اختلاف و انحراف بنی‌اسرائیل

آغاز اختلاف و انحراف بنی‌اسرائیل

بنی‌اسرائیل چه بود؟ قوم برگزیده ای که بنا بود به رهبری یکی از بزرگترین پیامبران تاریخ با سازماندهی‌ای بی‌نظیر بر سرزمین فلسطین به عنوان چهار راه جهان دست یابد و از آن‌جا دین خداوند را که همان اسلام است جهانی نماید، یا قومی که به عنوان عبرت در تاریخ برای یاران آخرالزمانی پیامبر آخرالزمان بخش عمده‌ای از راه را پیموده و در انتها به دلیل عدم درک حساسیت موضوع و دلبستگی به دنیا پس از سازماندهی و کسب آمادگی برای انجام مأموریت حزب الله تبدیل به حزب شیطان شد؟ واقعیت این است که هر دو وجه صحیح می‌نماید. این قوم در ابتدا و به‌ویژه در دوران غیبت شایستگی‌های قابل توجهی از خود نشان داد ولی در ادامه دچار اختلاف و نفاق و انحراف شد و همان‌گونه که خداوند بارها به ایشان تذکر داده بود، بر سر ایمان و مأموریت خود نایستاد و سرانجام تبدیل به یکی از حلقه‌های مهم تکمیل تاریخ آخرالزمان شد که در قرآن کریم بیشترین ذکر از آنان به میان آمده و به مسلمانان مطالعه تاریخ آنان بارها تذکر داده شده و در عین حال در قالب روایات (۴۲) پیش‌بینی شده که تمامی اتفاقات و ابتلائات این قوم در میان امت اسلام نیز تکرار خواهد شد تا آن زمان که امت آخرالزمان از این جریانات و موارد مشابه آن عبرت گرفته و از آزمایش الهی سربلند بیرون آیند.
به هر حال اگرچه پیش از خروج بنی‌اسرائیل در زمان زندگی در مصر هم خرده‌گیری‌های قوم بر موسی علیه‌السّلام آغاز شده بود، اما آن سوی آب و در اردوی آمادگی، به دلیل حاکمیت شرایط خاص، انحرافات و خروج از حوزه ولایت – که رمز اصلی آخرالزمان است – رفته رفته بیشتر شد. این انحراف طیفی از خرده‌گیری در مورد آب و غذا (۴۳) را تا درخواست از پیامبر خدا برای قراردادن بتی (۴۴) جهت پرستش قوم در بر می‌گیرد، از پرسش‌های بی‌مورد و سر بر تافتن از امر ولی در داستان ذبح بقره (۴۵) تا درخواست همراهی با موسی علیه‌السّلام در جریان تلقّی وحی در کوه طور برای آزمایش موسی علیه‌السّلام و کسب یقین به صداقت او (۴۶) و سرانجام درخواست دیدن خداوند به چشم سر (۴۷) که نخستین رگه‌های حس‌گرایی و تجربه‌گرایی در میان این قوم است. این رویکرد بعدها تبدیل به معضلی جدی در راه توسعه دانش از طریق محدود نمودن راه‌های شناخت به حس و تجربه شد که متأسفانه هنوز هم گلوی جهان معاصر را به شدت می‌فشرد. اما شاید بتوان بزرگترین انحراف این قوم را که در قرآن کریم ذکر شده در داستان گوساله سامری یافت. (۴۸)
در این جریان دو موضوع قابل توجه می‌نماید. نخست نقش حضرت هارون علیه‌السّلام است در مدیریت این جریان اختلاف‌برانگیز و گمراه‌کننده که نشان می‌دهد ولایت‌ناپذیری، به ویژه در غیاب شخصیت اصلی، همواره شخصیت‌های ادامه‌دهنده راه را با مشکلات جدی مواجه ساخته است. نقی پورفر (۴۹) با بیان این نکته که فتنه قوم بنی اسرائیل – که ارتداد از توحید و تمرد از مقام ولایت بود – در پی رجعت موسی علیه‌السّلام در کمتر از ده روز حل و فصل شد، با مشابه دانستن این جریان و ماجراهای پس از پیامبر در صدر اسلام، بیان می‌دارد که اختلاف این دو جریان در این بود که در امت اسلام برای پیامبر رجعتی نبود و فتنه این امت می‌بایست توسط خود هارون امت حل و فصل شود. در اینجا نیز هارون علیه‌السّلام در پی بازخواست ظاهری موسی علیه‌السّلام، موضوع صبر را پیش کشیده و منطق ورای آن را حفظ وحدت و جلوگیری از اختلاف ذکر می‌کند.
اما دومین نکته شایان توجه در داستان سامری استمرار روش و شخصیت این اسرائیلی گمراه است در تاریخ این قوم تا دوران معاصر. به طور کلی در قرآن کریم داستان دو نفر از امت موسی علیه‌السّلام که دچار انحراف جدی در دین شدند آمده است: سامری (۵۰) و قارون (۵۱). سامری با ساخت گوساله زرین و سحری که در آن به کار برد تا گوساله دارای صدا باشد، چشم و گوش قوم خود را فریفت و آنان را به بت‌پرستی کشاند. شاید بتوان استفاده‌ای را که در جهان معاصر از سوی این جریان کفر و نفاق از رسانه‌های توده و به ویژه سینمای هالیوود و شبکه‌های ماهواره‌ای می‌شود در ادامه همین نقش دانست. داستان دنیازدگی و سرمایه‌پرستی قارون نیز در جهان معاصر و از سوی حزب شیطان به شکل جریان سرمایه‌داری کور حاکم بر روابط بنی‌آدم ادامه یافته است تا آن زمان که هر دو جریان بر اثر انحراف از راه خداوند به عکس‌العمل خود تبدیل شده و سبب سقوط تمدن شیطانی غرب شوند، که البته نشانه‌های آن دیرزمانی است که آغاز و هویدا شده است.

فرمان جهاد و آغاز شکست

پس از درنگی قابل تأمل در صحرای سینا – که ظاهراً در پی خرده‌گیری بر موسی علیه‌السّلام در خصوص تنوع غذا – با بازگشتی به مصر نیز همراه بوده است (۵۲)، زمان جهاد و ورود به سرزمین موعود فرا می‌رسد. با انجام یک عملیات شناسایی که دستورالعمل آن با ذکر تمامی جزئیات از سوی موسای کلیم علیه‌السّلام در اختیار مأموران قرار می‌گیرد، ویژگی مهم ترس این قوم از جنگ و جهاد – که در قرآن (۵۳) کریم نیز برای تنبّه ما بدان اشاره شده است – مسأله آفرین می‌شود. بلندتر بودن نسبی قد ساکنان فلسطین نسبت به مردان اسرائیلی ترس از جهاد را در دل آنان می‌اندازد و گزارش‌های دروغ و اغراق‌آمیز آنان در خصوص جثه غول‌پیکر دشمنان، این ترس را بر سراسر اردوگاه حاکم کرده و آنان را به شانه خالی کردن از زیر بار جهاد و فرار از جنگ می‌کشاند. (۵۴)
در اینجا دو نکته قابل توجه و تأمل بیشتر می‌نماید: نخست این‌که در دوران معاصر تلاش‌هایی رسانه‌ای برای کشف غیر واقعی استخوان‌هایی غول‌پیکر به شکل اسکلت یک انسان از سوی ادامه‌دهندگان این جریان شیطانی صورت می‌گیرد که لازم است در راستای توان و اهتمام زائدالوصف این قوم در سندسازی و تحریف تاریخ تفسیر شود؛ و دوم این تردید که حتی اصل بلندقدتر بودن دشمنان آن روز این قوم نیز می‌تواند محل تردید باشد، چه رسد به غول‌پیکر بودن آنان. در قرآن کریم (۵۵) و از زبان برادران یوسف چنین آمده که همگی آنان تنومند بودند و همچنین در روایات آنجا که سخن از جسم تنومند وجود مقدس مولای غایبمان است، این ویژگی به تنومندی مردان بنی‌اسرائیل تشبیه شده است. (۵۶) بعید به نظر می‌رسد که عمالقه ساکن فلسطین آن روز از چنان جثه بزرگی برخوردار بوده باشند که در برابر جثه سربازان بنی‌اسرائیل قابل لحاظ جدی و تعیین‌کننده در صحنه نبرد تن به تن بوده باشد. بی‌شک دلبستگی (۵۷) این قوم به دنیا و ترس آنان از مرگ (۵۸) و فرار آنان از جهاد در راه خدا (۵۹) – آن‌گونه که خداوند در قرآن کریم بیان می‌کند – سبب اصلی این عصیان و گمراهی قومی است که برای ما مسلمانان امروز، هم درس عبرتی است تا نسبت به پیامدهای خوارشمردن جهاد در راه خدا و ایستادگی و مقاومت واقف شویم، و هم پیامی است مهم و راهبردی که بدانیم دشمنان امروز ما در عین جنگ‌افروز بودن مرد جنگ و جهاد نیستند و هنگامی که به اذن خداوند زمان آن فرا رسد همچون کف روی آب زائل‌شدنی‌اند.
به هر حال قرآن کریم این جریان را چنین نقل می‌کند:
وَ إِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَت اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیَاءَ وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً وَ آتَاکُمْ مَا لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعَالَمِینَ‌ (۲۰) یَا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ وَ لاَ تَرْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِینَ‌ (۲۱) قَالُوا یَا مُوسَى إِنَّ فِیهَا قَوْماً جَبَّارِینَ وَ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا حَتَّى یَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنَّا دَاخِلُونَ‌ (۲۲) قَالَ رَجُلاَنِ مِنَ الَّذِینَ یَخَافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمَا ادْخُلُوا عَلَیْهِمُ الْبَابَ فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکُمْ غَالِبُونَ وَ عَلَى اللَّهِ فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ‌ (۲۳) قَالُوا یَا مُوسَى إِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا أَبَداً مَا دَامُوا فِیهَا فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقَاتِلاَ إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ‌ (۲۴) قَالَ رَبِّ إِنِّی لاَ أَمْلِکُ إِلاَّ نَفْسِی وَ أَخِی فَافْرُقْ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ‌ (۶۰)
نفرین پیامبر بر قوم خویش عذابی است الیم و نشانه ناکام ماندن آخرین تلاش‌های وی برای هدایت آنان. با این نفرین می‌توان دریافت که این قوم لجوج از همین مقطع دچار شکست در مأموریت الهی‌شان شدند، مأموریتی که انجام آن می‌توانست آنان را مفتخر به وصف حزب الله و امام و وارث (۶۱) کند. این قوم درست از همین مقطع حساس تاریخی به دلیل ولایت‌ناپذیری و سر برتافتن از امر پیامبر خدا و اطاعت از شیطان در دام او گرفتار آمدند و تبدیل به حزب شیطان شدند، اگرچه نشانه‌های قطعی این انحراف سال‌ها بعد آشکار شد. ولایت‌ناپذیری بدعتی منافقانه بود که در قوم بنی‌اسرائیل و در میان امت موسای کلیم علیه‌السّلام شکل گرفت. تا پیش از آن، جریان تقابل میان حزب الله و حزب شیطان صورتی شفاف و روشن داشت که در آن ایمان‌آورندگان به پیامبر زمان در مقابل کافران قرار داشتند و هر دو گروه کم و بیش بر عقیده و رفتار خویش پای می‌فشردند؛ اگرچه در همان دوران هم رگه‌هایی از رفتار منافقانه در میان پیروان انبیاء پیش از موسی علیه‌السّلام قابل مشاهده است، همانند آنچه در مورد پسر نوح علیه‌السّلام اتفاق افتاد. به هر حال آغاز نفاق و سرپیچی از امر ولی به عنوان یک حرکت گسترده، سازمان‌یافته و اثرگذار را در تاریخ تمدن بشری باید به این قوم لجوج نسبت داد.
به دنبال نفرین موسی علیه‌السّلام ماجرای تیه و سرگردانی چهل ساله قوم در بیابان پیش آمد که اگرچه نتیجه این نفرین بود، اما باز می‌توان آن را نشانه‌ای از لطف و رحمت خداوند نسبت به بندگانش دانست. قوم موسی علیه‌السّلام در این جریان به مدت چهل سال در بیابان گم شدند و نمی‌توانسند راه خروج از این بن‌بست را بیابند. با رویکرد لطف، داستان این‌چنین پیش رفت که قوم خطاکار در طول این مدت به وسیله بیماری و مرگ تصفیه شدند و نسلی جدید جایگزین آنان شد تا شاید این نسل بتواند مأموریت را به انجام رساند. اما گذر زمان و تاریخ نشان داد که شیطان کار خود را کرده بود و این قوم هیچ‌گاه نتوانستند حتی بویی از هدایت را استشمام کنند. تعداد یهودیانی که به پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در زمان ایشان ایمان آوردند به تعداد انگشتان دست هم نرسید.
این سرگردانی قومی به عنوان نتیجه شوم ولایت‌ناپذیری و ناتوانی آنان در استفاده از وجود مقدس موسای کلیم علیه‌السّلام – در حالی‌که ولی خدا در میان آنان بود – درس عبرتی شد برای اقوام بعدی که قدم در این راه پرافتخار و در عین حال پرخطر می‌گذارند. سرآمد این اقوام بنابر تصریح آیات و روایات بی‌شمار نسل سلمان فارسی و ایرانیان آخرالزمان است که تاکنون بیش از ۱۱۷۰ سال سرگردانی را تجربه کرده و می‌رود تا با استفاده از رمز ولایت‌پذیری شاهد روزهای پایانی این سرگردانی و انتظار باشد.
در همین دوران سرگردانی چهل ساله قوم بنی‌اسرائیل در بیابان بود که موسای کلیم علیه‌السّلام، این پیامبر بزرگ و دارای عزم که در میان خیل بی‌شمار پیامبران الهی همچون ستاره‌ای تابناک می‌درخشد، پس از تحمل مشقت‌های بی‌شمار از سوی قوم خویش در راه تلاش برای سازماندهی آنان در جهت استقرار ملک عظیم و ایجاد تمدن بزرگ اسلامی از دنیا رفت. مرگ وی به اندازه‌ای مبهم و مشکوک است که حتی تاکنون نیز علی‌رغم توجه بیش از حد این قوم به تاریخ‌نگاری با ذکر جزئیات – که عمدتاً در راه تحریف تاریخ از آن استفاده می‌شود – نشانه‌ای از چگونگی وفات و محل دفن وی به دست نیامده است. سابقه برادرکشی این قوم پیش از ظهور موسی علیه‌السّلام و پیامبرکشی گسترده آنان پس از وی این فرضیه را تقویت می‌کند که شاید مرگ موسای کلیم علیه‌السّلام را هم نتوان حادثه‌ای عادی در تاریخ بشر تلقی نمود. امکان ترور موسی علیه‌السّلام و شهادت وی به دست منافقان قوم خود موضوعی است که نیاز به پژوهش بیشتری دارد.

ادامه دارد…

قسمت قبلی این مقاله  ؛  قسمت بعدی این مقاله

پی‌نوشت‌ها:
۴۲- سَمِعتُ رَسُولَ اللهِ ص یَقوُلُ لَترکَبَنَّ اُمَّتِی سُنَّة بَنِی إسرَائیِلَ حَذوَ القُذَّةِ بِالقُذَّهِ وَ حَذوَ النَّعلِ بِالنَّعلِ شَبِراً بِشیرٍ وَ ذِرَاعاً بِذِراعٍ وَ بَاعاً بِبَاع(الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج۱، ص ۸۶).
حضرت علی علیه السّلام فرمودند، شنیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرمود: «امتم سنت بنی اسرائیل را پیشه کنند و در آن گام بردارند و پا جای پای آنان گذارند، مانند آنان رفتار نمایند به گونه ای که اگر آنان به سوراخی خزیدند اینان نیز با آنان در آن سوراخ خزند. همانا که تورات و قرآن را یک فرشته در یک ورق و با یک قلم نگاشته است، سنن و امثال امت ها یکسان جریان یابند».
۴۳- سوره بقره، آیه ۶۱: وَ إِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَنْ نَصْبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَ قِثَّائِهَا وَ فُومِهَا وَ عَدَسِهَا وَ بَصَلِهَا قَالَ أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَى بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَکُمْ مَا سَأَلْتُمْ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ وَ بَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُوا یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذلِکَ بِمَا عَصَوْا وَ کَانُوا یَعْتَدُونَ
و چون گفتید: «اى موسى، هرگز بر یک [نوع] خوراک تاب نیاوریم، از خداى خود براى ما بخواه تا از آنچه زمین مى‏رویاند، از [قبیل] سبزى و خیار و سیر و عدس و پیاز، براى ما برویاند.» [ موسى ] گفت: «آیا به جاى چیز بهتر، خواهان چیز پست‏ترید؟ پس به شهر فرود آیید، که آنچه را خواسته‏اید براى شما [در آنجا مهیا]ست» و [داغ] خوارى و نادارى بر [پیشانى] آنان زده شد، و به خشم خدا گرفتار آمدند چرا که آنان به نشانه‏هاى خدا کفر ورزیده بودند، و پیامبران را بناحق مى‏کشتند این، از آن روى بود که سرکشى نموده، و از حد درگذرانیده بودند.
۴۴- سوره اعراف، آیه ۱۳۸: وَ جَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَى قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلَى أَصْنَامٍ لَهُمْ قَالُوا یَا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ‌
و فرزندان اسرائیل را از دریا گذراندیم. تا به قومى رسیدند که بر [پرستش] بتهاى خویش همت مى‏گماشتند. گفتند: «اى موسى، همان گونه که براى آنان خدایانى است، براى ما [نیز] خدایى قرار ده.» گفت: «راستى شما گروهى هستید که نادانى مى‏کنید.»
۴۵- ر.ک: سوره بقره، آیه ۶۷ به بعد.
۴۶- سوره اعراف، آیه ۱۵۵: وَ اخْتَارَ مُوسَى قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلاً لِمِیقَاتِنَا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قَالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِیَّایَ أَ تُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا إِنْ هِیَ إِلاَّ فِتْنَتُکَ تُضِلُّ بِهَا مَنْ تَشَاءُ وَ تَهْدِی مَنْ تَشَاءُ أَنْتَ وَلِیُّنَا فَاغْفِرْ لَنَا وَ ارْحَمْنَا وَ أَنْتَ خَیْرُ الْغَافِرِینَ‌
موسی از قوم خود، هفتاد تن از مردان را برای میعادگاه ما برگزید؛ و هنگامی که زمین‌لرزه آنها را فرا گرفت (و هلاک شدند)، گفت: پروردگارا! اگر می‌خواستی، می توانستی آنها و مرا پیش از این نیز هلاک کنی! آیا ما را به آنچه سفیهانمان انجام داده‌اند، (مجازات و) هلاک می‌کنی؟! این، جز آزمایش تو، چیز دیگر نیست؛ که هر کس را بخواهی (و مستحق بدانی)، به وسیله آن گمراه می‌سازی؛ و هر کس را بخواهی (و شایسته ببینی)، هدایت می‌کنی! تو ولیّ مایی، و ما را بیامرز، بر ما رحم کن، و تو بهترین آمرزندگانی!
۴۷- سوره اعراف، آیه ۱۴۳:وَ لَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِیقَاتِنَا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قَالَ لَنْ تَرَانِی وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً وَ خَرَّ مُوسَى صَعِقاً فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ‌
و هنگامی که موسی به میعادگاه ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: «پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببینم!» گفت: «هرگز مرا نخواهی دید! ولی به کوه بنگر، اگر در جای خود ثابت ماند، مرا خواهی دید!» اما هنگامی که پروردگارش بر کوه جلوه کرد، آن را همسان خاک قرار داد؛ و موسی مدهوش به زمین افتاد. چون به هوش آمد، عرض کرد: «خداوندا! منزهی تو (از اینکه با چشم تو را ببینم)! من به سوی تو بازگشتم! و من نخستین مؤمنانم!»
۴۸- سوره طه: وَ مَا أَعْجَلَکَ عَنْ قَوْمِکَ یَا مُوسَى‌ (۸۳) قَالَ هُمْ أُولاَءِ عَلَى أَثَرِی وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَى‌ (۸۴) قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُ‌ (۸۵) فَرَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً قَالَ یَا قَوْمِ أَ لَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً أَ فَطَالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِی‌ (۸۶) قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنَا وَ لکِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَاراً مِنْ زِینَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَکَذلِکَ أَلْقَى السَّامِرِیُ‌ (۸۷) فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هذَا إِلهُکُمْ وَ إِلهُ مُوسَى فَنَسِیَ‌ (۸۸) أَ فَلاَ یَرَوْنَ أَلاَّ یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلاً وَ لاَ یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرّاً وَ لاَ نَفْعاً (۸۹) وَ لَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِنْ قَبْلُ یَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِی وَ أَطِیعُوا أَمْرِی‌ (۹۰) قَالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عَاکِفِینَ حَتَّى یَرْجِعَ إِلَیْنَا مُوسَى‌ (۹۱) قَالَ یَا هَارُونُ مَا مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا (۹۲) أَلاَّ تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَیْتَ أَمْرِی‌ (۹۳) قَالَ یَا ابْنَ أُمَّ لاَ تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لاَ بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی‌ (۹۴) قَالَ فَمَا خَطْبُکَ یَا سَامِرِیُ‌ (۹۵) قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَ کَذلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی‌ (۹۶) قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیَاةِ أَنْ تَقُولَ لاَ مِسَاسَ وَ إِنَّ لَکَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ وَ انْظُرْ إِلَى إِلهِکَ الَّذِی ظَلْتَ عَلَیْهِ عَاکِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً (۹۷) إِنَّمَا إِلهُکُمُ اللَّهُ الَّذِی لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَسِعَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ عِلْماً (۹۸)
«و اى موسى، چه چیز تو را [ دور ] از قوم خودت، به شتاب واداشته است؟» (۸۳) گفت: «اینان در پى منند، و من -اى پروردگارم- به سویت شتافتم تا خشنود شوى.» (۸۴) فرمود: «در حقیقت، ما قوم تو را پس از [ عزیمت ] تو آزمودیم و سامرى آنها را گمراه ساخت.» (۸۵) پس موسى خشمگین و اندوهناک به سوى قوم خود برگشت [ و ] گفت: «اى قوم من، آیا پروردگارتان به شما وعده نیکو نداد؟ آیا این مدت بر شما طولانى مى‏نمود، یا خواستید خشمى از پروردگارتان بر شما فرود آید که با وعده من مخالفت کردید؟» (۸۶) گفتند: «ما به اختیار خود با تو خلاف وعده نکردیم، ولى از زینت‏آلات قوم، بارهایى سنگین بر دوش داشتیم و آنها را افکندیم و [ خود ] سامرى [ هم زینت‏آلاتش را ] همین گونه بینداخت. (۸۷) پس براى آنان پیکر گوساله‏اى که صدایى داشت بیرون آورد، و [ او و پیروانش ] گفتند: «این خداى شما و خداى موسى است، و [ پیمان خدا را ] فراموش کرد.» (۸۸) مگر نمى‏بینند که [ گوساله ] پاسخ سخن آنان را نمى‏دهد و به حالشان سود و زیانى ندارد؟ (۸۹) و در حقیقت، هارون قبلاً به آنان گفته بود: « اى قوم من، شما به وسیله این [ گوساله ] مورد آزمایش قرار گرفته‏اید، و پروردگار شما [ خداى ] رحمان است، پس مرا پیروى کنید و فرمان مرا پذیرا باشید.» (۹۰) گفتند: «ما هرگز از پرستش آن دست بر نخواهیم داشت تا موسى به سوى ما بازگردد.» (۹۱) [ موسى ] گفت: «اى هارون، وقتى دیدى آنها گمراه شدند چه چیز مانع تو شد، (۹۲) که از من پیروى کنى؟ آیا از فرمانم سر باز زدى؟» (۹۳) گفت: «اى پسر مادرم، نه ریش مرا بگیر و نه [ موى ] سرم را، من ترسیدم بگویى: میان بنى اسرائیل تفرقه انداختى و سخنم را مراعات نکردى.» (۹۴) [ موسى ] گفت: «اى سامرى، منظور تو چه بود؟» (۹۵) گفت: « به چیزى که [ دیگران ] به آن پى نبردند، پى بردم، و به قدرِ مُشتى از ردِّ پاى فرستاده [ خدا، جبرئیل ] برداشتم و آن را در پیکر [ گوساله ] انداختم، و نفس من برایم چنین فریبکارى کرد. » (۹۶) گفت: «پس برو که بهره تو در زندگى این باشد که [ به هر که نزدیک تو آمد ] بگویى: [ به من ] دست مزنید و تو را موعدى خواهد بود که هرگز از آن درباره تو تخلف نخواهد شد، و [ اینک ] به آن خدایى که پیوسته ملازمش بودى بنگر، آن را قطعاً مى‏سوزانیم و خاکسترش مى‏کنیم [ و ] در دریا فرو مى‏پاشیم.» (۹۷) «معبود شما تنها آن خدایى است که جز او معبودى نیست، و دانش او همه چیز را در بر گرفته است.»
۴۹- نقی پورفر، ولی الله، بررسی شخصیت اهل بیت علیهم السلام در قرآن: به روش قرآن به قرآن، ص ۲۰۵.
۵۰-فی قوله فَانَّا قَدْ فَتَّنا قَوْمَکَ قالَ اخْتَبَرْنا هُمْ مِنْ بَعْدِکَ وَ اضَلَهُمُ السَّامِرِیُّ قالَ بِالعِجْلِ الَّذی عَبَدُوهُ وَ کانَ سَبَبُ ذلکَ أنَّ موسَی علیه السّلام لَمَّا وَعدَهُ اللهُ أنْ یُنَزَّلَ عَلَیْهِ التَّوْراةَ وَ الالْوَاحَ اِلَی ثَلَاثینَ یَوْماً اخْبَرَ بَنی اسْرائیلَ بِذلِکَ وَ ذَهَبَ اِلَی الْمیقاتِ وَ خَلَّفَ هارونَ عَلی قَوْمِهِ فَلَمَّا جَاءَتِ الثَّلاثُونَ یَوْماً وَ لَمْ یَرجِعْ مُوسیَ اِلَیْهِم عَصَوْا و اَرادُوا انْ یَقْتُلُوا هَارونَ قَالُوا اِنَّ مُوسَی کَذَبَنَا وَ هَرَبَ مِنَّا فَجاءَهُمْ اِبْلیسُ فِی صُورَةِ رَجُلٍ فَقالَ لَهُمْ اِنَّ مُوسَی قَدْ هَرَبَ مِنْکُمْ وَ لاَ یَرْجِعُ اِلَیْکُمْ اَبَداً فَاجْمَعُوا اِلَیَّ حُلیَّکُمْ حتَّی اتَّخِذَ لَکُمْ اِلهاً تَعْبُدونَهُ وَ کانَ السَّامِرِیُّ عَلَی مُقَدَّمَةٍ مُوسَی یَوْمَ اغْرَقَ اللهُ فِرْعَوْنَ وَ اصْحَابَهُ فَنَظَرَ اِلَی جَبْرَئیلَ وَ کانَ عَلی حَیَوانِ فِی صُورَةٍ رَمَکَهٍ وَ کانَتْ کُلَّمَا وَضَعتْ حَافِرَهَا عَلَی مَوْضِعٍ مِنَ الارْضِ یَتَحَرَّکُ ذلِکَ الْمَوْضِعُ فَنَظَرَ اِلَیْهِ السَّامِریُّ وَ کانَ مِنْ خِیارِ اصْحابِ مُوسیَ فَاخَذَ التُّرابِ مِنْ حافِرِ رَمَکةٍ جَبْرَئیلَ وَ کانَ یَتَحرَّکُ فَصَرَّهُ فِی صُرَّةٍ وَ کان عِنْدَه یَفْتَخِرُ بِهِ عَلَی بَنِی اسْرائیلَ فَلَمَّا جَاءَهُمْ اِبْلیسُ وَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ قالَ لِلسَّامِرِیِّ هَاتِ التُّرابَ الَّذی مَعَکَ فَجَاءَ بِهِ السَّامِرِیُّ فَالْقَاهُ اِبْلیسُ فِی جَوْفِ الْعِجْلِ فَلَمَّا وَقَعَ التُّرابُ فِی جَوْفِهِ تَحَرَّکَ و خارَ وَ نَبَتَ عَلَیْهِ الْوَبَرُ وَ الشَّعْرُ فَسَجَدَ لَهُ بَنُو اسْرائیلَ فَکانَ عَددُ الَّذینَ سَجَدُوا سَبْعینَ الْفاً مِن بَنی اسرائیل فَقالَ لَهُمْ هَارُونُ کَمَا حَکَی اللهُ یا قَوْمِ اِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ اِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونی وَ اطِیعُوا امْری قالُوا لَنْ نَبرَحَ عَلَیْهِ عاکِفینَ حَتَّی یَرْجِعَ اِلَیْنا مُوسی فَهَمُّوا بِهَارُونَ حَتَّی هَرَبَ مِن بَینِهِمْ وَ بَقُوا فِی ذلِکَ حَتَّی تَمَّ میِقَاتُ مُوسیَ ارْبَعینَ لَیْلَةً فَلَمَّا کانِ یَوْمُ عَشرَةٍ مِنْ ذِی الحِجَّهِ انْزَلَ اللهُ عَلَیْهِ الالْواحَ فیهِ التَّوراةُ وَ ما یَحْتاجُونَ اِلَیهِ. (بحارالأنوار ج:۱۳ ص: ۲۱۰)
خداوند قوم موسی را بعد از رفتن او به مناجات و وعده گاه امتحان و آزمایش نمود و سامری آنها را به وسیله گوساله ای فریب داد و علت این امر این بود که موسی علیه السّلام به سبب وعده ای که خداوند درباره نزول تورات و الواح با او نموده بود، قرار شد سی روز به کوه طور برود و این مطلب را به بنی اسرائیل خبر داد و به میقات پروردگار خود رفت و هارون را جانشین خود در میان قوم قرار داد، اما وقتی سی روز گذشت و موسی بازنگشت، نافرمانی کردند و تصمیم گرفتند هارون را بکشند و گفتند: موسی به ما دروغ گفت و از نزد ما گریخت، آنگاه ابلیس به صورت مردی به نزد آنها آمد و به آنان گفت: موسی از دست شما گریخته و هرگز به نزد شما باز نمی گردد، پس بپا خیزید و زینت های خود را بیاورید تا معبودی بسازیم و آن را عبادت کنیم. و سامری در روزی که موسی قوم خود را از دریا عبور می داد در جلوی موسی حرکت می کرد و نگاهش به جبرئیل افتاد که برحیوانی به صورت اسب نشسته بود و هر وقت آن حیوان پای خود را در موضعی می گذاشت آن موضع حرکت می نمود، سامری که در آن وقت از اصحاب و یاران موسی بود دست برد و کفی از خاک مرکب جبرئیل برداشت و آن خاک تحرک داشت، سپس آن خاک را در کیسه ای مخفی کرد و نزد خود نگاه داشت و همواره به وسیله آن بر بنی اسرائیل فخرفروشی می کرد. وقتی که ابلیس به نزد آنها آمد به وسیله ذوب کردن زیورآلات برای آنها گوساله ای ساخت و به سامری گفت: آن خاکی را که از ردّ پای جبرئیل برداشته ای بیاور، آنگاه ابلیس آن خاک را در دهان گوساله قرار داد، وقتی که چنین کرد اسرائیل برای گوساله به سجده افتادند و تعداد افرادی را که گوساله پرست شدند، هفتاد هزار نفر بود. در این وقت هارون به آنها گفت: شما به وسیله این گوساله فریب خورده اید، در حالی که پروردگار شما خدای رحمان است، پس از من پیروی کنید و اطاعت نمایید، آنها گفتند: ما همواره ملتزم عبادت گوساله خواهیم بود تا اینکه موسی به نزد ما بازگردد. سپس آنها به هارون حمله کردند و هارون مجبور شد از میان آنها بگریزد و اوضاع بر همین منوال بود تا آنکه میقات چهل روزه موسی به پایان رسید، وقتی روز دهم ذی الحجّه فرا رسید، خداوند الواح تورات را بر موسی نازل کرد که در آن تورات و ما یحتاج مردم شامل احکام و قصص و قوانین بود.
۵۱- سوره قصص: إِنَّ قَارُونَ کَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَیْهِمْ وَ آتَیْنَاهُ مِنَ الْکُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لاَ تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ الْفَرِحِینَ‌ (۷۶) وَ ابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لاَ تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا وَ أَحْسِنْ کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ وَ لاَ تَبْغِ الْفَسَادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ‌ (۷۷) قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِی أَ وَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَکْثَرُ جَمْعاً وَ لاَ یُسْأَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ‌ (۷۸) فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ قَالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا یَا لَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ‌ (۷۹) وَ قَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً وَ لاَ یُلَقَّاهَا إِلاَّ الصَّابِرُونَ‌ (۸۰) فَخَسَفْنَا بِهِ وَ بِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا کَانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ مَا کَانَ مِنَ المُنْتَصِرِینَ‌ (۸۱) وَ أَصْبَحَ الَّذِینَ تَمَنَّوْا مَکَانَهُ بِالْأَمْسِ یَقُولُونَ وَیْکَأَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ یَقْدِرُ لَوْ لاَ أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا لَخَسَفَ بِنَا وَیْکَأَنَّهُ لاَ یُفْلِحُ الْکَافِرُونَ‌ (۸۲)
قارون از قوم موسى بود و بر آنان ستم کرد، و از گنجینه‏ها آن قدر به او داده بودیم که کلیدهاى آنها بر گروه نیرومندى سنگین مى‏آمد، آن گاه که قوم وى بدو گفتند: « شادى مکن که خدا شادى‏کنندگان را دوست نمى‏دارد.(۷۶)و با آنچه خدایت داده سراى آخرت را بجوى و سهم خود را از دنیا فراموش مکن، و هم چنان که خدا به تو نیکى کرده نیکى کن و در زمین فساد مجوى که خدا فسادگران را دوست نمى‏دارد. (۷۷) [ قارون ] گفت: «من اینها را در نتیجه دانش خود یافته‏ام.» آیا وى ندانست که خدا نسلهایى را پیش از او نابود کرد که از او نیرومندتر و مال‏اندوزتر بودند؟ و[لى این گونه] مجرمان را [ نیازى ] به پرسیده‏شدن از گناهانشان نیست. (۷۸)پس [ قارون ] با کوکبه خود بر قومش نمایان شد کسانى که خواستار زندگى دنیا بودند گفتند: «اى کاش مثل آنچه به قارون داده شده به ما [ هم ] داده مى‏شد واقعاً او بهره بزرگى [ از ثروت ] دارد.» (۷۹) و کسانى که دانش [ واقعى ] یافته بودند، گفتند: «واى بر شما ! براى کسى که گرویده و کار شایسته کرده پاداش خدا بهتر است، و جز شکیبایان آن را نیابند.» (۸۰) آن گاه [ قارون ] را با خانه‏اش در زمین فرو بردیم، و گروهى نداشت که در برابر [ عذابِ ] خدا او را یارى کنند و [ خود نیز ] نتوانست از خود دفاع کند. (۸۱) و همان کسانى که دیروز آرزو داشتند به جاى او باشند، صبح مى‏گفتند: «واى، مثل اینکه خدا روزى را براى هر کس از بندگانش که بخواهد گشاده یا تنگ مى‏گرداند، و اگر خدا بر ما منّت ننهاده بود، ما را [ هم ] به زمین فرو برده بود واى، گویى که کافران رستگار نمى‏گردند.»
۵۲- سوره بقره، آیه ۶۱:وَ إِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَنْ نَصْبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَ قِثَّائِهَا وَ فُومِهَا وَ عَدَسِهَا وَ بَصَلِهَا قَالَ أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَى بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَکُمْ مَا سَأَلْتُمْ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ وَ بَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُوا یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذلِکَ بِمَا عَصَوْا وَ کَانُوا یَعْتَدُونَ‌.
و (نیز به خاطر بیاورید) زمانی را که گفتید: «ای موسی! هرگز حاضر نیستیم به یک نوع غذا اکتفا کنیم! از خدای خود بخواه که از آنچه زمین می‌رویاند، از سبزیجات و خیار و سیر و عدس و پیازش، برای ما فراهم سازد.» موسی گفت: «آیا غذای پست‌تر را به جای غذای بهتر انتخاب می‌کنید؟! (اکنون که چنین است، بکوشید از این بیابان) در شهری فرود آئید؛ زیرا هر چه خواستید، در آنجا برای شما هست.» و (مهر) ذلت و نیاز، بر پیشانی آنها زده شد؛ و باز گرفتار خشم خدایی شدند؛ چرا که آنان نسبت به آیات الهی، کفر می‌ورزیدند؛ و پیامبران را به ناحق می‌کشتند. اینها به خاطر آن بود که گناهکار و متجاوز بودند.
۵۳- سوره مائده: ویَا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ وَ لاَ تَرْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِینَ‌ (۲۱) قَالُوا یَا مُوسَى إِنَّ فِیهَا قَوْماً جَبَّارِینَ وَ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا حَتَّى یَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنَّا دَاخِلُونَ‌ (۲۲) قَالَ رَجُلاَنِ مِنَ الَّذِینَ یَخَافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمَا ادْخُلُوا عَلَیْهِمُ الْبَابَ فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکُمْ غَالِبُونَ وَ عَلَى اللَّهِ فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ‌ (۲۳) قَالُوا یَا مُوسَى إِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا أَبَداً مَا دَامُوا فِیهَا فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقَاتِلاَ إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ‌ (۲۴)
«اى قوم من، به سرزمین مقدّسى که خداوند براى شما مقرر داشته است درآیید، و به عقب بازنگردید که زیانکار خواهید شد. (۲۱) گفتند: «اى موسى، در آنجا مردمى زورمندند و تا آنان از آنجا بیرون نروند ما هرگز وارد آن نمى‏شویم. پس اگر از آنجا بیرون بروند ما وارد خواهیم شد.» (۲۲) دو مرد از [زمره] کسانى که [از خدا] مى‏ترسیدند و خدا به آنان نعمت داده بود، گفتند: «از آن دروازه بر ایشان [ بتازید و ] وارد شوید که اگر از آن، درآمدید قطعاً پیروز خواهید شد، و اگر مؤمنید، به خدا توکّل کنید.» (۲۳)گفتند: «اى موسى، تا وقتى آنان در آن [شهر]ند ما هرگز پاى در آن ننهیم. تو و پروردگارت برو [ید] و جنگ کنید که ما همین جا مى‏نشینیم.» (۲۴)
۵۴- این قوم در بزرگ نمایی و عملیات روانی ضد نیروهای مقابل بسیار کارآزموده بودند و تجربه را اینجا انجام دادند. آنان آن قدر درباره بلندقامتی بنی عناق بزرگ نمایی کردند که در این اردوگاه عوج بن عنق درست شد. فرماندهانی که باید پیشگام عملیات باشند، نرسیده اند و نیروهای زیردست خود را می خواهند به گونه ای آرایش دهند که فشار روانی بر موسی علیه السّلام بیاید تا عملیات را لغو کند، بنابراین شروع به بزرگ نمایی می کنند. در گزارش آورده اند:
زمینی که از آن، جهت تجسس نمودنش گذر کردیم، زمینی است که ساکنانش را تلف می نماید و تمامی قومی که در آن دیدیم، مردمان بلندقدند. و هم در آنجا بلند قدان، یعنی اولاد عنق که بلند قدند دیدیم، و ما در نظر خود، مثل ملخ نمودار بودیم و همچنین در نظر ایشان نیز می نمودیم.
در گزارشی که نیروهای اطلاعات و عملیات آوردند، شایع شد که آنان مشغول جمع آوری اطلاعات بوده اند که عوج بن عنق آنها را بیند و جمع می کند و در جیبش می ریزد و نزد فرمانده می برد و آنها را در برابر او می گذارد و می گوید: اینها آمده اند کشور ما را بگیرند!
وقتی اینها برای جمع آوری اطلاعات می رفتند، حضرت موسی علیه السّلام به آنها فرموده بود نمونه ای از میوه های آنجا را بیاورند. آنان به باغ انگوری وارد می شوند. خوشه انگوری را به یک چوب می بندند و دوازده نفری ابتدا و انتهای چوب را می گیرند و از زمین بلند می کنند تا بتوانند آن خوشه را بیاورند و نیز گزارش دادند که در نصف پوست انار آنان، چهار نفر جای می گرفت. بنابراین همه احساس می کردند اینها نیرویی شکست ناپذیرند.
آورده اند که موسی علیه السّلام با عوج بن عنق وارد جنگ شد. قامت موسی علیه السّلام ده ذراع (حدود سه متر) و تبر او نیز ده ذراع بود. موسی علیه السّلام ده ذراع بالا پرید و نوک تبر او به قوزک پای عوج بن عنق خورد و او را کشت! (تبار انحراف، ص ۱۵۵ -۱۵۹)
۵۵- سوره یوسف، آیه ۸:إِذْ قَالُوا لَیُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِینَا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ‌
آن دم که گفتند یوسف و برادرش نزد پدرمان از ما که دسته ای نیرومندیم محبوب ترند، که پدر ما، در ضلالتی آشکار است.
۵۶- قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم المهدی رجل من ولدی لونه لون عربی و جسمه جسم إسرائیلی علی خده الأیمن خال کأنه کوکب دری یملأ الارض عدلا کما ملئت جورا یرضی فی خلافته أهل الأرض و أهل السماء و الطیر فی الجو. (کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج۲، ص ۴۶۹) حذیفه روایت می کند که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که مهدی مردی باشد از ولد من که لون اولون عربی باشد و جسم او جسم اسرائیلی، برگونه راست او خالی باشد گوئیا کوکب رخشنده است، پر گرداند زمین را از داد و عدل همچنان که پر بوده باشد از جور، و راضی باشند در خلافت او أهل زمین و أهل آسمان و مرغان در هوا.
۵۷- سوره بقره، آیه ۹۶: وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَیَاةٍ وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ مَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَنْ یُعَمَّرَ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ‌
و آنان را مسلماً آزمندترین مردم به زندگى، و [حتى حریص‏تر] از کسانى که شرک مى‏ورزند خواهى یافت. هر یک از ایشان آرزو دارد که کاش هزار سال عمر کند با آنکه اگر چنین عمرى هم به او داده شود، وى را از عذاب دور نتواند داشت. و خدا بر آنچه مى‏کنند بیناست.
۵۸- سوره جمعه: قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ‌ (۶) وَ لاَ یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ‌ (۷)
بگو: «اى کسانى که یهودى شده‏اید، اگر پندارید که شما دوستان خدایید نه مردم دیگر، پس اگر راست مى‏گویید درخواست مرگ کنید» (۶) و [لى] هرگز آن را به سبب آنچه از پیش به دست خویش کرده‏اند، آرزو نخواهند کرد، و خدا به [حال] ستمگران داناست. (۷)
۵۹- سوره بقره، آیه ۲۴۶: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکاً نُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ أَلاَّ تُقَاتِلُوا قَالُوا وَ مَا لَنَا أَلاَّ نُقَاتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِیَارِنَا وَ أَبْنَائِنَا فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَلِیلاً مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ‌
آیا از [حال] سران بنى اسرائیل پس از موسى خبر نیافتى آن گاه که به پیامبرى از خود گفتند: «پادشاهى براى ما بگمار تا در راه خدا پیکار کنیم»، [آن پیامبر] گفت: «اگر جنگیدن بر شما مقرر گردد، چه بسا پیکار نکنید.» گفتند: «چرا در راه خدا نجنگیم با آنکه ما از دیارمان و از [ نزد ] فرزندانمان بیرون رانده شده‏ایم.» پس هنگامى که جنگ بر آنان مقرر شد، جز شمارى اندک از آنان، [ همگى ] پشت کردند، و خداوند به [ حالِ ] ستمکاران داناست.
۶۰- سوره مائده، آیه ۲۰-۲۵.(به یاد آورید) هنگامی را که موسی به قوم خود گفت: «ای قوم من! نعمت خدا را بر خود متذکّر شوید هنگامی که در میان شما، پیامبرانی قرار داد؛ (و زنجیر بندگی و اسارت فرعونی را شکست) و شما را حاکم و صاحب اختیار خود قرار داد؛ و به شما چیزهایی بخشید که به هیچ یک از جهانیان نداده بود! (۲۰) ای قوم! به سرزمین مقدّسی که خداوند برای شما مقرّر داشته، وارد شوید! و به پشت سر خود باز نگردید (و عقب گرد نکنید) که زیانکار خواهید بود!» (۲۱) گفتند: «ای موسی! در آن (سرزمین)، جمعیّتی (نیرومند و) ستمگرند، و ما هرگز وارد آن نمی شویم تا آنها از آن خارج شوند؛ اگر آنها از آن خارج شوند، ما وارد خواهیم شد!» (۲۲) (ولی) دو نفر از مردانی که از خدا می ترسیدند، و خداوند به آنها، نعمت (عقل و ایمان و شهامت) داده بود، گفتند: «شما وارد دروازه شهر آنان شوید! هنگامی که وارد شدید، پیروز خواهید شد. و بر خدا توکل کنید اگر ایمان دارید!» (۲۳) (بنی اسرائیل) گفتند: «ای موسی! تا آنها در آنجا هستند، ما هرگز وارد نخواهیم شد! تو و پروردگارت بروید و (با آنان) بجنگید، ما همین جا نشسته ایم»! (۲۴) (موسی) گفت: «پروردگارا! من تنها اختیار خودم و برادرم را دارم، میان ما و این جمعیّت گنهکار، جدایی بیفکن!»
۶۱- سوره قصص آیه ۵: وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ‌
و خواستیم بر کسانى که در آن سرزمین فرو دست شده بودند منّت نهیم و آنان را پیشوایان [ مردم ] گردانیم، و ایشان را وارث [زمین] کنیم.

منبع: محمدهادی همایون ؛ تاریخ تمدن و ملک مهدوی، تهران: نشر دانشگاه امام صادق (ع) و پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، چاپ اول ۱۳۹۰.

تنها با یک کلیک به کانال تلگرام اندیشکده مطالعات یهود بپیوندیم:

تلگرام اندیشکده مطالعات یهود

همچنین ببینید

بت‌پرستی بنی‌اسرائیل، معابد و نمادهای بعل

بت‌پرستی بنی‌اسرائیل، معابد و نمادهای بعل

گوساله سامری در واقع، صورتی از بعل بود. بَعل عنوانی عام برای خدایان اقوام سامی و به‌ویژه ساکنان بین‌النهرین بود که در هیئت گاو مقدس طلایی نشان داده می‌شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

20 + چهار =