تبار انحراف ؛ پژوهشی در دشمنشناسی تاریخی (قسمت سوم) ظهور موسی
«اما همین بنیاسرائیل، کارشان به جایی رسید که خدای متعال، لعنت دائمی را بر اینها فرستاد. در روایات داریم که مراد از «مغضوب علیهم» یهود است». (۱)
نخستین جرقه وحی
موسی علیهالسلام در مسیر بازگشت به مصر، راه را گم کرد. (۲) آنگاه که از دور نوری دید، به خانواده خود گفت: همینجا بمانید؛ میروم تا کمکی بیابم، یا شعلهای آتش برای گرمکردنتان بیاورم. (۳) در محل نور، درختی سرسبز دید که در فصل سرما زیر باران، آتش از آن شعلهور بود.
«فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِی یا مُوسَى إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یوحَى إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنِی وَ أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِکْرِی (۴) چون نزد آتش آمد، ندا داده شد: ای موسی، من پروردگار تو هستم، پی افزارت (کفش) را بیرون کن که اینک در وادی مقدس طوی هستی و من تو را برگزیدهام، پس به آنچه میشنوی، گوش فرا دار. خدای یکتا من هستم. هیچ خدایی جز من نیست. پس مرا بپرست و برای آنکه مرا یاد کنی، نماز بگزار».
موسی علیهالسلام که در طلب آتش به سوی درخت آمده بود، با خطاب الهی رو به رو شد. او سالها در انتظار چنین لحظه ای بود و اینک در این بیابان، معشوق و معبود او با او سخن گفتن آغاز کرده بود. گفت: پروردگارا، تمام هستی و ذکر و یادم، تنها تویی و دل از محبت غیر، به عشق تو شستهام.
به او گفته شد که ای موسی، پای افزار از پای بیرون آر؛ (۵) یعنی از هرچه جز من است، دل تهی دار؛ حتی زن و فرزند خویش (۶). بدین ترتیب، خداوند ماموریت بزرگی بر عهده او نهاد:
«اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى (۷) به نزد فرعون برو که او سرکشی کرده است».
نشانههای رسالت
رسالتی سخت و بزرگ به موسی علیهالسلام واگذار شد، رویارویی با مستکبر زمان که ادعای خداوندی داشت. موسی ده سال پیش، از دست ماموران او گریخته بود و امروز باید برای ابلاغ رسالت خویش نزد وی باز میگشت. خداوند، رسولان خویش را قدرتی میبخشد که با آن بر منکران احتجاج کنند و دلیلی بر رسالتشان از سوی خداوند باشد؛ وگرنه هرکسی میتواند ادعای نبوت کند. موسی علیهالسلام نیز برای رویارویی با این مستکبر، نیازمند ابزارها و قدرتهای الهی بود. از سوی خداوند ندا رسید:
«وَ مَا تِلْکَ بِیمِینِکَ یا مُوسَى (۸) ای موسی، آن چیست به دست راستت؟»
موسی علیهالسلام که مخاطب معبود و معشوق خویش قرار گرفته بود، با شوقی فراوان در پاسخ خداوند گفت:
«قَالَ هِی عَصَای أَتَوَکَّأُ عَلَیهَا وَ أَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِی وَ لِی فِیهَا مَآرِبُ أُخْرَى (۹) این عصای من است، بدان تکیه میکنم و گوسفندانم را با آن به این سو و آن سو میبرم. فواید دیگری نیز برای من دارد».
پاسخ پرسش خداوند یک کلمه بیش نبود. اما موسی علیهالسلام این گونه به تفصیل، آن را پاسخ داد. او دیگر آن موسایی نبود که وارد کوه طور شد. با یک خطاب نزد فرعون برو که سرکشی میکند «اذهب الی فرعون انه طغی» (۱۰) همه چیز دگرگون شد. آن قدر تجلی حق بر او لذت آفرین بود و او را محو خود ساخت که زن و فرزند را در آن حالت از یاد برد و گفتگو با خدای متعال را طولانی کرد.
هنگامیکه حضرت موسی علیهالسلام در کوه طور، سنگینترین ماموریت را بر عهده گرفت، در معراج خویش بود. در همینجا، خدا بدو توصیه کرد که اگر میخواهی این وضعیت تداوم یابد؛ نماز بخوان: (۱۱)
«إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنِی وَ أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِکْرِی» (۱۲)
پس از توضیح موسی علیهالسلام خداوند امر فرمود که عصای را بیندازد. او بیدرنگ عصای خویش را به کناری انداخت. عصا به اژدهایی بس سترگ تبدیل شد. موسی علیهالسلام با دیدن این صحنه هراسید و گریخت. خداوند بار دیگر فرمود: ای موسی، باز گرد و نترس که ما آن را به شکل نخستینش باز میگردانیم. (۱۳)
«قَالَ أَلْقِهَا یا مُوسَى فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِی حَیةٌ تَسْعَى قَالَ خُذْهَا وَ لاَ تَخَفْ سَنُعِیدُهَا سِیرَتَهَا الْأُولَى وَ اضْمُمْ یدَکَ إِلَى جَنَاحِکَ تَخْرُجْ بَیضَاءَ مِنْ غَیرِ سُوءٍ آیةً أُخْرَى لِنُرِیکَ مِنْ آیاتِنَا الْکُبْرَى (۱۴) گفت: ای موسی؛ آن عصارا بیفکن، بیفکندش. ناگهان [عصا] ماری شد که میدوید. [خدا] گفت: بگیرش و مترس. آن را به صورت نخستینش باز میگردانیم. و دست خویش را در بغل کن، بی هیچ عیبی سفید بیرون آید. این هم آیتی دیگر؛ تا آیتهای بزرگ خود را به تو بنمایانیم».
«حیه»، مارهای بسیار بزرگی را گویند که بسیار آرام حرکت میکنند و وزن زیادی دارند؛ برخلاف مارهای افعی که سریع حرکت میکنند. عصای موسی علیهالسلام، به ماری با عظمت مانند حیه تبدیل شد، اما با سرعتی چون افعی؛ (۱۵) این صحنه به قدری وحشتناک بود که موسی علیهالسلام فرار کرد. (۱۶) فرار او طبیعی بود؛ چرا که هر انسانی هنگامیکه با منظرهای هولانگیز و بیسابقه روبهرو میشود و راه نجاتی نمییابد، چارهای جز گریز نخواهد داشت. بهویژه که حضرت هیچ سلاحی برای دفاع نداشت و از سوی دیگر، دستوری از خداوند نیامده بود که در برابر چنین منظرهای بایستد. او تنها مأمور به انداختن عصا بود. خوف، دست یازیدن به مقدماتی است برای در امان ماندن از شر و این با شجاعت تنافی ندارد. (۱۷)
خدا به او فهماند که دنیا را میتواند تغییر دهد، به شرط آنکه با ایمان به خدا عمل کند. منظور از «القها» این بود که امیدت عصا و دیگر ابزارهای مادی نباشد؛ اگر خدا بخواهد همه آنها به گونهای دیگر عمل میکنند؛ چیزی که نباید راه رود، با سرعت حرکت میکند و بالعکس، در مبارزهای که در راه خداوند باشد، ابزار آنگونه که ظاهرش نشان میدهد. عمل نمیکند و در هنگام نیاز، به همان چیزی تبدیل میشود که لازم است.
سپس خداوند از موسی علیهالسلام خواست دستش را در گریبان کند. هنگامیکه موسی علیهالسلام دستش را درآورد، گویی آن شب تاریک، روز شد. نور دستش، در روز بر نور خورشید غلبه میکرد. (۱۸) این منبع انرژی چقدر باید حرارت تولید میکرد که نورش بر خورشید غلبه کند؟! اما این حرارت، آسیبی نداشت؛ اعجاز بود و دو نشانه پیامبری.
موسی علیهالسلام در رویارویی با فرعون، مشکلات دیگری نیز داشت که از خداوند تقاضای حل آنها را کرد.
«إِذْ نَادَى رَبُّکَ مُوسَى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلاَ یتَّقُونَ قَالَ رَبِّ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یکَذِّبُونِ وَ یضِیقُ صَدْرِی وَ لاَ ینْطَلِقُ لِسَانِی فَأَرْسِلْ إِلَى هَارُونَ وَ لَهُمْ عَلَی ذَنْبٌ فَأَخَافُ أَنْ یقْتُلُونِ قَالَ کَلاَّ فَاذْهَبَا بِآیاتِنَا إِنَّا مَعَکُمْ مُسْتَمِعُونَ فَأْتِیا فِرْعَوْنَ فَقُولاَ إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِینَ أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ (۱۹) و پروردگارت، موسی را ندا داد: ای موسی، به سوی آن مردم ستمکار برو؛ قوم فرعون. آیا نمیخواهند پرهیزکار شوند؟ [موسی] گفت: این پروردگار من، میترسم که دروغ گویم خوانند و دل من تنگ گردد و زبانم گشاد نشود. هارون را با من بفرست و بر من به گناهی ادعا دارند که میترسم مرا بکشند. گفت: هرگز، آیات مرا هر دو نزد آنها ببرید. ما نیز با شما هستیم و گوش فرا میدهیم. پس نزد فرعون روید و بگویید: ما رسول پروردگار جهانیان هستیم که بنیاسرائیل را با ما بفرستی».
موسی علیهالسلام چهار مشکل در راه این ماموریت بزرگ میدید که از خداوند تقاضای حل آنها را کرد: تکذیب از سوی فرعونیان، ضیق صدر خویش، نداشتن فصاحت کافی، خون خواهی فرعونیان.
او از قبطیان کسی را کشته بود و فرعونیان نیز درصدد قصاص او بودند. با مطرح کردن نبوت، آنان مسئله قتل را پیش میکشیدند و او را مجرم جلوه میدادند.
خداوند در برابر تقاضای موسی علیهالسلام پاسخ داد: «شما با اطمینان خاطر پیش روید و محکم در این راه گام بردارید و به او اطمینان داد که در حوادث سخت، همراهشان خواهد بود».
خداوند دو ماموریت به موسی علیهالسلام ابلاغ کرد: ۱- دعوت فرعون به اسلام ۲- نجات بنیاسرائیل از چنگ فرعون با این دو ماموریت، ایشان وارد مصر شد.
آغاز عملیات موسی
مبارزه آغاز گردید. نخستین ماموریت موسی علیهالسلام دعوت فرعون به اسلام بود. پس وارد کاخ شد و در برابر فرعون ایستاد. پیش بینی وی اتفاق افتاد و فرعون با دیدن موسی علیهالسلام عملیات خویش را برای تخریب شخصیت او آغاز کرد:
«قَالَ أَلَمْ نُرَبِّکَ فِینَا وَلِیداً وَ لَبِثْتَ فِینَا مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ وَ أَنْتَ مِنَ الْکَافِرِینَ (۲۰) گفت: آیا به هنگام کودکی نزد خود پرورشت ندادیم و تو چند سال از عمرت را در میان ما نگذراندی؟ و آن کار را که از تو سزد، مرتکب نشدی؟ پس تو کافر نعمتی».
فرعون حقانیت موسی علیهالسلام را دریافته بود (۲۱) و میدانست که از دعوت او استقبال خواهد شد، اما از عمل خویش دست برنمیداشت و بر کفر پای میفشرد. او بی درنگ موسی علیهالسلام را فردی ناسپاس معرفی کرد. (۲۲) حضرت در این زمینه پاسخ داد:
«قَالَ فَعَلْتُهَا إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّینَ فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُرْسَلِینَ وَ تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَی أَنْ عَبَّدْتَ بَنِی إِسْرَائِیلَ (۲۳) آن وقت که چنان کردم، از ناآگاهان بودم. پس چون از شما ترسیدم، گریختم و پروردگارم به من حکمت داد و مرا از پیامبران کرد و منت این نعمت را [هم] بر من مینهی که بنیاسرائیل را برده ساختهای؟!».
در برابر عملیات روانی دشمن، شمشیر فایده ندارد، بلکه باید آن را با عملیات روانی پاسخ داد. اگر با ابزار نامناسب به میدان روید، نتیجه ای جز شکست نخواهد داشت. قفل این عملیات روانی نیز میبایست با ظرافت موسی و قرآنی میشکست. موسی علیهالسلام بسیار زیبا پاسخ داد: آیا تو باید بر من منت بگذاری که مرا بزرگ کردهای، یا من باید به تو اعتراض کنم که بنیاسرائیل را به بندگی گرفتهای؟ (۲۴) تو کودکان را به قتل میرساندی و مادر من برای نجات من از کشته شدن، مرا به رودخانه سپرد و آب مرا به کاخ تو آورد. پس نمیتوانی بر من منت بگذاری. تو برای جلوگیری از ولادت موعود بنیاسرائیل، آنان را به اسارت کشیدی و چه خونها که نریختی.
هنگامیکه موسی علیهالسلام با قاطعیت تمام، پاسخ فرعون را داد و او را درمانده ساخت. فرعون مسیر کلام را تغییر داد. اینبار درباره این سخن موسی علیهالسلام که گفته بود: «من فرستاده پروردگار عالمیان هستم» و درباره ماهیت خداوند پرسید:
«قَالَ فِرْعَوْنُ وَ مَا رَبُّ الْعَالَمِینَ قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا بَینَهُمَا إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ (۲۵) فرعون گفت: پروردگار جهانیان کیست؟ گفت: اگر به یقین میپذیرند، [اوست] پروردگار آسمانها و زمین و هر چه میان آنهاست».
فرعون برای بار دوم، دست به عملیاتی روانی زد. طاغوتیان همواره برای مقابله با پیامبران و در پاسخ دعوت آنها به یکتاپرستی، تهمت دیوانگی به آنان زدهاند (۲۶) تا بلکه اطرافیان خویش را از گرویدن به آنان بازدارند؛
«قَالَ إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیکُمْ لَمَجْنُونٌ (۲۷) فرعون گفت: این پیامبر که بر شما فرستاده شده، دیوانه است».
او پس از تهدید اطرافیان درباره ایمان آوردن به موسی علیهالسلام، از او آیتی برای رسالتش خواست و موسی علیهالسلام عصای خویش را فرو افکند. (۲۸)
از عصای موسی علیهالسلام سه تصویر در قرآن آمده است: «حَیةٌ تَسعَی (۲۹) (ماری که میدود)؛ ثُعبَانٌ مُبِین (۳۰) (اژدهای راستین): رَاَهَا تَهتَزُّ کاَنَّهَا جَانُّ (۳۱) (مانند ماری که میجنبد)». شاید هر سه تصویر، مکمل یکدیگر باشند و با هم تناقض نداشته باشند؛ یعنی عصای موسی علیهالسلام به فرمان خداوند، در ستبری همانند اژدها، در چابکی همانند مار دونده و در بیمانگیزی مانند مار جنبنده بود. از سوی دیگر، شاید این سه تصویر نشان از آن داشته باشد که عصا به شکل مارهای مختلف درمیآمده است. (۳۲) به هر حال، مار حرکت کرد و به سوی فرعون رفت. فرعون فریاد دادخواهی سر داد و موسی علیهالسلام دست برد و عصای خویش را برگرفت. (۳۳) آن حضرت سپس دست در گریبان برد و ید بیضای خویش را بیرون آورد. (۳۴) نور خیرهکننده دست موسی علیهالسلام نیز بر ظلمت طاغوت، اثری نبخشید. فرعون همانند طاغوتیان پیشین، عملیات روانی دیگری آغاز کرد و موسی علیهالسلام را به سحر متهم ساخت:
«قَالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هذَا لَسَاحِرٌ عَلِیمٌ یرِیدُ أَنْ یخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ (۳۵) به مهتران قومش که در کنارش بودند، گفت: این مرد، جادوگری داناست. میخواهد به جادوی خود، شما را از سرزمینتان بیرون کند. چه رای میدهید؟».
فرعون سپس به موسی علیهالسلام گفت: گمان نکن که ما قادر نیستیم همانند این سحرهای تو را بیاوریم. به زودی سحری همانند آنچه تو آوردی. نشانت خواهیم داد. او برای آنکه قاطعیت بیشتری نشان دهد، گفت: هماکنون تاریخش را معین کرد.
«فَلَنَأْتِینَّکَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ فَاجْعَلْ بَینَنَا وَ بَینَکَ مَوْعِداً لاَ نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لاَ أَنْتَ مَکَاناً سُوًى (۳۶) ما نیز در برابر تو جادویی چون جادوی تو میآوریم. بین ما و خود وعدهگاهی در زمینی هموار بگذار که نه ما خلف وعده کنیم و نه تو».
زمامداران زورگو برای اینکه حریف خویش را از میدان به در کنند و به آن دسته از اطرافیان خود که تحت تاثیر قرار گرفته اند. قدرت و روحیه بدهند، این گونه قاطع برخورد میکنند و سر و صدای زیادی به راه میاندازند، در مقابل، موسی علیهالسلام بیآنکه هراسی به دل راه دهد، با آرامش گفت: من آمادهام، هماکنون روز و ساعت آن را تعیین میکنیم.
«قَالَ مَوْعِدُکُمْ یوْمُ الزِّینَةِ وَ أَنْ یحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى (۳۷) گفت: موعد شما روز زینت (عید قبطیان) است و همه مردم بدان هنگام که آفتاب بلند گردد، گرد آیند.»
فرعون پس از ترک آن مجلس و جدا شدن از موسی و هارون علیهالسلام با مشاوران مخصوص و اطرافیان مستکبرش، جلساتی تشکیل داد. سپس ساحران را از سراسر مصر با پایتخت فرا خواند و آنان را با تشویق فراوان به این مبارزه سرنوشت ساز دعوت کرد. (۳۸)
رسوایی بزرگ
روز موعود فرا رسید و ساحران و مردم از سرتا سر سرزمین تحت حاکمیت فرعون گرد آمدند. (۳۹) موسی علیهالسلام نخست فرعونیان و ساحران را به سوی حق دعوت کرد و آنان را از عذاب خداوند پرهیز داد. (۴۰) سخنان قاطع آن حضرت که هیچ شباهتی به سخن ساحران نداشت و از دل پاک او برخاسته بود. در بعضی دلها اثر کرد و در میان جمعیت اختلاف افتاد. برخی طرف دار شدت عمل بودند و برخی احتمال میدادند موسی علیهالسلام همان پیامبر موعود باشد. لباس چوپانی و چهره ساده موسی و برادرش نیز بر قوت این احتمال میافزود. این تردید بر زبانها جاری شد و نجوای جماعت برخاست. (۴۱) به هر حال، طاغوتیان رشته سخن را به دست گرفتند و بر مبارزه با موسی علیهالسلام و معجزهاش تاکید ورزیدند. (۴۲) مبارزهای بزرگ و حساس میان حق و باطل، در برابر دیدگان مردم آغاز شد. (۴۳)
ساحران برای نمایش اعتماد به نفس خویش به مردم، از موسی علیهالسلام پرسیدند: آیا تو میافکنی یا ما بیفکنیم؟ موسی علیهالسلام که به پیروزی نهایی خویش ایمان داشت، گفت: نخست شما بیفکنید. (۴۴) عصا و طنابهای ساحران، به صورت مارهایی کوچک و بزرگ و رنگارنگ در میدان به جنبش درآمدند.
«قَالُوا یا مُوسَى إِمَّا أَنْ تُلْقِی وَ إِمَّا أَنْ نَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَى قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَ عِصِیهُمْ یخَیلُ إِلَیهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى (۴۵) [ساحران] گفتند: ای موسی، آیا تو میافکنی یا ما بیفکنیم. گفت: شما بیفکنید. ناگهان از جادویی که کردند، چنان در نظرش آمد که آن رسنها و عصاها به هر سو میدوند».
صحنه سحر به قدری واقعی به نظر میرسید که موسی علیهالسلام نیز ترسید. (۴۶) هراس وی از این بود که حق شکست بخورد و معجزات او در برابر سحر ساحران، نابود شود. (۴۷) خداوند فرمود:
«قُلْنَا لاَ تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلَى وَ أَلْقِ مَا فِی یمِینِکَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا کَیدُ سَاحِرٍ وَ لاَ یفْلِحُ السَّاحِرُ حَیثُ أَتَى (۴۸) مترس که تو برتر هستی، آنچه در دست داری بیفکن تا هر چه را که ساحران ساختهاند، ببلعد آنان حیله جادو ساختهاند و جادوگر هیچگاه پیروز نمیشود».
پیروزی موسی علیهالسلام در جشنی عمومی که تمام مردم به تماشا آمده بودند. بسیار ارزشمند بود. آن حضرت عصا را انداخت و عصا به اژدهایی بزرگ تبدیل شد و تمام سحر ساحران را در کام خویش فرو برد:
«فَإِذَا هِی تَلْقَفُ مَا یأْفِکُونَ (۴۹) به ناگاه دیدند که همه جادوهایشان را میبلعد».
آنچه دشمن آورده بود، خیال و سراب بود. سراب را یارای مبارزه با حقیقت نیست. فرعونیان دیدگان مردم را جادو کرده بودند و نیروی آنان تنها خیال بود و بس. (۵۰) از نیروی خیال دشمن نباید هراسید.
امیرمومنان، علی علیهالسلام فرمودند:
«ایها الناس لاتستوحشوا طریق الهدی لقله اهله (۵۱) ای مردم، مبادا در راه هدایت، از شمار اندک رهروان هراسان شوید».
تمام ساحران با دیدن معجزه موسی علیهالسلام دریافتند که کار او از نوعی دیگر است و جز با اتصال به منبع الهی، انسان را توان چنین کاری نیست. پس بدو ایمان آوردند. (۵۲)
«فَأُلْقِی السَّحَرَةُ سُجَّداً قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَ مُوسَى (۵۳) ساحران به سجده وادار شدند. گفتند: به پروردگار هارون و موسی علیهالسلام ایمان آوردیم».
فرعون که دربرابر دیدگان مردم تحت حاکمیت خویش، رسوا شده بود، برای کاستن از تاثیر این رسوایی، در عملیاتی روانی، ساحران را متهم کرد که همگی از شاگردان موسی علیهالسلام هستند و همو سحر به آنها آموخته است و ایمان آنها نیز توطئهای از پیش برنامهریزی شده بوده است:
«قَالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ (۵۴) فرعون گفت: آیا پیش از آنکه شما را رخصت دهم، به او ایمان آوردید؟ او بزرگ شماست که به شما جادوگری آموخته است».
نخستین سازمان بنیاسرائیل
برخی از مردمان با دیدن پیروزی موسی علیهالسلام به او ایمان آوردند و موسی علیهالسلام آنان را به توکل و پایداری امر کرد. (۵۵) ماموریت دوم او بسیار دشوارتر بود؛ چرا که باید با بنیاسرائیل تشکیل حکومت میداد و مراقب ایمان آنان بود و با آنان قدس را فتح میکرد؛ در حالی که بنیاسرائیل در حکومت فرعون، مردمانی مستضعف بودند که هیچ کاری نمیدانستند.
موسی علیهالسلام در این مدت، پیاپی به فرعون نشانه و معجزه نشان میداد، ولی فرعون همواره بر کفر خویش پای میفشرد. این آیات، تنها باعث میشد او با موسی علیهالسلام مماشات کند و او و بنیاسرائیل را در مصر تحمل کند. موسی علیهالسلام از همین فرصت، نهایت بهرهبرداری را کرد و بنیاسرائیل را آماده ساخت.
«وَ أَوْحَینَا إِلَى مُوسَى وَ أَخِیهِ أَنْ تَبَوَّءَا لِقَوْمِکُمَا بِمِصْرَ بُیوتاً وَ اجْعَلُوا بُیوتَکُمْ قِبْلَةً وَ أَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ (۵۶) به موسی علیهالسلام و برادرش وحی کردیم که برای قوم خود در مصر خانههایی مهیا کنید و خانههای خود را عبادتگاه سازید (یا روبهروی هم بسازید) و نماز گزارید و مومنان را بشارت ده».
بنیاسرائیل، نخست باید سازمان مییافتند و در کنار هم زندگی میکردند. آنان تا آن دوره، گروههایی پراکنده، شکست خورده، وابسته، طفیلی و آلوده و ترسان بودند؛ نه خانه ای از خود داشتند و نه اجتماع و تمرکزی، نه برنامه سازنده معنوی و نه شهامت و شجاعت لازم برای یک انقلاب کوبنده. بنابراین، موسی علیهالسلام و هارون علیهالسلام ماموریت یافتند برای بازسازی اجتماع بنیاسرائیل به ویژه از نظر روحی، برنامه ای در چند ماده اجرا کنند:
۱- خانهسازی و جدا کردن مسکن آنها از فرعونیان
آنان با مالک شدن مسکن در سرزمین مصر، علاقه بیشتری به دفاع از خود و آن آب و خاک مییافتند. افزون بر آن، از خانههای قبطیان بیرون میآمدند و دشمن به اسرار و نقشههای آنان پی نمیبرد؛
۲- ساختن خانهها مقابل یکدیگر و نزدیک به هم
این کار، کمک موثری به تمرکز و اجتماع بنیاسرائیل میکرد. آنها میتوانستند مسائل اجتماعی را به طور عمومی بررسی کنند، برای اجرای مراسم مذهبی گرد هم آیند و برای آزادی خویش نقشه بریزند؛
۳- اقامه نماز
نماز، آنان را با بندگی خداوند پیوند میداد و قلب و روحشان را از آلودگی پاک میساخت و بر اعتماد به نفس آنان میافزود و با تکیه بر قدرت پروردگار، روح و جانی تازه میگرفتند؛
۴- موسی علیهالسلام مامور شد، زبالههای ترس و وحشت را که یادگار سالیان دراز بردگی و ذلت بود، از زوایای روح بنیاسرائیل بزداید و با بشارت مومنان به فتح و پیروزی نهایی و لطف و رحمت پروردگار، اراده آنها را قوی سازد و شهامت و شجاعت را در آنان پرورش دهد. (۵۷)
ادامه دارد…
قسمت قبلی این مقاله ؛ قسمت بعدی این مقاله
پینوشتها:
1- آیتالله خامنهای (مدظله العالی) روزنامه جمهوری اسلامی، شماره ۴۵۲۵.
2- تفسیر القمی، ج۲، ص۱۴۰.
3- قصص، آیه ۲۹.
4- طه، آیات ۱۰ تا ۱۴.
5- طه، آیه۱۲، عهد عتیق، خروج، باب ۳، شماره ۵.
6- کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص ۴۶۰.
7- طه، آیه ۲۴.
8- طه، آیه ۱۷.
9- همان، آیه ۱۸.
10- همان، ایه ۲۴.
11- اینکه ما در نمازهایمان، گمشدههای خویش را مییابیم، نشان از ان دارد که شیطان در ارزشمندترین اوقات مومن، بیشترین دخالت را میکند. این عادی نیست که انسان هنگام نماز این گونه بر غیر خدا تمرکز فکر مییابد.
12- طه، آیه ۱۴.
13- طه، آیات ۱۹ تا ۲۱؛ عهد عتیق، خروج، باب ۴، شمارههای ۲-۵.
14- همان، آیات ۱۹ تا ۲۳.
15- ر.ک: مناقب آل ابی طالب، ج۳؛ ص ۴۴؛ مجمع البیان، ج۴، صص ۳۱۹ و ۳۲۳، الامالی سید مرتضی، ج۱، ص ۱۹.
16- قصص الانبیاء راوندی ص ۱۵۴.
17- المیزان، ج۱۴، ص ۱۴۴.
18- مجمع البیان، ج۷، ص ۱۸؛ تفسیر الثعلبی، ج۶، ص ۲۴۲.
19- شعراء، ایات ۱۰ تا ۱۷.
20- شعراء، آیات ۱۸ و ۱۹.
21- قصص الانبیاء، جزایری، ص ۲۸۵.
22- ر.ک: تفسیر القمی، ج۲، ص ۱۱۸؛ قصص الانبیاء، جزایری، ص ۲۷۰.
23- شعراء، آیات ۲۰ تا ۲۲.
24- ر.ک: تفسیر القمی، ج۲، ص ۱۱۸؛ التبیان، ج۸، صص ۱۲ و ۱۳.
25- شعراء، ایات ۲۳ و ۲۴.
26- ر.ک: صافات آیه ۳۶: دخان، آیه ۱۴، ذاریات، آیات ۳۹ و ۵۲؛ قمر، آیه ۹.
27- شعراء، آیه ۲۷.
28- همان، آیات ۳۱ و ۳۲.
29- طه، آیه ۲۰.
30- اعراف، آیه ۱۰۷؛ شعراء، آیه ۳۲.
31- قصص، آیه ۳۱؛ نمل، آیه ۱۰.
32- مجمع البیان، ج۴، ص ۳۲۳؛ بحارالانوار، ج۱۳، ص ۴۳.
33- تفسیر القمی، ج۲، ص ۱۱۹؛ قصص الانبیاء جزایری، ص ۲۷۰.
34- شعراء، ایه ۳۳.
35- همان، آیات ۳۴ و ۳۵.
36- طه، آیه ۵۸.
37- طه، آیه ۵۹.
38 – مجمع البیان، ج۴، ص ۳۲۶.
39- شعراء، آیات ۳۷ و ۳۸.
40- طه، آیه ۶۱.
41- طه، آیه ۶۲.
42 – همان، آیات ۶۳ و ۶۴.
43- التبیان، ج۷، ص ۱۸۳؛ مجمع البیان، ج۴، ص ۳۲۶.
44- المیزان، ج۱۴، ص ۱۹۰؛ تفسیر صافی، ج۲، ص ۲۲.
45- طه، آیات ۶۵ و ۶۶.( ر.ک: اعراف، آیات ۱۱۵ ئ ۱۱۶؛ یونس، آیه ۸۰، شعراء، آیه ۴۳).
46- همان، آیه ۶۷.
47- در علت ترس، تفسیرهای گوناگونی شده است ( ر.ک: مجمع البیان، ج۷، ص ۳۷؛ المیزان، ج۱۴، صص ۱۷۱-۱۷۸؛ شرح نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۱۱؛ قصص الانبیاءجزایری، ص ۲۸۷).
48- طه، آیات ۶۸ و ۶۹.
49- اعراف، آیه ۱۱۷؛ شعراء، آیه ۴۵.
50- اعراف، آیه ۱۱۶.
51- نهج البلاغه، خطبه ۲۰۱.
52- قصص الانبیاء، جزایری، ص ۲۸۸.
53- طه، آیه ۷۰( ر.ک: شعراء، آیه ۴۶؛ اعراف، آیه ۱۲۰).
54- همان، آیه ۷۱( ر.ک: شعراء، آیه ۴۹؛ اعراف، آیه ۱۲۳).
55- یونس، آیات ۸۳ و ۸۴.
56- یونس، آیه ۸۷.
57- ر.ک: المیزان، ج۱۰، ص ۱۱۴؛ تفسیر نمونه، ج۸، صص ۳۷۰ و ۳۷۱.
منبع: حجتالاسلام مهدی طائب (۱۳۹۲)، تبار انحراف ، قم: ولاء منتظر، چاپ هشتم.
ظهور موسی ، ظهور موسی ، ظهور موسی
واریز كمک نقدی برای حمایت از اندیشكده |
ظهور موسی ، ظهور موسی ، ظهور موسی
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
ظهور موسی ، ظهور موسی ، ظهور موسی ، ظهور موسی ، ظهور موسی ، ظهور موسی ، ظهور موسی ، ظهور موسی