به هر حال در چنین شرایطی است که عیسی مسیح ظهور میکند. اگر آنچنان که تصور شده است، وی تنها به صلح و دوستی، و زهد و دنیاگریزی میخواند، چندان معقول نمینماید که وی دستکم از سوی حکومت روم به سبب احساس خطری که از تعالیم عیسی بر حکومت خویش نمودند مورد تعقیب قرار گیرد؛ چرا که این دقیقاً همان چیزی بود که حکومت روم از شورشیان یهودی انتظار داشت.
در قبال طرح فرضیه مصلوب ساختن عیسی مسیح، استقلالاً از سوی رومیان، که از طرف یهودیان طرح و بدان دامن زده شده است، این ادعا از سوی مسیحیان نیز همواره وجود داشته که مسیح مورد دشمنی یهودیان قرار گرفت و با تحریک و پیگیری آنان، حاکم رومی که هیچ مشکلی با تعالیم وی نداشت، ناچار به دستگیری و مصلوب ساختن او شد. در کنار این دو فرض و با در نظر داشتن جریانی که تاکنون پیگیری نمودیم، میتوان این فرضیه را نیز به عنوان فرضیهی سوم در نظر گرفت که اساساً این چنین بود که در حکومت روم اقلیتی یهودی و فاقد قدرت رسمی وجود داشتند که جدیت آنان در این مسأله سبب اتفاقاتی اینچنین شد. این توجیه همانند همان چیزی است که امروزه به غلط در مورد حکومت به ظاهر مسیحی آمریکا و نفوذ اقلیت یهود در آن گفته میشود. اتفاقات بعدی در طول تاریخ و تحلیل آن نشان میدهد که وابستگی حکومت روم به این حزب بسیار بیشتر از آن چیزی است که در ظاهر تاریخ و حتی دشمنی این دو موجودیت با هم آمده است.
به هر حال ظاهراً ماجرا اینچنین پیش میرود که یکی از حواریون به نام یهودا اسخریوطی سرانجام محل اختفای عیسی مسیح را افشا کرده و در پی آن رومیان وی را دستگیر و مصلوب میسازند. اما قرآن کریم (۱۳) در این خصوص بیان میدارد که – حتی برخلاف باور مسیحیان که وی ابتدا مصلوب و سپس بعد از سه روز دوباره زنده و به آسمان عروج نمود – عیسی نه مصلوب و نه کشته شد، بلکه امر بر دشمنان آن حضرت مشتبه شد و دیگری را به جای او مصلوب ساختند. اگرچه این شخص مصلوب را همه یهودا دانستهاند، اما در مورد خیانتکار بودن وی تردید جدی وجود دارد. در نقلی است که هنگامی که محل اختفای عیسی علیهالسلام لو رفت، وی از عیسی خواست تا از خداوند بخواهد او را به شکل خویش درآورده تا بدین طریق جان خود را فدای پیامبر خویش نماید. اگر اینچنین باشد بر ایثار توأم با مظلومیت مطلق او در تاریخ بایستی آفرین گفت و از خداوند قادر خواست تا ما را نیز اینچنین شیعیانی برای امام غائبمان عجلاللهتعالیفرجه قرار دهد.
بازگشت عیسی مسیح در آخرالزمان (۱۴) و در بحبوحه جنگ در بیتالمقدس از مسلّمات نزد ما مسلمانان است. در سوره نساء، آیه ۱۵۹ (۱۵) و روایت ذیل آن (۱۶) این حقیقت بیان شده است که همه اهل کتاب در آخرالزمان و پیش از مرگ عیسی به وی ایمان میآورند. این موضوع امروزه برای اهل جهان معاصر ما که در آن فتنه صهیونیسم اوج گرفته و جمعیت بزرگ پیروان مسیح هر روز در دام آنان گرفتارتر میشوند، موضوعی قابل درک است و پرده از راز زنده ماندن این پیامبر بزرگ در میان شهادت و قتل بسیاری از دیگر پیامبران الهی برمیدارد.
به هر حال پس از عیسی، آنچنان که خود سفارش کرده بود (۱۷) پطرس که نخستین ایمان آورنده به او و بزرگترین حواری بود، ادامه بار رسالت وی را برعهده گرفته و به عنوان وصی او معرفی میشود. پطرس که شمعون نیز خوانده میشود، جد مادری نرجس خاتون مادر مکرمه امام زمان عجلاللهتعالیفرجه است و بدین شکل پیوند دو دین بزرگ اسلام و مسیحیت را در آخرالزمان تضمین نموده است. پطرس به رهبری امت و تبلیغ دین عیسای مسیح مشغول میشود تا در حدود سال ۴۰ میلادی، یعنی ۱۰ سال پس از عیسی علیهالسّلام، اتفاق مهمی میافتد. در این زمان شخصیت دیگری به نام شائول – که در زبان یونانی و امروزه به نام پولس خوانده میشود – وارد دین جوان مسیحیت میشود. سابقه، نحوهی ورود و اقدامات بعدی او کاملاً حکایت از توطئهای مجدد دارد، توطئهای که سرانجام به تحریف نهایی دین مسیح انجامید.
پولس که یهودیای بود سختگیر و متعصب و هیچگاه در زمان حضور عیسی علیهالسلام وی را ندیده بود، ظاهراً به تنها شغلی که اشتغال داشت، تعقیب، دستگیری و شکنجه مسیحیان بود. اینکه وی در قلمرو رومیان آزادانه به این عمل و در سطحی گسترده میپرداخت، نشان از همراهی مطلق حکومت روم با یهودیان در قتلعام مسیحیان نو دین دارد. در یکی از این سفرها که وی برای دستگیری گروهی مسیحی به دمشق میرفت، در نزدیکی این شهر حادثهای ظاهراً برای او رخ میدهد که هم سرنوشت او و هم سرنوشت مسیحیت را تغییری جدی میدهد. این حادثه در باب نهم اعمال رسولان بدین شکل نقل شده که در نزدیکی شهر، نوری او را در بر میگیرد و به او خطاب میکند که چرا بر من جفا میکنی. در پاسخ پرسش وی از شخص ندادهنده، او خود را عیسای مسیح معرفی کرده و از او میخواهد که به شهر رفته و منتظر دریافت فرمان بماند. در این داستان وی به طور موقت کور میشود و در جریان شفای وی، خداوند او را برای اعلام نام خود به ملتها و پادشاهان آنان و قوم اسرائیل انتخاب میکند. اینچنین دین عیسای مسیح در بدو ظهور مورد تعرض حزب شیطان قرار میگیرد و پس از چندی شائول یا پولس، شمعون پطرس را کنار زده و قهرمان اصلی دین مسیحیت و کتاب آن میشود!
وی بلافاصله دست به کار تحریف دین شده و در دو بُعد به مخالفت با تعالیم مسیح و دعوت پطرس میپردازد: (۱۸) در بُعد عملی، انجام شریعت یهود را برای غیریهودیان لازم نمیداند و در بُعد عقیدتی، الاهیاتی خاص را تعلیم میدهد که در آن عیسی مسیح الوهیت می یابد. ورود تثلیث در دین عیسی علیهالسلام نتیجه تلاشهای مستمر پولس است.
وی ظاهراً در آغاز کار و با مخالفتها و مقاومتهای پطرس و دیگر بزرگان مسیحیت، ناچار حوزه عمل خود را در میان غیریهودیان (امتها) اعلام میکند و جریان تحریف را از آنجا آغاز و پی میگیرد. از همین مقطع است که کار تحریف انجیل مسیح نیز آغاز میشود. آنچه امروزه بنام عهد جدید در اختیار ما قرار دارد، مجموعهی بیست و هفت کتاب و رساله است که تنها صحت انتساب رسالههای پولس به شخصیتی شناخته شده مورد تأیید محققان است و اتفاقاً این بخش بنا بر اعتقاد ایشان نخستین نوشتههای عهد جدید است. بخشهای دیگر این کتاب هیچکدام پیش از سال ۶۴ میلادی یعنی سال مرگ پولس نوشته نشده است. لوقا که نویسنده یکی از اناجیل چهارگانه عهد جدید است، فردی است غیریهودی که به دست پولس ایمان آورد و شاگرد مخصوص او شد. انجیل لوقا در کنار دو انجیل دیگر متی و مرقس مجموعه اناجیل همنوا یا همنظر (۱۹) را شکل میدهند که مطالب و سبک و سیاق بسیار مشابهتری را نسبت به انجیل چهارم یعنی انجیل یوحنا دارند. این موضوع بدین معنی است که پایه و اساس و متن اصلی انجیل امروزی آموزههایی است که در این دین از سوی پولس مطرح شده است.
وی بر اساس روایتی به عنوان تحریفکننده دین مسیح، یکی از دوازده نفر صاحب تابوتی است که آتش جهنم از آن شعلهور میشود. (۲۰)
به هر حال اینچنین بود که دین مسیح پس از دین موسی علیهالسلام بهعنوان یکی از بزرگترین ادیان الهی مورد دستبرد حزب شیطان واقع شد. از این پس بروز اختلافات فرقهای و جدالهای کلامی بیاثر هر روز بنیه این دین پرنشاط را از بین برد تا سرانجام چند قرن بعد آماده تحریف کامل شد.
پینوشتها:
13- سوره نساء، آیه ۱۵۷: وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا قَتَلُوهُ وَ مَا صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَ مَا قَتَلُوهُ یَقِیناً
و گفتارشان که: «ما، مسیح عیسی بن مریم، پیامیر خدا را کشتیم!» در حالی که نه او را کشتند، و نه بر دار آویختند؛ لکن امر بر آنها مشتبه شد. و کسانی که در مورد (قتل) او اختلاف کردند، از آن در شک هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پیروی می کنند؟ و قطعاً او را نکشتند.
14- برای نمونه ر.ک: کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص ۲۸۰ قالَ رَسُولُ اللهِ ص انَّ خُلَفائِی وَ اوْصِیائی وَ حُجَجَ اللهِ عَلَی الْخَلْقِ بَعْدی اثْنَا عَشَرَ اوَّلُهُمْ اخِی وَ آخِرُهُمْ وَلَدِی قِیلَ یا رَسُولَ اللهِ وَ مَنْ اخُوکَ قالَ عَلِیُّ بْنُ اَبی طالبٍ قیلَ فَمَنْ وَلَدُکَ قالَ الْمَهْدِیُّ الَّذی یَمْلَؤُها قِسطاً وَ عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً وَ الَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ نَبیّاً لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنیاَ اِلَّا یَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللهُ ذَلِکَ الْیُومَ حَتَّی یَخْرُجَ فِیهِ وَلَدیَ الْمَهْدیُّ فَیِنِزلَ رُوحُ اللهِ عیسَی ابْنُ مَرْیَمَ فَیُصَلّیَ خَلْفَهُ وَ تُشْرِقَ الْارْضُ بِنُورِهِ وَ یَبْلُغَ سُلْطَانُهُ الْمَشرِقَ وَ الْمَغْرِب:
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود براستی خلفاء من و اوصیاء من و حجج خدا بر خلق بعد از من دوازده کسند، اولشان برادر من است و آخرشان پسرم. عرض شد یا رسول الله برادرت کیس؟ فرمود علی بن ابی طالب. عرض شد پسرت کیست؟ فرمود مهدی آنکه زمین را پر از عدل و داد کند چنانچه پر از جور و ظلم شده. به آن که مرا بحق پیامبر مبعوث کرده اگر نماند از دنیا مگر یک روز هر آینه خدا این یک روز را طولانی کند تا آنکه فرزندم مهدی ظهور کند و روح الله عیسی بن مریم فرود آید و پشت سرش نماز بخواند و زمین بنورش روشن گردد و حکومتش به مشرق و مغرب برسد.
15-وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ إِلاَّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً
و از اهلِ کتاب، کسى نیست مگر آنکه پیش از مرگ خود حتماً به او ایمان مىآورد، و روز قیامت [عیسى نیز] بر آنان شاهد خواهد بود.
16-عَنْ اِبی حَمْزَهَ عَنل شَهْرِ بْنِ حَوْشَبٍ قَالَ قالَ لِیَ الحَجَّاجُ یا شَهْرُ آیَةُ فِی کِتابِ اللهِ قَدْ اعیَتْنِی فَقُلْتُ اَیُّهَا الامیرُ ایَّهُ آیةٍ هِیَ فَقالَ قَوْلُهُ وَ اِنْ مِنْ اهلِ الکِتابِ اِلَّا لَیُوْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَاللهِ لَانِّی لَامُرُ بِالْیَهودیَّ وَ النَّصْرانِیَّ فَتُضْرَبُ عُنُقُه ثُمَّ ارْمَقُهُ بِعَیْنی فَما اراهُ یُحَرِّکُ شَفَتِیهِ حَتَّی یُحْمَلَ فَقُلْتُ اصْلحَ اللهُ الامیرَ لَیْسَ عَلَی مَا تَاوَّلْتَ قالَ کَیْفَ هُوَ قُلْتُ اِنَّ عِیسیَ یَنْزْلُ قَبْلَ یَوْمِ الْقِیامَه اِلی الدُّنیَا فَلا یَبْقَی اهْلُ مِلَّهٍ یَهُودیٍّ وَ لا غَیْرُهُ اِلَّا آمَنَ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یُصَلِّی خَلْفَ الْمَهْدِیِّ قالَ وَیْحَکَ انَّی لکَ هَذا وَ مِنْ اینَ جِئتَ بِهِ فَقُلْتُ حَدَّثَنِی بِهِ مُحمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلیِّ بْنِ ابی طالبٍ ع فقالَ جِئتَ وَاللهِ بها مِنْ عَینٍ صافیَ (بحارالانوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار، ج۵۳، ص ۵۱)
علی بن ابراهیم قمی در تفسیر این آیه شریفه وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ إِلاَّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً می گوید: یعنی، هیچ کس از اهل کتاب «تورات و انجیل» نیست مگر اینکه قبل از مرگ او (عیسی) و پیش از روز قیامت بوی ایمان می آورند، و او هم (عیسی) بر آنان گواه خواهد بود. روایت شده که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم چون به دنیا رجوع می کند تمام طبقات مردم به وی ایمان می آورند.
سپس علی بن ابراهیم می گوید: پدرم از قاسم بن محمد و او از سلیمان بن داود منقری از ابوحمزه و او از «شهر بن حوشب» نقل کرده که حجاج بن یوسف به من گفت: ای شهر! یک آیه ای در قرآن است که مرا از درک معنی آن عاجز کرده است. من گفتم: کدام آیه است ایها الامیر؟ حجاج گفت: آیه وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ إِلاَّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ است. به خدا قسم من بسیاری از یهود و نصارا را دستور دادم گردن بزنند و در آن هنگام آنها را بدقت می نگریستم، هیچ گاه ندیدم که لب های خود را پیش از مرگش به منظور ایمان آوردن به عیسی حرکت دهند. من گفتم: ایها الامیر! تأویل آیه نیست که شما فهمیده اید. حجاج پرسید پس تأویل آن چیست؟ گفتم: عیسی بن مریم پیش از روز قیامت بدنیا فرود می آید، و در آن موقع پیروان دینی اعم از یهودی و غیره نمی ماند جز اینکه قبل از مرگ به وی ایمان می آورند، و عیسی خود پشت «سرمهدی» نماز می گذارد. حجاج گفت: ای وای! این را از کی دانستی و از کجا آورده ای؟ گفتم: محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب (امام محمد باقر) به من خبر داد حجاج گفت: بخدا قسم این تأویل را از چشمه زلالی آورده ای!!
همچنین ر.ک: بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج۵۱، ص ۹۷ و کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج۲، ص ۴۸۹
17- سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم، مسیحیت، ص ۴۹. همچنین: الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج۱، ص ۲۶۳؛ ارشاد القلوب إلی الصواب، ج۲، ص ۳۱۲؛ أمالی الصدوق، ص ۴۶؛ أمالی المفید، ص ۱۰۶؛ بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار، ج۲۳، ص ۵۸؛ الخرائج و الجرائح، ج۲، ص ۷۴۴.
18- سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم، مسیحیت، ص ۵۵.
19- synoptic Gospels
20- برای نمونه ر.ک: الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج۱، ص ۸۶: اَ سَمِعْتُمْ رَسُولَ اللهِ یَقُولُ اِنَّ تَابُوتاً مِنْ نارٍ فِیهِ اثْنَا عَشَرَ رَجُلاً سِتَّةُ مِنَ الاوَّلینَ وَ سِتَّةُ مِنَ الاخِرینَ فِی جُبٍّ فِی قَعْرٍ جَهَنَّمُ فِی تابُوتٍ مُقَفَّلٍ عَلی ذلِکَ الجُبِّ صَخْرَةُ اِذا ارَادَ اللهُ انْ یُسَعِّرَ نارَ جَهَنَّمَ – کَشَفَ تِلْکَ الصَّخْرَةَ عَنْ ذلِکَ الْجُبِّ فَاسْتَعاذَت جَهَنَّمُ مِنْ وَهَجِ ذلِکَ الْجُبِّ فَسَالْناهُ عَنْهُم وَ انْتُمْ شُهُودٌ فَقالَ ص امَّا الاوَّلُونَ فَابْنُ آدَمَ الَّذی قَتَلَ اخَاهُ وَ فِرْعَوْنُ الْفَراعِنَةِ نُمْرُودُ وَ الَّذیِ حَاجَّ ابْراهیمَ فِی رَبِّهِ وَ رَجُلانِ مِنْ بَنِی اسرائیلَ بَدَّلاً کِتابَهُمْ وَ غَیَّرا سُنَّتَهُمْ امَّا احَدُهُما فَهوَّدَ الْیَهُودَ وَ الاخَرُ نَصَّرَ النَّصَارَی وَ ابْلیسُ سادِسُهُمْ وَ الدَّجَالُ فِی الآخرِینَ – وَ هُولاء الْخَمْسَةُ اصْحابُ الصَّحیفَةِ الَّذینَ تَعَاهَدوا وَ تعَاقَدوُا عَلی عَدَواتِکَ یَا أخِی وَ التَّظاهُرِ عَلیْک بَعْدِی هَذَا وَ هَذاَ حَتَّی عَدَّهُمْ وَ سَمَّاهُم:
علی علیه السّلام فرمود: جز یک مطلب چیزی نمی گویم. شما را به خدا یادآور می شویم ای چهار نفر-که منظور حضرت، من و ابوذر و زبیر و مقداد بود-من از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که می فرمود: صندوقی از آتش وجود دارد که در آن دوازده نفرند، شش نفر از اولین و شش نفر از آخرین. (آن صندوق) در چاهی در قعر جهنّم در صندوق قفل شده دیگری است. بر در آن چاه صخره ای است که هرگاه خداوند بخواهد جهنّم را شعله ور نماید آن صخره را از در آن چاه برمی دارد و جهنّم از شعله و حرارت آن چاه شعله ور می شود.
علی علیه السّلام فرمود: شما شاهد بودید که از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره آنان و «اوّلین» سؤال کردم، فرمود: امّا «اوّلین» عبارتند از: از فرزند آدم که برادرش (هابیل) را کشت، و فرعون فرعونها، و آن کسی که با ابراهیم علیه السّلام درباره خداوند به منازعه پرداخت و دو نفر از بنی اسرائیل که کتابشان را تحریف کردند و سنتّشان را تغییر دادند، یکی از آنان کسی بود که یهودیان را یهودی نمود و دیگری نصاری را نصرانی نمود. و ابلیس ششم آنان است. و اما «آخرین» عبارتند از دجال و این پنج نفر اصحاب صحیفه و نوشته و جبت و طاغوتی که بر سرآن با هم عهد بسته اند و بر عدوات با تو – ای برادرم – هم پیمان شده اند، و بعد از من بر علیه تو متحد می شوند. این و این، که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنان را برای ما نام برد و برشمرد.
منبع: محمدهادی همایون ؛ تاریخ تمدن و ملک مهدوی، تهران: نشر دانشگاه امام صادق (ع) و پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، چاپ اول ۱۳۹۰.
تنها با یک کلیک به کانال تلگرام اندیشکده مطالعات یهود بپیوندیم: