تبار انحراف ؛ پژوهشی در دشمنشناسی تاریخی (قسمت دوم) موسی علیهالسلام
«من تمرد و گردنکشی شما را میدانم. اینک امروز که من هنوز با شما زنده هستم، بر خداوند فتنه انگیخته اید؛ پس میدانم که بعد از وفات من، خویشتن را با الکل فاسد گردانیده، از طریقی که به شما امر فرمودم، خواهید برگشت. و در روزهای آخر، بدی بر شما عارض خواهد شد؛ زیرا که آنچه در نظر خداوند بد است، خواهید کرد و از اعمال پست خود، خشم خداوند را به هیجان خواهید آورد». (۱)
میلاد موعود
دوران رنج بنیاسرائیل چهارصد سال به طول انجامید. (۲) منجمان، فرعون (۳) را خبر کردند که موعود بنیاسرائیل به زودی متولد خواهد شد. (۴)
آنان با توجه به ستارهها و دگرگونیهای آنها، حوادث و وقایع بسیاری را پیشگویی میکردند. این واقعیت، انکارناپذیر است که با بررسی اوضاع ستارگان میتوان حوادثی را پیشگویی کرد؛ اما باید توجه داشت که اگر این حوادث تقدیر الهی باشد، نمیتوان آن را تغییر داد.
فرعون دستور داد که در همان شب همه مردان بنیاسرائیل را برای شرکت در جشنی از شهر بیرون ببرند. بدین ترتیب، همه مردان بنیاسرائیل از زنان خود جدا شدند و به بیرون شهر رفتند. عمران، پدر موسی علیهالسلام و برخی دیگر از بنیاسرائیل در کاخ فرعون مشغول کار بودند. فرعون دستور داد که آنها را به جشن نبرند و در کاخ نگه دارند؛ زیرا مأموران عادی از هدف فرعون در بیرون بردن مردها از شهر اطلاع نداشتند. نیمههای شب، آسمان لبریز از باران و رعد و برق شد. بنیاسرائیل که در بیابان بودند، لب به اعتراض گشودند که خدایا، ما که در راه تو ثابت قدم بودیم و سختیها را تحمل کردیم، از چه ما را در این بیابان، گرفتار چنین بارانی کردهای؟
وضعیت باران چنان وحشتناک شد که مادر موسی علیهالسلام سراسیمه به سمت کاخ فرعون روانه شد. او که خود از خدمتکاران دربار فرعون بود. هنگام ورود از نگهبان سراغ عمران را گرفت. نگهبان پاسخ داد: او را به علتی که من نیز خود نمیدانم، درکاخ نگه داشتهاند؛ و آنگاه به او اجازه داد که برای رفع نگرانی اش، وارد کاخ شود. او عمران را در اتاقی که تنها بود. ملاقات کرد و نطفه موسی علیهالسلام در همان کاخ بسته شد. (۵)
بنیاسرائیل اگر میدانستند که آن رعد و برق و باران برای چه اتفاق افتاده، هیچگاه لب به شکوه نمیگشودند. آن وضعیت هراسناک باعث شد که همسر عمران به کاخ فرعون بیاید و نگهبان هم به او حق بدهد که با همسر خود ملاقات کند. آن باران نعمتی برای بنیاسرائیل بود و منجی آنها را به ایشان ارزانی داشت. خدای متعال، گام به گام آنان را با سختیهای کوچک میآزماید و دشواریهای بزرگ را از سر آنان بر میدارد.
فرعون دستور داد پسرانی که در بنیاسرائیل متولد میشوند، بکشند. (۶) قابلههایی، مامورشناسایی زنان حامله اسرائیلی شدند و برنامه کشتن پسران اسرائیلی، مدتهای مدید اجرا میشد؛ تا جایی که بزرگان قبطی نزد فرعون رفتند و گفتند: با ادامه این عمل، کسی نخواهد ماند که بردگی ما را کند. پس فرعون دستور داد عمل کشتار پسران بنیاسرائیلی، یک سال در میان صورت گیرد. جالب اینکه هارون علیهالسلام برادر موسی علیهالسلام، در سالی به دنیا آمد که پسران کشته نمیشدند و موسی علیهالسلام در سالی که فرمان قتل پسران اجرا میشد. (۷) (این مطلب، نشان دهنده آن است که منجمان فرعون نتوانسته بودند زمان دقیق تولد او را به دست آورند).
مادر موسی علیهالسلام نیز زیر نظر قابله بود. او نمیدانست که چه جنین ارزشمندی را حمل میکند. موسی علیهالسلام به دنیا آمد، اما از آنجا که همه ابزارهای عالم به دست خداست، محبت وی به دل قابله افتاد و ولادت او را گزارش نکرد، به این ترتیب، موسی علیهالسلام نجات یافت. (۸) گویا در روزهای بعد، ماموران فرعون به این خانه مظنون شدند و در پی جستجوی خانه آمدند که خداوند به مادر موسی علیهالسلام وحی کرد نوزاد را در رود بیندازد:
«وَ أَوْحَینَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیمِّ وَ لاَ تَخَافِی وَ لاَ تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیکِ وَ جَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ (۹) و به مادر موسی علیهالسلام وحی کردیم: شیرش بده و اگر بر او بیمناک شدی، به دریایش بینداز و مترس و غمگین مشو، او را به تو باز میگردانیم و در شمار پیامبرانش میآوریم».
مادر، برای اینکه نوزاد را به موج بسپارد، ناگزیر به نجاری قبطی روی آورد تا او تابوتی بسازد که مادر، کودکش را در آن قرار دهد و در نیل رها کند.
در آغوش فرعون
فرعون، نیل را انشعاب داده و بر آن انشعاب، کاخی ساخته بود که در بالکن بزرگ آن، عبور آب را به تماشا مینشست. کنیزکان قصر، صندوقی در میان نیهای اطراف آب دیدند. سربازان فرعون به فرمان همسر او، موسی را از آب گرفتند فرعون که از ظاهر کودک دریافته بود از بنیاسرائیل است، درصدد کشتن او برآمد. اما همسر او که پسری نداشت و مهر کودک در دلش آمده بود، مخالفت کرد و موسی را رهایی بخشید؛ تا خداوند دشمن آنان را در دامانشان پرورش دهد. (۱۰)
«وَ قَالَتِ امْرَأَةُ فِرْعَوْنَ قُرَّةُ عَینٍ لِی وَ لَکَ لاَ تَقْتُلُوهُ عَسَى أَنْ ینْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ لاَ یشْعُرُونَ (۱۱) زن فرعون گفت: این ما به شادمانی من و توست. او را مکشید، شاید به ما سودی برساند یا او را به فرزندی گیریم، و نمیدانستند که چه میکنند».
بدینترتیب، موسی (۱۲) وارد کاخ فرعون شد و در آغوش فرعون رشد کرد و همه او را، موسی بن فرعون، یعنی شاهزاده مصر میدانستند. (۱۳)
موسی علیهالسلام که بردهزادهای بود، شاهزادهای شد که قرار بود فرعون آینده مصر گردد. به دستور فرعون، تمام نظام آموزشی کاخ، به تربیت آن کودک پرداخت. خود او نیز هرچه میدانست، به موسی آموخت. منجی بنیاسرائیل در کانون دشمنان بنیاسرائیل، دانشآموزی خویش را آغاز کرد.
فرعون، حاکمی نیرومند بود و در مبارزه با بنیاسرائیل تجربه نیز اندوخته بود. نفوذ به ارکان حکومتی او مشکل بود. موسی علیهالسلام در کاخ بزرگ میشد و درون کاخ، حکومتی در سایه ایجاد کرده بود. تعداد محدودی از یاران فرعون، به موسی ایمان آوردند (۱۴) و در شهر، مقرهایی ایجاد و فعالیت خود را آغاز کردند. در همین عصر کاخنشینی موسی، برخی از هوشمندان بنیاسرائیل، منجی موعود را شناخته و به او ایمان آورده بودند. (۱۵)
فرعون دریافته بود که منجی موعود از دستش گریخته، ولی نمیدانست که در کاخ خودش است. او میدانست که نطفه او بسته شده است و دستور داده بود بر بنیاسرائیل فشار بیشتری بیاورند و هر حرکت مشکوکی را سرکوب کنند. بنابراین، در مدتی که موسی علیهالسلام در کاخ بود، وضعیت بنیاسرائیل دشوارتر شد.
فریادرسی زودرس
موسی، در مقام شاهزاده مصر، دو گونه بازدید از شهر داشت: بازدید رسمی و بازدید مخفیانه. در یکی از این بازدیدها، یک بنیاسرائیلی را دید که زیر کتک شدید یک مصری، فریاد دادخواهی سر داده بود، بنیاسرائیل هنگام فشارها در دوران انتظار، منجی موعود را به فریادرسی فرا میخواندند. آن بنیاسرائیلی نیز زیر کتک ماموران فرعون، منجی بنیاسرائیل را صدا میزد؛ غافل از آنکه منجی موعود نزد او بود. حضرت، باشنیدن استغاثه او تاب نیاورد و به یاری وی شتافت، در حالیکه هنوز دستور ظهور به او داده نشده بود. فغان آن بنیاسرائیلی صبر از کف موسی ربود، پس مشتی بر سینه قبطی زد و او مرد. نخستین قتل مشکوک را به فرعون گزارش دادند و حکومت برای یافتن قاتل که احتمالاً منجی بنیاسرائیل بود، بسیج شد چون ماجرا شاهد نداشت، موسی علیهالسلام بدون دردسر به کاخ بازگشت.
فرار از مصر
مدتی بعد، موسی علیهالسلام برای بار دوم، همان بنیاسرائیلی را دید که با فرد دیگری درگیر شده است. حضرت پیش رفت و او را نصیحت کرد. با این نصیحت، وی گمان کرد که این بار موسی علیهالسلام میخواهد او را بزند، پس ترسید و گفت: آیا میخواهی مرا بکشی، همانطور که دیروز، آن مصری را کشتی؟ با این سخن قاتل شناسایی شد. (۱۶)
«فَأَصْبَحَ فِی الْمَدِینَةِ خَائِفاً یتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِی اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ یسْتَصْرِخُهُ قَالَ لَهُ مُوسَى إِنَّکَ لَغَوِی مُبِینٌ فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَنْ یبْطِشَ بِالَّذِی هُوَ عَدُوٌّ لَهُمَا قَالَ یا مُوسَى أَ تُرِیدُ أَنْ تَقْتُلَنِی کَمَا قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ إِنْ تُرِیدُ إِلاَّ أَنْ تَکُونَ جَبَّاراً فِی الْأَرْضِ وَ مَا تُرِیدُ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْمُصْلِحِینَ وَ جَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِینَةِ یسْعَى قَالَ یا مُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ یأْتَمِرُونَ بِکَ لِیقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحِینَ فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفاً یتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (۱۷) دیگر روز در شهر، ترسان و چشم بر راه حادثه میگردید. مردی که دیروز از او مدد خواسته بود. باز هم از او مدد خواست. موسی به او گفت: تو آشکارا گمراه هستی. پس چون خواست مردی را که دشمن هر دو آنان بود، بزند. گفت: ای موسی آیا میخواهی همچنان که دیروز یکی را کشتی، مرا نیز بکشی؟ تو در این سرزمین میخواهی جبار باشی و نمیخواهی که از مصلحان باشی. مردی از دوردست شهر دوان دوان آمد و گفت: ای موسی، مهتران شهر درباره کشتن تو رأی میزنند. بیرون برو، من خیرخواه تو هستم. [موسی] ترسان و نگران از شهر بیرون شد. گفت: ای پروردگار من، مرا از ستمکاران رهایی بخش».
موسی علیهالسلام از شهر گریخت و به سوی مدین رفت. (۱۸) محل دقیق مدین، چندان مشخص نیست؛ گویا در مرز بین صحرای سینا و حجاز بوده است. بنا به نقل مورخان، حضرت چندین روز در راه بود و در این مدت، از علف بیابان میخورد. (۱۹) خداوند هنگامیکه بخواهد به کسی مسئولیت بدهد، او را آبدیده میکند؛ موسی علیهالسلام که در کاخ بزرگ شده و گرسنگی نکشیده بود، نخستین بار دچار گرسنگی شده بود.
در محضر شعیب علیهالسلام
او به مدین رسید. نزدیک شهر، چوپانهایی دید که گوسفندان خود را آب میدادند. آنسوتر دو دختر را مشاهده کرد که مراقب گوسفندان خود بودند و به چاه نزدیک نمیشدند. آنها میخواستند گوسفندان خود را آب دهند، اما مردان اجازه نمیدادند و حقکشی میکردند. حضرت به آنان کمک کرد تا گوسفندان خود را آب دادند. آنگاه از آنجا فاصله گرفت و به سایه ای روی آورد و گفت:
«رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَی مِنْ خَیرٍ فَقِیرٌ (۲۰) ای پروردگار من، به آن نعمتی که برایم میفرستی، نیازمندم».
آری. او خسته و گرسنه بود و فشار گرسنگی، تاب و توانش را ربوده بود. با این حال بسیار مؤدبانه از خداوند تقاضای غذا کرد. (۲۱)
بازگشت زودهنگام آن دو دختر به خانه، پدرشان، شعیب علیهالسلام را به شگفتی واداشت و از علت پرسید: دختران ماجرا را بازگفتند: شعیب علیهالسلام یکی از ان دو را در پی موسی علیهالسلام فرستاد. به تقاضای شعیب، علیهالسلام موسی علیهالسلام به خانه او آمد. شعیب علیهالسلام با این شرط که موسی علیهالسلام هشت یا ده سال برای او کار کند، یکی از دختران خود را به عقد وی درآورد. (۲۲)
موسی علیهالسلام که در کاخ بزرگ شده بود، میبایست برای تحمل مسئولیت رهبری امت، یک دوران ده ساله را در غربت، در کنار یکی از پیامبران بزرگ چوپانی میکرد تا اگر خوی کاخنشینی بر فکر و جانش اثر گذاشته بود، به کلی محو شود. او میبایست در کنار کوخنشینان میبود و از دردهای آنان آگاه میشد تا برای مبارزه با کاخنشینان آماده شود. موسی علیهالسلام پس از ده سال خدمت به شعیب علیهالسلام آهنگ بازگشت به مصر کرد (۲۳) پس با زن و فرزند و گوسفندانش رهسپار مصر شد. موسای زیبای کاخنشین. اکنون به یک چوپان سیاهچرده نمدپوش مبدل شده بود که عصای چوپانی به دست داشت.
ادامه دارد…
قسمت قبلی این مقاله ؛ قسمت بعدی این مقاله
پینوشتها:
1- عهد عتیق: تثنیه باب ۳۱، شماره ۲۷.
2- کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، ص ۱۴۶، مطابق برخی روایات، عذاب بر بنیاسرائیل به طور انجامیده. آنان چهل روز به درگاه خدا ناله کردند که خداوند ظهور موسی را ۱۷۰ سال پیش انداخت. ( ر.ک: تفسیر العیاشی، ج۲، ص ۱۵۴).
3- فرعون، نامیاست که به تمام پادشاهان مصر اطلاق میشده است. درباره نام فرعون عصر موسی، ( ر.ک: التبیان، ج۱، ص ۲۲۰؛ تاریخ الطبری، ج۱، ص ۲۷۱).
4- فرج المهموم، ص ۲۷.
5- مثنوی معنوی، دفتر سوم، صص ۴۲۴-۴۲۶.
6- بقره، آیه ۴۹؛ اعراف، آیه ۱۴۱؛ ابراهیم، آیه ۶؛ قصص، آیه ۴.
7- مجمع البیان، ج۱، ص ۲۰۶؛ تفسیر الثعلبی، ج۱، ص ۱۹۲؛ تاریخ الیعقوبی، ج۱ص ۳۳؛ تاریخ الطبری، ج۱، صص ۲۷۲ و ۲۷۳.
8- قصص الانبیاء، جزایری، ص ۲۵۱؛ تفسیر القمی، ج۲، ص ۱۳۵.
9- قصصع آیه ۷.
10- تاریخ الطبری، ج۱، ص ۲۷۴؛ تاریخ الیعقوبی، ج۱،ص ۳۳.
11- قصص آیه ۹.
12- موسی، در زبان عبری به معنای « از آب گرفته شده است » ( عهدعتیق، خروج، باب ۲، شماره ۱۰؛ قاموسی کتاب مقدس، ص ۸۴۹) در روایتی آمده است: فرعون صندوقی را که موسی در آن بود، در میان آب و درخت یافت. به همین سبب. او را موسی نام نهاده اند؛ زیرا به لغت قبطیان، آب را« مو » میگفتند و درخت را« سی ».(علل الشرایع، ص ۵۶؛ تاریخ الطبری، ج۱، ص ۲۷۴).
13- ر.ک: تاریخ الطبری، ج۱، ص ۲۷۴؛ تفسیر الثعلبی، ج۷، ص ۲۴۰.
14- قصص الانبیاء راوندی، صص ۱۶۹ و ۱۷۰؛ تفسیر الثعلبی، ج۸، ص ۲۷۳.
15- ر.ک: تاریخ الیعقوبی، ج۱، صص ۳۳ و ۳۴.
16- عهد عتیق، خروج، باب ۲، شمارههای ۱۱-۱۴؛ تاریخ الطبری، ج۱، ص ۲۷۵
17- قصص، آیات ۱۸ و ۲۱( ر.ک: بحارالانوار، ج۱۳، صص ۲۸، ۴۲ و ۵۸؛ قصص الانبیاء جزایری ص ۲۲۱، تاریخ الطبری، ج۱، ص ۳۹۱ و یا ۳۹۵).
18- عهد عتیق، خروج، باب ۲، شماره ۱۵.
19- تاریخ الطبری، ج۱، ص ۲۸۰؛ تفسیر القمی، ج۲، ص ۱۳۸.
20- قصص آیه ۲۴.
21- الکافی، ج۶، ص ۲۸۷؛ کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، ص ۱۵۰.
22- تفسیر القمی ج۲، صص ۱۳۸ و ۱۳۹.
23- قصص آیه ۲۹.
منبع: حجتالاسلام مهدی طائب (۱۳۹۲)، تبار انحراف ، قم: ولاء منتظر، چاپ هشتم.
…..
واریز كمک نقدی برای حمایت از اندیشكده |
…..
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
عاشق این وبسایت شدم من.عالی
هستید شما