از نیمه دوم سده یازدهم میلادی و در فضای جنون صلیبی علیه شرق اسلامی، شاهد مشارکت فعال الیگارشی یهودی در تهاجم علیه مسلمانان اسپانیا هستیم. غارت اندلس
در تاریخنگاری یهود یهودیان از قربانیان جنگهای صلیبی وانمود میشوند. (۱) نمونهی جنگ صلیبی شبه جزیره ایبری پدیدهای متضاد با این ادعا را نشان میدهد و سرآغاز فرایند اقبال الیگارشی یهودی و کارگزارانشان به زیست در شمال اسپانیا و همدستی آنان با الیگارشی صلیبی بهشمار میرود. بهنوشته مورخین دانشگاه عبری اورشلیم “شاهان مسیحی، یهودیان را به دلیل آشناییشان با فرهنگ اسلامی در عملیات خود از نظر سیاسی و فرهنگی بسیار موثر یافتند.” (۲) و به پاس این خدمات، در هر منطقهای که به تصرف حکمرانان اروپا درمیآمد، به یهودیان مغازه، اراضی کشاورزی و باغ واگذار میشد. (۳)
بدینسان، سران جامعه یهودی به پشتوانه مالی و “اسب تروا”ی حکمرانان مسیحی قاره اروپا علیه دولتهای اسلامی اسپانیا بطور اخص و جهان اسلام بطور اعم بدل شدند. این سرآغاز پیوند زرسالاران یهودی با خاندانهای سلطنتی و الیگارشی حاکم بر اروپا و شکلگیری اتحادی تاریخی است که نقشی اساسی در پیدایش تمدن جدید غرب ایفا کرد.
الیگارشی یهودی و غارت اندلس
حکمرانان مسیحی اسپانیا، که در سده دهم میلادی تنها بر بخش کوچکی از شمال شبه جزیره ایبری فرمان میراندند، در نیمه دوم سده یازدهم تهاجم به سرزمینهای اسلامی اندلس را آغاز کردند و در سده سیزدهم در رأس پنج دولت لئون، (۴) آراگون، (۵) ناوار، (۶) کاستیل (۷) و پرتغال (۸) بتدریج سیطره خود را بر بخش مهمی از شبه جزیره ایبری برقرار نمودند. توسعهطلبی به سوی جنوب تداوم یافت و در سال ۱۴۹۲ میلادی با سقوط غرناطه حاکمیت مسیحیان بر سراسر ایبری تأمین شد. این امپراتوری کاتولیک در دوران فیلیپ دوم (۱۵۵۶-۱۵۹۸) به اوج اقتدار خود رسید. فیلیپ در سال ۱۵۸۰ پرتغال را ضمیمه قلمرو خود کرد و امپراتوری بزرگ و جهانگستر اسپانیا را بنیاد نهاد که تا سال ۱۶۴۰ دوام داشت؛ امپراتوری که مستملکات آن از آسیا تا آمریکا گسترده بود.
تاریخ انتقامی سخت گرفت: امپراتوری اسپانیا به سرعت راه انحطاط پیمود و سرانجام به عنوان کشوری فقیر و ورشکسته به سده هیجدهم گام نهاد؛ کشوری که بر آن شاخهای از خاندان فرانسوی بوربن فرمان میراند. در اوایل سده نوزدهم ناپلئون حکمرانان دستنشانده خود را بر آن گمارد و سپس این سرزمین به عرصه جنگ های خونین میان ارتشهای انگلیس و فرانسه بدل شد. اسپانیا نه تنها در پی جنگ با امپریالیسم نوپدید ایالات متحده آمریکا، در سال ۱۸۹۸ آخرین مستملکات خویش را در قاره آمریکا از دست داد بلکه خود به عنوان یکی از عرصههای چپاول و تاراج کانونهای استعماری غرب وارد سده بیستم شد. در سالهای ۱۹۳۶-۱۹۳۹، مردم اسپانیا جنگ داخلی خونینی را تجربه کردند که یک میلیون قربانی گرفت و از درون آن دیکتاتوری هولناک فرانسیسکو فرانکو (۹) سربرکشید. در همین زمان (۱۹۲۸-۱۹۶۸) پرتغالیها حکومت خشن دکتر آنتونیو سالازار (۱۰) را آزمودند. از سال ۱۹۷۵، خوان کارلوس (۱۱) آخرین بازمانده دودمان فرانسوی بوربن و نواده ملکه ویکتوریای انگلیس، به عنوان پادشاه اسپانیا جانشین فرانکو شد.
پیوند یهودیان با حکمرانان مسیحی شبهجزیره ایبری از زمان آلفونسوی پنجم، (۱۲) شاه لئون (۹۹۹-۱۰۲۷)، آغاز شد؛ (۱۳) و در دوران آلفونسوی ششم، شاه لئون (۱۰۶۵-۱۱۰۹) و کاستیل (۱۰۷۲-۱۱۰۹)، به شکل جدی رخ نمود:
در سده یازدهم میلادی، امیرنشین مسلمان طلیطله (تولدو)، (۱۴) در قلب شبهجزیره ایبری و در جنوب دو امیرنشین مسیحی کاستیل و لئون، کانون شکوفای فرهنگ و اقتصاد منطقه بود و خاندان بنیذوالنون دولتی منظم و کشوری مرفه پدید ساخته بود. طلیطله بهویژه به دلیل کارگاههای کاغذسازیاش شهرت داشت و زادگاه و مرکز مهم تولید کاغذ در سراسر قاره اروپا بهشمار میرفت. دامنه نفوذ فرهنگ اسلامی در این سرزمین چنان بود که یهودیان طلیطله نه تنها در دوران حکومت بنیذوالنون بلکه تا سده سیزدهم میلادی، یعنی یکی دو سده پس از استقرار سلطه حکمرانان مسیحی و سران یهودی بر این ایالت، نوشتههای خود را به زبان عربی ولی با خط عبری مینگاشتند. (۱۵) دولت بنیذوالنون کانون ثبات و امنیت منطقه بود تا بدانجا که برای حکمرانان مسیحی شمال اسپانیا در جنگهای خونین خانگیشان نیز پناهگاهی بهشمار میرفت. زمانی سانچو، شاه لئون، از چنگ برادرش گریخت و به طلیطله پناه برد و زمانی (۱۰۷۱) آلفونسوی ششم مغلوب برادرش شد؛ به نزد مأمون بن اسماعیل، امیر طلیطله، پناه برد؛ آنقدر در آنجا زیست تا برادرش درگذشت و آنگاه سلطنت کاستیل را به چنگ گرفت.
در این دوران، طلیطله یکی از مهمترین و پرجمعیتترین مراکز یهودینشین اسپانیا بود و چهار هزار نفر یهودی در آن مأوا داشتند. در پرتو این امنیت و رفاه، در طلیطله یک الیگارشی یهودی بسیار ثروتمند و متنفذ مستقر شد که رهبری یهودیان منطقه را به دست داشتند. مهمترین اعضای این الیگارشی در آن زمان عبارتند از خاندانهای لوی، (۱۶) فریزوئل، (۱۷) شوشن، (۱۸) الفخار (۱۹) و زادق (صدوق) (۲۰). آنان شاخههایی از خاندان شاهزادگان داوودی بودند و با اتکاء بر ثروت و قدرتشان منصب ناسیگری (ریاست) یهودیان منطقه نیز به دست آنان بود. الیگارشی داوودی طلیطله با الیگارشی یهودی مستقر در سایر شهرهای اندلس اسلامی، چون سویل (اشبیلیه)، (۲۱) پیوند نزدیک داشت.
اعضای این الیگارشی در سدههای پسین در دستگاه حکمرانان مسیحی شبه جزیره ایبری در مقامات عالی مالی و سیاسی جای داشتند. برای نمونه، یوسف بن شوشن (۲۲) در خدمت آلفونسوی هشتم، شاه کاستیل، و سلیمان بن زادق (دن کولما) (۲۳) و پسرش اسحاق (کاگ دلا مالهآ) (۲۴) متصدی گردآوری مالیات کاستیل و لئون در دوران آلفونسوی دهم بودند. در همین زمان مهیر بن شوشن (۲۵) خزانهدار آلفونسو بود. (۲۶)
این الیگارشی یهودی برای خود اسطورهای نیز پدید ساخت:
اسحاق آبرابانل اندیشهپرداز نامدار یهودی، در حواشی خود بر “کتاب پادشاهان” این افسانه را به عنوان ماجرایی واقعی ثبت کرده است. این اسطوره توله تولا (۲۷) نام دارد که گویا در زبان عبری به معنای “آوارگی” است و گویا نام شهر طلیطله (تولدو) از این واژه گرفته شده. طبق این داستان، پس از سقوط دولت یهود در فلسطین شاهزادگان و اشراف یهودی، از دو قبیله یهودا و بنیامین، بهمراه گروهی از اتباع خویش به شبهجزیره ایبری پناه بردند و شهر تولهتولا را بنیان نهادند. آنان سپس دو سردار بومی به نامهای “پیروس” (۲۸) و “هیسپان” (۲۹) را به یاری گرفتند و بهمراه ایشان برای آزادی “اورشلیم” به فلسطین لشکر کشیدند. (۳۰) این دو سردار “صلیبی” باستان بنیانگذار مردم شبهجزیره ایبریاند؛ کوههای پیرنه نام “پیروس” را بر خود دارد و قوم اسپانی نام خود را از بنیانگذار یا نیای خویش، “هیسپان”، گرفته است.
این افسانه هم یهودیان را در زمره بنیانگذاران شبهجزیره ایبری جای میداد (آنان همانقدر بومیاند که کوههای پیرنه و مردم “هیسپان”) و بدینسان ایشان را “صاحبخانه” میکرد؛ و هم آرمانهای صلیبی را اشاعه میداد که منطبق با طبع آن روز حکمرانان مسیحی اروپا بود. این اسطوره یکی از نمونههای قدرت عجیب و بینظیر الیگارشی یهودی در جعل تاریخ و افسونگری فرهنگی است. طلیطله تنها نمونه نیست. یهودیان برای هر سرزمینی که در آن اقامت گزیدهاند چنین افسانههایی ساخته و پراکندهاند و پیشینه اقامت خویش را به کهنترین ازمنه رسانیدهاند. کما اینکه “ده سبط گمشده بنیاسرائیل” به حربهای جادویی بدل میشود که به کمک آن هر سرزمینی پیشینه یهودی مییابد.
دامنه اقتدار این الیگارشی را از آنجا درمییابیم که برخی شاعران نامدار یهودی، چون آرون (هارون) بن مشولام لونلی، (۳۱) در وصف تودروس ابولافی (از اعضای این الیگارشی در اوایل سده سیزدهم) شعرها سرودهاند و او را “شاهزاده و آموزگار” خواندهاند. (۳۲)
و میدانیم که استقرار سلطه این الیگارشی بر یهودیان با خشونت همراه بود و آنان حتی به سرکوب و اخراج گروههایی از یهودیان دست میزدند؛ تا بدانجا که برخی شعرای نامدار یهودی، چون یهودا بن اسحاق بن شابتای (۳۳) در شعری بهنام “تضاد خرد و ثروت” تودروس ابولافی فوقالذکر را خودکامهای نمونهوار توصیف کرده است. (۳۴)
در دوران سلطنت آلفونسوی ششم یکی از اعضای این الیگارشی را در سمت پزشک مخصوص و وزیر مالیه او مییابیم. او جوزف (یوسف) ناسی فریزوئل (۳۵) است که به “سیدلوس” (۳۶) یا “سید” (رئیس) شهرت داشت و عنوان “ناسی” در نامش به معنای ریاست او بر یهودیان کاستیل و لئون و انتسابش به “خاندان داوودی” است. نمیدانیم فریزوئل چگونه و از چه زمان به دربار آلفونسو راه یافت. معقول این است که آلفونسو در دوران تبعید در طلیطله با فریزوئل، و سایر اعضای الیگارشی یهودی، حشرونشر یافت و پس از دستیابی به سلطنت او را به دربار خود فراخواند. بهرروی، فریزوئل با آلفونسوی ششم رابطه نزدیک داشت؛ و نقش او در ماجرای ازدواج دختر آلفونسو گویای این پیوند است. (۳۷)
درست از همین زمان است که به فرماندهی حادثهجویی شرور بهنام رودریگو دیاز ویواری (۳۸) معروف به ال سید (۳۹) (۱۰۴۳-۱۰۹۹)، که سالیانی چند در دربار آلفونسوی ششم مأوا داشت، گروهی به ظاهر نامرتبط با دولت کاستیل تشکیل شد و تهاجم و غارت سرزمینهای ثروتمند مسلماننشین قرطبه (کوردوبا) و بلنسیه (والنسیا) (۴۰) را آغاز کرد.
اِل سید (که لقب او شکل اسپانیولی “سید” عربی است) بعدها به موضوع حماسهسراییهای اغراقآمیز الیگارشی صلیبی بدل شد و در مقام یک قهرمان افسانهای جای گرفت؛ و در سده بیستم، در “مکتب هالیوود”، بر اساس این افسانهها از ال سید فیلمها ساخته شد. این در حالی است که محققینی چون دزی و رنان او را حادثهجویی میشناسند که “به رذایل عصر خویش بیش از فضایل آن متصف بود.” (۴۱)
در این اسطورهها گفته میشود که “اِل سید” با سرمایهگذاری یک “شیاد زیرک” و ۳۰۰ سوار تهاجم غارتگرانه خود را آغاز کرد (۴۲) و خزانهداران و کارگزارانش یهودی بودند. (۴۳) این افسانهها صحت دارد. غارتگریهای “اِل سید” در اصل یک سرمایهگذاری مالی از سوی یهودیان بود. دایرةالمعارف یهود مینویسد “اِل سید” از راکوئل (۴۴) و ویداس، (۴۵) یهودیان ساکن شهر برغش (بورگس) پایتخت کاستیل، وام گرفت و با این پول به والنسیا حمله برد. (۴۶)
سرمایهگذاری یهودیان در غارتگریهای “اِل سید” سرآغاز پیوند قدرت مالی و اطلاعاتی “زرسالاری یهودی” با قدرت سیاسی و نظامی “شهسواران صلیبی” است؛ پیوندی شوم که تا به امروز ادامه دارد. دایرةالمعارف یهود دوران جنگهای الیگارشی صلیبی علیه مسلمانان در شبه جزیره ایبری را نمونهای مثالزدنی از نقش “سرمایهگذاری کلان و گسترده مالی” یهودیان در تکاپوهای نظامی یافته است. (۴۷)
پوستر فیلم «ال سید» (El Cid 1961) با بازی چارلتون هستون و سوفیا لورن
آلفونسو ۱۳ سال پس از آغاز سلطنتش در کاستیل، و پس از یک دوران آشوبگری و راهزنی در منطقه بهوسیله “اِل سید”، سرانجام به جنگ با یحیی بن اسماعیل، پسر امیری که جوانمردانه به او پناه داده بود، برخاست و در صفر ۴۷۸ق./ مه ۱۰۸۵م. طلیطله را اشغال کرد. طلیطله نخستین ایالت اندلس بود که به چنگ حکمرانان مسیحی افتاد. یازده سال پس از سقوط طلیطله جنگ صلیبی اول (۱۰۹۶-۱۰۹۹) و تهاجم حکمرانان و الیگارشی اروپا به سرزمینهای اسلامی آغاز شد. لشکرکشیهای آلفونسوی ششم دومین سرمایهگذاری بزرگ مالی (و اطلاعاتی) یهودیان در عملیات نظامی الیگارشی اروپا در شبه جزیره ایبری، پس از “اِل سید”، است. (۴۸)
پس از اشغال طلیطله، این شهر به کانون پرتکاپوی مالی و سیاسی و فرهنگی یهودیان بدل شد؛ و از جمله گروهی از یهودیان به ترجمه آثار عربی به زبان لاتین مشغول شدند. (۴۹) الیگارشی یهودی طلیطله، که با دربار آلفونسو همبسته بود، با مسلمانان سلوکی ستمگرانه داشت تا بدانجا که با مرگ آلفونسو (۱۱۰۹) “مردم شهر شوریدند و یهودیان را مورد حمله قرار دادند.” (۵۰) در زمان آلفونسوی هشتم (۱۱۵۸-۱۲۱۴) امیران مسلمان اندلس تلاش برای بازپسگیری طلیطله را آغاز کردند و سران یهودی چون یوسف الفخار (۵۱) و پسرش آبراهام، برخی از اعضای خاندان ابن عزرا و یوسف ابوعمر بن شوشن (۵۲) در دفاع از شهر “فعالانه شرکت جستند.” (۵۳)
دایرة المعارف یهود اگر رابطه فریزوئل و سایر اعضای الیگارشی زرسالار تولدو (طلیطله) را با راهزنیهای “اِل سید” پوشیده بیان داشته است، از مشارکت او در غارتگریهای آلفونسوی ششم آشکار سخن گفته است. میدانیم که پس از سقوط طلیطله سهمی چشمگیر نصیب یوسف فریزوئل شد. و نیز میدانیم که او و خویشاوندان و اتباعش نقش مهمی در انتقال یهودیان به سرزمینهای مسیحی و دسیسه علیه اسپانیای اسلامی داشتند. و میدانیم که برادرزاده او، به نام سلیمان بن فریزوئل، (۵۴) “در جریان یک ماموریت سیاسی خارجی” به قتل رسید. (۵۵)
یوسف فریزوئل خودکامه، مقتدر و بسیار ثروتمند بود. ابراهیم بن داوود، مورخ نامدار یهودی، از بیرحمی او نسبت به گروهی از یهودیان و اخراج آنها از کاستیل با نکوهش یاد کرده است و یهودا هالوی، شاعر بزرگ یهودی، برخی اشعار خود را به او و برادرزادهاش، سلیمان، اهدا نموده است. (۵۶)
پایان جنگهای صلیبی در شرق در نیمه اول سده سیزدهم به معنای پایان تهاجم صلیبی به اسپانیای اسلامی نبود. “شهسواران مسیح”، که “رسالت” انهدام شرق اسلامی را به چنگیزیان مغول واگذارده بودند، اینک گروه گروه به غرب بازمیگشتند و در پی عرصههای جدید برای حادثهجویی و غارتگری خویش بودند. از این زمان تهاجم به اندلس اوجی شگرف گرفت. پایان جنگ صلیبی در شرق به معنای آغاز موج جدید تهاجم صلیبی در غرب اسلامی بود.
در این زمان با درگذشت یوسف دوم (ابویعقوب یوسف بن محمد المستنصر)، خلیفه دودمان موحدین (۱۲۱۳-۱۲۲۳م.)، امیرنشینهای مسلمان اندلس اتحاد و مرکزیت خویش را از دست دادند و این فرصتی مناسب برای تهاجم بود. جیمز اول، شاه آراگون، جزایر بالریک (بلیار) (۵۷) (۱۲۲۹-۱۲۳۵) و سرزمین والنسیا (۱۲۳۸) را به تصرف درآورد. فردیناند سوم کوردوبا (۱۲۳۶) و مرسیه (۵۸) (۱۲۴۳) و سویل (۱۲۴۸) را تصرف کرد و آلفونسوی دهم مابقی سرزمینهای اندلس را تا بدانجا که تنها غرناطه ماند.
در این میان، نقش فردیناند سوم، شاه کاستیل (۱۲۱۷-۱۲۵۲) و لئون (۱۲۳۰-۱۲۵۲)، و تصرف قرطبه (کوردوبا)، پایتخت باشکوه اندلس اسلامی، به دست او از اهمیت درجه اول برخوردار است.
قرطبه در سال ۷۱۱ میلادی در زیر حاکمیت مسلمانان قرار گرفت و نخستین یهودیان از سال ۸۴۰ میلادی، از زمان شکوفایی آن، در این شهر پدیدار شدند. در دوران خلیفه عبدالرحمن سوم و ریاست حسدای بن شپروط بر یهودیان اندلس، قرطبه به کانون مهم فرهنگی و اقتصادی یهودیان بدل شد. (۵۹) با سلطه فردیناند سوم و همدستان یهودیاش بر قرطبه، یهودا آبرابانل، (۶۰) نیای اسحاق آبرابانل، به عنوان نماینده شاه کاستیل و لئون و حکمران شهر در قرطبه استقرار یافت. (۶۱)
دائرةالمعارف یهود مفتخرانه مینویسد: تمامی این شاهان، یهودیان را در ارتشهای خود به خدمت گرفتند و پس از پیروزی از ایشان خواستند تا در شهرهای خالی از سکنه مأوا گیرند. (۶۲) و کار بدانجا کشید که در نیمه سده سیزدهم میلادی بخش مهمی از ثروت این سرزمینها در دست یهودیان انباشته شد و دربار شاهان مسیحی اسپانیا آکنده از اشراف یهودی شد که امور مالیه و سایر مشاغل مهم اقتصادی و سیاسی را به دست داشتند. (۶۳)
گفتیم که یکی از اعضای الیگارشی یهودی که در سده یازدهم میلادی در طلیطله استقرار یافت، خاندان لوی است.
این خاندان پرشاخهترین و متنفذترین خاندان زرسالار یهودی بهشمار میرفت و طی سدههای دوازدهم تا پانزدهم میلادی نقشی مهم در تحکیم سلطه “الیگارشی صلیبی” بر شبه جزیره ایبری و انهدام دولتهای مسلمان منطقه، بهویژه غرناطه، ایفا نمود. در این دوران، شاخهای از آن در دربار کاستیل و شاخه دیگر در دربار آراگون مستقر بود.
شاخه کاستیل خاندان لوی، ابوالعافیه (۶۴) نام داشت که عنوانی عربی و به معنای “پدر سلامتی” است. این لقب گویای پیشینه حضور این خاندان در طلیطله و حرفه طبابت ایشان است. عنوان “ابوالعافیه” در عین حال متضمن نام یهودی این خاندان نیز بود و به شکل ابولافیه (۶۵) تلفظ میشد. شکل معمول بیان آن ابولافی (۶۶) (ابولاوی/ لوی) است. این نام عجیب و دو چهره به راستی نمادین است.
اعضای این خاندان لقب “ناسی” داشتند یعنی رئیس جوامع یهودی بودند، از خاندان “شاهزادگان داوودی” بهشمار میرفتند و با سایر خاندانهای الیگارشی یهودی خویشاوند بودند. بهنوشته دایرةالمعارف یهود، خاندان فوق نقش مهمی در سازماندهی یهودیان اسپانیا ایفا نمود. (۶۷)
تودروس ابولافی یا تودروس بن یوسف هالوی ابوالعافیه (۶۸) (متوفی حوالی ۱۲۲۵م.)، از نیمه دوم سده دوازدهم میلادی در کاستیل سکونت گزید. او حاخامی متنفذ بود و همان است که در وصفش شعرها سرودهاند و “شاهزاده” و از تبار داوودش خواندهاند.
تودروس مشاور شاهان وقت کاستیل و لئون و از متنفذترین درباریان بود. پسرش، به نام مهیر ابولافی (۱۱۷۰-۱۲۴۴) نیز سرشناسترین حاخام شبه جزیره ایبری در نیمه اول سده سیزدهم میلادی بهشمار میرفت. در نیمه دوم سده سیزدهم، تودروس ابولافی دوم (۱۲۲۰-۱۲۹۸) از درباریان متنفذ فردیناند سوم و آلفونسوی دهم (۱۲۵۲- ۱۲۸۴) بود و پس از تسخیر شهرهای مسلماننشین املاکی وسیع به او اعطا شد. وی در سال ۱۲۷۵ از همراهان فیلیپ سوم، پادشاه فرانسه (۱۲۷۰-۱۲۸۵)، بود. این پادشاه برای خود از خاندان سلطنتی آراگون زن گرفت و برای پسرش، شاه بعدی فرانسه، از خاندان سلطنتی ناوار. پسر تودروس ابولافی، به نام جوزف (۶۹)چون پدر در دربار آلفونسوی دهم نفوذ فراوان داشت و در زمان فتح سویل و سایر شهرهای اسلامی املاکی به او اعطا شد. (۷۰)
در سده چهاردهم میلادی، دن ساموئل ابولافی (۷۱) (۱۳۲۰-۱۳۶۲) ابتدا مباشر املاک دن خوان آلفونسو دالبوکرک (۷۲) معلم پدرو، پسر آلفونسوی یازدهم، بود. زمانیکه پدرو به سلطنت رسید (۱۳۵۰-۱۳۶۹)، دن ساموئل خزانهدار کل او شد و بهنوشته ویل دورانت، از اینطریق “ثروت بیکران اندوخت.” (۷۳)
پدرو شاهی ستمگر بود و به پدرو ال کروئل (پدرو بیرحم) (۷۴) شهرت داشت. ابولافی در جریان شورش اشراف کاستیل علیه پدرو به شاه کمک فراوان کرد. او مأموران مالیاتی را تعویض نمود و به جای آنها یهودیان را گمارد و املاک و ثروت اشراف شورشی را مصادره کرد. او در سال ۱۳۵۸ به عنوان سفیر پدرو برای انعقاد پیمان سیاسی میان دو کشور به دربار پرتغال رفت. (۷۵)
در سده پانزدهم میلادی نیز نفوذ خاندان ابولافی در دربار کاستیل و لئون ادامه داشت و برخی از آنان، چون خوان فرناندز ابولافیا، (۷۶) به سلک مسیحیان درآمدند.
در اواخر سده پانزدهم و اوایل سده شانزدهم، شاخههای خاندان ابولافی در شرق اسلامی پراکنده شدند و بهویژه در بنادر سالونیک و ازمیر و شمال آفریقا استقرار یافتند. در سده هفدهم، حییم بن موسی ابولافی (۱۶۶۰-۱۷۷۴) از ازمیر به فلسطین رفت و خاندانی متنفد از حاخامها را در فلسطین و سوریه بنیاد نهاد. او به شدت مروج اسطورههای مسیحایی بود و ظهور قریبالوقوع مسیح و استقرار سلطنت جهانی یهود را وعده میداد. در تمامی سدههای هفدهم، هیجدهم و نوزدهم میلادی اعضای خاندان ابولافی به عنوان حاخام رهبری جوامع یهودی را در دمشق، ازمیر، فلسطین و برخی شهرهای یونان و ایتالیا به دست داشتند. حییم بن داوود ابولافی در سال ۱۷۶۱ حاخام آمستردام بود و سپس حاخام ازمیر شد. حاخام موسی بن یعقوب ابولافی از یهودیانی بود که در سال ۱۸۴۰ در دمشق دستگیر شدند. این سرآغاز ماجرایی مرموز است که به جنجالی جهانی در “مظلومیت یهودیان” و مداخله قدرتهای اروپایی در منطقه انجامید. (۷۷)
امروزه اعضای خاندان لوی در ایالات متحده آمریکا و اروپا حضور فعال دارند. آنان در ایتالیا با نامهایی چون “بولافیو”، “بولافی” و غیره خوانده میشوند. برای نمونه، ازقل ابولافی (بولافی) (۷۸) از فعالین فرهنگی ایتالیای سده هیجدهم بود. میشل بولافی (۷۹) (۱۷۶۸-۱۸۴۲) موسیقیدان نامداری بود. در سال ۱۸۰۹ به انگلستان رفت و رئیس ارکستر دوک کمبریج شد و در سال ۱۸۱۸ به خدمت لویی هیجدهم، پادشاه فرانسه، در آمد. لئون بولافیو (۸۰) (۱۸۴۸-۱۹۴۰) از حقوقدانان سرشناس ایتالیا در نیمه اول سده بیستم بود. (۸۱)
ادامه دارد…
پینوشتها:
1. برای نمونه بنگرید به:
H. H. Ben-Sasson [ed.], A History of the Jewish People, USA: Harvard University Press, 1976, pp. 413-420; Encyclopaedia Judaica, New York: Macmillan, 1971, vol. 5, pp. 1135-1145.
2. Ben-Sasson, ibid, p. 468. / 3. ibid, p. 467. / 4. Leon / 5. Aragon / 6. Navarre / 7. Castille / 8. Portugal / 9. Francisco Franco / 10. Antonio de Oliviera Salazar / 11. Juan Carlos / 12. Alfonso V / 13. Judaica, vol. 15, p. 226. / 14. Toledo / 15. ibid, p.1201. / 16. Levi / 17. Ferrizuel / 18. Shoshan / 19. Al-Fakhar / 20. Zadok / 21. Seville / 22. Joseph ibn Shoshan / 23. Solomon ibn Zadok / 24. Cag de la Maleha / 25. Meir ibn Shoshan / 26. ibid, vol. 4, p. 170. / 27. Tuletula / 28. Pirus / 29. Hispan / 30. ibid, vol. 15, p. 1198. / 31. Aaron ibn Meshullam of Lunel / 32. ibid, vol. 2, p. 194. / 33. Judah ibn Isaac ibn Shabbetai / 34. ibid. / 35. Joseph ha-Nasi Ferrizuel / 36. Cidellus / 37. بنگرید به: Judaica, vol. 6, p.1236. / 38. Rodrigo Diaz de Vivar / 39. El Cid / 40. Valencia
41. محمد عبدالله عنان، تاریخ دولت اسلامی در اندلس، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران: کیهان، ۱۳۷۱، ج ۵، ص ۶۴.
42. Encyclopedia Americana, [international edition,] USA: Grolier Incorporated, 1985, vol. 6, p. 713.
43. Judaica, vol. 15, p. 227. / 44. Raquel / 45. Vidas / 46. ibid, vol. 4, pp. 169-170, 1512. / 47. ibid, p. 169. / 48. ibid, p. 170. / 49. ibid, p.1200. / 50. ibid. / 51. Joseph Al-Fakhar / 52. Joseph Abu Omar ibn Shoshan / 53. ibid, p. 1201. / 54. Solomen ibn Ferrizuel / 55. ibid, vol. 6, p. 1236. / 56. ibid. / 57. Balearic / 58. Murcia / 59. ibid, vol. 5, p. 963. / 60. Judah Abrabanel / 61. ibid, pp. 964-965. / 62. ibid, vol. 15, p. 228. / 63. ibid, pp. 229-230. / 64. Abul Afia / 65. Abulafia / 66. Abu Lafi / 67. ibid, vol. 2, pp. 190-191. / 68. Todros ibn Joseph Ha-Levi Abulafia / 69. Joseph ibn Todros Ha-Levi Abulafia / 70. ibid, pp, 190, 194-195; American, vol. 21, p. 880. / 71. Don Samuel ben Meir Ha-Levi Abulafia
72. Juan Alfonson de Albuquerque / قاعدتاً این البوکرک نیای البوکرک معروف است.
73. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه فریدون بدرهای و دیگران، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۶۸، ج ۶، ص ۲۴۴.
74. Pedro el Cruel / 75. Judaica, vol. 2, p. 193. / 76. Juan Fernandez Abolafia / 77. ibid, pp. 184-189. / 78. Ezekiel David ibn Mordecai Abulaffia (Bolaffii) / 79. Michele Bolaffii / 80. Leon Bolaffio / 81. ibid, 2, pp. 185-187; vol. 4, p. 1185.
منبع: عبدالله شهبازی ؛ زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، ج ۲، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ دوم (پائیز ۱۳۹۰)
غارت اندلس ، غارت اندلس ، غارت اندلس
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
غارت اندلس ، غارت اندلس ، غارت اندلس
غارت اندلس ، غارت اندلس ، غارت اندلس ، غارت اندلس ، غارت اندلس ، غارت اندلس ، غارت اندلس