ماشیح و دولت ماشیحانی موعود در یهودیت – قسمت پنجم / جنبشهای اصلاحی یهود
در قرن هیجدهم و نوزدهم، اروپا دچار جریانی مهم به نام روشنگری شد. این جریان – که ابتدا با رنسانس و اعتراض به کلیسا آغاز شد – سرانجام به اومانیسم و ضدیّت با دین انجامید.
تحولات اعتقادی و سیاسی در اروپا، آزادیهای مدنی و دینی، ترجمه کتاب مقدس و حمایت پادشاهانی مانند ناپلئون، همه از عوامل آزادی قومی بود که همواره مورد آزار و اذیت مسیحیان قرار داشتند.
یهودیان شیفتهی دنیای مدرن شدند و از بسیاری اصول یهودیت دست برداشتند. البته برخی سنّتگرا ماندند و برخی نیز کوشیدند با اصلاحاتی یهودیت را بازسازی کنند. سردمدار این حرکت در یهودیت، موسی مندلسون بود (ر.ک: اپستاین، ۱۳۸۵: ۳۴۹-۳۵۵؛ گرینستون، ۱۳۷۷: ۱۵۱).
موسی مندلسون؛ که او را سومین موسی (پس از موسی ابن عمران و موسی ابن میمون) میدانند.
وجود آزادیهای دینی و مدنی، سبب کمرنگ شدن اعتقاد به ماشیح شد. داشتن حقوق مساوی، با انتظار کسب استقلال در اورشلیم در تضاد بود. از اینرو، بسیاری از ربانیون و مؤمنان یهودی از پذیرش امتیاز شهروندی سر باز زده و برای تشکیل دولت ماشیحانی، منتظر مسیحا بودند.
اصلاحطلبان نهتنها خواستار لغو دعاهایی شدند که مشتمل بر گرایشهای مسیحایی بود، بلکه تقاضا کردند که از آن پس نماز به زبان غیر عبری باشد و گفتند:
«نماز عبری مربوط به دولت ماشیحانی در فلسطین است؛ اما اکنون هرکس در هر سرزمینی زندگی میکند، باید به زبان آن سرزمین عبادت کند».
در عصر روشنگری، یهودیان باید میان اندیشهی مسیحایی و حقوق برابر با دیگر اقوام، یکی را برمیگزیدند. از اینرو آنان به دو گروه سنّتگرایان و اصلاحطلبان تقسیم شدند. اگرچه اصلاحطلبان دعا برای ظهور ماشیح را از نماز حذف نکردند، در برابر سنّتگراها طرفدار حقوق برابر شدند.
نخستین مراسم عبادی اصلاحشده، توسط اسرائیل جکوبسون (Israel Jacobson) در ۱۸۱۵م. در خانهی او، همراه با اُرگ و موعظه به زبان آلمانی بود که تمام عناصر مسیحایی نمازنامههای پیشین را در بر داشت.
اسرائیل جکوبسون
در نمازنامهی «کمیته اصلاحی برلین» نیز مفهوم مسیحایی، دستنخورده ماند؛ اما برای نخستینبار در ۱۸۱۸م. در نمازنامهی «معبد اصلاحی هامبورگ» (Hamburg Temple) (که برای آشتی میان سنّتگراها و اصلاحطلبان بود) تنها دعاهایی حذف شد که نشان میداد خود را در کشوری بیگانه حسّ میکنند؛ اما عبارت قابل تأویل در مورد مسیحا باقی ماند.
اما سرانجام در سال ۱۸۴۱م. در چاپ جدید نمازنامه هامبورگ، همهی مطالب مربوط به «صهیون» و «اورشلیم» و «ظهور ماشیح» و «رستاخیز مردگان» حذف شد تا برابری با دیگر انسانها، تبلور عملی یابد!
افرادی مانند آبراهام گایگر (Abraham Geiger) اصلاحات را براساس علوم یهودی استوار کردند. آنان حتی فراتر از اندیشهی اصلاحطلبان، پیش رفته و اعلام کردند: یهودیّت یک امر کاملاً دینی است و چیزی از ملیّت در آن وجود ندارد. آنان حتی «تلمود» را نیز مردود اعلام کردند.
یهودیّت بنیادگرا نیز با افرادی مانند سامسون رافائل هیرش (Samson Raphael Hirsch) معتقد بودند که یهودیان یک ملّت به معنای سیاسی نیستند؛ زیرا «تورات» آنان را متحد کرده است، نه «سرزمین». آنان یک مجموعه متحد هستند؛ گرچه از نظر آب و خاک از یکدیگر جدا باشند. هیرش حتی معتقد بود که باید تمام دعاهایی که صبغهی ملّی و عبری دارند، از نمازنامهها حذف شود.
سامسون رافائل هیرش
تمام این اندیشهها، دوری از اصل مسیحایی و امید به وجود کشوری مستقل بود. مهم همزیستی با مسیحیان بود که مبانی اعتقادی یهود را تغییر میداد؛ البته در مقابل، افرادی مانند اسحاق برنایز (Isaac Bernays) و لئوپولد تسونتس / زونتس (Leopold Zunz) نیز بودند که این امور، بهویژه تغییر نمازنامهها را مخالف اصل وجود یهودیّت دانستند و اعتقاد به ظهور ماشیح را شرط یهودیبودن برمیشمردند.
اختلاف دربارهی مسیحا، هنگام انتشار دومین چاپ «نمازنامه هامبورگ» در ۱۸۴۱م. به اوج خود رسید و بسیاری را به مخالفت با این نمازنامهی جدید واداشت. از جمله این افراد زکریا فرانکل (Zecharias Frankel) بود که هرچند از محافظهکاران حمایت میکرد، اما به شدت به حذف مفهوم مسیحایی در نمازنامه اعتراض داشت و میگفت:
«بنیاسرائیل باید به وعدههایی که به آنان داده شد، اعتماد داشته باشد. اگر این امید از بین برود، یهودیّت از بین خواهد رفت».
در مقابل، برخی مانند گوتهولد سالومون (Gotthold Salomon) معتقد بودند اگر یهود برای آمدن مسیحا دعا کند و منتظر کسب استقلال سیاسی باشد، دیگران نسبت به میهنپرستی آنان بدگمان میشوند؛ از اینرو خود یهودیان نیز باید آرزوی بازگشت به «فلسطین» را نداشته باشند تا این بدبینی حاصل نشود.
گوتهولد سالومون
اختلاف میان بزرگان یهود دربارهی وجود عبارات مسیحایی در نمازنامهها، حتی به نشریات و کنفرانسهای «ربانیون» در آلمان، آمریکا و دیگر مناطق کشیده شد. بسیاری «انتظار مسیحا» و «ارض موعود» را مخالف حقوق برابر و همزیستی با دیگر ممالک میدانستند و بر برخی ربانیون، به علت ترویج این عقیده خرده میگرفتند. البته بسیاری از ربانیون نیز به مرور از این اندیشه دست کشیدند. (ر.ک: اپستاین، ۱۳۸۵: ۳۵۵-۳۶۳؛ گرینستون، ۱۳۷۷: ۱۵۲).
شبیه همین اختلاف در مورد «زبان عبری» نیز وجود داشت که نمازنامهها به زبانهای محلی باشد یا عبری. افرادی مانند گایگر، طرفدار زبانهای محلی و افرادی مانند فرانکل، طرفدار زبان عبری بودند. این اختلافها از عوامل اصلی شکاف میان اصلاحطلبان و بنیادگرایان بود.
در مجموع، اندیشهی مسیحا در جنبشهای اصلاحی یهود بهمرور کمرنگ شد و حتی در «کنفرانس فیلادلفیا» (Philadelphia Conference) در ۱۸۶۹م. و «کنفرانس پیتسبورگ» (Pittsburgh Platform) در ۱۸۸۵م. تشکیل دولت مستقل یهود به رهبری فرزند داوود نیز توجیه شد و اصل آزادی و برابری یهود با سایر اقوام بر اندیشهی مسیحایی غلبه یافت.
البته در اروپای شرقی، اندیشهی مسیحا به قوّت خود باقی بود و کسب حق شهروندی و امتیازات سیاسی در مقابل تشکیل دولت آرمانی مسیحا امری کمارزش تلقی گردید. رنجهای تبعید، زندگی را بر آنان سخت کرده بود؛ از اینرو آنان منتظر رهایی از طریق حوادث فوق طبیعی بودند و هر روز برای ظهور مسیحا دعا میکردند. (ر.ک: گرینستون، ۱۳۷۷: ۱۵۲-۱۶۲).
ادامه دارد…
نویسنده: حجةالاسلام دکتر محمدحسین طاهری آکِردی؛ استادیار و عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) قم.
منابع:
_ اپستاین، ایزیدور (۱۳۸۵)، یهودیت: بررسی تاریخی، ترجمه بهزاد سالکی، تهران، مؤسسه حکمت و فلسفه ایران.
_ گرینستون، جولیوس (۱۳۷۷)، انتظار مسیحا در آیین یهود، ترجمه حسین توفیقی، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب.
قسمت قبل ⇒ لینک مرتبط ⇐ قسمت بعد
««« پایان »»»
رنگهای بهکار رفته در متن:
رنگ آبی ⇐ کلمات کلیدی.
رنگ قرمز ⇐ لینک به خارج.
رنگ قهوهای ⇐ نقلقول.
جنبشهای اصلاحی یهود
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها: