ریشههای فراماسونری (قسمت ششم) میراث صلیبی
سومین دیدگاه در زمینه منشأ فراماسونری به کسانی تعلق دارد که این نهاد را تداوم فرقههای شهسواری دوران جنگهای صلیبی میدانند. در میان فرقههای متنوع صلیبی “طریقت شهسواران معبد” (۱) مورد توجه است و لذا این دیدگاه به “منشأ معبدی فراماسونری” (۲) شهرت دارد. امروزه، منابع رسمی ماسونی عموماً این نظر را رد میکنند و هیچگونه پیوند مستقیم تاریخی میان فراماسونری و فرقههای متنوع صلیبی نمیشناسند. (۳)
این دیدگاه را نخستین بار شوالیه رمزی در پیوست نامه ۲۰ مارس ۱۷۳۷ خود به کاردینال فلوری مطرح ساخت. قاعدتاً او مطالب مندرج در این رساله را در جلسات ماسونها بیان داشته و بعدها لسینگ، از طریق استادان “لژ هامبورگ” با آن آشنا شده است. رمزی مدعی بود که شهسواران معبد هم جنگجو بودند هم معمارانی ماهر؛ و طبق الگوی “اسرائیلیانی” که در گذشته به بازسازی معبد سلیمان مشغول بودند، در یک دست شمشیر داشتند و در دست دیگر سنگ و ادوات بنایی. آنان نخستین لژها را در فلسطین به پا کردند. در زمان هشتمین و آخرین جنگ صلیبی، پرنس ادوارد (ادوارد اول بعدی)، که ناظر شکست شهسواران معبد از رکنالدین بیبرس بندقداری سلطان مصر (۱۲۶۰-۱۲۷۷) بود، بقایای ایشان را در انگلستان سکنی داد. آنان در این سرزمین یک “کلنی برادری” تأسیس کردند و نام “فراماسون” را بر آن نهادند. از آن پس، انگلستان به جایگاه و کانون مرکزی “فراماسونها” بدل شد تا اکنون که فرانسه را به یکی از کانونهای مرکزی خویش بدل ساخته اند. رمزی مینویسد:
واژه فراماسون را نباید به معنای ادبی، خام و ظاهری آن گرفت، زیرا بنیانگذاران [طریقت] ما کارگران ساده سنگکار نبودند… آنان نه تنها معمارانی ماهر بودند، بلکه شاهزادگانی دینخو و جنگجو بودند که هدفشان تنویر، تهذیب و صیانت از ارجمندترین معابد زنده بود… در زمان جنگهای صلیبی در فلسطین، برخی شاهزادگان، لردها و شهروندان با هدف احیای معبد مسیح در سرزمین مقدس متحد شدند…آنان طبق توافق میان خود، نمادهای باستانی و کلمات رمز برجوشیده از دین را برای شناسایی خویش به کار میگرفتند… این پیوندی ارجمند بود برای متحد کردن مسیحیان ملتها در سازمان برادری.
در بخش دیگری از نوشته رمزی چنین میخوانیم:
جهان چیزی نیست جز یک جمهوری عظیم؛ هر ملت یکی از خانوادههای آن است و هر فرد یک کودک آن. انجمن ما با این هدف تأسیس شد تا این اصول اساسی را احیا کند و توسعه دهد. ما خواستار آنیم که تمامی انسانها را بار دیگر متحد کنیم… تا بدانجا که منافع “برادری” به منافع تمامی نوع بشر بدل شود… نیاکان ما، صلیبیون، خواستار آن بودند که آحاد اعضای ملتها را در یک جمعیت برادری متحد کنند و ما اجرای این برنامه را به ایشان مدیونیم… رازهای ما چیزی نیست جز کلمات جنگی [رمزهای نظامی] که صلیبیون به کار میبردند تا همقطاران خویش را تمیز دهند… (۴)
در بررسی نظریه شوالیه رمزی به چند نکته باید توجه نمود:
۱- رمزی این مطالب را در رسالهای عنوان کرده که برای رفع سوءظن لویی پانزدهم و کاردینال فلوری به فراماسونری نگاشته و لذا در آن کوشیده تا از طریق ارائه پیوند تاریخی فراماسونری با شهسواران صلیبی به این نهاد جدید مقبولیت و مشروعیت بخشد. در فضای اروپای سده هیجدهم، تکیه بر یادمان و نوستالژی صلیبی تأثیر فراوان داشت زیرا تمامی خاندانهای سلطنتی و بخش مهمی از خاندانهای اشرافی اروپا (۵) از تبار مستقیم شهسواران صلیبی بودند. در فرانسه این اقدام بهویژه مؤثر بود زیرا لویی نهم، نیای خاندان بوربن (۶) بهعنوان رهبر واپسین جنگ بزرگ صلیبی شناخته میشد و به این دلیل در سال ۱۲۹۷ کلیسای رم او را به “لویی قدیس” ملقب ساخت. خاندانهای سلطنتی هابسبورگ (روم مقدس)، آویش و براگانزا (پرتغال)، هوهنزولرن (پروس)، هانوور (بریتانیا)، اسکاندیناوی و حکمرانان محلی آلمان و ایتالیا نیز چنین وضعی داشتند.
۲- نکته مهم دیگر، پیشینه و سنن پیوندهای شهسواران معبد با الیگارشی یهودی است. در واقع، این تنها حلقه ارتباطی مستقیمی است که میتواند فرقه صلیبی فوق را با فراماسونری سده هیجدهم مرتبط کند. این در حالی است که فرقه شهسواران معبد از زمان انحلال آن به وسیله پاپ کلمنت پنجم (۱۳۱۲) و اعدام استاد اعظم آن، ژاک دموله (۱۳۱۴)، (۷) بهطور ظاهری و رسمی از میان رفته و برخلاف سایر فرقههای صلیبی، هیچیک از دربارهای اروپا خود را وارث و متولی آن نمیدانستند. در این رابطه، نکات زیر قابل تأمل است:
فیلیپ چهارم (فیلیپ نیکو) پادشاه فرانسه (۱۲۸۵-۱۳۱۴)
فیلیپ چهارم (فیلیپ نیکو)، پادشاه فرانسه (۱۲۸۵-۱۳۱۴)، در سال ۱۳۰۶ صرافان و رباخواران یهودی و ایتالیایی را دستگیر و از فرانسه اخراج کرد (۸) و کمی بعد (۱۳۰۷) به دستگیری و سرکوب شهسواران معبد دست زد. در این زمان، شهسواران معبد به چنان ثروتی دست یافته بودند که “بانکداران شاهان” (۹) شمرده میشدند و از دوران جنگهای صلیبی بهعنوان “کارگزار مالی دربار فرانسه” (۱۰) عمل میکردند. دو حادثه فوق (دستگیری و اخراج یهودیان و سرکوب شهسواران معبد) قطعاً باید اجزای پیوسته یک سیاست و واکنش در برابر یک پدیده اجتماعی ارزیابی شود. فیلیپ چهارم بهعنوان پادشاهی مدیر و مدبر شناخته میشود و در زمان او بود که فرانسه در سراسر اروپای مسیحی به اعتبار و اقتدار مادی و معنوی دست یافت. (۱۱) بنابراین، سیاست فوق را باید اقدامی در جهت پایان دادن به فساد بیرویه و لجامگسیخته مالی و قلع و قمع گروههای غارتگر شکل گرفته در دوران جنگهای صلیبی ارزیابی کرد. پیوند تنگاتنگ میان رباخواران یهودی و شهسواران معبد، به دلیل کارکردهای مشترک مالی این دو گروه، کاملاً طبیعی است. باید اضافه کنیم که ژاک دموله و سایر سران فرقه نه تنها به ثروت انبوهی رسیده بودند، بلکه پس از اخراج صلیبیون از عکا (بهار ۱۲۹۱) و استقرارشان در قبرس، شایعات گستردهای در اروپا رواج یافت که ایشان را به “شیطانپرستی” (۱۲)، “کفرگویی و اهانت به مقدسات” (۱۳)، “انکار مسیح“، “اقدامات غیراخلاقی” و “لواط” (۱۴) متهم میکرد. (۱۵) موله، کمی پس از دستگیری، اقرار کرد که در زمان عضویت در فرقه فوق منکر مسیح شده است. (۱۶)
در همین زمان، در انگلستان سیاستی مشابه با فرانسه جریان داشت که بیانگر حضور همان پدیده اجتماعی در این کشور است و شاهدی است بر تحلیل فوق. ادوارد اول، که او نیز چون فیلیپ چهارم بهعنوان پادشاهی مدبر و کاردان شناخته میشود، از سال ۱۲۹۷ مبارزه با رباخواری یهودی شکل گرفته در دوران جنگهای صلیبی را آغاز کرد و در سال ۱۲۹۰ به اخراج یهودیان دست زد. با مرگ او (۱۳۰۷)، پسرش، ادوارد دوم، به قدرت رسید و در اوایل سلطنتش شاخه فرقه شهسواران معبد را در انگلستان منحل کرد. این سیاست ادوارد دوم باید تداوم عملکرد ادوارد اول انگاشته شود.
ادوارد اول و ادوارد دوم انگلستان
معهذا، به رغم فرمان پاپ و انحلال سازمان شهسواران معبد در فرانسه و انگلستان، پایگاه این فرقه در پرتغال استوار ماند و در پوششی جدید نقش بسیار مهم ولی کمتر شناختهشدهای در حوادث تاریخی پسین ایفا نمود. این به دلیل پیوندی است که از بدو تأسیس پادشاهی پرتغال میان شهسواران معبد و خاندان حکومتگر پرتغال وجود داشت. آلفونسوی اول (۱۷) نخستین پادشاه پرتغال (۱۱۳۹-۱۱۸۵)، در جنگ با مسلمانان اندلس از حمایت نظامی شهسواران معبد برخوردار بود و همین امر وی را قادر ساخت تا در اکتبر ۱۱۴۷ شهر لیسبون (۱۸) را به تصرف در آورد. (۱۹) هنری کویل مینویسد:
پس از صدور فرمان کلمنت پنجم علیه شهسواران معبد (۱۳۱۲)، شورایی از مقامات کلیسای پرتغال برای رسیدگی به اتهامات شاخه این فرقه در پرتغال گرد آمد و به سود آن رأی داد. این در زمان سلطنت دینیز (۲۰) است. از آنجا که شهسواران معبد در پرتغال بسیار ثروتمند، متنفذ و دارای رابطهی حسنه با دربار بودند، دینیز از مرگ کلمنت پنجم (۱۳۱۴) استفاده کرد و فعالیت این فرقه را با نام جدید “شهسواران مسیح” (۲۱) تداوم بخشید. این فرقه در سال ۱۳۱۹ حمایت پاپ بعدی (جان بیست و دوم) را به دست آورد و بعدها نقش مهمی در توسعه مستعمراتی پرتغال ایفا نمود و امتیازات فراوانی در مستعمرات پرتغال کسب کرد. بهنوشتهی کویل، دربارهی سرنوشت بعدی این فرقه مطلبی در دست نیست. (۲۲)
میدانیم که نخستین تحرکات ماوراء بحار پرتغال و دنیای غرب با هنری دریانورد (۲۳) آغاز شد. این هنری از ۲۶ سالگی (۱۴۲۰) تا پایان عمر (۱۴۶۰) استاد اعظم همان “طریقت شهسواران مسیح” بود در حالی که از “تقدس” کمترین بهرهای نداشت و در جوانی صاحب یک دختر نامشروع شده بود. او پولی را که از طریق اعضای ثروتمند فرقه به دست میآورد صرف نقشهکشی و تدارک حمله به آفریقا میکرد و هدفش مسیحیکردن “کفار” عنوان میشد. تمامی کشتیهای هنری پرچم “صلیب سرخ”، منقوش بر پارچه سفید، را بر خود داشتند و این همان پرچم شهسواران معبد در دوران جنگهای صلیبی است. (۲۴)
نقاشی هنری دریانورد و کشتی با پرچم صلیب سرخ
هنری پس از حمله به بندر مراکشی سبته [سیتا] (۱۴۱۵)، “دوک ویشو” (۲۵) و “لرد کاویلا” (۲۶) شد، از سال ۱۴۱۹ از دربار کناره گرفت، در جنوبیترین نقطه پرتغال در سواحل صخرهای ساگرش (۲۷) دربار کوچکی برپا کرد و منجمان، نقشهبرداران، کشتیسازان، ماجراجویان و دزدان دریایی را گرد آورد. این کنامی بود برای تهاجم و دستبرد به جزایر و سواحل دنیای اسلام و قاره آفریقا و تجارت برده. بریتانیکا مینویسد:
هنری طراح استراتژی بلندمدتی بود که تا زمان مرگ وی به اجرا در نیامد. طبق این استراتژی، اروپای مسیحی از طریق ایجاد ارتباط با جنوب آفریقا و صحرا و آسیا، دنیای اسلام را به محاصره میگرفت و اقتدار آن را از پیرامونش مورد حمله قرار میداد. (۲۸)
این همان استراتژی است که ۳۷ سال پس از مرگ هنری با سفر واسکو داگاما آغاز شد. گفتیم که دائرةالمعارف آمریکانا واسکو داگاما را مأمور اجرای “سیاستی برنامهریزی شده” خوانده است. چنین بود که نام هنری بهعنوان بنیانگذار استعمار اروپایی و تجارت جهانی برده، و به تعبیر بریتانیکا “آغازگر عصر بزرگ اکتشافات دریایی که به سلطه اروپاییان بر جهان انجامید” (۲۹) در تاریخ به ثبت رسید.
۳- شوالیه رمزی، چون دکتر ریچارد راولینسون، واپسین دوران جنگهای صلیبی، یعنی نیمه دوم سده سیزده میلادی، را بهعنوان سرآغاز “فراماسونری” عنوان میکند. این همان زمان ظهور طریقت کابالا و همان مقطع تاریخی مهمی است که دربارهی اهمیت آن در جلد دوم كتاب زرسالاران چنین گفتهایم:
در این زمان حکمرانان اروپا فرسودهتر و گرفتارتر از آن بودند که رغبتی به تداوم جنگهای صلیبی نشان دهند. معهذا، کانونهایی بودند که میکوشیدند به شکلهای مختلف آتش “جهاد” ضد اسلامی را بار دیگر شعلهور سازند… در این زمان، نهمانیدس دو سالی است که در منطقه جنگی حضور دارد. و نیز میدانیم که والنسیا کانون تکاپوی الیگارشی یهودی اروپا و پایگاه خاندان لوی است؛ همانانی که، بهنوشتهی دائرةالمعارف یهود، از نیمه دوم سده سیزده با سازمان صلیبی “شهسواران معبد” پیوند داشتند. اکنون درست همان زمان است و اکنون ماجراجویان “طریقت شهسواران معبد” تنها مدافعان جدی مستملکات صلیبیون در فلسطین بهشمار میروند.
۴- در جلد دوم کتاب زرسالاران دربارهی پیشینه خاندان لوی در شبهجزیره ایبری شرحی به دست دادهایم و گفتهایم که، طبق برخی اسناد، آنان در نیمه دوم سده سیزدهم با فرقه شهسواران معبد پیوند داشتند. در این اسناد از اعضای خاندان فوق بهعنوان “انسان معبدی” (۳۰) یاد شده است. از این بحث چنین نتیجهگیری کردیم:
پیوند خاندان لاوی با طریقت شهسواران معبد گویای آن است که اعضای سازمان فوق شبهجزیره ایبری را مکانی مناسب برای تداوم چپاولگریهای صلیبی یافتند، در دربارهای اسپانیا مستقر شدند، با سرمایهگذاری مالی و پشتوانه اطلاعاتی یهودیانی چون خاندان لاوی دستههایی مشابه گروه ال سید تشکیل دادند و بدینسان از طریق غارت مسلمانان تا سالیان مدید تکاپوی خود را تداوم بخشیدند.
همین تکاپو بود که فتح غرناطه را میسر ساخت و با پشتوانه ثروت انبوه ناشی از غارت غرناطه بود که یهودیانی چون اسحاق آبرابانل، لویی سانتانگل و گابریل سانچز هزینه سنگین سفر کریستف کلمب را، مستقل از خزانه دربارهای آراگون و کاستیل، فراهم آوردند و او را روانه دریاها کردند.
یهودیان هزینه سنگین سفر کریستف کلمب را از غارت غرناطه فراهم آوردند!
بریتانیکا در زندگینامه “فردیناند کاتولیک”، شاه آراگون، مینویسد:
فتح غرناطه حمایت [مالی] از سفرهای اکتشافی کلمب در اقیانوس اطلس را میسّر ساخت. دانسته نیست که فردیناند درباره کلمب چگونه میاندیشید یا درباره طرح او چه داوری داشت. به این نیز اشارهای نشده که اولین سفر کلمب با پول دربار آراگون انجام شده باشد؛ [در واقع،] مبلغ ۱.۱۵۷.۰۰۰ مراودی [هزینه این سفر] از خزانه “سانتا هرمانداد” [سازمان برادری مقدس] (۳۱) تأمین شد. (۳۲)
این سازمانی مستقل به سبک فرقههای شهسواری صلیبی بود که در سرزمینهای اشغالی فردیناند و ایزابل بهعنوان پلیس و سازمان امنیت عمل میکرد و اداره آن با یهودیان نوکیشی بود که بیش از مسیحیان دغدغه “جهاد صلیبی” داشتند.
در نسل پس از شوالیه رمزی، بارون فن هاند، بنیانگذار “طریقت مراقبه کامل”، بهعنوان برجستهترین هوادار نظریهی منشاء معبدی فراماسونری شناخته میشود؛ و در واقع سازمان ماسونی که او تأسیس کرد از نظر کارکرد شباهتی تام به فرقههای صلیبی داشت. هاند مدعی بود که شهسواران معبد به اسکاتلند گریختند و با بنایان اسکاتلندی آمیختند. آنان در این سرزمین فرقهای به نام “فراماسونری سرخ” (۳۳) تأسیس کردند که در رأس آن استاد اعظمی با عنوان “برتر ناشناخته” (۳۴) یا “شهسوار پر سرخ” (۳۵) جای داشت. (۳۶) بدینسان، اسکاتلند در فراماسونری اهمیتی ویژه مییابد زیرا کنام شهسوارانی انگاشته میشود که طی سدهها فرقه خود را در این سرزمین محفوظ داشتند تا سرانجام در سال ۱۷۱۷ آن را تجدید سازمان دادند. چنانکه میبینیم، در روایت شوالیه رمزی و در افسانه بارون فن هاند کمترین اشارهای به اسپانیا و پرتغال، بهعنوان تنها مکانی که بهطور مستند میتوان تداوم فرقه شهسواران معبد را ردیابی کرد، مندرج نیست.
توضیحاتی که دربارهی پیوند تاریخی و اشتراکات سیاسی و فرهنگی شهسواران معبد و طریقت کابالا ارائه دادیم، روشن میکند که دیدگاه ما، که فراماسونری را تداوم فرقههای رازآمیز گذشته و برجوشیده از مکتب کابالا و سازمانهای یهودیان مخفی میداند، با نظریه “منشأ معبدی”، به شکل واقعی و به دور از پیرایهها و افسانههای گمراه کننده، منافاتی ندارد. بهرروی چه فراماسونری ادامه فرقه شهسواران معبد انگاشته شود چه نه، تأثیر میراث و سنن و فرهنگ صلیبی در گسترش سریع فراماسونری در اروپای سده هیجدهم آشکار است. این تأثیر به طریقت شهسواران معبد محدود نیست و تمامی سازمانهای متنوع شهسواری صلیبی را در برمیگیرد.
بهنوشتهی بریتانیکا، در اروپای سدههای میانه کارکرد اصلی فرقههای دینی شهسواری جنگ با مسلمانان بود. سپس در دوران جنگهای صلیبی، در فلسطین اشغالی چهار سازمان شهسواری پدید آمد: شهسواران سنجان، شهسواران معبد، شهسواران توتونی و شهسواران سنلازاروس (۳۷). در کوران جنگهای صلیبی شبهجزیرهی ایبری علیه مسلمانان نیر برخی فرقههای شهسواری پدیدار شدند مانند شهسواران کالاتراوا (۳۸) و شهسواران سنجیمز شمشیر (سانتیاگو) (۳۹) در دولتهای مسیحی اسپانیا و طریقت سنبندیکت آویش (۴۰) در پرتغال. (۴۱) این گروههای شهسواری با فرمان پاپ رسمیت مییافتند و رسماً در زیر نظر کلیسا قرار داشتند. این استقلال از شاهان و حکمرانان سکولار و حضور افراد متعلق به سرزمینهای گوناگون در صفوف فرقههای فوق به ایشان “سرشتی واقعاً بینالمللی” (۴۲) میداد. ساختار این فرقهها به شدت متمرکز بود؛ در رأس هر فرقه یک “استاد اعظم” جای داشت و اعضا به ردههایی چون “استاد ناحیهای”، “پیشکسوت اعظم” و “شهسوار” تقسیم میشدند.
“پرستاران سنجان اورشلیم” یا “شهسواران پرستار” یا “شهسواران سنجان” عنوان اعضای “طریقت جان مقدس” (۴۳) است. این فرقه، به دلایلی که توضیح خواهیم دید، “شهسواران رودز” و “شهسواران مالت” نیز نامیده میشود. منشأ طریقت فوق به زائرسرایی میرسد که “تجار ایتالیایی” در بیتالمقدس به پا کردند. کشیشی به نام جرارد بهعنوان بنیانگذار و اولین رئیس این طریقت شناخته میشود. او در زمان حکومت گادفری بویلونی (۴۴) ریاست “زائرسرا” یا “بیمارستان” فوق را به دست داشت. اعضای این طریقت گویا در آغاز به پرستاری از زوار بیمار و فقیر و صلیبیون زخمی اشتغال داشتند. این “پزشکان” و “پرستاران” کمی بعد بهصورت دستههای مسلح خشنی جلوهگر شدند که کارکرد اصلیشان عملیات نظامی علیه مسلمانان بود. به زودی، طریقت فوق بسیار ثروتمند شد و شبکه مقتدر سازمان خویش را در سراسر اروپای مسیحی گسترد. بهنوشتهی آمریکانا، طی سدههای پسین این طریقت بهعنوان “گارد پیشاهنگ دفاع از اروپای مسیحی” شناخته میشد. (۴۵) با سقوط بندر عکا و اخراج نهایی صلیبیون از فلسطین (بهار ۱۲۹۱)، شهسواران سنجان، چون شهسواران معبد، به جزیره قبرس پناه بردند و به تکاپوی خود برای اشغال مجدد فلسطین ادامه دادند. آنان در سال ۱۳۰۹ جزیره رودز (۴۶) را از تملک امپراتوری بیزانس خارج کردند و آن را به سنگر مقدم اروپای مسیحی بدل نمودند. در این دوران بود که به “شهسواران رودز” شهرت یافتند. آنان بهعنوان یک دولت مستقل بر این جزیره حکومت میکردند و با نیروی دریایی خود به تجاوز و دزدی در شرق مدیترانه اشتغال داشتند. سرانجام، در سال ۱۵۵۲ میلادی، سلیمان قانونی، سلطان عثمانی، جزیره رودز را به تصرف درآورد و اعضای فرقه را از دریای اژه بیرون راند. شهسواران سنجان مدتی آواره بودند تا سرانجام کارل پنجم، امپراتور روم مقدس و پادشاه اسپانیا، در چارچوب تحرکات صلیبی خود در شمال آفریقا، در سال ۱۳۵۰ جزیره مالت (۴۷) را به ایشان بخشید. سران فرقه، که اینک “شهسواران مالت” خوانده میشدند، دژی استوار در جزیره برپا کردند و تا مدتی به تحرکات نظامی علیه مسلمانان منطقه مشغول بودند. بتدریج، کارکردهای نظامی- دینی فرقه به فراموشی سپرده شد و سران آن به فئودالهای ستمگر و تجار بزرگی بدل شدند که آمیزش اجتماعی اندکی با مردم جزیره داشتند. به این دلیل است که در سال ۱۷۹۸ ناپلئون بدون کمترین مقاومت مالت را اشغال نمود و مردم جزیره به استقبال وی شتافتند.
شوالیه رمزی مینویسد شهسواران معبد از بدو تأسیس در فلسطین اشغالی، تلاش برای “اتحاد مسیحیان متعلق به تمامی ملتها در یک انجمن اخوت” را آغاز کردند.
از اینرو، طریقت ما پیوندی نزدیک با طریقت سنجان اورشلیم برقرار کرد. از آن زمان لژهای ما “لژ سنجان” خوانده میشود. این اتحاد بر اساس سرمشق اسرائیلیانی بود که معبد دوم را برپا کردند… (۴۸)
ادعای رمزی کذب محض است و با این هدف عنوان شده که از محبوبیت شهسواران سنجان در میان کاتولیکها به سود نهاد نوظهور فراماسونری بهرهبرداری شود. در واقع، در زمان جنگهای صلیبی دو فرقه شهسواران معبد و شهسواران سنجان رقیب و خصم بودند و مورخین رقابت و دسیسههای این دو علیه هم را از عوامل شکست صلیبیون میدانند. (۴۹) رابطه خصمانه این دو فرقه، پس از اخراج از عکا و استقرار در قبرس تداوم یافت و شهسواران سنجان در انحلال و سرکوب شهسواران معبد نقش داشتند. به این دلیل است که پس از انحلال طریقت شهسواران معبد، پاپ کلمنت پنجم اموال مفصل آن را به طریقت سنجان بخشید.
بزرگترین سازمان مسلح آلمانی در دوران جنگهای صلیبی فرقه “شهسواران توتونی زائرسرای مریم مقدس” (۵۰) است که بهطور خلاصه به “شهسواران توتونی” شهرت دارد. طریقت فوق در دوران جنگ صلیبی سوم، در زمان اشغال بندر عکا (۱۱۹۱) تأسیس شد. این طریقت نیز چون شهسواران سنجان، در پیرامون زائرسرایی شکل گرفت که به تیمار مجروحین جنگی و بیماران اختصاص داشت. این “زائرسرا” یا “بیمارستان” را گویا گروهی از “تجار بنادر آلمان” ایجاد کرده بودند. با مرگ هنری ششم (۵۱) امپراتور روم مقدس از خاندان هوهنشتاوفن (۵۲) طرح بزرگ او برای اشغال فلسطین عقیم ماند. در نتیجه، حکمرانان و اسقفهای آلمانی و آمالریک دوم (۵۳) شاه قبرس و اورشلیم، برای جلوگیری از بازگشت صلیبیون آلمانی به موطنشان، به این طریقت امتیازات مادی فراوانی دادند و در ۱۱۹۹ پاپ آن را به رسمیت شناخت. در رأس فرقه یک استاد اعظم (۵۴) مادامالعمر جای داشت و در زیر فرمان او پنج “لرد اعظم” بودند که امور فرقه را اداره میکردند. لباس اعضای فرقه روپوش سفیدرنگ با نقش صلیب سیاه بود.
شهسواران توتونی، مانند شهسواران معبد به رغم پوشش دینی و ادعاهای دور و دراز در این زمینه، تقیدی به پاپ و دستگاه کلیسا نداشتند و در واقع سازمانی از اشراف و شهسواران آلمانی بودند که “جهاد” صلیبی را بهترین راه تأمین مطامع تجاوزکارانه و غارتگرانه خویش میشناختند. اقتدار واقعی این فرقه از زمان استاد اعظمی (۱۲۱۰-۱۲۳۹) یک بارون آلمانی به نام هرمن فن زالتسا (۵۵) آغاز شد که دوست نزدیک و مشاور فردریک دوم هوهنشتاوفن (۵۶) امپراتور فاسد و خودکامه روم مقدس بود. او در لشکرکشی سال ۱۲۲۸ فردریک به بیت المقدس همراه او بود. (۵۷) دائرةالمعارف بریتانیکا از زالتسا بهعنوان “دیپلمات” فردریک دوم یاد میکند (۵۸) و این نشان میدهد که او در مذاکرات با الکامل، سلطان ایوبی مصر، نقش داشت. بهرروی، این حمایت فردریک دوم هوهشتاوفن بود که برای فرقه فوق جایگاهی برجسته در تاریخ اروپا به ارمغان آورد و آن را در رأس مستعمرات پهناوری در شرق اروپا و منطقه بالتیک جای داد.
زالتسا، که “جهاد” صلیبی در فلسطین را بینتیجه میدید، راه سودآورتری را برگزید و کمی پس از نیل به مقام استاد اعظمی فرقه، از سال ۱۲۱۱ گروهی از شهسواران خود را برای “مسیحی کردن” قبایل ترک کومان (قبچاقهای غربی) (۵۹) و تصرف اراضی ایشان در خدمت آندریو دوم (۶۰) شاه مجارستان قرار داد. شهسواران توتونی به مدت ۱۴ سال در این سرزمین به غارت اشتغال داشتند تا سرانجام آندریو و مقامات کلیسای مجارستان به ستوه آمدند و در سال ۱۲۲۵ اخراجشان کردند. کمی بعد (۱۲۲۶)، کنراد، دوک لهستانی مازوویا (۶۱) از زالتسا درخواست کرد که شهسواران توتونی را برای “مسیحی کردن” قبایل “کافر” بروسی، که در همسایگی وی میزیستند، در سرزمین او مستقر کند. بروسیها (۶۲) که نام دولت بعدی “پروس” مأخوذ از ایشان است، قبایلی بودند در جنوب شرقی دریای بالتیک که به شکار و پرورش زنبور عسل و رمهداری اشتغال داشتند. امپراتور فردریک دوم این اقدام را تأیید کرد و طی حکمی که به “فرمان طلایی رمینی” (۶۳) شهرت دارد، سرزمین قبایل بروسی را به زالتسا و فرقهاش بخشید. (۶۴)
بدینسان، بهویژه از سال ۱۲۳۳، شهسواران توتونی تهاجم گسترده و و خونینی را به سرزمین بروسیها آغاز کردند. بهنوشتهی بریتانیکا، آنان به مدت پنجاه سال به تسخیر سرزمین قبایل بروسی اشتغال داشتند؛ در این دوران بخش اعظم مردم بومی را، بهویژه در جریان شورش سالهای ۱۲۶۱-۱۲۸۳، بهکلی از میان بردند و سلطه سخت خویش را بر منطقه مستقر کردند. (۶۵) آخرین بقایای مردم بومی بروسی در سده هفدهم بهطور کامل در مهاجرین آلمانی مستحیل شدند و نشانی از ایشان برجای نماند. (۶۶) تجاوز شهسواران توتونی به سمت شرق تسری یافت و آنان دستاندازی به اراضی مردم مسیحی (ارتدکس) روس را نیز آغاز کردند که در این زمان تابع خانات قبچاق بودند. سرانجام، در آوریل ۱۲۴۲ آلکساندر نوسکی طی نبردی بر روی دریاچه پیپوس (چودسکویه) (۶۷) شهسواران توتونی را شکستی سهمگین داد و به توسعهطلبی ایشان به سوی شرق پایان بخشید. این ماجرا به “جنگ بر روی یخ” (۶۸) شهرت دارد و سرگی آیزنشتین در فیلم “آلکساندر نوسکی” (۱۹۳۸) آن را به تصویر کشیده است.
در کوران این “جهاد” تجاوزکارانه و بیرحمانه علیه “کفار” اسلاو، تعداد کثیری از شهسواران و ماجراجویان آلمانی و لهستانی آرمان “اورشلیم” و سرزمین فلسطین را رها کرده و به فرقه فوق پیوستند و بدینسان شمار اعضای فرقه به شدت افزایش یافت. این “جهاد” البته سودآور بود. یک سوم اراضی مفتوحه به کلیسای رم تعلق میگرفت و بقیه میان سران و اعضای فرقه تقسیم میشد. آنان با ثروت هنگفتی که از طریق تاراج مردم بومی به چنگ میآوردند، به احداث قلعههای مستحکم و گاه باشکوه بهعنوان محل اقامت و مرکز حکومت خویش میپرداختند و برای کشت و زرع و دامداری در اراضی حاصلخیزی که از جمعیت بومی تهی شده بود، تودههای انبوهی از سرفهای آلمانی را به این مناطق میکوچاندند. معهذا، متصرفات فرقه چنان وسیع بود که امکان بهرهبرداری از تمامی آن برای ایشان وجود نداشت. لذا، سران فرقه بخشی از اراضی را بهعنوان تیول به سایر اشراف آلمانی و لهستانی واگذار کردند. رهبران فرقه در سال ۱۲۶۳ رسماً مجوز تجارت را از پاپ دریافت کردند و صادرات غله سرزمین پروس را نیز در انحصار خود گرفتند. بدینسان در آغاز سده چهاردهم میلادی فرقه شهسواران معبد در رأس یک دولت فئودالی نیرومند و ثروتمند جای داشت که نهتنها پروس بلکه سرزمینهای دیگری را در شرق دریای بالتیک و اراضی پهناوری را در جنوب آلمان متصرف بود. یتر مونتس (۶۹) مینویسد: “سرشت اشرافی و بیگانه فاتحان سبب میشد که مردم بومی پروس از ایشان ناراضی باشند به رغم اینکه استعمارگران آلمانی تمایل داشتند با مردم بومی بیامیزند”. (۷۰)
با گروش تمامی سکنه شرق اروپا به مسیحیت، اوضاع دگرگون شد. در سال ۱۳۸۶ لیتوانی مسیحی و لهستان مسیحی، در زیر رهبری خاندان یاگلون (۷۱) علیه فرقه شهسواران توتونی متحد شدند. بدینسان “جهاد صلیبی” سده سیزدهم صبغه کاملاً قومی یافت و به جنگ میان مسیحیان آلمانی و اسلاو بدل گردید. از این زمان اقتدار فرقه رو به افول نهاد. اتحاد لیتوانی و لهستان در سال ۱۴۱۰ شکستی سخت بر شهسواران توتونی وارد ساخت و آنان را از بخش مهمی از متصرفاتشان اخراج نمود. در همین حال، در میان سکنه مهاجر آلمانی نیز، که اینک بخش اعظم مردم پروس را تشکیل میدادند، نارضایتی شدیدی از حکومت جابرانه فرقه شکل گرفت و به اتحاد اشراف و تجار ناراضی پروس با لهستان و لیتوانی انجامید. این تحولات در نیمه اول سده پانزدهم به اقتدار فرقه در منطقه پایان داد و سرانجام (۱۴۶۶) سران فرقه را مجبور کرد حاکمیت پادشاهی لهستان را بپذیرند و به یکی از لردنشینهای تابع آن بدل شوند.
آلبرت هوهنزولرن (۷۲) آخرین استاد اعظم فرقه شهسواران توتونی و بنیانگذار دوکنشین پروس، به خاندان آلمانی هوهنزولرن تعلق داشت و سومین پسر فردریک هوهنزولرن، حاکم مرزبان (مارگریو) آنزباخ- بایرویت (۷۳) بود. آلبرت در سال ۱۵۱۰ در رأس طریقت شهسواران توتونی جای گرفت و لرد پروس شرقی (تابع پادشاهی لهستان) شد. او به مذهب پروتستان گرایش داشت. در سال ۱۵۲۳ مارتین لوتر به وی توصیه کرد که فرقه را منحل کند و مستملکات آن را به یک دوکنشین تابع پادشاهی لهستان بدل نماید. این توصیه مورد قبول آلبرت و زیگیسموند اول (۷۴) پادشاه لهستان، قرار گرفت. در سال ۱۵۲۵ آلبرت انحلال فرقه را اعلام کرد و از سوی زیگیسموند بهعنوان دوک موروثی پروس منصوب شد. (۷۵)
از آن پس اعضای خاندان هوهنزولرن، علاوه بر براندنبورگ (۷۶) حکومت این منطقه را نیز به دست گرفتند. در طول سده شانزدهم، حکومت دو شاخه از خاندان فوق بر دو منطقه همجوار براندنبورگ (تابع امپراتوری روم مقدس) و پروس (تابع پادشاهی لهستان) تداوم یافت تا سرانجام یوهان زیگیسموند (۷۷) حاکم براندنبورگ (۱۶۰۸-۱۶۲۰)، از طریق ازدواج با دختر و تنها وارث دوک پروس (نوه آلبرت هوهنزولرن)، در سال ۱۶۱۸ حکومت منطقه فوق را به میراث برد و در مقام دوک پروس نیز جای گرفت. از آن پس حکومت دو منطقه در دست یک فرد از اعضای خاندان هوهنزولرن بود. پس از یوهان زیگیسیموند، پسر ارشدش، جرج ویلهلم (۷۸) و سپس فردریک ویلهلم (برگزیننده کبیر)، پسر ارشد جرج ویلهلم، حکومت براندنبورگ و پروس را به دست داشتند. “برگزیننده کبیر” شوهرعمه و قیّم ویلیام سوم اورانژ بود و سیاستها و حمایتهای وی نقش سرنوشتسازی در اعاده حکومت خاندان اورانژ در هلند و صعود بعدی ویلیام به سلطنت بریتانیا ایفا نمود. همو بود که در سال ۱۶۶۰ دوکنشین پروس را از تابعیت پادشاهی لهستان خارج کرد. در اوایل سده هیجدهم، لئوپولد اول، امپراتور روم مقدس، به فردریک سوم براندنبورگ، پسر ارشد فردریک ویلهلم، اجازه داد بهعنوان شاه این منطقه تاجگذاری کند. بدینسان او در ۱۸ ژانویه ۱۷۰۱ با نام فردریک اول بهعنوان نخستین پادشاه پروس تاجگذاری کرد. درست ۱۷۰ سال بعد در ۱۸ ژانویه ۱۸۷۱، ویلهلم اول، هفتمین پادشاه پروس، در کاخ ورسای فرانسه تأسیس امپراتوری آلمان را اعلام کرد و با عنوان “قیصر آلمان” (۷۹) تاجگذاری نمود. حکومت خاندان هوهنزولرن بر آلمان با شکست این دولت در جنگ اول جهانی به پایان رسید و ویلهلم دوم، نهمین پادشاه پروس و سومین و آخرین قیصر آلمان، پس از استعفا (۹ نوامبر ۱۹۱۸) تا زمان مرگ (۴ ژوئن ۱۹۴۱) در هلند اقامت گزید. شاخه دیگری از خاندان هوهنزولرن نیز در سالهای ۱۸۸۱-۱۹۴۷ بر رومانی سلطنت کرد.
دائرةالمعارف ماکی مینویسد در تاریخ کمترین نشانی از پیوند واقعی میان فرقه شهسواران توتونی و فراماسونری نیافتیم. (۸۰) معهذا، بیتردید، میراث و سنن فرقهای شهسواران توتونی در گروش حکمرانان و اشراف آلمانی به فراماسونری و تکوین و رشد سریع این نهاد در سرزمینهای آلمانی نشین سده هیجدهم نقش جدی داشت.
پینوشتها:
۱. Poor Knights of Christ and of the Temple of Solomon, Order of the Knights Templar, Templars
2. Templar origin of Freemasonry
3. Mackey, ibid, vol. 1, p. 526; Coil, ibid, pp. 341, 347
4. Gould, ibid, vol. V, pp. 87-89; Mackey, ibid, vol. 2, p. 832; Coil, ibid, p.500.
۵. یک نمونه خاندان داگلاس اسکاتلند است.
6. بوربنها از تبار رابرت دو فرانس، کنت کلرمون، ششمین پسر لویی نهم هستند. پسر کنت کلرمون، به نام لویی در سال ۱۳۲۷ دوک منطقه بوربن فرانسه شد. هنری چهارم اولین عضو این خاندان است که به سلطنت رسید (۱۵۸۹). دومین همسر هنری چهارم از خاندان مدیچی بود. لویی سیزدهم، دومین پادشاه بوربن فرانسه، حاصل این وصلت است. لویی سیزدهم با دختر فیلیپ سوم اسپانیا ازدواج کرد. لویی سیزدهم از طریق ازدواج خواهر و دخترانش با سه خاندان اصلی سلطنتی اروپا پیوند یافت. فیلیپ چهارم (اسپانیا) ویکتور امانوئل اول (ساوی) و چارلز اول (انگلستان). لویی چهاردهم پسر لویی سیزدهم و ملکه آن (دختر فیلیپ سوم) است.
۷. Jacques de Molay (1243-1314)
ژاک دموله در سال ۱۲۶۵ به عضویت فرقه شهسواران معبد درآمد. به جبهه فلسطین اعزام شد و در جنگ به شهرت رسید. با سقوط عکا (۱۲۹۱) به همراه سایر شهسواران صلیبی در قبرس استقرار یافت و در سال ۱۲۹۸ بهعنوان استاد اعظم فرقه فوق برگزیده شد. در حوالی سال ۱۳۰۶ پاپ وی و سایر سران فرقه شهسواران معبد را به فرانسه فراخواند تا درباره جنگ صلیبی جدید و اتحاد با شهسواران سنجان اورشلیم با ایشان مذاکره کند. مولد به همراه ۶۰ نفر از سران فرقه به فرانسه رفت. او در مذاکره با پاپ هرگونه همکاری با شهسواران سنجان را رد کرد. در ۱۳ اکتبر ۱۳۰۷ به دستور فیلیپ چهارم، موله و تمامی همراهانش دستگیر شدند. در سال ۱۳۱۲ پاپ کلمنت پنجم فرمان انحلال فرقه را صادر کرد. در مارس ۱۳۱۴ شورایی از کاردینالها موله و سایر سران فرقه را به مرگ محکوم کرد و تمامی آنان در پاریس سوزانیده شدند.
۸. Judaica, vol. 16, p. 1284; “Philip IV (of France)”, Microsoft Encarta 97 Encyclopedia.
9. Americana, 1985, vol. 16, p. 509.
10. Britannica, 1977, vol. 14, p. 224.
فرقه شهسواران معبد در طی دوران جنگهای صلیبی به دلیل پیوند مستقیم با پاپ و استقلال از شاهان اروپایی به یک فرقه فراملی بدل شد. سران این فرقه به شدت درگیر معامله غنایم جنگی بودند و از درآمد این معاملات املاک پهناوری را در سراسر اروپا خریدند. ماجرای معامله قبرس، سومین جزیره بزرگ دریای مدیترانه، به روشنی گویای این عملکرد “شهسواران مسیح” است. قبرس در سالهای ۵۲۵-۳۳۳ پیش از میلاد در قلمرو دولت ایران بود، سپس به تصرف اسکندر مقدونی درآمد و در سال ۵۸ پیش از میلاد به امپراتوری روم منضم شد. در سال ۱۱۹۱ ریچارد اول (شیردل)، شاه انگلیس، این جزیره را اشغال کرد و آن را به فرقه شهسواران معبد فروخت. سران فرقه کمی بعد معامله را فسخ کردند. ریچارد نیز در سال بعد آن را به گای لوزینانی (Guy of Lusignan)، لرد فرانسوی و شاه فلسطین اشغالی (۱۱۸۶-۱۱۸۷)، فروخت. گای سیاست تغییر بافت جمعیتی قبرس را در پیش گرفت و تعداد کثیری از اروپاییان را به این جزیره مهاجرت داد. آنان به طبقه جدیدی از ملاکین بدل شدند. اعقاب گای لوزنیانی تا دهه ۱۴۷۰ بر قبرس حکومت کردند.
۱۱. ibid, p. 223
12. Satanism
13. Blasphemy
14. Sodomy
15. Americana, 1985, vol. 16, p. 509.
16. Britannica, 1977, vol. VI, p. 973.
17. Alfonso I [Alfonso Henriques] (1109-1185)
حکومت محلی پرتغال و کمبرا در سال ۸۶۸ میلادی در بخش شمالی کشور کنونی پرتغال تأسیس شد و در قلمرو پادشاهی کاستیل و لئون قرار گرفت. این منطقه در سده یازدهم میلادی به کنت نشین بدل شد. در سال ۱۱۲۸ آلفونسو هنریک، از اعقاب فیلیپ بورگوندی، کنت پرتغال شد و پس از جنگ با کاستیل و لئون، در سال ۱۱۳۹ با نام آلفونسوی اول، شاه پرتغال، تاجگذاری کرد. این سرآغاز تاریخ د ولت پرتغال است. در سال ۱۳۸۵ سلطنت پرتغال به اعقاب نامشروع فیلیپ بورگوندی انتقال یافت. این سلسله، که تا سال ۱۵۸۰ بر پرتغال حکومت کردند، به خاندان آویش معروف اند زیرا، ژان اول پسر نامشروع پدرو اول و بنیانگذار سلطنت خاندان آویش، استاد اعظم فرقه شهسواران آویش بود. ژان آویش با فیلیپای لانکاستری، دختر جان گانت، دوک لانکاستر (پسر ادوارد سوم انگلیس) ازدواج کرد. ژان اول ۴۸ سال (۱۳۸۵-۱۴۳۳) سلطنت کرد. در این دوران بود که زبان پرتغالی رسمیت یافت ولی تا سده هیجدهم، مانند اسپانیا لاتین زبان علمی این کشور بود. ژان آویش پدر هنری دریانورد است و یکی از پسران نامشروع او بنیانگذار خاندان براگانزاست.
18. شهر لیسبون را احتمالاً فنیقیها بنیان نهادند. این بندر تجاری در سده دوم پیش از میلاد به تصرف رومیها درآمد و در سده پنجم میلادی به قلمرو قبال مهاجم ویسیگوت منضم شد. در سال ۷۱۶ میلادی، لیسبون به سایر مناطق مسلمان نشین شبهجزیره ایبری پیوست و تا زمان اشغال آن به وسیله آلفونسو، به مدت ۴۳۱ سال، یک شهر مسلمان نشین بود. در حوالی سال ۱۲۶۰ پایتخت پادشاهی پرتغال شد.
۱۹. “Portugal”, Alfonso I (of Portugal)”, Microsoft Encarta 97 Encyclopedia.
20. Diniz [Denis] (1261-1325)
شاه پرتغال (۱۲۷۹-۱۳۲۵). معروف به “شاه کشاورز” (Ré Lavrador). در زمان سلطنت او برای نخستین بار در پرتغال سکه ضرب شد و این کشور در جمع دولتهای اروپای غربی اهمیتی یافت. دینیز به اختلافات دیرین با لئون و کاستیل پایان داد و روابط نزدیکی را با انگلستان آغاز کرد.
۲۱. Order of Christ, Knights of Chirst
این در واقع شکل دیگری از نام اولیه شهسواران معبد است. نام کامل این فرقه از آغاز “شهسواران فقیر مسیح و معبد سلیمان” (Poor Knights of Christ and of the Temple of Solomon) بود.
۲۲. Coil, ibid, p. 347.
23. Henry the Navigator (1394-1460)
هنری دریانورد سومین پسر ژان اول، بنیانگذار خاندان سلطنتی آویش، و برادر ادوارد دوارته، دومین شاه خاندان آویش، است. مادر هنری، فیلیپای لانکاستری، نوه ادوارد سوم و عمه هنری چهارم، پادشاهان انگلیس، بود. عنوان “دریانورد” را مورخین انگلیسی به او دادند؛ در زمان خود چنین شهرتی نداشت و مورخین پرتغالی نیز کمتر آن را به کار میبرند. بهنوشتهی بریتانیکا، این عنوان گمراه کننده است زیرا هنری هیچگاه خود عازم سفرها و اکتشافات دریایی نشد. درباره زندگی خصوصی هنری دریانورد اطلاع اندکی در دست است. ادوارد دوارته و پدرو، برادرانش، ازدواج کردند ولی وی تا پایان عمر مجرد زیست. زندگی بیبند و بار و آلودهای داشت.
۲۴. Coil, ibid, p. 349.
25. Viseu
26. Covilha
27. Sagres
28. Britannica, 1977, vol. 8, p. 777.
29. ibid, 779.
زندگینامههای مفصلی از هنری دریانورد منتشر شده که در دسترس نبود. بهرروی، نگارنده این بررسی را کافی نمیداند و معتقد است آشنایی دقیق با فرقه شهسواران معبد و کانونی که هنری دریانورد در رأس آن جای گرفت، در شناخت دوران آغازین استعمار اروپایی و تکوین تمدن جدید غرب واجد اهمیت فراوان است.
۳۰. Homines Templi
31. Santa Hermandad [Holy Brotherhood]
۳۲. ibid, vol. 7, p. 233.
33. Red Masonry
34. Unknown Superior
35. Knight of the Red Feather
36. Coil, ibid, p. 347.
37. Knights of St. Lazarus, Order of St. Lazarus
38. Order of Calatrava
قدیمیترین فرقه شهسواری اسپانیا. در سال ۱۱۵۸ تأسیس شد. بنیانگذار آن دو کشیش بودند که علیه مسلمانان اعلام “جهاد صلیبی” کردند. در سال ۱۱۶۴ پاپ با صدور فرمانی آن را به رسمیت شناخت. در سال ۱۴۹۳، یک سال پس از سقوط غرناطه، رسماً در زیر فرمان ایزابل و فردیناند قرار گرفت. در این زمان تعداد اعضای فرقه به حدود ۲۰۰ هزار نفر میرسید و درآمد سالیانه آن ۴۵ هزار دوکات بود.
۳۹. Order of Saint James of the Sword (Santiago de la Espada), Order of Santiago
فرقه فوق را فردیناند دوم، شاه لئون (۱۱۵۷-۱۱۸۸)، پسر آلفونسوی دوم کاستیل (آلفونسوی هفتم لئون)، در حوالی سال ۱۱۷۰ برای جنگ با مسلمانان شبهجزیره ایبری سازمان داد.
۴۰. Order of St. Benedict of Avis
ژان آویش، استاد اعظم این فرقه، بنیانگذار خاندان سلطنتی آویش پرتغال است.
۴۱. Britannica, 1977, vol. V, p. 857.
42. “Knight”, Britannica CD 1998.
43. Hospitalers; Order of the Hospital of Saint John of Jerusalem; Sovereign and Military Order of the Knights Hospitaller of Saint John of Jerusalem; Hospitallers of St. John of Jerusalem; Knights of Saint John of Jerusalem; Knights of the Order of St. John; Kinghts of Rhodes; Knights of Malta
44. Godfrey of Bouillon (1061?-1100)
دوک فرانسوی و از رهبران جنگ صلیبی اول. در سال ۱۰۸۲ هنری چهارم، امپراتور روم مقدس، او را در سمت دوک منطقه لورن سفلی منصوب کرد. مرکز حکومت او در بویلون بود و شهرت “بویلونی” وی به این دلیل است. گادفری و برادرش، بالدوین، سرداران قشونی بودند که از سرزمینهای سفلی راهی فلسطین شد. بالدوین رهبری محاصره و اشغال بیت المقدس (۱۵ ژوییه ۱۰۹۹) را به دست داشت. پس از سقوط شهر، به کشتار وحشیانه مسلمانان و قرائیون، نه “یهودیان” چنانکه بعضاً ادعا میشود، دست زد و با قساوت فراوان، که مورد اعتراف دائرةالمعارفهای غربی است، به حکومت بر منطقه پرداخت. گادفری خود را “مدافع مرقد مقدس” نه “شاه اورشلیم” میخواند. با مرگ او (۱۱۰۰)، برادرش بالدوین اول تا سال ۱۱۱۸ بر بیت المقدس سلطنت کرد. او رسماً “شاه اورشلیم” خوانده میشد. سپس، پسر عمویش بالدوین دوم و سپس برادرزاده بالدوین دوم به نام فالک پنجم کوچک (کنت آنژو) بهعنوان “شاه اورشلیم” حکومت کردند. در دوران فالک پنجم این دولت، که “پادشاهی لاتین اورشلیم” (Latin Kingdom of Jerusalem) نامیده میشود، سرزمین وسیعی را در اشغال داشت و در اوج قدرت خود بود. منبع درآمد آن را “تجارت با مسلمانان” صرافی و دریافت عوارض از زائران عنوان کرده اند. در سال ۱۱۸۷ مسلمانان به رهبری صلاح الدین ایوبی بیت المقدس را آزاد کردند. از این پس، حکومت صلیبیون به دو شهر عکا و اشکلون محدود و عکا به مرکز “پادشاهی اورشلیم” بدل شد. در سال ۱۲۲۹، پیرو مذاکرات دوستانه با الکامل، سلطان ایوبی مصر، شهر بیت المقدس به فردریک دوم هوهنشتاوفن، امپراتور روم مقدس، تحویل شد و وی بهعنوان “شاه اورشلیم” تاجگذاری کرد. در سال ۱۲۴۴ بیت المقدس بار دیگر به تصرف مسلمانان درآمد. این سرآغاز فتوحات پیاپی ممالیک مصر است که در سال ۱۲۹۱ به آزادی بندر عکا و اخراج کامل صلیبیون انجامید، ولی جنگهای صلیبی و شبه صلیبی به پایان نرسید. افول جنگهای صلیبی در فلسطین مقارن با اوجگیری جنگهای صلیبی در شبهجزیره ایبری (علیه مسلمانان) و اروپای شرقی (علیه اسلاوها) است. در سه سده بعد، امواج تهاجم صلیبی به شرق اسلامی و شمال آفریقا نیز بعضاً مانند جنگ صلیبی کارل پنجم (۱۵۳۵)، شعله ور میشد. تهاجم ماوراء بحار اسپانیا و پرتغال را نیز باید در چارچوب همین پدیده ارزیابی کرد.
۴۵. Americana, 1985, vol. 24, p. 112.
46. Rhodes
جزیرهای در دریای اژه، واقع در جنوب شرقی یونان، در نزدیکی سواحل ترکیه. از سال ۱۵۲۲ در قلمرو دولت عثمانی بود و در سال ۱۹۱۲ به تصرف ایتالیا درآمد. در سال ۱۹۴۷ به دولت یونان داده شد. مساحت آن ۱۴۰۴ کیلومترمربع و جمعیت آن (۱۹۸۱) حدود ۸۷ هزار نفر است.
۴۷. Malta
جزیرهای کوچک در دریای مدیترانه (جنوب سیسیل) به مساحت ۲۴۶ کیلومترمربع. از سده هفتم پیش از میلاد مهاجرین شمال آفریقا (کارتاژیها) در آن اقامت داشتند. در سال ۲۱۸ پیش از میلاد رومیها جزیره را اشغال و سکنه آن را اخراج کردند. از سده ششم میلادی در قلمرو امپراتوری بیزانس بود و در سال ۸۷۰ به تصرف مسلمانان درآمد. حکومت مسلمانان ۲۲۰ سال دوام یافت و تأثیر عمیقی بر زبان و فرهنگ سکنه مالت برجای گذارد. این جزیره در سال ۱۰۹۰ خراجگزار راجر، حاکم سیسیل، شد و در سال ۱۵۳۰ به تملک سران فرقه شهسواران سنجان درآمد. در سال ۱۷۹۸ ناپلئون در مسیر لشکرکشی به مصر، مالت را اشغال نمود. در سال بعد هوراتیو نلسون، دریاسالار انگلیسی، جزیره را تصرف کرد و فرانسویان را بیرون راند. در پیمان پاریس (۱۸۱۴) مالت به انگلستان واگذار شد و به یکی از مستعمرات آن بدل گردید. مالت در دوران جنگ دوم جهانی پایگاه مهم نیروهای هوایی و دریایی متفقین بود. در ۲۱ سپتامبر ۱۹۶۴ مستقل و عضو سازمان ملل متحد شد. جمهوری مالت عضو کشورهای کومنولث است و شامل مالت و چهار جزیره دیگر میباشد. مساحت مجموع جزایر جمهوری ۳۱۶ کیلومتر مربع و جمعیت آن (۱۹۹۵) ۳۶۷ هزار نفر است. امروزه، مردم مالت عموماً مسیحی کاتولیک هستند و به زبانی شبیه به عربی سخن میگویند.
۴۸. Gould, ibid, vol. V, p. 88.
49. Americana, 1985, vol. 16, p. 509.
50. Teutonic Knights of Saint Mary’s Hospital; Knights of the Teutonic Order
51. Henry VI of Hohenstaufen (1165-1197)
امپراتور روم مقدس. پسر فردریک اول بارباروسا.
52- هوهنشتاوفن یا اشتاوفر (Staufer) خاندانی آلمانی است که در سالهای ۱۱۳۸-۱۲۵۴ بر امپراتوری روم مقدس حکومت کرد. نام آنان از قلعه اشتاوفن در جبال سوابیا گرفته شده. اعضای این خاندان از سال ۱۰۷۹ دوک سوابیا بودند. حکام و امپراتوران هوهنشتاوفن، بهویژه فردریک اول بارباروسا و فردریک دوم، روابط رقابت آمیز و پرتنشی با پاپ و کلیسای رم داشتند.
۵۳. Amalric II of Jerusalem (c. 1155-1205).
شاه قبرس (۱۲۰۵- ۱۱۹۴) و اورشلیم (۱۱۹۸-۱۲۰۵)
۵۴. Hochmeister
55. Hermann von Salza (1170?-1239)
56. Frederich II of Hohenstaufen (1194-1250)
از چهار سالگی (۱۱۹۸) با عنوان “فردریک اول” شاه سیسیل بود. در سال ۱۲۱۵ پادشاه آلمان شد و در دسامبر ۱۲۲۰ بهعنوان امپراتور روم مقدس تاجگذاری کرد. تا پایان عمر، به رغم مخالفت چاپ، در این مقام بود.
۵۷. Americana, 1985, vol. 24, p.173.
58. “comte de Saint-Germain”, Britannica CD 1998.
59. Cuman, Kuman
ترکان قبچاق مهاجرینی کوچ نشین بودند که در حوالی نیمه سده یازدهم میلادی در سرزمین پهناوری، که از شمال دریاچه ارال (خوارزم) آغاز میشد و در غرب به نواحی شمالی دریای سیاه میرسید، مأوا گزیدند و لذا این منطقه به “دشت قبچاق” موسوم شد. اروپاییها و بیزانسیها طوایف غربی ساکن در این منطقه را “کومان” و روسها “پولوتسکی” (Polovtsy) میخواندند که به معنی “زرد چهره” است. ترکان قبچاق عشایری چادرنشین و جنگجو بودند و در اواخر سده یازدهم و اوایل سده دوازدهم به جنگهای متعدد با بیزانسیها، روسهای کیف و مجارها دست زدند. آنها در آغاز تهاجم مغول به روسهای کیف (۱۲۲۳) گاه در جبهه مغولها بودند و گاه در جبهه حکام اسلاو منطقه. در سال ۱۲۳۷ مغولان در جنگ با قبچاقها “باشمان”، خان قبچاقهای شرقی، را به قتل رسانیدند و از آن پس طوایف قبچاق شرقی در طوایف مهاجر مغول و ترک ادغام شدند. طوایف غربی قبچاق (کومانها) به مجارستان گریختند و برخی از سران آنها در خدمت سرداران صلیبی لاتین و بیزانسی قرار گرفتند. گروهی از قبچاقها نیز به خدمت دولت ایوبی درآمدند و به “ممالیک” شهرت یافتند. آنها همان کسانی هستند که اندکی بعد دولت ممالیک مصر را تأسیس نمودند. قبچاقها به زبان ترکی سخن میگفتند و کهنترین مأخذ برای آشنایی با گویش ایشان فرهنگ کومانی (Codex Cumanicus) است که در اواخر سده سیزدهم میلادی تألیف شده و لغت نامهای به زبانهای قبچاقی و لاتین و فارسی است.
۶۰. Andrew II (1175-1235)
61. Mazovia, Masovia, Mazowsze.
منطقهای در لهستان که شهر ورشو در آن واقع است.
۶۲. Borussi, Prussi
63. Golden Bull of Rimini
64. Americana, 1985, vol. 26, p. 539.
65. Britannica, 1977, vol. IX, p. 913.
66. ibid, vol. VIII, p.261.
67. Lake Peipus [Chudskoye]
۶۸. Battle on the Ice
69. Peter Munz
70. Americana, 1985, vol. 26, p. 540.
71. Jagiellon
در نیمه اول سده سیزدهم میلادی، برای دفاع در برابر تهاجم سهمگین شهسواران توتونی، اتحادی از قبایل اسلاو لیتوانی شکل گرفت و منجر به پیدایش یک حاکم نشین مستقل (گراند دوکی) شد که در سدههای چهاردهم تا شانزدهم میلادی یکی از متنفذترین دولتهای اروپای شرقی بود. در سده چهاردهم، حاکم نشین لیتوانی رقیب اصلی حاکم نشین مسکوی به شمار میرفت، قلمرو متصرفی آن از دریای بالتیک تا دریای سیاه ممتد بود و به تأثیر از اتباع روس خویش به فرهنگ روس و آئین ارتدکس گرایش داشت. در سال ۱۳۸۶، به دلیل فشار سنگین شهسواران توتونی بر لهستان لیتوانی، یاگلو، حاکم اعظم لیتوانی، پذیرفت که به مذهب کاتولیک بگرود، با ملکه لهستان ازدواج کند و سلطنت این کشور را به دست گیرد. به این ترتیب او با نام لهستانی ولادیسلاو دوم یاگلو پادشاه لهستان شد و خاندان یاگلون را بنیان نهاد که اعضای آن گراند دوک لیتوانی و پادشاه لهستان بودند. از آن پس نفوذ و سلطه اشراف لهستانی در سرزمین لیتوانی آغاز شد و در اواخر سده شانزدهم، در دوران سلطنت زیگیسموند دوم اگوستوس از خاندان یاگلون، به ادغام کامل لیتوانی در پادشاهی لهستان انجامید. اشراف لیتوانی، که به شدت متأثر از فرهنگ و زبان لهستانی بودند، در اشرافیت لهستان ادغام شدند و هویت لیتوانی تنها در میان روستائیان این سرزمین تداوم یافت. در پایان سده هیجدهم لیتوانی در قلمرو امپراتوری روسیه قرار گرفت.
۷۲. Albert [Albrecht] of Hohenzollern (1490-1568)
73. Ansbach-Bayreuth
74. Sigismund I [Sigismund the Old, Zygmunt Stary] (1467-1548)
زیگیسموند اول پنجمین پسر کاسیمیر چهارم، گراند دوک لیتوانی و پادشاه لهستان از خاندان یاگلون بود. در سال ۱۵۰۶، پس از برادرش آلکساندر اول، گراند دوک لیتوانی و پادشاه لهستان شد. در ۱۵۱۸ با برادرزاده ماکزیمیلیان اول، امپراتور روم مقدس، ازدواج کرد. حاصل این وصلت زیگیسموند دوم اگوستوس و چهار دختر است. یکی از دختران زیگیسموند اول با جان سوم سوئد ازدواج کرد. شاهان بعدی واسا حاصل این وصلت اند.
75. به رغم انحلال فرقه شهسواران توتونی در پروس، شاخهای از آن در مرکز و جنوب آلمان، با حمایت امپراتور روم مقدس، به موجودیت خود ادامه داد و در سال ۱۵۳۰ استاد اعظم آن به “پرنس” ملقب شد. در سال ۱۸۰۹ ناپلئون بقایای این فرقه را منحل کرد.
۷۶. Brandenburg
منطقهای در شمال شرقی آلمان. در گذشته مأواری قبایل اسلاو بود. در اوایل سده دوازدهم میلادی، لوثر (دوک ساکسونی و امپراتور بعدی) و آلبرت خرس به بهانه جهاد صلیبی و مسیحی کردن اسلاوها، منطقه فوق را به تصرف در آوردند و از طریق اسکان مهاجرین آلمانی، ترکیب جمعیتی آن را دگرگون ساختند. آلبرت اولین حاکم مرزبان (مارگریو) براندنبورگ است و به این دلیل به “آلبرت خرس براندنبورگی” شهرت دارد. این سیاست در سده بعد تداوم یافت و بر این اساس شهرهایی چون برلین پدید آمدند. در سال ۱۴۱۵ امپراتور روم مقدس، فردریک هوهنزولرن را در سمت “حاکم مرزبان” (مارگریو براندنبورگ منصوب کرد و در سال ۱۴۱۵ مقام “حاکم برگزیننده” (کورفورست) را به وی اعطا نمود. این سرآغاز حکومت موروثی خاندان هوهنزولرن بر براندنبورگ است.
۷۷. John [Johann] Sigismund (1572-1620)
78. George William [Georg Wilhelm] (1595-1640)
79. Kaiser
80. Mackey, ibid, vol. 2, p. 1034.
منبع: عبدالله شهبازی ؛ زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، ج۴، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی.
میراث صلیبی ، میراث صلیبی
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
میراث صلیبی ، میراث صلیبی ، میراث صلیبی
سلام و عرض خسته نباشید
مقاله مفیدی بود تشکر از زحمات اندیشکده