(از سری مقالات دسیسههای سیاسی و فرقههای رازآمیز یهودی) رشیدالدین فضلالله
حدود پنج سال پس از مرگ ارغون، در ذیحجه ۶۹۴ ق./ مارس ۱۲۹۶م.، پسر او به نام غازان خان در ۲۴ سالگی ایلخان مغول در ایران شد. او قریب به نه سال سلطنت کرد و در شوال ۷۰۳ ق./ مه ۱۳۰۴م. در ۳۳ سالگی به علت بیماری درگذشت.
غازان خان پیشتر به دین اسلام تشرف یافته و نام محمود را بر خود نهاده بود. او بهعنوان مسلمان بر تخت نشست و در نخستین یرلیغ (فرمان) دستور داد تمامی سران مغول در ایران اسلام آورند و بهجای نام و لقب خان بزرگ (قاآن)، که در این زمان تیمور نوه قوبیلای قاآن بود، کلمات شهادتین را بر سکهها نقش کنند. (تیمور قاآن بودایی بود.) در ۱۴ محرم ۶۹۷ ق، غازان و امرا و سران سپاهش، بهجای کلاه، عمامه بر سر نهادند.
بدینسان، بهرغم هفت دهه تکاپوی سخت مسیحیان و یهودیان و بوداییان برای جلب سران مغول، در تحولی که انتظار آن نمیرفت، اسلام به پیروزی رسید و بار دیگر به دین رسمی ایران بدل شد. مورّخین گروش غازان خان به اسلام را، به رغم اینکه در سلوک غیراسلامی او و جانشینانش اولجایتو و ابوسعید تردید نیست، “واقعهای بس مهم در تاریخ مغولان در ایران” و “پیروزی نهایی اسلام” میخوانند. (۴۴) گروش غازان به اسلام بر سران مغول در سراسر مشرق زمین تأثیر فراوان بر جای نهاد و شاهزادگان و امرای فراوانی از مغولان، در همه جا، به اسلام گرویدند.
اولجایتو خان برادر غازان، ایلخان بعدی (۷۰۳-۷۱۶ ق./ ۱۳۰۴-۱۳۱۶م.)، نیز با اینکه از جانب مادر مسیحی بود، مسلمان شد و نام سلطان محمد خدابنده را بر خود نهاد. او ابتدا بر مذهب اهل تسنن بود و سپس به تشیع گروید. مورخین گروش اولجایتو به تشیع را متأثر از علامه حلی میدانند. ابنبطوطه مینویسد:
پادشاه عراق سلطان محمد خدابنده را در زمان کفر مصاحبی بود به نام جمالالدین بن مطهر که یکی از فقهای شیعه به شمار میرفت. چون این پادشاه به دین اسلام درآمد و مغولان به تبعیت او اسلام پذیرفتند، در مراتب تعظیم و احترام فقیه مذکور بیفزود و این فقیه مذهب تشیع را در نظر پادشاه جلوه داد. (۴۵)
حافظ ابرو مینویسد:
شیخ جمالالدین حسن بن المطهر الحلی به حضور آمد و او مرد دانشمند متبحر بود از تلامذه خواجه نصیرالدین و در علوم معقول و منقول مشهور و یگانه جهان. تصنیفات بسیار ساخته… و شیخ جمالالدین حسن بن المطهر هرگز بر طریق تعصب بحث نکردی و در توقیر و تعظیم صحابه رضوان الله علیهم مبالغت فرمودی. (۴۶)
ابوسعید بهادرخان پسر اولجایتو و ایلخان بعدی (۷۱۷-۷۳۶ ق./ ۱۳۱۷-۱۳۳۴م.)، نیز مسلمان بود. با مرگ ابوسعید اقتدار و شوکت دولت هلاکوییان در ایران به پایان رسید و مملکت آنان فروپاشید. پس از او ایلخانان دیگری نیز بودند ولی بیشتر تابع نفوذ وزرا و امرای محلی بودند و به حکمران واقعی شباهت نداشتند. در این زمان دولتهای محلی متعدد (چون چوپانیان، جلایریان (ایلکانیان)، آلاینجو در فارس، آلمظفر (آل مبارز) در یزد و کرمان و فارس و اصفهان، آلکرت در هرات، سربداران در سبزوار و بخشی از خراسان و گرگان، طغا تیموریان در استرآباد) در سراسر ایران سربرکشیدند.
گروش مغولان به اسلام تنها به ایران محدود نبود. از حوالی نیمه سده سیزدهم میلادی، اسلام در میان خانات قبچاق (که تبارشان به جوجی پسر کوچک چنگیز میرسید) رواج یافت. گروش برکه -خان قبچاق- (۱۲۵۷-۱۲۶۶م.) به اسلام تحولی در تاریخ این شاخه از دودمان چنگیزی به شمار میرود. برکه مخالفت خود را با فتح بغداد به وسیله هلاکو ابراز داشت و از اوایل دهه ۱۲۶۰م. با بیبرس -سلطان مملوک مصر- علیه شاخه هلاکویی مغولان در ایران متحد شد. مقارن با سلطنت اولجایتو و ابوسعید در ایران، ازبک، خان اردوی زرین (۱۳۱۳-۱۳۴۱م.)، مسلمانی متعصب بود. او دختری از خاندان خود را به عقد الناصر ناصرالدین محمد، سلطان مملوک مصر، درآورد و سرزمینی مسلماننشین از خود به یادگار نهاد که ازبکستان نامیده میشود. (۴۷)
این تحولاتی است به رغم خواست و آرزوی کانونهای جنگافروز صلیبی در اروپا. رنه گروسه (که پیشتر درباره “بیطرفی” پژوهش او سخن گفتهایم) به این حوادث به دیده منفی مینگرد و چنین مینویسد:
چنگیزخانیان بنا بر سنن قدیمی خود هیچگونه تبعیض دینی را روا نمیداشتند و نسبت به تمام مذاهب یکسان رفتار میکردند ولی این “اردوی زرین” ناگهان از تساهل در دین و مذهب روی برتافت و به تعصب مفرط اسلامی مملوکهای مصری پرداخت. (۴۸)
در دوران سلطنت غازان خان، پزشکی یهودی یا یهودیالاصل را در دربار ایلخان مییابیم. او را با نام خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی (۶۴۵-۷۱۸ ق./ ۱۲۴۷-۱۳۱۸م.) میشناسیم؛ یکی از نامدارترین و قطعاً بحثانگیزترین وزرای ایلخانان مغول.
رشیدالدین فضلالله به یک خاندان یهودی تعلق دارد که تبارشان به دو برادر به نامهای موفقالدوله ابوالفرج عالی اسرائیلی و رئیسالدوله اسرائیلی میرسد. این دو از حوالی نیمه سده سیزدهم میلادی، مقارن با حمله هلاکو به ایران، به عنوان عطار و طبیب در همدان میزیستند و در دستگاه هلاکو حضور داشتند. عالی اسرائیلی (موفقالدوله) دو پسر داشت که به نامهای امینالدوله ابوشجاع بن عالی اسرائیلی و عمادالدوله ابوالخیر بن عالی اسرائیلی شناخته میشوند و با دستگاه ایلخانان مغول مرتبط بودند. ابوالخیر اسرائیلی پدر رشیدالدین فضلالله است. (۴۹)
رشیدالدین در حوالی سال ۶۷۵ ق./ ۱۲۷۶م.، به سان دیگر یهودیان، به عنوان پزشک به دربار ایلخان راه یافت. در پایان چهارمین سال سلطنت غازان به قدرتی بزرگ و متنفذ در دربار او بدل شد و در سال ۶۹۹ ق./ ۱۲۹۸م. به وزارت رسید. عنوانش در اصل رشیدالدوله است ولی در برخی متون تاریخی پسین به رشیدالدین شهرت یافت. دایرة المعارف یهود او را رشیدالدوله نامیده است. خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی ۱۸ سال وزیر دو ایلخان، غازان و اولجایتو، بود و سرانجام به اتهام مسموم کردن اولجایتو خان به قتل رسید.
در میان مورخین معاصر، عباس اقبال بکلی منکر پیشینه یهودی رشیدالدین فضلالله است. او مینویسد:
آن بیچاره را که پسر ابوالخیر بن علی همدانی بود به علت حشر او در جوانی با یهودیان همدان و اطلاع کامل بر مقالات و رسوم و عادات ایشان به یهود بودن متهم کردند. (۵۰)
میتوان درباره اصالت یا عدم اصالت گروش رشیدالدین فضلالله به اسلام سخن گفت، و میتوان در این باره که آیا او، صرفنظر از تعلق دینیاش، خدمتگزار به این مردم و سرزمین بود یا نه به بحث نشست؛ ولی انکار اصل یهودی او بکلی مردود است.
نویسندگان دایرة المعارف یهود زندگینامه رشیدالدین فضلالله را به عنوان یک شخصیت یهودی به چاپ رسانیدهاند و در آن از تعلق وی به پدر و مادری یهودی سخن گفتهاند. به نوشته این مأخذ، خود او نیز در آغاز یهودی بود و در ۳۰ سالگی (۶۷۶ ق./ ۱۲۷۷م.) مسلمان شد. وی در محکمه چنین گفت:
چگونه من، پسر یک یهودی ساده که در همدان عطاری میکرد، و در خدمت ایلخان به قدرت رسیدم میتوانم به چنین کاری دست زنم؟ (۵۱)
والتر جوزف فیشل (شرقشناس یهودی و استاد دانشگاه کالیفرنیا) نیز در رساله یهودیان در حیات اقتصادی و سیاسی اسلام سدههای میانه (۱۹۳۷) بحثی مستقل به منشأ یهودی رشیدالدوله اختصاص داده و با ارجاع به متون عربی و فارسی آن را به اثبات رسانیده است. (۵۲) او در سال ۱۹۶۹ رساله دیگری درباره یهودیان درباری در دنیای اسلام (۵۳) منتشر نمود.
در منابع متعدد آن عصر به یهودیالاصل بودن رشیدالدین فضلالله اشارات مکرر شده است. شبانکارهای حتی گروش رشیدالدین فضلالله به اسلام را در زمان اولجایتو میداند. مینویسد:
دل و گوش سلطان بود و پیش از این دین موسوی داشت و به دولت سلطان محمد شرف اسلام یافت. (۵۴)
معنی این سخن آن است که وی در تمامی دوران سلطنت غازان خان یهودی بود و تنها پس از آغاز سلطنت اولجایتو مسلمان شد یعنی در حوالی ۵۸ سالگی. توجه کنیم که شبانکارهای از وابستگان دستگاه غیاثالدین محمد رشیدی -پسر رشیدالدین فضلالله- است و این مطلب در کتابی عنوان شده که در زمان وزارت غیاثالدین محمد تدوین شده و به “شرفعرض” آن “وزیر بینظیر” رسیده است. غیاثالدین پس از مطالعه قصد ارائه آن را به ابوسعید داشت که به علت مرگ ایلخان موفق نشد. (۵۵)
ابنبطوطه رشیدالدین فضلالله را از مهاجرین یهودی خوانده است. او درباره غیاثالدین رشیدی مینویسد:
در آن هنگام وزیر وی امیر غیاثالدین محمد بن خواجه رشید بود که پدرش از مهاجرین یهودی به شمار میرفت و از طرف سلطان محمد خدابنده به وزارت منصوب شده بود. (۵۶)
معنی این سخن آن است که موفقالدوله، نیای رشیدالدین فضلالله، و برادر و خاندان او در نیمه اول سده سیزدهم میلادی از منطقهای بجز بینالنهرین و ایران به این سرزمین کوچیدهاند.
در آثار رشیدالدین فضلالله نشانههای متقنی از تعلق یهودی او میتوان یافت. او در جامعالتواریخ فصلی مستقل به تاریخ بنیاسرائیل اختصاص داده است. به نوشته دایرة المعارف یهود این اولین گزارش مدون است در این زمینه به زبان فارسی و بیانگر آشنایی ژرف مولف با زبان عبری و عهد عتیق. (۵۷)
روایت رشیدالدین فضلالله از ماجرای سعدالدوله نیز سخت همدلانه است. به زعم او، سعدالدوله مدیر و مدبّر بود ولی به دلیل غرور و ثروت بیش از حد محسود امرا شد. او اشارهای به یهودی بودن سعدالدوله ندارد و تنها مینویسد پس از قتل سعدالدوله “خانههای مسلمانان و جهودان که در آنجا بودند بکلی بغارتیدند.” (۵۸) این نکتهای است که مورد توجه برتولد اشپولر بوده است. او مینویسد:
این سئوال کراراً پیش آمده است که آیا میتوان به شایعات تعلق رشیدالدین به قوم یهود اعتماد کرد یانه؟ صرفنظر از اینکه تعداد کثیری از منابع او را یهودی میدانند، و برخی از اتفاقات در جریان محاکمه او نیز صحت این خبر را تأیید میکند.
اشپولر برای یافتن پاسخ این پرسش به بررسی آثار منسوب به رشیدالدین میپردازد و مینویسد:
رشیدالدین در اثر تاریخی خود هنگامی که از یهودیان سخن به میان میآورد اخبار ناگوار را مسکوت میگذارد. رشیدالدین، برخلاف ابوالفرج [ابن عبری] که رابطهاش را با یهودیان قطع کرده بود، از اینکه حاخامها در زمان منکو به دستور قاآن ناگزیر از پرداخت مالیات بودهاند ذکری نمیکند و تعلقسعدالدوله وزیر را نیز به قوم یهود ناگفته میگذارد. این نشانههای درونی که بر افراد ناوارد پنهان میماند، چه کسی که تاریخ او را بخواند به آسانی توجه به این نکات نخواهد کرد، با توجه به آنچه گذشت، اینطور جلوه میدهد که رشیدالدین واقعاً یهودی بوده است. این وزیر حداقل در مجامع عمومی از منافع یهودیان دفاع نمیکرد. (۵۹)
سرانجام توجه کنیم که رشیدالدین فضلالله نه به اتهام تعلق به آئین یهود -که قطعاً جرم انگاشته نمیشد- بلکه به دلیل مشارکت در دسیسه سیاسی به قتل رسید. این اتهامی است که در آن زمان جان و خانمان بسیاری از رجال مسلمان را به تاراج داد و در بسیاری از این کشتارها، چنانکه خواهیم دید، رشیدالدین فضلالله و پسرش، غیاثالدین رشیدی دست داشتند. (۶۰)
برخی مورخین معاصر اروپایی و ایرانی رشیدالدین فضلالله را به شدت ستوده و او را در ردیف بزرگترین وزرای ایرانی جای دادهاند. آنان بمنظور تأمین این جایگاه برای رشیدالدین، غازان خان مغول و اصلاحات او را نیز در مقامی کمنظیر در تاریخ ایران اسلامی نشاندهاند. برای نمونه، عباس اقبال مینویسد:
غازان با وجود عمر کم و سلطنت کوتاه بواسطه اصلاحات و اقداماتی که کرده و ابنیه و قواعد و قوانینی که به جا گذاشته بلاشبهه یکی از سلاطین بزرگ مشرق زمین است. و اگرچه مقایسه او با امثال کورش کبیر و داریوش اول و سلاطین عظیمالشأن ساسانی صحیح نیست، ولی غازان را مخصوصاً از لحاظ مملکتداری و اداره باید از سلاطین معتبر ایران و بهرحال از این حیث او را بزرگترین پادشاه سلسله ایلخانان دانست. اما باید به خاطر سپرد که یک قسمت عمده از این افتخار و عظمت و بلندنامی که مشمول حال غازان شده… از برکت وجود وزیر کاردان فاضلی مثل خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی است… بطوری که میتوان گفت دوره غازان و دو جانشین او، یعنی اولجایتو و سلطان ابوسعید خان، بر اثر وجود خواجه رشیدالدین فضلالله و پسران او یکی از درخشانترین دورههای ادبی تاریخ ایران است… بلکه به جهاتی… در تاریخ این مملکت نظیر ندارد. (۶۱)
اقبال در جای دیگر رشیدالدین فضلالله را “از بزرگترین حکما و اطبا و منشیان و مورخین ایران که در میان رجال شرق کمتر نظیر داشته” خوانده است. (۶۲) آیا به راستی چنین است؟
ادامه دارد…
قسمت قبلی این مقاله ؛ قسمت بعدی این مقاله
پینوشتها:
44. اشپولر، همان مأخذ، صص۱۹۱، ۲۲۴.
45. ابنبطوطه، سفرنامه ابنبطوطه، ترجمه محمدعلی موحد، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ دوم، ۱۳۵۹، ج۱، صص۲۱۸-۲۱۹.
46. بنقل از همان مأخذ، حاشیه مترجم.
47. ج. ج. ساندرز، تاریخ فتوحات مغول، ترجمه ابوالقاسم حالت، تهران: امیرکبیر، چاپ دوم، ۱۳۶۳، ص۱۵۹.
48. گروسه، همان مأخذ، صص۶۶۲-۶۶۳.
49. بنگرید به: پرویز اذکایی، تاریخنگاران ایران، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، ۱۳۷۳، صص۳۱۳-۳۱۴.
50. اقبال، همان مأخذ، ص۳۲۸.
51. Judaica, vol. 13, pp. 312, 1566.
52. Walter Fischel, Jews in the Economic and Political Life of Medieval Islam, London: Royal Asiatic Society, 1937.
53. The Court Jews in the Islamic World.
54. شبانکارهای، همان مأخذ، ص۲۷۰.
55. همان مأخذ، صص۲۷۲-۲۷۳.
برخی نویسندگان معاصر این گفته شبانکارهای را رد کردهاند بی آنکه دلیلی اقامه کنند. (بنگرید به: اذکایی، همان مأخذ، صص۳۱۶-۳۱۷) اذکایی یهودی بودن رشیدالدوله را تا ۳۰ سالگی میپذیرد.
56. ابنبطوطه، سفرنامه ابنبطوطه، ترجمه محمدعلی موحد، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ دوم، ۱۳۵۹، ج۱، ص۲۴۵.
57. Judaica, vol. 13, p. 1566.
58. رشیدالدین فضلالله، جامعالتواریخ، بکوشش بهمن کریمی، تهران: چاپ سوم، اقبال، ۱۳۶۷، ج۲، صص۸۱۴-۸۱۵، ۸۲۵.
59. اشپولر، همان مأخذ، ص۲۵۱.
60. پرویز اذکایی چنین وانمود میکند که گویا علت یا علت اصلی قتل رشیدالدین و پسرش “اتهام یهودیگری” بود. بنگرید به: اذکایی، همان مأخذ، صص۳۲۳-۳۲۴.
61. اقبال، همان مأخذ، صص۲۸۱-۲۸۲.
62. همان مأخذ، ص۳۲۸.
منبع: عبدالله شهبازی ؛ زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، ج ۲، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ دوم (پائیز۱۳۹۰)
….
واریز كمک نقدی برای حمایت از اندیشكده |
…..
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها: