) ماسونهای درجه هجدهم، شهسوار رزکروا (۱۵۸) نام دارند. این عنوان به شکلهای دیگر -مانند شهزاده رزکروا، شهزاده با اختیار رزکروا، (۱۵۹) شهسوار عقاب و پلیکان- (۱۶۰) نیز دیده میشود. در آئین اسکاتی، که مهمترین طریقت ماسونی درجات عالی (۱۶۱) است، انجمن محل تجمع ماسونهای درجات پانزدهم تا هجدهم شاپیتر رزکروا (۱۶۲) خوانده میشود. در سایر آئینهای درجات عالی نیز این عنوان وجود دارد ولی درجه آن متفاوت است. (۱۶۳) طبق اسناد شناخته شده، اولین ایرانی که به شهسوار رزکروا ملقب شد، میرزا یوسف خان مستشارالدوله، شارژدافر ایران در پاریس، بود که در ۲۹ نوامبر ۱۸۶۹ این عنوان را از شاپیتر کلمنت امیتیه (۱۶۴) تابع گراند اوریان فرانسه، دریافت داشت. (۱۶۵)
پینوشتها:
۱. Robert Fludd (1574-1637)
2. Robertus de Fluctibus, Rudolphus Otreb, Alitophilus, Joachim Frizius
3. ibid, p. 111.
4. Britannica CD 1998.
5. Apologia Compendaria: Fraternitatem de Rosea Cruce, suspicionis et infamioe maculis aspercum abluens, Leyden: 1616.
6. Tractatus Apologeticus integritatem Societatis de Rosea Cruce defendens contra Libanium et alios, Leyden: 1617.
7. Summum bonum, quod est verum magioe, cabaoel, alchymioe, fratrum Rosoe Crucis verorum veroe subjectum, Leyden: 1629.
8. Philosophia Moysaica.
9. Integrum morborum mysterium
۱۰- گلسرخی، همان مأخذ، صص ۵۲۵-۵۲۶؛ Gould, ibid, vol. III, p.80
۱۱. Mackey, ibid, vol. 1, p. 361.
12. Michael Maier (1568-1622)
13. Gould, ibid, vol. III, p. 92.
14. Elias Ashmole (1617-1692)
15. Mackey, ibid, vol. 1, p. 107; Coil, ibid, p. 72.
16. antiquary
17. Archeology
آرکئولوژی دانش جدید باستانشناسی است که با آنتیکشناسی فوقالذکر تفاوت دارد. لذا معادل فارسی عتیقهشناسی را به کار بردهایم تا با “باستانشناسی” اشتباه نشود.
18- گلسرخی، همان مأخذ، ص ۶۷۷.
۱۹. Society of Astrologers
20. Sir Thomas Mainwaring
21. William Lilly (1602-1681)
در جوانی در لندن اقامت گزید و در نزد رئیس کمپانی نمک فروشان به عنوان دفتردار به کار پرداخت. با مرگ اربابش با بیوه او ازدواج کرد. در سال ۱۶۳۲ شاگرد اوانس منجم (Evans) شد و به زودی از استاد نامدارتر شد. در زمان جنگ داخلی، هم جناح پارلمان و هم جناح دربار او را برای پیشگویی و ستاره بینی فرا میخواندند و حتی گفته میشود شخص چارلز اول نیز او را برای طالعبینی فرا میخواند. در دوران حکومت کومنولث کار للی رونق داشت و پیشگوییهای وی بر سربازان و عامه مردم تأثیر فراوان برجای مینهاد. پس از اعاده سلطنت نیز مورد احترام چارلز دوم بود. در سال ۱۶۶۶ به مشارکت در آتشسوزی بزرگ لندن متهم شد. دستگیر ولی به دلیل عدم اثبات اتهام آزاد گردید. ویلیام للی دارای تألیفاتی است مانند نجوم مسیحی، مجموعه حکایتها، ملاحظاتی در باب زندگی و مرگ چارلز شاه مرحوم انگلستان و سال سیاه. (Emerson, ibid, vol. 2, p. 194)
۲۲. Sir William Dugdale (1605-1686)
23. Britannica, 1977, vol. III, p. 695.
24. Institutins, Laws and Ceremonies of the Order of the Garter.
25. Ashmolean Museum
26. Emerson, ibid, vol. 1, p. 161; Gould, ibid, vol. III. pp. 129-131, 162, 173, Coil, ibid, p.72.
27. Anthon Wood (1632-1695)
عتیقهشناس معروف انگلیسی که نوشتههایش از منابع مهم شناخت رجال بریتانیای سده هفدهم است. اولین کتاب او تاریخ و میراث کهن دانشگاه آکسفورد است که چون انتشارات تازه تأسیس آکسفورد حاضر به چاپ متن انگلیسی آن نشد، به لاتین ترجمه شد و انتشارات فوق در سال ۱۶۷۴ آن را با نام Historia et Antiquitates Universitatis Oxoniensis منتشر کرد. متن انگلیسی این کتاب قریب به ۱۲۰ سال بعد (۱۷۹۲-۱۷۹۴) انتشار یافت. مهمترین اثر وود، کتاب معروف و حجیم فرزانگان آکسفورد (Athenae Oxonienses) به زبان انگلیسی است که در سالهای ۱۶۹۱-۱۶۹۲ منتشر شد. این کتاب به معرفی دانش آموختگان سرشناس آکسفورد در سالهای ۱۵۰۰ تا ۱۶۹۰ اختصاص دارد. آنتونی وود به دلیل اتهام فساد مالی که در این کتاب به ادوارد هاید متوفی (ارل کلارندون اول)، پدربزرگ ملکه ماری، وارد کرده بود. در سال ۱۶۹۳ از آکسفورد اخراج شد (ادوارد هاید در سالهای ۱۶۶۰ -۱۶۶۷ وزیر چارلز دوم بود و جیمز ولیعهد دختر او را به زنی گرفت. به این ترتیب، هاید پدربزرگ ماری دوم و ملکه آن است. هاید به دلیل نگارش تاریخ شورش و جنگهای داخلی در انگلستان شهرت دارد). مشخصات چاپ منقح یادداشتهای آنتونی وود چنین است:
Andrew Clark, The Life and Times of Anthony Wood, 1891-1900.
28. Mercuriophilus Anglicus
29. Biographia Britannica, vol. I, 1747.
30. elixir
31. Gould, ibid, vol. III, pp. 130-131.
32. Colonel Henry Mainwaring
33. Thomas Wise
34. Nicholas Young
35. William Hamon
36. Sir William Wilson
37. Gould, ibid, vol. III, p. 140; Mackey, ibid, vol. 1, p. 107; Coil, ibid, pp. 72, 221.
38. Elias Ashmole, History and Antiquities of Berkshire, Prefrace by Dr. Rawlinson, London: 1719.
39. Gould, ibid, vol, III, p.17.
40. Richard Rawlinson (1689-1755)
41. Curwen Rawlinson
42. Nicola Monk
43. George Monk [Monck], Duke of Albermarle (1608-1670).
جرج مانک از فرماندهان نظامی چارلز اول بود. در سال ۱۶۴۴ به اسارت نیروهای پارلمان درآمد و به مدت دو سال در برج لندن زندانی شد. پس از سرکوب نهایی نیروهای هوادار سلطنت، در سال ۱۶۴۶ سران “پارلمان” او را در رأس قشونی برای سرکوب شورش مردم ایرلند اعزام کردند. این ماجرا تا سال ۱۶۴۹ ادامه یافت. در سال ۱۶۵۰، اولیور کرومول او را به همراه خود برای سرکوب شورشیان به اسکاتلند برد. پس از پیروزی، مانک در سمت فرمانده کل قشون اسکاتلند منصوب شد. در نوامبر ۱۶۵۲ مانک یکی از سه فرمانده اصلی نیروی دریایی انگلیس بود. او در سال ۱۶۵۴ شورشیان مناطق کوهستانی اسکاتلند را با موفقیت سرکوب کرد. در فوریه ۱۶۶۰ جرج مانک در رأس قشون اسکاتلند وارد شهر لندن شد و نقش اصلی را در بازگشت و سعود آرام چارلز دوم ایفا نمود. به این دلیل، مانک به دوک آلبرمارل ملقب شد، نشان شهسوار گارتر گرفت و به ثروت فراوان رسید. در دوران چارلز دوم، مانک در مناصب مهمی جای داشت و از جمله مدتی نایب الحکومه ایرلند بود. او ده سال پس از صعود چارلز دوم درگذشت.
44- دوک دوم آلبرمارل (پسر جرج مانک) با خاندان متنفذ کاوندیش (دوکهای دونشایر) وصلت کرد. دوک دوم در اوایل سلطنت ویلیام اورانژ بلاعقب درگذشت و عنوان دوکی او تداوم نیافت. در سال ۱۶۹۲، بیوه ثروتمند و دیوانه او، الیزابت کاوندیش، به همسری رالف مونتاگ درآمد که بعدها دوک اول مونتاگ شد. جان، دوک دوم مونتاگ، داماد جان چرچیل، دوک مارلبورو، و استاد اعظم گراندلژ انگلستان است.
۴۵. Restoration
46. Thomas Rawlinson (d. 1725)
47. George Rawlinson, A Memoir of Major General Sir Henry Creswicke Rawlinson, Bart., K.C.B., F.R.S., D.C.L., F.R.G.S., &c, with an Introduction by Field- Marshal Lord Roberts of Kandahar, V.C., London: Longmans, Green, and Co., 1898, pp. 1-3; Gould, ibid, bol. III. P.168.
48. Gould, ibid, pp. 169-170.
49. Rawlinson, ibid, p.3.
50. Grand Steward
51. Gould, ibid, vol. III. P, 169; vol. 4, p. 400; Coil, ibid, p. 503.
52. Mackey, ibid, vol. 2, p. 833.
53. Gould, ibid, vol. III, p. 17.
54. Thomas Hearne (1678-1735)
توماس هرن در سالهای ۱۶۹۹-۱۷۱۵ کتابدار کتابخانه بادلین آکسفورد بود. او به دلیل مخالفت با سلطنت هانوور از کار بر کنار و تا پایان عمر خانه نشین شد. هرن مصحح و ناشر برخی منابع مهم تاریخ انگلیس است که بهعنوان مأخذ مورد استفاده نسلهای بعدی مورخین قرار گرفت.
۵۵. ibid, p. 169.
56. ibid, p.170.
57. Jean Baptiste Marie Ragon (1771-1862).
58. Mackey, ibid, vol. 2, p. 827.
59. Freemasons Magazine
60. Mackey, ibid, vol. 1, p. 361.
61. Christoph Friedrich Nicolai (1733-1811)
62. Aufklärung, German Enlightenment
63. Allgemeine Deutsche Bibliothec
64. Versuch über die Beschuldigungen welche dem Tempelherrnorden gemacht worden und über dessen Geheimniss, nebst einem Anhange über das Entstehen der Freimaurergesellschaft.
۶۵- دربارهی فرانسیس بیکن و اندیشه او بنگرید به: همین کتاب، ج۳، صص ۳۰۶-۳۱۳.
66- بیکن در اولین سال سلطنت چارلز اول درگذشت و آتلانتیس نو در سال بعد منتشر شد.
۶۷. Mackey, ibid, vol. 2, p. 707.
68. Johann Gottlieb Buhle (1753-1821)
69. Ueber den Ursprung und die vornehmsten Schicksale des Ordens der Rosenkreuzer und Friemaurer.
70. Thomas De Quincey (1785-1859)
کتاب اعترافات یک تریاک خور انگلیسی (Confessions of an English Opium-Eater) دو کوینزی از شاهکارهای ادبیات انگلیسی است. او در ۱۹ سالگی (۱۸۰۴) با تریاک آشنا شد و آن را برای تسکین درد عصبی مصرف نمود. چند سال بعد به خوردن تریاک معتاد شد و تا پایان عمر معتاد ماند. در سال ۱۸۲۱ اعترافات را در مجله لندن منتشر نمود که برای وی شهرت فراوان به ارمغان آورد. این پاورقی در سال بعد به صورت کتاب منتشر شد. هدف دوکوینزی از نگارش اعترافات هشدار در زمینه خطرناک تریاک بود. مجموعه آثار او در ۱۴ جلد به چاپ رسیده است.
۷۱. London Magazine
72. Historico-critical Inquiry into the Origin of the Rosicrucians and the Freemasons (London Magazine, No.9)
73. Gould, ibid, vol. III, pp. 83-84; Mackey, ibid, vol. 1, p. 158; Coil, ibid, p. 108.
74. Coil, ibid, p. 204.
75. Gould, ibid, p. 113.
76. William Oughtred (1573-1660)
کشیش و ریاضی دان و مدرس مدرسه کینگ حوزه کمبریج. در دوران انقلاب پوریتانی به دلیل هواداری از سلطنت آزار دید. در زمان خود شهرت فراوان داشت و به “شاه ریاضیات” معروف بود.
۷۷. Dr. Hewitt
78. Dr. John Pearson (1612-1686)
تحصیلاتش را در مدرسه اتون و کینگ کالج کمبریج به پایان برد. سپس ریاست برخی کالجهای کمبریج، از جمله کالج ترینیتی، را به دست داشت. در سال ۱۶۷۳ اسقف منطقه چستر شد. دارای تألیفاتی است.
۷۹. ibid, p. 115.
80. Sir George Wharton
81. ibid, p. 130.
82. ibid, p. 84.
83. Coil, ibid, p. 108; Mackey, ibid, vol. 1, p. 158.
84. William Sandys
85. Encyclopaedia Metropolitana
86. Gould, ibid, vol. III, pp. 115-116.
۸۷- اشتباه مترجم است. باید جان پیرسون باشد.
88- گلسرخی، همان مأخذ، ص ۶۷۷ (با اصلاحاتی در ترجمه فارسی)
89- با اعدام چارلز اول (۱۶۴۹)، اشراف اسکاتلند، در برابر اعلام “حکومت کومنولث” در انگلستان، پسر ارشد “شاه شهید” (Martyr King) را با نام “چارلز دوم” به عنوان پادشاه بریتانیا اعلام کردند. در اواخر سال ۱۶۵۰ و اوایل سال ۱۶۵۱ قشون اسکاتلندیها در برابر تهاجم قشون پارلمان به فرماندهی اولیور کرمول، شکستی سخت خورد و چارلز به مدت ۴۰ روز به همراه معدودی از اتباع وفادارش آواره بود تا سرانجام در اکتبر ۱۶۵۱ توانست به فرانسه بگریزد.
در پی پیروزی انقلاب پوریتانی، حکومت خشن اولیور کرومول، فرمانده قشون پارلمان و رئیس اول شورای دولتی، و پوریتانها برقرار شد. در دسامبر ۱۶۵۳، کرومول عنوان “لرد قیم” (Lord Protector) را بر خود نهاد و تمامی قدرت را به دست گرفت. کرومول هرچند میگفت “ترجیح میدهد در این سرزمین اسلام اعلام شود تا یکی از فرزندان خداوند مورد ایذا قرار گیرد”، به سرکوب شدید مخالفانش دست زد. (Britannica, 1977, vol. 15, p.306) او پسر ۳۲ سالهاش، ریچارد کرومول (۱۶۲۶ -۱۷۱۲) را به عنوان جانشین خود تعیین کرد. در ۳ سپتامبر ۱۶۵۸ اولیور کرومول درگذشت و به همراه وی آرمان استقرار “کومنولث پوریتانی” نیز مدفون شد. بلافاصله، ریچارد نالایق به عنوان “لرد قیم” قدرت را به دست گرفت. در این دوران، دسیسههای پنهان برای اعاده نظام سلطنتی و باز گردانیدن چارلز دوم به انگلیس آغاز شد. در رأس این جریان، اشرافی چون آنتونی اشلی کوپر (ارل شافتسبوری)، جرج مانک (دوک آلبرمارل)، فیلیپ وارتون (لرد وارتون) و ادوارد مونتاگ (ارل ساندویچ) قرار داشتند که پیشتر از یاران و مشاوران اولیور کرومول بودند. برای نمونه، کوپر از یاران نزدیک و عضو شورای مشاورین کرومول بود و ارل ساندویچ معاون کرومول در شورای دولتی و یکی از دو فرمانده نیروی دریایی انگلیس در زمان ریچارد کرومول. در فوریه ۱۶۶۰ جرج مانک، فرمانده قشون اسکاتلند، در رأس نیروهایش وارد لندن شد و به قدرت فائقه شهر بدل گردید. او پارلمان را فرا خواند. در اوایل مه ۱۶۶۰، پارلمان کرومول را خلع کرد، چارلز دوم را به عنوان پادشاه اعلام نمود و یک کمیسیون ۱۲ نفره را مأمور اعاده سلطنت کرد. یکی از اعضای این کمیسیون آنتونی اشلی کوپر بود. این افراد به هلند رفتند و رسماً چارلز دوم را به انگلستان دعوت کردند. در ۲۵ مه چارلز به انگلستان وارد شد. ریچارد کرومول، که در دوران حکومتش مبالغ سنگینی بدهکار شده بود، برای فرار از دست طلبکارانش به فرانسه گریخت و تا پایان عمر در پاریس، جنوا و سرانجام انگلستان با نام مستعار زیست.
۹۰. Thomas Vaughan
91. Henry Vaughan (1621?-1695)
هنری وان به حرفه طبابت اشتغال داشت. او نیز چون برادرش به فلسفه رازورانه علاقمند بود.
۹۲. Fame and Confession of Rosie-Cross.
93. Themis Aurea: The Laws of the Fraternity of Roseie Cross.
94. Gould, ibid, vol, III, p. 99.
95. ibid, p. 97.
96. Sir Robert Murray [Moray] (d.1673)
97. Mackey, ibid, vol. 2, p. 680.
98. Coil, ibid, p. 218.
99. ibid, p. 423.
100. Mackey, ibid, vol. 3, pp. 1313-1314.
101. Gould, ibid, vol. III, pp. 97-98.
102. John Evelyn of Sayes Court (1620-1706).
103. ibid, p. 98.
104. Samuel Pepys (1633-1703)
این نام به صورت “پیپس” (peeps) تلفظ میشود.
۱۰۵. Britannica, 1977, vol. II, p. 311; ibid, vol. III. P. 1015.
106. ibid, vol. 14, pp. 36-37.
یادداشتهای روزانه جان اولین و ساموئل پیپس به ترتیب در سالهای ۱۸۱۸ و ۱۸۲۵ منتشر شده و به عنوان منابع مهم تاریخ انگلستان سده هفدهم از اهمیت و شهرت فراوان برخوردار است. مشخصات چاپ جدید و منقح این دو کتاب به شرح زیر است:
Esmond Samuel De Beer [ed.], The Diary of John Evelyn, Oxford, 1955, 6 vol. William Matthews [de], The Diary of Samuel Pepys. 1970-1983, 11 vol.
107. Mackey, ibid, vol. 3, p. 1312.
108. Gould, ibid, vol. III, p. 76.
109. Peter Sthael of Strasburgh
110. ibid, p. 116.
111. John Mapletoft
112. Thomas Sydenham (1624-1689)
113. James Tyrrell
114. Britannica, 1977, vol. 11, p.13.
115. ibid, vol. IX, p. 728.
116. ibid, vol. 16, p. 614.
117. Lord High Chancellor of England
118. ibid, p. 613.
119. Council of Trade and Foreign Plantations
120. ibid, p. 614; ibid, vol. 11, p.13.
121. ibid, vol. 11, p.13.
122. Richard I. Aaron
123. John Dryden (1631-1700)
اهمیت درایدن در ادبیات انگلستان نیمه دوم سده هفدهم تا بدان حد است که گاه از این دوران با نام “عصر درایدن” یاد میشود. درایدن در سال ۱۶۶۸ در سمت ملک الشعرای دربار و دو سال بعد در سمت مورخ دربار منصوب شد. او در سال ۱۶۸۵ به مذهب کاتولیک گروید و به این دلیل با صعود ویلیام اورانژ و ماری دوم (۱۶۸۸) از دربار اخراج شد و در وضع مالی وخیمی قرار گرفت.
۱۲۴. ibid.
۱۲۵- درایدن در زمانی که ارل شافتسبوری به اتهام مشارکت در توطئه دوک مونماوث دستگیر شد، هجویهای مؤثر به نام ابشالوم و اخیتوفل (۱۶۸۱) علیه او سرود. در این هجویه شافتسبوری به اخیتوفل و مونماوث به ابشالوم تشبیه شدهاند. ابشالوم پسر شورشی داوود بود. اخیتوفل، به معنای “پسر حماقت”، از مشاوران محترم داوود بود که به دلیل حمایت از آبشالوم به دشمن داوود بدل شد و سرانجام خودکشی کرد. درایدن در وصف شافتسبوری چنین سرود: “نخستین همه ایشان اخیتوفل کذاب بود، نامی ملعون در تمامی قرون پسین”.
۱۲۶. ibid, vol. 5, p. 1065.
۱۲۷- برخی مورخین تفوق نیروی دریایی بریتانیا بر هلند و تبدیل این کشور به قدرت درجه اول دریایی جهان در سده هیجدهم را مرهون مدیریت و اصلاحات ساموئل پیپس میدانند. (Americana, 1985, vol. 21, p. 687)
۱۲۸. Test Act of 1673.
129. Roman Catholic Emancipation Act of 1829.
130. Britannica, 1977, vol. IX, p. 907; Americana, 1985, vol. 26, p.528.
131. William Stukeley (1687-1765)
132. Society of Antiquaries
133. Gould, ibid, vol. IV, p. 284; Coil, ibid, pp. 577; 639.
134. Britannica, 1977, vol. IX, p. 625.
135. Winchelsea
136. Order of the Book, Roman Knighthood
137. Coil, ibid, p. 639.
138. Nackey, ibid, vol. 3, pp. 1199, 1363.
139. Jerusalem Lodge No.44
140. Mackey, ibid, vol. 1, p. 162; Coil, ibid, p.109.
141. Charles Robert Darwin (1809-1882)
142. Erasmus Darwin (1731-1802)
143. Philisophical Society
144. Mackey, ibid, vol. 3, p. 1199.
145. Gould, ibid, vol. III, pp. 60-139.
146. ibid, p.138.
147. ibid, p. 61.
148. Robert Wentworth Little
149. Societas Rosicruciana in Anglia
150. Supreme Magus
151. Charles E. Meyer
152. Mackey, ibid, vol. 2, pp. 877, 880.
153. The Ancient Mystical Order Rosae Crucis (AMORC)
154. Coil, ibid, p. 577.
155. Rite of Perfection
156. Emperors of the East and West
157. Ancient and Accepted Scottish Rite
158. Knight Rose Croix
159. Prince Rose Croix, Sovereign Prince Rose Croix
160. Knight of the Eagle and Pelican
161. Hauts Grades, High Degrees
162. Chapter of Rose Croix
محمدعلی فروغی و سایر مترجمین قانون اساسی گراند اوریان فرانسه، در برابر “شاپیتر” واژه “خانقاه” را به کار کردهاند ولی برای “شوالیه رزکروا” معادلی برنگزیدهاند. (بنگرید به: اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، تهران: امیرکبیر، چاپ سوم، ۱۳۵۷، ج۲، صص ۵۱۶، ۵۴۴)
۱۶۳. Mackey, ibid, vol. 2, p. 874; Coil, ibid, p.187.
164. Clemente Amitie
۱۶۵- بنگرید به تصویر فرمان فوق در: رائین، همان مأخذ، ج۱، ص۴۸۰.
منبع: عبدالله شهبازی ؛ زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، ج۴، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی.
فرقه روزنکروتس ، فرقه روزنکروتس
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
فرقه روزنکروتس ، فرقه روزنکروتس