ظهور آریستوکراسی مالی (قسمت يازدهم) مسئله فلسطین
نقش مرموز زرسالاران یهودی در تحولاتی كه برشمردیم را بهویژه از حادثهای میتوان دریافت که به ماجرای دمشق (۲۵) شهرت دارد.
درست در زمانی که شمال سوریه در اشغال محمدعلی پاشا بود، در ۵ فوریه ۱۸۴۰ یک کشیش ایتالیایی از فرقه کاتولیک کاپیوشن (۲۶) به نام توماس، به همراه مستخدم مسلمانش به نام ابراهیم عماره، ناپدید شد. گفته میشود که این مبلّغ مسیحی به فعالیتهای مشکوک تجاری نیز اشتغال داشت. [توضیح سايت اندیشكده: اتهامی كه به یهودیان وارد شد، كشتن اين دو نفر برای استفاده از خون آنها براي اجرای مراسم خاص عبادی یهود بود. قبلاً پیرامون خونآشامی یهودیان مقالهای منتشر كرديم.] بلافاصله شایعات گستردهای پخش شد دال بر اینکه توماس و ابراهیم را یهودیان دمشق به قتل رسانیدهاند. شریف پاشا حاکم شهر، به همراه راتی منتون (۲۷) کنسول فرانسه، پیگرد وسیعی را برای یافتن قاتلین آغاز کرد. یک یهودی به نام سلیمان نقرین (۲۸) بازداشت شد و اعتراف کرد که گمشدگان را هفت نفر یهودی در خانه داوود حراری (۲۹) یهودی به قتل رسانیده اند. یهودیان فوق دستگیر شدند. گفته میشود که دو تن از دستگیرشدگان در زیر شکنجه مردند، دو تن دیگر برای نجات جان خود “مسلمان” و بقیه مجبور به اعتراف شدند. یکی از مستخدمین مسلمان داوود حراری مدعی شد که ابراهیم عماره در خانه مهیر فرهی (۳۰) یهودی و در حضور تعدادی از سران یهودیان دمشق به قتل رسیده است. افراد فوق نیز دستگیر شدند. یکی از آنان به نام اسحاق لوی پیچیوتو (۳۱) تبعه اتریش بود. به این بهانه، کنسولهای اتریش، انگلستان و ایالات متحده آمریکا نیز به سود دستگیرشدگان وارد صحنه شدند. کمی بعد ظاهراً استخوانهای توماس و ابراهیم عماره در خانه یکی از یهودیان کشف شد و شریف پاشا به دستگیری تعدادی دیگر از یهودیان اقدام کرد.
طراحی معاصر از پدر توماس و خادمش ابراهیم عماره
این ماجرا به سرعت در اروپا به جنجالی بزرگ به سود مظلومیت یهودیان بدل شد. یهودیان اسکندریه و بیتالمقدس، با حمایت لورین (۳۲) سرکنسول اتریش در قاهره، عرایض مفصلی به محمدعلی پاشا نوشتند و خواستار پایان دادن به “شکنجه یهودیان” شدند. لورین گزارش مفصلی نیز برای جیمز روچیلد در پاریس فرستاد و خواستار آن شد که وی از نفوذ خود در دولت فرانسه استفاده کند و یهودیان را نجات دهد. (روچیلد در این زمان کنسول افتخاری دولت اتریش در پاریس بود.) جیمز روچیلد بلافاصله به انتشار گزارش لورین در مطبوعات فرانسه دست زد و در وین سالومون روچیلد مترنیخ را به سود یهودیان دمشق تحریک کرد. کمی بعد نمایندگان سیاسی انگلستان و سایر کشورهای اروپایی نیز به حمایت از لورین پرداختند.
بدینسان، با کارگردانی روچیلدها جنجال تبلیغاتی وسیعی در سراسر غرب اروپا به سود “مظلومیت یهودیان” دمشق آغاز شد. مظلومنمایی تبلیغاتی فوق چنان ماهرانه بود که بسیاری از روشنفکران اروپایی را تحت تأثیر قرار داد تا بدانجا که حتی فردیناند لاسال جوان، سوسیالیست یهودی که پیوند خود را به طور کامل با یهودیت بریده بود، به سود یهودیان زندانی دمشق به تکاپو افتاد. صفحات مطبوعات پر از اخبار درباره این ماجرا شد و گردهماییهای متعدد در دفاع از یهودیان دمشق سازمان داده شد. سرانجام، هیئتی از سوی یهودیان اروپا راهی قاهره شد. اعضای این هیئت عبارت بودند از سِر موسس مونت فیوره، لوییز لویی (۳۳) (منشی مونت فیوره)، آدولف کرمیو (۳۴) (حقوقدان و دولتمرد فرانسه و رئیس بعدی آلیانس اسرائیلی) و سولومون مانک (۳۵) (منشی و مترجم کرمیو). این هیئت با محمدعلی ملاقات کرد و سرانجام در ۲۸ اوت ۱۸۴۰ با فرمان محمدعلی زندانیان یهودی آزاد شدند. اعضای هیئت مزبور از قاهره به استانبول رفتند، با عبدالمجید، سلطان جدید، دیدار کرده و نظر مساعد او را به یهودیان جلب نمودند.
یک زندانی یهودی در «ماجرای دمشق»
یک راهب کاپیوشن بر در زندان دیده میشود.
دائرةالمعارف یهود ماجرای دمشق را گام بزرگ در تحکیم پیوندهای جهانی یهودیان و سرآغاز حرکتی میداند که به تأسیس آلیانس اسرائیلی (۱۸۶۰) انجامید. مأخذ فوق میافزاید این حادثه “مبارزه سیاسی قدرتهای اروپایی را برای نفوذ در خاورمیانه شدت بخشید.” (۳۶)
یکی از مهمترین نتایج تحرّکات مشکوک محمدعلی پاشا آغاز حضور رسمی استعمار انگلیس در منطقه فلسطین بود. در این کوران ماجرای دمشق رخ داد و تبلیغات گسترده ناشی از آن به سود مظلومیت یهودیان سبب شد که برای نخستین بار در سده نوزدهم مسئله فلسطین در محافل سیاسی و مطبوعاتی انگلستان مطرح شود و بهانه لازم را برای تجاوز ناوگان انگلیس به سواحل فلسطین و اشغال عکا فراهم آورد. نائوم سوکولو، مورخ یهودی، به اهمیت استراتژیک حضور نظامی انگلیس در قلعه عکا (۳۷) در چارچوب منافع مستعمراتی انگلستان در هند اشاره دارد:
اشغال دژ تسخیرناپذیر عکا توسط انگلیس این کشور را از دریافت اجازه از قدرتهای دیگر برای دسترسی به هند از طریق خشکی بینیاز ساخت. انگلیس با در اختیار داشتن این شهر کنترل مسیر هند از طریق خشکی را برای همیشه به دست میگرفت.
او مینویسد:
اکنون مسئله آینده فلسطین مطرح شد: آیا فلسطین باید به سادگی به عثمانی مسترد گردد یا اینکه باید بریتانیای کبیر نقش مهمی در این منطقه ایفا کند؟ گرایش عمومی در افکار عمومی انگلیس انضمام عکا و قبرس [به امپراتوری بریتانیا] بود. عکا در دست انگلستان، یا هر کشور دیگری که بر دریاها تسلط داشت، به واقع به دژی تسخیرناپذیر بدل میشد. و به نظر میرسید قبرس نیز، بهویژه برای انگلستان، از اهمیت استراتژیک فوقالعاده برخوردار است. دلایل این [درخواست] انضمام کاملاً ملموس بود. انگلستان و متحدینش نه تنها سوریه بلکه تمامی امپراتوری عثمانی را نجات دادند… بدینسان، قدرتهای متحد اروپایی بزرگترین خدمتی را که یک دولت میتواند از دیگران انتظار داشته باشد به عثمانی کردند. قدرشناسی ایجاب میکرد که در قبال این خدمت عکا و قبرس در اختیار انگلستان قرار گیرد. ولی این خدمت در ازای مخاطرات معین و هزینههای هنگفت انجام گرفته بود. لذا، عدالت حکم میکرد که این امر جبران شود. هیچکس نمیتوانست ادعا کند که واگذاری سرزمینهای کوچکی چون عکا و قبرس، که برای عثمانی کمارزش ولی برای انگلستان مفید بود، بهای سنگینی است… عکا و قبرسی که در تصرف ارتش انگلیس قرار داشت مطمئنترین حافظ برای عثمانی بود.
سوکولو سپس از اهمیت انضمام عکا و قبرس به قلمرو امپراتوری بریتانیا در احیای “یادمان غرورانگیز” جنگهای صلیبی سخن میگوید؛ دورانی که “ریچارد شیردل“، شاه انگلیس، برای نجات اروشلیم از چنگ “کفار” مسلمان به این خطه لشکر کشید. به زعم سوکولو، برای انگلیسیها تصرف عکا تحقق بشارت “کتاب مقدس” بود.
سوکولو به پیامدهای “انسانی” و “تمدنی” این تحول نیز اشاره دارد:
پیامد اسکان و استقرار انگلیسیها در سوریه که گامی در جهت ترقی منافع بشریت تلقی میشد تحول مهمی به شمار میرفت. سوریه و کشورهای مجاور نه تنها پیشرفتی نداشتند بلکه وضع آنها در مقایسه با دو هزار سال پیش بدتر نیز شده بود… ورود انگلیسیها به سوریه در کالبد این سرزمین باستانی … جان تازهای میدمید. نقش انگلیسیها در سوریه و کشورهای همجوار آن میتوانست همانند نقش این کشور در هند باشد؛ یعنی پشتیبان اقشار و طبقات ضعیف، داور بیطرف و برقرارکننده صلح و آرامش فراگیر. (۳۸)
چنین بود که قلعه عکا به عنوان نخستین پایگاه انگلستان در شرق مدیترانه به دست آمد و ۳۸ سال بعد با ترفندهای دیزرائیلی قبرس نیز به چنگ انگلستان افتاد. و چنین بود که انگلستان به ابزار تحقق وعدههای “عهد عتیق” بدل شد و “پول یهودیان” رضایت تمامی قدرتهای درگیر در این ماجرا را تأمین نمود.
در ماجرای دمشق هیئت مونتفیوره از حمایت کامل دولت انگلستان برخوردار بود و باید بیفزاییم که نماینده سیاسی انگلستان در فلسطین در این زمان یکی از اعضای خاندان یانگ است. او فردی به نام و. یانگ (۳۹) است که در سال ۱۸۳۸، یعنی در دوران وزارت خارجه پالمرستون و سلطه محمدعلی پاشا بر فلسطین، به عنوان اولین نماینده سیاسی انگلستان در اورشلیم منصوب شد. نائوم سوکولو مینویسد وی این سمت را به علت علاقه شخصی خود و با تلاش به دست آورد. (۴۰)
در ۳۰ آوریل ۱۸۴۰ موسس مونتفیوره و اعضای کمیتهای که برای استقرار یهودیان در فلسطین تشکیل شده بود، با پالمرستون، وزیر خارجه انگلیس، ملاقات کردند. به گزارش سوکولو، پالمرستون آنان را به گرمی پذیرفت و وعده داد که نفوذ خود را برای تحقق اهداف ایشان به کار گیرد. در این جلسه، مونتفیوره از اقدامات یانگ، نماینده دولت انگلستان در اورشلیم، قدردانی کرد. (۴۱) در ۸ نوامبر ۱۸۴۰ سِر استراتفورد کانینگ، “ایلچی بزرگ”، که اینک بار دیگر به عنوان سفیر انگلستان راهی عثمانی بود، پیش از عزیمت به استانبول با مونتفیوره ملاقات کرد. کانینگ، که درباره پیوندهای او با سلطان عبدالمجید پیشتر سخن گفتهایم، در این دیدار قول داد که هرچه در توان دارد در جهت حمایت از یهودیان به کار گیرد. (۴۲)
در پی چنین تمهیداتی شالودههای عنصری جدید در استراتژی مستعمراتی بریتانیا در شرق استوار شد: تأسیس دولت یهودی در فلسطین. اهمیت این عنصر جدید در سیاست شرقی بریتانیا تا بدان حد بود که در ۲۶ اوت ۱۸۴۰ روزنامه فرانسوی کوریه فرانس (۴۳) نوشت: پالمرستون در حال طراحی تأسیس یک “جمهوری یهودی” در فلسطین است. (۴۴)
بدینسان “مسئله فلسطین” بتدریج در سیاست مستعمراتی بریتانیا جایگاهی برجسته یافت و الیگارشی یهودی اروپا محملهای ایدئولوژیک و تبلیغاتی این توسعهطلبی را فراهم آورد. این عنصر به عنوان کلید اصلی سلطه بریتانیا بر منطقه خاورمیانه شناخته میشد؛ منطقهای که سِر اوستن لایارد در نطق خود عوام اهمیت آن را چنین توصیف کرده بود:
ما نباید فراموش کنیم که هر چند مصر یکی از شاهراههای هند است ولی سوریه و جلگه دجله و فرات [عراق] شاهراه اصلی است و هر قدرتی این سرزمینها را در دست داشته باشد بر هند فرمان میراند. (۴۵)
کمی بعد، در سال ۱۸۵۵ سرهنگ چارلز هنری چرچیل (۴۶) نوه دوک مارلبوروی پنجم و عموزاده لرد راندولف چرچیل، که در هیئت اکتشافی بریتانیا در سوریه عزیمت داشت، نوشت:
زمانی که فلسطین جزء سرزمین عثمانی نباشد باید یا انگلیسی شود یا بخشی از یک دولت جدید مستقل … تا هدف بزرگی را که برای آن به وجود آمده تحقق بخشد… فلسطین باید مقر یک جامعه بزرگ، صلحجو و سعادتمند شود که تحت حکمرانی یا نفوذ بریتانیا قرار داشته باشد و چنین خواهد شد. (۴۷)
چنانکه میبینیم در ماجرای دمشق روچیلدها عملاً در موضع رهبری یهودیان جهان جای دارند. علاوه بر دو خاندان روچیلد و مونتفیوره، سایر اعضای الیگارشی یهودی نیز در این ماجرا مشارکت داشتند. میدانیم که شاخهای از خاندان ابولافی (لوی) از سده هفدهم در دمشق و سوریه مستقر بود. حاخام موسی بن یعقوب ابولافی از یهودیانی است که در ماجرای دمشق دستگیر شدند.
ماجرای دمشق تنها آشوب مرموز و تحریکآمیزی نیست که در دوران ریاست پالمرستون بر دیپلماسی بریتانیا به دست الیگارشی یهودی برافروخته شد و راه را برای توسعهطلبی استعماری بریتانیا هموار ساخت. یک نمونه دیگر ماجرای دن پاسیفیکو است که چند سال بعد رخ داد:
دیوید پاسیفیکو (۴۸) معروف به دن پاسیفیکو یک صرّاف یهودی پرتغالی تبعه انگلیس بود. او طبق سنت آن زمان، که یهودیان را در سمت کنسول دولتهای اروپایی منصوب میکردند، در سالهای ۱۸۳۵ -۱۸۳۷ سرکنسول پرتغال در مراکش و در سالهای ۱۸۳۷-۱۸۴۲ سرکنسول پرتغال در یونان بود. در سال ۱۸۴۷ کولتی (۴۹) وزیر دولت یونان، به احترام یکی از روچیلدها که به آتن سفر کرده بود، مانع از سوزانیدن مجسمه چوبی یهودا اسخریوطی در مراسم سنتی سالیانه مردم آتن شد. این منع شورش مردم را برانگیخت و در این حادثه خانه پاسیفیکو به آتش کشیده شد. پاسیفیکو از دولت یونان تقاضا ۸۱ هزار پوند خسارت کرد. (۵۰) دولت یونان این ادعا را نپذیرفت و پاسیفیکو برای دریافت غرامت فوق به دولت انگلستان ملتجی شد. قطعاً او از حمایت الیگارشی یهودی لندن برخوردار بود زیرا سرانجام در ژانویه ۱۸۵۰ به دستور پالمرستون نیروی دریایی انگلیس بنادر یونان را محاصره کرد، ۲۰۰ کشتی یونانی را توقیف نمود و دولت یونان را مجبور به پرداخت غرامت فوق کرد. (۵۱)
در زمان این حادثه، لرد جان راسل نخست وزیر و پالمرستون وزیر خارجه بود. این اقدام، که ماجرای سفر ژنرال هاینوی اتریشی به لندن و ضرب و شتم او را در پی داشت، اعتراض گروهی از نمایندگان مجلس لردها را برانگیخت. ۲۷ نماینده مجلس لردها دولت راسل را استیضاح کردند معهذا دولت توانست با ۴۶ رأی پیروز شود. در جریان این استیضاح، پالمرستون نطق پنج ساعته و عوامفریبانهای ایراد کرد و طی آن مدعی شد که اتباع دولت بریتانیا باید از همان احترام و حمایتی بهرهمند شوند که در گذشته اتباع امپراتوری روم از آن برخودار بودند. این تحریک غرور ملی انگلیسیها مؤثر افتاد و، به تعبیر لارنس ریت، (۵۲) پالمرستون را به “قهرمان ملی” بدل کرد. (۵۳) الگرنون سیسیل، نوه مارکیز سالیسبوری دوم، مینویسد:
پادشاه یونان اموال اتباع انگلیسی متعددی را بدون پرداخت غرامت مصادره کرد ولی پالمرستون کار مهمی [به سود آنان] نکرد. جنجالیترین نمایش او دفاع از یک سرمایهدار مشکوک، دن پاسیفیکو، بود که خانهاش را توده عوام آتن غارت کرده بودند. (۵۴)
پینوشتها:
25. Damascus Affair.
26. Order of Friars Minior Capuchin (O. F. M. Cap.)”پدران کاپیوشن” شاخه کوچکی از فرقه فرانسیسکن است که از حوالی نیمه سده هفدهم به طور عمده به فعالیتهای میسیونری اشتغال داشتند.
توضیحات ویکیپدیا در اینباره:
کاپوسن یا کاپوچین نام فرقهای از راهبان کاتولیک است که معمولاً چهرهٔ رنگپریدهای دارند و کلاه سیاهی بر سر میگذارند / در ایران به راهبان این فرقه کبوشی گفته میشد که کلمه کشیش از آن مشتق شده است / ایتالیاییها آن نوع قهوه را که کف شیر و قهوهٔ پاشیده شده روی آن شبیه این راهبان است کاپوچینو گویند.
27. Ratti- Menton.
28. Solomon Negrin.
29. David Harari.
30. Meir Farhi.
31. Isaac Levi Picciotto.
32. A. Laurin.
33. Louis Loewe [Eliezer Ha- Levi] (1809-1888(.
لوییز لویی از شرق شناسان انگلیس در سده نوزدهم است. نام اصلی او الیزار هالوی است. در آلمان به دنیا آمد و پس از اتمام تحصیلات در دانشگاههای وین و برلین به تدریس زبانهای شرقی پرداخت. در سال ۱۸۳۳ به لندن مهاجرت کرد. کمی بعد به مصر سفر کرد. دائرة المعارف یهود این سفر را به پیشنهاد دوک ساسکس (پسر جرج سوم) و “تعدادی از شرق شناسان برجسته فرانسه و انگلستان” معرفی میکند با هدف مصر شناسی. او در جریان این سفر موفق شد برخی کتیبههای مصری را بخواند. سپس به فلسطین و دمشق سفر کرد و در دمشق مجموعه نفیسی از سکههای کمیاب به دست آورد. آنگاه به قسطنطنیه رفت و به مطالعه درباره فرقه قرائی پرداخت و سپس به انگلستان بازگشت. در سال ۱۸۳۹ دوک ساسکس او را در سمت رئیس بخش شرقی کتابخانه خود منصوب کرد. لویی به مدت ۱۵ سال این مسئولیت را به دست داشت. در سال ۱۸۴۰ به همراه مونت فیوره راهی شرق شد و از آن پس منشی و دستیار و مترجم او بود. در سالهای ۱۸۵۶-۱۸۵۸ ریاست کالج یهود را در لندن به دست داشت. خاطرات سر موسس و لیدی مونت فیوره (۱۸۹۰، دو جلد) به وسیله او تنظیم و منتشر شد. (Judaica, vol. 11, pp. 448-449).
34. Isaac Adolphe Cremieux (1796-1880(.
شهرت کرمیو با ماجرای دمشق آغاز شد. وی در سال ۱۸۴۲ نماینده پارلمان فرانسه شد و به صفوف اقلیت مخالف دولت گیزو پیوست. در ماجرای انقلاب ۱۸۴۸ نقش مهمی ایفا کرد و در دولت موقت انقلابی (تا ژوئن ۱۸۴۹) وزیر عدلیه بود. ابتدا از موافقان بناپارت بود ولی مدتی بعد به صفوف مخالفان او پیوست و لذا در ۲ دسامبر ۱۸۵۱ دستگیر شد و مدتی زندانی بود. در سال ۱۸۶۴ ریاست آلیانس اسرائیلی، سازمان جهانی یهودیان، را به دست گرفت. در سال ۱۸۶۹ به عنوان نماینده پاریس به عضویت پارلمان درآمد و یکی از رهبران اقلیت شد. پس از سقوط لویی بناپارت بار دیگر مدتی وزیر عدلیه بود. در سال ۱۸۷۵ از سوی مجلس ملی فرانسه به عنوان سناتور مادام العمر برگزیده شد. (ibid, vol. 5, pp. 1074-1076).
35. Solomon Munk (1803-1865(.
سولومون مانک در ۱۸۲۸ از آلمان به فرانسه مهاجرت کرد. ابتدا معلم سرخانه فرزندان بارون جیمز روچیلد بود. سپس به موسسه کتابشناسی ملی Bibliotheque Nationale پیوست و سرپرست بخش نسخ خطی سامی شد. در جریان سفر هیئت مونت فیوره به مصر، به عنوان منشی و مترجم کرمیو حضور داشت. دائرة المعارف یهود مینویسد مانک از این سفر بهره برد و نسخ خطی ارزشمندی با خود به فرانسه برد. در سال ۱۸۶۴ به جای ارنست رنان استاد زبان عبری و ادبیات سوری در کالج فرانسه (کالج دو فرانس) شد. مانک به عنوان شرق شناس در فرانسه شهرت فراوان یافت. تخصص او ادبیات عربی دوران اسلامی اسپانیا بود و در این چهارچوب نقش مهمی در معرفی ادبا و نویسندگان یهودی اندلس، از جمله سلیمان بن غابیرول و ابن میمون، ایفا کرد. (ibid, vol. 12, pp. 525-526).
36. Judaica, vol. 5, pp. 1249-1252.
37. عکا (Acre) بندری است تاریخی در حلاشیه خلیج عکا در شمال فلسطین (۱۶ کیلومتری بندر حیفا). در “عهد عتیق” نام آن به صورت “عکو” ثبت شده است. بندری متعلق به کنعانیان (فنیقیها) بود. در زمان یونانیان و رومیان “بتولمایس” نامیده میشد. در اوایل سده نوزدهم قلعه عکا از قلاع مشهور خاور نزدیک به شمار میرفت.
38. Sokolow, ibid, p ح. ۱۰۴-۱۰۵.
39. W. Young.
40. ibid, p. 157.
41. ibid, p. 116.
42. ibid, p. 117.
43. Courier Francais.
44. Sokolow, ibid, p. 128.
45. ibid, p. 157.
46. Charles Henry Churchill (1814-1877).
47. ibid, pp. 156-157.
48. David Pacifico (1784-1854(.
49. Coletti.
50. این مبلغ را تاریخ کمبریج سیاست خارجی بریتانیا ۸۱ هزار پوند و دائرة المعارف یهود حدود ۲۷ هزار پوند ذکر کرده است.
51. Judacia, vol. 13, p. 6; Ward and Gooch, ibid, vol. II, pp. 330-331, 596-597.
52. Lawrence Ritt.
53. Americana 1985, vol. 21, p. 326.
54. Algernon Cecil, Queen Victoria and her Prime Minidsters, London: Eyre & Spottiswoode, 1953, p. 131.
منبع: عبدالله شهبازی ؛ زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، ج۳، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی.
مسئله فلسطین ، مسئله فلسطین ، مسئله فلسطین ، مسئله فلسطین
تنها با یک کلیک به کانال تلگرام اندیشکده مطالعات یهود بپیوندیم:
با تشکر از مطالب عالی و سودمند، لطفا اگر مقدور است درباره ی سر به نیست شدن مرموز کودکان یمنی در اسراییل و در بدو تاسیس سرزمین های اشغالی هم مقاله ای منتشر کنید.
سلام. اینجا در این باره نوشتهایم:
https://jscenter.ir/jewish-methods/jews-and-colonialism/6147
ممنون