سقوط حزب شیطان

آغاز تفرقه و سقوط حزب شیطان

با رحلت سلیمان علیه‌السلام به عنوان آخرین پیامبر مقتدر و دارای حکومت در بنی‌اسرائیل، دوران عزت این قوم پایان یافت و انحرافی که در این قوم در زمان موسای کلیم علیه‌السلام ایجاد شده و منجر به نفرین ایشان از سوی این پیامبر بزرگ شده بود، به تحقق کامل رسید، و این‌چنین شد که قومی که بر اثر صبر و استقامت در راه خدا در ظهور منجی خویش تسریع ایجاد نموده و خود را به عنوان قوم برتر می‌شناختند، در این دوره به گروهی تبدیل شدند که ما در این نوشتار به تأسی از قرآن کریم آن را به نام حزب شیطان (۱) می‌شناسیم. از این پس تمامی آموزش‌های انبیاء، به ویژه تعالیم موسای کلیم علیه‌السلام و روش سازماندهی و مدیریت وی در میان این قوم، و همه دستاوردها و افتخارات بنی‌اسرائیل به مصادره این گروه درآمد و در اختیار شیطان قرار گرفت تا حریفی باشند شایسته برای امت آخرالزمان که کار ناتمام همراهان مؤمن آنان را به پایان خواهد رساند.
ماجرا از این قرار است که پس از سلیمان علیه‌السلام فرزندش رَحُبعام (رحبآم) به حکومت می‌رسد. در این زمان یَرُبعام (یربآم) که از دشمنان پدرش بود و پیش‌تر از ترس سلیمان علیه‌السلام گریخته و به مصر رفته بود با شنیدن خبر مرگ سلیمان علیه‌السلام، به شام وارد می‌شود و ده سبط از اسباط دوازده‌گانه بنی‌اسرائیل را با خود و علیه رحبعام همراه می‌کند. در این ماجرا ظاهراً تنها دو سبط بنی‌یهودا و بنی‌بنیامین در کنار رحبعام می‌مانند و کشور کوچک و فقیری به نام یهودا یا یهودیه را در جنوب به مرکزیت اورشلیم بنیان می‌نهند؛ و ده سبط دیگر در شمال، کشور بزرگی را به نام اسرائیل به مرکزیت سامره (نابلس فعلی) تأسیس می‌نمایند. این آغاز بروز اختلاف جدی میان این قوم است که در قرآن کریم (۲) بارها مورد تأکید قرار گرفته و دامنه و دوام آن تا آن روز قیامت اعلام شده است. سلاح اصلی شیطان که از روز هبوط آدم علیه‌السلام با ایجاد اختلاف میان فرزندانش به جنگ بشر آمده بود در میان این قوم نیز کارگر افتاد و آنان را به سقوط کشاند. با این جریان قوم بنی‌اسرائیل در انجام مأموریت جهانی ساختن دین خدا شکست خورد و تبدیل به عبرتی شد برای اقوام آینده که قدم در این راه پرافتخار و در عین حال پرخطر می‌گذارند.
از آن پس این دو کشور بنای اختلاف را گذاشته تا سرانجام پس از حدود دو قرن و در سال ۷۲۰ پیش از میلاد با حمله شلمنسر یا شالماناز پنجم، پادشاه آشور، حکومت اسرائیل سقوط کرد و ده سبط از اسباط دوازده‌گانه بنی‌اسرائیل ظاهراً این چنین به اسارت رفتند. این گروه بعدها در تاریخ به سامریان مشهور شدند و امروزه از آنها اثری باقی نمانده است. در تحلیل این واقعه نکته‌ای وجود دارد که تأمل بیشتری را می‌طلبد:
این نخستین باری بود که قوم بنی‌اسرائیل مورد قتل و اسارت و تبعید قرار می‌گرفت، اما در ادبیات تاریخی یهود این آخرین و تنها نوبت نیست. بعدها مورخان یهودی موارد بسیاری از جمله حمله بخت‌النصر، حمله رومیان، قتل‌عام و تبعید یهود بنی‌قریظه در صدر اسلام، یهودستیزی در اروپا و نهایتاً کوره‌های آدم‌سوزی آلمان در جریان جنگ جهانی دوم را بدان افزوده‌اند. ضمن این‌که امروزه دروغ بودن مورد آخر کاملاً به اثبات رسیده و در مورد آن کتاب‌ها و مقالات متعددی نوشته شده، برای نمونه در کتاب لیال یهودیه (۳) به اثبات کذب بودن سه مورد نخست نیز پرداخته است. در خصوص این وقایع و تحلیل آن در آینده بیشتر سخن خواهیم گفت، اما آنچه جریان حمله شلمناسر را (در صورت وقوع در ابعاد گزارش شده) از بقیه موارد پس از خود جدا می‌کند، این واقعیت است که در این حمله یکی از دو کشور منسوب به قوم بنی‌اسرائیل مورد تاخت و تاز قرار گرفت و کشور دیگر تا مدت‌ها پس از آن به حیات خود در امنیت ادامه داد. مورخان سبب این امر را وسعت کم و ثروت اندک کشور یهودا دانسته‌اند. همچنین ساکنان بنی‌اسرائیلی کشور اسرائیل در پی این حمله و به اسارت برده شدن (آن‌چنان که مورخان یهودی می‌نویسند) به تدریج در زمان اسارت با اقوام دیگر درآمیختند و از بین رفتند. این اتفاق در مورد هیچ‌کدام از حوادث مشابه پس از حمله شلمناسر نیفتاده است. اگر قوم یهود مورد حمله و هجمه‌ای واقع شده، همه قوم در برابر این ابتلاء قرار گرفته‌اند و این‌چنین نبوده که گروهی در اسارت و گروهی در امنیت به سر برند و مهم‌تر از آن قوم به اسارت رفته و تار و مار شده، بر اثر انسجام توانسته‌اند پس از مدتی خود را بیابند و به حیات خویش ادامه دهند.
در واقع با این حمله، بخش بزرگی از قوم بنی‌اسرائیل در تاریخ گم شد و از این مقطع مقدمات جایگزینی قوم یهود به جای آنان و با مصادره همه افتخارات و تاریخ آنان فراهم شد. با این تحلیل و با بررسی حوادث پس از آن می‌توان این فرضیه را مطرح کرد که این جریان یک صحنه‌سازی یا دست‌کم یک استفاده شیطانی از موقعیت ایجاد شده است که در طی آن یک پاکسازی درون قومی گسترده اتفاق افتاده و بخش کوچکی از این قوم بزرگ تجربه برادرکشی قابیل را تکرار کرده و مأموریت اجداد خود را در قتل یوسف و خاموش کردن نور خداوند در خاندان اسرائیل به انجام رسانیده‌اند. در قرآن کریم (۴) موردی از کشتار و تبعید داخلی در بنی‌اسرائیل ذکر شد که می‌تواند بر این جریان تطبیق داده شود.
این در حالی است که آرتور کسلر در کتاب قبیله سیزدهم (۱۳۶۱) قوم فعلی یهود را حتی از بازماندگان این جریان نمی‌داند و ریشه قوم امروزی را به قبیله‌ای ترک تبار به نام «خزر» باز می‌گرداند که در شمال دریای خزر ساکن بوده و در جریانی تاریخی در حدود سال ۷۴۰ میلادی و در اواخر دوران بنی‌امیه به دین یهود درآمده‌اند. این قوم سپس با حمله وایکینگ‌ها (که نام غربی آنان بود و در سرزمین‌های شرقی «روس» خوانده می‌شدند) و در پی آن با حمله مغول از این سرزمین کوچ کرده و در سرزمین‌های اروپای شرقی ساکن شدند. بنابر ادعای وی جمعیت اصلی امروز یهود در دنیا بیش از آن‌که نتیجه حرکت قوم از اروپای غربی به سمت شرق باشد، حاصل این کوچ از شرق به غرب است. به هر حال و با پذیرش هر نوع تحلیلی نسبت به ریشه یهودیان امروز، توجه به این واقعیت مهم است که متأسفانه نام امروزین بزرگترین دریاچه جهان در شمال کشورمان از نام این قوم مهاجم و وحشی گرفته شده است.
از وقایع مهمی که در این دوره دویست ساله و پس از آن در درون قوم بنی‌اسرائیل اتفاق افتاد و قرآن کریم نیز به آن اشاره کرده است (۵)، جریان پرحجم قتل انبیا است. به نظر می‌رسد در لحظات آخر فروپاشی و انحراف این قوم، خداوند از روی لطف و برای اتمام حجت، پیامبران بزرگوار خود را در حجمی زیاد به سوی آنان مبعوث کرده تا مگر دست از این انحراف بزرگ برداشته و عهد خود را با خداوند متعال به یاد آورند. در مقابل، این قوم لجوج در دام شیطان گرفتار آمده و به مقابله گسترده با این جریان برخاستند و دست به چنان کشتار عظیمی از پیامبران الهی در تاریخ زدند که در قرآن کریم به عنوان یکی از جرائم بزرگ آنان مورد تأکید قرار گرفته است. در نقلی است که ایشان در یک بین‌الطلوعین هفتاد پیامبر را به شهادت رسانده‌اند. (۶) تعداد قابل توجهی از این پیامبران به ایران آمده و در این سرزمین وفات کرده و یا به شهادت رسیده‌اند که در جای خود قابل بررسی دقیق‌تر می‌نماید.
ادامه دارد…

قسمت قبلی این مقاله  ؛  قسمت بعدی این مقاله

پی‌نوشت‌ها:
1- سوره مجادله، آیه ۱۹: اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنْسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ‌
شیطان بر آنان چیره شده و خدا را از یادشان برده است. آنان حزب شیطانند. آگاه باش که حزب شیطان همان زیانکارانند.
2- سوره حشر، ۱۴: لاَ یُقَاتِلُونَکُمْ جَمِیعاً إِلاَّ فِی قُرًى مُحَصَّنَةٍ أَوْ مِنْ وَرَاءِ جُدُرٍ بَأْسُهُمْ بَیْنَهُمْ شَدِیدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ یَعْقِلُونَ‌
[آنان، به صورت] دسته جمعى، جز در قریه‏هایى که داراى استحکاماتند، یا از پشت دیوارها، با شما نخواهند جنگید. جنگشان میان خودشان سخت است. آنان را متّحد مى‏پندارى و [لى] دلهایشان پراکنده است، زیرا آنان مردمانى‏اند که نمى‏اندیشند.
سوره مائده، آیه ۶۴: وَ قَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیَاناً وَ کُفْراً وَ أَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَ الْبَغْضَاءَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَاداً وَ اللَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ‌
و یهود گفتند: «دست خدا بسته است.» دستهاى خودشان بسته باد و به [سزاى] آنچه گفتند، از رحمت خدا دور شوند. بلکه هر دو دست او گشاده است، هرگونه بخواهد مى‏بخشد. و قطعاً آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو فرود آمده، بر طغیان و کفر بسیارى از ایشان خواهد افزود، و تا روز قیامت میانشان دشمنى و کینه افکندیم. هر بار که آتشى براى پیکار برافروختند، خدا آن را خاموش ساخت. و در زمین براى فساد مى‏کوشند. و خدا مفسدان را دوست نمى‏دارد.
3- لیال یهودیة: هل ذبح البابلیون و النصاری و المسلمون الیهود؟، نجاح عطا الطایی؛ قم: دارالهدی، ۱۳۸۲ ش، ۳۱۴ص.
4- سوره بقره، آیه ۸۴-۸۵:وَ إِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ لاَ تَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ وَ لاَ تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ‌ (۸۴) ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاَءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ وَ تُخْرِجُونَ فَرِیقاً مِنْکُمْ مِنْ دِیَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَیْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ إِنْ یَأْتُوکُمْ أُسَارَى تُفَادُوهُمْ وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلاَّ خِزْیٌ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ‌ (۸۵)
و چون از شما پیمان محکم گرفتیم که: «خون همدیگر را مریزید، و یکدیگر را از سرزمین خود بیرون نکنید» سپس [به این پیمان] اقرار کردید، و خود گواهید. (۸۴) [ولى] باز همین شما هستید که یکدیگر را مى‏کشید، و گروهى از خودتان را از دیارشان بیرون مى‏رانید، و به گناه و تجاوز، بر ضد آنان به یکدیگر کمک مى‏کنید. و اگر به اسارت پیش شما آیند، به [دادن] فدیه، آنان را آزاد مى‏کنید، با آنکه [نه تنها کشتن، بلکه] بیرون کردن آنان بر شما حرام شده است. آیا شما به پاره‏اى از کتاب [تورات] ایمان مى‏آورید، و به پاره‏اى کفر مى‏ورزید؟ پس جزاى هر کس از شما که چنین کند، جز خوارى در زندگى دنیا چیزى نخواهد بود، و روز رستاخیز ایشان را به سخت‏ترین عذاب‌ها باز برند، و خداوند از آنچه مى‏کنید غافل نیست.
5- سوره آل عمران، آیه ۲۱: إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ یَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ‌
کسانى که به آیات خدا کفر مى‏ورزند، و پیامبران را بناحق مى‏کشند، و دادگستران را به قتل مى‏رسانند، آنان را از عذابى دردناک خبر ده.
سوره آل عمران، آیه ۱۱۲: ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ أَیْنَ مَا ثُقِفُوا إِلاَّ بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ وَ بَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَةُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُوا یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ الْأَنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ ذلِکَ بِمَا عَصَوْا وَ کَانُوا یَعْتَدُونَ‌
هر کجا یافته شوند، به خوارى دچار شده‏اند مگر آنکه به پناه امان خدا و زینهار مردم [روند] و به خشمى از خدا گرفتار آمدند، و [مُهر] بینوایى بر آنان زده شد. این بدان سبب بود که به آیات خدا کفر مى‏ورزیدند و پیامبران را بناحق مى‏کشتند. [و نیز] این [عقوبت] به سزاى آن بود که نافرمانى کردند و از اندازه درمى‏گذرانیدند.
سوره بقره،آیه ۸۷: وَ لَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَ قَفَّیْنَا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَ آتَیْنَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَ أَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَ فَکُلَّمَا جَاءَکُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ‌
و همانا به موسى کتاب [تورات] را دادیم، و پس از او پیامبرانى را پشت سر هم فرستادیم، و عیسى پسر مریم را معجزه‏هاى آشکار بخشیدیم، و او را با «روح القدس» تأیید کردیم. پس چرا هرگاه پیامبرى چیزى را که خوشایند شما نبود برایتان آورد، کبر ورزیدید؟ گروهى را دروغ‌گو خواندید و گروهى را کشتید.
6- عبدالله بن عمر به محضر امام حسین علیه‌السلام آمد، و به امام عرض کرد: با سران گمراه، صلح کند و خود را از جنگ و خون ریزی دور نگه دارد، امام حسین علیه‌السلام به او فرمود: ای ابو عبدالرّحمن! آیا توجه نداری که دنیا در نزد خدا به قدری پست است که سر بریده یحیی بن زکریّا (به خاطر نهی از منکر) به عنوان هدیه نزد (طاغوت) پلیدی از پلیدهای بنی‌اسرائیل فرستاده شد، آیا نمی‌دانی که بنی‌اسرائیل در فاصله کوتاه بین طلوع صبح و طلوع آفتاب، هفتاد پیامبر را کشتند، سپس به طور عادی به بازارهای خود رفتند و به خرید و فروش مشغول شدند، گویی هیچ کاری انجام نداده‌اند؟ خداوند در عذاب رسانی به آنها شتاب نکرد، بلکه مدتی به آنها مهلت داد؟ سپس آنان را با انتقام سخت در چنبره عذاب دردناک خود افکند، ای ابوعبدالرّحمن! از خدا بترس و دست از یاری من برمدار. (بحارالأنوار لجامعة لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج۴۴، ص۳۶۵)

منبع: محمدهادی همایون ؛ تاریخ تمدن و ملک مهدوی، تهران: نشر دانشگاه امام صادق (ع) و پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، چاپ اول ۱۳۹۰.

تنها با یک کلیک به کانال تلگرام اندیشکده مطالعات یهود بپیوندیم:

تلگرام اندیشکده مطالعات یهود

همچنین ببینید

بت‌پرستی بنی‌اسرائیل، معابد و نمادهای بعل

بت‌پرستی بنی‌اسرائیل، معابد و نمادهای بعل

گوساله سامری در واقع، صورتی از بعل بود. بَعل عنوانی عام برای خدایان اقوام سامی و به‌ویژه ساکنان بین‌النهرین بود که در هیئت گاو مقدس طلایی نشان داده می‌شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

یک + 18 =