تبار انحراف ؛ پژوهشی در دشمنشناسی تاریخی (قسمت ششم) سامری
ناهنجاریهای دوران بیابان:
یک. گرایش به بتپرستی
هنگامیکه بنیاسرائیل از دریا گذشتند، قومی را دیدند که بر آستان بتانشان سر به سجده نهاده بودند. آنان این کردار بتپرستان را پسندیدند و نزد موسی علیهالسلام رفته، از او خدایی همانند خدای بتپرستان خواستند.
«وَ جَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَى قَوْمٍ یعْکُفُونَ عَلَى أَصْنَامٍ لَهُمْ قَالُوا یا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ (۳۳) و بنیاسرائیل را از دریا گذراندیم. پس بر قومی گذشتند که به پرستش بتهای خود دل بسته بودند. گفتند: ای موسی، همان طور که آنان را خدایی است، برای ما هم خدایانی بساز. گفت: شما مردمانی بی خرد هستید».
چهل سال تلاش موسی علیهالسلام (۳۴) برای یکتاپرستی این قوم، نتیجه نبخشیده بود و آنان خدای نادیدنی را در عوض خدای دیدنی دروغین، رها کردند.
دو. طمعکاری
چنانکه گفته شد، آذوقه بنیاسرائیل از آسمان میآمد. هرکسی میبایست تنها به اندازه مصرف روزش از این آذوقه میگرفت و اگر بیش از آن برمیداشت و خمیر میکرد، تبدیل به کرم میشد. (۳۵) غذا همواره آماده بود و آنها تمام اوقاتشان صرف آموزش میشد، اما پس از مدتی نزد موسی علیهالسلام آمدند و گفتند: از این یک نواختی خسته شدهایم.
«يَا مُوسَىٰ لَن نَّصْبِرَ عَلَىٰ طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنبِتُ الْأَرْضُ مِن بَقْلِهَا وَ قِثَّائِهَا وَ فُومِهَا وَ عَدَسِهَا وَ بَصَلِهَا (۳۶) ای موسی، ما بر یک نوع طعام نمیتوانیم صبر کنیم. از پروردگارت بخواه که برای ما از آنچه از زمین میروید، چون سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز برویاند».
خواستههای ایشان از اموری بود که هیچ نیازی به آن نداشتند و نوعی تنوعطلبی به شمار میرفت. حضرت، آنان را بر حذر داشت و مأموریتشان را گوشزد کرد که باید برای اجرای آن ماموریت، قناعت در پیش گیرند و تنوعطلبی، آنان را از ادامه مسیر باز میداشت، اما بنیاسرائیل نپذیرفتند. پس خداوند امر فرمود محل اردوگاه را عوض کنند و به مصر درآیند که در آنجا همه چیز بود.
«قَالَ أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَى بِالَّذِی هُوَ خَیرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَکُمْ مَا سَأَلْتُمْ وَ ضُرِبَتْ عَلَیهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ وَ بَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ (۳۷) [موسی] گفت: آیا میخواهید آنچه را که برتر است به آنچه فروتر است، بدل کنید؟ به شهری بازگردید که در آنجا هر چه خواهید به شما بدهند. بر آنها خواری و بیچارگی مقرر شد و با خشم خدا قرین گشتند».
نتیجهی درخواستهای آنان، این بود که برای خرید پیاز میبایست پول میدادند و برای پول داشتن، لازم بود که کار کنند. پیامد کارکردن نیز واماندن از اردوگاه و آموزشهای آن بود. پس به قرض و نسیه و… افتادند و آزدیشان سلب شد. (۳۸) آنها دریافتند که این تنوعخواهی چه ذلتی برایشان آورد و دوباره آنان را به بردگی و خفت کشانید.
از اینجا بود که یهودیان برای به زانو درآوردن اقوامی که با آنها درگیر میشدند. ایشان را گرفتار تنوعخواهی و تجملگرایی میکردند. اجتماع وقتی دچار تنوعطلبی شد، با کمبود سرمایه روبهرو میگردد و به استقراض کشیده میشود. استقراض نیز ذلت میآورد؛ در حالی که راه دستیابی به عزت، قناعت است.
سه. انحرافات عقیدتی و بدلسازی در عصر غیبت
خداوند، موسی علیهالسلام را به کوه طور خواند. در این دوران، بنیاسرائیل همه آموزشها را دیده بودند و عالمانی داشتند. خواص قوم موسی علیهالسلام به او گفتند: ما نمیپذیریم که تو با خدا سخن میگویی! از کجا یقین کنیم که تو واقعاً دستورات را از سوی خدا میآوری؟! پس تو تعدادی از ما را هم ببر! (۳۹)
«وَ اخْتَارَ مُوسَى قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلاً لِمِیقَاتِنَا (۴۰) موسی برای وعده گاه ما از میان قومش هفتاد مرد را برگزید».
آن حضرت هفتاد نفر از کسانی را که در این جمعیت، هویت و جایگاهی داشتند و سخنشان مورد اعتماد بود. برگزید تا شاهد گفتوگوی او با خداوند باشند و به مردم خبر دهند.
مردم در انتظار بازگشت پیامبرشان بودند. موعد سی شب گذشت و موسی علیهالسلام بازنگشت. ده روز بر این مدت اضافه شده بود، در حالی که بنیاسرائیل از آن بیخبر بودند.
«وَاعَدْنَا مُوسَى ثَلاَثِینَ لَیلَةً وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیلَةً وَ قَالَ مُوسَى لِأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لاَ تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ (۴۱) سی شب با موسی وعده نهادیم و ده شب دیگر بر آن افزودیم تا وعده پروردگارش، چهل شب کامل شد. و موسی به برادرش هارون گفت: بر قوم من جانشین باش و راه اصلاح پیش گیر و به طریق مفسدان مرو».
در این فاصله ده روزه، سامری ظهور کرد. اکنون فرصتی بود که میشد این قوم را گمراه کرد. سامری طلاهای بنیاسرائیل را که از فرعونیان نزد آنان مانده بود، جمع کرد و گوسالهای آراست و آن را خدای بنیاسرائیل نامید.
«قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنَا وَ لکِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَاراً مِنْ زِینَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَکَذلِکَ أَلْقَى السَّامِرِیفَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هذَا إِلهُکُمْ وَ إِلهُ مُوسَى فَنَسِی (۴۲) گفتند: ما به اختیار خویش وعده توخلاف نکردیم، ولی بارهایی از زینت آن قوم (فرعونیان) بر دوش داشتیم و آنها را در آتش بیفکندیم و سامری نیز بیفکند. و برایشان تندیس گوساله ای بساخت که نعره گاوان را داشت و گفتند: این خدای شما و خدای موسی است که موسی فراموش کرده بود».
زمان انتظار برای نیروهای منحرف، فرصتی برای تخریب است. از عوامل تخریب در شرایط انتظار، بدلسازی است. یکی از اقدامات دشمن در جامعه منتظر، جعل بدل و تخریب است. در طول تاریخ شیعه نیز در زمان غیبت، بدلهایی ظهور کردند که از وظایف مهم شیعه، مبارزه با این بدلها بوده است.
هارون علیهالسلام که جانشین موسی علیهالسلام دراین دوران بود، به مبارزه با گوسالهپرستی برخاست. اما اکثریت بنیاسرائیل راه کفر را پوییده بودند و هارون علیهالسلام مجبور به صبر شد.
پس از پایان میقات، نوای وحی در طور طنین افکند تا همراهان موسی علیهالسلام که هفتاد نفر بودند، بشنوند. اما آنها تحت تاثیر لذت صدا و یا به دلیل چیرگی کفر گفتند: شنیدن صدا کافی نیست، اگر خدا را به ما نشان ندهی، به مردم خواهیم گفت که خدایی نبود:
«وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً (۴۳) و آن هنگام که گفتید: ای موسی، ما تا خدا را آشکارا نبینیم، به تو ایمان نمیآوریم».
موسی علیهالسلام آنان را اندرز داد که ای قوم، خداوند به دیدهها درنمیآید، ولی آنان نپذیرفتند. خداوند از زبان موسی علیهالسلام این خواستهی آنها را اینگونه نقل کرده است:
«رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیکَ قَالَ لَنْ تَرَانِی وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً وَ خَرَّ مُوسَى صَعِقاً فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ (۴۴) ای پروردگار من، [خود را آشکار] بنمای که در تو نظر کنم. گفت: هرگز مرا نخواهی دید. ولی به آن کوه بنگر، اگر بر جای خود قرار یافت، تو نیز مرا خواهی دید. چون پروردگارش بر کوه تجلی کرد، کوه را متلاشی کرد و موسی بیهوش بیفتاد. چون به هوش آمد، گفت: تو منزهی، به سوی تو بازگشتم و من نخستین مومنانم».
اما همراهان موسی علیهالسلام با دیدن صاعقهای که کوه را به تلی از غبار مبدل کرد، جان باختند.
«فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (۴۵) و همچنان که مینگریستند، صاعقه شما را فرو گرفت».
موسی علیهالسلام آنها را همراه آورده بود تا شاهد گفتوگوی او با خدا باشند؛ حال با مشکلی که پیش آمده چه باید میکرد. در اینجا نیز از خداوند یاری خواست.
«فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قَالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِیای أَ تُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا إِنْ هِی إِلاَّ فِتْنَتُکَ تُضِلُّ بِهَا مَنْ تَشَاءُ وَ تَهْدِی مَنْ تَشَاءُ أَنْتَ وَلِینَا فَاغْفِرْ لَنَا وَ ارْحَمْنَا وَ أَنْتَ خَیرُ الْغَافِرِینَ (۴۶) چون صاعقه آنها را فرو گرفت. [موسی] گفت: ای پروردگار من، اگر میخواستی، ایشان را و مرا پیش از این هلاک میکردی، آیا به خاطر اعمالی که بی خردان ما انجام داده اند، ما را به هلاکت میرسانی؟ و این جز امتحان تو نیست. هر کس را بخواهی بدان گمراه میکنی و هر کس را بخواهی هدایت. تو یاور ما هستی، ما را بیامرز و بر ما ببخشای که تو بهترین آمرزندگانی».
لذا خدا همه را زنده کرد. (۴۷)
«ثُمَّ بَعَثْنَاکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (۴۸) و شما را پس از مردن زنده ساختیم، شاید سپاسگزار شوید».
موسی علیهالسلام کتاب را گرفت و با سرعت به سوی قوم خویش به راه افتاد؛ خداوند او را خطاب کرد و فرمود:
«مَا أَعْجَلَکَ عَنْ قَوْمِکَ یا مُوسَى قَالَ هُمْ أُولاَءِ عَلَى أَثَرِی وَ عَجِلْتُ إِلَیکَ رَبِّ لِتَرْضَى قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِی (۴۹) ای موسی، چه چیز تو را واداشت تا بر قومت پیشی گیری؟ گفت: آنها همانهایند که از پی من روانند. ای پروردگار من، من به سوی تو شتافتم تا خشنود گردی. گفت: ما قوم تو را پس از تو آزمایش کردیم و سامری گمراهشان ساخت».
به این ترتیب، تمام تلاشهای موسی علیهالسلام برای هدایت این قوم، بر باد رفته بود.
«وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِی مِنْ بَعْدِی أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ وَ أَلْقَى الْأَلْوَاحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یجُرُّهُ إِلَیهِ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کَادُوا یقْتُلُونَنِی فَلاَ تُشْمِتْ بِی الْأَعْدَاءَ وَ لاَ تَجْعَلْنِی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (۵۰) چون موسی خشمگین و اندوهناک نزد قوم خود بازگشت، گفت: درغیبت من چه بد جانشینانی بودید! چرا بر فرمان پروردگار خود پیشی گرفتید؟ و الواح را بر زمین افکند و سر برادرش را گرفت و به سوی خویش کشید. [هارون] گفت: ای پسر مادرم، این قوم مرا زبون یافتند و نزدیک بود مرا بکشند. مرا دشمن شاد مکن و در شمار ستمکاران میاور».
حضرت با این اعمال و واکنشها، این قوم را میآموزد که در راه حق باید تعصب داشته باشند، نه اینکه از کنار انحراف، با خونسردی و آرامش بگذرند. سپس آن حضرت سپس به سراغ سامری رفت.
«قَالَ فَمَا خَطْبُکَ یا سَامِرِی قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَ کَذلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی (۵۱) گفت: و تو ای سامری، این چه کاری بود که کردی؟ گفت: من چیزی دیدم که آنها نمیدیدند. مشتی از آن خاکی که نقش پای آن رسول [حق، جبرائیل بر آن] بود، برگرفتم و در آن پیکر (گوساله) افکندم و نفس من این کار را در چشم بیاراست».
از اینجا میتوان دریافت که بتگران، خود میدانند که بتان هیچ کاری از پیش نبرده، فایده ای ندارند. موسی علیهالسلام نیز این را میدانست، اما میخواست از زبان خود سامری، برای قوم کشف حقیقت شود. حضرت پس از اثبات جرم سامری و پیروانش و نیز اعتراف وی به جرم، فرمان محکومیت او را صادر کرد.
«قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیاةِ أَنْ تَقُولَ لاَ مِسَاسَ وَ إِنَّ لَکَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ وَ انْظُرْ إِلَى إِلهِکَ الَّذِی ظَلْتَ عَلَیهِ عَاکِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیمِّ نَسْفاً (۵۲) [موسی] گفت: برو؛ در زندگی این دنیا چنان شوی که پیوسته بگویی: به من نزدیک مشو. و نیز تو را وعده ای است که از آن رها نشوی. و اینک به خدایت که پیوسته عبادتش میکردی بنگر که میسوزانیمش و به دریا میافشانیم».
بدین ترتیب، سامری به سه گونه مجازات محکوم شد:۱- دوری از مردم، که برخی گفتهاند به بیماری روانی، یعنی وسواس شدید دچار شد و از انسان هراس داشت؛ ۲- کیفر اخروی؛ ۳- محو مظهر بت و حاصل تلاشهای او. (۵۳) پیروان سامری و گمراهشدگان نیز میبایست توبه و از کرده خویش اظهار پشیمانی میکردند.
محبت این گوساله چنان در قلب مردم فرو رفته بود که برخی از ایشان در برابر آن سجده میکردند و در اعماق دل، حاضر نبودند از آن بازگردند؛
«وَ أُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ (۵۴) بر اثر کفرشان، عشق گوساله در دلشان جای گرفت».
مشکل اینان با استغفار حل نمیشد و باید این محبت از دلشان بیرون میرفت. از این رو، توبه بالاتری لازم بود و آن اینکه گوسالهپرستان یکدیگر را بکشند. (۵۵)
«وَ إِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخَاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ (۵۶) و آن هنگام را [به یاد آور] که موسی به قوم خود گفت: این قوم من، شما بدان سبب که گوساله را پرستیدید، بر خود ستم روا داشتید. اینک به درگاه آفریدگارتان توبه کنید و یکدیگر را بکشید».
این تنها راه توبه و بازگشت بنیاسرائیل به سوی خداوند بود و چارهای جز آن نبود. جبران برخی ناهنجاریها در اجتماع، بسیار سخت و طاقتفرساست!
چهار. پرسشگری جاهلانه و لجوجانه
ناهنجاری دیگر در بنیاسرائیل پرسشهای بیدلیل و بیهوده بود که اردوگاه را با مشکل روبهرو میساخت. بعدها بنیاسرائیل با بهرهگیری از این تجربه، این نوع از تخریب را برای مقابله با مخالفان خود، در دستور کار قرار دادند. قرآن ماجرای عبرتآموزی در اینباره نقل میکند: گروهی از بنیاسرائیل، جنازه فردی از سبط جانبی را در بین خود یافتند. صاحبان خون، آنان را متهم به قتل کردند و تلاش موسی علیهالسلام برای یافتن قاتل بینتیجه ماند. بنیاسرائیل به دلیل اینکه قوم آزردهای بودند و آستانه تحملشان پایین بود یا به دلیل اینکه تازه از زیر یوغ فرعون نجات یافته و بیش از حد متوقع بودند و یا به هر علت دیگری، با بروز هر مشکل، تا حد کفر، به رهبرشان، موسی علیهالسلام فشار میآوردند. حضرت که زحمت فراوانی کشیده بود تا این مجموعه را سامان بخشد، برای حل چنین مشکلاتی، از خداوند یاری میخواست. در اینباره خداوند متعال به آنان امر فرمود که گاوی بکشند. در این دستور، به نوع و خصوصیات گاو هیچ اشارهای نشده بود. بنابراین، هر گاوی میخریدند و ذبح میکردند، به این اثر میرسیدند، اما آنها به پیامبر خدا گفتند:
«أَتَتَّخِذُنَا هُزُواً قَالَ أَعُوذُ بِاللّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یبَینْ لَنَا مَا هِی قَالَ إِنَّهُ یقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَ فَارِضٌ وَ لاَ بِکْرٌ عَوَانٌ بَینَ ذلِکَ فَافْعَلُوا مَا تُؤْمَرُونَ (۵۷) آیا ما را به ریشخند میگیری؟ [موسی] گفت: به خدا پناه میبرم اگر از نادانان باشم. گفتند: پروردگارت را برای ما بخوان تا بیان کند که آن چگونه گاوی است؟ [موسی] گفت: [خداوند] میفرماید: گاوی است نه بسیار پیرو از کار افتاده، و نه جوان و کار نکرده؛ میان سال. اکنون انجام دهید آنچه شما را میفرمایند».
آنان با پرسشی بیهوده، دایره انتخاب را تنگتر کردند:
«قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یبَینْ لَنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ یقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِینَ (۵۸) گفتند: برای ما پروردگارت را بخوان تا بگوید که رنگ آن چیست؟ [موسی] گفت: [خداوند] میفرماید: گاوی است به رنگ زرد تند که رنگش، بینندگان را شادمان میسازد».
اما آنان بیهوده گویی را رها نکردند و از ویژگیهای دیگر گاو پرسیدند:
«قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یبَینْ لَنَا مَا هِی إِنَّ الْبَقَرَ تَشَابَهَ عَلَینَا وَ إِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ لَ إِنَّهُ یقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَ ذَلُولٌ تُثِیرُ الْأَرْضَ وَ لاَ تَسْقِی الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لاَ شِیةَ فِیهَا (۵۹) گفتند: برای ما پروردگارت را بخوان تا بگوید آن چگونه گاوی است؟ که آن گاو بر ما مشتبه شده است و اگر خدا بخواهد، ما بدان راه مییابیم. [موسی] گفت: [خداوند] میفرماید: از آن گاو نیست که رام باشد و زمین را شخم زند و کشته را آب دهد. بی عیب است و یک رنگ».
یافتن گاوی با همه این ویژگیها، بسیار دشوار بود. پس از مشکلات فراوان. گاو را یافتند. صاحب گاو گفت: به این شرط گاو را میفروشم که پوست گاو را پر از طلا کنید و به من دهید. این مقدار پول برای ایشان بسیار سنگین بود، اما آنان مجبور بودند و سرانجام، خواسته او را برآوردند و گاوش را خریدند. (۶۰) هر چند پرسشهای بیهوده، هزینه سنگینی برای آنان داشت، این تجربه به آنان آموخت که اگر بخواهند امتی را از پای درآورند یا دچار مشکل کنند، باید آن امت را به پرسشگری بیهوده گرفتار سازند.
بنابراین، پرسشگریِ صِرف نباید تبلیغ شود، بلکه باید دانشاندوزی کرد. پرسشِ بسیار، برخاسته از جهل و عجله و لجاجت است و آثار تخریبی دارد. نوعی مشغولیت کاذب نیز برای مردم و رهبران به شمار میرود. در حالیکه پرسشهای دقیق و عمیق و دلسوزانه، جامعه را رشد میدهد. (۶۱)
ادامه دارد…
قسمت قبلی این مقاله ؛ قسمت بعدی این مقاله
پینوشتها:
33- اعراف، آیه ۱۳۸.
34- قاموس کتاب مقدس، ص ۸۴۹.
35- عهد عتیق خروج، باب ۱۶، شماره ۲۰.
36- بقره، آیه ۶۱.
37- همان.
38- بحارالانوار، ج۱۳، ص ۱۷۵؛ تفسیر نمونه، ج۱، ص ۲۷۸.
39- ر.ک: تفسیر القمی، ج۱، ص ۲۴۱.
40- اعراف، آیه ۱۵۵.
41- اعراف، آیه ۱۴۲.
42- طه، آیات ۸۷ و ۸۸.
43-بقره آیه ۵۵ (ر.ک: نساء، ایه ۱۵۳).
44- اعراف، آیه ۱۴۳
45- بقره، آیه ۵۵ (ر.ک: نساء، آیه ۱۵۳)
46-اعراف، آیه ۱۵۵.
47- ر.ک: تفسیر القمی، ج۱، ص ۴۷؛ تفسیر نمونه، ج۱، ص ۲۵۸.
48- بقره، آیه ۵۶.
49- طه، آیات ۸۳ تا ۸۵.
50- اعراف، آیه ۱۵۰.
51- طه، آیات ۹۵ و ۹۶.
52- طه، ایه ۹۷.
53- تفسیر نمونه، ج۱۳، ص ۲۸۷، (رک: مجمع البیان، ج۷، ص ۵۴).
54- بقره، ایه ۹۳.
55- ر.ک: تفسیر القمی، ج۱، ص ۴۷.
56- بقره، آیه ۵۴.
57- بقره، آیه ۶۸.
58- همان، آیه ۶۹.
59- بقره، آیات ۷۰ و ۷۱.
60- ر. ک: تفسیر العیاشی، ج۱، ص ۴۶؛ المیزان، ج۱، صص ۲۰۴ و ۲۰۵؛ تفسیر نمونه ج۱، صص ۳۰۶-۳۱۲.
61- در بسیاری از جوامع که رسانه ای آزاد پرسشگر تبلیغ میشود. در علم میبینیم که صهیونیستها و زرسالاران مادی گرا همه جایگاههای قدرت را در اختیار دارند و پرسشگری مردم و رسانهها. دو هدف عمده را پیگیری میکند: ۱- دلخوشی مردم به وجود آزادی در جامعه؛۲- مشغولیتهای کاذب و سرگرم کردن نیروی عظیمی از اجتماع به پرسشهای بی مورد و غیرضروری. البته در تمام کشورهای جهان، خطر قرمزهای شدیدی وجود دارد. وجود قانون ممنوعیت پرسش درباره هولوکاست (یهودی سوزی) دربسیاری از کشورهای غربی مویدی قوی بر ادعای ماست.
منبع: حجتالاسلام مهدی طائب (۱۳۹۲)، تبار انحراف ، قم: ولاء منتظر، چاپ هشتم
سامری ، سامری
واریز كمک نقدی برای حمایت از اندیشكده |
سامری ، سامری
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها: