ظهور آریستوکراسی مالی (قسمت چهارم) ( انقلاب ۱۸۳۰ )
پرنس تالیران (۴۳) به یک خانواده اشرافی غیرثروتمند تعلق داشت. از هشت سالگی به تحصیل علوم دینی پرداخت و در سال ۱۷۸۸ به مقام اسقفی رسید. با شروع انقلاب، به عضویت کنوانسیون ملی برگزیده شد و نقش اصلی را در مصادره داراییهای کلیسا به دست گرفت. هرچند این اقدام تکفیر پاپ را برایش به ارمغان آورد، ولی وی از این طریق به شهرت فراوان رسید و به اسقف انقلاب معروف شد. در اواخر سال ۱۷۹۱ با هدف جلب بیطرفی انگلستان در قبال حوادث اروپای قاره و جلوگیری از اتحاد این دولت و پروس با اتریش به لندن اعزام شد. این مأموریت در زمان نخست وزیری ویلیام پیت در انگلستان است. در سالهای بعد نیز با مأموریتهای دیپلماتیک در انگلستان به سر برد تا سرانجام، به دلیل اعتراض تبعیدیان فرانسوی مقیم لندن، در سال اوایل سال ۱۷۹۴ از انگلستان اخراج شد. این در حالی است که وی مغضوب دولت انقلابی فرانسه نیز بود. تالیران به ایالات متحده آمریکا رفت و به مدت دو سال در این کشور اقامت گزید در این دوران او با کانونهای دسیسهگر مالی پیوند نزدیک داشت و از طریق صرافی و بورسبازی ثروتی هنگفت به چنگ آورد. در سپتامبر ۱۷۹۶ به پاریس بازگشت و به عضویت انستیتوی ملی (۴۴) برگزیده شد. (این نهادی است که کنوانسیون به جای آکادمی فرانسه (۴۵) تأسیس کرده بود.) نخستین رسالهای که وی به این انجمن ارائه داد در زمینه وضع مستعمرات فرانسه است.
پرتره پرنس تالیران در سال ۱۸۰۸ و سن ۵۴ سالگی
در رساله فوق، تالیران این اندیشه را مطرح کرد که فرانسه قادر به تصرف مجدد مستعمرات پیشین خود در قاره آمریکا نیست و باید در جستجوی متصرفات جدید در قاره آفریقا باشد. این اندیشهای است که کمی بعد به اشغال مصر انجامید و سه دهه بعد در پایه اشغال الجزایر و تأسیس امپراتوری مستعمراتی فرانسه در شمال آفریقا قرار گرفت. این رساله سبب جلب توجه دیرکتوار (۴۶) به او شد و چند روز بعد در سمت وزیر خارجه جای گرفت.
دائرةالمعارف بریتانیکا دیرکتوار را احتمالاً فاسدترین حکومتی میداند که در طول تاریخ فرانسه به قدرت رسیده است. سیاستهای آن در جهت افزایش قدرت و ثروت اعضایش بود و ممانعت از اعاده سلطنت بوربنها یا هر نوع حکومتی که سلطه حکمرانان جدید را به مخاطره اندازد. دوران حکومت دیرکتوار دوران فساد گسترده مالی و انحطاط مدهش اخلاقی در فرانسه است. (۴۷) این فرصتی مناسب برای ثروتاندوزی حریصانه تالیران بود. در جریان انعقاد پیمان کامپو فورمیو (۴۸) (اکتبر ۱۷۹۷)، که حاصل پیروزی ژنرال بناپارت بر ارتش اتریش بود، بیش از یک میلیون فرانک رشوه گرفت. سپس به همراه بناپارت دیرکتوار را قانع کرد که به مصر حمله برند. (۴۹) در همین دوران، تلاش وی برای دریافت رشوه از نمایندگان دولت نوپای ایالات متحده آمریکا جنجالی بزرگ را برانگیخت که به ماجرای XYZ معروف است. (۵۰) این ماجرا چنین است:
در سال ۱۷۹۴، مقارن با اوج ترور ژاکوبنها در فرانسه، دولت جرج واشنگتن در ایالات متحده (۱۷۸۹-۱۷۹۷) طی پیمان راه دوستی نزدیک با انگلستان را در پیش گرفت و در نتیجه بار دیگر کشتیهای تجار آمریکایی بدون هراس از ناوگانهای انگلیسی در عرصه تجارت ماوراء بحار فعال شدند. این پیوند خشم فرانسویها را برانگیخت و در اواخر دوران زمامداری واشنگتن منجر به توقیف ۳۱۶ کشتی آمریکایی توسط ناوگان فرانسه شد. جان آدامز رئیس جمهور بعدی آمریکا (۱۷۹۷-۱۸۰۱) برای رفع این معضل هیئتی را به فرانسه گسیل داشت. تالیران برای اعاده روابط دوستانه دو دولت خواستار ۲۵۰ هزار دلار رشوه برای شخص خود و اعطای وامی کلان به دولت فرانسه شد. دائرةالمعارف آمریکانا مینویسد: “هرچند در دیپلماسی آن روز رشوه وسیله ناشناختهای نبود” معهذا آمریکاییها از پذیرش درخواستهای تالیران سر باز زدند؛ مذاکرات به بن بست انجامید و موجی از تبلیغات ضد فرانسوی آمریکا را فرا گرفت. این حادثه به وخامت بیشتر روابط انجامید و دو کشور را در آستانه جنگ قرار داد. (۵۱)
در پی این ماجرا تالیران مجبور به استعفا شد. اینک او، در پایان دو سال ریاست بر دستگاه وزارت خارجه، ثروتی انبوه داشت که در خارج از فرانسه ذخیره شده بود. روشن است که حافظان و اداره کنندگان این ثروت کسانی جز صرافان یهودی لندن و آمستردام نبودند که در ازای سرمایه او بهرههای هنگفت به وی میپرداختند.
پنج ماه پس از استعفای تالیران، ناپلئون از مصر بازگشت و کمی بعد از طریق کودتا (۹-۱۰ نوامبر ۱۷۹۹) قدرت را به دست گرفت. ناپلئون ابتدا یک هیئت سه نفره تشکیل داد که خود به عنوان کنسول اول در رأس آن بود. در ۲۲ نوامبر تالیران در سمت وزیر خارجه دولت جدید منصوب شد. او به افزایش گام به گام اقتدار ناپلئون یاری رسانید و پس از اعلام ناپلئون به عنوان امپراتور فرانسه (۱۸ مه ۱۸۰۴)، تالیران در سمت حاجب اعظم (وزیر دربار) او منصوب شد. درآمد رسمی تالیران در این سمت سالیانه ۵۰۰ هزار فرانک گزارش شده است. تالیران که خطر سقوط ناپلئون را پیشبینی میکرد در اوت ۱۸۰۷ از سمتهای خود استعفاد داد معهذا هنوز نیز طرف مشاوره امپراتور بود. در سپتامبر ۱۸۰۸ به همراه ناپلئون در کنگره حکمرانان اروپا در ارفورت (۵۲) (پروس) شرکت کرد. در این اجلاس، محرمانه با آلکساندر اول، تزار روسیه، مذاکره نمود و وی را به مقابله با ناپلئون برانگیخت. تالیران از آن پس به طور کاملاً پنهان با دشمنان خارجی ناپلئون ارتباط داشت. وی در ازدواج شوم ناپلئون با ماری لوییز هابسبورگ نیز نقشی مؤثر ایفا نمود. در نتیجه چنین اقداماتی است که پس از اشغال پاریس (۳۱ مارس ۱۸۱۴)، تزار آلکساندر اول در کاخ تالیران مأوا گرفت و این تالیران بود که او را قانع کرد که تنها راه حفظ صلح در اروپا اعاده سلطنت خاندان بوربن است. وی در رأس دولت موقتی قرار گرفت که با پول و حمایت انگلستان مأموریت اعاده سلطنت بوربنها را به دست داشت. منابع تاریخی از نقش مشترک تالیران، سرویس اطلاعاتی بریتانیا و روچیلدها در اعاده سلطنت بوربنها یاد کردهاند. (بنگرید به این مقاله)
لویی هیجدهم پس از بازگشت به فرانسه تالیران را در سمت وزیر خارجه خود منصوب کرد. این امر نارضایتی سلطنتطلبان افراطی را برانگیخت و در سپتامبر ۱۸۱۵ تالیران مجبور به استعفا شد. او تا سال ۱۸۲۹ به زندگی خصوصی پرتجمل خود و تدوین خاطراتش اشتغال داشت. از این زمان وی با لیبرالها برای ساقط کردن شارل دهم متحد شد. مورخین مینویسند هستهی اصلی مخالفان شارل دهم، نخستین بار در اواخر سال ۱۸۲۹ در کاخ باشکوه تالیران در پاریس جلسه خود را تشکیل داد و گروهی را پدید آورد که در جریان انقلاب ژوئیه به حزب ملی (لوناسیونال) (۵۳) معروف شد. تارله درباره نقش تالیران ۷۶ ساله و بیمار در صعود سلطنت لویی فیلیپ مینویسد:
شوراهای توطئهگرانه… به رهبری صاحبخانه، این رجل عالیمقام نظام قدیم و اسقف پیشین تشکیل مییافت که در تاجگذاری لویی شانزدهم، ناپلئون و حتی شارل دهم شرکت جسته بود و متوالیاً به نظام قدیم، به انقلاب، به امپراتوری، و بار دیگر به بوربنها پس از بازگشت ایشان خدمت کرده بود و اکنون به نام انقلاب علیه بوربنها و برای سلطنت اورلئانها توطئه میکرد. (۵۴)
با صعود لویی فیلیپ، تالیران در سالهای ۱۸۳۰-۱۸۳۴ به عنوان سفیر در لندن به سر برد و در مشارکت با آریستوکراسی مالی از طریق سفتهبازی در بازار بورس لندن ثروتی هنگفت به جیب زد. (۵۵) او در این دوران نقشی مؤثر در استقرار سلطنت لئوپولد در بلژیک ایفا نمود. (بنگرید به این مقاله) او در ۸۴ سالگی در پاریس درگذشت. تالیران در سال ۱۸۱۵ از زنش، که همسر مطلقه یکی از کارگزاران کمپانی هند شرقی بریتانیا بود، جدا شد؛ از آن پس عزب زیست و فرزند مشروعی از خود بر جای ننهاد.
چهره مؤثر دیگری که در صعود لویی فیلیپ به سلطنت فرانسه نقش داشت، مارکیز لافایت (۵۶) است.
لافایت از اشرافزادگان ثروتمند فرانسوی بود و از درباریان جوان لویی شانزدهم. در سال ۱۷۷۷، بیست و هفت ماه پس از شروع جنگ استقلال آمریکا، به این سرزمین اعزام شد و با درجه سرلشکری در صفوف ارتش آمریکا حضور یافت. او از این زمان با جرج واشنگتن، فرمانده کل ارتش استقلالطلبان آمریکایی، دوست شد و میان این دو رابطه صمیمانه و پایداری پدید آمد. پیوند لافایت با جرج واشنگتن تا بدان حد بود که وی بعدها پسر خود را جرج واشنگتن لافایت نامید. در سال ۱۷۸۰ فرمانده قشون ویرجینیا شد و در ۱۹ اکتبر این سال به کمک نیروهای نظامی فرانسوی و آمریکایی لرد چارلز کورنوالیس، فرمانده ارتش انگلیس، را وادار به تسلیم کرد. بدینسان، لافایت آوازهای بلند یافت و به قهرمان دو جهان (۵۷) شهره شد. در ۱۷۸۲ به فرانسه بازگشت و منصب سرتیپی ارتش فرانسه به وی اعطا گردید. لافایت، به سان دوک اورلئان، از اعضای جناح لیبرال دربار فرانسه بود؛ در جریان انقلاب به عضویت نخستین مجلس ملی فرانسه درآمد و به یکی از قدرتمندترین رهبران انقلاب بدل شد. طرح اولیه اعلامیه حقوق بشر را او به مجلس فرانسه ارائه داد که پس از اصلاحاتی در ۲۷ اوت به تصویب رسید.
پرتره مارکیز لافایت در سال ۱۷۹۱ و سن ۳۴ سالگی
در ۱۵ ژوئیه، یک روز پس از سقوط باستیل، در سمت فرمانده گارد ملی پاریس منصوب شد. لافایت خواستار انحلال نظام سلطنت نبود و لذا پس از آنکه سربازان او گروهی از مردم پاریس را به قتل رسانیدند، در اکتبر ۱۷۹۱ از سمت خود استعفا داد. کمی بعد به عنوان فرمانده ارتش فرانسه در متس (۵۸) منصوب شد. گفته میشود وی قصد داشت به پاریس حمله برد و انقلابیون افراطی را سرکوب کند. با شورش ۱۰ اوت ۱۷۹۲ پاریس و سقوط نظام سلطنتی طرح لافایت عقیم ماند و وی به اسارت نیروهای اتریش درآمد. در سال ۱۷۹۷ آزاد شد، دو سال بعد به فرانسه بازگشت و در دوران حکومت ناپلئون در املاک خود به کشاورزی مشغول بود. در دوران سلطنت لویی هیجدهم عضو مجلس نمایندگان شد، در سالهای ۱۸۲۴-۱۸۲۵ به ایالات متحده سفر کرد و به سان یک قهرمان بلند آوازه مورد استقبال قرار گرفت. در جریان انقلاب ۱۸۳۰ فرمانده گارد ملی پاریس بود. شش ماه پس از صعود لویی فیلیپ بازنشسته شد و چهار سال بعد در گذشت. لافایت فراماسون بود و دو سال پیش از مرگش، شورایعالی طریقت اسکاتی نیویورک وی را به درجه سی و سوم، عالیترین رده ماسونی، ارتقاء داد. (۵۹)
انقلاب ژوئیه ۱۸۳۰ فرانسه، به سان انقلاب ۱۷۸۹، پژواکی گسترده در سراسر اروپا، و از جمله در انگلستان، داشت. این انقلاب با مرگ جرج چهارم (۲۶ ژوئن ۱۸۳۰) همزمان شد. کمی بعد، با سقوط دولت توری (ولینگتون)، دولت ویگ به ریاست ارل گری (۶۰) به قدرت رسید و تا سال ۱۸۳۴ زمام سیاست انگلستان را به دست داشت. این مقارن با یکی از سختترین بحرانهای اجتماعی تاریخ بریتانیاست. در این سالها، گسترش عصیان تودههای مردم، که در خرد کردن ماشینآلات کارخانهها و سوزانیدن خرمن محصولات کشاورزی نمود مییافت، این دو کشور را در آستانه انقلاب قرار داد. به رغم اینکه تعدادی به این جرم به دار آویخته شدند ولی ناآرامیها پایان نیافت. به نوشته فرانک برایت، در لندن نیز “عوامفریبان قدیمی” مانند هانت (۶۱) و کوبت (۶۲) بار دیگر ظاهر شدند که مردم را به استقرار “عدالت اجتماعی” فرا میخواندند. (۶۳) دولت لیبرال ارل گری تنها آلترناتیوی بود که میتوانست مانع از پیامدهای مخرب سیاستهای ماجراجویانه و آزمندانه ولینگتون و کانونهای دسیسهگر مالی و تجاری انگلستان شود و عصیان موجود را تا حدودی آرام کند. در کابینه ارل گری، پالمرستون ۴۶ ساله وزیر خارجه شد. پیوندهای پالمرستون با الیگارشی یهودی و مستعمراتی بریتانیا را در آینده خواهیم شناخت.
دولت جدید به دلیل هراس از اوجگیری امواج انقلاب در انگلستان اصلاحات اجتماعی را آغاز کرد. در اول مارس ۱۸۳۱ طرحی به پارلمان ارائه شد که به منشور اصلاحات (رفورم بیل) (۶۴) شهرت دارد. طبق این طرح، که در ۷ ژوئن ۱۸۳۲ به توشیح ویلیام چهارم رسید، در قانون انتخابات مجلس عوام تجدید نظر شد و شمار رأی دهندگان به حدود ۸۰۰ هزار نفر رسید. این رقم حدود ۲۱۷ هزار نفر بیش از قبل بود. (۶۵) (در این زمان انگلستان و ولز حدود ۱۶ میلیون نفر جمعیت داشت.) در ۲۲ آوریل ۱۸۳۱، در میان فریادهای خشم مردم لندن (۶۶) پارلمان منحل شد و انتخابات جدید برگزار گردید. در سال ۱۸۳۱ نیز همچنان خطر شورش عمومی انگلستان را تهدید میکرد. در ۲۹ اکتبر ۱۸۳۱ شهر بریستول به مدت دو روز به تصرف مردم درآمد. قیام فوق را ارتش با خشونت سرکوب کرد. (۶۷) این جنبش در سال ۱۸۳۲ به سقوط دولت ارل گری انجامید و پادشاه جدید (ویلیام چهارم) بار دیگر ولینگتون را مأمور تشکیل کابینه کرد. معهذا، نارضایتی مردم چنان عمیق بود که کمی بعد شاه مجبور شد بار دیگر ارل گری را به عنوان نخست وزیر منصوب کند. (۶۸) فرانک برایت پیامد این اصلاحات را چنین میداند:
طبقات اشرافی، که تا این زمان انحصار قدرت را به دست داشتند، مجبور شدند نوعی برابری میان خود و طبقه متوسط را بپذیرند که به دلیل پیشرفت جامعه و رشد حیرتانگیز مادی در نیم قرن گذشته در مقامی چنان مهم جای گرفته بود که نمیشد نسبت به دعاویاش چشم پوشی کرد. (۶۹)
این اقدامات دولت ویگ، دولتی که در کوران وحشت از انقلاب به قدرت رسید، سنگ پایههای تبدیل جناح ویگ به حزب لیبرال بریتانیا را بنا نهاد. فرانک برایت مینویسد:
در هر کشور دیگری ممکن بود این وضع به انقلاب بینجامد، ولی سرشت عملگرای اندیشه انگلیسی … دگرگونی را پذیرفت و تصمیم گرفت از آن بهترین بهرهبرداری را کند، و بدینسان آرامش کشور را در گذر از این بحران خطرناک حفظ کرد. (۷۰)
کتاب دو جلدی منشور مشروطیت (۷۱) جرمی بنتام (۷۲) محصول این فضاست. این اثر در حوالی سال ۱۸۳۰ نگاشته شد و بر رهبران جناح توری به شدت تأثیر نهاد. (۷۳)
جرمی بنتام بنیانگذار فایدهگرایی مدرن (Utilitarianism)
بنیان اندیشه فلسفی بنتام، که از بزرگترین متفکرین سیاسی انگلستان شناخته میشود، بر هدونیسم (۷۴) (لذتگرایی) استوار است. این نگرشی جدید به زندگی فردی و اجتماعی در عرصه اندیشه سیاسی است که جان لاک، توماس هابس، دیوید هیوم، جرمی بنتام و سرانجام جان استوارت میل شارحین بزرگ آن به شمار میروند و گاه پیشینه آن را به اپیکور (۳۴۱-۲۷۰ پیش از میلاد) در یونان باستان میرسانند. هدونیسم فلسفی لذت را هدف غایی زندگی انسان میداند و تنها آنگونه از شیوه زیست و ایستارهای اخلاقی را مطلوب میشمرد که لذت آفرین باشد. (۷۵) هدونیسم در عرصه اندیشه سیاسی بنیان فلسفی و اخلاقی یوتیلیتاریانیسم (سودمند گرایی) را میسازد. (بنگرید به این مقاله)
فلسفه سیاسی بنتام نیز، چون ادموند برک، ردیهای است انگلیسی بر اصولی که انقلاب فرانسه به عرصه اندیشه سیاسی وارد کرد. برای نمونه، بنتام در رساله سفسطههای هرج و مرج طلبانه (۷۶) (۱۸۴۳) به نقد جزء به جزء اصول اعلامیه حقوق بشر فرانسه و مفاهیم مندرج در آن- مانند “حقوق بشر“، “حق طبیعی“، “آزادی“، “برابری” و غیره- میپردازد. او معتقد است که مفهوم “حق طبیعی” بکلی بی معناست و مواد اعلامیه حقوق بشر معجونی است از مفاهیم بیمعنا و کذب.
به زعم بنتام، تلاش برای هرگونه قانونگذاری که هدف از آن ایجاد برابری در وضع اجتماعی باشد بیهوده است. او در مقابل نظریه امنیت اجتماعی را مطرح میکند. منظور او از این “امنیت” حفظ و تداوم وضع توزیع کنونی ثروت و مالکیت است. امنیت شاخصی است که جامعه متمدن را از جوامع وحشی و بی قانون متمایز میکند و این اصل بنیادین برای تأمین سعادت است. اهمیت این اصل در اندیشه بنتام تا بدانجاست که به نظر وی تا زمانی که نتوان به بردهداران غرامت کامل پرداخت کرد نباید به الغاء بردهداری دست زد.
بدینسان، بنتام به شدت مخالف نظامهای مساواتگرایانه است. به زعم او، اصولاً توزیع برابر ثروت غیرممکن است و حتی اگر چنین وضعی ایجاد شود دوامی نخواهد داشت و لاجرم از درون آن نابرابری برخواهد جوشید.
نابرابری وضع طبیعی انسانی است. انقیاد حالت طبیعی انسان است. این وضعی است که انسان در آن زاده میشود. هماره چنین بوده و تا زمانی که انسان انسان است چنین نیز خواهد بود… برابری مطلق مطلقاً غیرممکن است. آزادی مطلق دشمنی مستقیم است با وجود هر نوع حکومت.
او نتیجه میگیرد:
قوانین برابری طلبانهای که به رغم حقوق و انتظارات موجود وضع میشود برای امنیت کنونی مالکیت مخرب است… تمایل به ایجاد چنین قوانینی… ریشه در خیرخواهی ندارد، منشاء آن در بدخواهی است. چنین قوانینی را تنها میتوان غارتگری نامید؛ غارتگری در ابعادی عظیم. (۷۷)
نظریات بنتام به ویژه در دوران ویکتوریا بر اندیشه سیاسی نخبگان انگلیس تأثیر فراوان بر جای نهاد تا بدانجا که ماری پیتر مک (۷۸) نویسنده زندگینامه او، یوتیلیتاریانیسم بنتام را به عنوان “الهیات انگلستان عصر ویکتوریا” توصیف میکند (۷۹) و آلبرت ون دیسی (۸۰) سالهای ۱۸۲۵-۱۸۷۰ را “عصر بنتامیسم یا فردگرایی” میخواند. (۸۱)
در چنین فضایی، در ۳۰ اوت ۱۸۳۳ فرمان الغاء بردهداری در مستعمرات انگلیس به تصویب پارلمان رسید. این در شرایطی است که اقتصاد پلانت کاری در مستعمرات جزایر هند غربی با بحرانی عمیق مواجه بود و دیگر شاخهای سودآور از اقتصاد بریتانیا شمرده نمیشد و به تجدید ساختار جدی نیاز داشت. فرانک برایت مینویسد:
“بحران اقتصادی انگلستان بر اعتبار پلانتداران ضربه سنگینی وارد ساخت.” برای “اعاده سعادت پیشین آنان تلاشهای بزرگی لازم بود. موجودی بردگان آنان کاهش یافته و کار بر روی اراضی آنان، که حاصلخیزی خود را از دست داده بودند، دشوار بود.” (۸۲)
تجدید ساختار اقتصاد پلانت کاری در پوشش عوامفریبانه الغای بردهداری از طریق اعطای وامهای کلان به پلانت داران جزایر هند غربی انجام گرفت. دولت ارل گری به پارلمان انگلیس اعطای مبلغ ۱۵ میلیون پوند وام به پلانت داران را پیشنهاد کرد. پارلمان این مبلغ را کافی ندانست و آن را به ۲۰ میلیون پوند افزایش داد. (۸۳)
توجه کنیم که اصلاحات ارل گری کاملاً صبغه انگلیسی داشت و رویه دولت انگلیس در قبال مستعمرات دور و نزدیکش همچنان خشن بود. برای نمونه، کمی پس از تصویب منشور اصلاحات، همین دولت برای سرکوب جنبش استقلالطلبانه ایرلند قانونی را در پارلمان انگلیس به تصویب رسانید (۱۵ فوریه ۱۸۳۳) که منشور قهر (۸۴) نامیده میشود. فرانک برایت مینویسد افزایش سریع درآمدهای خزانه ایرلند پس از تصویب قانون فوق نشان میدهد که ثروتمندان این سرزمین “از اقدامات مقتدرانه خشنود بودند.” (۸۵)
بعد از گری، سر رابرت پیل، از جناح توری، نخست وزیر (۱۸۳۴ -۱۸۳۵) شد. در این دولت دو چهره آشنای ما حضور فعال دارند: ولینگتون وزیر امور خارجه است و هریس وزیر جنگ. بدینسان تأمین پول برای تجدید ساختار اقتصاد پلانت کاری عملاً در دست نزدیکترین دوستان و شرکای ناتان روچیلد قرار گرفت و سرانجام این ناتان روچیلد بود که در سال ۱۸۳۵ مبلغ مورد نیاز برای اعطای وام به پلانت داران جزایر هند غربی را پرداخت کرد. (میلغ این وام را پروفسور دیویس 15 میلیون پوند (۸۶) و ویرجینیا کاولس ۲۰ میلیون پوند (۸۷) ذکر کردهاند.)
پینوشتها:
43. Prince de Talleyrand [Charles Maurice de Talleyrand- Perigord] (1754-1838).
44. Institut National
45. Académie Française.
46. Directory, Directoire
دولت انقلابی فرانسه که طبق قانون اساسی سال سوم انقلاب تأسیس شد. این نهاد به مدت چهارم سال (نوامبر ۱۷۹۵- نوامبر ۱۷۹۹) قدرت را به دست داشت. ساختار آن واکنشی بود در برابر دیکتاتوری دوران روبسپیر و عملاً به گونهای بود که مانع از کارایی آن میشد.
47. “Directory”, Britannica CD 1998.
48. Treaty of Campo Formio
49./ “Talleyrand”, ibid.
50. XYA Affair.
51. Americana, 1985, vol. 29, p. 628.
52. Erfurt.
53. Le National.
54. ی. و. تارله، تالیران، ترجمه محمدعلی مهمید، تهران: پیام، ۱۳۵۳، صص ۴۱۰-۴۱۱.
55. بنگرید به: همان مأخذ، صص ۴۳۳-۴۳۴، ۴۳۹.
56.Marquis de Lafayette (۱۷۵۷-۱۸۳۴)
57. Hero of Two Worlds
58. Metz
59. “Lafayette”, Britannica CD 1998; Albert G. Mackey, Encyclopedia of Freemasonry, New York: Macoy Publishing ans Masonic Supply Company, 1966, vol. 3, p. 1246; Henry Wilson Coil, Coil’s Masonic Encyclopedia, New York: Macoy Publishing and Masonic Supply Company, 1961, p. 352.
60. Sir Charles Grey, 2nd Earl Grey (۱۷۶۴-۱۸۴۵).
خاندان گری از زمینداران قدیمی منطقه هاویک در نورثامبرلند انگلیس اند. رؤسای این خاندان در سال ۱۷۴۶ بارونت شدند و در سال ۱۸۰۱ به بارون گری هاویک (Baron Grey Hawick) و در سال ۱۸۰۶ به ویسکونت هاویک و ارل گری ملقب گردیدند. سِر چارلز گری، که بعدها به ارل گری دوم ملقب شد، پسر ژنرال چارلز گری (۱۷۲۹-۱۸۰۷) یا ارل گری اول، پسر سِر هنری گری بارونت، است. ژنرال گری در جریان انقلاب آمریکا از فرماندهان اصلی ارتش انگلیس بود و سپس نقش مهمی در فروپاشی امپراتوری مستعمراتی فرانسه در جزایر هند غربی ایفا نمود. اعضای خاندان گری از سران جناح ویگ در سده نوزدهم و اوایل سده بیستم بودند. ارل گری سوم (هنری جرج گری، ۱۸۰۲-۱۸۹۴)، پسر ارل گری دوم، در دولتهای متعدد حزب ویگ در رأس وزارت جنگ و وزارت مستعمرات جای داشت. پسر او، ارل گری چهارم (آلبرت هنری جرج گری، ۱۸۵۱-۱۹۱۷)، از هواداران سرسخت مشی امپریالیستی در سیاست خارجی انگلستان به شمار میرفت؛ مدتی حکمران رودزیا بود و در سالهای ۱۹۰۴ -۱۹۱۱ فرمانفرمای کل کانادا. سِر ادوارد گری (۱۸۶۲-۱۹۳۳) وزیر خارجه انگلیس (۱۹۰۵-۱۹۱۶) از این خاندان است. دوران وزارت سِر ادوارد گری مقارن با انقلاب مشروطیت و حوادث پس از آن در ایران است. رئیس کنونی این خاندان، آقای ریچارد گری (متولد ۱۹۳۹)، ارل گری ششم، است.
61. Henry Hunt ، هنری هانت (۱۷۷۳-۱۸۳۵) یک کشاورز انگلیسی بود که به دلیل نقش برجسته اش در تحریک مردم به اصلاحات اجتماعی به شخصیت مؤثر سیاسی بدل شد. او در پی قتل عام پاترلو به اتهام تحریک مردم دو سال زندانی شد. هانت به قدرت بیان مؤثرش شهرت داشت و از طریق خطابه کار خود را پیش میبرد.
62. William Cobbett 1763-1835.
ویلیام کوبن روزنامه نگار بود. او تندروترین چهره جنبش اصلاحی انگلیس در زمان خود به شمار میرفت. به دلیل مقالات تندش علیه سیاستهای ضد مردمی دولت ولینگتون دو سال زندانی شد و مدتی به آمریکا گریخت. وی نیز چون هانت پس از اصلاحات انتخاباتی سال ۱۸۳۲ نماینده مجلس عوام شد.
63. Franck Bright, ibid, p. 1421.
64. Reform Bill.
65. Britannica 1977, vol. 3, p. 265.
66. Franck Bright. ibid, p. 1427.
67. ibid, p. 1428.
68. ibid, p. 1430.
69. ibid, p. 1432.
70. ibid, p. 1433.
71. Constitutional Code.
72. Jeremy Bentham (۱۷۴۸ -۱۸۳۲).
73. Franck Bright. ibid, p. 1432.
74. Hedonism.
75. Americana, 1985, vol. 14, pp. 47-48.
76. Anarchical Fallacies
77. Herbert Tingsten, Victoria and the Victorians, London: George Allen & Unwin 1971, pp. 153-161.
78. Mary Peter Mack
79. Americana, 1985, vol.3, p. 560.
80. Albert Venn Dicey.
81. Tingsten. ibid, p. 166.
82. Franck Bright, ibid, p. 1443.
83. ibid, p. 1445.
84. Coercion Bill.
85. ibid, p. 1439.
86. Richard Davis, The English Rothschilds, London: William Collins, 1983, p. 70.
87. Cowles, ibid, p. 118.
منبع: عبدالله شهبازی ؛ زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، ج ۳۳، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ پنجم.
…..
تنها با یک کلیک به کانال تلگرام اندیشکده مطالعات یهود بپیوندیم: