تاریخ فرهنگی «قبیله لعنت»؛ قسمت هشتم بعل
شاید این سؤال متبادر به ذهن شده باشد که:
چرا سامری در میان انواع صورتها و تمثالها، صورت گوساله را برای ساختن بت برگزید؟ و چگونه بود که این گوساله زرّین با اقبال بنیاسرائیل مواجه شد؟
انبیای بنیاسرائیل و از جمله ارمیای نبی (ع)، از پرستش گوساله سامری بهعنوان یکی از نابخشودنیترین خطاها یاد کرده است و آن را موجب فرود عذاب الهی بر بنیاسرائیل و واقعهی هجوم بختالنصر و اسارت بابلی شناختهاند.
گوساله سامری، در واقع، صورتی از بَعل (۱) بود که برخی اقوام ساکن «بینالنّهرین» آن را تقدیس میکردند و به پرستش آن مشغول میشدند. بَعل، عنوانی عام برای خدایان اقوام سامی و بهویژه ساکنان بینالنهرین بود که در هیئت گاو مقدّس طلایی نشان داده میشد.
«دائرةالمعارف بزرگ اسلامی»، در اینباره مینویسد:
این واژه [بَعل] که در تمامی شاخههای زبانهای سامی و گویشهای آن، دیده میشود، بهمعنای سرور و مالک است. در نظر اقوام سامی باستان، هر پدیدۀ طبیعی که در زندگی آنان مهم و مؤثر بود، تشخّص میپذیرفت و روح ساکن در آن، بعل یا مالک آن شمرده میشد و طبعاً حرمت و قداست مییافت. از اینرو، به شمار پدیدههای زمینی و آسمانی، بعلهای متعددی وجود داشت. این بعلها (بعلیم) جز در دینهای بابلیان و آشوریان که در آنها، ظاهراً بعل مالک و سرور اشخاص تصوّر میشد، غالباً صاحبان اشیاء و اماکن بهشمار میآمدند.
اسطورۀ بعل در حقیقت، نمودار ارتباط او با کشاورزی است. غیبت بعل، مقارن با کم شدن بارندگی و تهدید زمین به خشکسالی از سوی موت است و حضور دوبارۀ او، نمودار شروع بارشهای زمستانی و بهاری است که زمین را بار دیگر بارور میسازد و صدای بعل که از شکاف ابرها به گوش میرسد، غرّش رعد است.
وجود نامهایی، چون آذربعل، اسد رو بعل، آلیانبعل، آنیتبعل و نیز بعلهای خاص، نظیر ملکارت (خدای شهر) که بعل مخصوص شهر «صور» بود، از رواج بعلپرستی در شهرهای مختلف «فنیقیه» و توابع آن حکایت دارد. همچنین وجود اسامی متعدد، مرکب از واژۀ بعل در «کنعان»، همچون بعل صفوان (نام بعل شمال)، بعل روش (بعل کوه)، بعل سمیم (بعل آسمان) و نیز نامهای خدایان کنعانی، مانند بعل بریث (ربّ عهد)… و مانند آن، حاکی از رواج بعلپرستی در «کنعان» است.
بنابر باورهای ساکنان کنعان، هر قطعه زمین، تیول بعلی خاص و حاصلخیزی آن، مدیون حضور آن بعل بود. به تقلید از کنعانیان، عبرانیان که پس از آنها در سرزمین کنعان استقرار یافتند و به کشاورزی مشغول شدند، نیز برای موفقیت در کاشت و برداشت و افزایش محصول از خدایان و الهههای بومی آن سرزمینها یاری میجستند و با حفظ ایمان به یهوه، خدای بنیاسرائیل، همچون کنعانیان در جشنهای بهاره و پائیز شرکت میکردند و میوههای نوبر و گوسفندان نوزاد خود را در مزارع برای بعل و زوجۀ او قربانی میکردند و میسوزانیدند.
کاهنان بعل نیز در این میان، مردم را میفریفتند و با نسبتدادن بارش باران و حاصلخیزی زمین به بعل، عبرانیان را از پرستش یهوه باز میداشتند.
این احوال و نیز اجرای آئینهای پرستش بعل -که گاه با اعمال خلاف اخلاق نیز توأم بود- موجب ظهور انبیای بنیاسرائیل و اصرار مداوم آنان بر اصلاحات دینی گشت. از میان این کوششها، مواعظ پرشور ایلیای نبی و سرانجام مبارزات او بر ضدّ انبیای دروغین بعل و سپس کشتار ۴۵۰ تن از آنان قابل توجه است. (۲)
اگرچه با مواعظ، سخنان پرشور و مبارزات انبیای بنیاسرائیل، مردم موقتاً به پرستش یهوه روی آوردند، اما کیش بعلپرستی، چنان جاذبهای داشت که از پس هر بار اصلاح دینی، مجدداً سر برمیآورد تا آنکه سرانجام در شمال فلسطین، با از میان رفتن پادشاهی شمالی و در یهودیّه (جنوب) با سقوط پادشاهی جنوب، بهتدریج رو به زوال نهاد. (۳)
علاوه بر «عبرانیان»، بعلپرستی در میان کلدانیان، بابلیها و آشوریها و اقوام دیگر نیز رواج داشت. چنانکه نزد آنان، واژۀ «بعل» بهصورت «بِعل» یا «بِل» در یونان «فیلوس» و در روم به شکل «بیلوس» تلفّظ میشد و شهرت داشت.
استاد عبدالله شهبازی، در کتاب «زرسالاران یهودی و پارسی» در توضیح «بعل» مینویسد:
بعل یک مفهوم کهن سامی، بهمعنای خداوند است که بت گوساله طلایی (۴) یکی از نمادهای آن بود. (۵) ثروت فنیقیها و پیوند گستردۀ تجاری آنان با سراسر منطقۀ «مدیترانه» و شبهجزیره «عربستان» و«سوریه» و «بینالنهرین» و «ایران» در شرق، طبعاً عاملی مهم در اشاعۀ آئین بعلپرستی بود.
او همچنین مینویسد:
توصیفی که از «معبد سلیمان» روایت شده است، آن را پرستشگاهی باشکوه مینمایاند؛ سرشار از آذینهای طلایی که در محراب آن، دو کروبی (۶) عظیم از طلا نصب شده است. (۷)
این کروبی چیزی نیست، جز گوساله طلایی بالدار، شبیه حیوانات بالداری که در تخت جمشید مییابیم. با نامهایی چون ملکم و ملکارت خوانده شده و نمونههای آن در کاوشهای باستانشناسی بهدست آمده است. این همان آیین «پرستش گوساله طلایی» میباشد که در روایات اسلامی، آن را گوساله سامری مینامند. (۸)
گرچه در آثار تمدّنهای مختلف، میتوان گاو را مشاهده کرد؛ ولی آثاری که در «تخت جمشید» و دیگر باقیماندههای «هخامنشیان» یافت شده، از تبار همان گاوهاییاست که در بینالنهرین بوده و بعدها به تختجمشید منتقل شده است و این گاو مقدّس چیزی، جز همان «گوساله سامری» نیست.
براساس عهد عتیق عبرانیان بر فراز بلندیها، معابدی را برای بعلها بنا میکردهاند (۹) و درون هریک از معابد، مذبحی برای سوزاندن قربانیها برمیساختهاند. (۱۰) بقایای یکی از این معابد که در حفّاریهای «فلسطین» بهدست آمده است، محوطهای را نشان میدهد که در وسط آن، دو مذبح برای سوزاندن هدایا، چند پاره سلاح، کوزهای گلی، تصاویری برنزی و تصویر نشستۀ بعل به چشم میخورد.
آیینها
به گزارش عهد عتیق، پرستندگان در معابد بعل، در برابر تمثال او زانو زده، آن را میبوسیدند. (۱۱) همچنین برای بعل، ظروفی احتمالاً از طلا و نقره ساخته، در معابد مینهادهاند. (۱۲) ظاهراً علاوه بر سوزاندان بخور، میوههای نوبر و گوسفندان نوزاد در مذابح، فرزندان خود را نیز بهعنوان قربانی برای بعل میسوزانیدهاند. (۱۳)
افروختن آتش در مکانهای مرتفع و بهویژه در شب نیز از دیگر آئینهای پرستش بعل بوده است. بعلپرستان همچنین برای جلب خشنودی بعل، بدن خود را با تیغ یا نیزه زخمی میکردند؛ چنانکه خون از زخمها جاری میشد (۱۴)… (۱۵)
چنان که ملاحظه میشود، سنّت پرستش «بعل»، از فردای فریب و مکر سامری، در میان بنیاسرائیل جاری شد تا امروز که موضوع ذبح و سوزاندن کالبد گوساله در معبد مجعول (هیکل)، نزد «مسیحیان صهیونیست» و «یهودیان صهیونیست»، بهعنوان بزرگترین آرمان و مقدمه در زمینهسازی دولت جهانی بنیاسرائیلی قابل شناسایی است.
جز این، در اساطیر و خدایان مصریان قدیم، «آپیس»، گاو مقدّس بود که مورد پرستش واقع میشد.
«گاو آپیس» بنابر معتقدات مصریان باستان، گاوی بوده که بدون پدر به دنیا آمده، نور ماه مادرش را باردار کرده و گاو آپیس به دنیا آمده است.
این گاو به عقیدۀ مصریان، مظهر دو خدای «پتا» و «ایزیریس» بود. به باور مصریان، او از مادّه گاوی به دنیا آمده بود که از صاعقه باردار شده و پس از زاییدن، آن گوساله نباید باردار میشد. رنگ این مادّه گاو سیاه بوده و در پیشانیاش یک لکّۀ سه گوش سفید و بر پشتش شکل یک عقاب وجود داشت. چنین گاوی را با سرور و شادمانی به پرستشگاه «ممفیس» برده و میپرستیدند. چنانچه، عمر او از ۲۵ سال میگذشت، او را در آب مقدّس غرق نموده و جسدش را با تجلیل مومیایی کرده، در گورستان مقدّس «سراپیوم» دفن میکردند.
گاو آپیس Apis
به جز این، عموم ساکنان جهان باستان و بهویژه ساکنان بینالنهرین، با «گاو مقدّس طلایی» آشنایی داشتند. به استناد منابع توراتی:
پس از یوشع بن نون (ع) وصیّ حضرت موسی (ع)، بنیاسرائیل چنان دچار هرج و مرج شد که: طیّ آن هرکس هرآنچه در نظرش پسند میآمد، میکرد. (۱۶)
قبایل که دچار تفرقه بودند، نمیتوانستند با یکدیگر متحد شوند. بنابراین آنان مجبور بودند به راههای مسالمتآمیز توسّل جویند و این خود به تقلید شرکآمیز از دین همسایگانشان، با آیینهای باروری شهوانی آن و اعمال و سنّتهای فوقالعاده منحط دیگر، انجامید. برخی پرستش یهوه را رها ساختند و به عبادت بعلها و آستارتههای بومی پرداختند (۱۷)
و بیشک، راز فریفتهشدن جماعتی از «بنیاسرائیل»، پیش از آنکه معطوف به عمل «گوسالهسازی سامری» باشد، معطوف به نیّت، قلب و درجۀ ایمان آنان دربارۀ حضرت موسی (ع) و پیام آسمانی ایشان است. چنانکه در پیمان و سوگند ابلیس ملعون آمده بود:
«قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ (۱۸) شیطان گفت: خداوندا! به عزّتت قسم! که همۀ آنان [بندگانت] را اغوا میکنم؛ مگر بندگان خالص تو را از میان آنان»
هیچیک از مخلصان در دین الهی و شریعت انبیای عظام الهی، بهدلیل داشتن قلبهای محکم و راستین، مبتلای رهزنی ابلیس و جنودش نمیشوند. خداوند میفرماید:
«وَلَقَدْ جَاءَکُمْ مُوسَىٰ بِالْبَینَاتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَینَاکُمْ بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُوا قَالُوا سَمِعْنَا وَعَصَینَا وَأُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَمَا یأْمُرُکُمْ بِهِ إِیمَانُکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (۱۹) و محققاً موسی (ع) حجّتهای روشنی را برای شما آورد؛ ولی شما در غیاب او، گوساله را [معبود] گرفتید و شما ستمکار بودید و آنگاه که از شما پیمان گرفتیم و «کوه طور» را بر فرازتان بداشتیم [و گفتیم:] آنچه را به شما دادهایم، محکم بگیرید و گوش فرا دهید؛ گفتند: شنیدیم و [به دل گفتند:] نافرمانی کردیم! آری در اثر کفرشان، دل به گوساله باختند. بگو: اگر دعوی ایمان دارید، چه بد است آنچه ایمانتان شما را به آن امر میکند!»
خداوند به صراحت راز تمایل «بنیاسرائیل» به سامری را «کفر نهفته در دل» آنان اعلام میدارد و این همان آزمون آنها بود تا معلوم شود آنچه بر زبان میرانند تا چه میزان با آنچه در قلبشان میگذرد، مطابقت دارد.
خروج «بنیاسرائیل» از گسترۀ بندگان مخلص، ضرورتاً و تکویناً آنان را در معرض اغوا و رهزنی ابلیس و جنودش قرار میداد و لذا، «فتنۀ سامری»، آزمونی برای سنجش اخلاص و میزان «کفر نهفته در دل» آنها بود.
بر پایۀ برخی روایات، همۀ بنیاسرائیل به جز دو گروه از آنان، بر گوساله سجده کردند و گوسالهپرست شدند؛ آنها به دستورات هارون (ع) بر خداپرستی توجّهی نداشتند. کلّ بنیاسرائیل دوازده گروه و از هر گروهی، حدوداً پنجاه هزار نفر بودند. خداوند آن دو قوم را (که گوسالهپرست نشدند) شامل رحمت خود گردانید و آنان جدا از دیگران، به کنار کوه «قاف» و در نعمت و خشنودی زندگی میکردند.
ادامه دارد…
قسمت قبلی این مقاله ؛ قسمت بعدی این مقاله
پینوشتها:
(۱) Baal
(۲) کتاب اول پادشاهان، ۱۸ : ۱۴-۴۴
(۳) دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۲، صص ۲۸۳-۲۸۴؛ ذیل واژۀ بعل
(۴) Golden Calf
(۵) Judaica, vol. 7, p. 711
(۶) Cherubim
(۷) کتاب اول پادشاهان، ۲۲ : ۶-۲۸ و تواریخ الأیام، ۱۳ : ۳-۱۰
(۸) زرسالاران یهودی و پارسی، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۷۷، ج ۱، صص ۳۱۷-۳۱۷
(۹) سِفر اعداد، ۳۲ : ۴۱؛ کتاب ارمیا، ۱۹ : ۵
(۱۰) کتاب تواریخ ایّام، ۲۳ : ۱۷؛ کتاب دوم پادشاهان، ۱۱ : ۱۸؛ کتاب ارمیا، ۱۱ : ۱۳
(۱۱) کتاب اول پادشاهان، ۱۹ : ۱۸
(۱۲) کتاب دوم پادشاهان، ۲۳ : ۴؛ کتاب داوران، ۹ : ۴؛ کتاب هوشع، ۲ : ۸
(۱۳) کتاب ارمیا، ۱۹ : ۵ و ۳۲ : ۳۵
(۱۴) کتاب اول پادشاهان، ۲۸ : ۱۸
(۱۵) دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، همان
(۱۶) سِفر داوران، باب ۱۷، آیۀ ۶
(۱۷) ایزیدور اپستاین، یهودیت: بررسی تاریخی، ترجمۀ بهزاد سالکی، ص۳۳
(۱۸) سورۀ ص، آیات ۸۲-۸۳
(۱۹) سورۀ بقره، آیات ۹۲-۹۳
منبع: کتاب «تاریخ فرهنگی قبیله لعنت»، جلد۳، بنیاسرائیل و پیامبری، نوشته: اسماعیل شفیعی سروستانی، صفحات ۹۹-۱۰۷
بعل ، بعل
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
آن دو قومی که به دلیل نپرسیدن گوساله مورد رحمت قرار گرفتند کی بودند و مصداق آنها در جامعه فعلی کسیتند؟