صهیونیسم، یهودیت سیاسی و ایمان نفرت‌مندانه به خدا

صهیونیسم، یهودیت سیاسی و ایمان نفرت‌مندانه به خدا

چرا اسرائیل شرّ مطلق است؟ / یهودیت سیاسی

پرسش آن است که دشمن انقلاب اسلامی در یک کلمه چیست؟ آمریکا؟ اسرائیل؟ کلّ غرب؟ نه! «صهیونیسم بین‌الملل» در عمل و «لیبرالیسم» در نظر. لیبرالیسم، ابزار نظری صهیونیسم است و جهان را برای گسترش آن تمهید و صاف کرده است. صهیونیسم بین‌الملل یک الیگارشی هوشمند فرامرز برنامه‌ریز است؛ یک الیگارشی جهانی که خود را در طول چندصد سال تکثیر کرد و به قالب ایدئولوژی‌ها، نهادها، دولت‌ها و انواع روندهای جهان‌گرایانه و اصلاً خودِ نظریه‌ی جهان‌گرایی درآورد و فساد را در گستره‌ی جهانی ‌پراکند؛ صهیونیسم عمدتاً خود را در لباس لیبرالیسم، جهانی کرد. لیبرالیسم در مقام ایده‌ی تمدن بورژوایی یا تجدّد.

لیبرالیسم چنان‌که اشتراوس به‌درستی دریافته و در نقد نظریه‌ی امر سیاسی کارل اشمیت بدان پرداخته، یک ایدئولوژی سیاسی نیست، روح یک تمدن است، همه‌ی غرب است. (اشمیت،۱۳۹۳: فصل سوم) وقتی سروصدای زیادی درباره‌ی موضوعی به‌پا شود، بیشتر احتمال دارد که آن موضوع مغفول و ناشناخته بماند. هر آن‌چه مشهورتر است، بیشتر احتمال دارد ناشناخته باشد. از این رو نزدیک‌ترها بیشتر شایسته‌ی تفکّرند تا دورها. درباره‌ی صهیونیسم، آن مقدار که گفته شده، تأمّل نشده ‌است. از یاد نرود که صهیونیسم همه‌ی جهان خارجِ انقلاب اسلامی یا به‌قول اهل مدرسه، همه‌ی دِگر (other) جمهوری اسلامی است، ازاین‌رو در هر حال، بازاندیشی پیرامون آن بی‌فایده نیست.

لیبرالیسم و صهیونیسم و یهودیت سیاسی

۱. صهیونیسم ادامه‌ی یهودیت تاریخی

آیا صهیونیسم مسلکی جدید است؟ صهیونیسم، ظهوری جدید اما حقیقتی قدیمی دارد. برخلاف تصور رایج، صهیونیسم پدیده‌ای مدرن و متعلق به عصر تجدّد نیست. به‌عبارت دیگر، صهیونیسم اشاره به ناسیونالیسم یهودی ندارد و بنابراین یک ایدئولوژی سیاسی مدرن نیست، بلکه در اصل و ماهیت خود، استمرار برخی محتواهای اساسی در قومیّت بنی‌اسرائیل است. پس، صهیونیسم در اصالت خود، ناسیونالیسم یهودی (اراده‌ی مدرنِ تشکیل یک دولت یهودی برای یک ملّت nation یهودی) نیست، چون اگر صهیونیسم پدیده‌ای متعلّق به تاریخ مدرن باشد، در این‌صورت پدیده‌ای بدون سابقه و عمق تاریخی خواهد بود؛ حال آن‌که همه‌ی سخنِ صهیونیسم آن است که حقیقتی در درون یک تاریخ چندهزارساله است.

صهیونیسم، اصالتاً پدیده‌ای مدرن نیست، بلکه بیان جدیدی برای «یهودیت سیاسی» است؛ یعنی یهودیتی که در همیشه‌ی تاریخ درپی کسب سیطره و گسترش نفوذ بر کلّ جهان و کلّ بشریت با اتکاء بر اندیشه‌ی برتری و برگزیدگی بوده است. پس یهودیتِ سیاسی است که اصیل و مهم است و همواره در کارکرد بوده است و در برابر آن، صهیونیسم فقط اشاره به کارکردهای متأخرتر همین یهودیت سیاسی دارد.

در واقع صهیونیسم با همه‌ی اهمیتش در زمان ما، جز ادامه‌ی یهودیت سیاسی نیست و یهودیت سیاسی نیز همان یهودیت تاریخی یا فرهنگ‌سازی‌های مخرّب رهبران یهودی در طول تاریخ است. بهتر و درست‌تر آن است که هر بار می‌گوییم صهیونیسم، منظورمان نه یک ایدئولوژی جدیدِ (مدرن) سیاسی، بلکه یهودیت سیاسی در گستره‌ی تاریخی‌اش باشد.

ماهیت صهیونیسم و یهودیت سیاسی

۲. گمراهی مبتنی بر دانایی

یهودیت سیاسی در اصل عبارت از دنیاطلبیِ مبتنی بر آخرت است، یا مخالفت با امر خداوندی با اتکاء بر امر خداوندی؛ یهودیت سیاسی، کاسبی با حقیقتِ اعطایی است. یهودیان سیاسی به دانشی که نزدشان بود و به آن‌ها اعطا شده بود، دل‌خوش شدند (غافر، ۸۳) و همین مایه‌ی گمراهی‌شان شد؛ آن‌ها در عین دانایی، گمراه شدند؛ گونه‌ای گمراهی عامدانه. به‌گفته‌ی خداوند، با ترجیح دانایی و علم بر منبع دانایی و علم، آن‌ها کوری را بر هدایت ترجیح دادند. (فصلت، ۱۷)

حقیقت اما مردِ خود را می‌خواهد [در اسلام به آن امام گفته می‌شود] وگرنه حقیقت تکثّر بی‌حدّ می‌یابد و به افسانه تبدیل می‌شود. اصولاً تفرقه و گمراهی بعد از ارسال رُسُل و بعد از اعطای دانش از سوی خداوند به مردمان، می‌آید. (شوری، ۱۴) در قرآن چنین آمده که برخی از فرزندان ابراهیم مالک کتاب و حکمت‌اند، اما به این دارندگیِ خود ایمان ندارند. (نساء، ۵۴-۵۵) آن‌ها امر شهودی و ایمانی را به امر عقلی تقلیل دادند و آن‌چه موضوع ایمان بود، موضوع عقاید فلسفی‌شان شد. آن‌ها با تعقّل راه ایمان را بستند.

کارکرد اصلی یهودیت سیاسی در دوران جدید، قبل از آن‌که دولت [غاصب] اسرائیل تأسیس شود، آن بوده که فساد و جدایی‌شان از امر اخلاقی را تئوریزه و درست‌تر، ایدئولوژیزه کند. لیبرالیسم، ایدئولوژیِ یهودیت سیاسی در دوره‌ی مدرن است و صهیونیسم، تصریح سیاسیِ لیبرالیسم. لیبرالیسم در اصل، آزادی‌طلبی نیست، رهایی‌طلبی است. بی‌جهت نیست که libertine در زبان انگلیسی به معنی شخص رها از قید، افسارگسیخته و هرزه به‌کار می‌رود.

داستان لوط و دخترانش نمونه‌ای از ترویج فساد توسط یهودیت سیاسی

داستان لوط و دخترانش؛ تلاشی در راستای تئوریزه‌کردن فساد!

۳. دین یا نژاد؟

صهیونیسم در اصل چیست؟ صهیونیسم اگر چنان‌که ذکر شد، همان یهودیت سیاسی در طول قرون دانسته شود، یک دیانت است، اما دیانتِ بدون خدا؛ اعتقاداتی بدون اخلاق؛ ماده‌گراییِ مبتنی بر دین.

یهودیت، دین است، اما صهیونیست‌ها می‌خواهند نژاد باشند. آن‌ها تاکنون از این موضع (موضع نژادپرستانه) عمل کرده‌اند. صهیونیسم، نژادپرستی‌ای است که از دیانت و توحید آغاز شده و رنگ آن را بر خود دارد. این مخرّب‌ترین نوع نژادپرستی است. نژادپرستی و قوم‌برگزیدگی حتی اگر با نام خدا باشد، نتایجی شیطانی دارد.

به‌خاطر اتکا بر دین، صهیونیسم ادعایِ حقیقت کامل را دارد. بدین‌نحو صهیونیسم ترکیبی از نیروی حقیقت تامّ با اراده‌ای شیطانی و شرارت‌آمیز برای تسلّط بر نوع بشر است؛ ترکیب یک نیرومندی عظیم (ناشی از ادعای حقیقت تامّ یا حقیقت دینی داشتن) با اراده‌ی شرارت‌بارِ بزرگی که از باور نژادپرستانه به عظمت میراث ابراهیم (ع) و انحصار آن در دستان بنی‌اسرائیل برخاسته است.

به‌خاطر این ترکیب بزرگ و بی‌سابقه، صهیونیسم نه بزرگ‌ترین شرّ روی زمین، بلکه همه و تمامِ شرّ روی زمین است. صهیونیسم آغاز شرّ بزرگ و استمرار آن است. صهیونیسم نه بزرگ‌ترین شرارت، بلکه مثال و اصلِ شرارت است؛ کانون سریانِ امر غیراخلاقی (دنیاخواهی و بی‌عدالتیِ پس از آن) در زمین از ابتدای پدیداری‌اش تاکنون. صهیونیسم جمعِ «اعتقاد به خدا» و «دشمنی با خدا»ست. صهیونیسم «ایمان نفرت‌مندانه به خدا»ست، ایمانی از جنس همان ایمان و عرفانِ شیطان به خداوند؛ آمیزه‌ی توحید و نژادپرستی.

این ویژگیِ یهودیت سیاسی، سازنده‌ی عصر تجدّد (مدرنیته) است. ایمان به خداوند در کنارِ نفرت از او، تمایل آگاهانه به استغنا از حضور خداوند در جهان، بنیانِ زایشِ مدرنیته یا تجدد است. در نمایشنامه‌ی «دکتر فاوست» گوته، آگاهی به قدرت خداوند و عمل آگاهانه علیه خواست خداوند، یا گناه‌آگاهی، توأمان جاری است. در معنای تاریخی‌اش یا در معنای یهودیت تاریخی، صهیونیسم روح مدرنیته است.

فاوست گوته تمثیلی از یهودیت سیاسی

«فاوست» گوته؛ تمثیلی از یهودیت سیاسی!

۴. تمایل به قتل خداوند

شاید بتوان گفت اوّلین صهیونیست یا اولین مثالِ یهودیت سیاسی قابیل بود. زیرا معتقد به خداوند، اما متنفّر از او بود؛ مطّلع از حقانیّت فرد مؤمن و دشمن او؛ توأمان آگاه به حقانیّت و دشمن حقانیّت. از سوی خداوند، قتل هابیل همچون نمادی به‌کارگرفته شد برای انتقال این حقیقت که قتل و فساد در زمین اگر از سوی اصحاب حقیقت و دین و صاحبان حکمت و معرفت صورت گیرد، به فسادی فراگیر تبدیل می‌شود. خداوند بر همین اساس به بنی‌اسرائیل گفته بود که کُشتن یک نَفْس (از سوی شما) گویی کُشتن همه‌ی نفوس است. (مائده : ٣٢)، زیرا با این‌کار، قتل بازتولیدِ ایدئولوژیک می‌شود و از این حیث، مشروعیّت و عمومیّت می‌یابد.

نزد بنی‌اسرائیل، تدریجاً کُشتن کسانی که مخالفِ سوء‌استفاده از «حقیقت» برای «منفعت» بودند، سنّت شد و این سنّت شامل کُشتن انبیاء هم شد. انبیاء بنی‌اسرائیل (ع) خود اصلی‌ترین مخالفِ یهودیت سیاسی یا نژادپرستانه بودند و بسیاری از آن‌ها قربانیِ این مخالفت خود شدند. آن‌ها جلوه‌ی مخالفت دین موسی (ع) با سنّتِ درحال‌شکل‌گیری یا اعتقادِ نژادیِ در حال تکوین بودند.

درهرحال، بر بستر این تجربه می‌توانیم نتیجه بگیریم و قضاوت کنیم که بهتر است هیچ‌گاه امر قدسی جامه‌ی خشونت و مرگ نپوشد و ایده‌ی حقیقتِ نهایی یا ایده‌ی مطلق به کُشتن نینجامد، زیرا اگر بینجامد به سنّت قدرتمندانه‌ای بدل می‌شود و تدریجاً با استمرار خود مشروعیّت هم می‌یابد. «زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ» (انفال : ۴۸) اراده‌ی دینیِ شرارت‌آمیز، اگر نهادینه شود مشروعیّت می‌یابد و اصلاً از حوزه‌ی آگاهی و وجدان فرد به خارج می‌رود. یهودیت سیاسی، کُشتار دینی یا درست‌تر، کُشتار اعتقادی یا کُشتارِ مبتنی بر اهمیّت سنّت را باب کرد. به چنین کُشتاری این زمان خشونت ایدئولوژیک می‌گویند. چنین خشونتی اول‌بار از شکم یهودیت سیاسی به‌درآمد.

اما فقط بحث خشونت ‌نهادین و ایدئولوژیزه‌شده در بین نیست. مشخّصه‌ی عمومی دیگر، زیاده‌روی سراسریِ یهودیت سیاسی است. یهودیان سیاست‌گرا، اسراف‌کنندگان در زمین‌اند، یعنی تمایل‌شان به بَهره‌کشی، از نیازشان ناشی نمی‌شود، بلکه از تفکّرشان درباره‌ی نیازشان ناشی می‌شود؛ تفکری از نیاز که کلّ زمین و بشریّت را سوژه‌ی خود می‌پندارد. آن‌ها تمایل سیری‌ناپذیرشان به بَهره‌کشی از زمین را با تمایلی غریب به تغییردادنِ سازوکارهای طبیعیِ موجود در زمین به‌پیش می‌برند. «آن‌ها گوش حیوانات را می‌بُرند و خلقت‌شان را تغییر می‌دهند.» (نساء : ۱۱۹)؛ همان که امروزه به آن مهندسی ژنتیک می‌گویند! این فسادْ، فساد در عالم طبیعی است، اما آن‌ها در عالم انسانی نیز سخت به فساد می‌پردازند؛ «یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ» (بقره : ۲۰۵). و شاید نسل مهم‌تر است. آن‌ها به تعبیر کامو، کلمات را به فحشا می‌کشانند، به واژگان پیچش‌های شگرف می‌دهند و تفاسیر پیچیده‌ای بر روی نصوص صورت می‌دهند تا مراد خود را حاصل کنند: «يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ» (نساء : ۴۶)، در آیه‌ی ۷۵ سوره‌ی بقره این معنا آمده است که آن‌ها سخن خدا را می‌شنیدند و پس از تعقّل، آن را تحریف می‌کردند و از سرِ قصد چنین می‌کردند.

متون کلاسیک فلسفه و علوم انسانی، تا حدّی و شاید تا حدّ زیادی متأثر از این تمایل ویژه‌ی یهودانه است. یهودیان در جهان شمارِ اندکی دارند، اما در عرصه‌ی علوم انسانی تکثّر و گستردگیِ آشکاری دارند و این تناقض عجیبی است.

چهره‌های شاخص یهودیت سیاسی

صهیونیسم بزرگ‌ترین مثالِ «فراموشیِ عامدانه‌ی خداوند» است. صهیونیسم یا یهودیت سیاسی، نبرد با خداوند و بنابراین نبرد با امر اخلاقی و عادلانه، بر روی گستره‌ی کره زمین در طول تاریخی چندهزارساله است. شیطان در حال معرفتِ کامل به خداوند با او دشمنی و نسبت به او نفرت می‌ورزد و بنی‌اسرائیل ربّ‌شان را از روی کینه و خشم صدا می‌زنند: «رَبَّنَا عَجِّلْ لَنَا قِطَّنَا» (ص : ۱۶).

هرکسی بر طینت خود می‌تند. صهیونیسم اراده‌ی شرآمیز درون خود را بازتولید می‌کند. لازم نیست اراده‌ی شرّ را داشته باشد یا آن را انتخاب کند، فعل او خودبه‌خود شرارت است. هم‌چون درنده‌ای که نااندیشیده می‌دَرَد و خزنده‌ای که غریزتاً نیش می‌زند و فعل و زندگی او همین است. تصوّر کنیم که سمّی‌ترین مار موجود در طبیعت چقدر می‌تواند خطرناک باشد؛ حال تصوّر شود که مثالِ مار سمّی یا اصلِ مار سمّی چگونه خواهد بود! یهودیت سیاسی (یا به‌قول امروزی‌ها صهیونیسم) همه‌ی شرّ روی زمین است، ابتدا و نهایت شرارت در تاریخ بشر از زمان تکبّر شیطان تاکنون.

یهودیت سیاسی تدریجاً در طول زمان از هر نظر تکامل یافت و فقط تکاملِ معطوف به تأسیس دولت را کم داشت که آن هم پس از جنگ دوم جهانی (۱۹۴۷) محقّق شد. بعد از جنگ دوم، یهودیت سیاسی خود را نظراً و عملاً گسترد و نفوذش را به اوج رساند. اینک صهیونیسم یک شرّ جهانی (وسیع)، اندیشیده (خانه‌کرده در نظریه)، ژرف (ریشه‌یافته)، سازمان‌یافته، عامل در حوزه‌ی ناخودآگاه و مجموعاً «بزرگترین شرّ تاریخ انسان» است. هیچ امر شرّی این ویژگی‌ها را ندارد.

در این ‌میان دانش سوگناک آن است که متأسفانه شرّ مجسّم یا تمامیّت شرارت، قابل مذاکره و قابل تعامل و تفاهم نیست. دربرابر آن، فقط مبارزه یا مقاومتْ معقول است. مبارزه با یهودیت سیاسی، برای ما انسان‌ها که دوست داریم در آرامش و صلح زندگی کنیم، تراژدی عقل یا سوگ دانایی است. اگر صهیونیسم نباشد، مثال شرّ یا شرِّ تمام، تصوّری بلاتصدیق است.

کتاب دولت یهود نوشته تئودور هرتزل و اندیشه یهودیت سیاسی

کتاب «دولت یهود» نوشته «تئودور هرتزل»

۵- سنگینیِ آغاز بر نهایت

اسرائیل تأسیس شد تا حسّ بی‌وطنیِ ریشه‌دار و چندهزارساله‌ی یهودیت سیاسی تشفّی بیابد، اما هیچ‌گاه چنین تشفّی‌ای حاصل نشد. خاصه در سراسر نیمه‌ی دوم قرن بیستم، در همان‌ حالی‌که این یهودیت بر اروپا و آمریکا مسلّط بود و نخبگانِ صهیونیست به سهولت بین دو سوی آتلانتیک در آمدوشد بودند، با این‌حال نتوانستند حسّ وطن‌داشتن را تجربه کنند. این‌که آن‌ها در عمل سیاسی و تفکّر آکادمیک‌شان، وسیعاً جهان‌پردازی می‌کنند، بی‌وجه نیست و بسیار احتمال دارد که یک واکنش ناخودآگاه به حسّ بی‌وطنی‌شان باشد. آیا جهان در معنای سیاسی‌اش (نهادمند، جهت‌مند، قانون‌مند، متمرکز در غرب) را یهودیت سیاسی نیافریده؟

ورنر هایزنبرگ می‌گفت برای تأسیسِ امپراتوری، اول باید دلِ مردمان را به‌دست آورد. (هایزنبرگ، ۱۳۸۶: ۲۶۰)، امپراتوری‌ای که با خشونت و جنگ روی کار بیاید مجبور است که با خشونت و جنگ ادامه‌ی حیات دهد. ریمون آرون می‌پرسید: آیا رژیمی که با جنگ و خشونت ایجاد شده و با جنگ هم ادامه‌ی حیات داده، آیا سرنوشتش جز با جنگ و خشونت تعیین می‌شود؟

رژیم صهیونیست دو پرنسیپ دارد: خشونت و فریب؛ «خشونت» علیه همسایگان و مسلمانان، و «فریب» علیه جهان. فریبِ جمعی یعنی ساختن افسانه‌هایی مثل یهودستیزی و هولوکاست. برخی دولت‌های اروپایی حتی در این زمان هم، همچنان به اسرائیل بابت کُشتار یهودیان غرامت می‌پردازند!

سوءاستفاده یهودیت سیاسی از یهودستیزی

۶- دموکراسی علیه عدالت

ترکیب دموکراسی و نژادگرایی به‌راستی مضحک است، اما واقعیّت دارد. سیاست در اسرائیل، یعنی دموکراسی آن‌گاه که علیه عدالت عمل می‌کند. بی‌عدالتی بار کج است. سقوط و بر زمین افتادنِ بار کج، چیزی نیست که بعداً اتفاق بیفتد، بلکه از همان ابتدا، تقدیرِ بارِ کجْ سقوط و به منزل نرسیدن است. بدین‌ترتیب، حسّ سقوط و ناامنی حتی در زمان حال هم جاری است.

ظالم همواره در ظلم خود زندگی می‌کند و درگیر نتایج ضمنیِ آن فعلِ خیلی بدی است که زمانی صورت داده بود. بنابراین، مرگ یا هرچیزی که مرگ را به یاد رهبران صهیونیسم بیاورد، -و آن‌ها بسیارند- همزاد اسرائیل است. وحشت از نابودی با هر تحوّل پیرامون اسرائیل باززایی می‌شود. بنابراین مرگ همزاد دولت اسرائیلی است و نه واقعه‌ای عارض بر آن. به عبارتی، تقدیری در درون آن است، نه واقعه‌ای که بعدها از بیرون بر آن عارض شود. هر ساخته یا نظمی اگر با جنگ آغاز شود، لاجرم با جنگ هم به پایان می‌رسد.

رسالتِ بزرگ، آزادسازیِ [به تعبیر دیگر، بیدارسازی] ملّت‌ها برای نابودسازیِ برده‌سازترین و بنابراین غیرآزادترین رژیم سیاسی در صد سال اخیر است؛ رژیمی ولو دموکراتیک (یعنی اکثریتی) که هم در عملِ سیاسی و هم در ایدئولوژیِ سیاسی‌اش، وسیعاً بردگی‌آفرین، عمیقاً مقهورکننده، و بنابراین ضدآزادی است. اگر آن‌گونه که علم سیاست انگلیسی به ما می‌آموزد، دموکراسی فراتر از یک شیوه یا وسیله‌ی حکومتی نیست، آیا رژیم صهیونیستی گونه‌ای ضدیّتِ وسیله با هدف نیست؟! دشمنیِ دموکراسی با آزادی؟!

یهودیت سیاسی شرّ مجسم

۷- ایرانیّت و صهیونیسم

صهیونیسم به‌خاطر امتدادش در کلّ تاریخ بشر و به‌خاطر گستردگی‌اش در تمام کره‌ی ارض، مادر شرّ و زاینده‌ی نادرستی‌ها درطول چندهزار سال نیست، بلکه اصل نادرستی‌ها بر روی زمین و مثالِ آن است. صهیونیسم همه‌ی شیطنتِ موجود در زمین، آغاز و نهایت آن است.

حسب یک عقیده‌ی اولیه که البته باید روایی و اعتبار بیشتری بیابد، در برابر بزرگ‌ترین «بد» تاریخ بشر، ایرانیان شایسته‌ترین قومیّت در مبارزه با آنند. با «بدِ بزرگ» فقط رواست که «خوبِ بزرگ» بجنگد. از سوی‌ دیگر، کراهتِ برخی ایرانیان از مواجهت با بزرگترین ستم بشری در طول تاریخ، از نشناختن «ایران» ناشی می‌شود. ایرانیان که اصولاً قومی جهان‌پردازند و نیز همواره در ادبیات و عرفان و تفکّر خودْ شوقِ عدالت می‌پرورانده‌اند، باید با دو دیده‌ی گشاده به این شرارتِ جهان-تاریخی [شرارتی گسترده در جهان و ژرفامند در تاریخ] بنگرند؛ شرارتی جهان-تاریخی که همسنگ و همتا و معادلِ عدالت‌طلبیِ جهان-تاریخی‌ ایرانیان است، گو که ضد آن. اخلاق شهودگرایانه معطوف به سیاست (معطوف به استقرار عدالت بر گستره زمین) «ایده ایران» است و در این‌ میان، جمهوری اسلامی همان ایران است که به خود، آگاه شده، این جمهوری، ایرانِ خودآگاه است؛ همان ایران که از خواب قرون برخاسته. جمهوری۵۸، ایرانِ ایستاده است.

تاریخ آینده‌ی بشر با جنگِ ناگزیر میان «آرمان‌گرایی صهیونیستی» و «ایده‌ی ایرانیّت» شکل خواهد گرفت؛ ایده‌ای که ما آن را نمی‌شناختیم تا آن‌که خمینی (ره) و آرمان‌گرایی خمینیستی به‌ظهور رسید. «ایده‌ی ایران» تماماً و به کمال در ایده‌آلیسم مردمی و عامیانه‌ی انقلاب اسلامی متجسّم شده و اصلاً همان است. آرمان‌های خمینی (ره) «نهایتِ ممکنِ ایرانیّت» و «همه‌ی فضایل تاریخی ایرانیان» است که معجزه‌گون، تبلور سیاسی یافته است. رسالت نبرد با صهیونیسم، با همه‌ی شرّ در جهان و تاریخ، «اوج فضیلت ایران» است. شعار استقلال در انقلاب ایران جز رهایی و استقلال از شرّ صهیونیسم معنا نمی‌دهد. در این زمان، نبرد با صهیونیسم و فقط نبرد با صهیونیسم، «عظمت فرهنگی ایران» را قابل درک می‌سازد.

نویسنده: سیدجواد طاهایی – پژوهشگر اندیشه سیاسی
بازنشر: اندیشکده مطالعات یهود

««« پایان »»»

رنگ‌های به‌کار رفته در متن:

رنگ آبی ⇐ کلمات کلیدی.
رنگ بنفش ⇐ تیترهای اصلی.
رنگ سبز ⇐ آیات قرآن.
رنگ قرمز ⇐ لینک به خارج.
رنگ قهوه‌ای ⇐ نقل‌قول.

اندیشکده مطالعات یهود در پیام‌رسان‌ها:

پیام رسان ایتا پیام رسان بله پیام رسان سروش پیام رسان روبیکا

همچنین ببینید

صهیونیسم و نظامی‌گری

صهیونیسم و نظامی‌گری

نظامی‌گری صهیونیستی آن هم با ترور، تهدید، شکنجه، جاسوسی، سیطره، قلع و قمع و سرکوب، روی دیگر مار چند سر جنبش جهانی صهیونیسم و یکی از اصول ده‌گانه‌ی آن است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پانزده − 7 =