آغاز و پایان بنیاسرائیل (قسمت ششم)
در بررسی حوادث این دوران، بار دیگر دادههای باستانشناسی به یاری روایات «عهد عتیق» میآید و نام حکمرانان بنیاسرائیل در کتیبهای یافت میشود. در این زمان، دولت افرائیم خراجگزار امپراتور آشور است. در کتیبههای شلمنصر سوم نقشی وجود دارد که ییهو بن نمشی، شاه افرائیم، را در حال تقدیم خراج به امپراتور آشور نشان میدهد. در این کتیبه از شاه افرائیم به عنوان «ییهو از خاندان همری» (۱) نام برده شده است. انتساب ییهو به خاندان همری (عمری) به معنای ریاست او بر دولتی است که به نام این خاندان شهرت است. (۲) این دومین بار است که نام حکمرانی از بنیاسرائیل در کتیبهای یافت میشود؛ نخست اخاب و سپس ییهو.
در رابطه با کتیبه منقوش شلمنصر سوم دو نکته حائز اهمیت است. نخست، عدم ذکر نام «اسرائیل»؛ دوم، عدم حضور شاه یهود در این مراسم. عدم حضور شاه یهود بدان معنا نیست که یهودیان خراجگزار امپراتور آشور نبودند. بلکه بدان معناست که دولت یهود وزن و اهمیتی نداشت و خراج آن به وسیله شاه افرائیم تقدیم می شد. این کتیبه به سود «عهد عتیق» نیست و ارزش بخش مهمی از روایات تاریخی آن را به سطح تاریخنگاری درباری یک دولت کوچک و لافزن کاهش میدهد.
کتیبه منقوش شلمنصر سوم در موزه بریتانیا که «ییهو از خاندان عمری» را نشان میدهد.
کشف سر اوستن هنری لایارد در نیمرود (شمال عراق)، ۱۸۴۶
خاندان ییهو 93 سال (۸۴۱-۷۴۸) بر مملکت افرائیم حکومت کرد. کتیبههای آشوری در تمامی دوران سلطنت خاندان ییهو از دولت افرائیم به عنوان خراجگزار امپراتوری آشور یاد میکند و نامی از دولت یهود و «خاندان داوود» در میان نیست. و باید بیفزاییم که در لوح استوانهای اددنیرری سوم (۳)، پادشاه آشور (۸۱۰-۷۸۳)، از شاه افرائیم به عنوان «شاه سامریه» یاد شده است. (۴)
در تمامی این دوران کینه و خصومت یهودیان علیه دولت افرائیم تداوم دارد و در «عهد عتیق» به شکل نفرینهای مکرر و وعدههای هولناک کیفر بازتاب مییابد. معهذا، دولت افرائیم قدرت برتر است. در حوالی سال ۸۰۰ پیش از میلاد، یهودیان جنگ علیه دولت افرائیم را آغاز میکنند که با شکست خفتبار آنان به پایان میرسد. اورشلیم به اشغال شاه افرائیم درمیآید و حصار آن به وسیله افرائیمیان تخریب میشود. (۵) سرانجام، در سال ۷۴۸ حکومت خاندان ییهو فرو میپاشد و جنگ داخلی و کودتاهای پیاپی مملکت افرائیم را فرا میگیرد.
درست در زمانی که دولت افرائیم دورانی سخت از فروپاشی و ستیز داخلی را تجربه میکند، اقتدار آشور در سراسر خاورمیانه و نزدیک در حال گسترش است. در سال ۷۴۵ تیگلت پیلسر سوم (۶) در آشور به قدرت رسید و به عنوان پادشاهی توسعهطلب و خونریز بنیانگذاری یک امپراتوری پهناور را آغاز کرد.
ده سال پس از صعود تیگلت پیلسر، یکی از سرداران دولت افرائیم به نام فقح بن رملیا (۷) قدرت سیاسی را در این کشور به دست گرفت. فقح در اتحاد با رصین (۸)، شاه آرامی دمشق، سیاست عدم تمکین و مقابله با توسعهطلبی امپراتوری آشور را آغاز کرد. در همین زمان، آحاز (۹)، شاه جدید یهود (۷۳۵-۷۲۷)، از فرصت بهره جست و خود را در نزد امپراتور توسعهطلب آشور حکمرانی مطیع و خراجگزار جلوه داد. از سال۷۳۴ در لوح استوانهای امپراتور آشور برای نخستین بار نام دولت یهود پدیدار می شود و تیگلت پیلسر از آحاز به عنوان خراجگزار خود نام میبرد. (۱۰) این حادثه مهمی است و نشان میدهد که اشرافیت یهود از طریق خیانت به دو دولت آرامی دمشق و اسرائیلی سامریه توانسته در نزد پادشاهان آشور تقربی بیابد. در این فهرست نام شاه یهود در کنار هفت شاه کوچک دیگر فلسطین و اردن به چشم میخورد و نام دولتهای دمشق و افرائیم مندرج نیست.
در چنین فضایی است که توطئه خونین شاه و اشرافیت یهود علیه دو دولت دمشق و سامریه آغاز میشود. هم راویان یهودی «عهد عتیق» و هم تاریخنگاری جدید یهود میکوشند تا این دسیسه غیرقابل دفاع شاه یهود را عملی تدافعی جلوه دهند. مورخین دانشگاه عبری اورشلیم مینویسند سران دولتهای دمشق و سامریه توطئهای را برای براندازی «خاندان داوود» و استقرار یک خاندان دیگر در بیتالمقدس آغاز کردند و «در چنین وضع نومیدانهای» آحاز از تیگلت پیلسر تقاضای کمک کرد. (۱۱)
روایت تدوینکنندگان یهودی «عهد عتیق» چنین است:
و به خاندان داوود خبر داده گفتند که ارام در افرائیم اردو زدهاند و دل او و دل مردمانش بلرزید بطوریکه درختان جنگل از باد میلرزد. آنگاه خداوند به اشعیاء گفت تو… به استقبال آحاز بیرون شو و وی را بگو باحذر و آرام باش. مترس و دلت ضعیف نشود… زیرا که ارام با افرائیم و پسر رملیا برای ضرر تو مشورت کرده میگویند بر یهودا برآئیم و آنرا محاصره کرده به جهت خویشتن تسخیر نمائیم و پسر طبئیل (۱۲) را در آن به پادشاهی نصب کنیم. خداوند یهوه چنین میگوید این بجا آورده نمیشود و واقع نخواهد گردید. زیرا که سر ارام دمشق و سر دمشق رصین است و بعد از شصت و پنج سال افرائیم شکسته میشود بطوریکه دیگر قومی نخواهد بود. و سر افرائیم سامره و سر سامره پسر رملیا است… خداوند بر تو و بر قومت و بر خاندان پدرت ایامی را خواهد آورد که از ایامی که افرائیم از یهودا جدا شد تا حال نیامده باشد یعنی پادشاه اشور را. و در آن روز واقع خواهد شد که خداوند برای مگسهایی که به کنارههای نهرهای مصرند و زنبورهایی که در زمین اشورند صفیر خواهد زد. و تمامی آنها برآمده، در وادیهای ویران و شکافهای صخره و بر همه بوتههای خاردار و بر همه مرتعها فرود خواهند آمد. و در آن روز خداوند به واسطه استرهای که از ماورای نهر اجیر میشود، یعنی به واسطه پادشاه اشور، موی سر و موی پایها را خواهد تراشید و ریش هم سترده خواهد شد. (۱۳)
این سرنوشت هولناکی است که «خدای اسرائیل» در حمایت از «خاندان داوود» و اشرافیت یهود برای مردم آرامی سوریه و اسباط دهگانه بنیاسرائیل ترسیم میکند. در این «مأموریت الهی» پادشاه خونریز آشور تنها ابزار نزول قهر الهی است.
در «عهد عتیق» روایت دیگری نیز مندرج است. در این روایت، سرنوشت فجیع مردم دمشق، این قربانیان توطئه مشترک یهودیان و پادشاه آشور، به روشنی تصویر شده است:
آحاز رسولان نزد تغلت فلاسر [تیگلت پیلسر]، پادشاه اشور، فرستاده گفت من بنده تو و پسر تو هستم، پس برآمده مرا از دست این پادشاه ارام و از دست این پادشاه اسرائیل که به ضد من برخاستهاند رهایی ده. و آحاز نقره و طلایی را که در خانه خداوند و در خزانههای خانه پادشاه یافت شد گرفته آنرا نزد پادشاه اشور پیشکش فرستاد. پس پادشاه اشور وی را اجابت نمود. و پادشاه اشور به دمشق برآمده آنرا گرفت. و اهل آنرا به قیر به اسیری برد، و رصین را به قتل رسانید. (۱۴)
در این روایت، آحاز نه تنها بتپرستی فاجر است (۱۵)، بلکه برای خوشایند ارباب خویش، پادشاه آشور معبد سلیمان را به بتکده آشوریان بدل میکند:
و آحاز پادشاه برای ملاقات تغلت فلاسر، پادشاه اشور، به دمشق رفت و مذبحی را که در دمشق بود دید. و آحاز پادشاه شبیه مذبح و شکل آن را برحسب تمامی صنعتش نزد اوریاء کاهن فرستاد. و اوریاء کاهن مذهبی موافق آنچه آحاز پادشاه آن را از دمشق فرستاده بود بنا کرد.. و چون پادشاه از دمشق آمد، پادشاه مذبح را دید، و پادشاه به مذبح نزدیک آمده بر آن قربانی گذرانید… (۱۶)
بدینسان، با توطئه خونین شاه و اشرافیت یهود، در سال ۷۳۲ پیش از میلاد شاه دمشق به قتل رسید، مردم سوریه به اسارت رفتند و به استقلال دولت آرامی دمشق پایان داده شد. اینک نوبت اسباط دهگانه بنیاسرائیل است.
نمیدانیم چه شد که سه سال بعد فقح به دست یکی از سران بنیاسرائیل، به نام هوشع بن ایلا (۱۷)، به قتل رسید. کاملاً محتمل است که او قربانی توطئه مشترک یهودیان و آشوریان شده باشد. هوشع، حکمران جدید دولت افرائیم، کمی بعد خراجگزار پادشاه آشور شد. معهذا، این وضع دیری نپایید. در سال ۷۲۰ پیش از میلاد، در زمان سلطنت سارگون دوم (۱۸) پادشاه آشور (۷۲۱-۷۰۵)، دولت افرائیم مورد تهاجم آشوریها قرار گرفت و به موجودیت آن پایان داده شد. (۱۹) «عهد عتیق» ماجرای تهاجم آشوریان به سرزمین قبایل دهگانه شمالی بنیاسرائیل را چنین شرح داده است:
هوشع بن ایل… آنچه در نظر خداوند ناپسند بود به عمل آورد… اما پادشاه اشور در هوشع خیانت یافت زیرا که رسولان نزد سوا، پادشاه مصر، فرستاده بود و پیشکش مثل هر سال نزد پادشاه اشور نفرستاده، پس پادشاه اشور او را بند نهاده در زندان انداخت. و پادشاه اشور بر تمامی زمین هجوم آورده، به سامره برآمد و آن را سه سال محاصره نمود… پادشاه اشور سامره را گرفت و اسرائیل را به اشور به اسیری برد و ایشان را در حلح و خابور بر نهر جوزان و در شهرهای مادیان سکونت داد. (۲۰)
سارگون دوم امپراتور آشور و فاتح و منهدمکننده دولت قبایل دهگانه شمالی بنیاسرائیل
گناه قبایل دهگانه بنیاسرائیل عدم فرمانبری از اشرافیت یهود بود و این همان «گناه بزرگ خاندان یوسف» است که باید به سختی عقوبت میشد.
پس خداوند تمامی ذریت اسرائیل را ترک نموده، ایشان را ذلیل ساخت و ایشان را به دست تاراجکنندگان تسلیم نمود… زیرا که او اسرائیل را از خاندان داوود منشق ساخت و ایشان یربعام بن نبط را به پادشاهی نصب نمودند و یربعام اسرائیل را… مرتکب گناه عظیم ساخت. (۲۱)
و به این جرم سکنه مملکت افرائیم چنین سرنوشتی یافتند:
پس اسرائیل از زمین خود تا به امروز به اشور جلای وطن شدند. و پادشاه اشور مردم را از بابل و کوت و عوا و حمات و سفروایم آورده، ایشان را بهجای بنیاسرائیل در شهرهای سامره سکونت داد. و ایشان سامره را به تصرف درآورده، در شهرهایش ساکن شدند. (۲۲)
امپراتوری آشور در اوج اقتدار و اقوام تابع آن
طبق کتیبههای آشور، سارگون تنها ۲۷۲۹۰نفر از سکنه مملکت افرائیم را به سرزمینهای شرقی دولت آشور کوچ داد (۲۳). روشن است که این نمیتواند جمعیت تمامی قبایل دهگانه شمالی بنیاسرائیل باشد. بنابراین، قطعاً اسباط دهگانه شمالی از میان نرفتند. بخش مهمی از آنان در سرزمین یهود استقرار یافتند؛ بتدریج هویت مستقل قبیلهای خود را از دست دادند و در مجموعهای جدید بنام «یهودیان» مستحیل شدند. مندرجات «عهد عتیق»، بهویژه «کتاب ارمیاء نبی» (معاصر با اشغال بیتالمقدس بهوسیله بختالنصر)، مؤید این نظر است. در یک نمونه، سکنه مملکت افرائیم را مییابیم که عاجزانه از یهودیان خواستار پناه بردن به سرزمین ایشانند و سرانجام با ذلت و تحقیر این درخواست پذیرفته میشود:
به تحقیق افرائیم را شنیدم که برای خود ماتم گرفته میگفت مرا تنبیه نمودی و متنبه شدم مثل گوساله[ای] که کارآزموده نشده باشد. مرا برگردان تا برگردانیده شوم زیرا که تو یهوه خدای من هستی. به درستی که بعد از آنکه برگردانیده شدم پشیمان گشتم و بعد از آنکه تعلیم یافتم بر ران خود زدم. خجل شدم و رسوایی هم کشیدم… بنابراین، خداوند میگوید… هر آینه برای او ترحم خواهم نمود. (۲۴)
و میدانیم که بسیاری از آنان به عنوان برده به اسارت اشراف یهودی درآمدند. مفاهیم غلام عبرانی و کنیز عبرانیه، که بعدها در فقه تلمودی مبحثی مفصل را بهنام عبد عبرانی (۲۵) پدید ساخت، از این دوران به «عهد عتیق» راه مییابد. برای نمونه، در زمان محاصره بیتالمقدس به وسیله بختالنصر، صدقیا، شاه یهود، برای جلب همدلی مردم شهر دستور آزادی بردگان عبرانی را صادر میکند: «هر کس غلام عبرانی خود و هر کس کنیز عبرانیه خویش را به آزادی رها کند» (۲۶) این نشان میدهد که در این زمان بسیاری از سکنه یهودی اورشلیم در خانههای خود غلامان و کنیزان «عبرانی» داشتهاند. (۲۷)
این پایان دورانی طولانی از تاریخ بنیاسرائیل است که با حسد برادران یوسف، به رهبری یهودا، به او آغاز میشود و با فاجعه سال۷۲۰ پیش از میلاد و انهدام کامل مملکت افرائیم پایان می یابد. شاخص این دوران طولانی رقابت میان دو سبط افرائیم (خاندان یوسف) و یهودا است؛ آنچه راویان یهودی «عهد عتیق» آن را «حسد افرائیم به یهودا و دشمنی یهودا با افرائیم» توصیف کردهاند. با انهدام کامل افرائیم، دوران یکهتازی یهودا آغاز میشود؛ بهتدریج قبیله یهود با تمامی بنیاسرائیل یکی انگاشته میشود و سرانجام نام یهود جایگزین نام بنیاسرائیل میگردد.
بقایای شهر سامریه
فرجام خونین و ذلت بار قبایل ده گانه ساکن در مملکت افرائیم، بعدها دستمایه افسانه «ده سبط گمشده بنی اسرائیل» (۲۸) شد و در پایه «اسطوره آوارگی» قرار گرفت که بنیان فرهنگ و روانشناسی قومی یهودیت جدید به شمار می رود.
این اسطوره بر سه پیشگویی استوار است که در بخش های جدید «عهد عتیق»، که به دوران پس از انهدام دولت افرائیم تعلق دارد، مندرج است:
در «کتاب اشعیاء نبی»، که به نیمه دوم سده هشتم پیش از میلاد یعنی کمی پس از انهدام دولت افرائیم منسوب است، جهان «آخرالزمان» چنین ترسیم می شود:
و در آن روز واقع خواهد گشت که خداوند بار دیگر دست خود را دراز کند تا بقیه قوم خویش را که از اشور و مصر و فتروس و حبش و عیلام و شنعار و حمات و از جزیره های دریا باقی مانده باشند باز آورد. و به جهت امت ها علمی برافراشته، رانده شدگان اسرائیل را جمع خواهد کرد. و پراکندگان یهودا را از چهار طرف جهان فراهم خواهد آورد… و به جانب مغرب بر دوش فلسطینیان پریده، بنی مشرق را با هم غارت خواهند نمود. (۲۹)
در «کتاب ارمیاء نبی»، که به سده ششم پیش از میلاد منسوب است، چنین می خوانیم:
روزی خواهد بود که دیده بان کوهستان افرائیم ندا خواهند کرد که برخیزید و نزد یهوه، خدای خود، به صهیون برآییم. زیرا خداوند چنین می گوید: به جهت یعقوب به شادی ترنم نمایید و به جهت سر امت ها آواز شادی سر دهید… و بگویید ای خداوند، قوم خود، بقیه اسرائیل، را نجات بده… زیرا که من پدر اسرائیل هستم و افرائیم نخست زاده من است. (۳۰)
و سرانجام، در «کتاب حزقیال نبی»، منسوب به اواخر سده ششم پیش از میلاد، هم دوگانگی و ستیز خاندان یوسف و یهودا و هم وعده بازگشت «اسباط گمشده» به شکلی روشن تر بیان می شود:
تو ای پسر انسان، تو یک عصا برای خود بگیر و بر آن بنویس برای یهودا و برای بنی اسرائیل رفقای او. پس عصای دیگر بگیر و بر آن بنویس برای یوسف؛ عصای افرائیم و تمامی خاندان اسرائیل رفقای او. و آنها را برای خودت با یکدیگر یک عصا ساز تا در دستت یک باشد… آنگاه به ایشان بگو، خداوند یهوه چنین می فرماید اینک من عصای یوسف را که در دست افرائیم است و اسباط اسرائیل را که رفقای وی اند خواهم گرفت و آنها را با وی، یعنی با عصای یهودا، خواهم پیوست و آنها را یک عصا خواهم ساخت… اینک من بنی اسرائیل را از میان امت هایی که به آنها رفته اند گرفته، ایشان را از هر طرف جمع خواهم کرد و ایشان را به زمین خودشان خواهم آورد. و ایشان را در آن زمین بر کوه های اسرائیل یک امت خواهم ساخت و یک پادشاه بر ایشان سلطنت خواهند نمود و دیگر دو امت نخواهند بود… و بنده من داوود پادشاه ایشان خواهد بود و یک شبان برای جمیع ایشان خواهد بود… و بنده من داوود تا ابدالاباد رئیس ایشان خواهد بود. (۳۱)
روایات اشعیا و ارمیا بازتاب «نوستالژی افرائیمی» است در میان اتباع دولت یهود در دو سده پس از انهدام دولت افرائیم؛ و میتواند حدیث رنج بازماندگان قبایل دهگانه شمالی باشد که اینک در زیر سلطه اشرافیت یهود به سر میبرند و بازگشت «عصر طلایی» خویش را آرزو میکنند. در این روایات، «افرائیم» عزیز یعقوب است و وعده «یهوه» برای شاد ساختن این پیرمرد است که از فراغ افرائیم سخت دلتنگی میکند. این دو روایت به سود یهودیان نیست. این پیشگویی اشعیاء، که اتحاد بنیاسرائیل را با «غرب» در «غارت شرق» نوید میدهد، آشکارا یک افزوده جدید است و محتمل است در دوران جنگهای روم و ایران و شاید حتی در دوران جنگهای صلیبی و پس از آن جعل شده باشد.
دو فقره آخر روایت حزقیال (۲۴/۳۷ و ۲۵/۳۷) به شکلی چشمگیر صبغه یهودی دارد و با اسطوره «خاندان داوود» پیوند میخورد. به گمان ما، بخشی از آن که «نوستالژی افرائیمی» را به یک اسطوره کاملاً یهودی بدل میکند و آن را در بنیان حاکمیت جهانی و ابدی «خاندان داوود»، یعنی الیگارشی یهودی قرار می دهد یک افزوده کاملاً جدید است. این بخش به دوران احیاء اسطوره «خاندان داوود» و جعل نهاد «شاه داوودی» (رش گلوتا)، یعنی اواخر سده دوم میلادی، تعلق دارد. طبق این روایت یهودی از «نوستالژی افرائیمی»، «اسباط دهگانه» از میان نرفتند بلکه از سرزمین خود مهاجرت کردند؛ در سراسر جهان آواره شدند و در نقاطی ناشناخته سکنی گزیدند. در این اسطوره، پایان دوران طولانی آوارگی «اسباط دهگانه» و پدیدار شدن ایشان سرآغاز ظهور «مسیح» (از تبار داوود) و استقرار دولت جهانی یهود است.
کهنترین نشانهای که از کاربرد اسطوره ده سبط گمشده در تکاپوهای سیاسی یهودیان میشناسیم، به اواخر سده نهم میلادی/ اواخر سده سوم هجری تعلق دارد. در این زمان، شخصی به نام الداد دانی (۳۲) ادعا کرد به قبیله دان تعلق دارد و قبایل دان، نفتالی، جاد و اشیر در سرزمینی در حبشه سلطنتی مستقل دارند و در ستیز با همسایگان مسیحیشان میباشند (۳۳).
از سده پانزدهم میلادی اسطوره «اسباط گمشده بنیاسرائیل» به وسیله الیگارشی یهودی احیاء شد، مسیحیان را به شدت تحت تأثیر قرار داد و به ایدئولوژی توسعهطلبی ماوراء بحار اروپاییان بدل گردید. اسطورهای که از بنیاد بر دروغی بزرگ استوار است. اشرافیت یهود خود عامل انهدام «اسباط دهگانه شمالی» بود و برای تحقق آن دورانی طولانی را در دسیسه و ستیز گذرانید. سرانجام، آنگاه که نام و نشانی از آنان نماند، در نقش وارث دو میراث بزرگ دولت افرائیم ظاهر شد: در تاریخنگاری جدید یهود تمامی افتخارات دولت افرائیم به نام یهودیان ثبت شد و در اسطورههای دینی جدید یهودی و مسیحی مظلومیت اسباط دهگانه نیز به نام «مظلومیت قوم یهود» به تاراج رفت. بنیان یهودیت از آغاز تکوین آن بر فریبکاری، جعل تاریخ و دروغهای بزرگ استوار است.
پینوشتها:
۱.Bit Humri
2.تصویر این کتیبه در تاریخ یهود دانشگاه هاروارد مندرج است.
3.Adadnirari
4.Ben-Sasson, ibid, p.125
5.کتاب دوم پادشاهان، ۱۴/ ۹- ۱۵.
6.Thiglath-pileser
7.Pekah ibn Ramaliah
8.Rezin
9.Ahaz
10.ibid, p.134.
11.ibid
12.Tabeel(Tobias)
13.کتاب اشعیاء نبی، ۷/ ۱-۲۱.
14.کتاب دوم پادشاهان، ۱۶/ ۹-۱.
15.همان مأخذ، ۱۶/ ۲-۴.
16.همان مأخذ، ۱۶/ ۱۰-۱۲.
17.Hoshea ibn Elah
18.Sargon
19.«عهد عتیق» شاه آشور را در زمان تهاجم به مملکت افرائیم، شلمنصر می خواند. (کتاب دوم پادشاهان، ۱۳/۱) کشفیات باستان شناسی نشان می دهد که در این زمان سارگون دوم بر آشور حکومت می کرد.
20.همان مأخذ، ۱۷/ ۲-۶.
21.همان مأخذ، ۱۷/ ۲۰-۲۱.
22.همان مأخذ، ۱۷/ ۲۳-۲۴.
23.ibid, p.136.
24.کتاب ارمیاء نبی، ۳۱/ ۱۸-۲۰.
25.eved Ivri.
26.کتاب ارمیاء نبی، ۹/۳۴.
27.امروزه در منطقه فلسطین و سوریه مردمی کم شمار به نام «سامری» سکونت دارند که خود را از تبار «خاندان یوسف» (قبایل افرائیم و مناسه) می دانند. آنان دارای «تورات» خاص خودند و فرقه ای از یهودیان به شمار می روند.(Judaica, vol.14, pp.727-758) معهذا، تأثیر اسلام بر عقاید دینی آنان چشمگیر است. زبان سامری ها یکی از گویش های جدید آرامی است.(Americana, vol.24, p.176).
28.Ten Lost Tribes
29.کتاب اشعیاء نبی، ۱۱/۱۱.
30.کتاب ارمیاء نبی،۳۱/ ۶-۹.
31.کتاب حزقیال نبی، ۳۷/ ۱۶-۲۵.
32.Eldad Ha-Dani
33.بنگرید به: Judaica, vol.6, pp.576-577.
منبع: عبدالله شهبازی ؛ زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، ج ۱، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ دوم ۱۳۹۰.
تنها با یک کلیک به کانال تلگرام اندیشکده مطالعات یهود بپیوندیم: